چه نوع اتحاد يا ائتلاف

 

سراج الدین ادیب

 

درآمد سخن

اگر اشتباه نکنم حدود سیاسی کشور عزیز مان افغانستان با تفاوت زمان گاهی در حوزه ( کاشغر) و گاهی در ترکستان یا ماورالنهر و گاهی در ایران و گاهی در هندوستان سمت و سو داده میشد، که بعضإ افغانستان با ممالک همجوار شمالی و غربی ( ماورانهر و ایران ) کشور واحدی تشکیل میکردند و گاهی به علت تسلط اجانب از حدود افغانستان کاسته میشد و یا تجزیه میگردید.

   در قرن نزدهم با انحطاط دولت ابدالی و استقرار دولت محمد زائی حدود کشورافغانستان از هر طرف، مخصوصأ از جبهه شرق و جنوب تجزیه شده رفت تا شکل کنونی با این خط سیاسی و جغرافیایی فعلی بنام افغانستان  اختیار نمود و از سواحل بحر رود و سند عقب زده شد و محاط به خشکه گردید.

   در دوره شاه محمود ابدالی ولایت خراسان در شمالغرب افغانستان در سال 1803 میلادی بدست حکومت قاجاری ایران افتاد، قلعه اتک در کنار سند در سال 1812 میلادی به حکومت سند پنجاب گذاشته شد وولایت ملتان در سال 1818 میلادی بدست حکومت سک افتاد.

   در دوره محمد زائی، ولایت کشمیر در سال 1819 میلادی بدولت پنجاب ملحق شد، ولایت دیره غازی خان در 1821 میلادی به پنجاب گذاشته شد وولایت دیره اسمعیل خان در سال 1821 میلادی بدست سک افتاد ، ولایت پشاور را در سال 1823 میلادی سک اشغال نمود ، ولایت سند را در سال 1843 میلادی دولت انگلیس گرفت، ولایت بلوچستان را در سالهای 1854 ـ 1876 میلادی حکومت انگلیس تصرف نمود، ولایت " مرو" را در سال 1884 میلادی دولت روسی تزاری اشغال نمود، علاقه های شامل ( فوشنج تاکوژک، کورم و لندی کوتل) در سال 1878 میلادی طبق معاهده گندمک ازطرف امیر محمد یعقوب خان به حکومت انگلیس داده شد، ولایت ( سوات، باجور، چترال و علاقه های ارنوی، وزیری، داورچاکی و چمن) در سال 1893 میلادی طبق معاهده دیورند از طرف امیر عبدالرحمن خان به انگلیس ها داده شد، علاقه پنجده در سال 1885 میلادی بدست دولت روسیه تزاری افتاد، ولایت سیستان ( قسمأ ) در سال 1872 میلادی از طرف هیئت حکم انگلیس به ایران گذاشته شد.

 

افغانستان فعلی

   شکل و شمایل فعلی كشورمان بنام افغانستان که درجنوب غربى بخش مركزى آسيا واقع شده وداراى مساحتى در حدود 650هزاركيلومترمربع دارد، و ازشمال به جمهوری های(تاجکستان،ازبکستان،و ترکمنستان) بطول2350 کیلومتر
، و ازجنوب با کشورپاكستان بطول 2200كيلومتر ، وازشرق با کشورچين بطول 90 کیلومتر واز ناحيه غرب با کشورايران بطول860 کیلومتر هم مرز مى باشد، افغانستان كشورى محاط در خشكى است و حدود دو سوم آن رامنطقه كوهستانى تشكيل مى دهد كه درمسيرشرق به غرب گسترده شده ودرمناطق غربى" نزديك ايران " تبديل به دشت مى شود، از معروفترين كوه هاى افغانستان مى توان ازهندوكش و كوه بابا نام بردكه ارتفاع بعضى ازقلل آنهابه 7هزار مترمى رسد.

   محاط بودن افغانستان درخشكى باعث وابسته شدن كشوربه راههاى ارتباطى با همسايگان خودازجمله ايران وپاكستان شده است، به دليل وجودمناطق كوهستانى ونيز پست ،آب و هواى آن در تابستان گرم و خشك و در زمستان سرد مى باشد، اختلاف درجه حرارت در مدت زمان كوتاه و از فصل به فصل ، و از نقطه اى به نقطه ديگر زياد است، ميزان بارندگى در مناطق شمالى و غرب 250 تا 400 ميلى متر و در مناطق پست 100 تا 150 ميلى مترمى باشد، افغانستان داراى رودهاى بزرگ و كوچك متعددى مى باشد كه از كوههاى مرتفع سرچشمه گرفته و در مسير غرب و جنوب جريان مى يابد،از مهمترين رودها
رود آمو " جيحون " بطول2500 کیلومتر است كه حدود1800 کیلومتر آن در بخش مرزى با جمهوری های شوروى سابق قرار دارد، هيرمند و هريرود نيز از رودهاى مهم افغانستان مى باشد كه عليرغم پرآب بودن كمتر مورد استفاده كشاورزى واقع شده است.

   وضعيت جغرافيايى طبيعى و" خصوصيت كوهستانى " افغانستان با توجه به عدم پيشرفت امكانات ارتباطى آن، يكى از دلايل مهم در عدم رسيدن به يك وحدت سياسى محسوب مى شود، همين عامل در عين حال باعث تقويت قدرت تدافعى افغانستان در قبال تهاجمات خارجى شده است، زیرا که همين وضعيت كوهستانى و صعب العبور بودن راههاى ارتباطى باعث شده كه بيشتر مناطق افغانستان در اغلب ادوار تاريخى خودمختارى محلى در برابر هر حكومت مهاجم داشته باشد و بدين ترتيب اقوام و قبايل مختلف توانستند آداب و رسوم و مذهب خود را حفظ نمايند.

 

پروژه سياسي  و همگرایی فراگير ملي

   از آنجا که اگر ما باشندگان این مرزو بوم وسعت خاک فعلی افغانستان عزیز را از دست متهاجمین بنام خود در تاریخ حفظ نموده  و سیمای آنرا در جهت مثبت و بالندگی وترقی تغییر داده بتوانیم کار بس بزرگی را برای نسل و بالندگان آینده خواهیم کرد، چه رسد به ادعای بلند بالای مرز های پیشین ، به قول مرحوم غبار و تصدیق محمد عوض نبی زاده که : ( افغانستان پس از هر غسل خون پیراهن چرکین و کثیفش را دوباره به تن می نماید) که امیدوارم عقل و خرد جمعی از این پس چنین مثال اجتماعی رااز خود در تاریخ و به آینده گان افغان ماندگارنسازد.

   شايد بيان اين واقعیت كه كشور ما افغانستان به عنوان يك كل جغرافيائي ــ  سياسي تا كنون با تمام تلاش و مبارزات سالیانه متفاوت به اين طرف هنوز فاقد يك پروژه سياسي فراگير ملي مي باشد تكراري از تاریخ باشد ویا در زمینه رسیدن به یک تفاهم واقعی وحدت ملی مغلق بودن پدیده های اجتماعی کشور ویا سکولوژی ما افغانان بوده که به اين هدف ملي دست نیافتیم ، زیرا که بعضأ با یک دست قول برادری میدهیم و با دست دیگر شمشیر می کشیم ، البته که این نقیصه به تنهایی نه بلکه با  سازماندهي و تلاش جمعي ،خردمندانه  و دمكراتيك ، مي توان به هدف مهم که عبارت از ترقی و تعالی کشور، و همگرایی ملی است رسيد، قابل تذکر اینکه اولین گام آنست که از منفی بافی ها و قهرمان انتقاد شـدن خود را رهایی دهیم ودر این راه اصلاحات را از خود باید آغاز نمود ، بودند بسیاری که جنگ و برادر کشی شانرا بنام اینکه ضد نیروی خارجی ووابستگانشان می رزمیم توجيه مینمودند و اکنون همه دیدند که این مبارزین راه آزادی بجای یک کشور چندین کشور را وارد خاک خود ساختند ، مبارزه ایشان چه سود آورد، بهای این همه قربانی چه بود؟ پس تاریخ نشان داد که این" های وهوی" و استفاده از دین ونیز خداوند( ج) را در کار های ناصواب دخیل نمودن چه عواقب ناگواری به بار آورد و ملت را زمینگیر کرد، لذا با تعقل خردمندانه و توکل واقعی بر خداوند (ج) و نیز اعتماد بر یکدیگر و عشق به مردم ووطن وهمچنان با تلاش و از خود گذری است که مي توان به هدف مهم که  همانا ترقی و تعالی کشور، و همگرایی ملی است رسيد .

 

خانواده های سياسي 

   در طول تاریخ ما شاهد حضور نيروها وگروهاي سياسي هستيم كه از دوره ها نهضت خواهی و مشروطيت طلبی تاحال به حيات خود ادامه داده و تا آينده قابل پيشبيني هم در زند گي سياسي ما نقش بازي خواهند كرد، لذا  از آنزمان تاكنون چهار خانواده سياسي ، ملي گرا ، چپ ، مذهبي و سلطنت طلب ، كه در تمامي حوادث و رويدادهاي سياسي گذشته ، هر يك به فراخور وزن و نيروي خود  در زمانهاي مختلف شركت داشته و تاثير گذار بوده اند ، شكل گرفتند، به اين چهار خانواده بايد يك عضو ديگر ، يعني نيروهاي قومي و قبایلی ، كه  بعد از دخول قطعات نظامی اتحاد شوروی در افغانستان شكل بارز گرفتند ، به عنوان گروی پنجم، در جامعه اضافه كرد .

 رابطه اين چند گروه سياسي در طي اين مدت ، صرف نظر از همكاري و همسوئي هاي موقتي و تاكتيكي دو جانبه و  يا چند جانبه ، كه آنهم نه بر اساس توافقات دمكراتيك و با هدف استقرار دمكراسي ووحدت، بلكه براين اساس بوده تا با  جمع آوري نيرو ، توان لازم را براي  بزير كشيدن قدرت حاكم پيدا كنند،  همواره خصمانه و خونين بوده و طرفين تا سر حد نابودي و حذف غير خود  پيش رفته اند .

   در افغانستان به اثر فداکاری نهضت مشروطه و نیروهای ملی دموکراتیک كه به تشكيل مجلس شوراي ملي و تصويب قانون اساسي منجر شد ، استبداد پادشاهي مواضع مهمي را از دست داد و آزاديخواهان توانستند جامعه را گام به گام به سوي دمكراسي و تجدد سوق دهند، اما اين روند تحت تاثير عوامل بين المللي و داخلي نه تنها نتوانست در جامعه نهادينه شود بلكه با روي كار آمدن داودخان و استقرار مجدد ديكتاتوري متوقف گرديد .  

   سلطنت طلبان و اخوانی ها از ضعف بگیر و ببند ، دوره اول جمهوریت در سال 1352 خورشیدی به تجديد قوا و قدرت پرداختند تا گرفتن دوباره و باجايگزيني سلسله پادشاهی بجاي جمهوری، و داود خان نیز تمام تلاش و توان خود را براي حذف و نابودي و بگیر وببند، احزاب مختلف بكار گرفت، نتيجه اين امر اين شد كه جامعه دوباره در انسداد سياسي گرفتار آمد و عرصه بر ساير نيروها تنگ گرديد، وحاصل اين وضعيت همانا هماهنگي و همكاري بدون پلاتفرم  بقيه احزاب ، عليه حكومت داود خان بود ، كه به انقلاب حفیظ الله امین در سال 1357 خورشیدی منجر گرديد.  

 با جابجائي قدرت بدست حفیظ الله امین، بار ديگر دور باطل حذف ديگران ، اينبار توسط نيروهاي  امینی  ( به اصطلاح چپی)  كه با یک ائتلاف سطحی و آنهم زیر فشار رژیم داود خان از طریق نظامی قدرت سياسي را به سال 1357 خورشیدی در دست گرفتند ، ادامه يافت جمهوري دموکراتیک خلق" امینی " در يك پروسه خونين وبا استبداد ي قرون وسطائي ، ابتدا با حمايت ديگر نحله هاي سياسي ، به حذف سلطنت طلبان و جمهوری داود خانی پرداخت و در مراحل بعد به سركوب بخصوص بدنه پرچمی ها وبعد درسر کوب بقيه احزاب وعناصر اجتماعی ادامه داده، قابل تذکر آنکه جدا از خرد مندانی كه در بين رژیم به دمكراسي ، ليبراليسم و داشتن روش مداراگرانه نسبت به ديگرانديشان متمايز بودند، ولی برعکس حفیظ الله امین که تمامي قدرت سياسي و اقتصادي جامعه را در چنگ خود متمركز نموده بود، از هیچ ضربهء بردیگران دریغ ننمود، فضائي كه در آن حذف غير خودي حتي به درون خانواده ها هم سرايت كرده  و برادران و خواهران، فرزندان و  پدرومادران را عليه همديگر قرار داده و تا سرحد حذف فيزيكي پيش رفتند ، و ابعاد  فاجعه اميز مسئله را مردم وبخصوص کسانی که در زندانهای باستیل پلچرخی سپری نموده بودند شاهد اند،ازاین نبشته نباید استفاده سوء صورت گیرد زیرا، اگربلفرض نيروهاي مذهبی هم به قدرت  مي رسيدند همين پروسه حذف ديگران را، البته با شعارها و در اشكالي متفاوت، ولي حتما با سركوب، خشونت و استبداد عملي مي كردند، چنانچه کردند، امروزه وقتي از فراز تاريخ بر وقايع رخداده جامعه نگاه مي كنيم ، در مي يابيم كه حذف ديگر انديشان و استقرار ديكتاتوري  نه تنها نتوانست جامعه را بسوي ثبات سياسي هدايت كند ، بلكه باعث مادام العمر شدن حكومتهاي ديكتاتوري نيز  نشد .

    آيا با تمام خشونت و استبدادي كه رژيم ها ی مختلف در طی سالیان متمادی بكار بردند، توانسنتد  بقيه نيروها را از صفحه تاريخ و از صحنه سياسي  جامعه حذف كنند ؟ با تجربه خونیـن ومرگباربدست آمده، به جرات مي توان به اين سوال جواب منفي داد، طي اين سالهای افغانستان ، با سركوب سيتماتيك اگر چه توانست ديگران را تضعيف كرده و نقش آنها را در زندگي روزمره سياسي به حداقل برساند، ولي خود رژيم هم در اين پروسه به تحليل رفته و مردم و بخصوص نسل جوان در ابعاد ميليوني از آن رويگردان شدند، و درمقابل اين ديگر نيروها هستند كه روز به روز صدايشان  گوشهاي شنوا ي بيشتري را پيدا مي كند .

   درس آموزي از وضعيت گذشته و حال جامعه در درجه اول اين است كه با اجتناب از روش حذف ديگران، يعني مخالفين نظري و سياسي مان ، راه مدارا و تحمل و نيز پذيرش حق حيات سياسي آنان را در پيش گيريم، در اين رابطه بايد به اين سوال نيز بطور شفاف و صريح پاسخ دهيم كه آيا در افغانستان بعد از جمهوري اسلامي نيروهاي مذهبي از صحنه سياسي كشور حذف خواهند شد ؟ پاسخ به اين  سوال منفي است، اين نيرو مانند ديگر خانواده هاي سياسي ، داراي سابقه اي طویل  و مانند ديگران در آينده قابل پيشبيني نه حذف شدني بوده و نه در ديگر نيروها حل و يا جذب مي شود، البته همانگونه كه نشانه آن از هم اكنون هم پيداست ، جامعه  شاهد تحول مثبت بخشي از اين نيرو است ، كه با قبول جدائي دين از دولت و نقد عملكرد نظا م در راستاي استقرار دمكراسي عمل مي كنند، و طبيعي است كه ادامه اين روند همكاري آنها با ساير نيروها ي دمكرات جامعه را نويد مي دهد و اميد واريم كه با گسترش اين نيرو و شفاف تر شدن انديشه ورزان، زمينه همكاري  ها به حلقهء دمكراسي  فراهم ترگردد . 

اگر با تجارب تاریخی این سوال را مطرح بداریم که :چه نتيجه اي از اين همه سركوب و خونريزي نصيب كشور شد ؟ نه تنها  جامعه نتوانست از تمامي امكانات خود بهره گيرد، بلكه به نقطه صفر ، يعني به صد سال پيش باز گشته است،  و اين سوال كه چگونه مي توان از يك جامعه استبدادي به جامعه اي دمكراتيك رسيد و چگونه پروسه گذار به مدرنيته را طي نمود ، هنوزپاسخ درخور پيدا نكرده است.

  روشن است كه هرگونه تلاش و برنامه اي كه از سوي هر نيرو و يا اتحاد بين چند نيرو بر عليه ديگري و يا ديگران با هدف حذف و نابودي يك و يا چند نيروي ديگرصورت بگيرد، ادامه همان تجربه غلط و تلخ گذشته بوده و ميتوان با قاطيعت گفت كه در نهايت تنها يك نيرو در قدرت باقي مانده  و بقيه سركوب و موقتا به كنار گذاشته و ديكتاتوري و استبداد ادامه خواهد یافت .

    اگر تجربه و عملکردهای سال گذشته به نتيجه نرسيده و ما هنوز با جامعه ء دمكرات فاصله جدي داريم ، آيا هنوز يك نيروي جدي و با مسئوليتي پيدا مي شود كه فكر كند با بدست آوردن قدرت به تنهائي و يا با كمك ديگر خانواده سياسي خود  مي تواند دمكراسي را در افغانستان مستقرنمايد ؟  آيا راه حل  غير از دستيابي و توافقي دمكراتيك بين همه خانواده هاي سياسي مي باشد ؟ و در این زمینه نقش دیگر عناصر جامعه در چیست ؟

 خوشبختانه مفکوره و گامهاي جديء دراين راستا ، كه راهي بجز توافق در گستره ملي وجود ندارد ، بر داشته شده، قبول اين واقعيت كه ديگراني با انديشه هاي متفاوت سياسي وجود داشته كه بايد به رسميت شناخته شوند، و قبول اينكه حذف يكي به حذف همه نيروي غيرخودي مي انجامد و اين روشي غير دمكراتيك و شكست خورده است ، اینرا سالهاست كه تقريبا بخشي از تمامي خانواده هاي سياسي چه در خارج و چه در داخل پذيرفته اند، جاي بسي خوشبختي است كه   مرحله تبادل نظر و گفتگو بين نيروهاي متفاوت سياسي بکمال مطلوب میرسد.

طرح فراخوان احزاب وجنبش های مختلف در  داخل و خارج کشور، ‌همگي نشانه هاي نويد بخش اين امرهستنند، گام بعدي مي تواند عمل مشترك  تمامي اين تلاشگران باشد، البته اين روند زماني مثمر ثمر تر خواهد بود كه اولا خود اين نيروها ، با گفتگو و تبادل نظر با همديگر ، توان و انرژي هاي خود را متمركز كنند و ثانيا احزاب سياسي مترقي و دمكرات جامعه بيش از اين فرصت ها را از دست نداده و با خاتمه دادن بر ترديدهاي خود، ضرورت امر ائتلاف گسترده را درك و گام عملي در اين راستا بردارند، جا دارد تا اشاره شود كه  تلاشهاي یکعده برای وحدت ویکپارچگی درجهت استقرار دموکراسی تا اكنوني ، با مقاومت خصمانه، گروه گرايانه، و ايدئولوژيك روبرو شده، كه حركت را كند كرده است، البته روشن است كه ، رابطه خصمانه در گذشته ، عدم اعتمادها، وخط های مختلف سیاسی وابراز گفتن کمونیست، خائن ، مرتد، اشرار.. و... همگي نشان از مشكل بودن پروسه اي است كه پيش رو داريم، ولي در بين هر خانواده سياسي ، نيروي وجود دارد كه عامل کند شوندهء جدي اين پروسه مي باشند، من یقین کامل دارم که اين فشار هاي اوليه ، بخصوص با ورد نسل جوان به صحنه سياسي كشور، از بين مي رود .

   طيفي از نيروهاي سياسي كشور در درجه اول دموکراتها براي ائتلاف و اتحاد همفکران خودی تلاش بكنند ، و براي پس راندن طرفداران بنیادگرایی  و متحجرین جهت اصلاح تدريجي حكومت كوشش كنند، در حال حاضر اين نيرو در رابطه با جمهوري اسلامي افغانستان سمت گيري كاملا متفاوتي دارند ، اما در ائتلاف و يا همكاري مورد نظرشان ، طیف راستی ها بطور فعال جائي ندارند، طيف ديگري نيز وجود دارد كه ضمن اعتقاد به نظام پارلماني در شكل جمهوري ، براي ائتلاف گسترده سياسي بر اساس دمكراسي مبتني بر منشور جهاني حقوق بشر، تلاش مي كنند، اين طيف سعي مي كند تمامي نيروهاي مترقي و دمكرات جامعه را از راه مسالمت آمیزعليه خلاف ورزی جمهوري اسلامي و براي استقرار نظامي دمكراتيك براساس حداقل هاي عامه شمول گرد هم آورد، در اين راستا ، آن بخش از نیروها كه قواعد بازي دمكراتيك سياسي را پذيرفته اند ، عليرغم مخالفت بخش غير دمكرات در راه چنين ائتلافي گام بر ميدارند .

  بطور خلاصه براي اينكه بتوان بدرستي تمام نيروهاي مترقي و دمكرات جامعه را براي استقرار نظامي دمكراتيك بسیج کرد به سوالات زير توجه و به آنها پاسخ داد :   

 ـــ  آيا بايد دست به اتحاد جبهه اي زد ؟

ــ  آيا بايد اتحادي گسترده از نيروهاي خودي تشكيل داد؟ و آنرا به الترناتيف سياسي  تبديل كرده  و بدون همكاري و اتحاد عمل با ديگر نيروها قدرت سياسي را به تنهائي تسخير كرد ؟

ــ‌  اگر اتحادي  در درون  هر حزب ونهاد سياسي و يا نيروهاي مذهبي  شكل گيرد ، در انصورت رابطه اين آلترناتيف ها با يكديگر چگونه بايد باشد ؟

ــ  آيا دستيابي به توافقي دمكراتيك بين اين آلترناتيف ها لازم و ضروري مي باشد ؟

‌ــ و آيا يك اتحاد گسترده به معني مخدوش كردن خطوط سياسي ــ برنامه اي هر يك از نيروهاي شركت كننده در آن است ؟

 ـــ آيا  اين اتحادها بين دو و يا چند نيرو بر عليه يك و يا نيروهاي ديگر است ؟

  و آياهاي ديگري كه جامعه سياسي افغانستان تنها با تلاشي جمعي و بدون غرض ورزي و گروه گرائي  مي توان براي آنها پاسخ در خور زمان ، تجربه و نيازكشور پيدا كرده و ارائه دهد .  / 2007-02-07

 

 


بالا
 
بازگشت