نویسنده : مجدالدین " نزهت یفتلی "

 

                              سرزمین ما

 

       هرکس استعدادی دارد و اندیشه ای ، خواستی دارد و علاقه ای . در بسا موارد  برداشتها و دید ها متفاوت بوده مطابق به نیاز ها ومنافع ، خواست ها و سلیقه ها پیریزی شده قوام مییابند . من که سیاسی نبوده از جهان سیاست و مطالب سیاسی سر رشته ای ندارم نمیخواهم اندرین باب دادسخن داده ابراز عقیده نمایم . اهل سیاست اند که در گره کشایی معظلات و پرابلم های کشوری و کشور داری نظریه پردازی نموده ازین زاویه به رفع مشکل میپردازند . فکر میکنم برای تحقق اهداف سیاسی آنطوریکه ایجاب مینماید برهان و دلایل اقامه کرد ، راه های را جستجو کرد تا شاهد مقصود را به آغوش کشید . گاهی در سیاست فرهنگ خشونت راه مییابد که برای تحقق آن باید ازهرگونه امکانات مستفید شد و با هر نوع وسیله توصل جست ، که چنین روشی را در رویداد های چند دههء اخیر کشور شاهد بودیم ، جمعی وگروهی خویش را برحق دانسته با دیگران در جنگ و نزاع بوده کشور را بسوی نیستی و مذلت سوق دادند . در فکر آنم چگونه میتوانیم کشور جنگ زده و مردم بیدفاع و سرگردان خود را از این همه بدبختی و فلاکت نجات داد ، درد جانکاه و بیماری مزمن آنها را مداوا کرد و جراحات شان را التیام بخشید . ازینرو چند مطلبی را تت عنوان " سرزمین ما " به رشتهء تریر درآوردم که بتوانم در جسجوی راه قضایا ی کشور و برون رفت از معضله و مشکل فعلی مردم مانند سایر هموطنان سهمی داشته باشم که هدف اساسی ثبات و وحدت ملیست . باید به راهی رفت که همهء افراد کشور خود را شامل ملت افغانستان دانسته باور واعتماد کامل داشته باشند که مساوی الحقوق اند و همهء اقوام و ملیتهای ساکن کشورعزیز مان باتشریک مساعی چون ملت واحد عمل نموده منحیث شهروند درجه یک در حفظ و حراست ، بازسازی و بهسازی نقش اساسی داشته باشند . چندیست از طریق رسانه های جمعی خاصتاً سایت های انترنیتی در مورد کشور مان افغانستان مطالبی ارایه میگردد که به زیان مصال علیای کشور بوده ، موجب انواع اختلافات گردیده ، ابعاد تشنج و بی اعتمادی را گسترده تر ساخته ، مجالی برای تامین امنیت و جنگ زدایی باقی نگذاشته ، دست دشمنان را در تطبیق اهداف شوم شان بازتر میسازد . امید وارم بتوانیدم در عرصهء وفاق ملی ، اتحاد و یکدلی اقوام  ساکن  کشور مان افغانستان عریز  که سا لهاست رنج سیاست های شوم استعماری و استکباری را بدوش دارند ، قدم های موءثر و سازنده ای را برداریم . انسان برای بقا و رفع موانع ناگذیر با طبیعت بمبارزه برخواسته با کار و سازندگی ، با خلاقیت و پویندگی موجب پیشرفت و ثبات گردیده درین راه به تشریک مساعی همه  ضرورت دارد  که  برای زیست باهمی و اجتماعی به  تاءمین عدالت  نیازمند است ، ازینرو تاریخ انسان مشحون از مبارزات عدالتخواهی بوده فراز ها و نشیب های را داشته است . مردم افغانستان که جزء جامعهء جهانیست نیز درین راه مبارزاتی نموده فداکاری هایی کرده اند که مشمول همهء اقوام ساکن کشور بوده افتخاراتش متعلق به آن ملت میباشد . چه خوب است که مریضی های مزمن برتری جویی ، خودبینی ، محل پرستی ، لسانی ، باداری ، قلدری و سایر پدیده های نا جایز را که به نفع دشمنان است از خود دور سازیم و در راه احقاق حقوق حقهء ملت رنج دیدهء کشور خود دور ازهمه تعصبات بذل مساعی نماییم . البته روی سخنانم جانب کسانیست که میخواهند آگاهانه یا نا آگاهانه با نوشته ها و اظهار نظرات شان آب به آسیاب دشمنان کشور بریزند . تعدادی با ارایهء دلایل ، موءخذ و نقل قول هایی دیگری را حقیر و ذبون نمایش داده و تعدادی را بر کرسی آقا یی و عروج قرار میدهند، که چنین عملی سخت زیانبار بوده بجز از توفیق دشمن و از همپا شی ملت چیزی نصیب نخواهد شد . بیایید چراغ علم و معرفت را روشن داریم ، زمینه های سواد و دانش ، آگاهی و روشنگری ، ساینس و فنآوری را که جهان امروز بر پایهء آن بمدارج عالی تمدن رسیده است ، تهیه و تدارک بینیم ، آنچه توان داریم درین راه از هیچگونه تلاش دریغ نورزیم زیرا رفع هرگونه نابسامانی های اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی کشور در گرو دانش است ، هرگاه احاد و افراد ملت برخوردار از سواد و معرفت لازم باشند فریب اجانب را نخورده قراءت نادرست ازین تعالیم و آن تعالیم نخواهند داشت . دشمنان کشور توانسته اند از نا آگاهی ملت استفادهء سوء نموده نفاق و شقاق را با شعار " تفرقه بیانداز و حکومت کن " وفق دادند و در عمل ملت را بیچاره و زبون ساختند . از دانشمندان ، روشنفکران ، نویسندگان ، چیزفهمان و آگاهان نه تنها من بلکه قاطبهء ملت این آرزو را دارد که در راه روشنگری اذهان عامه دور از تعصبات و تعلقات به آگاهی پرداخته در امر وحدت ، اتفاق و اتحاد قدمهای موءثری بردارند . ممکن این نوشته هایم عده ای را مورد پسند نباشد اما این نظر شخصی من بوده هرکس از قضایا و پدیده ها مطابق به دانش و جهانبینی خود برداشت خاصی را دارد . اکنون که کشورمان دستخوش آمال آزمندانهء دشمنان بوده اوضاع سخت متلاطم و پیچیده است باید به راهی رفت که به صلاح ملت بوده پیوند ها را ایجاد نماییم" ما برای وصل کردن آمدیم " . با این پیشگفتار میرسیم به مطلبی تحت عنوان " سرزمین ما " :   

      ادیان و مذاهب توحیدی ، عامل پیدایش هستی و روح را ذاتی میداند که او قادر بیچون و مافوق الطبیعه بوده همه موجودات در ید قدرتش میباشد . اوست که ذره و کاینات را نظم و ثبات بخشیده تا در حرکت دایمی انتظام یافته هستی وحیات ادامه یابد . بر ما جان بخشیده تا به جان آفرین تسلیم باشیم . قوهء ادراک داده تا از خود شناسی به خدا شناسی برگردیم . بندگان خدا را دوست داشته باشیم رضای وی است . قتل نفس ننماییم که دور از کرامت است .اگر نیکی میکنیم و خیرمیرسانیم عبادت است . دانش و معرفت مایهء سعادت است . هرچه به کنه پیدایش عمیق و دقیق شویم ناگذیر قوه ای را سراغ خواهیم نمود که جهان لاهوت ونا سوت را حاکم و فرمانرواست ، او را خداوند و آفریدگار مینامییم .  

       تعدادی علما را عقیده برین است که پانزده ملیارد سال قبل با وقوع بیگ بینگ یا انفجار بزرگ اولین سنگ بنای کاءنات یعنی کوارکها بوجود آمد . بعداً پروتون و نیوترون و بتدریج اتمها تشکل نموده در اثر سرد شدن ، کتله های اجسام ایجاد گردیده کهکشانها و نظامهای سیارات ، ستاره ها و اجرام سماوی عرض اندام نمود . نظام خورشید که متشکل از نه سیاره ( همین اکنون سیارهء دهم نیز کشف گردیده است  ) میباشد در کهکشان راه شیری واقع بوده ، کرهء ارض نسبت بعد آن از آفتاب از جملهء سیارهء سوم این نظام میباشد . در دورهء چهارم جیولوژیکی شرایط طوری عیار گردید که انسان این اشرف مخلوقات و موجود ابزار ساز پا به عرصهء وجود گذاشت . انسان اولی مغاره نشین بوده از طریق شکار و خوردن حبوبات ، میوه جات و سبزیجات امرار حیات مینمود . او طی سالیان متمادی در وحشت وبربریت بوده بصورت بدوی زیست داشت ، بعد از گذشت هزاران سال به زندگی مدنی و جمعی روی آورد، دامداری و زراعت را تجربه ، دریا نوردی و تجارت را آموخت ، تخنیک و صنعت را ابداع کرد و تاریخ بشریت را رقم زد . از باز مانده ها ، فسیلها وآثار تاریخی به هفت کانون مدنیت قدیم آشنایی داریم : اولین کانون مدنیت سرزمین های بین النهرین ، کلده و آثور است . کانون دوم سواحل رود نیل در کشور مصر میباشد . سواحل شرقی مدیترانه و فلسطین را کانون سوم تمدن عهد قدیم میدانند . کانون چهارم تمدن سواحل دریای یانگتز در کشور چین میباشد . کانون پنجم سرزمین های سواحل رود آمو ، سیر دریا و دو طرف هندوکش است . سواحل رود کنگا و جمنا در کشور هند را کانون ششم مدنیت قدیم میدانند  . کانون هفتم سرزمین های یونان و روم در قارهء اروپا میباشد . علم و معرفت ، دین و مذهب ، حکمت و فلسفه ، تجارت و دریانوردی ، صنعت و کشاورزی ، تحرک و سازندگی مایه وسرمایهء انسانهای آن مدنیت است که در بسط و توسعهء علم و فنآوری امروز ما را یاری رسانده رول اساسی را در پیشرفت و ترقی جهان داشته ودارد .

       در گذشته هرکجای زمین ساحهء زیست و فعالیت انسانها بوده مرز و سرحدی وجود نداشت . بعداً طایفه و قبیله بمیان آمد که شرایط خاص خود را داشت . تبعیض رنگ و نژاد ولسان دامنگیر شد ، ملیتها وملتها بوجود آمد وحدود و ثغوری تعین گردید تا تعدادی حکمروایی نموده قلمروی داشته باشند . زور گویان ، شاهان و امپراطوران لشکر کشی نموده کشور کشایی کردند . ازینرو زمین خداداد را قطعه قطعه نمودند ، کشور ها و مملکت ها ساختند . نظام لشکری و کشوری ساخته شد و محدودیتها ایجاد گردید . قوانین و قواعد وضع گردید و با دست و ارادهء خود خویش را مقید به قوانین موضوعه نمود . ازرشها و مطلوبهای معینی به خورد جامعه داده شد تا طبق آن خویشرا عیار سازند که فرا تر از آن موجب طرد افراد از جامعه میگردد . آز و طمع انسانرا به آن واداشت تا برای دریافت نعمات زندگی و احراز مقام و موقعیت برتر تلاش و جدیت نماید که زورگویان و قلدران از طریق منازعه و جنگ به این مامول دست مییابند . ازینرو تاریخ انسان مشحون از جدال و جنگ بر سر منافع بوده طی قرون متمادی به جان هم افتیده کشور داری و کشور کشایی نموده است . گاهی قلمرو خویش را وسعت میدادند و زمانی محدود میشد . هر محدوده نامگذاری میشد و ساحهء حکمروایی میگردید . شاه و امپراطورحاکم بود و فرمان میراند ، سرنوشت مردم را تعین نموده امر و نهی میکرد . کرهء ارض خط کشی شد ، مملکتها ، نیم قاره ها و قاره ها بوجود آمد . این تقسیمات سیاسی جامعهء انسانی را به کتله های متعدد و مختلفی تقسیم نموده از هم دور ساخت . هر کتله منافع خاص خود را داشته ارزشها و مطلوبهای معینی را دنبال مینماید . در مواردی این ارزشها و مطلوبها کتله ها را باهم نزدیک ساخته از در دوستی و تساند معامله مینمایند ، زمانی تقابل صورت گرفته پای منازعه و کشمکش در میان آمده ، آتش جنگ افروخته شده بدبختی بار میآورد . تاریخ که پیوند گذشتهء انسانها به امروز است چنین فراز و نشیبی را در خود داشته تلخی ها و شادکامی های انسانرا بیاد دارد . درینجا به حافظهء تاریخ مراجعه نموده میخواهم از گذشته های دور تشکل کشور عزیز افغانستان را که امروز دستخوش ناهنجاری های زمان است به بررسی بگیرم و درین زمینه قصد بر آن است تا روشن گردد که چگونه به صلح باهمی و امنیت سراسری نایل خواهیم آمد . 

       افغانستان کشوریست باتاریخ کهن که گذشتهء آن به آریانا ی کهن و خراسان باستان پیوند میخورد . از پنجهزار سال تا سدهء پنجم میلادی بنام آریانا و از قرن پنجم تا قرن نزدهم خراسان و ازان به بعد تا اکنون افغانستان گفته میشود . برای دریافت ریشهء تاریخی کشورمان مبداء را آریانا قرار میدهیم . آنطور که گفتیم این خطه در حدود پنجهزار سال قدامت داشته ، غلام محمد غبار مورخ نامی کشور با استناد از کتاب اوستا ( این کتاب در حدود یک هزار سال قبل از میلاد توسط زردشت نوشته شد )  محدودهء آنرا چنین بیان میدارد : " اویستا از نظر جغرافیایی ، تنها افغانستان را با ولایات دور و پیش ، کوه های هندوکش  در شانزده قطعه زمین میشناسد از قبیل بلخ ( بخدی ) ، بدخشان ( راغا ) ، مرو ( مورو ) ، هرات ( هریو ) ، حوزهء هلمند ( هراویتی ) ، ارغنداب ( هیتومنت ) ، حوزهء سند ( هپته هندو ) و سغدیان ( ماوراء النهر ) و غیره . اویستا مردم این سرزمین را ( آریا ) مینامد و کشور آنها را خاک آریا میخواند . "  این سرزمین تا قرن پنجم میلادی به همین نام یاد میگردید ، درین خطهء پهناور دولتهای متعددی رویکار شد : هخامنشیها ، یونانیها ، کوشانیها ، یفتلیها و امثال آن . در خراسان ( از قرن پنجم تا قرن نزدهم میلادی ) سلاله و دودمانهای زیادی حاکم و فرمانروا بودند : اعراب ، طاهریان ،صفاریان ، سامانیان ، غزنویان ، سلجوقیان ، غوریان ، خوارزمشاهیان ، مغلها ، کورگانی ها ، شیبانی ها ، صفوی ها ، بابری ها  و هوتکی ها که هر کدام کار نامه هایی را بیادگار گذاشتند . در افغانستان بعد از خراسان ابدالی ها و محمد زایی ها فرمان روایی داشتند که نفاق و خانه جنگی برادران و پسران این دودمان ( بعد از وفات تیمورشاه ابدالی ) از جمله عامل اساسی بدبختی و عقبمانی مردم ما بود ، درین سه دههء اخیر شاهد سیستم و بنیاد نوینی بودیم که مردم ما توفنده ترین و مصیبتبارترین لحظات را تجربه نمودند .

        میدانیم که با خلاقیت و سازندگی ، با معرفت و پویندگی ، با عطوفت ومهربانی ، با تساند و همکاری تاریخ انسانها نضج گرفته قوام مییابد و آنچه ماندگار است همین کارنامه های مردم میباشد . اما درین بخش از کشور کشایی و فرمانروایی فرمانروایان بصورت اجمال و فشرده یاد آور میشوم تا تصویری ازیندست از گذشته های کشور در ذهن خواننده ایجاد گردد : هخامنشی ها از 545 تا 333 قبل از میلاد درین سرزمین حکمروایی داشتند ، کوروش پادشاه مقتدر هخامنشی در سال 545 به آریانا حمله نموده قسمتهای زیادی ازین خاک را تصرف کرد . در 330 ق م اسکندر مقدونی داخل آریانا شده  هخامنشی ها را معدوم و دولت یونانیها را مستقر ساخت که این سلسله تا 250 ق م حکمروایی داشتند . بعداً دولت یونانو باختری ( 250 – 135 ق م ) بوجود آمد ، پارتها و اسکایی ها نیز مدتی درین سرزمین حاکم بودند . در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ میخوانیم " اولین پادشاه مقتدر کوشانی " کجولا کدفیزس " است که هندوکش را عبور و در سال چهل میلادی دولت کابلستان را با نفوذ پارتیها ( پهلوها ) از بین برد . کجولا کدفیزس نه اینکه کاپیسا و کابلستانرا تا رود سند با باختر و سغدیانه متصل ساخت بلکه در غرب تا ایالت پارتیا ( خراسان کنونی ) پیش رفت . به این صورت بعد از دولت یونانو باختری ، دولت سرتاسری افغانستان بار دیگر تشکیل گردید و این کار تا سال 78 میلادی انجام یافت  " .  یفتلی ها که مانند کوشانی ها از قبایل سیتی بوده از شمال شرق به حوزهء جیحون داخل شده در سال 425 میلادی در تخارستان تشکیل دولت نمودند . اخشنور پادشاه مقتدر یفتلی ها توانست ساسانی ها را مضمحل سازد و کشور نیرومند آریایی را استحکام بخشد . دولت یفتلی ها تا سال 566 میلادی دوام یافت .  با ورود ترکها از شمال کشور این دولت منقرض شده استیلای ترکها استحکام یافت که از 566 تا 642 میلادی ادامه داشت . در عربستان دین اسلا م ظهور نموده اعراب به شرق و غرب سوقیات کرده امپراطوری وسیعی را ایجاد نمودند و در سال 642 به افغانستان که بعد ازین خراسان نامیده شد لشکر کشی کرده به بهانهء نشر و اشاعهء دین اسلام به توسعهء امپراتوری خود پرداختند که با ورودشان درین کشور درگیری های زیادی رخداد و با مقاومت مردم مواجه شدند که با بیرحمی زیاد به کشتار پرداخته این سرزمین را اشغال نمودند . جنگ و مقاومت ادامه داشت تا آنکه در اثر رشادت ابومسلم خراسانی استقلال نسبی کشور درسال 746 میلادی حاصل گردید . منصور خلیفهء عباسی بنا به توطءهء ونیرنگ در سال 754 ابومسام را به قتل رسانید وحاکمیت اعراب را دوباره تامین نمود . قیام مردم ادامه داشت تا آنکه در سال 821 میلادی تحت قیادت طاهر پوشنجی سلطهء اعراب از کشور چیده شد . یعقوب لیث صفار که از جملهء عیاران خراسان بود در سال 872 با اسیر گرفتن محمد سلسلهء طاهریان را برانداخت و خود بر مسند قدرت نشست . این مرد نیشاپور را فتح و افغانستان را تحت قیادت خود درآورد ، علاوه به آنکه وحدت سیاسی کشور را تامین کرد زبان عربی را برانداخت و زبان دری را مورد مکالمه و مراسله قرار داد . هریک از سلاطین و فرمانروایان برای حصول قدرت و رسیدن بسرمنزل مقصود انسان کشتند و خانه ویران کردند ، صرفنظر از آنعده که بر عدالت و ملت نوازی کارنامه های خوبی بیادگار گذاشته اند که شمارشان اندک است . چنگیز و تیمور با خونریزی هایشان مانند اسکندر ، آتیلا  و هتلر رعب و وحشت آفریدند ، علاءالدین جهانسوز شهرغزنی را ویران و آتش زد ، با تکبر و غرور شعری سرود که غبار آنرا چنین قید نموده است :

 

          بر آن بودم که از اوباش غزنین        چو رود نیل جوی خون  برانم

          ولیکن  گنده  پیرانند  و  طفلان         شفاعت  میکند   بخت   جوانم   

          به بخشیدم  بدیشان جان ایشان         که  بادا جان شان  پیوند  جانم 

 

این کشور از اوایل قرن شانزده تا اواسط قرن هژده دستخوش تجزیه گردید که در نواحی شرقی و شمالی تا دوصدوچهل سال و در ولایات غربی تا دوصد سال ادامه یافت .  بعداً در اثر مساعی احمد شاه ابدالی ( 1747 – 1773 ) کشور وسعت یافته ثبات سیاسی کسب نمود که حدود آنرا غبار چنین بیان میدارد : " در مدت چهار سال توانسته بود وحدت سیاسی افغانستان را از آمو تا عمان و از سند تا دشتهای ایران تکمیل کند . احمد شاه طی چندین سوقیات به شرق ، غرب و جنوب ، افغانستان را تا هند ، نیشاپور و بحر هند وسعت بخشید " .

        طوریکه بملاحظه میرسد در گذشته خاک افغانستان دارای حدود وسیعی بود که از شمال ساحات سیحون وجیهون ، مرو ، سغد ، از جنوب به بحر هند ، از شرق کشور هند و تمام حوزهء سند ، و از غرب نیشاپور ، اصفهان و دیگر بلاد را دربر میگرفت . این خطهء پهناور در اثرر نفاق وجنگها روزتا روز کوچک و محدود شده در هر زمان نقشهء آن درتغیر بود . خاصتاً بعد از وفات تیمور شاه ابدالی که بر سر تصاحب مقام پادشاهی بین برادران جنگ و نفاق بمیان آمد ، زمینهء مداخلهء انگلیس ، روسیهء تزاری و فارس مساعد گردید که قسمت های زیادی از پیکر کشور توسط آنها تصاحب شد و این تجزیه بعد از تیمور شاه ابدالی و در ادامهء عصر محمد زایی ها  دوام یافت :  در سال 1803 ولایت خراسان به دولت قاجار فارس تعلق گرفت . در 1812 منطقهء اتک ، در1818میلادی ولایت ملتان ، در سال 1819 ولایت کشمیر ،در سال 1821 دیرهء اسماعیل خان و دیرهء غازی خان و در سال 1823 پشاور به سکهای پنجاب واگذار شد . در 1843 ولایت سند ودر سالهای 1854 و 1876 ولایت بلوچستان را انگلیسها غصب و به کشور هند تسلیم دادند . در سال 1887 مرو ، پنجده ، سرخس و مربوطات آن در اثر معاهدهء ریجوی به روسیه ، در سال 1893 تحت پیمان دیورند ساحات بلوچستان ، چمن ، پشین ، وزیرستان ، کرم ، پاره چنار ، افریدی ، باجور ، سوات ، چترار تا حدود واخان به هند بریطانوی ،  در سال 1905 در اثر معاهدهء مکمهان قسمت اعظم ولایت سیستان به دولت فارس تعلق گرفت . 

       اگر با تعمق نگریسته ، از روی عقل و منطق قضاوت نماییم این همه جنگ و ستیز ، کشور کشایی و کشور داری تعرض و بیداگری برای مردم چه مفاد و ارمغانی داشت ؟ تعدادی کشته ، جمعی آواره ، عده ای معیوب گردیدند ، اموال ودارایی به چپاول رفت ، خانه ها ویران ، مزارع و تاسیسات عامه معدوم وبدبختی حاکم ، چشم ها کشیده شد و از کله ها مناره ساختند ، زنها کنیز و مردها به غلامی رفتند و سایر ناروایی و تیره روزی که برشمردن همهء آن درین محدوده ناممکن است . در روزگار خود شاهد چنین بیداد ، فساد ، قتل و غارت بودیم . شیرازهء زندگی ازهم گسیخت ، ظلم وتعدی ، کینه و نفرت ، نفاق و شقاق ، وحشت و بربریت جای همه ارزشهای انسانی را گرفت . اوباشان و دزدان با زروگویی و قلدری بما ل و جان و ناموس مردم بیچاره تعرض کرده آنچه در بساط بود به یغما بردند . در اثر جنگها ی نمایش وتصاحب قدرت تعدادی کشته و معیوب ، جمعی آواره و به کشور های خارج مهاجر شدند . وحدت ملی از هم پاشید ، فقر دامنگیر شد ، بی اعتمادی و انتقام جای زیست باهمی را گرفت ، دهشت و وحشت ابر های سیاه و تیره را بر فضای نیلگون کشور هموار ساخت . اینها همه نتیجهء زور آزمایی ، نفع پرستی ، خود خواهی و خودبینیست که این و آن برای تامین مقاصد خویش در لباس حمایت از  دین ، منطقه ، لسان ، سمت ، ملیت ، مردم و امثال آن به جان هم افتیده آنچه ظلم و تعدی بود روا داشتند . به گفتهء عبدالکریم سروش " تاریخ ، طبیعی ترین و بهترین صحنه ها برای تجلی انسانهاست و لذا مناسبترین ابزار برای شناخت او میباشد "  که این قضاوت ، مارا آگاه از رویدادهای کشور مان نموده میتوانیم دریابیم که مشکل اساسی و معضله در کجاست  . ما که پیروی دین مبین اسلام هستیم باید تعالیم آنرا در نظر داشته مقام انسان را در تقوا ، دانش و نوعدوستی اش جستجو کنیم چنانچه آیهء کریمهء " ان اکرمکم عندالله اتقی کم " به صراحت بیان میدارد که مکرم ترین شما نزد خداوند پرهیزگاران شماست . نژاد ، لسان ، رنگ ، قوم ، قبیله ، نسب مال وامثال آن موجب تبعیض و برتری شده نمیتواند ، " شرف الانسان بالعلم والادب  ،  لا  فی المال  والنسب " .   مردم طی سالیان متمادی این همه دسایس و فتنه را تجربه نموده ، از جنگ و کشور کشایی بیزار هستند ، نمیخواهند بار دیگر آن همه تجارب تلخ تکرار شود . باید بفکر تامین و?shy;دت ملی بوده ، فضای صمیمیت و حسن نیت بوجود آید ، به اذهان تودهء مردم حس اعتماد و باورمندی راه یابد  تا در پرتو آن زمینه های عمران و آبادی، آموزش و پرورش ، بازسازی و بهسازی ، عدالت و انصاف ، ترحم و شفقت ، همکاری و تساند ، انساندوستی و نوعپروری ایجاد شده به حفظ و حراست کشور فایق گردیده در صحنهء جهانی از ارزش و اوتوریتهء لازم برخوردار شویم .

      اگر دور از احساسات ، علایق ، تمایلات ملی و قبیلوی و سمتی ، با در نظر داشت واقعیتهای عینی قضاوت بیطرفانه نماییم ، ازآوانیکه مسئلهء پشتونستان را مطرح نمودیم ، مصایب و بد بختی های زیادی متوجه افغانستان گردید . این مسئلهء خط دیورند چون زخم ناسور همیشه ملت ما را رنج داده است ، باید به مداوای آن دست یازید . اگر از عقل سلیم کار گرفته و از مرکب خود خواهی و بلند پروازی ها پایین شویم به یقین که راه حل مسئله را خواهیم یافت . در چنین شرایطی که کشور دستخوش نا امنی و بی ثباتیست ، خود خواهی و برتری جویی حاکم است ، و درین حال و احوال که بنا به جنگهای تحمیلی توان و طاقت اقتصادی و نظامی رو به تحلیل رفته ایجاب مینماید تا با دور نگری و ژرف اندیشی شرایط را در نظر داشته مسئلهء خط دیورند راه حل خود را بیابد . اگر قرار به آن باشد تا ساحات آنطرف دیورند را که بالاثر معاهدهء دیورند از دست رفته دوباره بدست بیاوریم منطقاً لازم میافتد قسمتهای دیگری از پیکر کشور را که در خاک ایران ، تاجیکستان ، اوزبیکستان ، ترکمنستان وحتا چین مدغم است باید تحت بررسی قرار داده برای حصول آن مبارزه نماییم ( دیگران از دل ذره به اوج کهکشان میروند و ما با تفکر قرون وسطی یی در گیر مجادله و مناقشه باشیم ) اما چنین هد فی هیچگاهی تحقق نیافته باید دایماً در جنگ و کشمکش بوده ملت گاهی راحت و آرام نبوده همیشه در سوگواری  و ماتم باشد ، که برای عقل سلیم چنین  امری  زمینهء  پذیرش  ندارد . فکر میکنم  کا سهء صبر ملت لبریز شده تا چه زمانی باید درد و رنج کشید و برای دریافت ساحات از دست رفته مبارزه کرد ، چون سرابیست که آبی نخواهد بود . تعدادی به این فکر اند آنطرف خط دیورند در محدودهء افغانستان درآید تا باشد که قومی از نگاه کمی اکثریت شده حاکمیت تامین گردد . ممکن تعدادی اینرا بهتر بدانند که پنجده ، مرو ، سرخس و خراسان را به کشور ملحق سازیم تا کشور مقتدری داشته باشیم . عده ای دولت فدرالی را فرا خور این کشور میدانند . ممکن کسانی راه برون رفت از مصایب را در تجزیهء کشور بدانند . شاید جمعی راههای دیگری را در نظر داشته باشند . باید دانست حق داده نمیشود  بلکه گرفته میشود ، البته از دو طریق :

 1 – باید اسناد و مدارک ارایه گردد و از طرق دپلوماتیک  و منطقی  در حل  مشکل اقدام شود.

 2 – جاییکه منطق وجود نداشت ناگذیر پای جنگ و کشمکش بمیان آمده با فشار نظامی به حل قضیه پرداخته میشود .

مطلب اینست چرا تا فعلاً مدارک و اسناد لازمه ارایه نگردیده است تا حق خویش را تصاحب نماییم ، فعلاً که توجه جامعهء جهانی به افغانستان بوده امریکا و تعدادی از ابر قدرتها با نیروی نظامی ناتو آمده اند که گویا امنیت را در کشورتامین نمایند لازم است از راه دیپلوماتیک به حل مشکل پرداخته شود  . اگر میخواهیم از طریق فشار نظامی به حل مسئله نایل آییم  باید اقتصاد قوی ، سلاح و مهمات لازمه ، اردوی توانمند با مورال بلند داشته باشیم ، همچنان روان عمومی مردم کشور به این نوع فشار مساعد باشد . طوریکه میدانیم طی جنگهای تحمیلی در بساط کشور چیزی باقی نمانده با این اردوی ضعیف و سلاح نا بکار کاری از پیش برده نمیشود . ملت طی جنگهای متمادی آه در بساط نداشته از هر نوع جنگ و تشنج  بیزار است . آنزمان که در میدان مصاف با شمشیر و کمان بر دشمن فایق میشدند دیگر جای خود را به سلاح اتمی و موشکهای دوربرد خالی نموده ، فنآوری وتسلیحات تعین کننده است . این خط دیورند چون زخم ناسور همیشه بر گردهء ملت  فشارآورده درد جانکاهش روح و روان را در هم کوبیده است . پاکستان بخاطر تمامیت ارضی اش کوشش نموده افغانستان ضعیف ، ناتوان ، رنجور و ناامن باشد تا مردم آن برای استرداد مناطق از دست رفته کاری از پیش برده نتواند . ازینرو لازم است بر قضایا با منطق رسا و جهانبینی وسیع برخورد کرده در صدد آن شد تا از طرق ممکنه بهحل مشکلات پرداخت . البته که طرز تفکر و برداشت در اشخاص ، اقوام و ملیتهای مختلف متفاوت است واین امریست طبیعی ، هر کس حق دارد تا راه پیشنهادی خود را ارایه دارد ، اما باید راهی را جستجو کرد که اکثریت مطلق به آن متفق بوده کمال مطلوب حاصل گردد . من هم منحیث یکی از اتباع کشور افغانستان که به سرنوشت آن سخت علاقمند بوده در آرزوی تامین وحدت ملی ، امنیت ، عمران و سرفرازی اش میباشم به این اندیشه ام که افغانستان با همین محدوده قابل اداره ، رشد ، حفظ  و تسا ند  و همکاری ملیتهای ساکن آن میباشد ، در صورتیکه افغانستان کبیر یا صغیری بسازیم بمشکلات ، موانع ، آلام و رنجهای بی پایانی مواجه خواهیم شد . حل مشکل دیورند از صلاحیت هیچ شخص ، فرد و یا مقامی نبوده تنها ملت افغانستان میتواند تصمیم اتخاذ نماید . اگر خواهان جامعهء مردم سالار و تطبیق دموکراسی هستیم باید اجازه داده شود تا ملت که شامل کلیه اقوام ، ملیتها و اتباع کشور اعم از پشتون ، تاجیک ، اوزبیک ، هزاره ، بلوچ ، ترکمن ، نورستانی ، ایماق ، پشه یی ، و دیگر باشندگان هستند در زمینه تصمیم گرفته به حل مشکل بپردازند . بناءً پیشنهاد مینمایم که :

1 -  در رفراندم عمومی آنطرف خط دیورند تثبیت گردد که آنها چه میخواهند

2 –  طی همه پرسی واقعی از مردم کشور تصمیم نهایی اتخاذ گردد

3 – اگر موافق الحاق به افغانستان باشند به سازمان ملل متحد ارجاع گردد تا در استرداد آن یاری رساند .

        رسیدن به این مامول در گرو وحدت ملیست که برای وصول به آن باید سخت کوشید و تلاش نمود . طی جنگهای سه دههء اخیر و توطئهء اجانب مخصوصاً دولت پاکستان و سیستم استخباراتی آن یعنی آی اس آی و همچنان تعدادی علمای به اصطلاح مذهبی ، وحدت ملی جای خود را به نفاق و شقاق ، تبعیض و کوردلی ، خودبینی وخودنگری ، سود جویی و زراندوزی ، چپاول و غارتگری ، و سایر بد بختی ها داد که تا اکنون مردم ما خواب آرام نداشته در بدبختی و سیه روزی بسر میبرند . آنها تروریزم ، جهل ، خرافات ، ویرانی و تباهی را تدریس میکنند تا مردم در تباهی کشور بدست خویش عمل نموده کام دشمنان شیرین شود . جوانان و نوجوانان را در مدارس به بهانهء تعالیم دین مبین اسلام شستشوی مغزی داده آمادهء حملات انتحاری نموده به کشور ما میفرستند . همه هم و غم این کشور مسءلهء دیورند بوده خواهی نخواهی به انواع حیل و دسایس دست میزند تا صوبه سرحد را منحیث جزء خاک خود برای همیشه حفظ داشته باشد . از جانبی هم پاکستان با کشور هند مشکلات تاریخی داشته در فکر آنست که افغانستان از طریق خاک خویش به آن کشور اجازهء تخریبات داده جنگ در پاکستان را دامن میزند که این خود تشویش دیگریست که موجب برهم خوردن مناسبات با پاکستان میشود و این تشویش ریشه در مسءلهء دیورند داشته ازینرو همیشه مورد سوء ظن آنها قرار داریم .  

       اینها مشکلات مردم افغانستان با دولتمردان ، سازمان استخباراتی آی اس آی وحلقات بنیاد گرای مذهبی پاکستان است که حساب آن از مردم شریف آن کشور مجزا میباشد . هیچگاهی با مردم آن دیار مشکلی وجود نداشته و این حلقات معین و باند های تروریستیست که نظم کشور ما را برهم زده درپی تباهی وبدبختی میباشند . باید اذهان جهانی و ابر قدرتها را که ذیدخل قضایا اند معترف به این مشکل سازیم تا به حل آن ما را یاری رسانند . ممکن دیگران راه بهتر و معقولی را بدانند که با جمعبندی نظریات متعدد و دریافت زمینه های تطبیقی آن روزی فرا خواهد رسید  که  فورمولی برای رفع تشنج  و تشتت  دریافت  نموده  با  تطبیق آن وحدت ملی را اعاده ، امنیت را تامین ، افغانستان آباد ، سربلند و خود کفا را اعمار نماییم . ما باید با دید روشن و ژرف اندیشی ریشهء اصلی و بنیادی مشکل را جستجو نموده درپی حل معضله بوده از راه درست و منطقی که حقوق هیچکسی مورد تجاوز قرار نگیرد به رفع مشکل پرداخته برای اعتلا و سرفرازی ملت و مردم کشور خود چاره های اساسی و سازنده را رویدست بگیریم تا ازین مخمصه رهایی یافته در راه عمران ، پیشرفت ، صل?shy; وهمبستگی ملی قدمهای فراختر و بهتری را بگذاریم . آنچه که همهء ملت متفقاً به آن رای و نظر دارند باید مورد توجه و عمل قرار گیرد ، سیاست داخلی و خارجی  دولت مطابق آن طرحریزی گردد و جامهء عمل پوشد . اینکه این و آن حرفی میزنند و یا مطلبی را ارایه میدارند تا حرف قاطبهء ملت تفکیک شود . تعدادی از اشخاص و گروه ها بنا بمنافع و طرز دید خود آنچه لازم میدانند پیشکش مینمایند .  امروز خرد و تعقل میتواند مشکل کشا باشد ، منطق قوی و عقل سلیم راهنمای عمل است ، بیایید دست بدست هم داده برای خوشبختی مردم بلاکشیده و رنجدیده که سالیان دراز فدای امیال شوم زورگویان و نفع پرستان شده اند ، راه برون رفت ازین بن بست را جستجو نموده در پی رفع موانع و معضلات برآییم . درین برههء از تاریخ کشور کار نیک و راه نیک بیادگار گذاریم علاوه به آنکه کشور را از پرتگاه نیستی نجات دهیم باید در داوری آیندگان سر فراز و سر بلند بوده ملامت روزگار نباشیم . بگفتهء ابوالقاسم فردوسی :

   

         بیا تا جهان را به بد نسپریم                 به کوشش همه دست نیکی بریم

         نباشد همی نیک  و بد پایدار                همان  به  که  نیکی  بود   یادگار

 

 


بالا
 
بازگشت