پا به پا به دنبال بنلادن
گرد اورنده:
فضل الحق ( ملک زاده )
اخیرآ مطلبی تحت عنوان پا به پا به دنبال بن لادن بقلم جناب محمد عجم که گرفته شده از منبع ( الشرق ا لاوسط ) در سایت ایران بنشر رسیده است ویک سلسله واقعیت های جنگ سرد علیه اتحاد شوروی سابق را در کشور ما توسط افراطیون بنیادگرایان اسلامی عرب تباران ، به کمک القاعده و بن لادن و کمک های مالی امریکا روشن نموده که اینک انرا به خوانش می گيريم.
تلويزيون «سي.ان.ان»،
از مدتها پيش، به طور مستمر، نويد پخش فيلم مستند بنلادن را ميداد و
سرانجام، در سوم سنبله، اين مستند را پخش کرد که در مجموع، هيچ چيز تازهاي
نسبت به آنچه در گذشته «بي بي سي» و ديگر شبکههاي جهاني پخش کرده بودند،
نداشت، بلکه موارد زيادي از حقايقي که پيشتر برملا شده بود، عمدا ناگفته گذاشت
و تنها تلاش كرد، مساجد را پناهگاه تروريستها و مسلمانان را تروريست پرور
قلمدا كند و دستهاي آلوده آمريکا را از همه گناهاني که در تأسيس و راهاندازي
و تدارک و تسليح تروريستها مرتکب شده پاک كند.
«سي.ان.ان» نگفت که در سال 1985 بيتانصار در پيشاور با مبارکي ريگان،
رئيسجمهور وقت آمريکا به مرکز و نقطه وصل مأموران سيا و مجاهدين عرب تبديل شد.
در دوره ريگان، بيست ميليارد دلار براي نابودي امپراتوري شر (شوروي) هزينه شد
که بخش اعظم آن، در پاکستان به تربيت، آموزش و مسلحسازي افرادي که آمريکا آنها
را مبارزان راه آزادي ميناميد، خرج شد. پاکستان ازين، کمکهاي تسليحاتي که به
مجاهدين ميشد، به زرادخانهاي منطقهاي تبديل شد. موشکهاي ستينگر، کارآيي
خود را با سرنگوني بيشتر نود هواپيماي جنگنده روسي به خوبي نشان داد و در سال
1989 ارتش آمريکا، هزاران گلوله ضد تانک با خرج اورانيوم غنيشده براي
پايگاههاي پاکستان که در خدمت عرب افغانها بود اختصاص داد.
اين نوع گلولهها بعدها در جنگ خليج فارس (1991) عليه عراق نيز به کار گرفته شد
و تشعشعات آن، هزاران معلول در عراق و بيش از ده هزار بيمار در ارتش آمريکا
برجاي گذاشت، اما پنتاگون، آگاهانه اين بيماري را بيماري مرموز و ناشناخته
اعلام كرد و نام آن را بيماري خليج فارس گذاشت تا اين که يک پرفسور آلماني براي
نخستينبار، پرده از اين بيماري برداشت و آن را بيماري ناشي از تشعشعات
اورانيوم به کار رفته در گلولههاي ضد تانک تشخيص داد و پس از آن، هيچ راهي
براي پرده پوشي باقي نماند و مأموران تحقيق و کارشناسان امر و سرانجام مقامات
رسمي، اعتراف کردند که از گلولههايي با سوخت اورانيوم عليه تانکهاي عراقي
استفاده شده و حتي بمبي که 10 متر در بتنهاي پناهگاه بغداد نفوذ کرده بود، بمب
اورانيومي بوده است.
همچنين، «سي.ان.ان» نگفت که بسياري از همين افرادي که امروزه تروريستهاي
القاعده نام گرفتهاند، از سوي رئيسجمهور ريگان و بوش پدر، مدال قهرماني
گرفتهاند؛ نمونه آن عليمحمد، يکي از افراد ارتش آمريکاست که هماکنون به جرم
دلسوزي براي القاعده در آمريکا زنداني است و لقب قهرماني نيز از وي گرفته شده
است. او در افغانستان، مأمور آموزش افراد القاعده بود و به همين دليل مدال
گرفته بود.
«سي.ان.ان» و ستاره دنبالهدارش به نام امانپور نگفت که چرا برژنسکي در سال
1985 گفته بود، مجاهدين، فرشتگاني هستند که براي پشتيباني از آمريکا در نابودي
امپراتوري شر فرستاده شدهاند. او همچنين نگفت که گلبدالدين حکمتيار، که امروزه
بازوي القاعده است، بيشترين حمايت تسليحاتي را از آمريکا دريافت ميکرد و از
جمله موشکهاي ستينگر در آن زمان به اين گروه تحويل شده بود و نه به گروه شاه
مسعود و پس از فروپاشي شوروي، آمريکا حاضر شد، موشکهاي باقي مانده را هر فروند
به مبلغ سيصد هزار دلار باز خريد كند.
حکمتيار همان فردي است که پس از پيروزي مجاهدين و فتح کابل، به چيزي کمتر از
رياست جمهوري و يا نخستوزيري قانع نبود و براي اين منظور، جنگ داخلي را آغاز
کرد و هزاران راکت به مرکز کابل انداخت و دوهزار نفر را به قتل رساند تا به
کرسي رياست دست يابد. حکمتيار، همان زمان نيروهاي عرب افغان را تحت رهبري خود
داشت و علاوه برکمکهايي که از عربستان و آمريکا ميگرفت، کشت خشخاش نيز در
مناطق تحت نفوذ او انجام ميشد و صادرات آن از راه پاکستان در انحصار وي قرار
داشت و مقامات پاکستان و آمريکا نيز در عبور بيضرر اين مواد از خاک خودشان،
نظارت و پشتيباني ميکردند.
Made in USA
ساخت آمريکا
و اين كه «سي.ان.ان»
نگفت، بدون حمايتهاي لجستيکي و پشتيباني مالي و اطلاعاتي آمريکا، القاعده هرگز
نميتوانست به تشکيلاتي قدرتمند و بينالمللي تبديل شود. «ويليام کيسي»، رهبر
سيا، شخصا در سال 1986 يکي از مديران آی اس آی را مأمور کرد تا داوطلبان نخبه
را از کمپهاي آموزشي پاکستان، شناسايي و براي آموزش به کمپ پيري، مرکز سري سيا
در ورجينيا و در کمپ بروکلين در نيويورک منتقل سازد. در اين دو کمپ، صدها جوان
مصري، پاکستاني، سعودي، يمني، اردني و ... حتي آمريکايي، آموزشهاي ويژه و حتي
آموزش ساخت و استفاده از سلاحهاي شيميايي و ش. م. ر . ديدند و بيشتر آنان پس
از آموزش به جلالآباد اعزام شدند. حکمتيار نيز ضمن بازديد از اين دو کمپ، بر
آموزش آنان نظارت کرده بود.
«تام کيروي»، يک مأمور انگليسي که به مجاهدين آموزش ميداده است، به آبزرور
شماره 13 اوت ميگويد: همه آنچه ما به آنان آموزش داديم که عليه شهرهاي بزرگ
شوروي و نيز شهروندان و منافع شوروي به کار گيرند، هماکنون آنها عليه خودمان
به کار ميگيرند.
از سال 1982 تا 1990، بيش از سيهزار داوطلب از 25 کشور دنيا، وارد پاکستان
شدند و پس از گذراندن دورههاي لازم، که عموما افسراني از پاکستان و آمريکا،
آنها را هدايت ميکرد، عازم جبهه ميشدند. در اين ميان، بيت انصار پيشاور و
دفتر خدماترساني (ام آ کی ) بنلادن، نقش ميانجي را انجام ميداد. اين دفتر،
نقطه اتصال مأموران «سيا» و «آي سي آ» و مجاهدين بود.
اين دو سازمان اطلاعاتي آمريکا، بهترين دوستان دفتر خدماترساني و گروه سلفي
بودند. در سال 1985، ترکي فيصل، رئيس کل استخبارات عربستان به همراه کمک چشمگير
مالي و لجستيکي به پيشاور رفت و ضمن ملاقات با بنلادن، کمبودها و نيازمنديهاي
آنها را به مقامات عربستان براي تصويب بودجه کمکي گزارش كرد.
گويا، مأموران سيا در آن دوره، بهترين دوستان آمريکا سلفي هستند و نه
ناسيوناليستها و مليگراهاي مذهبي، زيرا سلفيها با تمام وجود، اعتقاد به
نابودي کمونيسم دارند، اما مليگراها فقط ميخواهند، کشورشان را از سلطه
کمونيزم برهانند و سپس، مأموريت خود را پايان يافته ميدانند. اين نوع بينش،
سلفيها و آمريکاييها را به قويترين متحدين تبديل کرد. مؤسسات مالي و تجاري
بنلادن، بزرگترين سودهاي تاريخ خود را در دهه 80 ميلادي، به دليل حمايت کاخ
سفيد به دست آورد. بنلادن حتي شريک تجاري بوش پدر و پسر بود.
«رابين کوک»، وزير در کابينه انگليس، طي مصاحبهاي به «گاردين» ميگويد: غرب
بايد اعتراف کند که مقصر است و در جنايت القاعده سهيم است. دشمني با بلوک شرق
ما را کور کرده بود و ما تنها به كوتاهمدت فکر کرده بوديم.
برژينسکي ميگويد: براي ما مهم آزادسازي اروپاي شرقي و فروپاشي شوروي بود. با
طالبان و القاعده نيز سر فرصت ميشد، معامله کرد. «ميلت بيردن»، رئيس سازمان
سيا در پاکستان (بين سالهاي 1986تا 1989) به مجله نيويورکر، 24 ژانويه 2000،
گفته است: « بله ما ميدانستيم که براي بنلادن، ماهانه به طور متوسط، 25 تا 20
ميليون دلار پول از خليج فارس ميرسيد. او به پول ما نياز نداشت، اما تجهيزات
ما براي او کارساز بود. سيا به طور کامل، از فعاليتهاي ام آ کی و دفتر
بيتانصار آگاه بود».
به تازگي، رئيسجمهور پاکستان در پاسخ به اين اتهام آمريکا و انگليس که «هرجا
عمليات تروريستي انجام ميشود، سرنخها و حلقه وصلي بين آن و پاکستان وجود
دارد؛ از انفجارهاي کنيا و تانزانيا تا نيويورک، لندن، مادريد و بمبئي » چنين
پاسخ داده است:
مشکل به زماني برميگردد که بين بيست تا سي هزار جنگجو براي مبارزه با کمونيزم،
وارد پاکستان شدند و شبکه مساعدت و سازماندهي آنها در پاکستان انجام گرفت و ما
در مسلح کردن و پشتيباني مالي آنان نقش نداشتيم؛ يعني خود شما آمريکاييها و
انگليسيها همهکاره بوديد. ژنرال طلعت مسعود نيز در توجيه وجود سرنخهاي
تروريستي ميگويد: ما وارث بقايا و پيامدهاي دوره جهاد با شوروي هستيم.
آيا واقعا نحسي امپراتوري، شر دامن غرب را هم گرفته است و يا غرب قصاص جنايات و
مظالم خود را ميپردازد؟ بنلادن ميگويد: ما با آمريکا ميجنگيم، چون حکومت
جنايتکاري است. ما بر امپراتوري شر (شوروي) پيروز شديم و به ياري خداوند بر
شيطان بزرگ آمريکا نيز پيروز خواهيم شد. آمريکا و القاعده، هر دو به مصادره
افتخارات ناشي از فروپاشي شوروي پرداختهاند. هنگامي که شوروي فروپاشيد، آمريکا
افتخارات اين پيروزي را كامل و تمام، از آن خود دانست و چيزي هم براي مجاهدين و
القاعده و ديگران قايل نشد.
در همه فيلمهاي سينمايي که راجع به جنگ افغانستان ساخته شد، حتي يک عرب وجود
ندارد. قهرمانها، همگي يا آمريکايي هستند و يا مجاهدين افغان که تنها به عنوان
راهبلدهايي البته نادان، احمق و تندخو، کماندوهاي آمريکايي را راهنمايي
ميکنند؟ و اين کماندوها هستند که همه جا دشمنان خود را با زرنگي نابود ميکنند
و اصلا حتي زخمي هم برنميدارند و هميشه پيروز فيلم هستند، اگر هم فردي از
همراهان کماندوهاي آمريکايي، کشته ميشود، همان راهبلدهاي محلي هستند که به
دليل بيتوجهي به فرامين آمريکاييها کشته ميشوند و اين مصادره افتخارات
پيروزي و انحصارطلبي آمريکا، خود آغاز بروز سوءظن بين اين دو طايفه بود.
پايان ماه عسل آمريکاييها و افراد بيتانصار
آمريکا گمان ميکرد که
ميتواند، از نيروهاي القاعده، همانند دستمال کاغذي استفاده کند و سپس هم کار
آنان را تمام خواهد کرد، اما القاعده، دست آمريکاييها را خواندند.
پس سهم ما از پيروزي چيست؟ افراد القاعده هنگام خروج شوروي از افغانستان به
کشورهاي خود بازگشتند و در ميان تودههاي مردم از آنها، همچون قهرمان استقبال
شد، اما دولتمردان، هيچ سهمي براي آنها قايل نشدند. در عربستان، دولت به
درخواستهاي اسامه بنلادن براي بهکارگيري نيروهايش به جاي تفنگداران آمريکا،
جواب رد داد و 450 هزار تفنگدار آمريکايي را به سرزمين خود راه داد. غربيها
حاضر نشدند، به آنان در آزادسازي کويت نقشي بدهند. آمريکاييها از اين به بعد،
به جاي عبارت مبارزان راه آزادي که بيشتر از ده سال آن را در رسانههاي غربي
براي ناميدن جنگجويان افغانستان به کار ميبردند، عبارت نوساز « عرب افغان» را
رايج ساختند. باقي ماندن تفنگداران آمريکايي (پس از آزادسازي کويت) در عربستان،
ناراحتي گروه بنلادن (عرب افغان) را به همراه داشت.
اين گروه تهديد کرد که اگر آمريکاييها از سرزمين وحي بيرون نروند، عليه آنان
اعلام جنگ خواهد کرد، نه دولت عربستان و نه آمريکا، هيچگونه اهميتي براي اين
تهديدها قايل نشدند. حتي وقتي انفجار ظهران 1996 صورت گرفت، آمريکاييها اين
انفجار را به ايران نسبت دادند و به هيچ عنوان حاضر نبودند، بپذيرند که
القاعده، حاضر به انجام خرابکاري عليه آمريکا است، اما خود سعوديها از متهم
کردن ايران خودداري كردند و به گروه بنلادن مظنون شدند. دولت سعودي، ثروت
بنلادن را بلوکه و در سال 1994 مليت سعودي را از وي سلب كرد. بنلادن در اين
زمان در سودان بود و دوصد ميليون دلار در آنجا سرمايهگذاري کرده بود.
در سال 1996 به دنبال انفجار در ظهران، بنلادن مجبور شد، سودان را به مقصد
افغانستان ترک کند. او به طالبان، که به تازگي کابل را تصرف كرده بودند، پيوست
و به يک تندرو افراطي عليه آمريکا تبديل شد. در سال 1998 انفجار همزمان سفارت
آمريکا در کنيا و تانزانيا روي داد، اما حتي در اين زمان نيز هنوز مأموران سيا
و دوستان سابق بيتانصار حاضر نبودند که دوستان القاعدهاي خود را متهم کنند.
بلافاصله آنان حزبالله را مسئول شناختند، اما وزارت خارجه آمريکا، سيا را متهم
به بيکفايتي كرد و رأسا، القاعده را مسئول شناخت.
کساني مانند سناتور «اورين» که از دوستان القاعده و «کنيسترانو» که از سال
19984، مسئول پشتيباني مالي و تدارکاتي براي مجاهدين بود، حاضر به پذيرش اين
موضوع نبود که القاعده، دشمن آمريکاست، ولي سازمان «سيا» و «اف بي اي» نيز يک
هفته بعد، تأييد کردند که کار، کار القاعده است و القاعده به دشمن آمريکا تبديل
شده است. دو هفته بعد، کلينتون، دستور حمله موشکي به مقر القاعده در خوست و يک
مرکز صنعتي در خرطوم را صادر كرد.
کلينتون برخلاف ريگان و بوش پدر، چندان از طالبان و القاعده خوشش نميآمد و
آنان را نيروهاي ارتجاعي ميدانست که نميتوانند، دوستان خوبي براي آمريکا
باشند.
واقعيت اين است که بنلادن در ميان مسلمانان، نه تنها در خاورميانه، بلکه حتي
در اروپا و آمريکا نيز طرفداراني دارد و اگر جنايتهاي بيرحمانه افراد تکفيري
و گروه زرقاوي در عراق نبود، شايد طرفداران القاعده، به مراتب بيشتر از اين نيز
ميشد. اما بايد ديد چه عواملي باعث ظهور چنين گروههاي افراطي شده است.
آيا آمريکا نميخواهد، به عواملي که ريشه در سيستم و عملکرد آن کشور به ويژه در
خاورميانه دارد، اعتراف کند.
با عرض حرمت.