آيا بوش تکليف رواني ندارد؟

 

)حقيقت(

ازعراق و افغانستان تا تروريزم ، شکنجه رسوايي  و...

جورج دبليو بوش قمارباز حرفه اى است. قماربازان حرفه اى وقتى كه مى بازند، چيزى را از دست مى دهند. بوش نيز چيزهاى بسيارى را باخته است: هم در عراق ، هم درافغانستان و هم در ايالات متحده. زمانى كه آمريكا، عراق را در سال ۲۰۰۳ اشغال كرد، به نظر مى رسيد كه احتمالاً ايالات متحده برخلاف نيروى نظامى گسترده اش، جنگ را خواهدباخت. مدت زيادى طول نكشيد كه ديديم ايالات متحده در واقع بتدريج جنگ را مى بازد. تاكنون جاى ترديدى باقى نمانده كه ايالات متحده جنگ را باخته است.  هدف ايالات متحده در عراق روى كار آوردن دولتى باثبات و دوست بود، دولتى كه راه استقرار پايگاه هاى نظامى ايالات متحده را همواركند. اكنون روشن است كه اگر اين دولت باثبات باشد، دوست نخواهدبود و اگر دوست باشد، باثبات نخواهدبود.

در هفتم نوامبر، حزب جمهوريخواه در انتخابات ميان دوره اى شكست خورد. همان گونه كه خود بوش گفت: در همه رقابت هاى تنگاتنگ انتخاباتى، تفاوت دوجناح بالا نبود اما درمجموع شكست جمهوريخواهان «ضربه اى كوبنده» بود. كاهش محبوبيت بوش پس ازاين شكست تأييدى بر كوبنده بودن اين ضربه است.

دليل نخست اين بود كه بيشتر آمريكايى ها فكر مى كردند جنگ در عراق بدپيش مى رود و مى  خواستند نيروهاى نظامى به كشورشان بازگردند. حتى درمناطقى كه نامزدهاى دموكرات ها درباره اين مورد بحث نمى كردند. اين افكار در ذهن مردم وجودداشت. بى شك دلايل ديگرى براى شكست جمهوريخواهان نيز در ميان بود؛ بسيارى از رأى دهندگان ميانه رو برضد راستگرايان مسيحى رأى خود را به صندوق انداختند و در همان حال برخى نامزدهاى دموكرات كه در مسائل «اجتماعى» موضع معتدل ترى را درپيش مى گرفتند، اين امر را تقويت مى كردند.  سؤال اين است كه حال چه اتفاقى قرار است بيفتد؟ بوش هرگز فردى ايدئولوگ نبوده و نيست. او سياستمدارى راستگرا و پراگماتيك است كه براى پيروزى در انتخابات هركارى را كه ضرورى ببيند انجام مى دهد. او در اين باره راه خود را رفته و از اشتباهاتى كه در سال هاى اخير انجام داده، آگاه است: اشتباهاتى در سياست آمريكا، يعنى جايى كه «ضربه كوبنده» را خورد و نه در ژئوپوليتيك (كه در اصل چيزى از آن نمى داند و اهميت خيلى كمى به آن مى دهد). او درحال حاضر سرگرم تعديل سياست هاى خود است. رامسفلد را اخراج كرد و ديك چنى را به درجه پايين ترى خواهدكشاند.

او بدون شك توصيه هاى كارل روو را دنبال مى كند و از جناح قديمى و «واقع بين» حزب جمهوريخواه پدرش، جيمز بيكر و وزير دفاع جديد، رابرت گيتس - در خواست كمك كرده است. او اميدوار است كه رهبرى دموكرات ها را وارد دولت به ظاهر دوحزبى خودكند. آيا او مى تواند اين كار را انجام دهد؟ براستى وى در عراق چه كار مى تواند بكند؟ و در برابر فشارهاى آتى دموكرات ها چه مى كند؟ پاسخ كوتاه به مسأله عراق اين است كه يافتن راهى براى نجات زيركانه بوش و ايالات متحده از شكست عراق دشوار است. هيأت بيكر - هميلتون بزودى ما را در جريان مى گذارند كه چه «راهكارهاى جديدى» پيش رو مى بينند، اما ترديد دارم كه آنها بتوانند چاره اى بينديشند كه گره گشا باشد. برخى از مردم درمورد تقسيم عراق به سه بخش، صحبت مى كنند. اين امر نشدنى است. نه تركيه و نه ايران كردستان مستقل را تحمل مى كنند و كردها درخودمختارى بالفعل خود از موقعيت اقتصادى بهترى نسبت به جنگ با كشورهاى همسايه خود برخوردار مى شوند.

اكثريت شيعيان خواستار تشكيل دولتى مجزا نيستند، اول اين كه وقتى مى توانند كم و بيش عراق متحد را تحت اقتدار خود درآورند ديگر نيازى به ايجاد ايالتى شيعه نخواهندداشت.

بدون شك سنى ها هم با تجزيه عراق بكل مخالفند. بى شك همه همسايگان عراق نيز بدون استثنا همين نظر را دارند و همانگونه كه در يوگسلاوى مشاهده كرديم، دولت هاى مجزا به درگيرى هاى قومى پايان نمى دهد بلكه آن را شدت مى بخشد. از اين رو، فقط دو راه وجوددارد كه ايالات متحده مى تواند با كمترين تلفات انسانى و كمترين آسيب سياسى عراق را ترك كند. آنها مى توانند از ايران بخواهند كه در نقش واسطه، به درگيرى هاى داخل عراق پايان دهد كه اين راه ممكن است عملى شود يا به جاى آن، الصدر شيعه و مقاومت سنى مى توانند به نيروهاى ضدآمريكايى بپيوندند و محترمانه از ايالات متحده بخواهند كه بسرعت عراق را ترك كند (به عبارت ديگر، ايالات متحده را با لگد بيرون بيندازد) كه اين راه نيز احتمالاً محقق خواهدشد. هيچ يك از اين دو راه حتى ذره اى براى بوش يا كنگره ايالات متحده خوشايند نيست، اما اين دو گزينه شايد بهترين معامله اى باشد كه ايالات متحده ممكن است از اين مرحله عايدش شود. هرراه ديگرى غير از اين دو به احتمال خيلى زياد به پايانى مى انجامد كه درآن بالگردها مردم را از بين النهرين به كويت منتقل مى كنند. مسلم اين است كه همچنان به انتخابات سال ۲۰۰۸ نزديك تر مى شويم خروج نيروهاى آمريكايى از عراق تسريع خواهدشد.

رأى دهندگان و نظاميان اين موضوع را در انتخابات ۲۰۰۶ تصريح كردند. البته ميان جمهورى خواهان حول اين كه چه كسى انتخابات ۲۰۰۶ را از دست داد و بين جمهوريخواهان و دموكرات ها برسر اين كه چه كسى عراق را از دست داد جدل هايى خواهدبود. اما كلمه «ازدست دادن» در ذهن هردو هست.

دموكرات ها در مورد قوانين اقتصاد داخلى متحد هستند ازجمله: دستمزد بالاتر، امكانات بهداشتى بهتر و ارزان تر و كمك مالى به دانشجويان. اگر جمهوريخواهان خواستار تجديد قواى خود باشند بايد برنامه هاى اقتصادى و اجتماعى خود را در مسيرى تقريباً اعتدال گرايانه قرار دهند. همان گونه كه مشخص است، نتيجه امر، ايجاد اغتشاش عمده درحزب جمهوريخواه و تنزل موقعيت آن در قياس با حزب دموكرات است (دقيقاً خلاف آنچه كه در دهه گذشته وجودداشت). در اوايل سال ۲۰۰۹ جورج دبليو بوش در انزواى سياسى محو خواهدشد و از او به عنوان عامل همه شكست ها در عراق، در سيستم جهانى و در داخل و حتى در ميان جمهوريخواهان ياد خواهدشد.

آمريكا وجنگ عراق

پس از گذشت سه سال از اشغال عراق با هدف آنچه که جرج بوش آن را صدور دمکراسی به عراق نامیده ، تحقیقات رسمی در آمریکا نشان می‌دهد که ‪۶۵۵ هزار عراقی درهمین دوره زمانی به قتل رسیده‌اند و بدتر از همه اینکه اکنون زمزمه‌های تجزیه و پایان عراق، رساتر از همیشه در آمریکا شنیده می‌شود. شاید به زعم امریکایی ها بهترین راه گریز از این مهلکه تقسیم عراق به سه کشور کرد، سنی، و شیعه نشین باشد.
بدیهی است طرح عراق چندپاره از مدتها پیش در مراکز سیاستگزاری امریکا مورد بررسی قرار داشته است و به چالش کشیدن موضوع در محافل مطبوعاتی نیز در همین راستا ارزیابی می شود. شاید امریکایی ها که در فرایند قدرت بخشی به رژیم صهیونیستی نقش عمده ای ایفا میکنند با پیگیری موضوع عراق چندپارچه بازی دوگانه ای را آغاز کرده باشند .
در این ارتباط پیتر گالبرایت سفیر سابق آمریکا در کرواسی که در مورد مسائل قانون اساسی به کردهای عراق مشاوره داده، گفته است: بهترین راه برای نجات ساکنان عراق و جان سربازان آمریکایی ،تقسیم آن کشور به سه منطقه قدرتمند شیعی، کرد و سنی و پایان عراق است.
وی در مقاله‌ای در هفته‌نامه آمریکایی تایم
به چاپ رساند، نوشت: تلاش برای حفظ یکپارچگی عراق، کشوری که طی ‪ ۸۰سال تاریخ خود به صورت بی‌وقفه‌ای برای اکثر ساکنان آن بدبختی و پستی به همراه داشته است، تنها باعث ایجاد درد و رنج و خونریزی بیشتر برای آمریکایی‌ها و ساکنان عراق خواهد شد و اگر قرار است جان مردم عراق حفظ شود، تنها راه آن پایان عراق است.  گالبرایت نویسنده کتاب پایان عراق: چگونه بی‌لیاقتی آمریکا جنگی بدون پایان را آغاز نمود، افزوده است:جرج بوش می‌گوید هدف آمریکا دست یابی به عراقی متحد و دمکراتیک است ولی در حقیقت هیچ راهی برای رسیدن به آن وجود ندارد.  وی گفته است :در حالی که آمریکایی‌ها به دنبال پاسخ می‌گردند، هیچ چاره دیگری جز تقسیم عراق به سه بخش کرد، سنی و شیعی وجود ندارد. طرح تقسیم عراق کاملا مشخص و ساده است و می‌توان گفت هم اکنون نیز به نوعی رخ داده است زیرا کردها که در شمال عراق زندگی می‌کنند و هم‌اکنون از استقلال برخوردارند. کردها هم‌اکنون ‌از یک دولت منتخب و ارتش مستقل برخوردارند و پرچم عراق در کردستان دیده نمی‌شود.
این مقام سابق آمریکا افزوده است: در جنوب عراق نیز احزاب مذهبی شیعیان با استفاده از ده‌ها هزار شبه نظامی خود در تلاشند تا نوعی حاکمیت اسلامی همچون ایران را در این مناطق اجرا کنند. در غرب نیز استان‌های سنی نشین به مناطقی پر هرج و مرج تبدیل شده‌اند.
گالبرایت می‌نویسد: مبارزان اسلامی سنی کنترول الانبار را در اختیار دارند و بعثی‌ها و افراط گرایان اسلامی نیز در مناطق صلاح‌الدین و نینوا فعالیت دارند.
 به نوشته وی ، بغداد نیز که بین شیعیان در شرق و سنی‌ها در غرب تقسیم شده‌به خط مقدم جنگ میان شیعیان و سنی‌ها تبدیل گردیده و روزانه دست کم ‪ ۱۰۰نفر در این شهر به قتل می‌رسند.  سفیر سابق آمریکا می‌نویسد: در بغداد ارتش مهدی که یک گروه شبه نظامی شیعی است کنترول مناطق شیعی را برعهده دارد و گروه القاعده نیز نقش بزرگی در مناطق سنی‌نشین ایفا می‌کند.
سفیر سابق آمریکا در کرواسی می‌گوید:
تقسیم عراق می‌تواند یک استراتژی خروج در برابر نیروهای آمریکایی قرار دهد و اثرات جنگ داخلی را به حداقل برساند و عراقی‌ها نقش اصلی را در شکل‌گیری آینده خود ایفا کنند زیرا تعداد اندکی از آمریکایی‌ها اینگونه تصور می‌کردند که سه سال و نیم پس از تهاجم به عراق، آمریکا شاهد مرگ این کشور خواهد بود ولی در جنگی که هرگز با گزینه خوبی مواجه نبوده‌ایم، تقسیم عراق بهترین راه باقی مانده است.  وی افزوده است آمریکا به ارتش و نیروی پولیس عراق دلخوش کرده اما هنگامی که هیچ کشوری وجود ندارد، نمی‌توان یک ارتش ملی یا نیروی پلیس در آن تاسیس کرد.
گالبرایت نوشته است : بنابر این واقع گرایانه‌ترین گزینه‌ای که برای آمریکا باقی مانده این است که ایده تاسیس عراقی جدید و یکپارچه را کنار بگذارد و در عوض اجازه دهد این کشور به سه منطقه قدرتمند تقسیم شود که هر کدام از آنها از دولت و ارتشی مستقل برخوردار باشند.
 اما چنین رویکردی خود میتواند به تشدید بحران در منطقه تا سرحد یک انفجار سیاسی بیانجامد و دامنه ی جنگ را از داخل عراق به سرزمینهای همجوار نیز بکشاند. در این ارتباط عبدالله گل وزیر خارجه ترکیه در گفتگوی اختصاصی با شماره روز یکشنبه روزنامه حریت ترکیه تاکید کرد که طالبانی و بارزانی در آستانه یک خطای بزرگ تاریخی قرار دارند. وی با عنوان این که رهبران کرد عراقی نباید در پی تشکیل کردستان مستقل، حمایت از پ.ک.ک. و کنترول کرکوک باشند، گفت: اگر طالبانی و بارزانی حرص و آزمندی سیاسی دارند، باید بدانند با آزمندی سیاسی آنچه را هم در دست دارند، از دست خواهند داد و میلوسویچ می‌باید آئینه عبرتی برای آنان باشد.  وزیر امور خارجه ترکیه نیز به رهبران کرد شمال عراق در مورد وضعیت نیروهای حزب کارگران کرد ترکیه (پ.ک.ک.) هشدار داده بود.  وی گفته بود تاوان از دست دادن ترکیه برای رهبران کرد شمال عراق، بسیار سنگین خواهد بود و آنان باید در سیاستهای خود این مساله را مد نظر قرار دهند که آیا می‌توانند تاوان از دست دادن ترکیه را بپردازند یا خیر." وزیر امور خارجه ترکیه در ادامه گفتگو با حریت افزود: برخی کشورها در پی استفاده از اختلاف بین ترکیه و کردهای عراق هستند. ولی ترکیه به این امر اجازه نخواهد داد و اگر رهبران کرد عراقی عاقل و در فکر تمامیت ارضی کشورشان هستند، می‌باید در صدد ایجاد و تحکیم دوستی با ترکیه بر آیند.

روزنامه واشنگتن پست گزارش داد دولت آمريكا مجبور شده است سطح «انتظارات » خود را در عراق پايين آورد و سرانجام بپذيرد كه طرح‌هايش براي هدايت قدرت در اين كشور «غيرواقعي» بوده است. مقامات آمريكايي مي‌گويند ديگر در پي برقراري الگوي جديدي از دموكراسي، صنعت نفت قدرتمند، يا جامعه‌اي كه در معرض چالش‌هاي اقتصادي و امنيتي قرار نداشته باشد، در عراق نيستند. همچنين اين روزنامه روز جمعه طي مقاله‌اي به قلم پيتربيكر نوشت كه : «مقامات دولت اميدشان را براي شكست دادن شورشيان و سركوب آنها از دست داده‌اند و فقط به آموزش و تجهيز نيروهاي امنيتي عراقي براي فرونشاندن شورش‌ها بسنده كرده‌اند.» به نوشته واشينگتن پست در حالي كه كاخ سفيد هنوز تصور مي‌كند به دستاوردهاي بزرگي در عراق رسيده، سناتور جوزف بايدن دولت بوش را متهم به سعي در پايين آوردن اهدافش در عراق در راستاي استراتژي خروج از اين كشور نمود. سناتور جان مك كين نيز اظهار داشت سخن راندن از خروج نيروهايمان از عراق بسيار زود است.  اما سناتور ريچارد لوگر، رييس كميسيون روابط خارجي سنا هفته گذشته طي مصاحبه‌اي با شبكه سي‌ان‌ان گفت: «حتّا اگر نيروهايمان در عراق براي سركوب شورش‌ها كافي نباشد، بسيار بعيد است كه نيروهاي بيشتري به آنجا اعزام شوند. بلكه ما بايد هر چه سريع‌تر نيروهاي امنيتي عراقي را آموزش دهيم.»

حركت اعتراض‌آميز سيندي شيهان مادر سرباز آمريكايي كه در عراق كشته شده پشت درهاي منزل شخصي بوش در اعتراض به جنگ و پنهان شدن بوش به كابوس جمهوريخواهان تبديل شده است.  هم‌اكنون در واشنگتن گفته مي‌شود همان جمهوريخواهاني كه تا ديروز بزرگ‌ترين حاميان جنگ بودند، امروز به بوش فشار مي‌آورند كه راه چاره‌اي بينديشد و استراتژي خروج از عراق را پياده كند يا حداقل تعدادي از سربازان را تا قبل از انتخابات سال آينده به وطن باز گرداند.  كوين هست، مدير مطالعات سياست‌هاي اقتصادي در مؤسسه تجاري آمريكا نيز در روزنامه بلومبرگ‌‌ نيوز نوشت بدبيني عمومي در مورد عراق تأثير ديگري نيز دارد و آن ناديده گرفته شدن اخبار مثبت درباره اقتصاد آمريكاست. به اين معنا كه اخبار منفي جنگ عراق و شكست در جلوگيري از حملات تروريستي لندن به نحو قابل ملاحظه‌اي خبرهاي اقتصادي خوب را تحت‌الشعاع قرار داده است.  همچنين به گزارش سي‌ان‌ان، هنري كيسينجر كه معمار جنگ آمريكا در ويتنام بوده، اعتقاد دارد برخي عواملي كه باعث تضعيف حمايت از جنگ ويتنام شد هم اكنون نيز در مورد جنگ عراق در حال مطرح شدن هستند. كيسينجر مي‌گويد آمريكا بايد نيروهايي را كه براي تثبيت اوضاع ضروري نيستند، خارج كند اما «نبايد بدون تعريف هدف به كاهش نيروهايمان در عراق دست بزنيم اگر دولت اصولگرايي در عراق برسركار آيد يا اين كشور مانند افغانستان به محلي براي آموزش تروريست‌ها تبديل شود، اين اتفاق فاجعه‌اي براي جهان اسلام و اروپا و نهايتاً براي ما خواهد بود.»

آمريکا وافغانستان

سوالیکه ذهن بسیاری از شهروندان افغانستان را آزار میدهند باقیماندن آمریکایی ها در افغانستان است، با وجود گرایشهای چپ گرایانه عده از تکنوکراتها که در قدرت اند باز هم نتوانست که نقش مهم و ارزنده را که مردم کشور در افغانستان سازی آرزو داشت بازی نمایند؛نهایت کار را همه میداند ولی امیدی آمریکا در افغانستان هم کم-کم به ناامیدی مبدل میگردد. کرزی که بازیگر اصلی این فیلم هست با محافظه کاری خویش نخواهند توانست که سر نخ اصلی را بدست آورد، چرا؟ چون جنبش های موجود در کشور با وصف آنکه خواهان کنار آمدن را با تیم کرزی دارند ولی اختلافات درونی شان آنها را نمیگذارند که این پاس باارزش را به یک محافظه کار بدهند.  اما حرف اصلی اینست که بوش در افغانستان چه میخواهد؟ ناامنی یا امنیت منطقه یی؟ اگر به عملکرد دیرینه امریکا در افغانستان نگاه کنیم پس امنیت محال است ولی اگر به خواسته های شان توجه نماییم باید به امنیت کشور و منطقه از لحاظ استراتژِیک توجه نماییم که خیلی هم حیاتی است. بعد ازحادثه 11سپتامبر بوش و تونی بلر به فکر جاي افتادن سکه خویش در منطقه استراتیژیک آسیا شدند که این سکه اش هم خیلی خوب جاي افتاد. ولی امنیت در اینجا وجود ندارد سازماندهی به آنگونه که آمریکا میخواهد نیست. زد و بند ها کم کم مانع آن میگردد تا به اهداف خویش دست یابند. مناطق نا امن پشتون  نشین کار را دشوار میکند، ناتو هم حیران و سرگردان در مناطق پشتون تلفات را متحمل میگردد.انتحار و جنگ هر روزه حیات مردم را بیشتر تهدید مینماید. اما چرا این بازی؟

برگشت به قرن نوزده و قبل از آن: انگلیس برای دو بار در افغانستان تجاوز نمود که هر دو بار به شکست سنگین و مقاومت مردم مواجه گردید که حتی آخرین آدم انگلیسی بنام (مکناتن) هم نیمه جان از افغانستان میرود. بعد از شکست سنگین انگلیس رقیب اصلی اش یعنی شوروی برای تفریح و خوشگذرانی در افغانستان لشکر میکشد که آنها هم بعد از مصرف سرمایه زیاد و هنگفت ناباورانه به کشور اش بازمیگردد. ولی عقده های انگلیسی ها هنوز فروکش نمیکند و پدران شان به فرزندان خویش وصیت میکنند که باز هم به فکر رفتن به افغانستان باشید که بازی را نبازید ولی با تجارب زیاد. که این بار ادامه بازی را با برادر بزرگش (آمریکا) آغازمیکند. این بار تجارب بازی دو برادر آنقدر زیاد اند که دیگر بخوبی میتوانند به زودترین زمان گول ها ی طلایی را به ثمر برساند و اصل بازی را اینگونه آغاز میکنند که مردم افغانستان مذهبی ، آیدیال و ومولوی خواه اند که باید از این دریچه وارد اصل بازی شد که آمریکا هم افرادي چون: مولوی محمد عمر، اسامه بن لادن، ملا محمد ربانی، ملا بورجان و سایرین را تحت نام مولوی و آخوند و طالب فرستادند تا با وجود این آدمها چهره اسلام را بد نام کرده و به فجیع ترین حالت آن به کشتار اقلیت های کشورادامه دهند وبه فرهنگ، هویت ملی صدمه برسانند. و  علاوه بر کشتار مردم بیگناه بامیان،شمالی، مزارشریف به ربودن دختران جوان و زنان جوان هم قناعت نکرده و نا جوانمردانه خانه های مردم را ویران کرده و تاکستان های انگور و باغهاي مردم را به آتش کشیدند.  اما مردم با وجود تحريم از آزادي هاي مجار - مدارس دخترانه تعطیل گردیدند، زنان حق بیرون رفتن را پیدانکردند،حق کار کردن را نیافتند، تلویزیون ممنوع گردید، شنیدن آهنگ حرام گردید و صدها مورد دیگر را که آزادی مردم را به چالش کشیده بود - از حركت باز نايستادند بلکه ملیونها آدم بیوه و فقیر آواره و مهاجر در دیار دیگران گردید که هنوز هم آنها بدون آشیانه در ممالک غربی و کشورهای همسایه سرگردان یک لقمه نان اند که هیچ کسی نیست به آنها پناهگاهی بدهند. آیا مگر اسلام اینگونه گفته بود که زن حق تحصیل ندارند ؟یا اینگونه گفته بود که خواهر و برادر خویش را آواره در دیار دیگران نمایید؟. نخیر در اسلام آمده اند که : طلب العلم فریضه علی کل مسلم والمسلمه ( آموختن دانش فرض اند بر هر مرد و زن مسلمان) یا در جای دیگر گفته اند که : اطلبوالعلم ولوعند الکافر (علم را بیاموزید حتی در نزد کافر). درحالیکه این گروه و این تیم برعکس خواسته های مردم آنگونه با شقاوت واندوه بازی نمودند که دیگر هیچ تماشاچی به دیداراین بازی تیم نخواهند آمد. ولی حالا همه از این بازی خسته اند و دیدار ندارند زمان آن فرا رسیده که به استقبال تیم جدید بروند اما معلوم نیست که اینها چگونه بازی خواهند کرد مثل سابقه یا نه؟ همه میداند که تیم جدید برعکس بازی سابقه شعار میدهند. یعنی آزادی ،دموکراسی ،حقوق بشر،عدالت اجتماعی ،وحدت ملی ،شایسته سالاری که این همان شعارهای است که طالبان عکس ان یعنی امربه معروف ونهی از منکر.

زمان زيادي گذشت که نه مردم از تلویزیون بازی را تماشا کرد و نه هم به استادیوم رفتند ولی فقط میدان تاخت و تاز بازیگران بود وبس. ولی حالا کالاهای وارداتی را خیلی بخوشی استقبال میکنند چون در اینجا نهی گران نیست. اما همه منتظر آن اند که کرزی این بازی را چگونه ادامه خواهند داد درحالیکه تیم سابقه هرروزه تماشاچیان را میکشند و مردم را از دیدن و شراکت به این بازی باز میدارند تا خودشان به دعوت کرزی به این بازی بازگردند. اما احزاب سیاسی که از تیم اولی سخت ضربات سنگین دیده و آسیبهای فراوان را متحمل گشته شاید تحمل بازیگران اولی را نداشته باشد نتواند که با ایشان آشتی کنند . چون اینها هم شاید درک کنند که چرا استاد مزاری د کتر نجیب الله ، حاجی عبدالقدیر و حاجی عبدالحق به شهادت رسیدند، بخاطریکه آنان کسانی بودند که مانع هرگونه بازیگران خارجی در داخل میشدند و نمی گذاشتند که با سرنوشت ملت شان اینگونه بازی شوند،لذا بایدتیم جدید ممانعت ه ر ا هم مثل سابقه از راه چیده تا سد برای مقاومت شان نگردند.

مبارزه باتروريزم

امروز در برهه‌اي تاريخي قرار داريم. كشورهاي غربي به سوي اغتشاش پيش مي‌روند و بايد كاري انجام دهند. ملت‌ها ودولت‌ها از هم جدا مي‌شوند. در چنين شرايطي، زمان آن رسيده كه مردم بپرسند تروريسم واقعاً چيست و پيش از آن كه دير شود تصميم بگيرند كه چه نوع تروريسمي را بايد از بين ببرند. طي چند سال گذشته و به ويژه پس از يازده سپتامبر سال 2001، ترديد‌هاي بيشماري به وجودآمد. يكي از مهم‌ترين سؤالاتي كه همواره مطرح مي‌شود اين است كه آيا جنگ عليه تروريسم در جبهه درستي در جريان است؟  واژة تروريسم مفهومي بسيار گسترده دارد و از نوع دولتي تا فردي را در برمي‌گيرد. اما ما قصد داريم تنها به بخش كوچكي از آن اشاره كنيم و آن ترسي است كه در بين مردم به وجود آورده است. همچنين، قصد داريم عنوان كنيم كه آيا همان‌گونه كه دولت آمريكا ادعا مي‌كند جنگ عليه تروريسم حقيقتاً جهاني است و يا اين كه محدود و داخلي مي‌باشد. مبارزه‌اي كه بهتر بود به جاي كشيده شدن به كشورهاي ديگر در داخل آمريكا صورت مي‌گرفت.   تروريسم واقعي در داخل آمريكاست. جرم وجنايت زندگي مردم را به شدت تهديد مي‌كند. طبق گزارش وزارت دادگستري آمريكا در سال 2003، 24 ميليون نفر از افراد دوازده سال به بالا مورد آزار و اذيت و تعدي قرار گرفته‌اند و بيش از يك ميليون و سيصد هزار مورد قتل، سرقت و ساير جرايم خشونت‌آميز روي داده است يعني به‌طور ميانگين 475 مورد به ازاي هر يكصد هزار نفر. از اين موارد 16500 قتل بوده كه 7/1 درصد بيشتر از سال قبل (2002) و تقريباً معادل شش مورد در هر يكصد هزار نفر جمعيت مي باشد و از هر آمريكايي دوازده ساله به بالا يك نفر قرباني شده است. خبرگزاري آسوشيتدپرس در 24 ژوئن 2004 گزارش داد كه تعداد تخلفات خشونت‌بار در بسياري از شهرهاي آمريكا در حال افزايش است. در سال 2003 تنها در شيكاگو 598 مورد قتل رخ داد كه هشتاد درصد از آنها با استفاده از اسلحه گرم بوده است. در واشينگتن نيز بيش از 41 هزار مورد قتل، سرقت و ساير جرايم روي داده كه معادل 6406 مورد درازاي هر يكصد هزار نفر است. اين‌ها مواردي هستند كه مي‌توانند سبب ايجاد وحشت عمومي شوند. در حقيقت بايد گفت اين قبيل اعمال تروريستي از سوي يك گروه سازمان يافته طراحي نشده‌اند، بلكه توسط افراد يا گروه‌هاي كوچك انجام مي‌شوند كه ترور مردم و زندگي توأم با وحشت ارمغان آنهاست. از اين رو تروريسم در آمريكا وجود دارد و لازم نيست حمله‌اي از خارج به خاك آن صورت گيرد.  مطمئناً، هدف دولت حمايت از مردم در برابر جنايات است و مهم‌ترين بعد آن فراهم آوردن زندگي ايمن و دور از ترس مي‌باشد. پس چرا تروريسم به عنوان مقوله‌اي خارجي در نظر گرفته مي‌شود؟ در اين بين نقش رسانه‌ها بسيار حساس است. درست پيش از آغاز جنگ عراق، سخنراني صدام از تلويزيون انگلستان پخش شد كه ادعا كرده بود قادر است با تسليحات كشتار جمعي كه در اختيار دارد به سربازان انگليسي و يا حتا در كمتر از 45 دقيقه به كشور انگليس حمله كند. با اين اقدام، توجه جامعة غربي از مشكلات حقيقي به سوي يك دشمن خارجي جلب شد.
درست است كه نمي‌توان حادثة يازده سپتامبر و مرگ نزديك به سه هزار نفر را ناديده گرفت، اما مرگ 16500 نفر در سال آماري بسيار تكان دهنده‌تر است. در واقع اين رقم پنج برابر تعداد كشته شدگان يازده سپتامبر و معادل 45 نفر در هر روز است. در اين‌جا، لازم است مجدداً ميليون‌ها دزدي و صدها هزار مورد تجاوز را نيز به آن اضافه كنيم تا چهرة حقيقي تروريسمي را كه نه تنها در جامعة آمريكا وجود دارد، بلكه در سرتاسر اروپا نيز به چشم مي‌خورد، مشاهده كنيم.
پس مي‌توان نتيجه‌گيري كرد كه تروريسم مقوله‌اي داخلي است و نه خارجي. همواره افرادي وجود دارند كه به دليل تعصبات كور خود خواهان آسيب رساندن به دولت‌ها و ملت‌هاي ديگر هستند. اما باندهاي جنايتكار بيشتر از القاعده يا هر گروه تروريستي ديگري ترس و وحشت ايجاد مي‌كنند. آنها قادرند شوكي عظيم توليد كنند كه ماه‌ها باقي بماند. اما براي مردمي كه در مناطق تحت كنترل اين باندها زندگي مي‌كنند، اين حس ترس دايمي است. مردم بي‌گناهي كه كودكانشان نمي‌توانند آزادانه در خيابان‌ها بازي كنند.
در اين جا پرسشي ديگر مطرح مي‌شود و آن اين كه آيا بهتر نيست پولي كه صرف جنگ عليه تروريسم مي‌شود، صرف مبارزه با جنايات داخل كشور آمريكا شود؟ مسلماً، اين‌گونه است. تاكنون بيش از 230 تا 500 ميليارد دالر صرف جنگ عليه تروريسم شده است در حالي كه مي‌شد اين بودجة هنگفت را براي مبارزه با گروه‌هاي جنايت‌كار داخلي، مبارزه با قاچاقچيان مواد مخدر، كمك به انجام روند مهاجرت و تقويت مرزها به مصرف رساند.  يك كارشناس بين‌المللي در زمينه قاچاق مواد مخدر هشدار داده است كه در ساليان اخير توجه كشورهاي جهان به جنگ عليه تروريسم معطوف شده و جنگ عليه مواد مخدر را به فراموشي سپرده‌اند. اين امر موجب رونق گرفتن تجارت غيرقانوني مواد مخدر شده است.
جنگ عليه مواد مخدر، جنگ واقعي با تروريسم است.
ادامة روند كنوني مي‌تواند منجر به بدتر شدن اوضاع و در نهايت پيروزي تروريسم شود.  

ازجانب ديگرآمريكا به شدت درگير مسئله تروريسم شده است. آيا خطر تروريسم براي آمريكا تا اين حد جدي است؟ جواب اين سوال منفي است. به عقيده اكثر مردم آمريكا احتمال اينكه حتي يك آمريكايي در حملات تروريستي به قتل برسد تقريباً صفر مي‌باشد. احتمال اينكه يك آمريكايي در اثر سقوط از يک بلندي كشته شود بسيار بيشتر از احتمال به قتل رسيدن او در حملات تروريستي است. در اين‌جا بايد پرسيد با توجه به شرايط فوق چرا وزارت امنيت داخلي آمريكا مدام عليه حملات تروريستي به مردم آمريكا هشدار مي‌دهد؟ اين استراتژي نه تنها باعث تقويت امنيت مردم نمي‌شود بلكه ارعاب و ترس را نيز در ميان آنها اشاعه مي‌دهد. آمريكا به جاي بررسي غير ممكن‌ها بايد به مسائلي بپردازد كه امكان وقوع دارند. احتمال مرگ و مير ناشي از حملات تروريستي بسيار ناچيز است و طبق آمار ارائه شده از سوي مركز كنترل مرگ و مير آمريكا، حدود یک در هشتادوهشت هزار مي‌باشد. در حالي كه احتمال مرگ و مير در اثر سقوط از نردبان یک در ده هزار است. حتي در سال 2001 تصادف‌هاي جاده‌اي 15 برابر بيشتر از حملات تروريستي باعث مرگ و مير آمريكايي‌ها شد.. در واقع مهمترين دلايل مرگ و مير در آمريكا به ترتیب حمله قلبي، سرطان و سكته مغزي است، نه حملات تروريستي. بدون تردید شبكه‌هاي خبري مسوول اصلي رواج اين ترس بي‌اساس هستند.  بعلاوه تروريسم در آمريكا مساله‌اي ناشناخته نيست. چنانچه تاريخ گواهي مي‌دهد در سال 1950 نيز يكي از ملي‌گرايان پورتوريكویی سعي كرد ترومان، رئيس جمهور وقت را ترور كند. در سال 1954 نيز ملي‌گرايان پورتوريكویی کنگره را هدف حملات تروريستي قرار دادند كه اين حملات به زخمي شدن پنج نماينده منجر شد. حملات تروريستي ديگري نيز در آمريكا به وقوع پيوسته است كه در يكي از آنها ريگان، رئيس جمهور وقت، زخمي شد.
- در بمب‌گذاري بناي تاريخي فرانسس تاورن در نيويارك كه يكي از چهل و نه بمب‌گذاري ملي‌گرايان پورتوریکویی از سال 1974 تا 1977 بود، چهار آمريكايي كشته شدند.
- در سال 1975 ملي‌گرايان كروات در ساختمان فرودگاه «لاگارديا» اقدام به بمب‌گذاري كردند. بنابراين مي توان گفت كه شهر نيويورك با حملات تروريستي يگانه نيست.
- مردم آمريكا با بمب‌گذاري در خودروها نيز آشنا هستند. در سال 1976 يكي از متحدان آمريكا يعني ديكتاتور نظامی شيلي هدف يكي از اين بمب‌گذاري‌ها قرار گرفت. اين حمله‌ي تروريستي باعث كشته شدن سفير سابق شيلي و زخمي شدن ديكتاتور اين كشور شد.
نمونه‌هاي ديگري از حملات تروريستي انجام شده در خاك آمريكا را مي توان به شرح زير بر شمرد:
- سال 1981، بمب‌گذاري فرودگاه كندي: در اين بمب‌گذاري كه توسط گروه مقاومت پروتوريكویی ‌ها و در سرويس بهداشتي فرودگاه بين‌المللي نيويورك صورت گرفت يك نفر كشته شد.
- سال 1982، بمب‌گذاري سنا: اين بمب‌گذاري در اتاق ساعت ساختمان مجاور سنا اتفاق افتاد. در جريان اين حادثه دو تن از چپ‌گرايان افراطي متهم شدند.
- بمب‌گذاري مركز تجارت جهاني در سال 1993.
- بمب‌گذاري شهر اوكلاهاما در سال 1995.
- بمب‌گذاري در محل بازی های المپيك در سال 1996.
- بمب‌گذاري كلينيك سقط جنين در سال 1997.
ما نبايد بي‌دليل مردم را تحريك كنيم و باعث ترس آنها شويم. نبايد فراموش كنيم كه مساله تروريسم در آمريكا نوعي تجارت است و براي اشاعه‌ي ترس از تروريسم هزينه هنگفتي صرف شده است. تمامي صنابع مهم آمريكا در گير جنگ عليه تروريسم هستند و از اين جنگ كه ظاهراً هرگز پاياني ندارد، سود مي‌برند.

اروپا وتروريزم

بمب‌گذاري‌هاي ماه جولاي لندن، دولت‌هاي اروپايي را نسبت به واقعيت‌ تلخي كه در كشورهايشان در حال شكل‌گيري است هوشيار كرد: افراطيون مسلمان تنها در پاكستان و افغانستان و يا خيابان‌هاي بحران‌زده عراق فعاليت نمي‌كنند. در اروپا نيز از ميان جواناني كه در انگليس، فرانسه، هالند و كشورهاي ديگر در طبقة كارگر جامعه به دنيا آمده و رشد كرده‌اند، چنين افراط‌گراياني ظهور كرده‌اند.
البته اكثر مسلمانان اروپا تندرو نيستند و جنايات انجام گرفته به نام اسلام را به شدت محكوم مي‌كنند. اما متأسفانه برخي جوانان مسلمان در سراسر قارة اروپا به دنبال مهملي براي پياده كردن عقايد افراطي و ضد غربي خود هستند. اين جوانان كساني هستند كه در اروپا زندگي كرده‌اند ولي هم‌اكنون يا خود را با جوامعي كه در آن زندگي مي‌كنند، همسان نمي‌بينند و يا اينكه از سياست دولت‌هاي خود ناراضي هستند.
 اكثر جوانان مسلمان اروپايي در خانواده‌ها و جوامع سكولار و كمونيست پرورش يافته‌اند. از اين رو آنان با نظريه‌هاي مختلف اسلامي كاملاً بيگانه‌اند و قادر به تفكيك عقايد افراطي از ديدگاه‌هاي اصلي اسلام نمي‌باشند. بيشتر اين جوانان كه بعدها تبديل به مسلمانان افراطي مي‌شوند اطلاعات كامل و جامعي از دين اسلام و زبان عربي ندارند و تنها از طريق سايتهاي اينترنتي به كسب آگاهي در اين زمينه مي‌پردازند.
هر چند آمار دقيقي از تعداد اصولگرايان مسلمان در اروپا در دسترس نيست، مسؤولان مبارزه با تروريسم اعلام كرده‌اند تعداد اين افراد در سراسر قاره روبه افزايش است. طبق آمار پليس فرانسه در سال 2004، حدود 1600 مسجد و مكان مذهبي مسلمانان در اين كشور تحت كنترل عوامل افراطي بوده است. در تحقيق ديگري معلوم شد كه اخيراً 1160 فرانسوي به دين اسلام گرويده‌اند كه 23 درصد از اين افراد خود را وابسته به گروه افراطي «سلفي‌ها» مي‌دانند. سخنگوي سازمان اطلاعات هلند اعلام كرد در اين كشور نزديك به يك ميليون مسلمان زندگي مي‌كنند و بيش از 20 گروه تندروي اسلامي فعاليت دارند. اكثر آنان تنها به پيروي از دين و قوانين مطرح شده در قرآن مي‌پردازند، در حالي‌كه برخي ديگر ممكن است به سمت خشونت و افراط‌گرايي كشيده شوند. مقامات انگليس نيز مي‌گويند بيش از 3000 تن از اعضاي باسابقه گروه القاعده در اين كشور به دنيا آمده يا ساكن هستند.
علت افزايش تعداد افراط‌گرايان داخلي چيست؟
طي مصاحبه‌هايي كه خبرنگاران مجلة تايم با مسلمانان سراسر اروپاي غربي انجام دادند، پاسخ‌هاي يكسان و مشابهي دريافت شده است. برخي از اين مسلمانان اظهار كرده‌اند كه آنان به جوامع اروپايي كه سالها براي جذب مهاجران مسلمان تلاش كرده‌اند، احساس تعلق نمي‌كنند. بسياري به خصوص جوانان گفته‌اند كه از بيكاري و وضعيت نابسامان اقتصادي كشورهاي اروپايي، رنج مي‌برند. تعداد زيادي از آنها نيز از اشغال عراق و كشتار مسلمانان در سراسر جهان و بطور كلي تجاوزگري غرب به جهان اسلام خشمگين هستند. به اعتقاد يك پژوهشگر فرانسوي كه سالها تجربه مبارزه با تروريسم داشته است، نارضايتي عميقي بين مسلمانان اروپا به خصوص جوانان، در مورد وضعيت زندگي‌شان وجود دارد.
اين نارضايتي واقعيت دارد و فن‌آوري قرن بيست‌و‌يكم به آن شدت بخشيده است. در گذشته اقليت‌هاي جوامع در انزوا به سر مي‌بردند و قادر به ايجاد ارتباط با يكديگر نبودند اما اينترنت اين وضعيت را تغيير داد. هم اكنون اعضاي گروه‌هاي افراط‌گرا در اروپا مي‌توانند به آساني با يكديگر ارتباط برقرار كرده و از طريق ايجاد شبكه‌هاي اينترنتي مثل «سايت اينترنتي تجديد» به تبادل نظر بپردازند. اين روزها وجود چنين سايت‌هايي زنگ خطر را براي دولت‌هاي اروپايي به صدا درآورده است.
انزوا و بيگانگي با جامعه، بي‌كاري، نارضايتي‌هاي سياسي و وجود امكاناتي چون اينترنت همگي باعث ايجاد ناآرامي در اروپا شده است. اكثر مسلمانان نسل دوم اروپا احساس مي‌كنند كه نه به كشوري كه در آن به دنيا آمده‌اند و نه به كشور والدين خود تعلق دارند. اكثر آنان تنها از طريق كمك هزينة بيكاري زندگي خود را مي‌گذرانند بدون آنكه بتوانند شغلي براي خود پيدا كنند و اين مسائل حس بيگانگي را در آنان افزايش مي‌دهد. آنها به ظاهر اروپايي هستند ولي آيا مثل مردم عادي اروپا زندگي مي‌كنند؟
بدين ترتيب جدايي آنان از جوامع خود و ارتباط با تندروهاي مذهبي منجر به افزايش خشونت در آنها مي‌شود. مشكل اين جوانان اين است كه در جوامع اروپايي ريشه ندارند و معضلات اقتصادي باعث افزايش اين بي‌ريشگي يا عدم احساس تعلق در آنان مي‌شود. آمار مسلمانان بيكار در اروپا بسيار بيشتر از غيرمسلمانان فاقد شغل مي‌باشد. در انگلستان 63 درصد از كودكاني كه اصليت پاكستاني يا بنگلادشي دارند زير خط فقر به سر مي‌برند. در حالي‌كه اين آمار براي كودكان غير مسلمان تنها 28 درصد مي‌باشد.
مسائلي چون اختلاف طبقاتي و تبعيض‌نژادي از زمان‌هاي قديم باعث خشم مردم و افزايش خشونت بوده‌اند. جواناني كه هم‌اكنون به سمت افراط‌گرايي گرايش دارند، يك دهه قبل ممكن بود در دام اعتياد يا جنايت گرفتار شوند. افرادي كه تعهد بيشتري در خود احساس مي‌كردند ممكن بود براي شركت در اردو‌هاي آموزشي به افغانستان سفر كرده و سپس براي مبارزه به كشور و انزواي مطلق خود برگردند.
اما اكنون نيازي نيست كه آنها وطن خود را ترك كنند. اينترنت در ايجاد ارتباط ميان اين تندروها نقش به‌سزايي ايفا مي‌كند. در واقع اينترنت به راحتي راه‌هاي مبارزه را به آنان مي‌آموزد (مثلاً ساخت بمب).
بدون شك طي دو سال اخير خشم و نارضايتي بسياري از جوانان مسلمان معطوف به يك موضوع يعني جنگ و خون‌ريزي در عراق مي‌باشد. گزارش‌هاي متعدد از سراسر اروپا حاكي از اين است كه اين جنگ تأثير بسيار سوئي بر مسلمانان گذاشته است. مسلمانان عقيده دارند كه آمريكا و انگليس براي نابودي اسلام متحد شده‌اند و تنها راه مقابله با آن مقابله به مثل مي‌باشد.

دولت‌هاي اروپايي براي مهار اينگونه افراط‌گرايي روش‌هاي گوناگوني را امتحان كرده‌اند. به دنبال بمب‌گذاريهاي هفتم جولاي لندن، بلر، نخست وزير انگليس دستور داد در برابر هيچ نوع اظهارات خصمانه گذشتي صورت نگيرد. وي همچنين روحانيون خارجي را تهديد كرد كه اگر هر گونه رفتار و تمايلات خشونت‌آميز از آنان ديده شود از كشور اخراج خواهند شد. اخيراً تعريف جديدي از تروريسم ارائه شده است كه فعاليت‌ها و تمايلات گسترده‌اي را در حيطه تروريسم تعريف مي‌كند.
نيكلاس ساركوزي، وزير كشور فرانسه نيز علاوه بر اعمال محدوديت‌هاي امنيتي مشابه به پليس دستور داده است تا مكالمات تلفني و نامه‌هاي الكترونيكي گروه‌هايي را كه دم از آزادي مدني مي‌زنند، كنترل نمايد. در هلند، دولت سخنراني‌هاي امامان جماعت مساجد را محدود كرده است. ماه گذشته، رتياوردنك، وزير مهاجرت هلند استفاده از پوشش «برقع»، لباسي كه زنان مسلمان براي پوشش صورت و بدن خود از آن استفاده مي‌كنند، در وسائل نقلية عمومي و مكان‌هاي دولتي ممنوع كرد.

مهم‌ترين سؤالي كه در اين جا مطرح مي‌شود اين است كه در صورت كنترل و مهار خشونت و تمايلات افراطي در جوامع مسلمان اروپا چه اتفاقاتي رخ خواهد داد؟

به نظر مي‌رسد اقليت خشمگين به هيچ عنوان قصد ندارد از خشم خود بكاهد. در نشست اخير، گروه «حزب التحرير» در بيرمنگهام انگليس اعلام شد كه سياست‌هاي انگليس و آمريكا باعث افزايش حس بيگانگي و انزواي جوانان در اروپا خواهد شد. نتيجة اين اقدامات نا اميدي مطلق نسل كنوني و نرسيدن آنان به اهداف و حقوقشان مي‌باشد.

بوش و کنگره

« بوش نظام شکنجه و جاسوسی شهروندان را برقرار کرده و بنابر این نه تنها او یک رئیس جمهور بد است بلکه بدترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا است هرچند که بسنده کردن به این جمله که او یک رئیس جمهور بد است درست نیست مورد بوش خیلی فراتر از یک رئیس جمهور بد است، کارهای نادرست او فراتر از دروغ گفتن و یا فساد سیاسی است و اگر به عملکرد بوش با دقت بنگریم وادار به این نتیجه‌گیری می‌شویم که او به آمریکا خیانت کرده است.»

کريس روتورن:از روزنامه‌نگاران مشهور آمریکایی در مقاله‌ای جرج بوش را خیانتکار و بدترین رییس جمهوری تاریخ آمریکا معرفی کرده و خواهان محاکمه او شده است.  وی طی مقاله‌ای در پایگاه اطلاع رسانی سمیرکینگ چیمپ منتشر کرد، نوشت: خائن کسی است که قسم وفاداری خود را می‌شکند و قصد سرنگونی دولتی را دارد که برای حفظ آن سوگند خورده است.
روتورن نوشته است: ماده دوم از فصل چهارم قانون اساسی آمریکا می‌گوید که رئیس جمهور، معاون او و تمامی کسانی که با او همکاری می‌کنند باید در صورتی که مرتکب جرائمی مثل خیانت، رشوت، سوء‌مدیریت و سایر جرائم سنگین شوند ، از کار برکنار و استیضاح شوند.
 این روزنامه‌نگار آمریکایی تصریح دارد: آشکار است که جرج بوش یک رئیس جمهور بد است. او به هشدارهای مکرر درباره حمله تروریستی ‪ ۱۱سپتامبر اهمیتی نداده و به عراق حمله‌ای کرده که اساس آن دروغ بوده و منجر به کشته شدن دو هزار و ‪ ۸۰۰سرباز آمریکایی و صدها هزار عراقی شده است.  به نوشته وی ، بوش بازسازی عراق را بدون مزایده به پیمانکارانی سپرد که از دوستانش بودند و در عین حال میلیاردها دلار از سرمایه مردم آمریکا را از بین برد.  روتورن با تعریف واژه خائن، بوش و دولت او را مصداق کامل خائن خطاب کرده و نوشته است که شرکتها و سرمایه‌داران خاصی بوش را به قدرت رسانده‌اند تا فقط جیب خود را پر از پول کنند.  وی به شرکتهایی مانند هالیبرتن، کارایل و بکتل اشاره می‌کند و بوش را تنها یک مهره از این گروه می‌داند. این شرکتهای نفتی و سرمایه‌گذاری قدرت فراوانی در آمریکا داشته و دارند.  این روزنامه‌نگار مشهور آمریکایی افزوده است: البته این مسائل در سیاست امری عادی است ولی در مورد بوش انتخاب او هم با استفاده از کارهای غیرقانونی بود.
روتورن می‌نویسد: در انتخابات سال ‪
۲۰۰۰گروه بوش از روش غیردمکراتیک استفاده تا به قدرت برسد.این گروه با استفاده‌از کمیته‌ملی جمهوریخواهان، سازمانهای محلی جمهوریخواه و گروههای مختلف سعی کرد که انتخابات سال ‪۲۰۰۰ و ‪ ۲۰۰۴را با تقلب به نفع خود تمام کند.  به نوشته وی ، این گروه پس از به قدرت رسیدن بوش با تغییر قوانین آمریکا و تفسیر آنها به نفع خودشان، به قوه مجریه ،در مقایسه با قوای مقننه و قضاییه، اختیارات وسیعتری دادند.  روزنامه نگار منتقد دولت بوش تاکید دارد: این امر نقض صریح قانون اساسی آمریکا است که بر اساس آن رئیس جمهور در مراسم تفویض حکم ریاست جمهوری قسم می‌خورد تا به عنوان رئیس جمهور انجام وظیفه و از قانون اساسی محافظت کند.  روتورن می‌نویسد: گروه بوش معتقد به « تئوری قدرت اجرایی واحد » است، این تئوری بدان معنا است که رئیس جمهور قدرت برتر است و در همین چارچوب است که بوش بارها گفته است « من تصمیم‌گیرنده هستم و تصمیم می‌گیرم. » وی نوشته است: این در واقع همان تئوری دیکتاتوری است.  "بهترین مثال این تئوری نقض قانون نظارت بر اطلاعات خارجی است که در سال ‪ ۱۹۷۸در کنگره تصویب شده است. بیانیه‌های ریاست جمهوری که توسط بوش امضا می‌شوند مثال دیگری از دور زدن قوانین مصوبه کنگره است که توسط قوه مجریه انجام می‌شود، با این بیانیه‌ها رئیس جمهور می‌تواند قوانین را هر گونه که بخواهد، تفسیر کند".  این روزنامه نگار مشهور آمریکایی افزوده است:بوش تاکنون ‪ ۱۳۹بیانیه را امضا کرده که ‪ ۷۵۰قانون آمریکا را زیر سووال می‌برد. همانطوری که بوش گفت قانون اساسی به نظر او « تنها یک تکه کاغذ پوچ » است و بوش فکر می کند که قانون را بهتر از کنگره و مردم آمریکا می‌فهمد.  روتورن می‌نویسد: بنیانگذاران آمریکا برای تهیه قانون اساسی زحمت کشیدند تا هیچ کس یا قوه‌ای نتواند قدرت را از دیگری سلب کند.  وی به نقل از صاحبنظران مسایل سیاسی و حقوقی می‌گوید « تجمع قوای اجرایی، مقننه و قضاییه در دست عده‌ای چه یک نفر و چه چند نفر، چه موروثی و چه با انتخاب خود یا دیگران، می‌تواند منجر به حکومت ظلم شود.» این روزنامه نگار آمریکایی تصریح دارد: آنچه که بوش و گروه او می خواهند انجام دهند انتصاب شاه جدیدی در آمریکا است. آنها کنترل دولت آمریکا را با روشهای غیرقانونی در دست گرفته و گفته‌اند که بوش به قانون اساسی اهمیت نمی‌دهد و پیگیری چنین سیاستی خیانت است.  نویسنده این مقاله نوشته است: اگرچه معمولا خیانت به معنای همکاری با گروه خارجی است ولی تنها به این اختصاص ندارد و گروه بوش سعی دارند سرمایه‌های آمریکا را به نفع خود تصاحب کنند که خیانت از درون آمریکا محسوب می‌شود.  روتورن در پایان این مقاله تصریح کرده است که « اکنون وقت این نیست که به فکر اکثریت در کنگره ‪ ۲۰۰۸باشیم بلکه زمان آن رسیده که این بوش را همین حالا به جرم خیانت در کنگره محاکمه کنیم چرا که اساس دمکراسی در آمریکا در خطر است.»

زندان‌هاي مخفي

 

ماجراي استقرار زندان‌هاي مخفي سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) در اروپا و رفت و آمد مخفيانه هواپيماهاي حامل زندانيان در برخي فرودگاه ها و فضاي كشورهاي اروپايي به يك رسوايي جديد براي دولتمردان آمريكا بدل شده است و واكنش كشورهاي اروپايي در قبال آن ابعاد گسترده تري مي‌يابد.   اين رسوايي كه دولتمردان آمريكايي نيز به آن اذعان كرده اند، موجب شده است تا بسياري از كشورهاي اروپايي و اتحاديه اروپا فشارهاي خود را براي آشكار شدن ابعاد واقعي اين مساله، بر واشنگتن افزايش دهند.
فرانك والتر اشتين ماير، وزير امورخارجه جديد آلمان روز يكشنبه گفت: در سفر رسمي به آمريكا ماجراي زندان‌هاي مخفي سيا در اروپا را مطرح خواهد كرد. مطبوعات آلمان فاش ساخته‌اند كه هواپيماهاي سيا بين سال‌هاي ‪
۲۰۰۲و ‪ ۲۰۰۴ميلادي بيش از ‪  ۸۰بار در آلمان فرود آمدند.  وزارت امور خارجه سوييس نيز بار ديگر خواستار روشن شدن پرواز هواپيماهاي آمريكايي در سال‌هاي ‪ ۲۰۰۳و ‪ ۲۰۰۴ميلادي در خاك اين كشور شده است. كارين كاري ، سخنگوي وزارت امور خارجه سوييس در گفت وگو با روزنامه «بليك» اظهار داشت: دولت سوييس خواستار اطلاعات و پاسخ وزارت خارجه آمريكا درباره ‪ ۲۷پرواز و فرود سه هواپيماي آمريكايي حامل احتمالي زندانيان در سوييس شده است.  روزنامه فرانسوي لوموند نيز به تازگي در گزارشي نوشت: آمريكا در كوزوو، اردوگاه مشابه گوآنتانامو تاسيس كرده است. همچنين آلوارو گيل روبلز، مسوول حقوق بشر شوراي اروپا اعلام كرد: در بازديد از پايگاه‌هاي آمريكا در اردوگاه بودن سه واقع در جنوب پريشتينا، با چشم خود ‪ ۲۰زنداني را ديده است.  برخي از كشورهاي اروپاي شرقي به رغم تكذيب وجود زندان‌هاي مخفي سيا در كشورشان، همچنان با تهديدها و مستندات اتحاديه اروپا روبه رو هستند. روماني يكي از كشورهايي كه گفته مي‌شود زندان‌هاي مخفي آمريكا در آن فعال است، با تهديد و فشار پارلمان اروپا مواجه شده است.  روماني و بلغارستان قرار است در صورت داشتن ضوابط مورد نظر اتحاديه اروپا، در سال ‪ ۲۰۰۷ميلادي به عضويت اين اتحاديه درآيند، اما ممكن است اين رسوايي در صورت اثبات، در تعويق عضويت آنها تاثيرگذار باشد.  روزنامه اتريشي كورير به نقل از المار بروك، سخنگوي جناح دمكرات مسيحي در پارلمان اروپا نوشت: درصورت صحت اين خبر، روماني بايد خود را با عواقب ناخوشايندي از سوي اتحاديه اروپا روبه رو كند. وي اظهار داشت: در صورتي كه اين مساله صحت داشته و روماني با روش‌هاي غيرقانوني و غير انساني سازمان اطلاعات مركزي آمريكا همكاري كرده باشد، بايد عضويت اين كشور به رغم همه توافق‌ها و پيمان‌هاي امضا شده مورد ترديد قرار گيرد.
شوراي اروپا نيز تصميم دارد زندان‌هاي مخفي اروپا را با كمك تصاوير ماهواره‌اي شناسايي و كشف كند.
ديك مارتي، سناتور سوييسي كه مسووليت تحقيق در اين‌باره را از سوي شوراي اروپا بر عهده گرفته است،

با كمك اين تصاوير ماهواره‌اي مي‌توان مشخص كرد كه آيا از سال ‪۲۰۰۲ ميلادي تا به امروز، زندان‌هاي مخفي در روماني و لهستان تاسيس شده است، يا خير. اين در حالي است كه ميهايي رضوان، وزير امور خارجه روماني اعلام كرد: روماني نگراني درباره اين تحقيقات ندارد.  وجود زندان‌هاي مخفي سيا در نقاط مختلف اروپاي شرقي، نخستين بار در روزنامه واشنگتن پست چاپ آمريكا افشا شد. سازمان ديده بان حقوق بشر نيز در گزارش‌هايي افشا كرد مظنونان مرتبط با شبكه تروريستي القاعده كه در اختيار آمريكا قرار مي‌گيرند، در پايگاه هاي متعلق به شوروي سابق زنداني و بازجويي مي‌شوند.
در گزارش واشنگتن پست به نام كشورهايي كه از آنها براي بازداشت مظنونان استفاده شده، اشاره نشده است، اما ديده بان حقوق بشر گفته است كه برخي شواهد حاكي از انتقال مظنونان بازداشت شده در افغانستان به روماني، لهستان و برخي ديگر از كشورهاي اروپاي شرقي است.
 اسپانيا، سوييس، سوئد و ايسلند از جمله كشورهايي هستند كه گروه‌هايي را مامور تحقيق در اين مورد كرده‌اند كه ممكن است هواپيماهاي حامل زندانيان القاعده در مسير پرواز به سوي بازداشتگاه‌هاي اروپايي در خاك اين كشورها توقف و از فرودگاه‌هاي آنها به عنوان نقاط ترانزيت استفاده كرده باشند.  فرانكو فراتيني، كميسر قضايي اتحاديه اروپا در چهارمين نشست دفاعي اروپا گفت: اگر مشخص شود كه برخي كشورهاي اروپايي در همكاري با سازمان CIA در خاك خود زندان نگهداري مظنونين به ترور ايجاد كرده‌اند، حق راي آنها در اتحاديه اروپا لغو خواهد شد. وي در سخنان خود افزود: آمريكا تاكنون در رابطه با اتهامات منتسب به سازمان اطلاعات مركزي آمريكا، (سيا)، مبني بر براه انداختن زندان‌هاي مخفي در تعدادي از كشورهاي شرقي و جنوب شرقي اروپا هيچگونه پاسخ رسمي به استعلام‌هاي اين كميسيون نداده است. فراتيني افزود: از سوي ديگر تاكنون هيچگونه تضمين رسمي نيز از واشنگتن مبني بر اينكه گزارش هاي منتشره در اين زمينه بي‌پايه و اساس بوده نيز دريافت نشده است.  وي افزود: اين در حالي است كه حتي زماني كه نمايندگان كميسيون قضايي اروپا براي تحقيق درباره اتهامات اخير آمريكا به واشنگتن سفر كرده بودند، مقامات آن كشور نه‌تنها وجود زندان‌هاي سيا در برخي كشورهاي اروپايي را تكذيب نكرده‌اند بلكه از اروپا خواسته‌اند كه براي دريافت پاسخ فرصت بيشتري در اختيار واشنگتن قرار دهند. كميسر قضايي كميسيون اتحاديه اروپا افزود: از همه ‪ ۲۵دولت كشورهاي عضو اتحاديه اروپا به همراه برخي كشورهاي داوطلب عضويت در اين اتحاديه نظير بلغارستان، روماني، كرواسي و تركيه خواسته شده است كه با انتشار بيانيه هايي، رسما در اين زمينه كه آيا سازمان اطلاعات مركزي آمريكا در خاك آنها داراي زندان است يا خير، توضيح دهند. اگر اتهامات منتشره اخير درباره وجود زندان هاي سيا در برخي كشورهاي اروپايي صحت داشته باشد، اين موضوع تبعات جدي براي اين قبيل كشورها در اتحاديه بدنبال خواهد داشت. وي گفت: حتي اثبات چنين اتهاماتي مي‌تواند وعده‌هاي داده شده براي عضويت برخي كشورها نظير مقدونيه در اتحاديه اروپا را به حالت تعليق در آورد.  اين در حالي است كه به گفته فراتيني حق راي كشورهايي همانند لهستان نيز در صورت اثبات چنين اتهاماتي طبق كنوانسيون اين اتحاديه به حالت تعليق درخواهد آمد زيرا چنين اقدامي از سوي آنها به مثابه نقض كنوانسيون حقوق بشر اروپا است.  فراتيني گفت: تعليق حق راي كشورها در شوراي اروپا مطابق مواد ‪ ۶و ‪۷ قرارداد شوراي اروپا انجام خواهد شد زيرا در اين مواد قانوني تصريح شده اگر نقض آشكاري عليه اصول آزادي، دمكراسي، حقوق بشر و قانونمنداري در هر يك از كشورهاي عضو يا نامزد عضويت در اين شورا اتفاق بيافتد، مي‌توان عليه آنها مجازات‌هاي تنبيهي وضع كرد.
وي در عين حال گفت كه چندي پيش در اين زمينه با وزراي كشور لهستان و روماني گفت وگو كرده كه در اين ميان وزير كشور روماني به صراحت وي را از بي‌پايه و اساس بودن چنين گزارش‌هايي مطلع ساخته است.
 كنگره دفاعي اروپا از روز دوشنبه با حضور برخي وزراي دفاع اروپا و نيز يك هزار و ‪ ۶۰۰نفر از كارشناسان امور نظامي و دفاعي اين اتحاديه كار خود را در برلين آغاز كرده است. امنيت از ديدگاه اروپا و مبارزه با تروريسم و جنايات سازمان يافته بين المللي و تقويت همكاريهاي مشترك نظامي بين كشورهاي اين قاره از جمله اهداف اين گردهمايي سه روزه اعلام شده است.

رامسفلد و دستور شكنجه‌هاي وحشيانه

"جانيس كارپينسكي" فرمانده سابق بازداشتگاههاي تحت كنترل آمريكا در عراق، فاش كرد: "دونالد رامسفلد" وزير دفاع سابق آمريكا مستقيما" دستور وحشيانه‌ترين شكنجه زندانيان در زندان "ابوغريب" را صادر مي‌كرد.  اين نظامي زن كه پس از فاش شدن دامنه گسترده شكنجه‌گري نظاميان آمريكا در عراق براي كاهش انزجار افكار عمومي جهان از كار بركنار شد در مصاحبه با روزنامه"ال پائيس" اسپانيا افزود:با چشمان خود نامه غيررسمي وزارت دفاع آمريكا را كه امضاو دستخط شخص رامسفلد در آن به‌چشم مي‌خورد را ديدم كه در آن دستور بكارگيري روش‌هاي سخت بازجويي همراه شكنجه زندانيان عراقي را صادر كرده بود.  پايگاه اينترنتي روزنامه ليبراسيون كه اين مصاحبه را منتشر كرده، به‌نقل از كارپينسكي افزوده است: در حاشيه اين نامه نوشته شده بود "اطمينان حاصل كنيد كه حتما به اين دستورات عمل شود".  اين ژنرال سابق ارتش آمريكا گفت: در دادگاهي كه نوامبر گذشته در مورد شكنجه زندانيان ابوغريب و گوانتانامو از سوي شاكيان كه وكلاي حقوقي بين‌المللي بودند تشكيل شده بود، به‌عنوان شاهد پرونده، رسما" رامسفلد و بسياري از افسران ارشد آمريكايي را مسئول شكنجه و بدرفتاري با زندانيان معرفي كردم.  كارپينسكي افزود: روش‌هاي شكنجه دستور داده شده توسط رامسفلد عبارت از سرپا نگهداشتن زندانيان به مدت طولاني، ممانعت از خوابيدن، اخلال در ساعات تغذيه، پخش موسيقي با صداي بلند ناهنجار در سلول، و ايجاد مزاحمت‌هاي توانفرسا براي آنان بود.  وي درباره آغاز عمليات شكنجه در عراق گفت: همه چيز از سپتامبر ‪۲۰۰۳ و با بازديد ژنرال "جفري ميلر" فرمانده ارشد زندان گوانتانامو از زندان‌هاي عراق آغاز شد.  نظامي سابق آمريكا افزود: رامسفلد، ميلر را به‌عراق عراق فرستاده بود تا به اعضاي كادر اطلاعات ارتش آمريكا در عراق، جديدترين فنون سخت بازجويي مورد كاربرد در گوانتانامو را ببياموزد.  كارپينسكي توضيح داد: عكس‌هايي كه از شكنجه‌هاي وحشيانه در ابوغريب در سطح جهان منتشر شد، به بازجويي‌هاي بسيار بي‌رحمانه مربوط نيست، بلكه اين تصاوير پس از بازجويي و براي وارد كردن فشار رواني بر ساير زندانيان گرفته مي‌شد.  وي تاكيد كرد: بازجويي‌ها بگونه‌اي بي‌رحمانه بود كه اگر عكس‌ها در زمان بازجويي گرفته مي‌شد مطمئنا" هرگز براي عموم منتشر نمي‌شد.  كارپينسكي گفت: من دخالت مستقيم و آمرانه رامسفلد را در اين جنايت فاش مي‌كنم زيرا در ماجراي شكنجه زندانيان ابوغريب، مسئولان واقعي اين اعمال از سوي پنتاگون (وزارت دفاع آمريكا) از تحقيق مصون ماندند.  نظامي سابق آمريكا افزود: اين واقعا" ناراحت‌كننده است كه در پرونده‌اي جنايي، افراد غيرمسئول كه بي‌گناهي آنها مورد تاييد است، متهم معرفي مي‌شوند تا به متهم واقعي فرصت فرار داده شود كه اين واقعا" نمونه‌اي بارز از غفلت عمدي است.  ژنرال كارپينسكي از ميان فرماندهان نظامي آمريكائي حاضر در عراق تنها مسئول نظامي بودكه ارتش آمريكا وي را به جرم شكنجه و بدرفتاري با زندانيان زندان ابوغريب عراق مجازات كرد.  ديده‌بان حقوق‌بشر نيز پيشتر اعلام كرده بود: برپايه اعترافات سربازان آمريكايي بين سالهاي ‪ ،۲۰۰۳ - ۲۰۰۵زندانيان عراقي در زندان‌هايي كه توسط نيروهاي آمريكايي اداره مي‌شد مطابق روال عادي تحت ضرب و شتم شديد، محروم شدن از خواب و ساير رفتارهاي خشونت‌آميز غيرانساني قرار گرفته‌اند.  هر سربازي كه از اين دستورها سرپيچي يا از آن شكايت مي‌كرد طرد يا اخراج مي‌شد. اين سازمان به عكس‌هاي تكان‌دهنده‌اي كه در سال ‪ ۲۰۰۴از شكنجه زندانيان عراقي بدست ماموران آمريكايي در سطح جهان پخش شد، اشاره مي‌كند.  انتشار اين عكس‌ها رسوايي ديگري را در پرونده آمريكا در عراق و افغانستان رقم زد و انزجار عمومي عليه اين حكومت را در سطح جهان پديد آورد.  تاكنون ‪ ۱۱سرباز آمريكايي در اين رابطه محكوم شده‌اند اما هيچ افسر ارشد ارتش آمريكا تحت محاكمه قرار نگرفته است.  يكي از بازجويان زندان موصل درسال ‪ ۲۰۰۴به سازمان ديده‌بان حقوق بشر اعتراف كرده كه مقامات مافوق به او و ساير بازجوهاي اين زندان دستور داده‌اند كه از انواع روش‌هاي شكنجه در مورد برخي از زندانيان استفاده شود.  ديده‌بان حقوق بشر گفته است كه كشفيات اين سازمان گواه آن است كه بازجويي‌هاي همراه با شكنجه نمي‌توانسته بدون مجوز از فرماندهي ارتش و مقامات مافوق انجام شود. در حاليكه در اين قضايا همواره كانون توجه فقط بر سربازان دون پايه است.  وزارت دفاع آمريكا "پنتاگون" تمام اين گزارش‌هاي مستند را منكر شده و گفته است كه در ‪ ۱۲پرونده بررسي از اوضاع اين زندان‌ها هيچ مجوزي براي شكنجه صادر نشده است.  اما سازمان ديده‌بان حقوق بشر همه اين ادعاها را تكذيب كرده و تاكيد ورزيده، اعترافات مستدل و مستند سربازان آمريكايي از اوضاع زندان‌هاي عراق كاملا" اين حقايق تكان‌دهنده را اثبات مي‌كند.  جان سيفتون" تنظيم‌كننده گزارش ديده‌بان حقوق بشر درباره شكنجه‌گري نظاميان آمريكايي اعلام كرده است: آشكار است كه رهبران نظامي و غيرنظامي مسئول شكنجه زندانيان در عراق هستند و اين افراد بايد تحت محاكمه قرار گيرندروزنامه آمريكايي "واشنگتن پست" نيز چندي پيش در اين زمينه نوشت: دولت (آمريكا( معتقد است شيوه‌هاي بازجويي مورد استفاده سيا، در زمره مسايل محرمانه بسيار حساس امنيت ملي است كه انتشار اين شيوه‌ها مي‌تواند لطمه‌هاي شديدي به كشور بزند . واشنگتن پست افزود: دولت آمريكا از اختيارات طبقه‌بندي شده براي سرپوش گذاشتن بر عملكرد غيرقانوني يا نامساعد خود سوء‌استفاده مي‌كند . واشنگتن پست نوشت: به‌گفته زندانياني كه زماني در زندان‌هاي سيا بسر مي‌بردند، آنها با استفاده از شيوه‌هايي خشني مانند بستن به تخته، گذاشتن كيسه پلاستيك بر سر و جاري كردن آب براي تداعي احساس غرق شدن، شكنجه شده‌اندبا وجود بركناري چند ژنرال آمريكايي در عراق از جمله كارپينسكي، كه كاربرد شكنجه‌ها در زير مجموعه مسئوليت وي در عراق صورت گرفته بود، دولت آمريكا حاضر به پاسخگويي نشداما دولت بوش با وارد كردن فشارهاي زياد بر سازمان ملل و كشورهاي پيگير تحقيق در اين زمينه، مانع بررسي پرونده شكنجه‌گري نظاميان خود و انگليس و همچنين وجود زندان‌هاي مخفي سيا در خارج از مرزهاي آمريكا شده استسازمان عفو بين‌الملل و ديده‌بان حقوق بشر نيز از كميته مبارزه با شكنجه سازمان ملل خواسته‌اند، در قبال تصميم احتمالي واشنگتن براي مصونيت احتمالي شكنجه‌گران آمريكايي، واكنش نشان دهد. بررسي‌هاي ديده‌بان حقوق بشر درباره شكنجه‌گري آمريكا در عراق، افغانستان و گوانتانامو، نشان مي‌دهد دستكم ‪ ۶۰۰نظامي و غيرنظامي آمريكايي در مواردي از بدرفتاري يا قتل زندانيان دست داشتند . برپايه اعلام ديده‌بان حقوق بشر، دادگاه‌هاي نظامي آمريكا تنها ‪ ۵۴تن از اين نظاميان شكنجه‌گر را به كمتر از يك سال زندان محكوم كردندتصاوير و فيلم‌هايي از زندانيان عراقي زنده و عريان روي هم انباشته شده يا يك زنداني سراپا پوشيده در پارچه سياه كه در كنار يك نظامي آمريكايي كه با از دست دادن تحمل در مقابل شكنجه‌ها، سرخود را محكم به ديوار مي‌كوبد در سال ‪ ۲۰۰۴جهان را تكان دادافزون بر اين موارد، گزارش‌هاي انتشار يافته در رسانه‌هاي خبري غرب، نشان مي‌داد نظاميان آمريكايي و انگليسي مطابق دستور فرماندهان خود براي اخذ اعتراف، شماري از زنان زنداني عراقي يا همسران مردان زنداني را مورد هتك حرمت قرار داده‌اند . شكنجه‌گران آمريكايي و انگليسي پس از انتشار ناخواسته "عكس‌ها و فيلم‌هاي يادگاري خود در كنار قربانيان شكنجه روي اينترنت و روزنامه‌ها، اين اقدامات را انجام وظيفه سازماني روزانه خواندند كه گزارش كامل آنها تسليم مقامات شده است. از سوي ديگر بنا بر اعلام سازمان‌هاي بين‌المللي، سرنوشت هزاران زنداني ديگر در ابوغريب يا ديگر زندان‌هاي آمريكا خارج از اين كشور پنهان است، اما معدود نجات يافتگان از شكنجه‌ها و زندان‌هاي مخفي، ابعاد هولناك شكنجه‌گري‌هاي نظاميان آمريكايي و انگليسي درباره زندانيان بي‌نام را افشا كرده‌اند . همچنين مقامات بلندپايه برخي كشورهاي اروپاي شرقي و سازمان‌هاي حقوق بشر تاييد كرده‌اند، سازمان سيا در عمليات ادامه‌دار فوق محرمانه، صدها نفر را با اتهام‌هاي اثبات نشده تروريستي بازداشت و به زندان‌هاي خود در خارج از آمريكا منتقل كرده ولي مقامات اين كشور حاضر نيستند در اين‌باره سخني بگويند . با آنكه نظاميان بلندپايه و دون‌پايه آمريكايي بارها در دادگاه اعتراف كرده‌اند براساس دستورالعمل معمول سازماني و نظامي، مسوول شكنجه و انتخاب آزادانه نوع آن بوده‌اند، سازمان سيا و وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون) به‌عنوان مسوول مستقيم چنين اقداماتي، از پذيرش چنين حقيقتي سرباز زده‌اند . اما كاخ سفيد براي كاهش فشارها و پس از اينكه عكس شكنجه زندانيان عراقي در ابوغريب، آنرا يك "اتفاق" و عاملان شكنجه را "متمرد" و حتي "بزهكار" ناميد . سخنگوي دبيركل سازمان ملل نيز چندي پيش اعلام كرد: فيلم‌هاي شكنجه عراقي‌ها در زندان ابوغريب بغداد، شديدا ناراحت‌كننده است . استفان دوجاريك گفت: موضع سازمان ملل در برابر سوء استفاده‌هاي انجام شده در ابوغريب مشخص است. سازمان ملل اين صحنه‌ها را عميقا ناراحت‌كننده مي‌داند . وي ابراز اميدواري كرد در مورد اين صحنه‌ها كه از درون زندان ابوغريب فيلمبرداري شده و به‌اعتراف رسانه‌هاي غربي سربازان آمريكايي را در حال "آدمكشي، شكنجه و تحقير جنسي" نشان مي‌دهد تحقيقات فوري انجام شود . برخلاف ديدگاه دوجاريك، تاكنون آمريكا، هرگونه تحقيق بين‌المللي يا حتي بررسي موسسات آمريكايي را در اين زمينه رد كرده است . دولت آمريكا، پنتاگون و سازمان سيا كه در كنار دولت انگليس مسوول مستقيم اين شكنجه‌ها هستند نگران افشاي ابعاد گسترده‌تر ولي پنهان اين اقدامات بويژه در زندان‌هاي فرامرزي آمريكا هستند . دوروتا كريمتساز سخنگوي اين كميته در اين زمينه گفته است: تصاوير زندانيان ابوغريب نشان مي‌دهد حقوق بشر در اين زندان كاملا نقض شده است . انگليس شريك آمريكا در اشغال عراق و شكنجه مردم اين كشور نيز در اين زمينه با آمريكا همكاري گسترده‌اي دارد.

هاليوود وپنتاگون

 

وقتي هاليوود درگير جنگ‌ها مي‌شود، فيلم‌ها بايد تاوان سنگيني بپردازند. قوانين هاليوود آشناست. حقيقت اين است كه در هاليوود فقط آدم‌هاي خوب برنده هستند و هنگامي كه با فيلم‌هاي توليدي آن سر و كار داشته باشيم، قطعاً «آدم‌هاي خوب» آمريكايي خواهند بود. وقايع تاريخي هرگز نمي‌توانند سد راه فيلم‌هاي پر فروش هاليوود قرار گيرند. براي مثال فيلم «نجات سرباز رايان» را در نظر گيريد. در اين فيلم گويا فراموش شده است كه هفتادو دو هزار سرباز انگليسي و كانادايي نيز در جنگ شركت داشته‌اند. هاليوود از ما مي‌خواهد باور كنيم كه اين نيروهاي آمريكايي بودند كه با رمزگشايي يك دستگاه ارسال پيام‌هاي رمز غنيمت گرفته شده از يك زيردريايي آلماني، توانستند مسير جنگ را هدايت كنند و اصلاً مهم نيست كه نيروهاي انگليسي شش ماه قبل درگير جنگ شده بودند. اما حقايق هاليوود هميشه به اين آساني فاش نمي‌شود. براي مثال، درباره روابط عميق ميان پنتاگون (وزارت دفاع آمريكا) و هاليوود به ندرت سخني گفته مي‌شود. روابطي كه نه تنها ميليون‌ها دالر درآمد به جيب فيلمسازان هاليوود سرازير مي‌كند و نيز ابزار تبليغاتي مفيدي براي ارتش جهت جذب نيرو است، بلكه تاريخ را نيز در جهت اهداف واشنگتن تحريف مي‌كند و در مجامع بين‌المللي چهره‌اي موجه از آن به نمايش مي‌گذارد. در برنامه‌اي تلويزيوني به نام «عمليات هاليوود» كه از شبكه SBS پخش شد، اميليو پاكال فيلمساز به همراه ديو راب، روزنامه‌نگار و كارشناس سينما به نقد و بررسي مشاوره و كمك‌هايي كه تهيه‌كنندگان فيلم‌ها از پنتاگون دريافت كرده‌اند، پرداختند.
راب كه قبلاً براي مجلات «ورايتي» و «هاليوود راپورتر» فعاليت مي‌كرده در اين برنامه گفت طي تحقيقات خود با پي بردن به جزئيات دسترسي آسان تهيه كنندگان و فيلمسازان به كشتي، تانك، تجهيزات، اطلاعات، پايگاه‌هاي نظامي، و نيز نیروها و مناطقي كه جلوه‌اي بسيار واقعي به صحنه‌هاي فيلم‌ها مي‌داد، حيرت زده شده است. گزارش او كه بررسي صفحه به صفحه فيلمنامه‌هايي است كه استوديوها به پنتاگون تحويل داده‌اند، به خوبي نشان دهنده نوعي تباني براس سانسور و گنجاندن تبليغات مورد نظر پنتاگون در فيلمنامه‌ها مي‌باشد. پذيرش چنين سيستم نظارتي براي هاليوود به معناي برخورداري از كمك‌ها و همكاري پنتاگون است. و براي پنتاگون نيز به معني نشان دادن چهره‌اي مطلوب از نيروهاي خود و رفتار، ديدگاه‌ها و وطن دوستي آنها و در نتيجه توجيه وارد شدن به جنگ است.
با اين حال چرا پنتاگون بودجه خود را صرف صلح طلبي يا بهبود جنبه‌هاي نامطلوب زندگي سربازان خود نمي‌كند؟ چرا بايد به فيلم «گروهان» كمك كند در حالي كه فيلم «كلاه سبزها» خوشایندِ آنهاست؟ از جمله كساني كه در برنامه «عمليات هاليوود» اظهار نظر كرده‌اند، فيل‌نويس، كارگردان استراليايي؛ فيل استراب از وزارت دفاع آمريكا؛ لارنس سوييد، مورخ؛ و جوترنتو، نويسنده و رئيس «مركز آموزش عمومي ضد جنگ» را مي‌توان نام برد. همگي اين افراد اتفاق نظر داشتند كه در فيلم‌هاي مورد تایيد پنتاگون ديالوگ، طرح داستان و مليت قهرمان‌ها تغيير داده مي‌شود تا تهيه كنندگان بتوانند به جنگ افزارهاي پنتاگون دسترسي پيدا كنند.  براي مثال در سال 1995 در فيلمنامه اصلي و اوليه فيلم جميزباندي «چشم طلايي» يك ژنرال نيروي دريايي آمريكا اسرار نظامي را فاش مي‌كند. اما در نسخه اصلاح شده فيلم مي‌بينيم كه فرد خائن يك افسر نيروي دريايي فرانسه مي‌باشد.  پاكال و راب به بررسي دقيق تغييرات صورت گرفته در فيلمنامه‌ها پرداخته‌اند. آنها فهرستي از اسامي فيلم‌ها و تهيه كنندگاني كه با پنتاگون همكاري كرده‌اند، تهيه كرده و نشان دادند كه ويراستاريان وزارت دفاع چگونه فيلمنامه‌ها را تغيير مي‌دهند. جالب است كه در اين گزارش از فيلمسازاني كه خود اقدام به سانسور فيلمنامه‌ها و همكاري با پنتاگون كرده‌اند، بيش از ويراستاران انتقاد شده است. به گفته راب او در مبارزه عليه اين سيستم نظارتي دريافته است كه تاثير چنين تحريف‌هايي بر نسل كنوني جوانان آمريكايي هنوز مشخص نيست. چه تعداد از سربازان آمريكايي كه در عراق كشته شدند، پس از تماشاي اين نوع فيلم‌ها تصميم به حضور در جنگ گرفتند؟ چه تعداد از جوانان بر اثر تبليغاتي كه براي جذب نيرو در اين فيلم انجام شده، جان خود را از دست دادند؟
ظاهراً تنها كاري كه تهيه كنندگان براي برخوردار شدن از كمك‌هاي پنتاگون بايد انجام دهند اين است كه پنج نسخه از فيلمنامه را براي تاييد به آنجا تحويل دهند و سپس كليه تغييرات پيشنهادي پنتاگون را در فيلمنامه اعمال كنند. آنگاه دقيقاً مطابق با فيلمنامه شروع به ساخت فيلم كنند و محصول نهايي را قبل از نمايش عمومي آن در اختيار پنتاگون قرار دهند. به گفته راب بسياري از فيلمسازان هاليوود از قبيل جري براك هايمر، تام گلدنبرگ، جان وو و ساير تهيه كنندگان و كارگردانان با كمال رغبت چنين همكاري را با پنتاگون دارند. «راز كثيف هاليوود» همين است.
اما فقط فيلم‌هاي سينمايي هدف اين سيستم قرار ندارند. سريال‌هاي كارتوني كودكان نيز از سانسورها و تغييرات پنتاگون در امان نيستند. اخيراً صحنه‌اي از يك كارتون كه در آن هواپيمايي جنگي آتش مي‌گيرد و سقوط مي‌كند، پنتاگون را نگران كرده بود. از اين رو خواستار تغيير فيلمنامه آن شد چرا كه آنها نمي‌خواهد كودكان- سربازان آينده- ببينند كه ارتش آمريكا جنگ افزارهاي ناكارآمد توليد مي‌كند. جاي تعجب نيست كه دولت آمريكا نيز از هر آنچه پيامي مثبت از آمريكا را نشان دهد پشتيباني مي‌كند و به فيلم‌هايي چون «طولاني‌ترين روز»، «اسلحه برتر» يا «پرل هاربر» علاقه زیادي دارد. اما فيلم‌هايي از قبيل «اكنون آخر الزمان»، «گروهان» يا «دكتر استرنج لاو» به مذاقش خوش نمي‌آيد. همينطور فيلم‌هايي كه در آنها سربازان زخمي و مجروح، قربانيان جنگ، اردوگاه‌هاي اسرا يا تلفات غير نظاميان به تصوير كشيده مي‌شوند، ... اين فيلم‌ها هيچ ارتباطي به آنها ندارد! اما كافيست فيلمساز با استفاده از قوه تخيل خود قهرمان فيلم را ژنرالي چهار ستاره قرار دهد. در آن صورت با مدال‌ها و جوايز متعدد بمباران خواهد شد.
براي پيمودن جاده شهرت و محبوبيت نزد سردمداران دولت آمریکا راه های ديگري نيز وجود دارد. براي مثال نشان دادن واكنش‌هاي عاطفي پنتاگون در زمان جنگ براي آنها بسيار جالب خواهد بود (تلويزيون انگليس از اين شيوه بسيار استفاده مي‌كند.) مثلاً پيام فيلم «جنگ فويل» حول محور فداكاري و تفاهم مي‌چرخد. فويل، رئيس پليس پير وعاقلي است كه از تعقل، شكيبايي و بردباري خود براي مبارزه با خرابكاري و جنايت استفاده مي‌كند. اين فيلم به جاي نمايش كشتار و خونريزي در ميادين جنگ، ارزش‌هاي اصيلي را كه انسان‌ها براي حفظ آنها مبارزه مي‌كنند، به نمايش مي‌گذارد.ازمنابع مختلف سياسي ، خبري وتحليلي .

 

 


بالا
 
بازگشت