انتظارکه افغانها وعراقيها ازدموکراتها درآمريکا دارند ؟
)حقيقت(
بوش وجنگ بي فرجام
جورج بوش،
رييس جمهور آمريكا در روز گراميداشت قربانيان جنگ قسم ياد كرد، به منظور
بزرگداشت ياد 18 هزار زخمي و 2400 كشتهي آمريكايي جنگ عراق، مأموريت خود را در
اين كشور به پايان رساند.
در پاسخ به اظهارات وي بايد پرسيد به راستي مأموريت او چيست؟
آيا مأموريت جورج بوش در عراق براندازي رژيم بعث و بركناري صدام حسين است؟
اگر پاسخ بوش به اين سؤال مثبت باشد، بايد گفت هم اكنون صدام از مقام خود
بركنار شده است و در دادگاه غيررسمي كه از سوي آمريكا تشكيل شده، محاكمه
ميشود.
شايد مأموريت بوش اجراي انتخابات در اين كشو راست.
در
پاسخ به اين ادعا نيز بايد گفت مردم عراق تاكنون در سه انتخابات – تعيين دولت
موقت، تدوين قانون اساسي و تعيين دولت رسمي – شركت كردهاند.
جورج بوش بيش
از آغاز جنگ عراق مدعي شده بود، قصد دارد براي نابودي تسليحات كشتار جمعي عراق
به اين كشور حمله و صدام حسين را خلع سلاح كند. در پاسخ به اين ادعا نيز بايد
گفت پس از حمله به اين كشور معلوم شد اين ادعا، دروغ محض بود و به همين دليل
اكنون جورج بوش از وجود تسليحات كشتار جمعي در عراق سخني به ميان نميآورد.
اما اگر واقعاً هدف يا مأموريت جورج بوش در حمله به عراق، استقرار دولت قانوني
در اين كشور بود، چرا اكنون كه اين دولت در عراق تشكيل و كار خود را آغاز كرده
است، نيروهاي آمريكايي هنوز در آنجا حضور دارند؟ به چه دليل آمريكا بايد براي
ساخت بزرگترين سفارت خود، نيم ميليارد دلار هزينه كند؟
اين سفارت
براي مردم عراق يادآور كاخهاي گرانقيمت صدام حسين است. چرا بايد پس از گذشت سه
سال از جنگ و صرف ميلياردها دلار از مالياتهاي پرداختي مردم آمريكا در عراق،
مردم اين كشور هنوز از كمبود برق، آب لولهكشي و فاضلاب در عذاب باشند؟ مردم
عراق قبل از حمله آمريكا به اين كشور و در زمان رياست جمهوري صدام حسين از تمام
امكانات فوق برخوردار بودند، اما آمريكا با حمله به اين كشور و بمباران تأسيسات
زيربنايي آن، مردم را از ابتداييترين امكانات زندگي محروم كرد.اگر جورج بوش
قصد دارد حفظ امنيت عراق را به دست ارتش اين كشور بسپارد، چرا هنوز سربازان
عراقي از ماشينها و تجهيزات آمريكايي بهره ميبرند؟ نفربرهاي مسلح، تانكها و
ديگر تجهيزات ارتش عراقي كجا هستند؟ چرا جورج بوش به اعزام سربازان آمريكايي به
اين كشور خاتمه نميدهد؟ ارتش آمريكا نوجوانان 18 ساله اين كشور را به استخدام
خود در ميآورد و پس از تنها 18 ماه آموزش، آنها را به جنگ ميفرستد. آيا ادعاي
دولت آمريكا مبني بر آموزش پنج سالهي نيروهاي ارتش عراق، دروغي بيش نيست؟
در واقع بايد
گفت ماموريت جورج بوش، مخدوش كردن وجهه خود و از بين بردن اندك اعتبار
باقيمانده آمريكا در جهان ميباشد. حمله به عراق غيرقانوني بود. دولت آمريكا
بدون صدور هيچگونه بيانيه و اعلان جنگي به عراق حمله كرد و با استناد به تعريف
خود از حدود اختيارات رياست جمهوري (استفاده از قدرت نظامي در صورت لزوم) و
تصويب شيادان كنگره آمريكا، غيرقانونيترين جنگ تاريخ را رقم زد. اين جنگ نه
تنها طبق اصول قانون اساسي آمريكا، بلكه طبق اصول قوانين بينالملل نيز، جنگي
نامشروع به شمار ميرود، چرا كه از سوي عراق هيچ خطري متوجه آمريكا نبود.
عراق با
بازرسان تسليحات كشتار جمعي همكاري لازم را داشت و به درستي بيان كرده بود كه
فاقد اينگونه تسليحات است. به همين دليل شوراي امنيت سازمان ملل از صدور
قطعنامهاي كه بوش براي حمله به عراق لازم داشت، خودداري نمود.
حمله جورج
بوش به عراق حماقت محض بود و همانطور كه پدر وي اظهار داشت، جورج بوش با حمله
به عراق خود را در دردسر بزرگي انداخت. جاي هيچگونه شك و ترديدي نيست كه جورج
بوش قصد خروج از گرداب عراق را ندارد، اما كاملاً روشن است كه حتا در صورت
تمايل نيز، وي قادر نيست راه صحيح خروج از اين بنبست را بيابد. به نظر ميرسد
وي قصد دارد تا ابد در اين كشور بماند و نيروهاي آمريكايي را در آنجا نگاه
دارد.
اگر مأموريت
واقعي جورج بوش اين است، او بايد به مردم آمريكا اطلاع دهد كه فرزندان آنها
همچنان در عراق جان خود را از دست خواهند داد.
مردم عراق از
آمريكا خشمگين هستند و به هيچ عنوان با نيروهاي آمريكايي صلح نخواهند كرد و
مردم آمريكا نيز نبايد چنين انتظاري داشته باشند.
آمريكا كشور و سرزمين مردم عراق را نابود و بيش از 500 هزار كودك عراقي را تنها
با اعمال تحريمات اقتصادي به آغوش مرگ فرستاده است.
مردم عراق
خصوصيات و ويژگيهاي انساني بسياري دارند، اما قطعاً بخشندگي آنها شامل حال
قاتلان فرزندان بيگناهشان نخواهد شد. آيا جورج بوش به خاطر دارد كه يك عراقي
براي جبران مرگ فرزندش كه به دست نيروهاي آمريكايي كشته شده بود، مرگ ده
آمريكايي را طلب كرد؟
سياستهاي احمقانه جورج بوش همواره به ضرر كشور آمريكا تمام شده است.
حمله وي به عراق باعث شد تا اين كشور به يكي از متحدان ايران تبديل شود. اخيراً
نخست وزير عراق به آمريكا هشدار داده است به هيچ عنوان نميتواند از خاك عراق
براي حمله به ايران استفاده كند. آيا جورج بوش به خاطر دارد كه اخيراً نخست
وزير عراق از حق مسلم ايران براي دستيابي به فناوري هستهاي دفاع كرد؟
به نظر ميرسد نوبت مأموريت مردم آمريكا فرا رسيده است. جورج بوش دو
سال ديگر رياست جمهوري آمريكا را به عهده خواهد داشت و مردم آمريكا مأموريت
دارند از حماقتهاي آتي اين رييس جمهور خود محور ممانعت به عمل آورند.
همچنان پایگاه
اینترنتی رادیو بینالمللی چین در گزارشی با عنوان دیدگاه آمریکاییها درباره
جرج بوش، با استناد به گزارشهای منتشر شده در سایت اینترنتی شبکه خبری
سی.بی.اس آمریکا، به انعکاس نظرات برخی شهروندان آمریکا درباره رییس جمهوری
این کشور پرداخت.
در
این گزارش، شهروندان آمریکایی با انتقاد از سیاستهای جنگ افروزانه جمهوریخواهان
در آمریکا، جرج بوش را عروسک خیمه شب بازی در دست دیک چنی (معاون وی) دانستند
که از نعمت مغز بیبهره است ."
این گزارش به اظهارات یک شهروند آمریکایی درباره تهاجم نظامی آمریکا به عراق
اشاره میکند و میافزاید: « متاسفانه برخی تصور میکنند که ما (آمریکا) باید
در عراق بمانیم تا مانند ویتنام، شکست در جنگ را بپذیریم. جنگ عراق بسیار شبیه
به جنگ ویتنام است.»
رادیوبینالمللی چین در گزارش خود، علت عدم ذکر اسامی برخی از شهروندان آمریکا
که در انتقاد از سیاستهای دولت بوش سخن گفتهاند را حفظ امنیت جانی آنها ذکر
کرده است.
این
شهروند آمریکایی گفت که « مساله دستیابی به چاههای نفت عراق نیز نقش مهمی در
تهاجم نظامی آمریکا به عراق داشته است و ما درجنگ ویتنام نیز مصرانه و برخلاف
نظر عاقلان ایستادیم تا دست کم
۵۰هزار جوان آمریکایی قربانی این جنگ شوند.»
در
این گزارش به نقل یک شهروند دیگر آمریکایی آمده است: «ما بهتر است درسی از این
وضعیت بگیریم و هرگز یک احمق را از تگزاس به عنوان رییس جمهوری انتخاب نکنیم.
بوش پسر با طمع اینکه نفت عراق را به دوستان نفت خوارش بدهد، ملت آمریکا را در
باتلاق و منجلاب عراق گیر انداخته است. دادگاه عالی و قضات آن هم با رای دادن
به نفع بوش، این امر را برای او امکانپذیرکردند و بهمیل مردم توجه نکردند و
بوش و طرفداران او واقعا همانطوری که مردم جهان فکر میکنند، احمق هستند.»
در
این گزارش به نقل از یکی دیگر از شهروندان آمریکایی آمده است: « بوش مردم
آمریکا را به این وضع دچار کرده است و خودش هم باید راهی برای برون رفت از این
وضع بیابد. جرج بوش هرگز در زندگیاش، مسئولیت خرابکاری هایش را به عهده
نگرفتهاست، اما اکنون این فرد کوچک بیعقل و پست، باید راه حلی برای مشکلاتی
که ایجاد کرده است، پیدا کند.»
جنگ ، انتخابات وآرزوها
انتخابات هفتم
نوامبر، دموكرات هاى حاشيه نشين را دوباره به متن سياست آمريكا كشاند. نتيجه
ظاهرى انتخابات اخير اين بود كه كنگره از كف اختيار جمهوريخواهان خارج شده است
اما پيام واقعى اين حادثه آن بود كه عصر رهبرى نومحافظه كاران بر سياست هاى
آمريكا به سر آمده است.
دموكرات ها
اكنون خيز بلند خود را براى خارج كردن مهم ترين خاكريز قدرت يعنى كاخ سفيد از
سيطره رقيب آغاز كرده اند. اردوى دموكرات ها در حال حاضر سرگرم سازماندهى يك
رقابت و چالش بزرگتر است تا در مواجهه اى با تيم گرداننده امور امنيتى وسياسى
به سوى انتخابات ۲۰۰۸ راه كشد.
بى گمان
دراين ميدان كه كارزارى سخت تر از سه شنبه سياه جمهوريخواهان است، دموكرات ها
بايد استراتژى جايگزينى خويش براى دكترين ناكارآمد جمهوريخواهان عرضه كنند، در
وهله دوم نگاهها به سمت كادر رهبرى و شبكه تصميم گيران اين جناح دوخته خواهد شد
و اين كه اردوى دموكرات ها چه كسانى را براى تصدى كرسى هاى تأثيرگذار وزارت
خارجه خانم رايس، معاونت رياست جمهورى ديك چنى، شوراهاى امنيت استفان هاوس و
نمايندگى سازمان ملل جان بولتون و مديريت اتاق مشاوران، رئيس جمهور آماده
كرده اند.
از اين رو
«تركيب رهبران» در دور جديد بازگشت دموكرات ها به عرصه قدرت از مسائل قابل تأمل
براى تحليلگران روابط بين الملل است. گو اينكه سياست جهانى واشنگتن برآيندى از
آرا و خواسته هاى گروهها، جناح ها و مؤسسات عديده اقتصادى، نظامى و سياسى است
اما در نهايت چهره ها و تيم رهبران نقش غيرقابل انكارى در هدايت و پيشبرد اين
سياستها ايفا مى كنند. نقش حلقه مديران در عرصه نومحافظه كاران بيش از هر برهه
ديگرى به اوج رسيد. افكار عمومى جهان به عينه دريافتند كه چگونه طيف
نومحافظه كاران افراطى درون كاخ سفيد دو نهاد ارتش و ديپلماسى را در راستاى
تفكرات سياسى خويش به كار گرفتند. بنابراين سؤال روشن ناظران سياسى اين است كه
به راستى اگر دموكرات ها بناى تغيير مسير سياست هاى آمريكا را دارند با تكيه بر
انديشه كدام متفكران و بر اراده چه عناصرى مى خواهند اين كار بزرگ را به انجام
رسانند. به عبارتى كانديداى آنها براى عهده دارى كرسى برنامه ريزى و يا كنترل
نو محافظه كارانى مثل ريچارد پرل، پل ولفوويتز يا مديرانى نظير جان بولتون،
دونالد رامسفلد، ديك چنى و كاندوليزا رايس كيست؟
نخستين گمانه زنى رسانه هاى آمريكايى حاكى از اين بود كه حزب دموكرات
در سازماندهى شبكه تصميم گيران خود به جذب و به كارگيرى دوباره برخى
استراتژيست هاى نام آشنا مثل زبيگينو برژينسكى، برنت اسكوكرافت اقبال نشان داده
است و درصدد بهره گيرى از آنان در كنترل جنگ طلبى ساكنان فعلى كاخ سفيد هستند.
نشريه نيوزويك در پى پيروزى دموكرات ها از اين تصميم درون حزبى دموكرات ها خبر
داد. برپايه گزارش اين نشريه دموكرات ها علاوه بر دو چهره مذكور، آنها حول نقش
يك دموكرات متقدم به نام جيمز بيكر حساب باز كرده اند. ديپلماتى كه اگرچه مدتى
را در همسويى با جمهوريخواهان به سر برد اما در اين سالها كوشيده است نقش يك
مشاور مؤثر را بر كل جريان تصميم گيرى واشنگتن در بحران هاى بين المللى ايفا
كند. اما پس از گروه سياستگذاران در حلقه مديران اجرايى و ستادى دموكرات ها،
برنامه خود را با سه چهره اى كه نامشان درصدر ليست برندگان انتخابات مطرح شد
پيش مى برند، هيلارى كلينتون كه سايه حضور رئيس جمهور پيشين آمريكا (بيل
كلينتون) در مجلس سنا و محافل تصميم گير آمريكا شناخته مى شود و پس از كسب يك
پيروزى قاطع بر سناتورهاى جمهوريخواه براى سكونت دركاخ سفيد در سال ۲۰۰۸ آماده
مى شود. هرى ريدكه دموكرات ها بنابر تجارب زياداو در تصميم گيرى هاى مهم، رياست
سنا را به او سپرده اند و نانسى پلوسى كه امروز در نقش نخستين زن رئيس مجلس
نمايندگان و چهره محبوب دموكرات ها ظاهر شده است.
نكته قابل
توجه در برنامه كادرسازى دموكرات ها تاكتيك بديعى است كه آنها براى جذب چهره
هاى معتدل و به اصطلاح خوش خيم جمهوريخواهان براى پست هاى كليدى حكومت آمريكا
به كار بسته اند.
نخستين نشانه هاى اين تاكتيك در پالسى كه دموكرات ها به جانب يك رجل
جمهوريخواه (اسكوكرافت) و يك چهره انشعابى دموكرات ها (بيكر) فرستادند نمايان
است.
شكست
سنگين جمهوريخواهان در انتخابات ميان دوره اى ايالات متحده بيش از آن كه شكست
حزب جمهوريخواهان باشد، شكست نومحافظه كاران ساكن كاخ سفيد و طيف تندروى درون
كابينه بوش است. دونالد رامسفلد وزير دفاع بوش كه سابقه دو جنگ ناكام افغانستان
و عراق را در كارنامه دارد نخستين قربانى بزرگ شكست جمهوريخواهان در انتخابات
سه شنبه گذشته بود. تحليلگران امور آمريكا معتقدند پس از رامسفلد افرادى چون
جان بولتون و... نيز به زودى از سمت خود كنار خواهند رفت اما به نظر مى رسد
آنچه بيش از همه مورد توجه دموكرات ها قرار گرفته تغيير ديك چنى معاون رئيس
جمهور آمريكا كه از وى به عنوان طراح اصلى و مغز متفكر طيف جنگ طلبان دوره كاخ
سفيد ياد مى شود، است . بسيارى از سياستمداران كهنه كار آمريكا ادامه حضور
افرادى چون ديك چنى و رامسفلد و حتى كاندوليزا رايس را در محور كابينه بوش،
ادامه روند غيرمنطقى سياست خارجى آمريكا بخصوص در مناطق مهمى مثل خاورميانه
مى دانند. با استعفاى رامسفلد اينك ديك چنى درسيبل انتقادات و حملات دموكرات ها
قرار گرفته و قاعدتاً افرادى نيز از سوى دموكرات ها براى جانشينى وى و معرفى وى
به بوش در نظر گرفته شده اند. در رأس افراد مطرح براى جانشينى ديك چنى نامى به
چشم مى خورد كه براى آمريكايى ها چندان غريبه نيست و وى كسى نيست جز «برنت
اسكوكرافت» مشاور امنيت ملى آمريكا در زمان رياست جمهورى جرالد فورد و جرج بوش.
اسكوكرافت اگرچه يك جمهوريخواه است اما انتقادات فراوانى به سياست هاى آمريكا
بخصوص در عراق دارد.
اسكوكرافت
كيست؟
برنت اسكوكرافت در ۱۹ مارس ۱۹۲۵ متولد شد. وى در دوره رياست جمهورى
جرالد فورد و بوش پدر مشاور امنيت ملى آمريكا بود. اسكوكرافت همچنين در دوره
رياست جمهورى ريچارد نيكسون مشاور نظامى وى بود. اسكوكرافت در فاصله سال هاى
۲۰۰۵ - ۲۰۰۱ رئيس بخش مشاورين امنيتى جرج بوش بود.
وى پيش از
پيوستن به كابينه بوش، رئيس بنياد كيسينجر نيز بود. اسكوكرافت همچنين رئيس
مؤسسه «گروه اسكوكرافت» است كه توسط وى تشكيل شده است.
كاركرد «گروه
اسكوكرافت» برخلاف تمامى مناصبى كه اسكوكرافت تاكنون بر عهده داشته، به امورى
چون مشاور تجارتي و... خلاصه مى شود.
اسكوكرافت
برهه اى را در سمت رئيس نيروى هوايى ارتش ايالات متحده و سپس به سمت مشاور
امنيت ملى آمريكا منصوب شد.
اسكوكرافت
همچنين در دانشگاه نظامى آمريكا و آكادمى نيروى هوايى ارتش آمريكا تدريس كرده
است.
اسكوكرافت اگرچه عضو حزب جمهوريخواه آمريكا است اما چه در زمان حمله ايالات
متحده به عراق و چه پس از آن ازمخالفين ومنتقدين جدى اين حمله بود و جريان
منتقد جنگ عراق را در درون حزب جمهوريخواه هدايت مى كرد. اسكوكرافت اما در
مقابل از حاميان حمله آمريكا به افغانستان بود و آن را واكنشى در مقابل تروريسم
مى دانست. بوش پدر درسال ۱۹۹۱ مدال افتخار آزادى را به وى اهدا كرد. اسكوكرافت
همچنين در سال ۱۹۹۳ در كاخ باكينگهام از دستان ملكه اليزابت مدال افتخار دريافت
كرد.
اسكوكرافت همچنين كتابى را با نام «دنياى انتقال يافته» منتشر كرد كه
به ذكر خاطرات و جريانات درون كاخ سفيد در زمان پايان جنگ سرد و فروپاشى شوروى
در اوايل دهه ۹۰ پرداخت. وى بدون ترديد همواره از مردان پشت صحنه سياست خارجى
ايالات متحده بوده است و سالها حضور در مناصب امنيتى درون كاخ سفيد و نيروى
هوايى ارتش ايالات متحده از وى چهره اى كارآزموده ساخته است. اسكوكرافت در عين
حال پيرو يكى از فرقه هاى مسيحيت به نام مورمون است. وى متأهل و همسر وى مارين
هورنر اسكوكرافت است. حاصل ازدواج اسكوكرافت يك دختر است.
جيمز آديسون
بيكر يك ديپلمات و سياستمدار آمريكايى است كه متولد ۲۸ آوريل ۱۹۳۰ است. او در
دوره رياست جمهورى رونالد ريگان رئيس ستاد كارمندان رئيس جمهور، و در دوره دوم
رياست جمهورى ريگان، از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۸ وزير خزانه دارى بود. بيكر در دوره
جورج بوش پدر وزارت خارجه آمريكا را برعهده داشت.
اين
سياستمدار در هوستون به دنيا آمد و در رشته حقوق تحصيل كرد. وى ابتدا يك
دموكرات بود اما بعدها به حزب جمهوريخواه پيوست و سال ۱۹۷۰ در رقابت هاى
انتخاباتى سنا از جورج اچ دبليو بوش شكست خورد.
بيكر سمت هاى متعددى را تجربه كرد تا اينكه در سال ۱۹۸۹ در دوره رياست
جمهورى جورج اچ دبليو بوش به وزارت خارجه رسيد و از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۳ رئيس ستاد
كاركنان كاخ سفيد بود.
بيكر در
ايجاد اتحادى متشكل از ۳۴ كشور كه در جنگ اول خليج فارس به همراه آمريكا
مى جنگيدند نقش فعالى ايفا كرد، در اواخر ،۲۰۰۳ رئيس جمهور از وى خواست تا در
سياستگذارى براى عمليات آمريكا در جنگ عراق مؤثر واقع شود. او همچنين فرستاده
ويژه رئيس جمهور به ساير كشورها براى حل مسأله بدهى هاى عراق بود.
در پنجم ژانويه ،۲۰۰۶ بيكر در نشست وزراى سابق دفاع و خارجه آمريكا كه
به منظور بحث و گفت وگو پيرامون سياست خارجى آمريكا طراحى شده بود شركت كرد. در
ماه مارس ۲۰۰۶ كنگره تشكيل گروه مطالعاتى عراق را اعلام كرد و بيكر در كنار
لى هميلتون دموكرات رياست اين گروه را عهده دار شد. در ماه سپتامبر امسال
مطبوعات اعلام كردند كه بيكر درباره عراق به جورج بوش مشاوره مى دهد يك ماه پيش
نيز روزنامه واشنگتن پست گزارش داد كه بيكر رئيس كميسيونى است كه درباره
گزينه هاى آمريكا در عراق به رئيس جمهور مشاوره مى دهد. بيكر بر اين باور است
كه آمريكا به جز ادامه مسير فعلى در عراق گزينه هاى ديگرى هم مى تواند اختيار
كند. بيكر در گروه مطالعاتى عراق به همراه همكارانش مى كوشد كه نگاه جديدى به
عراق داشته باشد و انتظار مى رود كه اين گروه اندكى بيش از انتخابات اخير كنگره
آمريكا نتايج تحقيقات خود را اعلام كند. جيمز بيكر علاوه بر اينها، در شوراى
مشاوران براى اتاق بازرگانى آمريكا و آذربايجان فعاليت مى كند و بنابراين روابط
نزديكى با آذرى ها دارد. بيكر كه پدر ۸ فرزند است مؤسس انستيتو جيمز بيكر است.
فرداى انتخابات هفتم نوامبر كه به شكست جمهوريخواهان منجر شد، رسانه هاى آمريكا
از حضور دوباره بيكر در تيم سياستگذاران كاخ سفيد خبر دادند، برپايه اين
گزارش ها، بيكر در حلقه استراتژيست هاى آمريكايى قابليت آن را دارد كه جايگزين
چهره هاى تندرو جمهوريخواهان شود. چنانكه نيوزويك در گزارشى نوشت، جورج بوش با
دعوت دوباره بيكر به اتاق تصميم گيرى كاخ سفيد در صدد است تا از نقش او هم به
عنوان يك پل ارتباطى براى برقرارى تعامل با دموكرات ها بهره گيرد هم اين كه به
خواسته محافل منتقد درخصوص اصلاح سياست هايش در بحران عراق پاسخ دهد.
هرى ميسون ريد، دوم دسامبر ۱۹۳۹ به دنيا آمد و تحصيلات خود را در زمينه حقوق
پى گرفت. وى پيش از آنكه پا به دنياى سياست بگذارد به نوادا رفت و در آنجا وكيل
شد. او عضو حزب دموكرات و سناتور ارشد نواداست. انتظار مى رود كه پس از پيروزى
دموكرات ها در انتخابات ۲۰۰۶ كنگره، ريد رهبر اكثريت سنا شود.
هرى ريد در
سياست آمريكا، ابتدا به عضويت مجمع ايالتى نوادا درآمد و سپس در انتخابات سنا
شركت كرد اما از رقيب خود آلن بايبل شكست خورد. تا سال ۱۹۸۰ نوادا تنها يك عضو
در مجلس نمايندگان آمريكا داشت اما به دليل رشد جمعيت در دهه ۱۹۷۰ ناحيه دوم
نيز به اين ايالت افزوده شد و نوادا داراى دو نماينده شد. بدين ترتيب هرى ريد
در سال ۱۹۸۲ توانست در انتخابات سراسرى به راحتى پيروز و وارد مجلس نمايندگان
شود. علاوه بر اين، او دو دوره (۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷) در مجلس نمايندگان حضور داشت.
هرى ريد در سال ۱۹۸۶ به سنا راه يافت و در سال هاى ۱۹۹۲ ، ۱۹۹۸ و ۲۰۰۴ بار ديگر
راهى سنا شد. در سال ،۱۹۹۹ وى به عنوان معاون رهبر اقليت سنا و دست راست تام
راچل رهبر اقليت سنا از ايالت داكوتاى جنوبى انتخاب شد. در سال ۲۰۰۱ هنگامى كه
رشته كنترل سنا موقتاً به دست دموكرات ها افتاد هرى ريد به سمت معاونت اكثريت
سنا رسيد و در سال ۲۰۰۲ باز هم معاون رهبر اقليت شد.
در ۱۶ نوامبر ،۲۰۰۴ هرى ريد به مقام رهبرى دموكرات هاى سنا و رهبرى اقليت سنا
رسيد. هرى ريد در سال ۲۰۰۵ دچار يك سكته خفيف شد و به توصيه همسرش «لندرا» به
پزشك مراجعه كرد اما به دليل آنكه با ۳ روز تأخير مطبوعات را در جريان گذاشت با
جنجال هاى زيادى مواجه شد.
اول نوامبر ۲۰۰۵ هرى ريد خواستار غيرعلنى شدن جلسه سنا شد. در آن جلسه از ابهام
در اطلاعات مربوط به سلاح هاى كشتار جمعى عراق سخن به ميان آمد. پت رابرتس رئيس
كميته اطلاعات سنا در ژوئيه ۲۰۰۴ وعده داده بود كه سوء استفاده جورج بوش از
اطلاعات ناقص مربوط به عراق در حمله به اين كشور را بررسى مى كند اما وى در اين
زمينه كوتاهى كرد و هرى ريد در جلسه غيرعلنى سنا به شدت از او انتقاد كرد.
هرى ريد در ماه مارس ۲۰۰۶ گفت: «حضور نيروهاى آمريكا در عراق بيش از حضور ما در
جنگ جهانى دوم شده است. وى در ماه مه نيز با شناسايى زبان انگليسى به عنوان
زبان ملى آمريكا مخالفت كرد و آن را پيشنهادى نژادپرستانه ناميد.
در ماجراى جك آبراموف لابى گر، نام هرى ريد به عنوان يكى از افرادى كه
از آبراموف كمك مالى دريافت كرده است، مطرح شد. اما او گفت كه تماس هاى وى با
آبراموف و كمك هايى كه از او دريافت كرده، قانونى بوده است. وى اين ماجرا را
«رسوايى جمهوريخواهان» ناميد. هرى ريد در زمينه مسائل اجتماعى نيز داراى
ديدگاه هاى ويژه اى است. او از مخالفان سقط جنين است و در سال ۱۹۹۴ در تصويب
قانونى كه محدوديت هاى جديد براى حاميان سقط جنين در نظر مى گرفت سهم به سزايى
داشت. هرى ريد در مه ۲۰۰۵ در كانون توجه مطبوعات قرار گرفت. او در جمع گروهى از
دانش آموزان گفت: «پدر جورج بوش آدم عجيبى است. به نظر من او يك بازنده است».
او بعداً به خاطر تبعات اين اظهاراتش عذرخواهى كرد. نكته قابل تأمل ديگر درباره
هرى ريد آنكه او با موافقتنامه تجارت آزاد به ويژه
NAFTA
مخالف است و تمايلى به كاهش ماليات ندارد. هرى ريد در فيلم «ترافيك» يك نقش
جزيى داشت.
زبيگنيو كازميرز برژينسكى، ۲۸ مارس ۱۹۲۸ در ورشو پايتخت لهستان به دنيا آمد. وى
بخشى از سال هاى جوانى اش را در فرانسه و آلمان سپرى كرد و سپس به كانادا رفت.
برژينسكى در رشته علوم سياسى تحصيل كرد و سرانجام از دانشگاه هاروارد دكتراى
علوم سياسى گرفت. پس از آن به تدريس در هاروارد پرداخت و بعد از آن در دانشگاه
كلمبيا رئيس انستيتوى جديدى در امور كمونيسم شد. برژينسكى در سال ۱۹۵۸ شهروند
آمريكا شد و در سال هاى دهه ۱۹۶۰ مشاور كندى و جانسون بود. او همواره در صف
مخالفان با شوروى سابق بود و نيروى نافذ در تلاش هاى دولت جانسون براى نزديك
شدن به شرق اروپا محسوب مى شود. در سال هاى پايانى رياست جمهورى جانسون،
برژينسكى مشاور سياست خارجى هوبرت هامفرى معاون جانسون شد.
در سال ۱۹۷۳ برژينسكى به عنوان نخستين مدير كميسيون همه جانبه منصوب
شد. اين كميسيون گروهى متشكل از رهبران سياسى و تجارى و دانشگاهيان آمريكا،
اروپاى غربى و ژاپن بود كه هدف آن تقويت روابط ميان اين ۳ منطقه بود. جيمى
كارتر هم عضو اين كميسيون بود بنابراين هنگامى كه به رياست جمهورى رسيد
برژينسكى را به عنوان مشاور امنيت ملى و خود برگزيد.
برژينسكى از
مخالفان سياست خارجى به سبك نيكسون ـ كيسينجر بوده است. وى در دوره كارتر، بر
روابط شرق و غرب متمركز شد و عمدتاً به روابط شمال ـ جنوب و مسائل حقوق بشر
مى پرداخت. او يك بازيكن طرفدار همكارى گروهى بود و بنابراين به ايجاد رابطه با
ساير كشورها علاقه نشان مى داد. برژينسكى بر توسعه بيشتر روابط چين و آمريكا
تأكيد مى كرد و طرفدار موافقتنامه كنترل تسليحات با مسكو بود و همانند
رئيس جمهور و سايروس ونس وزير وقت خارجه معتقد بود كه آمريكا به جاى
يكجانبه گرايى بايد در ديپلماسى خود به دنبال همكارى بين المللى باشد.
در فضاى سال هاى پرالتهاب ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰ كه تسخير لانه جاسوسى آمريكا، حمله شوروى
به افغانستان و بحران هاى عميق اقتصادى به وجود آمده بود ديدگاه هاى ضدشوروى
برژينسكى جلب نظر كرد و توانست هواداران بسيارى را گرد او فراهم آورد. اما اين
مسأله نتوانست به بيمارى دولت كارتر پايان دهد. برژينسكى در سياست خارجى به
عنوان چهره اى واقع گرا مطرح شده و بسيارى او را آلترناتيو دموكرات ها در برابر
هنرى كيسينجر جمهوريخواه مى دانند. او در سال هايى كه در ساختار حكومت آمريكا
بود حول مسأله حقوق بشر تلاش هاى خود را سازماندهى مى كرد.
برژينسكى پس از كنار كشيدن از تشكيلات حكومتى آمريكا به نويسندگى، تدريس و
مشاوره روى آورده است و همواره يكى از مشاورها و استراتژيست هاى پشت صحنه سياست
خارجى آمريكا محسوب مى شد.
از ديد ناظران، برژينسكى در كنار كيسينجر يكى ازمنابع تغذيه تفكرات دستگاه
ديپلماسى آمريكاست، براى دموكراتها او نقش يك تكيه گاه فكرى را دارد و نسل جديد
سياستمداران اين جناح اميدوارند كه پس از به دست گرفتن كنگره و كاخ سفيد دوباره
از اين مرجع فكرى خويش بهره گيرند.
هيلارى رودهام كلينتون متولد ۲۶ اكتبر ،۱۹۴۷ سناتور ارشد نيويورك است كه سوم
ژانويه ۲۰۰۱ به سنا راه يافت و هفتم نوامبر ۲۰۰۶ نيز فرصت ديگرى براى ماندن در
سنا پيدا كرد.
او همسر بيل كلينتون رئيس جمهور پيشين آمريكاست و پيش از اين يك وكيل بود. او
دركاخ سفيد كوشيد كه فارغ از آن كه بانوى سياستمدار آمريكا محسوب مى شود،
ديدگاههاى خاص خود را نيز بيان كند. بنابراين در مسائل فرهنگى چهره اى جنجالى
است. با اين اوصاف، هيلارى مستقيماً در سياست آمريكا دخيل بوده است. اكنون كه
دموكرات ها كنترل كنگره را دردست گرفته اند هيلارى كلينتون به محتمل ترين
كانديداى دموكرات در انتخابات رياست جمهورى سال ۲۰۰۸ مبدل شده است.
وى دانش آموخته علوم سياسى است و در مدرسه حقوق ييل عضو هيأت تحريريه مجله
حقوقى دانشگاه بود. او در ۸ سالى كه به عنوان بانوى سياست پيشه آمريكا بوده در
اين نقش فعاليت هاى سياسى اندكى داشت و عمدتاً در زمينه حقوق زنان و مسائل
كودكان فعال بوده است. زمانى كه به سنا راه پيداكرد كوشيد تا روابط خود را با
سناتورهاى هردو حزب دموكرات و جمهوريخواه گسترش دهد و هم اكنون در پنج كميته
مهم سنا عضويت دارد. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، مسأله امنيت ملى در اولويت
برنامه هاى وى قرارگرفت و براى افزايش قابليت هاى امنيتى آمريكا دربرابر
تهديدهاى تروريستى كوشش كرد. او از عضويت خود در كميته سرويس هاى مسلح سنا براى
حمايت قاطعانه از حمله نظامى به افغانستان استفاده كرد و وضعيت زنان افغان در
دوره طالبان را موردتوجه قرارداد.
هيلارى
كلينتون با خروج نيروهاى آمريكايى از عراق مخالف است و براين باور است كه خروج
زودهنگام از عراق آن را به يك كشور شكست خورده مبدل مى كند. او از اين نظر حامى
بوش است اما با برنامه هاى بوش براى كاهش ماليات به شدت مخالفت مى ورزد.
هيلارى كلينتون همواره تلاش كرده تا زيرساخت هاى آموزشى، اشتغال و فناورى
آمريكا را مستحكم سازد. اما در برنامه هاى خود چندان موفق نبوده است. او در سال
۲۰۰۰ وعده داد كه در صورت راهيابى به سنا
۲۰۰ هزار شغل ايجاد كند. اما تاكنون در نيويارك بيش از ۱۷۰ هزار شغل از دست
رفته است. او پس از توفان ويرانگر كاترينا درصدد برآمد تا با ايجاد يك كميسيون
دلايل ناكامى دولت در رويارويى با اين حادثه را بررسى كند.
طبق يك نظرسنجى كه گالوپ در مه ۲۰۰۵ انجام داد، ۵۴ درصد از
پاسخ دهندگان هيلارى كلينتون را يك ليبرال، ۳۰ درصد وى را به عنوان يك ميانه رو
و ۹ درصد او را به عنوان يك محافظه كار معرفى كردند. وى از تمايل خود براى شركت
در انتخابات رياست جمهورى آمريكا در سال ۲۰۰۸ سخن گفته است و در سال جارى نيز
همواره موضوع گمانه زنى هاى رسانه ها در اين زمينه بوده است.
تاكنون هيچ زنى از سوى يك حزب بزرگ آمريكايى براى شركت در انتخابات
رياست جمهورى كانديدا نشده است و اگر هيلارى بركرسى رقابت رياست جمهورى ۲۰۰۸
بنشيند، او عنوان نخستين زن داوطلب براى رهبرى كاخ سفيد را ازآن خود خواهدكرد.
هيلارى در
فرداى شكست جمهوريخواهان در انتخابات هفتم نوامبر اعلام كرد كه اين پيروزى
دموكراتها مقدم و زمينه پيروزى بزرگ آنها در رقابت رياست جمهورى ۲۰۰۸ خواهدبود.
نانسى
پاتريشيا دالساندرو پلوسى متولد ۲۶ مارس ،۱۹۴۰ اكنون در جايگاه رهبرى اكثريت
مجلس نمايندگان آمريكا نشسته است. او پيش ازاين رهبر اقليت اين مجلس بود اما پس
از پيروزى دموكرات ها در انتخابات ميان دوره اى ۷ نوامبر ۲۰۰۶ به عنوان رئيس
مجلس نمايندگان آمريكا ايفاى نقش خواهدكرد. پلوسى نخستين زنى است كه رياست مجلس
نمايندگان آمريكا را برعهده مى گيرد.
پدر وى
نماينده مريلند در كنگره آمريكا بود و به دليل آنكه در فضايى سياسى رشد كرد در
سنين پايين وارد عرصه سياست شد و به دموكرات ها گرايش پيداكرد. پلوسى دوم ژوئن
۱۹۸۷ به كنگره راه يافت و از آن هنگام ۸ بار در انتخابات كنگره پيروز شده است.
درواقع، او اين پيروزى ها را به دليل نبودن يك رقيب سرسخت جمهوريخواه به دست
آورده است.
پس از اعتراض هاى ميدان تيان آنمن در سال ،۱۹۸۹ پلوسى به هواخواهى
جنبش دموكراسى چين درآمد و به شدت ازحكومت جمهورى خلق چين انتقاد كرد. شايد به
همين دليل بود كه برخى محافل خاور دور رهبرى او بر جناح پيروز دموكراتها را
نشانه اى از سردى روابط آينده واشنگتن و پكن تلقى كرده اند.
پلوسى در سال ۲۰۰۱ به معاونت رهبر اقليت دموكرات مجلس نمايندگان
انتخاب شد و اين نخستين بارى بود كه يك زن به چنين عنوانى مى رسيد. در سال ۲۰۰۲
ديك گفارد رهبر اقليت مجلس نمايندگان از عنوان خود استعفا داد تا نامزد
دموكرات ها در انتخابات رياست جمهورى شود.
بنابراين پلوسى جانشين وى در مقام رهبرى اقليت مجلس شد.
پلوسى با آنكه يك كاتوليك است، اما از سقط جنين در آمريكا حمايت مى كند و
خواهان حمايت مقام هاى مذهبى از سقط جنين است. او سعى مى كند خود را حامى حقوق
زنان نشان دهد و همواره كوشيده است كه زمينه را براى تأمين مالى سازمان هاى
سقط جنين فراهم سازد. با آن كه كشاورزى در ايالت وى كاليفرنيا پررونق نيست اما
پلوسى از آن حمايت مى كند. علاوه بر اين، پلوسى معتقد است كه در صورت لزوم،
بايد ماليات ها را افزايش داد تا بودجه دولت براى پيشبرد برنامه هاى خود تأمين
شود. پلوسى حامى هميشگى بودجه متوازن بوده است. او در عين حال مى كوشد خود را
مدافع آزادى هاى مدنى و آزادى بيان معرفى كند. پلوسى طرفدار جدايى كليسا و
حكومت است. پس از حملات ۱۱ سپتامبر پلوسى از هزينه هاى دولت در امور دفاعى
حمايت هاى فراوانى به عمل آورد.
با اين حال،
وى به شدت با دادن مجوز به بوش براى حمله به عراق مخالف بود و حتى به همراه
برخى نمايندگان مجلس از بوش خواست تا استراتژى معينى براى موفقيت در عراق در
پيش گيرد و يك جدول زمانى براى خروج از عراق تعيين كند. افزون بر اين، پلوسى
مى گويد: براى آموزش و پرورش اهميت فراوانى قائل است و از افزايش بودجه آموزش و
پرورش حمايت مى كند. وى همچنين طرفدار توسعه تكنولوژى هاى جديد براى كاهش
وابستگى آمريكا به نفت خارجى و نيز كاهش تأثيرات زيست محيطى سوخت هاى فسيلى
است. دوستانش، پلوسى را مدافع حقوق مهاجران نيز مى شناسند و درهمين راستا او
اخيراً با ساخت ديوار حائل درمرز آمريكا با مكزيك به منظور مقابله با ورود
غيرقانونى مهاجران مكزيكى به آمريكا مخالفت كرد.
ازمنابع خبري
.