رسوايي استراتژيک
پژوهش از -ر- م
سرانجام نتیجه تحقیقات دو حزبی "گروه مطالعه عراق" (ان. اس. جی.) در 6 دسامبر 2006 انتشار عمومی یافت. این گروه در 15 ماه مارچ 2006 بر مبنای درخواست مجلس نمایندگان و به ریاست جیمز بیکر( وزیر داخله بوش پدر) و لی همیلتون( نماینده اسبق حزب دمکرات ایالت ایندیانا) رسماً بوجود آمد. گروه مطالعه عراق متشکل از 5 نفر از اعضای اسبق حزب دمکرات و 5 نفر از اعضای پیشین حزب جمهوریخواه تشکیل شد. از همان ابتدا این گروه 10 نفری از کمکهای بلامنازع و بی قید و شرط 4 بنیاد رسمی دیگر هیئت حاکمه آمریکا از جمله "انیستیتو صلح آمریکا"(یو. اس. آی. پی)، "مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی"( سی. اس. آی. اس.)، "مرکز مطالعه برای ریاست حمهوری"(سی. پی. اس.)، و
" انستیتوت جیمز بیکر برای سیاست ملی، دانشگاه رایس"، برخوردار گشت. این گروه مدت چهار روز در ماههای اگست و سپتامبر را در عراق گذراند. و تا 19 سپتامبر 2006 با 136 نفر افراد بلند پایه دولتی و غیر دولتی در آمریکا و مقامات کشورهای ذینفع دیگر ملاقات نمود، و تا پیش از تهیه گزارش نهائیش با 170 نفر از جمله جواد ظریف( سفیر ایران در سازمان ملل) و اماد مصطفی (سفیر سوریه در آمریکا) ملاقات و رایزنی نمود1*. 44 نفر در چهار گروه فرعی تشکیل دهنده این گروه اصلی بفاصله 8 ماه نتیجه تحقیقات خویش را به صورت مجموعه ای تحت نام " مسیری به پیش- راهکاری جدید" ارائه دادند. قبل از انتشار علنی این گزارش، یک مقام مشاور گروه بیکر-همیلتون در مصاحبه ای با رابین رایت از نویسندگان واشنگتن پست، در یکشنبه 19 نوامبر 2006، درمورد وخامت اوضاع درعراق به خاطر استراتژی شکست خورده آمریکا میگوید "در روزهای اولی که این گروه کار خود را شروع نمود، از بابت آنچه که طی پروسه بررسیشان به آن دست یافتند و ازعمق شرایط بحرانی وحشتناک عراق حکایت دارد، بسیار دلسرد شدند."
بالا گرفتن نگرانی در میان محافل و جناح بندیهای مختلف هیئت حاکمه آمریکا از بابت نتایج عملی استراتژی آمریکا در قبال ایجاد "خاورمیانه بزرگ" بطور اعم و خاصه در عراق، از ابتدای صدور دستور ایجاد این گروه توسط مجلس نمایندگان آمریکا برای ارزیابی همه جانبه از موقعیت جنگ در عراق شروع گشت و رشد تضاد در میانشان آنان را وادار به بازنگری و ارائه "راهکار جدید" در تنظیم و میزان کردن استراتژی شان نمود. این نگرانی در نتیجه نهائی گزارش کتبی بیکر-همیلتون نیز بطور برجسته ای این چنان خودنمائی میکند:
"اوضاع بسیار اسفناک عراق، رو به زوال و بدتر شدن است...
علیرغم کوششهای وسیع، ثبات در عراق تحقق پیدا نکرده است، هیچکس نمی تواند با ارائه هیچ راهکاری در این مقطع زمانی در عراق تضمین کند که از جنگ فرقه های مذهبی، خشونت روبه رشد یا حتی ازسریدن و پیش آمدن هرج ومرج کامل، جلوگیری شود.اگر مسیرهای کنونی همچنان ادامه یابد، نتایج نهائی اش شدید خواهد بود... سریدن به سمت هرج و مرج می تواند باعث سقوط دولت عراق گردد و فاجعه بشری را ببار آورد.و کشورهای همسایه می توانند دست به دخالت زنند. تصادمات سنی-شیعه می تواند گسترش یابد. القاعده میتواند به یک پیروزی تبلیغاتی دست یابد و پایگاه عملیاتش را توسعه دهد. موقعیت جهانی آمریکا می تواند تضعیف گردد. مردم آمریکا هر چه بیشتر قطبی شده... توانائی ایالات متحده برای تغییر نتایج در حال نزول می باشد. فرصت در حال از دست رفتن است."
گزارش بیکر-همیلتون در واقع شلیک تیر خلاصی به سمت پرگوئیهای خوشخیالانه و افسانه پردازیهای رژیم بوش مبنی بر "پیشرفت" های بدست آمده در عراق است که بدین طریق اخطارهای شدید جناح های پرنفوذ دیگر هیئت حاکمه آمریکا را سبب شده است. شلیک چنان تیر خلاصی نشان بارزی از تشدید تضادهای داخلی هیئت حاکمه آمریکاست که با ورود در دیگ جوشان تجاوز نظامی به عراق شروع شد و افزایش درجه حرارت آن بخصوص با شروع و ادامه جنگ داخلی تمام عیار سنی-شیعه که در حال حاضر به پیش می رود، باعث فورانها و سرزیر شدنهای اولیه چنان تضادی به بیرون را موجب شده. اما این تضادها هنوز به تقطه جوش و غلیان نرسیده است، و اگر هم اکنون شاهد اخطار دادن جناح هائی از هیئت حاکمه آمریکا به رژیم بوش هستیم در آینده ای نه چندان دور حدت یابی هر چه بیشتر این تضادها بصورت حمله آشکار و مورد شماتت قرار دادنها را شاهد خواهیم بود.
کانون اصلی رشد این تضادها بر مبنای شکست استرتژی جنگ و تجاوز نظامی قرار دارد و اینکه استراتزی رژیم بوش به نتایج دلخواه و موفقیتهائی که کلیه جناحهای هیئت حاکمه آمریکا مورد نظرشان بود و پیش از حمله به عراق بر سر آن به توافق رسیده بودند را باعث نگشته و نتایج نهائیش درست برخلاف انتظارات و اهداف از پیش طرح شده شان به پیش رفته است. جنگی که قرار بود تضعیف و شکست بنیادگرایان مذهبی اسلامی را به ارمغان آورد، نه تنها باعث تقویت کانون مذهب سنی که تنها در ضدیت با جنبه هائی از اشغال نظامی آمریکا مخالفت دارند، شده، بلکه موجب چیرگی و تسلط جناح های شیعه بر دولت عراق شده است. و در عین حال رشد جوخه های اعدام مذهبیون شیعه را به همراه داشته است. این تفوق جناح های مختلف شیعه در دولت عراق عامل اساسی ضدیت دسته جات مذهبی سنی با نتایج عملی این اشغال نظامی است که هم اکنون خود را به صورت یک جنگ داخلی تمام عیار بین دو گروه مذهبی سنی و شیعه بروز داده است، در نتیجه ضدیت مذهبیون اسلامی با امپریالیسم آمریکا پایه ای واپسگرایانه مذهبی، قدرت طلبانه و انتقام گیرنده دارد و دارای کوچکترین جنبه مترقی نیست و بنابراین اصلاً قابل حمایت و دفاع نمی باشد.
از طرف دیگر استراتژی نظامی آمریکا محرکه به جنبش وا داشتن و قوت تحرک دادن به تمامی نیروهای ارتجاع مذهبی( قطب ارتجاع مذهبی ) در منطقه، از جمله حزب الله در لبنان و بازخیزی طالبان در افغانستان را موجب گشته است. که از دید جناح های دیگر هیئت حاکمه آمریکا بازخیزی این نیروها بر خلاف انتظارات از قبل تعیین و عنوان شده از طرف کابینه بوش بوده است. پاگیری و بازخیزی این نیروها نشان بارزیست از
حدت یابی حملات علیه نیرهای آمریکائی و آتش افروزی جنگ داخلی که شکاف و بی ثباتی را در دولت کنونی عراق دامن زده است. نتیتجتاً باتلاق عراق به سدی در مقابل توانائی آمریکا در پیشبرد اهداف سلطه گرایانه استراتژیکش در نقاط مختلف جهان تبدیل گشته است. و این امر به نوبه خود درهائی را برای کشوهای امپریالیستی (روسیه و چین) و نیز نیروها و دول ارتجاع محلی دیگر (حزب الله، ایران و سوریه) رقیب آمریکا را باز نموده استکه از پس آن بتوانند مانورهای سیاسی خویش را به پیش برده و منافع استراتژیکی و هژمونی امپرطوری آمریکا را به زیر سوال برند.
اینکه گزارش بیکر-همیلتون می گوید:" اگر مسیرهای کنونی همچنان ادامه یابد، نتایج نهائی اش شدید خواهد بود... سریدن به سمت هرج و مرج می تواند باعث سقوط دولت عراق گردد و فاجعه بشری را ببار آورد و کشورهای همسایه می توانند دست به دخالت زنند." اشاره به واقعیت بالا و همچنین محدود شدن راهکارهای آمریکا برای مقابله با اوضاع و اینکه هر گونه راه حلی می تواند خطر وقوع "فاجعه ای" را سبب شود که صدمات جبران ناپزیری به منافع استراتژیک جهانی آمریکا را در پی خواهد داشت.
در عین حال نباید فراموش کرد که خطرات شکاف پدید آمده در تالار قدرت هیئت حاکمه آمریکا دودش به چشم کل سیسم سرمایه داری- امپریالیستی جهانی خواهد رفت. به بیان دیگر صدمات ناشی از وقوع یک "فاجعه" جهانی که مسبب اصلیش آمریکا میباشد تنها به این دشمن شماره یک خلقهای ستمدیده و پرولتاریای جهان محدود نخواهد شد بلکه تمامی دولتهای امپریالیستی را نیز در بر خواهد گرفت. و مهمتر اینکه پیدایش چنان "خطری" در پرتو حدت یابی تضاد در هیئت هاکمه آمریکا فضای مناسبی را برای اغاز موج نوینی از انقلابات جهانی در تضاد با قطب ارتجاع اسلام بنیادگرای مذهبی و قطب امپریالیست جهانی، بخصوص پاگیری جنبش رادیکال و انقلابی در دل ببر کاغذی آمریکا را بوجود خواهد آورد.
بیشتر اینکه اگر گزارش بیکر-همیلتون به " هر چه بیشتر قطبی" شدن" مردم آمریکا" اشاره دارد، بیانگر پیشرفت دو روند دینامیک مرتبط با هم در امریکاست. نخست، روندی که به موجب شکست استرتژیک نظامی آمریکا، تضاد و شکاف بین بالائیها (حکومت کنندگان) روز به روز عمیقتر می شود، و در عین حال این شکاف موجب نارضایتی در میان پائینیها (حکومت شوندکان) دامن زده(روند دوم) که این مقاومت از پائین می تواند به عمیقتر شدن شکاف بین حکومت کنندگان منجر شود.
طرح مسئله "قطبی شدن" مردم (که شامل هر دو بالائیها و پائینیها می شود) گویای ترس فزاینده آنان از تکرار جنبش ضد جنگ ویتنام و پاگیری جنبش انقلابی و رادیکال تحت رهبری انقلابیونی که با تجربه اندوزی از کمبودهای سیاسی-ایدئولوژیک در دهه 60 واوایل 70 هم اکنون مشغول تدارک جنبش فرا گیرنده ضدجنگ وضد امپریالیستی می باشند. جنبشی که نتیجه اش در دهه 60، در پرتو عمیقتر شدن شکاف هیئت حاکمه آمریکا بخاطر شکست در جنگ ویتنام و احتمال استیضاح نیکسون به استیفای مفتضحانه ایشان ختم شد، و می تواند تکراری را با برکناری رژیم بوش به ارمغان آورد. از دید منافع کلی حکومتگران آمریکا این گزارش از طرفی مبین ارزیابی از موقعیت کنونی امپریالیسم آمریکا و ارائه "بهترین" راه حل به خاطر حفظ و پیشبرد هژمونی آمریکاست. و از دیگر سو این گزارش می خواهد از کشیده شدن توده های میلیونی مردم آمریکا که از جنگ متنفرند و در انتخابات قبلی علیه آن رای دادند، به خیابانها و متشکل شدنشان در سازمانهای مترفی و انقلابی داخل آمریکا که می تواند منافع کل سیستم حکومتیشان را به خطر اندازد (همچون تجربه مبارزات ضد جنگ ویتنام دهه 60 که به ایجاد اوضاع انقلابی در آمریکا منجر شد) جلو گیری کند.
در میان 79 فقره از پیشنهادات این گزارش سه نکته کلیدی وجود دارد.
ابتدا، تغییر تمرکز وظیفه ارتش آمریکا از نبرد با شورشیان به آموزش ارتش عراق، و خروج تدریجی ارتش جنگی از سال 2008. تبیین چنین راهکاری بخاطر بوجود آوردن شرایطیست که طبق آن شعله های آتش جنگ داخلی و شورش خاموش شود، و عامل نیروی جذبه ضد آمریکائی نیروهای اسلام(هر دو نیروهای سنی و شیعه) که به خاطر تهاجم و اشغال نظامی عراق قدرتمندتر گشته اند از بین برود.
دوم اینکه، طبق یکی از مفاد این گزارش روی دیگر سکه این اقدامات باید تحمیل یک راهکار مهم آمریکا مبنی بر کم کردن کمکهای مالی و کاستن از سرازیر شدن دلارهای آمریکا به جیب جناحهای مختلف حکومت عراق و تحت فشار قرار دادن آنان برای تطبیق دادن هر چه موثرتر خویش در راستای قدم گذاردن به سوی "آشتی ملی، برقراری امنیت داخلی، و تقبل مسئولیت حکمرانی و حکومتی"باشد. که در صورت عملی شدن چنین راهکاری دولت عراق می تواند حقانیت و قانونی بودن خود را بدست آورد، ثبات کشور را بر قرار سازد، و از ادامه جنگ داخلی مذهبی جلوگیری نماید. چنین جنگی می تواند موجودیت عراق را به مثابحه یک ملت به خطر اندازد، و در عین حال احتمال شعله ور گشتن این جنگ به سراسر منطقه را در پیش داشته باشد. خاصه که هم اکنون دولت ارتجاعی عربستان سعودی اعلام نموده استکه در صورت خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق، عربستان به حمایت فعال از نیروهای سنی مذهب خواهد پرداخت.
سوم آنکه، این گزارش تاکید خاصی بر دیپلماسی تهاجمی که شامل ایران و سوریه هم می شود، گذارده و کلید ایجاد ثبات در عراق، و آب ریختن بروی شعله های ضد آمریکائی نیروهای بنیادگرای اسلامی را در ازاء از سر گیری مجدد مذاکرات بین فلسطین واسرائیل را و ایجاد دولت فلسطین می داند.
به یک کلام پیشنهادات این گزارش ماهیتاً با آنچه که مورد نظر رژیم بوش است فرق اساسی ندارد. طبق این گزارش وقت تعیین شده ای(تایم تیبل) برای خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق در نظر گرفته نشده است. و اتفاقاً این گزارش خواهان باقی ماندن هزاران نفر از ارتش آمریکا در پشت صحنه سیاسی-نظامی عراق برای همیشه می باشد. و حتی خواهان فرستادن نیروی بیشتر به عراق در صورت تقاضای فرماندهان ارتش آمریکا است. در واقع این گزارش سعی دارد که بوش را ترغیت نماید که بهتر است توجه بیشتری به درخواستها و انتقادات محافل دیگر هیئت حاکمه آمریکا گذارد و آنها را نیز در این موقعیت خطرناک به بازی گیرد.و در عین حال تحت فشار قرار دادن رژیم بوش برای اقرار به اینکه مشکلات جدی و خطرناکی در این زمینه وجود دارد و اینکه برخی از افراد کابینه اش در این راه باید کنار گذاشته شوند ، و تنظیماتی در سطح نظامی و دیپلماتیکی باید بوجود آورده شود. اما علیرغم چنان کوششی در ترغیب بوش و رژیمش، بوش سه نکته کلیدی این گزارش را رد کرده است و حاضر از خر شیطان پیاده شدن نیست. و کماکان بر ادامه "جنگ تا پیروزی" و پیشبرد اهداف استرتژیک جهانی آمریکا پافشاری می کند. در چنین موقعیتی تنها راه باقی مانده برای اقشار و طبقات خلقی و کارگران زحمتکش فقیر آمریکا کماکان پافشاری به زیر کشیدن رژیم بوش و سازمان یابیشان در گروه ها و سازمانهای مترقی و انقلابی همچون "جهان نمی تواند صبر کند-رزیم بوش را برکنار کنید" برای تشدید تضادهای هیئت حاکمه آمریکا و پیشرفتهای انقلابی می باشد.
با گذشت بيش
ازپنج سال از جنگ افغانستان و حدودچهارسال از جنگ عراق، سرانجام پنتاگون تحت
فشار شديد افكار عمومي آمريكا مجبور به انتشار هفتصد تصوير از اجساد قربانيان
آمريكا شد، اما در اين تصاوير كه توسط عكاسان نظامي گرفته شده است، چهره حاملان
اجساد، سياه ديده شده است.
پس از سالها تحت فشار قرار دادن پنتاگون براي پايان دادن به مخفيكاريهاي رو
به گسترش خود، پنتاگون مجبور شد تا صدها تصوير از سربازان كشتهشده آمريكايي را
كه در تابوتهاي پوشيده با پرچم آمريكا قرار گرفته بودند، منتشر كند.
به گزارش شبكه «C.B.S»،
در پاسخ به درخواست استاد دانشگاه «دلور» و گزارشگر سابق «سي.ان.ان»، يعني
«رالف بيگليتر» در اكتبر سال 2004، مبني بر آزادي فعاليتهاي اطلاعرساني،
پنتاگون حاضر شد، هفتصد تصوير از سربازان كشتهشده آمريكا را كه توسط عكاسان
نظامي در فاصله سالهاي 2001 تا 2004 گرفته شده بود، به معرض نمايش عمومي
درآورد. با اين حال طي يك اقدام تحريفي و اعصاب
خرد
كن،
واحد
DOD
پنتاگون، حجم گستردهاي از تصاوير را با سياه كردن چهرهها و مشخصات سربازاني
كه مسئول حمل تابوت بودند، سعي در سانسور حقايق كرده است. مسئولان پنتاگون اين
عمل را حفاظت سري عنوان كردهاند. پنتاگون هر روز تصاوير جديدي از سربازان كشته
شده در عراق و افغانستان را به نمايش ميگذارد.
آيا ميتوانيد گمان كنيد كه
DOD
از سربازان خواسته باشد كه براي مقاصد محرمانه در «رمادي» عراق نبرد كنند؟
«توماس بلانتون»، مدير آرشيف ملي پنتاگون گفته است:
پنتاگون براي پيشگيري از انتشار تصاوير در مطبوعات، حاضر به تدوين عكسها و
ارائه آن شده است.
بلانتون اين كار را پاسخي طبيعي دانسته كه بر اساس بروكراسي اداري و تمرين براي فاش كردن اطلاعات مخفي يا جعبه سياه انجام ميشده و البته اين كار هم از آنها برميآمده است. هيچ سربازي نميخواهد چهرهاش را سياه كنند. افرادي كه من در ارتش ميشناسم، وظيفه سربازان را اگرچه پر درد و ناراحتكننده ميدانند، اما در نظر آنان از بالاترين درجه اهميت كاري برخوردار است. بلانتون ميگويد: ديك چني در دسامبر سال 1989؛ يك روز پس از اشغال پانامه توسط آمريكا، پوشش رسانهاي درباره اتفاقات نظامي را ممنوع اعلام كرد. در اين زمان سه شبكه تلويزيوني، تصاوير زندهاي از تابوتهاي پوشيده با پرچم آمريكا را به نمايش آوردند كه به سمت پايگاه نيروي هوايي «دوور» بازگردانده ميشدند و در كنار آن، بريدهاي از تصوير بوش پدر قرار گرفته بود كه گزارشگران در بخش مطبوعاتي كاخ سفيد با ديدن اين عكسها به خنده افتاد و آن را تصويري تكاندهنده و مناسب روز يادبود قربانيان جنگ جهاني اول و دوم دانستند.
ممنوعيت انتشار تصاوير جنگي تا جنگ خليج فارس نيز ادامه يافت و دولت، شديدآ خواهان دفع سندرم ويتنام و دور نگه داشتن تصوير كشتهشدگان آمريكايي از اخبار شامگاهي بود. كلينتون بصورت استثنا اجازه انتشار تصاوير آمريكاييهايي كه در بمبگذاريهاي «كنيا» و «تانزانيا» كشته شده بودند را داده بود. «DOD»، منع پوشش رسانهاي در پايگاههاي نظامي را دقيقا پس از شروع جنگ در افغانستان و پيش از سياست جنگياش براي جنگ عراق از سر گرفت. «بگليتر» ميگويد: پنهان كردن اين تصاوير از ديد عموم، باعث ميشود كه مردم آمريكا از اين شانس برخوردار باشند كه از هزينهاي كه در راه دمكراسي كردهاند، آگاه شوند و به سياستمداران و تاريخنويسان آينده خاطرنشان سازند كه چگونه ميتوانند، قضاوتهاي آگاهانهاي درباره عقيده جامعه و جنگ، داشته باشند. سابقه دولت بوش، نادرستي ادعاي آن را مبني بر حمايت از سربازانش ثابت ميكند؛ بوش هرگز در مراسم تشييع جنازه نظامي حاضر نخواهد شد. اين در حالي است كه رامسفلد، نامههاي تسليتآميز خود به خانوادههاي قربانيان را با خودكارش امضا ميكرد. و 39 سناتور جمهوريخواه به مخالفت توليد تجهيزات دفاعي مناسب سربازان رأي ميدهند و اين نشاندهنده آن است كه به شعار «پشتيبان سربازانمان باشيم»، آنچنان توجه و التفاتي ندارند. )بااستفاده از سرويهاي خبري (