درپشت پرده جنگ چه ميگذرد؟
تهيه وپژوهش (راد مرد)
اختلافات معين مقامات آمريکايي ، روند نابه سامان نظامي و مشکلات روزافزون اقتصادي
ازويتنام تا عراق
مدتي است که دولت بوش مدام سرش به سنگ مي خورد حتي در زمينه اي که به خاطر آن توانست سياست خود را براي مدت طولاني به رقيبانش تحميل کند يعني مسئله امنيت داخلي. پس از آنکه کنگره آمريکا، رئيس جمهور را به خاطر سپردن مديريت چندين بندر آمريکايي به يک شرکت دولتي دوبي مورد مواخذه قرارداد، وي بيش از پيش در جلب حمايت افکار عمومي براي سياستش در عراق با مشکل برخورد کرده و سابقه شکست آمريکا در ويتنام مدام مطرح مي گردد .اسکات ريتر، افسر سابق سازمان اطلاعاتي آمريکا، در سپتامبر ١٩٩١ به جمع بازرسين سازمان ملل پيوست که وظيفه شان اين بود که به از بين بردن سلاح هاي تخريب جمعي عراق وموشک هاي هسته اي کلاهک دار نظارت کنند. ريتر مطمئن ترين اطلاعات را از سرويس هاي اطلاعاتي آمريکا، انگليس و اسرائيل دريافت مي کرد. در سال ١٩٩٠ ايشان مشاهده نمود که عراق واقعآ به تعهداتش در قبال سازمان ملل جامه عمل پوشيده است .با اين وجود، پس از سال ١٩٩١، کابينه هايي که يکي پس ازديگري در واشنگتن تشکيل شدند همگي وانمود کردند که عراق داراي سلاح هاي تخريب جمعي است. زيرا، همانگونه که ريتر به خوبي درک کرده است، هدف کاخ سفيد « تغيير رژيم در عراق بوده است» و تا آن جايي که به روابط القاعده و صدام حسين مربوط مي شود، روابطي که خطر در اختيار قراردادن سلاح هاي تخريب جمعي به سازمان القاعده را دربر داشت، در واقع دليل ساختگي ديگري بود که بوش براي توجيه حمله به عراق ارائه مي کرد. ليکن ريتر از اواخر سپتامبر ٢٠٠١ متوجه شد که حقيقت درست برعکس اظهارات بوش است و رژيم لائيک عراق هميشه مخالف سرسخت اسلام گرايي فناتيک اسامه بن لادن بوده است .مدتهاست - از سال ١٩٤٠ تا کنون - که مفاهيمي مانند بحران، خطر فوري، تهديدات عليه امنيت ملي و عليه منافع حياتي آمريکا همگي جزء لاينفک سياست خارجي آمريکا هستند.
اين مفاهيم به بسيج افکار عمومي که در ابتدا عليه جنگ بود کمک کرد و مهمتر از آن به کنگره آمريکا اجازه داد تا بودجه کلا ني را تحت عنوان « دفاع از امنيت ملي » در اختيار دولت بگذارد. در چنين شرايطي د يگر کسي به واقعيت کاري ندارد. از مارچ ١٩٤٧ تا کنون، يعني از زماني که هري اس ترومن نظريه معروف خود را به همين نام ارائه کرد، مبالغه حساب شده از واقعيت و حتي گاهي وارونه جلوه دادن آن روش عادي روساي جمهوري آمريکا بوده و هست. نظريه ترومن بحران يونان و ترکيه را تهديدآميزترين تحريکات براي صلح جهاني وانمود مي کرد. طبق گفته هاي دين آچسن معاون وزير داخله، کنگره و مردم آمريکا « به اندازه کافي » از حجم پول لازم براي مقابله با بحران طولاني مدتي که مي رفت تا تمام اروپا و ساير نقاط جهان را دربر گيرد، « آگاهي نداشتند «.جرج کنان، طراح اصلي طرح محاصره ابرقدرت شوروي، در مورد طرح ترومن جاي شک باقي مي گذاشت و حتي جرج مارشال، وزير داخله معتقد بود که رئيس جمهور ( ترومن ) در مورد وخامت اوضاع مبالغه مي کرد.
با وجودي که امروز شوروي و اقمارش از بين رفته اند اين عادت بزرگ جلوه دادن مسائل و طرح کردن تهديدات « فاجعه آميز» ي که بر صلح جهاني سنگيني مي کند همچنان ادامه دارد .از سال ١٩٤٧، طبق اظهارات ويلارد سي. ماتياس، عضو سازمان سيا که تا زمان تقاعداش در سال ١٩٧٣ مسئول برآورد قدرت اتحاد شوروي بود » بحث پايان ناپذيري درباره نيات اتحاد شوروي سازمان هاي اطلاعاتي نظامي و غير نظامي آمريکا را در مقابل هم قرار داده بود». براي توجيه هزينه هاي سرسام آور تبليغاتي، مي بايست اهداف اتحاد شوروي را به هشدارآميزترين شکل ممکن توصيف نمود. در نتيجه پيش از آنکه به سياست شوروي توجه شود، به امکانات آن تکيه مي شد. گرايش هاي انعطاف پذيرانه در اتحاد شوروي ناديده گرفته شد و اختلافات بين چين و شوروي به طور عمدي و ساده لوحانه اي بي اهميت جلوه داده مي شد. همانگونه که ماتياس خاطر نشان مي ساخت « بعد از سال ١٩٦٨ قضاوت هاي مستدل و متعادل مان درباره اتحاد شوروي بيش از پيش مورد انتقاد قرار مي گرفت ». اين مجموعه به ما کمک مي کند تا جنگ ويتنام و نيز ساير جلوه هاي سياست آمريکا را از سال ١٩٤٦ درک کنيم .
ريچارد نيکسون، رئيس جمهور -جمهوري خواه آمريکا نفرت عميقي از سازمان سيا داشت. در سال ١٩٧٣، نيکسون مسئول سازمان سيا را که مخالف دخالت اين سازمان در محافظت از عاملين قضيه واترگيت بود از کار برکنار کرد. مشاورين اصلي جيمز کارتر، رئيس جمهوردموکرات آمريکا به سهم خويش اعتراف مي کنند که پيش بيني هاي سازمان سيا « آزارشان مي داد» واين نه به خاطر « عدم دقت » بلکه بيشتر به خاطر » ناسازگاري قابل استناد وجدي نبودن » شان .در سال ١٩٨١، رونالد ريگن، ويليام کيزي را به رهبري سازمان سيا برگزيد که به قول او « مي توانست با تحليل گران سازمان سيا دعوا کند، با آنها به مقابله برخيزد و سرشان داد بزند». در نتيجه، کيزي سياست خارجي خود را بر سازمان سيا تحميل کرد و اظهار داشت که « برنامه ارزيابي ما به اهرم قدرتمند تبديل شده است که مي تواند بر تصميمات سياسي تاثير بگذارد». تغيير سياسي کردن سازمان سيا اين بود که اين سازمان آنچنان در مورد يک تهديد فرضي عليه آمريکا مبالغه مي کرد که به هيچ وجه نتوانست فروپاشي بلوک سوسياليستي را پيش بيني کند.
مسئولين پيشين سازمان سيا که خاطرات خود را به چاپ رسانده اند همگي بر سر عدم دقت ارزيابي هاي اين سازمان اتفاق نظر دارند. عليه رغم وجود کارکنان بسيار باصلاحيت در بطن اين سازمان و علي رغم انبوه اطلاعاتي که در اختيار دارد، از سال ١٩٤٦ تا کنون هيچگاه واشنگتن نتوانسته است به يک سيستم اطلاعاتي قابل استناد دست يابد که از نظر سياسي « بي طرف » بوده و قادر باشد که به سياست خارجي کشور با خرد و دانش جهت دهد. برعکس، درک واشنگتن از جهان بر اساس نظريه هاي پيش ساخته و يا منافع ويژه بنيان شده است، امري که، همانگونه که مي دانيم، شکست ها و ناکامي هاي بزرگي به همراه آورده است، از ويتنام تا عراق و نيز در جاهاي ديگر .قبل از جنگ ويتنام، اطلاعات کسب شده را بنا به اهداف سياسي تغيير مي دادند، اين امر همچنان ادامه دارد. فعاليت هاي سازمان سيا تنها وقتي جدي قلمداد مي شود که به جناح شبه نظامي اش اجازه دهد تا به عمليات ويرانگر خود در خارج از کشور ادامه دهد. و البته تمام عمليات خبررساني و جمع آوري اطلاعات دستکاري مي شوند. منظور بيشتر استراتژي سياسي است تا اطلاعات واقعي .
در هندوچين دولت آمريکا قادر بود بر روي کارشناسان واقف به مسائل محلي حساب کند. در سال ١٩٤٩، جرج دبليو آلن به سرويس اطلاعاتي پنتاگون پيوست و خيلي زود به قسمت بررسي عمليات پاريس منتقل شد تا بتواند امپراطوري استعمارگر خود را حفظ کند. خاطرات او بسيار افشاگرانه است. براي مثال او خاطرنشان مي سازد که رئيس جمهور آيزنهاور و وزير کشور جان فوستروالز بسيار مخالف بودند که فرانسه، پس از شکست دين بين فو قرارداد آتش بس را با دشمن امضا کند. همچنين، ايالات متحده مخالف قراردادهاي ١٩٥٤ ژنيو بودند و بر اساس يک سري فرضيات کاملا « غيرواقعي»، تصميم محکوم به شکستي اتخاذ نموده و جاي فرانسه را در هندوچين گرفتند.
براي مثال، قراردادهاي ژنو شامل تبصره هايي بود که طبق آن مي بايست انتخاباتي صورت گيرد که راه را به سوي وحدت و يگانگي کشور باز کند اما دولت آمريکا مانع اجراي اين تبصره ها گشت. در همان حال، مفادي را که مربوط به اسلحه زدايي طرفين مي شد زيرپاگذاشت. مداخله آمريکا در ويتنام با اين عملکردها آغاز گشت . جنگي که بيش از بيست سال به طول انجاميد و نقطه حاد آن سال ١٩٦٨ بود که آمريکا بيش از ٥٠٠ هزار سرباز را وارد طولاني ترين جنگ تاريخ ايالات متحده آمريکا کرد .ليکن تحليل گران سازمان سيا وقايع مربوط به هر مرحله را پيش بيني کرده بودند. بحران ظاهري خليج تونکن درماه اوت ١٩٦٤ آلن را » متعجب » ساخت زيرا وي به خوبي مي دانست که حکومت سايگون و واشنگتن در آن زمان براي کمک به رژيم ويتنام جنوبي ماموريت هاي مخفيانه اي در منطقه انجام مي دادند. او ابتدا فکر مي کرد که بخش هاي نظامي آمريکا از عمليات يکديگر بي خبرند و خاطرنشان ساخت که « هيچ فکر نمي کردم که دولت [جانسون] دنبال کوچک ترين بهانه اي است تا مداخلات خود را [در ويتنام] گسترش دهد». همين ماجرا در مورد وقايع پلايکو در فوريه ١٩٦٥ تکرار و بهانه اي شد براي مداخله نظامي پيشگيرانه. حملات پلايکو گسترش از پيش تدارک شده جنگ را حقانيت بخشيدند . درسال ١٩٩٨ سازمان سيا ماجرايي از وقايع سالهاي ١٩٦٨-١٩٦٢ با امضاي هارولد فورد به چاپ رساند. اين ماجرا به خوبي نشان مي دهد که اظهارات رئيس وقت پنتاگون، روبرت مک نامارا (که بعدا رئيس بانک جهاني شد) مبني بر اينکه هيچ متخصصي در امور ويتنام وجود نداشت که او بتواند به آنها مراجعه نمايد، بي پايه است. در واقع، او هيچگاه حاضر به شنيدن حرف هاي اين متخصصين نشده بود. شکست هاي متعدد واشنگتن ابتدا از ناتواني آمريکا در درک شيوه هاي نظامي دشمن ناشي مي شد که فقط تعداد نفرات را درنظر مي گرفت. از طرف ديگر، دولت جانسون با لجاجت تمام از ان گوين وان تي يو، اين ديکتاتور فاسد حمايت مي کرد تا شايد بي ثباتي سياسي که از قتل رئيس جمهور ان گودين ديي يم (در نوامبر ١٩٦٣) ايجاد شده بود خاتمه دهد. بايد خاطرنشان ساخت که ان گودين ديي يم از پشتيباني ايالات متحده برخوردار بود. و آخر اينکه سربازان سايگوني که توسط واشنگتن تربيت و تجهيز شده بودند براي چنين جنگي آمادگي نداشتند زيرا در واقع تعليماتشان بر اساس يک جنگ قراردادي از نوع آمريکايي بود. نتيجه تمام اين اشتباهات اين بود که در سال ١٩٧٥ جرالد فورد، رئيس جمهور وقت آمريکا، در نهايت ناتواني شاهد فروپاشيدگي رژيم ارواح گونه تيو شد.
اما در تمام طول اين ماجراي احمقانه، رسانه هاي گروهي مدام خبر از پيروزي آمريکا مي دادند و هد فشان به خصوص بازي کردن با افکار عمومي بود. زيرا اگرچه برخي از مسئولين سياسي و نظامي و برخي از مامورين سازمان سيا که در محل قرار داشتند صادقانه به اين اخبار واژگونه باور کرده و با اين لالايي ها خوابشان برده بود، ليکن اغلبشان به خوبي آگاه بودند که آينده شغلي و سياسي شان به درجه خوشباوري شان از وقايع مربوط مي شد. بزرگ ترين نمونه اين گول زدن هاي افکار عمومي بحث بر سر« تعادل نيروها» بود که پس از حمله تت در فوريه ١٩٦٧ دامن گرفت. هر چه بيشتر قواي د شمن ناچيز جلوه داده مي شد، گروه هاي نظامي آمريکا بيشتر مي توانستند ادعاي پيروزي کنند. به طوري که آمريکا حاضر نشد نيروهاي محلي دشمن را به حساب آورد و در واقع با يک نوک قلم بر روي صدهزار نفر خط کشيد. ژنرال کراتين آبرامز در ماه اوت ١٩٦٧ اظهار کرد که پذيرش موجوديت اين افراد باعث نتيجه گيري هاي « بسيار سياسي » مي شد... سازمان سيا علي رغم اعترافات خود، به اين دسيسه ها صحه گذاشت. نتيجه اين شد که طبق اعترافات آلن، همانگونه که کارزار رواني مبني بر مبالغه بر تهديدات عليه آمريکا نقش محوري در انتخابات مجدد جانسون به رياست جمهوري ايفا نمود، شکست تت نيز مانند انفجاري بر اذهان عمومي مردم آمريکا اثر گذاشت. تنها بعد از شکست تت بود که ايالات متحده متوجه شد که در اين جنگ پيروز نخواهد گشت .هارولد فورد و جرج آلن هر دو به يک نتيجه رسيده بودند که آلن آن را اينگونه توصيف مي کند :
« رهبران ما تمايل بسيار به اين دارند که خود را گول بزنند و براي خودشان توهمات بيآفرينند». ليکن در بطن سازمان سيا، بسياري از مامورين اين سازمان همانگونه به جنگ هندوچين انتقاد مي کردند که مخالفين اين جنگ. مقالات منتشر شده در درون اين سازمان با صراحت تمام نشان مي دهد که « قسمت بزرگي از اطلاعات » جمع آوري شده توسط سيا « در واقع فاقد ارزش هستند». همچنين با صراحت بيان شده است که برخي از عمليات ويژه سرويس هاي جاسوسي و يا وابسته به پنتاگون بسيار احمقانه بود ه است. اگرچه با توسعه تکنولوژي ميزان داده هايي که دردسترس مامورين اطلاعاتي است ده برابر شده است ليکن اين مسئله نه تنها تحقيق و بررسي را آسان تر نکرده بلکه اين فراواني برعکس استفاده از داده ها را مشکل تر نموده است و تعداد اطلاعات خارج از موضوع و يا اشتباه را نيز بالا برده است .همه مي دادند که ده سال است که نظريات رايج، منافع شخصي و بلندپروازي هاي سياسي به خصوص مسئله انتخابات دوباره سياستمداران، تصميم گيرندگان را وا مي دارد تا از در نظر گرفتن اطلاعاتي که باب ميلشان نيست صرف نظر کنند. اکثر کارمندان عالي رتبه دولت که با اين مشکل روبرو هستند اعتراف مي کنند که تصميم گيرندگان قبل از هر چيز از آنها انتظار دارند که اطلاعاتي را منتقل کنند که هم راستاي اهداف آنها باشند. بدين ترتيب مسئولين سياسي اين اطلاعات را از هم تفکيک کرده وآنها را باب ميلشان انتخاب مي کنند. اينان نه تنها به قضاوت خود اعتماد کامل دارند بلکه موظفند برنامه هايشان را عملي سازند.
تعداد بسيار کمي از مقامات عالي رتبه اطلاعاتي اعتقاد دارند که اطلاعاتشان مي تواند از اجراي يک سياست غلط و يا اشتباه جلوگيري کند. مسئله عراق نمونه ديگري است از اين عملکرد . بين ويتنام و عراق تفاوت هاي سياسي و فرهنگي چشم گيري وجود دارد و موقعيت جغرافيايي - سياسي اين دو کشور کاملا از هم متفاوت است. ايالات متحده از بيم آنکه ايران در منطقه خليج سرکردگي « شيعه » خود را به قدرت بنشاند، علي رغم افتضاح ايران گيت ،صدام حسين را در جنگ عليه ايران (١٩٨٨-١٩٨٠ ( تشويق و حمايت کرد. اين وحشت همچنان پابرجاست زيرا اگر اکثريت شيعيان در عراق قدرت را در دست بگيرند، امري که بنظر محتمل مي آيد، ايران به اهداف سياسي - جغرافيايي خود در منطقه نزديک تر خواهد شد. ليکن علي رغم تناقض اساسي در موضع گيري هاي آمريکا که امکان برپايي يک دموکراسي واقعي در عراق را تضعيف مي کند، ايالات متحده در حال تکرار همان اشتباهات پي در پي اي است که به شکست اش در هندوچين انجاميد. جمع آوري اطلاعات در مورد عراق به همان اندازه سطحي انجام گرفت که در ويتنام. و چون در هردوي اين جنگ ها اوضاع به ضرر آمريکا تغيير کرد و درست به همين دليل، بيش از حالت عادي از نقل و قول هاي مامورين اطلاعاتي در اين باره خبر درز کرده است .اگرچه دلايل واقعي مداخله نظامي آمريکا در عراق ريشه هاي متعددي دارد، اين امر ديگر واضح است که طرز فکر به خصوصي از رهبران برخي محافل در آمريکا دراين مداخله نقش کليدي بازي کرده است. دونالد رامسفلد، وزير دفاع کشور، در خطابش به بوش به محض انتخابش به رياست جمهوري اين طرز فکر را خلاصه کرده و اظهار داشت که سياست خارجي دولت نوين آمريکا بايد کمتر به عقب نگاه کند و « رو به آينده داشته باشد». البته بوش هم طور ديگري فکر نمي کرد. در اين مورد هم هيچگاه اطلاعات در تصميم گيري هاي مهم نقش جدي بازي نکرده است. دولت کنوني نه تنها حاضر نيست که حرف هاي سرويس هاي مختلف را به حساب آورد بلکه تحقيقات و بررسي هاي آنها را نيز تحريف مي کند. اگرچه اين عملکرد مشابه رفتار آمريکا در مورد ويتنام است به اين دليل مي باشد که آمريکا در مورد سياست خارجي اش هميشه اينگونه عمل کرده است.
دولت بوش حتي قبل از آن که به روي کار بيايد بر آن بود که خود را تهاجمي تر نشان دهد. و همانند ويتنام، ايالات متحده به پيشواز ناشناخته ها و شکست هاي غيرقابل پيش بيني شتافته است. امري که در حقيقت به هيچ وجه غيرقابل پيش بيني نبود. گزارشات دقيقي که توسط ريتر و ديگر متخصصين در مورد تسليحات عراق فراهم شده بود به کنار گذاشته شد و جاي آنها را « اطلاعات » بسيار مشکوکي گرفت که عجيب ترين آنها توسط يک عراقي به نام « کوروبال » تهيه شده بود که سرويس هاي اطلاعاتي آلمان آنها را فاقد هرگونه ارزش واقعي مي دانستند. سازمان سيا نيز به نوبه خود هشدارهايي عليه برخي از اين منابع خبري که آنها را « افسانه پرداز » مي ناميد، داده بود. از طرفي جرج بوش هشدارهاي رسمي را نيز ناديده گرفت. برخي از متخصصين رسما پيش بيني کرده بودند که بعد از سقوط صدام حسين عراق در يک نابسامانه عميق و حتي يک جنگ داخلي فرو خواهد رفت. بسياري از مردم فکر مي کنند که سازمان سيا منشا اغلب اخبار نادرستي است که کاخ سفيد براي حمله به عراق به آنها استناد کرد،اما حقيقت اين است که دولت بوش در زمينه سياست خارجي راه پيشگامانش را اتخاذ نموده و هر چه دلش مي خواست به کنگره و به مردم آمريکا باورانده بود تا حمايت آنها را کسب نمايد. موفقيت چنين روشي عمر کوتاهي دارد... تنها کاري که براي بوش باقي مانده اين است که همانگونه که در ١٤ دسامبر ٢٠٠٥ اعلام کرد، اعتراف کند که « بسياري از اطلاعاتمان اشتباه بوده است» و بار ديگر با تکيه کلامش مبني بر قصد واشنگتن براي ايجاد يک « عراق آزاد و دموکراتيک » همگام را متعجب سازد. درحالي که حتي در خود دولت آمريکا نيز ديگر کسي به چنين آينده اي براي عراق باور ندارد. از اين پس تنها هدف کاخ سفيد اين است که مسئوليت اين اشتباه فاجعه آميز، چه در زمينه نظامي و چه در زمينه سياسي، به گردن رئيس جمهور و حزبش نيفتد .باوجود اين چه در جنگ ويتنام و چه در جنگ با عراق عوامل ديگري به جز رياکاري رهبران نقش داشته است.
براي مثال در سال هاي ١٩٦٠ پنتاگون به طرز کورکورانه اي به قدرت نيروي نظامي اش معتقد بود و فکر مي کرد که از نظر تکنولوژي رهبر جهان بوده و کنترل کامل را در بسيج نيروها و نيروي هوايي اش دارا مي باشد. اين گنده دماغي، يکي از شاخص هاي عرق ملي آمريکا مي باشد که سازندگان اسلحه همواره آن را با جديت و پشتکار تشويق کرده اند. چنين احساسي اين فکر را ترويج مي کند که اگر بتوان دشمن را با يک مداخله نظامي از بين برد و به قول وزير دفاع، رامسفلد او را « شوکه » و « وحشت زده » نمود * مشکلات اجتماعي و سياسي ناپديد خواهند شد .با وجود اين، در عراق، مانند ويتنام، تکنولوژي آمريکايي ضعف هاي خود را برملا ساخت و حمل ونقل نيروهاي نظامي به يک کابوس تبديل شده است. تکنولوژي آمريکايي دقيقا به خاطر پيچيدگي بسيار زيادش در عراق به طور همه جابنه با شکست روبرو شد در حالي که براي حل مشکلات اصلي مردم که کاملا قابل پيش بيني بود، مانند کمبود آب، به طرز باورنکردني به پول و زمان طولاني نيازمي باشد. هزينه جنگ نيز به شکست هاي پي در پي پيوست. جنگ ويتنام و سپس عراق هزينه غيرمنتظره و سرسام آوري به بار آورد. از طرفي به خاطر اعتماد بيش از حد به يک تکنولوژي گران قيمت و از طرف ديگر به خاطر واسطه هاي نالايق و فاسد .نتايج اين جنگ ها براي جامعه آمريکا بسيار ناگوار بود ه است. جانسون براي تامين هزينه ماجراجويي آمريکا در هندوچين مجبور شد از قسمت بزرگي از بودجه برنامه اش « براي مبارزه عليه فقر» صرف نظر کند به طوري که مارتين لوترکينگ اعلام کرد :
« بمب هايي که در ويتنام فرود مي آيند در شهرهاي ما منفجر مي شوند». جنگ آسياي جنوب شرقي همچنين به کم شدن ارزش دلار کمک نمود و واشنگتن را مجبور کرد که از برابري دلار با طلا صرف نظر کند. و از آنجايي که به جنگ عراق مربوط مي شود، اين جنگ با کسري بودجه تجاري و بودجه کل آمريکا مصادف شده است. تا پاييز ٢٠٠٥ هزينه اين جنگ حداقل به ٢٢٥ ميليارد دالر بالغ شد يعني نصف مبلغي که آمريکا در مدت ٩ سال در ويتنام خرج نموده بود در مدت دو سال و نيم در عراق خرج کرد. برخي ها رقم کل اين جنگ را به هزار ميليارد دالر تخمين زده اند، رقمي که در تاريخ بي سابقه بوده است .
اين دو جنگ، علاوه بر قدرت سلاح هاي به کار برده شده، نيروهاي نظامي بسيار وسيعي را در منطقه بسيج نمود. هنگامي که تعداد نظاميان آمريکا در جنگ ويتنام به ٥٠٠ هزار نفر رسيد، افکار عمومي عليه رئيس جمهور بسيج شد و حزب او را از کاخ سفيد بيرون کرد. در مورد جنگ عراق، افکار عمومي حتي اگر عليه جنگ نبود حد اقل خيلي زود عليه نحوه مداخله آمريکا در عراق بسيج شد. در اواخر سال ٢٠٠٥ حدود دوسوم آمريکايي ها مخالف ادامه عمليات در عراق بوده و ٥٨ درصداعتقاد دارند که رئيس جمهور دلايل کافي براي ادامه حظور نيروهاي آمريکا در عراق ارائه نداده است. سرانجام، در فوريه گذشته ٦٣ درصد معتقد بودند که از اين پس اهداف اعلام شده نه به از دست دادن جان سربازان آمريکايي مي ارزد و نه به قيمت هزينه گران آن و حدود ٤٨ درصد حتي خواستار تخليه فوري نيروهاي نظامي از عراق شدند .وضعيت سياسي، اقتصادي و اجتماعي همچنان تعيين کننده تر از مواضع نظامي مي باشند. اين امر در مورد ويتنام در سال ١٩٧٥ حقانيت داشت و امروز نيز در مورد عراق صدق مي کند. يک جنگ يا از نظر سياسي پيروز مي شود و يا شکست مي خورد. ليکن رهبران مستقر در واشنگتن تقريبا هيچگاه هشدارهاي متخصصين را به حساب نمي آورند که مدام محدوديت قدرت نظامي را گوشزد مي کنند. مي توان گفت که مسئله نگران کننده هر جنگي گذشته از مدت آن، هميشه اين بوده است که رئيس جمهور براي اثبات برتري خود، واقعيت سياسي منطقه را قرباني زور نيروي اسلحه کرده است .در مورد ويتنام و نيز در جنگ عليه عراق، افکار عمومي ابتدا به خاطر برملا شدن دروغ هاي بي شرمانه بسيج شده و سرانجام کار به جايي رسيد که مردم ديگر يک کلمه از حرف هاي مقامات را باور نمي کردند. سياستمداران آنچنان در دروغ هاي خود غرق شده بودند که بسياري از آنها به مرور زمان ديگر قادر نبودند واقعيت را از خيالبافي تشخيص دهند.
رهبران آمريکايي واقعا فکر مي کردند که اگر کمونيست ها در ويتنام پيروز شوند مواضع شان مانند « مهره ها در بازي دومينو » فرو خواهد ريخت و چين تمام آسياي جنوب شرقي را تصرف خواهد کرد. به همين ترتيب جنگ عراق با اين دلايل حقانيت بخشيده شده بود که عراق داراي سلاح هاي کشتار جمعي بوده و با القاعده رابطه داشته است ليکن هيچ سند و واقعه اي نتوانست اين اظهارات را تاييد کند، دروغ هايي که طبيعتا قدم به قدم راه باور مردم به حرفهاي آتي حکومت را مين گذاري کرد .سه سال بعد از آغاز جنگ در عراق، ١٦٠ هزار سرباز آمريکايي و نيروهاي متحدينشان در عراق مستقر شده اند، رقمي بيش از انتظار رئيس جمهور بوش. مانند جنگ ويتنام، روحيه سربازان بسيار پائين است و هر روز بدتر مي شود . ليکن اينگونه که از اظهارات مقاومت محلي پيداست، نيروهاي نظامي مهمي سالها در عراق مستقر خواهند ماند.
در هندوچين، رئيس جمهور نيکسون سعي کرد که به جنگ چهره محلي « ويتنامي » داده و بار جنگ را به دوش ارتش بزرگ رئيس جمهور تيو بياندازد. ليکن اين ارتش که تحت رهبري فرماندهان کاتوليک بود، روحيه اش را از دست داد و نتوانست مدت زيادي دوام بياورد .تا آنجايي که به ارتش عراق مربوط مي شود، ايالات متحده ابتدا آن را از هم پاشيد. اکنون قسمتي از آن به کمک افسران سابق صدام حسين در حال بازسازي است. اين تصميم که در اوج استيصال گرفته شد يک گردش کامل در سياست واشنگتن بود. فکر اينکه چنين ارتشي بتواند اهداف واشنگتن را برآورده نموده و يا از نظر نظامي مفيد واقع شود خيالي واهي است. همانگونه که در ويتنام بودايي ها مخالف اقليت کاتوليک بودند، اقليتي که آمريکا از بين شان رهبران دست نشانده خود را به اکثريت بودايي تحميل کرد، عراق نيز کشوري است که در آن اختلافات مذهبي وجود دارد. از اين پس آمريکا بر سر دوراهي مانده است. يا بايد عراق را ترک کند و کشور را يقينا در يک نابساماني عميق فرو برد و يا نيروهاي عراقي را مسلح ساخته و به پيشواز يک جنگ داخلي برود . نتايج انتخابات آتش منافقات را داغ تر کرده است . شيعيان سه پنجم جمعيت عراق را تشکيل داده و داراي رهبري، عقايد و برنامه سياسي خاص خود مي باشند. اينان چه قدرت را در دولت به دست بگيرند و چه در ارتش، به هر حال نفوذ ايران در منطقه را تقويت خواهند کرد. علي رغم هشدارهاي متخصصين، دولت بوش ديد درستي از پيچيدگي هاي سياسي اي که در عراق بايد با آنها دست و پنجه نرم کند ندارد. ليکن تجربه افغانستان به خوبي نشان مي دهد که پيروزي نظامي در نهايت به پيروزي سياسي بستگي دارد و نه بر عکس.
در عراق همانند ويتنام، ايالات متحده به نيروي متحدينش در محل زيادي خوش بين بوده و زمان لازم براي باقي ماندن در منطقه را بسيار کمتر تر از واقعيت در نظر گرفته است. تلاش هاي دولت بوش براي موفقيت در عراق همانقدر شانس دارند که تلاش هاي پيشينيانش در هندوچين. اگر در ويتنام اختلافات عميق مذهبي وجود داشت، اختلافات مذهبي در عراق چندجانبه تر بوده و بروز يک جنگ داخلي بسيار نزديک است. اگر در نهايت جنگ، کمونيست هاي در ويتنام پيروز شدند، در عراق چيزي که حکمراني خواهد کرد يک نابساماني همه جانبه خواهد بود .رامسفلد در يک يادداشت داخلي محرمانه در اکتبر ٢٠٠٣ اعتراف کرد که « ما عوامل لازم را در دست نداريم تا بتوانيم بسنجيم آيا در جنگ مان عليه تروريسم جهاني پيروز خواهيم شد يا شکست خواهيم خورد». مي توان گفت که برخي از اعضاي بانفوذ دولت بوش مدتهاست که اعتماد به نفسي را که در آغاز جنگ داشتند ديگر براي عمليات آتي از دست داده اند. ليکن همانند ويتنام، ديگر براي عوض کردن اوضاع بسيار دير شده است. اکنون ديگر تمام اعتبار نظامي آمريکا زير علامت سئوال رفته .با گذشت زمان، سياست داخلي هميشه بقيه مسائل را تحت الشعاع خويش قرار مي دهد. امري که در جنگ ويتنام اتفاق افتاد و بي شک در جنگ عراق نيز رخ خواهد داد. در ايالات متحده پس از سال ١٩٦٨ افکار عمومي عليه دموکرات ها چرخيد و حمله تت در فوريه همانقدر به ضرر رئيس جمهور جانسون تمام شد که براي او و ژنرال هايش غيرمترقبه بود، باوجودي که سازماي سيا تعدا د نيروهاي دشمن را به ٦٠٠ هزار نفر تخمين زده بود، هيچکس نخواست آن را باور کند. نيکسون در انتخابات ١٩٦٨ پيروز شد زيرا به مردم خسته از جنگ، قول صلح آبرومندانه داده بود. جنگي که با اين حال هفت سال پس از روي کار آمدن نيکسون ادامه يافت.
افغانستان وکاخ سفيد
دولت بوش در
زمان وقوع حملات ۱۱ سپتامبر با شعار احياى هژمونى آمريكايى، حمايت اقشار مختلف
دراين كشور را براى حمله به افغانستان جلب كرد. اين همراهى در زمان سقوط حكومت
طالبان كه واشنگتن آن رامهد تروريسم در جهان ناميده بود، به اوج خود رسيد. اما
نيروهاى آمريكايى در يافتن رهبران اين حكومت و سپردن آنها به دست عدالت ناكام
ماندند. رئيس جمهورى آمريكا در سخنرانى هاى آتشين خود بارها تأكيد كرده بود كه
شبكه القاعده و رهبرانش متلاشى شده اند و روزى خواهد رسيد كه اين شبكه ديگر
وجود خارجى نخواهد داشت. مردم آمريكا در انتظار تحقق اين وعده ماندند، اين در
حالى بود كه هر روز تنها اخبارى جديد از دستگيرى برخى از فرماندهان القاعده در
افغانستان و يانقاط ديگر جهان منتشر مى شد. با اين حال هنوز بن لادن و شبكه
القاعده وجودداشت و حتى توانسته بودند ريشه هاى تفكر خود را تا غرب و اروپا نيز
بگسترانند و عملياتى مرگبار را با موفقيت طرح ريزى و به اجرا درآورند. از اين
رو ناگهان سكوتى معنادار در موردمحل اختصاص بن لادن و ديگر سران كليدى القاعده
حكمفرما شد و بتدريج شعارى ديگر براى جنگ عليه تروريسم و به دست آوردن دل
آمريكايى ها شكل گرفت:«اشاعه دموكراسى آمريكايى در جهان!»
از نظر آمريكايى ها اين شعار چنان تأثير و نفوذى داشت كه نه تنها وعده متلاشى
ساختن القاعده را از ياد مردم آمريكا زدود، بلكه توانست به دستمايه اى مؤثر
براى تهاجمى ديگر به كشورى «سركش» قرار گيرد. حتى اگر هيچ كشورى جز انگليس حاضر
نباشد كه نيروهايش را براى تحقق شعارى آمريكايى به ميدان نبرد، بفرستد. بدين
ترتيب يكجانبه گرايى آمريكايى اين بار با جديتى بيشتر، خدمتى را كه مى توانست
به گسترش دموكراسى آمريكايى در جهان بكند، به مردم آمريكا معرفى كرد تا روحيه
همصدايى را بار ديگر در ميان آنان زنده كند.
پس از آنكه
نيروهاى آمريكايى به عراق پا گذاشتند و مناطق مختلف اين كشور يكى پس از ديگرى
به اشغال آنان درآمد، استقبالى كه واشنگتن از عراقى ها انتظار داشت، صورت
نگرفت. اما به جاى آن مقاومت عليه اشغالگرى نيروهاى آمريكايى در جاى جاى عراق
سربرآورد و طرفدار پيدا كرد. نظاميان آمريكايى اگرچه توانستند با انجام عمليات
هايى، در سركوب اين مقاومت تا حد زيادى توفيق حاصل كنند، اما مخالفت باحضور
آمريكايى ها در عراق چهره ديگرى هم داشت. توان نظامى آمريكايى ها باعث شد تا
پيكان حملات انتحارى به سوى ديگرى نشانه رود
. نيروهاى
مخالف به تدريج به جاى حمله به نيروهاى خارجى و نظاميان تحت آموزش عراقى، بر
روى اهداف جديدى متمركز شدند. اين اهداف نه توان دفاع از خود داشتند و نه كسى
پيدا مى شد تا امنيت جانى آنها را تأمين كند. تعداد كشته هاى غيرنظاميان در
عراق ناگهان رو به افزايش گذاشت.
تا جايى كه هم اكنون هر عراقى هنگام خروج از خانه با اعضاى خانواده خود به گونه اى خداحافظى مى كند كه گويى ديگر هرگز بازنخواهد گشت. شبه نظاميان در عراق براى ناامن كردن بيشتر عراق تلاش كردند كه زمينه نزاع قومى را نيز در اين كشور فراهم آورند. اكنون اوضاع جديد در حالى به عراق تحميل شده است كه دولت مالكى خود را براى گرفتن زمام امور در اين كشور آماده مى كند و بايد با مشكلات عديده و تازه اى دست و پنجه نرم كند. براساس آخرين گزارش ها از اوضاع عراق در حدود ۱۰۰ هزار خانوار عراقى در سراسر اين كشور مجبور به ترك خانه و كاشانه خود شده اند. در همين حال براساس نظرسنجى اى كه يكى از مؤسسات آمارى آمريكا انجام داده است، اكثريت مطلق مردم عراق از شرايطى كه دولت «جورج بوش» براى آنها فراهم كرده است، ناراضى هستند و اقتصاد كشورشان را در شرايط ناگوارى ارزيابى مى كنند.
اين نظرسنجى همچنين نشان داد كه مردم عراق اعتقاد دارند كشورشان هم اكنون نسبت به سال هاى گذشته بيشتر شاهد اختلاف گروه هاى سياسى است. اين شرايط در حالى است كه سران القاعده با انتشار نوارهاى سريالى خود تلاش مى كنند علاوه بر مردم عراق به آمريكايى ها نيز اعلام كنند كه به مقاومت ادامه خواهند داد، بنابراين «جنگى طولانى» در پيش راه است. آنان در واقع از اين نظر با جورج بوش هم عقيده اند. رئيس جمهورى آمريكا گفته است كه تشكيل دولت جديد عراق شروع فصل جديدى در زمينه حضور آمريكايى ها در عراق است و مردم آمريكا بايد براى روزهاى سخت و جانفشانى در آينده آماده شوند.
بدين ترتيب او نيز بر جنگى طولانى صحه گذاشت. رئيس جمهورى آمريكا براى اينكه بار ديگر اهداف جنگ عليه تروريسم را به مردم كشورش گوشزد كند، گفت: «استقرار دموكراسى مانع اين است كه عراق براى تروريست ها به يك بهشت امن براى طراحى حملات عليه ديگر كشورها تبديل شود». اما آمار و ارقام تقريباً رسمى تأكيد مى كنند كه روند كاملاً متفاوتى در وزارت دفاع آمريكا در جريان است.
از يك سو ژنرال هاى سرشناس ارتش اين كشور بر عزل رئيس اين وزارتخانه
تأكيد مى كنند و از سوى ديگر گزارش ها نشان مى دهند كه هزينه ادامه حضور نظامى
آمريكا در عراق بسيار غيرقابل تحمل شده است. بوش توانسته است تاكنون با حمايت
قاطع از وزير دفاع خود، ادامه حضور وى را در دولتش تضمين كند. اما اين حمايت ها
هرگز نمى تواند نقش بازدارندگى خود را در مقابل اشتباهات آينده رامسفلد حفظ
كند. هزينه هايى كه آمريكا براى طرح هاى رامسفلد در پنتاگون داده است فراتر از
يك دعواى حزبى ميان دموكرات ها و جمهوريخواهان جلوه كرده است. اين در حالى است
كه واشنگتن تاكنون هرگز نتوانسته است براى سؤال هميشگى منتقدان كه چرا رهبران
القاعده هنوز دستگير نشده اند، جواب درستى پيدا كند. شعار اشاعه دموكراسى در
جهان نيز اكنون كاركرد خود را تا حد زيادى از دست داده است، زيرا نتايجى كه اين
رويكرد در كشورهاى ديگرى نظير مصر به دست آورده بود، اكنون در حال كمرنگ شدن
هستند. به طور مثال «حسنى مبارك» هم اكنون به راحتى و بدون هيچ قيد و شرطى
اعلام مى كند كه حالت فوق العاده را در مصر بار ديگر تمديد خواهد كرد. سركوب
نيروهاى مخالف نيز در اين كشور از سر گرفته شده است.
همچنين اوضاع در افغانستان هم آن طور كه بايد بر وفق مراد آمريكايى ها
نمى گذرد. با اين كه نيروهاى خارجى در اين كشور هر از گاهى با انجام عملياتى
گسترده موفق مى شوند تعداد زيادى از نيروهاى طالبان را از بين برده يا دستگير
كنند، اما هر روز اخبار جديد از افزايش توان اين نيروها در افغانستان به سوژه
اصلى خبرگزارى هاى جهان تبديل مى شود. همچنين گزارش ها از اين كشور حاكى است كه
امنيت فقط در شهر كابل آن هم به طور نسبى تأمين شده است و ساير نقاط اين كشور
به خصوص مناطق جنوبى عملاً از حيطه نفوذ و اقتدار دولت مركزى بيرون هستند.
از سوى ديگر
هم اكنون عراق به صحنه اصلى جنگى كه آمريكا آن را نبرد عليه تروريسم ناميده
تبديل شده است. بن لادن و بوش از ادامه جنگ در آينده سخن مى گويند در حالى كه
به سختى مى توان كوچك ترين نشانه اى از پيروزى هر يك از طرفين در اين جنگ پيدا
كرد. اين جنگ نيز مانند ساير جنگ ها قربانيانى دارد، اما قربانيان اين جنگ از
گروهى كه ناباورانه در وسط ميدان قرار گرفته اند، تأمين مى شود.
اين واقعيت که ايالات
متحده آمريکا آن هدفی را که نئوکونزرواتيوها بدنبالش بودند نتوانست به انجام
برساند را ميتوان از تعداد سربازانش مشاهده نمود:
اين تعداد سربازان برای وظايف فعلی در عراق و افغانستان به هيچ وجه کافی نمی باشند. به همين دليل هيچگونه فضای کافی برای به انجام رساندن اهداف جنگی نئوکونزرواتيوها در ايران و يا کشور های ديگر باقی نمی ماند. به اين مفهوم که از جنگ جهانی دوم تا کنون هيچگاه آمريکائی ها تا اين حد با کمبود سرباز روبرو نبوده اند. در حال حاضر نيروی فعال نظامی آمريکا متشکل از 1،4 ميليون سرباز زن و مرد می باشد. که از اين تعداد 512000 اين سربازان زمينی ارتش تعلق دارد که مسئوليت اصلی در افغانستان و عراق را بر دوش ميکشند. علاوه بر اين در حدود 500000 وابستگان گارد ملی و 200000 نفر سربازان رزرف هم در اين راستا در حال آماده باش می باشند که البته از زمانی که مشخص گشته است که بخش اعظم اين نيروی رزرف به صحنه خطرناک جنگ فرستاده ميشوند مشکلات بسياری بر سر راه ارتش قرار گرفته است. به اين مفهوم بيشتر اين افراد ، پدران و مادران جوانی هستند که هرگز حاضر نيستند حتی با نام " قهرمان" از خانواده خويش ماه های طولانی جدا گردند. در حال حاضر نيروی آمريکا در عراق چيزی در حدود 140000 تا 150000 نفر می باشد. مضاف بر اين در حدود 20000 تا 22000 سرباز از ديگر کشور ها به اين نيروی نظامی افزوده ميشود که 8000 تا 10000 نفر آنها از بريتانيا می باشند. در افغانستان آمريکا در حدود 16000 سرباز و بريتانيا 2000 سرباز را مستقر نموده است. بعلاوه 8000 تا 9000 سرباز از ناتو در کابل مستقرند. وسعت افغانستان با وجود اينکه در حدود 50 درصد بيشتر از عراق می باشد اما تعداد جمعييتش کمتر است.
سربازان نيروهای نظامی در افغانستان برای کنترول اين کشور در آنجا مستقر می باشند. دولت آمريکا سعی نموده است با در نظر گرفتن وضعيت افغانستان نيروهايش را در پهنه افغانستان تقسيم جغرافيائی کند به اين صورت که بخش اعظم کشور را کاملا در اختيار بنياد گرايان قرار داده است. هم اکنون در حدود 80 تا 90 درصد هروئين بدست آمده ازترياک خالص جهان ازافغانستان می باشد. اين خود نشان دهنده اين است که تا چه حد آمريکا و ناتو در اين کشور نفوذ دارند. البته اگر نخواهيم بگوئيم که آنها کاملا آگاهانه چشم های خويش را بر باز شدن غوزه های خشخاش می بندند. دولت آمريکا برای سال جديد اعلام نمود که " دست به عمليات جدی برای از بين بردن کشتزار های خشخاش خواهد زد".
البته تا چه حد اين گفته واقعيت دارد معلوم نيست حتی اگر هم اين ادعا به واقعيت بپيوندد معلوم نيست که آيا اين آرامش فعلی در افغانستان بر هم خواهد خورد يانه. در هر حال آمريکا در اين صورت مجبور خواهد شد نيروهای خويش را در افغانستان قوی تر نمايد و تعداد بيشتری سرباز را در آنجا مستقر سازد. روزنامه مالی تايمز در دوم ژانويه گزارش می دهد که :" اينکه پنتاگون اعلام نموده است که بزودی بطور نظامی بر عليه کشتزارهای خشخاش و تجارت ترياک وارد عمليات خواهد شد با مقاومت های شديد جنرال های ارتش روبرو شده است. آنها اعتقاد دارند که در اين صورت متحدين مهم ارتش آمريکا بخصوص نيروهای متحده از شمال افغانستان به دشمنان ارتش آمريکا تبديل خواهند شد". در مجموع تعداد سربازان ( آمريکا و متحدانش) در عراق و افغانستان در حدود 200000 نفر می باشد. در حاليکه در جنگ اول عراق در سال 1991 پنتاگون تنها در حدود 700000 سرباز آمريکائی را بکار گرفته بود و به اين تعداد 160000 سرباز ديگر از 33 کشور متحد آنان اضافه ميشد. در آنزمان استراتژی ارتش آمريکا به اين شکل بود که با اين ارتش عظيم بمدت چندين ماه تدارک قدرتی عظيم الجسه را در اين منطقه بدهند که بتواند با بمباران های چند هفته ای دشمن را شکست داده و در خاتمه با يک حمله سريع زمينی با حداقل تلفات خودی جنگ را برنده شوند.
هزينه اقتصادي جنگ
طبق برآورد مركز ارزيابي استراتژيك و بودجه آمريكا كه يك مؤسسه تحقيقاتي مستقل در واشنگتن است، هزينه هاي جنگ عراق و افغانستان ممكن است از 700 ميليارد دالر نيز تجاوز كند، در حالي كه جنگ كره حدود 430 ميليارد دالر و جنگ ويتنام 600 ميليارد به قيمت كنوني دالر، هزينه برداشته است!
منتقدان مي گويند، جنگ در عراق و افغانستان بدهي هاي بسياري را به ماليات دهندگان آمريكايي تحميل كرده كه هزينه هاي بيش از درآمدهاي مالياتي دولت آمريكا عامل اصلي آن است. براساس آمار آسوشيتدپرس از آغاز جنگ عراق در مارس 2003 دستكم 1775 تن از نظاميان ارتش آمريكا كشته شده اند.
در عين حال از اول ماه مه 2003 يعني زماني كه «جرج بوش» اعلام كرده عمليات گسترده جنگ در عراق پايان يافته، 1636 تن از اين ارتش كشته شده بودند. در واقع، جنگ در عراق و افغانستان براي ماليات دهندگان تاكنون 314 ميليار دالر هزينه در برداشته و «دفتر بودجه كنگره» نيز 450 ميليارد دالر هزينه اضافي را در طول 10 سال آينده براي اين كشور پيش بيني كرده است. به اين ترتيب و با احتساب اين هزينه ها، جنگ افغانستان و به ويژه جنگ عراق، به پرهزينه ترين اقدامات نظامي در 60 سال گذشته بدل خواهد شد. پيش بيني اين هزينه ها موجب شده تا برخي كارشناسان محافظه كار اين تعهد نامحدود آمريكا را براي هدفي نامشخص در عراق و افغانستان را مورد انتقاد قرار دهند.
نگراني اين است كه اين هزينه رو به افزايش كه قبلا توجهي به آن نمي شده احتمالا به خاطر تأثيرات مالي در تصميمات استراتژيك آمريكا نقش مهمي را ايفا كند. منتقدان مي گويند از آنجا كه اين جنگ با هزينه هاي بيش از ماليات هاي دريافتي دولت تأمين مالي مي شود، نه تنها آمريكا را امن تر نمي كند بلكه با تحميل بدهي هاي سنگين به ماليات دهندگان آمريكايي صدمه وارد مي سازد. سناتور «چاك هاگل» از ايالت «نبراسكا» كه يكي از منتقدان صريح اللهجه جمهوريخواهان است، مي گويد: هزينه هاي اين جنگ كه چند برابر هزينه اي است كه كاخ سفيد در سال 2003 تخمين زده بود، اولويت ها مالي آمريكا را از تعادل خارج مي كند و تأكيد دارد كه: اختصاص اين هزينه ها براي اين جنگ غيرمسئولانه است .زماني كه امريكا براي جنگ با عراق آماده مي شد، بحث چنداني در مورد هزينه هاي احتمالي جنگ نبود. هنگامي كه لاري ليند سي مشاور اقتصادي رئيس جمهور گفت كه احتمالا هزينه هاي جنگ به 200 ميليارد دالر خواهد رسيد كاخ سفيد سريعا پاسخ داد كه : اين رقم يك تخمين است كه به طور ناخالص بيش از اندازه برآورد شده است. پل ولفوويتز معاون وزير دفاع مدعي شد كه عراق مي تواند هزينه بازساري كشور خود را تامين نمايد. ظاهرا هم هزينه مورد نظر را كمتر از حد برآورد كرده بود و هم بار بدهي پيش روي كشور را. ليندسي با گفتن اين جمله كه " ادامه جنگ به صورت موفقيت آميز براي اقتصاد خوب خواهد بود، بركنار شد. بسياري از وجوه جنگ عراق با آنچه قبل از جنگ عراق با آنچه قبل از جنگ پيش بيني مي شد متفاوت بود:
سلاح هاي ويران كننده در
عراق وجود نداشت، پيوند آشكاري ميان القاعده و عراق نبود، خطر قريب الوقوعي كه
گواه جنگ باشد نيز وجود نداشت. آيا اكنون امريكايي ها به عنوان منجي تلقي مي
شوند يا نه، بر اساس شواهد موجود آنها اكنون به عنوان اشغال گر محسوب مي شوند.
ثبات سياسي در عراق تثبيت نشده است و ظاهرا منافع جنگ به شدت متفاوت از آن چيزي
بوده كه ادعا مي شده است.
اكنون آشكار شده كه ليندسي با تحمين هزينه هاي ناخالص به ميزاني كمتر از حد
واقعي شديدا در اشتباه بوده است-. كنگره آشكارا حدود 357 ميليارد دالر براي
فعاليتهاي نظامي، بازسازي، هزينه هاي سفارت خانه، بالا بردن امنيت در پايگاههاي
امريكايي و برنامه هاي كمك خارجي در عراق و افغانستان اختصاص داده است. اما اين
همه ي هزينه ها تا پايان نوابر 2005 بوده است كه شامل 251 ميليارد دالر براي
فعاليت هاي نظامي در عراق، 82 ميليارد دالر براي افغانستان و 24 ميليارد دالر
براي فعاليت هاي مرتبط خارجي مانند بازسازي ، امنيت سفارت و امنيت پايگاهها.
قطعا در شرايط فعلي اين هزينه ها از طريق جنگ افزايش يافته است. از زمان
fy 2003
هزينه متوسط ماهانه فعاليتها از 4/4 ميليارد دالر به 1/7 ميليارد دالر رسيده
است_ هزينه فعاليت در عراق از سال گذشته تاكنون نزديك به 20 درصد افزايش يلفته
است( در حاليكه هزينه افغانستان نسبت به سال گذشته 8 درصد كمتر شده است). حتي
با يك رويكرد محافظه كارانه نسبت به هزينه ها شگفت زده شديم كه همچنان هزينه ها
بسيار زياد مي باشند. ما مي توانيم با اطمينان نسبتا بالايي بگوييم كه هزينه
هاي جنگ متجاوز از يك تريليون دلار مي باشد.
حتي
تهيه نظم ناموزوني از برآورد هزينه ها بسيار دشوار است، مشكلات استندردي در
تخصيص هزينه ها وجود دارد، هزينه هاي آينده مرتبط با جنگ عراق در محاسبات هزينه
هاي جاري وارد نشده اند، تفاوت هاي آشكاري ميان هزينه هاي اجتماعي و قيمت هاي
پرداخت شده توسط دولت وجود دارد( و اين تنها به طور سنتي بعدا در برآورد هزينه
ها انعكاس مي بايد) و هزينه هاي كلان اقتصادي نيز مرتبط با افزايش در فيمت نفت
و مخارج جنگ عراق وجود دارد.
براي مثال، بررسي حساب ارزش گذاري شده بيش از دو هزار سرباز امريكايي كه از زمان شروع جنگ تا به حال كشته شده اند، و بيش از 6 هزار سربازي كه مجروح شده اند. نظام ممكن است زندگي را ارزش گذاري نمايد و ديه و بيمه عمر براي بازماندگان را تعيين نمايد_ كه اكنون از 12240 ديه مرگ دالر به 100000 دالر و بيمه عمر از 250000 به 500000 هزار دالر افزايش يافته است. اما در زمينه هاي ديگري مانند امنيت و مقررات محيطي دولت يك زندگي پسر را حدود 6 ميليون دالر ارزش گذاري كرده است به طوريكه هزينه سربازان امريكايي كه زندگي خود را از دست داده اند به حدود 12 ميليارد دالر مي رسد.
برآوردهاي استندرد از هزينه هاي مرگ همچنين هزينه نزديك به صد نفر از پيمانكاران غير نظامي امريكايي و چهار روزنامه نگار كه در عراق كشته شده اند و همينطور هزينه سربازان كشورهاي متحد با امريكا و غيرنظاميان غير امريكايي كه براي شركت هاي امريكايي كار مي كردند را از قلم انداخته است. ارتش نظامي هزينه مجروحان جنگي را با هزينه هاي درماني و پرداخت از كارافتادگي به آنها ارزش گذاري ميكند : و حساب جاري تنها منعكس كننده پرداختهاي جاري از كار افتادگي بوده و ارزش تنزيل شده فعلي پرداخت هاي آينده (انتظاري) آنها را ارائه نمي كند: اما تحليل كاملي از هزينهها هم ارزشهاي فعلي تنزيل شده پرداخت هاي آينده را در بر ميگيرد و هم تفاوت از كارافتادگي پرداختشده و آنچه را كه ممكن است افراد بدست بياورند_ حتي اين روش از هزينه هاي شخصي پرداخت شده براي رهايي از درد و رنج چشم پوشي مي كند.
هزينه هاي استخدام سربازان جديد به شدت افزايش يافته است. و حتي بعد از پايان جنگ دليلي براي اعتقاد به اين وجود دارد كه خسارت گارد ملي و نيروهاي پشتيباني افزايش خواهد يافت. بسياري از نيروهاي پشتيباني بويژه افراد مسنتر، با وجود حمايت خانوارها و تثبيت شغليشان، خطر احضار براي جنگ خارجي و همينطور توانايي دولت براي مجبور كردن آنها كه ماموريت انجام وظيفه خود و حتي انجام خدمت دومين و سومين ماموريت آنها كمتر از حد برآورد مي كنند. اكثريت نيروهاي پشتيباني به دليل انجام وظيفه در عراق زيان شديدي را در دستمزدهايشان متحمل شدهاند. به همين منوال دستمزدهايي كه به طور رايج توسط ارتش پرداخت شده تقريبا يك كمتر از حد از دستمزد عادلانه بازار برآورد شدهاند.، يعني آنچه لازم است تا به پرداخته شود تا آنها انجام وظيفه در عراق را بر عهده بگيرند. در حقيقت ما از دستمزدهاي پرداخت شده توسط عملكرد قراردادكنندگان در بازار آزاد براي چنين خدماتي مي دانيم، آنها چندگانه هستند از آنچه ارتش امريكاي پرداخت كرده است. حتي تعيين مخارج جاري مستقيم نيز به يك وظيفه دشوار تبديل مي شود.
حكومت بر اساس هزينه هاي جاري فعاليت ها در عراق رقمي را تهيه كرده است. ما در اين مقاله علاقهمند به يافتن كل هزينه اقتصادي يعني ارزش منابع به كار رفته هستيم، روشن نيست كه حسابداري استندرد و نمودارهاي بودجه هميشه منعكس كننده آن باشند. براي مثال، كاهش سريعتر ارزش يا تخريب وسايلي كه قبلا توسط دولت تصرف شده آشكارا بخشي از هزينه جنگ را تشكيل داده است. شيوه استاندارد تخصيص هزينهها در پنتاگون بخش عظيمي از منابع انساني و اقتصادي را به جنگ اختصاص مي دهد، با توجه خاص به عراق، و از اين رو زمان كمتري جهت رويارويي با مسائل ديگر در دست بوده است. البته يك هزينه گذاري درست بر يك هزينه صعودي تمركز خواهد كرد. براي اندازه گيري هزينه جنگ، براي بازي هاي جنگي هزينه بر مي شود، هزينه صعودي كمتر از هزينه پول واقعي است. ما در تحليل خود پسانداز هاي مستقيم مانند هزينه حفظ آرامش در منطقه پرواز ممنوع را در عراق از هزينه جنگ كم كردهايم.
هزينه هاي بودجه اي براي دولت امريكا :هزينه هاي بودجه اي جنگ منعكس كننده مقياس بزرگي از فعاليت هايي است كه دولت بر عهده گرفته است. براي نيمه اول 2005 بيش از 200000 فرد نظامي در عراق و كويت اسقرار يافته اند. تا امروز بيش از 550000 سرباز نظامي در عراق انجام وظيفه كرده اند كه تقريبا يك ميليون ماموريت نظامي را در بر مي گيرد. هزينه هاي جنگ عراق كه تاكنون در بخش درمان كه منحصزا بر نوع خاصي از هزينه ها تمركز دارد 25 ميليارد دالر به طور نقد كه دولت براي فعاليتهاي جنگي از زمان تهاجم عراق در مارس 2003 هزينه كرده است. اين يك عنصر مهم از هزينه هاي مالي است اما تنها يك جزئ از كوه يخ مي باشد.
هزينه جنگ : سه سال قبل، زماني كه امريكا براي جنگ با عراق آماده مي شد، بحث چنداني در مورد هزينه هاي احتمالي جنگ نبود. هنگاميكه لاري ليندسي مشاور اقتصادي رئيس جمهور گفت كه احتمالا هزينه هاي جنگ به 200 ميليارد دالر خواهد رسيد كاخ سفيد سريعا پاسخ داد كه : اين رقم يك تخمين است كه به طور ناخالص بيش از اندازه برآورد شده است. پل ولفوويتز معاون وزير دفاع مدعي شد كه عراق مي تواند هزينه بازسازي كشور خود را تامين نمايد. ظاهرا هم هزينه مورد نظر را كمتر از حد برآورد كرده بود و هم بار بدهي پيش روي كشور را. ليندسي با گفتن اين جمله كه " ادامه جنگ به صورت موفقيت آميز براي اقتصاد خوب خواهد بود، بركنار شد. بسياري از وجوه جنگ عراق با آنچه قبل از جنگ پيش بيني مي شد متفاوت بود: سلاح هاي ويران كننده در عراق وجود نداشت، پيوند آشكاري ميان القاعده و عراق نبود، خطر قريب الوقوعي كه گواه جنگ باشد نيز وجود نداشت. آيا اكنون امريكايي ها به عنوان منجي تلقي مي شوند يا نه، بر اساس شواهد موجود آنها اكنون به عنوان اشغال گر محسوب مي شوند. ثبات سياسي در عراق تثبيت نشده است و ظاهرا منافع جنگ به شدت متفاوت از آن چيزي بوده كه ادعا مي شده است.
وزارت دفاعاعلام کرده است مخارجي که به طور مستقيم به جنگ عراق تخصيص نيافته بيش از 5 درصد رشد کرده اند، که بخشي از اين مخارج براي حمايت از جنگ در عراق افزايش کرده است. شامل هزينه هاي بالاتر استخدام مجدد سربازان، تقريبا دو برابر تعداد سربازان، پرداخت جوايز بيش از 40000 دالر براي نام نويسي جديد و بيش از 150000 دالر براي نام نويسي مجدد سربازان فعلي. هزينه ديگر دولت بهره اي است که بايد براي پولي که براي تامين مالي جنگ قرض گرفته است، بپردازد.
گرچه برآورد دقيق اين هزينه ها بسيار دشوار است اما به منظور يک پيش بيني منطقي از هزينه هاي احتمالي جنگ آرايش نظامي فعلي و انتظاري سربازان را مورد استفاده قرار مي دهيم. پيش بيني ما اين است که با فرض اينکه امريکا عقب نشيني نيروهاي خود را در سال 2006 آغاز نمايد و حضور خود را در پنج سال بعد کاهش دهد، کل هزينه جنگ عراق در دامنه ي750 ميليارد دالر تا 2/1 تريليون دالر قرار دارد. ما هزينه بودجه اي را هم با بهره قرض و هم بدون آن مد نظر قرار داده ايم. ما اين هزينه را براي عوامل اقتصادي تعديل کرده ايم. تحت هر مجموعه از فروض قابل قبول هزينه جنگ حتي بدون بررسي هزينه هاي اقتصادکلان بيش از دو برابر رقم فعلي است که توسط حکومت تهيه شده است.
هزينه بودجه اي بر طبق دو سناريو برآورد شده است که هر دو بر اساس پيش بيني آرايش نظامي سربازاني است که توسط اداره بودجه کنگره تهيه گرديده است.در سناريو محافظه کارانه ما فرض مي کند که همه سربازان تا سال 2010 از عراق خارج مي شوند، و بهره وام هاي گرفته شده توسط دولت ظرف 5 سال پرداخت شوند. در اين سناريو هزينه هاي بلند مدت پرداخت از کار افتادگي و مراقبت هاي درماني را براي يک دوره بيست ساله در نظر گرفته شده است، اما بيشتر سربازان حاضر در عراق 21-28 ساله هستند و احتمالا بيش از اين زنده خواهند بود. ما براي محاسبه ارزش فعلي جريانهاي نقدينگي نرخ تنزيل 4 درصد به کار برده ايم. حتي با اين سناريو محافظه کارانه هزينه هاي مستقيم دولت احتمالا متجاوز از 700 ميليارد دالر خواهد بود. در سراط سناريو دوم يعني سناريو ميانه رو فرض شده است که حضور امريکا در عراق تا سال 2015 ادامه يابد. اين سناريو همچنين فرض مي کند که بودجه امريکا تا 20 سال آينده دچار کسري خواهد بود. در اين حالت هزينه جنگ حدود 2/1 تريليون دالر خواهد بود. هر دو سناريو هزينه جنگ در افغانستان را در نظر نگرفته اند.
هزينه جنگ در عراق ميليارد دالر
سناريو: محافظه
کارانه سناريو ميانه رو
مخارج تا امروز: 251 251
مخارج فعاليتهاي آينده 200 271
هزينه هاي 40 57
هزينه مجروحان مغزي 14 35
پرداخت تقاعدي سربازان 37 122
هزنه هاي تجهيز مجدد 6 8
مخارج دفاعي افزايش يافته 104 139
بهره وام 98
368
کل: 750
1.269
- مخارج فعاليت هاي جنگي و پشتيباني تا به امروز
مخارج کل تا پايان 30 دسامبر 2005 ،251 ميليارد دالر بوده است. اين رقم شامل وجوه نقدي که به صورت تخصيص بودجه تکميلي و ضروري در آپريل 2002، نوامبر 2003، آگوست 2004 ، آپريل 2005 و و 6 هفته آغازين سال 2006 مي باشد. اين وجه در بردارنده نقدينگي فعاليت هاي جنگي، آرايش نظامي و تدارکات نيروهاي نظامي، آرايش نظامي نيورهاي گارد ملي و نيروهاي پشتيباني، غذا و تدارکات، آموزش نيروهاي عراقي، جنگ افزارها، مهمات، پرداخت هاي تکميلي جنگ، بازسازي و پرداخت به کشورهايي مانند اردن، پاکستان و ترکيه مي باشد. اين رقم همچنين شامل پرداخت 500000 دالر پاداش مرگ و بيمه عمر به بازماندگان مردگان در عراق در اين دوره مي باشد. اما هزينه هايي که وزارت دفاع در ماههاي قبل از شروع جنگ به منظور برنامه ريزي آن انجام داده است در نظر گرفته شده است که کنگره اين هزينه را حدود 2.5 ميليارد دالر برآورد کرده است.
- تعداد فعلي سربازان حاضر در عراق با استفاده از آمار اعلام شده توسط پنتاگون 160000 نفر ثابت در نظر گرفته ايم. بر اساس پيش بيني کنگره تعدا اين سربازان در سال 2006 به 136000 نفر کاهش مي يابد. در سناريو محافظه کارانه فرض گرديد که تمامي سربازان تا سال 2010 عراق را ترک کنند. و اين رويکرد قطعا هزينه ها را کمتر از حد واقعي پيش بيني مي نمايد. در سناريو ميانه ما فرض کرده ايم که امريکا سربازان خود را تا پايا سال 2015 در عراق نگه مي دارد.
- تا پايان سال 2005 بيش از 16000 نفر نظامي در عراق مجروح شده اند و بدليل وجود زره محافظ که از بدن را حفظ مي کند به طور غير معمول تعداد زيادي از سربازاني مجروح با جراحت هاي مهم مانند آسيب مغزي، آسيب هاي نخاعي، و قطع عضو زنده مانده اند.مطابق با آمارهاي پنتاگون و ساير منابع خبري، حدود 20 درصد مجروحين از ناحيه مغز يا نخاع آسيب ديده اند و 6 درصد هم دچار قطع عضو شده اند. 21 درصد هم از جراحت هايي شامل کوري، کري و نواقص بينايي و شنوايي رنج مي برند که از حضور مجدد آنها در ارتش جلوگيري مي کند. بيش از نيمي از 550000 سرباز امريکايي که در عراق انجام وظيفه مي کنند دو يا سه ماموريت خدمت وظيفه خود را انجام داده اند. دولت از ترک خدمت حدود 20000 سرباز نيز جلوگيري کرده است. و شايد تعجب آور نباشد که حراحان عمومي ارتش در جولاي 2005 گزارش داده اند که 30 درصد سربازان امريکايي در سه يا چهارماه اول بازگشت از عراق مسائل سلامت رواني وذهني دارند. تا امروز بش از يک سوم سربازان بازگشته از عراق از سيستم VA براي بيماري مزمن سلامت استفاده کرده اند.
- اما گروهي از مجروحين هستند که مخارج مراقبت سلامت آنها بسيار زياد است يعني افرادي که از جراحت هايي در ناحيه سر يامغزي رنج مي برند_ تا به امروز 3213 نفر_ که نيازمند هزينه مراقبت از 600000 دالر تا 5 ميليون دالر مي باشند. در رويکرد محافظه کارانه ما نقطه مياني تخمين ارزش فعلي 7/2 ميليون دالر بيش از 20 سال اين افراد زنده بمانند، که سالانه حدودا 135000 دالر هست و حدودا 14 ميليارد دالر خواهد بود. با رويکرد ميانه ما هزينه بالاتري و طول عمر بالاتري را نيز در نظر گرفته ايم که هزينه کل حدود 35 ميليارد دلار خواهد بود.
- هزينه تجهيز مجدد
پنتاگون اعلام کرده است که برنامه هايي براي کاهش سربازان از 160000 نفر به 140000 نفر در سال آينده دارد. اين جابجايي نيازمند 6 تا 10 ميليارد دالر هزينه خواهد بود.
- هزينه هاي جنگ براي اقتصاد امريکا: تعديلات تخمينهاي بودجه اي
روش دوم براي بررسي هزينه
هاي جنگ رويکرد اقتصادي است. هزينه هاي اقتصادي به سه دليل از هزين هاي بودجه
اي متفاوت مي باشند: 1- هزينه ها توسط ديگران ايجاد مي شوند و اين آشکارا از
هزينه هاي بودجه اي دولت فدرال حذف مي شود. 2- قيمت هاي پرداخت شده توسط دولت
گوياي ارزش واقعي بازاري نيستند. 3- هزينه هاي اقتصادي پرداخت هاي بهره را در
بر نمي گيرد، اما اثرات بلندمدت آن بر رشد اقتصادي را در بر مي گيرد. براي مثال
در روزهاي خدمت نظام وظيفه دستمزد تهيه شده سربازان به شدت از هزينه هاي فرصت
آنها کمتر برآورد شده است. هزينه هاي سلامت توسط سربازان ايجاد ميشوند و هزينه
هايي خانواده هايشان ايجاد مي شود مثالي از هزينه هاي ايجاد شده توسط ديگران
است.
در اين قسمت ما توجه خود را بر ظرفيت مولد جوانان امريکايي که کشته شده اند يا
به شدت در جنگ عراق مجروح شده اند و زيان دستمزدهاي غيرنظامي که توسط کساني
بدست مي آيند که براي خدمت در نيروهاي پشتيباني زنده مانده اند.
برخي
اقلام گيج کننده در هزينه هاي بودجه اي وجود دارد، مخارج قابل ملاحظه سربازاني
که به جنگ عراق نپيوسته اند. بهترين روش براي تفکر در اين مورد بخشياز خسارت
معوقه در حاليکه گروه بندي نادرست است، اين هنوز بخشي از هزينه جنگ است.
در حالت محافظه کارانه تعديلات هزينه بالغ بر 187 ميليارد دالر به هزينه بودجه
اي اضافه مي شود و هزينه در اين رويکرد به 839 دالر مي رسد. در حالت ميانه
تعديلات اقتصادي هزينه هارا 305 ميليارد دالر افزايش مي دهند. حتي اگر هزينه
بهره وام راهم کم کنيم هزينه جنگ متجاوز از يک تريليون دالر خواهد بود. البته
اين محاسبات از اين حقيقت چشم پوشي کرده اند که برخي از منابع به کار رفته در
جنگ مي توانستند براي بهبود رشد اقتصادي مورد استفاده قرار گيرند و دامنه وسيعي
از هزينه هاي کلان اقتصادي نيز وجود دارد.
تعديلات ارقام بودجه اي براي محاسبه اقتصادي ميليارد دالر
سناريو : محافظه
کارانه ميانه روانه
مخارج تا امروز 3 8
هزينه اقتصادي نيروهاي پشتيباني 3 9
هزينه اقتصادي مرگ و مير 23 29
زيان به دليل مجروحان مغزي 34 48
زيان به دليل ساير جراحت هاي جدي 30 64
زيان به دليل ساير جراحت ها 18 26
پرداخت هاي نقص عضو سربازان
کمتر کاهش ارزش افزايش
يافته ارتش 12 28
سخت افزار 89 149
تعديل خالص 187 305
هزينه هاي پيش بيني شده جنگ عراق بدون هزينه هاي کلان اقتصادي
سناريو هزينه هاي بودجه
اي( بدون بهره)، هزينه هاي بودجه اي با بهره، هزينه ها با تعديلات اقتصادي
رویکرد محافظه کارانه: 652 750
839
رویکرد ميانه رو: 884
1269 1189
- اثرات اقتصاد بزرگ جنگ در عراق
همانند هزينه هاي جاري نتايج اقتصادي کلان جنگ در عراق حتي ممکن است چدندين برابر باشد. به طور کلي سه نتيجه کلان اقتصادي از جنگ امريکا بر جاي مانده است: 1- افزايش قيمت نفت.2- افزايش مخارج دفاعي و نظامي.3- افزايش ناامني در سطح جهان به دنبال شيوه اتخاذ شده به منظور پيگيري جنگ.
بمب گذاري در مادريد و
لندن تنها احساس ناامني را تشديد کرده است. يکي از اهداف بيان شده جنگ بالابردن
احساس امنيت بود. اما اين نکته قابل اثبات است که امروز خاورميانه حتي بيش از
پيش ناامن تر شده است. اما بر اساس آنچه ما امروز مي دانيم عراق نه داراي سلاح
هاي کشتار جمعي بوده و نه ظرفيت لازم براي افزايش سريع آنها را در اختيار داشته
است و همينطور بر خلاف بياينات حکومت امريکا قبل از جنگ عراق ارتباطي نيز با
القاعده نيز نداشته و محيطي هم براي آموزش شورش فراهم نکرده بوده است. متاسفانه
بينظمي حاصل از جنگ زمينه لازم براي چنين آموزشهايي را فراهم کرده است.
هزينه هاي اين ناامني به طور بالقوه بسيار بزرگ است.
- افراد ريسک گريز شده اند و بنابراين هزينه مستقيم قابل ملاحظه اي در نتيجه افزايش خطر بوجود آمده است.
- در پاسخ به تهديدهاي امنيتي موانع جابجايي آزاد افراد، کالاها و خدمات افزايش يافته است. حكومت ها از فضيلت هاي تجارت آزاد و منافع حاصل از كاهش موانع تجاري پشتيباني مي كنند حتي زمانيكه اين موانع قبلا پايين بوده اند. اما امنيت گسترده مرزي ( شامل امنيت هواپيمايي، گزارش و ثبت نيازهاي بيوتروريسم) كه در حال افزايش است خود مانعي بر سر ران تجارت است: نه تنها هزينه هاي مستقيمي مرتبط با اين شيوه حكومت مي باشد بلكه اين روش اثرات اقتصادي كلان مهمي بر جريان جابجايي نزولي كالاها و خدمات دارد. گروه خاصي از اين هزينه ها مرتبط به طور معناداري جريان دانشجويان ورودي به امريكا را بويژه در زمينه هاي تكنولوژي و علوم پايه كاهش داده است يعني زمينه اي كه اقتصاد امريكا به شدت وابسته به اين گروه از واردات است.
- ريسك افزايش يافته براي
تجارت مضر است و سرمايه گذاري را كاهش مي دهد و در بلندمدت طرف عرضه را نيز
همچون تقاضا با مشكل روبرو مي كند. امروز قيمت نفت بسيار بالاتر از زمان قبل از
شروع جنگ عراق است. حتي زمانيكه كشور وارد جنگ شد مشخص بود كه ممكن است جنگ
اثراتي بر بازار جهاني نفت داشته باشد. البته در مواردي هم به نظر مي رسد اين
امر خود يكي از دلايل جنگ بوده است. لاري ليندسي گزارش داده بود كه بهترين روش
براي مقابله با نوسانات قيمت نفت يك جنگ كوتاه و موفقيت آميز با عراق است.
قيمت بالاي نفت منافع و مزايايي را با خود به بار آورده است. سود شركت هاي نفتي
به شدت افزايش يافته است. و اين ها گروهي هستند كه آشكارا از جنگ عراق منفعت
كسب كرده اند. و ما نگران هزينه هاي اقتصادي هستيم كه به كشور تحميل مي شود.
بازارهاي
آتي چشماندازهايي را پيش رو قرار مي دهد. قبل از جنگ پيش بيني ها از قيمت نفت
در دامنه 20 تا 30 دالر بود. اين بازارها با افزايش تقاضا در چين و ساير كشورها
مواجه شدند و از سوي ديگر تغييراتي در سمت عرضه ايجاد شد كه علت آن جنگ عراق
بود.
ما معتقديم كه بهترين تخمين از هزينه جنگ عراق بر قيمت نفت 25 دلار براي هر
بشكه است اما ما در رويكرد محافظه كارانه تنها 20 درصد اين مقدار يعني 5 دلار و
در رويكرد ميانه رو تنها 10 درصد افزايش قيمت را به ازاي هر بشكه نفت در نظر
گرفته ايم. هزينه هاي اين افزايش به ترتيب 125 و 300 ميليارد دالر مي باشد كه
با اين افزايش قيمت فقط امريكايي ها فقير تر مي شوند.
اثر بر قيمت هاي نفت
سال كل واردات
نفت كل واردات سالانه (ميليارد بشكه) كل هزينه واردات نفت (ميليارد
دالر)
2000 11459.3
4.19 116.2
2001 11871.3
4.34 95.3
2002 11530.2
4.22 99.8
2003 12264.4
4.49 124.0
2004 13145.1
4.81 172.7
2005 13415.5
4.91 234.7
2006 13952.1
5.11 292.3
2007 14510.2
5.31 344.3
درآمد جهاني و اثرات قيمتي
ارزش درآمد ملي علاوه بر قيمت نفت تحت تاثير قيمت كالاهاي صادراتي و وارداتي كشور مي باشد و اين تاثيرات به طور غير مستقيم در افزايش قيمت نفت خود را نشان دهد. براي مثال اگر افزايش در قيمت نفت منجر به كاهش قيمت كالاهاي ديگر شود (به دليل ركود جهاني) بنابراين وضعيت امريكا بهتر مي شود. كالاهاي زيادي وجود دارد كه ايالات متحده صادر كننده آنهاست و در بازار آنها قدرت دارد: در آن مورد شركت ها به دنبال حداكثر سود هستند. يك شوك نفتي درآمد خريداران كالاهاي صادراتي امريكا را كاهشمي دهد و به عبارتي منحني تقاضا را به سمت بالا و چپ منتقل مي كند. اگر بازارها رقبتب بودند ايان اثر ناچيز بود اما در شرايط اقتصاد مدرن يعني زماني كه mark-up ها زياد هستند زيان هاي درآمدي مي تواند بسيار زياد باشد.
هزينه هاي اقتصادي جنگ عراق ( ميليارد دالر)
سناريو :
محافظه كارانه ميانه رو
هزينه هاي مستقيم: 839 1189
اقتصادكلان: 187 1050
جمع: 1026 2239
فهرست هزينه هاي حذف شده( در اين تحقيق مورد بررسي قرار نگرفته اند.)
هزينه اي دفاعي و تخريبي
- هزينه هاي برنامه ريزي جنگ
- همه هزينه اي كشورهاي
ديگر شامل عراق
- هزينه هاي نظامي
- تخريب دارايي
- زيان زندگ
- هزينه هاي افزايش تاامني
- افزايش هزينه هاي جريانات مرزي
- كاهش سرمايه گذاري
- نتايج زيان اعتباري
- ارزش ظرفيت كاهش يافته پاسخ به تهديدهاي امنيت ملي سرتاسر دنيا
ارزش ظرفيت كاهش يافته براي پاسخويي به مشكلات داخلي مانند نيواورلئان
هزينه هاي اقتصاد بزرگ
- كل هزينه هاي ناامني
افزايش يافته
- هزينه هاي صعودي جريانات مرزي
- سرمايه گذاري كاهش يافته
- اثرات غير مستقيم تقاضاي كل ( به عنوان نتيجه كاهش درآمدهاي شركاي تجاري)
- كل هزينه هاي نوسان قيمت
نفت
- شامل سرمايه گذاري
- هزينه هاي ورشكستگي
- كاهش تقاضا در نتيجه افزايش احساسات ضد امريكايي
- نتايج تخريب ارزش دارايي
ها
- بازارهاي سهام
- خانه سازي
- سياست هاي پولي انقباضي در نتيجه افزايش تورم
- بدترشدن وضعيت مالي
- در نتيجه افزايش مخارج دولتي براي نفت
- در نتيجه افزايش مخارج دولتي براي جنگ.
مشكلات واشنگتن با سربازان معلول از جنگ عراق و افغانستان
يك هفتهنامه آمريكايي در گزارشي تصريح كرده كه ورود موج جديدي از سربازان آمريكايي معلول و زخمي در جنگ افغانستان و عراق آغاز شده و بودجه ۳ميليارد دالري دولت پاسخگوي هزينههاي از تقاعد آنان نيست. هفته نامه نيوزويك تاكيد دارد كه اكنون اين سووال پيش آمده كه آيا دولت آمريكا براي تامين موج جديدي از نيروهاي نظامي كه در جنگ سلامت جسماني خود را از دست دادهاند آمادگي دارد يا خير؟
نيوزويك نوشته است: "ران ديكي" قصد داشت ارتش را به عنوان حرفه خود انتخاب كند.
او در ۱۹سالگي وارد ارتش شد و به عنوان يكي از اعضاي قطعه ويژه در جنگ اول خليج فارس شركت كرد ولي زماني كه او به آمريكا بازگشت دچار خراش مرموزي شده بود و هنوز نميداند كه در دوران جنگ در معرض چه چيزي قرار گرفته است كه اينگونه باعث به خطر افتادن سلامت او شده است. ديكي علاوه بر اين بيماري پوستي مرموز، به بيماري ديابت نيز دچار شد و از آن زمان اندكي از توانايي بينايي و شنوايي خود را نيز از دست داد و به اين ترتيب از سال ۱۹۹۳از فعاليت در ارتش كناره گيري كرد.
به نوشته نيوزويك، وي پس از آن تلاش كرد تا در مكانهاي مختلفي همچون اداره پوليس مشغول به كار شود ولي باتوجه به اينكه مهارتهاي او تنها در زمينه استفاده از تسليحات بود قادر به يافتن كار مناسبي براي خود نبود. ديكي كه هم اكنون ۳۵سال دارد ميگويد راههاي زيادي براي دريافت بيمه از دولت وجود داشت ولي من ميخواستم به عنوان يك عضو فعال براي اجتماع باشم و به دنبال راهي براي موثر بودن ميگشتم.
نيوزويك افزوده است: وزارتخانه رسيدگي به امور سربازان قد يمي، نيروهاي نظامي معلول را "غيرقابل استخدام" تلقي كرده و مبلغ ۲هزار و ۳۹۳دالر را به عنوان تقاعد به صورت ماهيانه به آنها پرداخت ميكند. بنابر آمار منتشر شده توسط اين وزارتخانه، شمار افراد غيرقابل استخدام از ۷۱هزار نفر در سال ۱۹۹۶به ۲۲۰هزار نفر در سال ۲۰۰۵افزايش يافته است. اين مساله سالانه هزينهاي معادل ۳ميليارد و يكصد ميليون دالر براي دولت آمريكا به همراه دارد و اين درحالي است كه اين رقم در سال ۱۹۹۶تنها ۸۵۷ ميليون دالر بوده است. افزايش هزينه، شامل شمار زيادي معلول كه از جنگ عراق و افغانستان بازخواهند گشت و طي دهههاي آينده وارد اين سيستم ميشوند، نيست. بسياري از كساني كه هم اكنون از اين مزايا برخوردار هستند، بخاطر ناتواناييهاي جسماني خود قادر به كار نيستند و اكثريت آنها بالاي ۶۰سال سن دارند ولي برخي از اين سربازان قديمي همچون "ران ديكي" ميتوانند و تمايل دارند تحت شرايط مناسبي مشغول به كار شوند.
اين هفته نامه با انتقاد از اينكه اين افراد از گزينههاي مناسبي براي يافتن شغل روبهرو نيستند، نوشت:
دفتر حسابرسي دولت آمريكا " "GAOنيز ماه گذشته در گزارشي اعلام كرد وزارتخانه امور سربازان قديمي بايد امكاناتي را بهوجود آورد كه اعضاي آن بتوانند در صورت امكان به بازار كار بازگردند. به نوشته نيوزويك، در حال حاضر حدود دوصدهزار نيروي نظامي آمريكا در عراق و افغانستان مشغول به خدمت هستند و تاكنون حدود ۱۸هزار نيروي نظامي در اين كشورها زخمي شدهاند، مشخص نيست اضافه شدن اين تعداد به فهرست كنوني چه تاثيري بر سيستم آسيب ديده وزارتخانه امور سربازان قديمي خواهد داشت.
نيوزويك نوشته است: اين درحالي است كه برخي آسيبها همچون اختلالات رواني ممكن است تا زماني كه اين نيروها به كشور بازنگردند مشخص نشود هرچند كسي قصد ندارد سربازان زخمي شده را از دريافت مزايايي كه حق آنها است محروم كند، ولي بودجهها محدود است و هزينه اين افراد دائما رو به افزايش است.
اين هفته نامه افزوده است: لذا دولت آمريكا و بخصوص بخش خصوصي در تلاش هستند تا راههاي جديدي براي بازگرداندن اين افراد به بازار كار بيابند. "كن اسميت" از بنياد ""Military Order of the Purple Heart Service معتقد است دست كم ۱۰درصد از كساني كه در حال حاضر به عنوان "غيرقابل استخدام" تلقي ميشوند در صورتي كه فرصت مناسبي به آنها داده شود قادر به كار كردن هستند. به همين خاطر اين بنياد يك برنامه آموزشي را آغاز كرده است كه به برخي از كهنه سربازان آموزش ميدهد چگونه به عنوان عامل امور مشتركين، مسوول پاسخگويي (اپراتور) فوق العاده و ديگر مشاغلي كه از طريق تلفون و ترجيحا از منزل قابل انجام است، فعاليت كنند. اسميت تصريح كرد پايگاه اينترنتي ارتش آمريكا در بخشي از صفحات خود يك پاراگراف در مورد اين برنامه آموزشي منتشر كرد و پس از آن تمامي تلفونهاي مربوط به اين بخش شروع به زنگ زدن كردند.
بنابر اين گزارش، يكي از ۲۰نفري كه آمادگي خود را براي شركت در اولين برنامه آموزشي اعلام كرده بود داراي سوختگي شديد در روي بود. او هيچ مشكلي براي حرف زدن و يا راه رفتن نداشت، ولي جراحت روي او به قدري بود كه باعث وحشت اطرافيان ميشد او پس از چند تجربه كاري نامناسب تصميم گرفته بود كه از منزل خود به كار كردن مشغول شود و پس از به اتمام رساندن دوره آموزشي، در حال حاضر براي يك شركت در ايالت آريزونا مشغول به كار است و حتي با كارفرماي خود نيز رودررو نبودهاست. اين بنياد در حال حاضر در انتخاب يكصد سرباز كهنه كار معلول ديگر براي آموزش مجازي است و در نظر دارد تا پايان امسال اين تعداد را به ۶۰۰ نفر برساند. استفاده ازمنابع خبري وتحليلي .