احمدسعيدی

سیاست متغیرو ناهمگون خارجی پاکستان در برابر

افغانستان طی سال های 1947 الی 2005

 

احمد سعيدی

 

بعد از حصول استقلال و آزادی کامل افغانستان تحت قیادت شاه امان الله در سال 1919 از استعمار انگلیس که با عقد معاهده طی کنفرانس راولپندی بتاریخ 18 ماه اگست سال 1919 رسماً اعلام و برتانیای کبیر استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت ، افغانستان پیوسته تلاش ورزید تا به مثابه یک دولت قانونی و واقعی در قضایای منطقوی و جهانی نقش اساسی را توأم با احساس مسئولیت های واقعبینانه در قبال اوضاع سیاسی جهان ایفا نماید که با نظرداشت همین فکتور سیاست زیست باهمی و عدم مداخله در امور داخلی کشور های دیگر با رعایت اصل احترام متقابل تحقق بخشیده و از کشور های دیگر نیز دعوت بعمل آورده است تا این اصل برگزیده و متضمن صلح و آسایش را در منطقه و جهان تعقیب و دنبال نمایند .

اما با اظهار تأسف و با اتکای صفحات تاریخ باید گفت که حکومت هند برتانوی از سال 1919 الی سال 1947 همواره سیاست ماجراجویانه را در قبال افغانستان در پیش گرفته و از موازین قبول شده بین المللی عدول ورزیده است که نباید چنین روش و موضیعگیری را در برابر نظام صلح خواه و آزادی پرور افغانستان اتخاذ می نمود .

بعد از ختم تسلط استعماری انگیس ها در نیم قاره هند که با ایجاد و تأسیس کشور های هند و پاکستان انجامید خلاف توقوع کشور نوبنیاد پاکستان نیز از روش صلح و دوستی دوری جسته  و سیاست عدم اعتماد و ارعاب را در برابر همسایه شمال غرب خویش یعنی افغانستان در پیش گرفت که مدت زمان بیش از نیم قرن فراز و نشیب های سخت و دشوار را در فضای جنگ سرد پشت سر گذاشت که مدت ها تأثیرات منفی آن بالای مردمان هر دو کشور سایه خواهند افگند و فضای عدم اعتماد و بی ثبات به وخامت اوضاع بیش از پیش خواهند افزود که با هیچ صورت با منافع هردو کشور سازگار نیست .

حکام گذشته و کنونی پاکستان با دو همسایه همجوار یعنی هند و افغانستان از بدو تأسیس الی اکنون سیاست متضاد و ناهمگون را در پیش گرفته و پیوسته با تحقق آن اصرار می ورزد . پاکستان کشمیر هندی را جزء لاینفک قلمرو خویش دانسته و روی همین ادعا دو مرتبه با هند درگیر جنگ شده که با آنهم آرزوی شان با استرداد کشمیر هندی تحقق نیافت که تا هنوز به مثابه منازعه لاینحل باقی مانده است که ادامه این تشنج پیامد های غیر قابل پیشبینی و غیر قابل کنترول را در قبال خواهند اشت .

از سوی دیگر با ادعای ارضی افغانستان که در سال 1893 توسط انگلسی ها با خط فرضی دیورند مجزا و تحت تسلط خویش در آورد وقعی نگذاشت بلکه به مثابه میراث خوار انگلیس ها آنرا جزء قلمرو خویش می دانند که بعد از رهائی نیم قاره هند در انقسام آن نزد پاکستان باقی ماند که این معضله باعث آن گردید تا روابط دو کشور همسایه را تحت شعاع قرار داده که موجب عدم اعتماد متقابل و صلح پایدار در منطقه گردیده است که تاالحال علل اصلی و محوری در ایجاد تشنج میان دو کشورتلقی می گردد .

ادعای حقوقی جانب افغانی که با استناد شواهد تاریخی انطباق کامل و انکار ناپذیر را دارا می باشد ولی جانب پاکستانی از این حقایق تاریخی چشم پوشی نموده و سیاست خارجی آن در قبال افغانستان همواره با خدعه و ارعاب استوار بوده که مانع نیل با اعاده و تحقق صلح پایدار در منطقه گردیده است که چنین حالت متشنج و بی ثبات مستلزم یک حل واقعی و منطقی با نظرداشت حقایق تاریخیست که باید جانب پاکستان با آن تن در داده و از سیاست خصمانه در برابر افغانستان امتناع ورزد که درغیر آن عواقب و پیامد های ناگوار را همرا خواهند داشت .

اگر به درک عمیق و دید باز به پیشینه سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان نظر افگنیم به روشنی و وضاحت تام خواهیم دید که دولت مداران و پالیسی میکران پاکستان از حقیایق و واقیعت ها طفره رفته و همواره سیاست های متغیر و ناهمگون را در برابر افغانستان بکار برده است که با مرور مختصر ذیل به آن به خوبی آگاهی حاصل نموده و در خواهیم یافت که مقامات پاکستانی طی مدت بیش از پنجاه سال از موقف خصمانه کار گرفته و ظاهر آن با باطن فرق کلی و غیر قابل قبول را نمایان می سازد .

با وصف حقایق فوق و با نظرداشت اصل حسن همجواری افغانستان روابط دپلوماتیکی را به سویه سفرا در سال 1948  با پاکستان تأمین نمود .

اسماعیل ابراهیم چندریگر به حیث اولین سفیر پاکستان تعین و عازم کابل گردید که متعاقباً سردار شاه ولی خان به حیث سفیر کبیر افغانی وارد شهر کراچی مرکز پاکستان شد ، هکذا به منظور بهبود روابط میان دو کشور هیأت های عالی رتبه غرض بحث و گفتگو میان طرفین تبادله گردیده که نتایج مثبت و دیر پا را در قبال نداشت اما با آنهم این سلسله ادامه یافت و عبدالرشید نشتر وزیر امور مواصلات پاکستان به افغانستان سفر نمود و با مقامات افغانی به بحث و گفتگو نشست که به تعقیب آن نورالمشایخ فضل عمر مجددی در رأس یک هیأت افغانی وارد پاکستان گردیده و با مقامات آنجا به منظور بهبود روابط و اعتماد متقابل بحث و مذاکره نمود .

در سال 1949 گورنر جنرال پاکستان طی خطابه خویش اظهار داشت که مناطق قبایلی که در امداد خط دیورند از چترال تا بولان موقعیت دارند جزء لاینفک پاکستان بوده و ادعای ارضی افغانستان در زمینه عاری از حقیقت و بی بنیاد می باشد . اما حکومت افغانستان متقابلاً با اظهارات غیرمسئولانه گورنر جنرال پاکستان احتجاج نمود و آنرا تخطی صریح از واقعیت های تاریخی خواند ، که اتخاذ چنین یک موقف ناعاقبت اندیشانه پاکستان باعث تیره گی روابط و وخامت اوضاع گردید .

کنفرانس عدم انسلاک که در سال 1955 در باندونگ اندونیزیا با اشتراک کشور های آسیا و افریقا که عمدتاً از کشور های جهان سوم متشکل گردیده بود بوجود آمد که افغانستان یکی از اعضای فعال آن نقش اساسی و ارزنده خویش را در ارتباط با قضایای جهانی ایفا نموده و پیوسته در جهت تحقق اهداف آن سعی و تلاش مزید بخرچ داده است .

اما پاکستان منحیث یک کشور منسلک و وابسته با پیمانه های نظامی سیتو و سنتو که ایالات متحده امریکا و انگلستان نیز در آن عضویت داشت پیوست و همکاری های نظامی و اقتصادی آنها در غرض تقویه بنیه مالی و تجهیز بیشتر قوای نظامی خویش جلب نمود .

زمانیکه نیم قاره هند به کشور های هند و پاکستان منقسم گردید محمد علی جناح به حیث اولین رهبر پاکستان در رأس آن قرار داشت و در افغانستان اعلیحضرت محمد ظاهر شاه ، شاه افغانستان در رأس نظام شاهی مطلقه قرار داشت و شاه محمود خان به حیث صدراعظم در رأس کابینه زمام حکومت را اداره می نمود .

رویداد مهم و بینظیریکه در دوره صدارت شاه محمود خان در صحنه سیاست جهانی بوقوع پیوست آغاز عملیه آزادی مستعمرات کشور های غربی و در قدم نخست نیم قاره هند بود که این سرزمین از نظر نفوس بزرگترین منطقه زیر استعمار در جهان شمرده می شد در قرن هجدهم در زیر سلطه برتانیه قرار گرفت و در قرن بعدی به سمت شمال نیم قاره گسترش یافت که با تحمیل معاهدات لاهور (1838) ، گندمک (1879) ، دیورند (1893) ، راولپندی (1919) و کابل (1921) برخی از قسمت های افغانستان در حدود قلمرو هند برتانوی قرار گرفت .

شاه امان الله در مورد استرداد اراضی الحاق شده به هند برتانوی تلاش مزید به خرچ داد ولی از سوی برتانیا مورد قبول قرار نگرفت .

با آغاز جنگ دوم جهانی و اوج گیری مخالفت عامه در هند انگلستان برای نخستین بار مسئله آزادی آنکشور را بطور جدی مورد مطالعه قرار دادند و در سال 1942 سراستیفرد کریس از رهبران حزب کارگر انگلستان را که از هوا خواهان آزادی هند بود جهت گفتگو با رهبران ملی با آن کشور فرستاد که مذاکرات بدون نتایج مطلوب به پایان رسید و مهاتماگاندی رهبر آزادی خواهان هند به مقاومت و مبارزات خویش در برابر انگلیس ها ادامه داد . لحن مذاکرات نشان دهنده آن بود که دولت انگلیس دشواری های اداره هند را در دوره بعد از جنگ درک نموده و در صدد یافتن راه حلی برای آن می باشد طوریکه بعداً معلوم گردید در پایان جنگ دولت انگلیس دو باره با این موضوع رجوع نموده هیأت کابینه را به هند فرستاد و بعد از آن تا وقتیکه در سال 1947 لارد لوی مونت بیتن طرح تقسیم هند را بدو کشور اعلان نمود ولی در باره استرداد اراضی که در سال 1893 توسط انگلیس ها به قلمرو خویش الحاق نموده بود خاموشی اختیار نموده و در مورد سرنوشت آن با بی میلی برخورد نمود که حکومت افغانستان طی یادداشت مؤرخ 13 جون 1947 سرنوشت پشتون ها را در ماورای خط دیورند به سفارت انگستان در کابل تذکر داد و این در حالی بود که موضوع آزادی هند از نزد پارلمان برتانیا گزارش یافته بود و فیصله بعمل آمده بود تا آینده ایالت شمال غرب و قبایل ماورای خط دیورند توسط ریفراندام یا همه پرسی در میان اهالی آنجا مورد فیصله قرار گیرد و قدرت سیاسی در نیم قاره در 15 اگست همان سال به دو دولت جدید یعنی هند و پاکستان انتقال یابد که چنین فیصله و تصمیم برتانیا عملی گردید ولی در مورد ریفراندم و سرنوشت بعدی ساکنان ماورای خط دیورند توجه لازم و عملی صورت نگرفت .

به عقیده ناظران بی طرف اگر دولت پاکستان بعوض جواب منفی در برابر ادعای افغانستان نرمش را از خود نشان می داد و موضوع را از نگاه منافع دراز مدت دوکشور بررسی می نمود و به مفاهمه و مذاکره تعهد می نمود می توانست از این طرز برخورد - دو هدف را برآورده سازند که یکی حفظ مناسبات دوستانه با افغانستان و دیگر تقویت ادعای خودش دایر بر مراجعه به ارای مردم در مسئله کشمیر ، زیرا طوریکه حوادث بعدی نشان داد حکومت پاکستان ادعا نمود که اهالی ایالت شمال غرب به طرفداری و الحاق شان در قلمرو پاکستان رای دادند که در حقیقت امر زمینه برگزاری ریفراندم واقیعی برای ساکنان ایالت سرحد و قبایل ماورای خط دیورند به هیچ صورت مساعد نگردید و در نتیجه همین برخورد مناسبات هر دوکشور به خرابی و بی اعتمادی گرائید .

هر چند در اواخر سال 1947 نجیب الله خان وزیر معارف افغانستان به کراچی رفته با مقامات پاکستانی و از جمله با محمد علی جناح رئیس دولت پاکستان در مورد سرنوشت قبایل و مناطق ایالت شمال غرب بحث و مذاکره بعمل آورد و محمد علی جناح وعده سپرد که وضع نیمه خود مختار و آزاد قبایل به حال خود باقی خواهد ماند ولی اختلاف اصلی در میان هر دو کشور کمافی السابق بر حالت قبلی خویش باقی ماند و در ماه مارچ سال 1949 حکومت پاکستان مناطق قبایل نشین را جزء لاینفک پاکستان خواند و حکومت افغانستان این ادعای پاکستان را نقض وعده محمد علی جناح شمرده بر آن اعتراض کرد .

به تعقیب آن در ماه جون سال 1949 طیارات پاکستان برقریه مغلگی سمت جنوبی افغانستان بمبارد نموده تعداد 23 تن از اهالی آنجا را بقتل رساندند که این حادثه تشنج تازه ای را در مناسبات دو کشور بوجود آورد و شورای ملی افغانستان در 26 جولای الغای معاهدات قبلی از جمله معاهده دیورند را اعلان کرد که پاکستان در جواب آن اظهار داشت که این اعلان به کشور های اتحاد شوری و ایران حق می دهند تا با ادعای ارضی در افغانستان بپردازند که با این صورت اختلاف دو کشور که ممکن بود در مرحله نخست با تفاهم و مذاکرات ذات البینی با سهولت بیشتر حل گردد شکل یک قضیه لاینحل را باخود گرفت که با وضاحت کامل می توان گفت که وقوع چنین حالت ناشی از عدم اعتماد و طفره رفتن از حقایق عینی پاکستان می گردد که باگذشت زمان نتایج وخیم و پیامد های سنگین را به دنبال خواهند داشت .

در سال های 1955 و 1956 کشور های انگلستان ، ایالات متحده امریکا ، مصر ، عربستان سعودی ، ترکیه و عراق سعی و تلاش بیشتر به خرچ داد تا اختلافات میان افغانستان و پاکستان را حل نماید ولی بنابر اداعا های متضاد طرفین با ناکامی انجامید .

در سال 1957 به موجب بهبود نسبی روابط صدراعظم پاکستان حسین شهید سهروردی از افغانستان باز دید بعمل آورد که در پایان سفر وی یک اعلامیه مشترک نیز انتشار یافت که در آن بالای بهبود روابط تأکید بعمل آمده بود.

در سال 1958 شاه افغانستان اعلیحضرت محمد ظاهر شاه از پاکستان بازدید رسمی نمود و با صدراعظم فیروز خان نون و رئیس جمهور سکندر میرزا بحث و گفتگو نمود و پوهنتون کراچی مدال افتخاری (D.L.L) را با شاه افغانستان اعلیحضرت محمد ظاهر شاه تفویض نمود. طی همین سفر پروتوکول همکاری ترانزیتی و تجارتی میان طرفین با امضأ رسید .

در سال (1964) جنرال محمد ایوب خان در رأس هیات عالی رتبه که ذوالفقار علی بوتو وزیر امور خارجه با آن نیز همراه بود از افغانستان بازدید بعمل آورده و در جهت بهبود روابط با شاه افغانستان اعلیحضرت محمد ظاهر شاه بحث و گفتگو طویل بعمل آورد .

در سال (1965) بعد از پایان جنگ میان هند و پاکستان جنرال محمد ایوب خان برای دومین مرتبه از افغانستان بازدید بعمل آورد و از موقف عدم انسلاک و بیطرفی افغانستان در جریان جنگ از جانب خود و مردم پاکستان اظهار سپاس نمود .

در سال (1972) ذوالفقار علی بوتو که به حیث رئیس جمهور زمام امور را در دست داشت بعد از سومین جنگ هند و پاکستان که با تجزیه بنگال شرقی از پاکستان غربی منجر گردید به افغانستان سفر نموده و از سیاست بیطرفانه افغانستان در جریان جنگ اظهار قدر دانی نمود و بالای بهبود روابط تاکید ورزید .

در سال (1976) سردار محمد داود رئیس جمهور افغانستان از پاکستان بازدید رسمی بعمل آورده و بالای مسایل ذات البینی  با مقامات پاکستانی بحث و مذاکره صورت گرفت .

در سال (1977) جنرال ضیاالحق رئیس جمهور پاکستان به افغانستان سفر نموده و با سردار محمد داود رئیس جمهور بحث و گفتگو نمود و بنابر دعوت وی سردار محمد داود در اوایل سال (1978) باردیگر از پاکستان بازدید بعمل آورده و بالای مسایل  ذیعلاقه صحبت بعمل آورد .

در سال (1992) میا محمد نواز شریف بعد از پیروزی مجاهدین به کابل سفر نموده و با حضرت صبغت الله مجددی رئیس دولت اسلامی افغانستان تبریک عرض نموده و وعده همکاری نمود .

جلالتمآب حامد کرزی رئیس جمهور از سال 2001 الی 2005 جمعاً چهار مرتبه به پاکستان سفر های حسن نیت نموده و به همین ترتیب میر ظفرالله و شوکت عزیز صدراعظمان پاکستان و جنرال پرویز مشرف رئیس جمهور پاکستان از افغانستان بازدید نموده و بالای مسایل ذیعلاقه بحث و مذاکره نموده اند .

با ظهور طالبان که در سال (1995) به میان آمد و عمدتاً از طالبان مدارس دینی اعم از طلبأ افغانی و پاکستانی متشکل گردیده بود . در دوران حکومت بینظیر بوتو صدراعظم پاکستان از طریق اداره (I.S.I) تسلیح و تمویل می گرديد و جانب افغانستان علیه حکومتیکه در رأس آن استاد برهان الدین ربانی قرار داشت اعزام می گردید . گروه طالبان به اثر سعی و تلاش استخبارات نظامی پاکستان بزود ترین فرصت به حیث يک نیروی نظامی مبدل و در کمترین مدت برخی کثیری از ولایات افغانستان را تحت تصرف خویش درآورد و در ماه سپتامبر (1996) کابل را نیز در کنترول خویش قرار داد .

در صفوف رزمی طالبان علاوه از پاکستانی ها تعداد کثیری از اتباع کشور های خلیج نیز در برابر دولت اسلامی افغانستان تحت قیادت استاد برهان الدین ربانی می جنگیدند.

بعد از انفجارات نیروبی و دارالسلام که در نتیجه آن در حدود (300) تن به هلاکت رسید ایالت متحده امریکا عامل اصلی این انفجارات را اسامه بن لادن که یکی از فراریان متمول عربستان سعودی محسوب می گردید قلمداد نمود که در حین انفجارات متذکره نزد گروه طالبان در افغانستان با سایر اعراب افراط گرا قرار داشت ایالات متحده امریکا از طالبان خواست تا اسامه بن لادن را جهت بازپرس و محاکمه به آنها تسلیم دهند ولی طالبان از خواست ایالات متحده در زمینه امتناع ورزید و اسامه بن لادن را همراه خود نگهداشت .

ایالات متحده ناگزیر بالای برخی از پایگا ها و مراکز عمده طالبان حمله نمود ولی با آنهم طالبان با موقف اتخاذ شده خویش مبنی بر تسلیم دهی اسامه بن لادن با ایالات متحده امریکا کماکان تأکید ورزید باید گفت که کشور های عربستان سعودی ، پاکستان و امارات متحده عربی رژیم طالبان را با رسمیت شناخته و تحت همکاری مادی و معنوی کشور های متذکره قرار داشت که مسلماً عدم شناسائی رسمی سایر کشور های جهان طالبان و رژیم آنها در انزوای مطلق قرار داشت .

بعد از وقوع حملات هوائی (11) سپتامبر (2001) که بالای مراکز تجارتی در واشنگتن و نیویارک صورت گرفت و به هلاکت بیش از (3000) نفر انجامید . ایالات متحده امریکا و جامعه جهانی بار دیگر از طالبان تقاضا نمود تا اسامه بن لادن که طراح اصلی حملات هوائی بالای تأسیسات و مراکز تجارت جهانی در واشنگتن و نیـویــارک محــسوب می گردد تسلیم ایالت متحده امریکا نماید ولی طبق روش قبلی طالبان با این خواست ایالات متحده امریکا وقعی نگذاشت ، لهذا ایالات متحده ناگذیر با همکاری مستقیم سازمان ملل متحد و جامعه جهانی به منظور سرنگونی رژیم طالبان حملات هوائی خویش را آغاز و بعد از مدت یکماه رژیم طالبان بصورت کل از میان رفت ولی باید گفت که گروه طالبان و اعضای سازمان تروریستی القاعده بعدا از شکست ننگین بطرف پاکستان رو آورده و تحت پوشش تنظیم های افراطی و استخبارات نظامی پاکستان قرار گرفت که بعد از مدت زمان کوتاه تجدید آرایش نمود و بار دوم اعمال تخریبی خویش را در برابر اداره جدید که تحت قیادت جلالتمآب حامد کرزی به تأسی از فیصله های بن به میان آمده بود آغاز والی تاالحال ادامه دارند .

قابل تذکر می دانیم که در عقب این همه سناریو دلخراش پاکستان قرار داشت و اکنون نیز طور مخفی گروه افراطی طالبان و حامیان آنرا تسلیح و تجهیز می نمایند هر چند پاکستان در ظاهر در ائتلاف  بین المللی جنگ با تروریزم و دهشت افگنی که تحت قیادت ایالات متحده امریکا با همکاری مستقیم سازمان ملل متحد و جهان متمدن ادامه دارد شامل اند ولی در پنهان گروه طالبان و حامیان آنرا علیه جمهوری اسلامی افغانستان که تازه دست به بازسازی و عمران مجدد زده است تشویق و ترغیب می نماید تا اعمال تخریبی و کشتار مردم بیگناه افغانستان را طور فجیح و خلاف اصالت انسانی و بشری انجام دهند که چنین سیاست خشن و ناپسندیده پاکستان باعث آن می گردد تا لطمه شدید و زیان آور را با مناسبات هردو کشور همجوار وارد و از این طریق اهداف و عزایم نامطلوب خویش را با انجام مداخلات سری و آشکار پی در پی جستجو نماید که به هیچ صورت از مردم دلیر و زعامت داهیانه جمهوری اسلامی افغانستان پنهان نیست .

طوریکه در سطور قبلی نیز تذکر بعمل آمده است که مناسبات میان افغانستان و پاکستان طی مدت بیش از پنجاه سال مملو از فراز و نشیب های متعدد بوده ولی با آنهم سران هردوکشور با کشور های یکدیگر سفر ها نموده و بالای مسایل مطلوب و مورد علاقه بحث و مذاکرات صورت گرفته است ولی با وجود آن مسایل مورد اختلاف که باعث خرابی مناسبات می گردد تا اکنون لاینحل باقی مانده است که حل آن یک امر ضروری پنداشته می شود ولی تا جائیکه دیده می شود پاکستان از حل مسایل طرف منازعه طفره رفته و به حـل آن آمـاده گـی لازم را نشـان نمی دهد که این طرز عمل نشان دهنده آن است که پاکستان از خود صداقت و خلوص نیت را تبارز نداده و سیاست های دو پهلو و ناهمگون را در قبال افغانستان بکار برده که چنین نحوه و شیوه برخورد با قضایا به وخامت اوضاع گرائیده و منتــج با افزایش تشنج در میـان دو کشور می گردد که باید با وسایل وذرایع ممکن مقامات پاکستانی ملتفت گردیده تا از این طرز روش وسیاست خصمانه دست برداشته و از راه مذاکره و مفاهمه با مسایل لاینحل که میان طرفین بیش از پنجاه سال بدینسو باقی مانده است راه حل واقیعی جستجو و به آن از صدق دل پی برند و از سوی دیگر مقامات مسئول و ذیصلاح جمهوری اسلامی افغانستان با نظرداشت منافع ملی و اهداف عالی که متضمن تمامیت ارضی و حاکمیت ملی جمهوری اسلامی افغانستان باشد با بذل توجه عالمانه و خردمندانه قضیایا را با ژرف و تعمق بیشتر تحت کنترول قرار داشته که با اطمینان کامل می توان گفت که با این داعیه بر حق و ملی راه حقیقی و قابل قبول را در یافته و با آن قایق خواهند گردید.

هکذا باور کامل داریم که اوضاع موجود در روند کنونی مستلزم آن است تا کشور پاکستان در سیاست های گذشته خود تجدید نظر نموده راه تفاهم را نه در لفظ بلکه از روی حقیقت در پیش گیرد به افغانستان منحیث کشور دوست و پر سایه نیک بنگرد و به این اصل باور پیدا کند که بعد از این سیاست های دوگانه از چشم دنیــا و واقیعت بین بــه دور مانـده نمی تواند .

 


بالا
 
بازگشت