بوش درمخالفت يا حمايت ازتروريزم ؟

)راد مرد (

 

تاريخ شكل گيرى پديده تروريسم هرچند فراز و نشيب هاى زيادى را تجربه كرده و توانسته است حاكميت هاى ملى را متأثر از خودكند، اما به يقين ، هيچگاه اين چنين شرايط كنونى را تجربه نكرده است.

شرايط پس از ۱۱ سپتامبر، تقابل بسيارى كشورها را با تروريسم درمنطقه سرزمينى خود به همراه داشته و اين در شرايطى است كه پيش از آن، برخى از همين قدرت هاى ملى، بسترهاى شكل گيرى و يا ايجاد گروههاى تروريستى را در حوزه جغرافيايى خود و يا ساير حوزه هاى جغرافيايى را شكل داده و يا از آن حمايت كرده بودند. حادثه ۱۱ سپتامبر شرايط جديدى به قدرت هاى ملى و اكثر گروههاى تروريستى تحميل و كشورهاى جهان سوم و كمتر توسعه يافته را با گزينه ها وچالش هاى عميقى روبرو كرد و بسيارى از آنها را در اردوگاه مبارزه با تروريسم قرار داد. دراين بين، نكته حائز اهميت، متأثرشدن ژئوپولتيك و جغرافياى سياسى و نظامى در عرصه منطقه اى و فرامنطقه اى كشورها است كه در اين عرصه، حاكميت هاى ملى و گروه هاى تروريستى كه به هر نحو نتوانند در اين گردونه قرار گيرند، حذف مى شوند و گزينه هاى همسو جايگزين آنهاخواهد شد. پرواضح است كه چنين فرايندى براى قدرت هاى بزرگ مهم - پرهزينه و زمان بر خواهد بود و سرمايه گذاريهاى اقتصادى و انسانى مضاعفى را مى طلبد.

پس از ۱۱ سپتامبر،۲۰۰۱ دولت «جورج بوش» با تبد يل مبارزه عليه شبكه هاى تروريست فرامليتى به جنگ با «محور شرارت » ( به زعم خود) ، در واقع ، همان برنامه سياسى و عقيدتى را دنبال كرد كه در سالهاى ۱۹۷۰ طرا حى شده و در اوايل سالهاى ۱۹۹۰ به دوران پس از جنگ سرد انطباق داده شده بود. تئورى جنگ بازدارنده كه از سپتامبر ۲۰۰۲ رسميت يافته است ، بى ترديد ، با تز تهديد سلاح و تلاش در انصراف د شمن كه به طور ممتد توسط دولت آمريكا دنبال مى شده است ، فاصله دارد و تئورى نومحافظه كاران كاملاً درچارچوب تداوم اراده راست راديكال و نومحافظه كار آمريكا، مبنى بر اعمال قدرت خود از طريق جنگ، معنى پيدا مى كند .

به گفته «ويليام كريستول» نظريه پرداز نو محافظه كار و مبتكر «طرحى براى يك قرن جديد آمريكايى » مى گويد:«هروقت كه ملت آمريكا آماده جنگ است، بايد آن را به فال نيك گرفت!»

بعد از ۱۱سپتامبر ،۲۰۰۱ «تروريسم» تفسير جديدى پيدا كرد. ساختار نظام فكرى آمريكا در سياست خارجى تغيير و به سوى يك نظام سلسله مراتبى امرى و غيرمشروط سوق پيدا كرد. اولين پيامد اين تغيير، گسترش مفهوم مبارزه با تروريسم بود كه جورج بوش آن را در ۲۲سپتامبر۲۰۰۱ در جمع نمايند گان كنگره آمريكا تبيين كرد و دولتها را در مقابل انتخاب دوگزينه قرار داد: آنكه با ما نيست، عليه ما است!  بعد از اين اظهارات، چند  كشور ايران، عراق،  كورياي شمالى وبعد ترسوريه  به عنوان محور شرارت معرفى شدند. دكترين جديد امنيت ملى آمريكا پس از ۱۱سپتامبر براساس مبارزه با تروريسم تبيين شد اين سخنان جورج بوش در اصل   د كترين جديد امنيت ملى آمريكا بود، كه توسط نزديكان وى مانند «كاندوليزا رايس» و... تبيين شده بود. ديد گاههاى «رايس، سياست مداخله گرايى آمريكا را به بهانه مبارزه با تروريسم نهاد ينه كرد و توجيهات حقوقى نيز به آن اضافه شد. تهاجم نظامى آمريكا به افغانستان و عراق، با تغيير جديدى از ماده ۵۱ منشور نمونه بارز آن بود. ماده۵۱ منشور سازمان ملل متحد مى گويد: «هر كشورى كه در مظان حمله و يا تجاوز مسلحانه قرار گيرد، حق دفاع فردى و جمعى خود مى داند كه در پاسخ به حملات تروريستى، عليه كسانى كه مرتكب اين اقدام شدند و دولتهايى حامى اين نوع فعاليت ها، وارد عمل شود.» اما در حادثه ۱۱سپتامبر، مفهوم جديدى از ماده۵۱ به كار برده شد مبنى بر اينكه اگر در حملات تروريستى از ابزارى متعارف و غيرنظامى به نوعى استفاده شد كه به نتايج مخربى انجاميد و آثارى شبيه به حمله نظامى را داشته باشد، كشور مورد حمله قرار گرفته مى تواند، خود، به تنهايى درصدد پاسخ و مجازات تروريست ها بر آيد.  از اين رو، آمريكا مدعى شد در مظان حمله قرار گرفته است كه آن را به جنگ عليه آمريكا تشبيه و اعلام كرد:

حق دفاع فردى و جمعى خود مى داند كه در مورد اين نوع حملات تروريستى، نه تنها عليه كسانى كه مرتكب اين اقدامات شده اند، بلكه عليه دولت هايى كه به نحوى از آنها حمايت كرده اند، وارد عمل شود؛ تهاجم نظامى به افغانستان نيز براساس همين توجيه انجام گرفت. بنابراين به نظر مى رسد مبارزه با تروريسم، بخصوص بعد از ۱۱سپتامبر ابزارى در دست آمريكا است تا اول هژمونى خود را در سطح نظام بين الملل تثبيت كند و دوم در سايه تفسير خود از مصداق هاى تروريسم، در امور داخلى كشورهاى مختلف دخالت نمايد.

 واقعه ۱۱سپتامبر، بيانگر شرايط و شكاف جديد براى واشنگتن و جهان بود. از اين مقطع به بعد، ايالات متحده بالاترين آسيب هاى بالقوه و بالفعل خود را موشكهاى دور برد بالستيك ندانسته و فاصله جغرافيايى از نقاط بحران خيز نمى توانست مصونيت نسبى را براى آمريكا ايجاد كند. بر اين اساس، ايالات متحده تهديدات خود را نه در حوزه هاى ملى، جغرافيايى و سرزمينى خود، بلكه در آن سوى اقيانوس ها جست وجو كرد. «ريچارد پرل» يكى از پرنفوذ ترين عناصر محافظه كار به صراحت اذعان مى دارد: «بايد نشان دادكه تشنج زدايى ديگر كارآيى ندارد و بايد اهداف پيروزمندانه را از نو مطرح كرد.»

آيا سرنوشت اين مبارزه به بن بست کشانده نشده است ؟  : یکی از کمیسیون های مجلس عوام انگلستان طی گزارشی که اخیرآ به مجلس ارائه نموده گفته است که مبارزه جهانی علیه تروریسم پس از یازدهم سپتامبر به جای این که موجب تضعیف تروریسم گردد، برعکس به گسترش دامنه این پدیده در جهان انجامیده است.

در گزارش این کمیسیون به خصوص از کشورهای افغانستان و عراق نامبرده شده که حمله نظامی به این دو کشور برای مهار تروریسم تاکنون ناموفق مانده است. آنچه که در گزارش این کمیسیون آمده، باز تکرار واقعیت های عینی است که جهانیان همه شاهدانند.

اما سؤال این است که جنگی که برای رسیدن به پیروزی در آن به ارزش هزاران میلیارد دالر ساز و سازمان جنگی تدارک گردیده و مدرن ترین تکنولوژی جنگی به کار گرفته شده، چرا تأثیر معکوس به بار آورده است؟ اشتباه کار در کجاست؟. تروریسم پدیده ای بسیار پیچیده است که نمی توان آن را با معیارهای مادی سنجید. نمی توان به این باور بود که اگر فلان رهبر به قتل برسد، خشونت به پایان خواهد رسید. برای مبارزه با این پدیده باید در قدم اول به ارزیابی و ریشه یابی انگیزه ها پرداخت. بدون چنین ریشه یابی، مبارزه با تروریسم دروغی بیش نخواهد بود و راه به جایی نخواهد برد. تردیدی نیست که هر طرز فکر و ایدئولوژی و هر دین و مذهبی انگیزه های دفاع از خویش را در خود نهفته دارد. نمی توان تصور نمود که وقتی د ید گاهی مورد حمله و هجوم قرار می گیرد، هوادارانش فقط به این دلیل که از نیروی دفاعی همسان با مهاج برخوردار نیستند، د ست از د فاع بردارند و تیغ و سپر بر زمین افگندند و علم تسلیم برافرازند. در انجیل، تعلیم به گذشت و تسامح در برابر زومندان را می بینیم، در انجیل متی آمده است:

گفته شده که اگر کسی چشم دیگری را کور کند، باید چشم او را کور کرد و اگر کسی د ندان کسی را بشکند، باید دندانش را شکست اما کهيا می گوید که اگر کسی به تو زور گوید، با او مقاومت نکن، حتی اگر به گونه راست تو سیلی بزند، گونه د یگرت را نیز پیش ببر تا به آن نیز سیلی بزند، اگر کسی ترا به دادگاه بکشاند تا پیراهنت را از تو بگیرد، کلاه خود را نیز به او ببخش. اگر یک سرباز به تو د ستور دهد که باری به مسافت یک کيلومترحمل کنی، تو دو کيلومتر حمل کن. 

 اما پیروان همین د ین وقتی مورد حمله قرار می گیرند، به این تعلیم عمل نمی کنند زیرا این توصیه به وضوح با سرشت انسانی در تضاد است و بیشتر به سخن جابرانی می ماند که از زیر  دستان شان اطاعت محض را خواهانند.  نه به فرموده خدایی   (ج) که در قرآن شريف می فرماید: " بجنگید با آنانی که با شما می جنگند اما تجاوز نکنید که خداند تجاوزگران را دوست ندارد."  یا اینکه : با کسانی که بر شما ظلم روا می دارند، مقابله به مثل نمائید و باز نه ظلم کنید و نه ظلم را تحمل نمائید. تا چند سال قبل اعمال کلیسا در بعضی از کشورهای آمریکایی لاتین مورد تأئید واتیکان نبود زیرا کشیشان این کلیساها مانند مردم شان مخالف با سلطه ایالات متحده آمریکا بودند. در حالی که (کلیسای سرخ) (لقبی که به کلیساهای مخالف آمریکا در آمریکای لاتین داده بودند) مورد خشم واتیکان بود به این د لیل بود که ادعا می شد خشونت گرایی با تعالیم کلیسا سازش ندارد، اما مردم با کمال تعجب می د ید ند که کشیش های آمریکایی در دوران جنگ ویتنام به آن کشور می رفتند تا مراسم مذهبی را برای سربازان آمریکایی انجام دهند. پیروان آئین مسیح هر چند خود را خیلی بیشتر از د یگران طرفدار تسامح د ینی می دانند و به جدایی د ین از سیاست در عصور پسین تأکید دارند اما آنچه که جهانیان در عمل شاهد آن بوده اند در موارد متعددی خلاف این ادعا را نشان می دهد.
سال ها قبل از عنوان شدن نظریه ای به نام جنگ تمدن ها به وسیله هاتینگتون، به قدرت رسیدن نو محافظه کاران در آمریکا و رویداد خونین یازدهم سپتامبر، در الجزایر طی یک انتخابات آزاد و دموکراتیک، جبهه نجات اسلامی برنده شد. اما این پیروزی با کودتای سکولارها مواجه گردید و الجزایر در کام یک جنگ خونین فرو رفت. در طول جنگی که سالها دوام کرد دهها هزار نفر کشته شدند و اقتصاد الجزایر از پای افتاد. اگر به جبهه نجات اجازه ساختن حکومت داده می شد، آیا جهان به پایان می رسید؟ خیلی ممکن بود که اسلامگرایان نتوانند به وعده های خود عمل کنند و در انتخابات بعدی به شکل کاملا طبیعی و با رأی مرد
م از قدرت برکنار شوند. اما حمله به گروهی که برنده انتخابات بود، با مخالفت غرب مواجه نشد. معاون وزیر خارجه آمریکا در آن زمان به صراحت گفت که ایالات متحده آمریکا از ایده ( یک فرد، یک رأی، برای یک نوبت) در نقاطی چون الجزایر حمایت نمی کند. وی گفت که اگر اسلا مگرایان در الجزایر به قدرت برسند، می توانند قانون اساسی را منحل کنند. البته منظور وی انحلال قانون اساسی از راه زور نبود بلکه به این نکته اشاره داشت که اکثریت نمایند گان منتخب مردم، وابسته به نهضت اسلامی اند و بنابر این از نظر قانونی حق تغییر را در قانون اساسی دارند اما آمریکا و غرب چنین نمی خواهد. آیا این موضع گیری خود مخالفت با خواست مردم الجزایر نبود؟ این که امروز غرب بر این باور می رسد که جنگ با تروریسم نتایج مطلوب به بار نیاورده، ناشی از این است که این جنگ با معیارهای مختلف به راه افتاده است.

 از نظر غرب تروریست کسی است که منافع غرب را تهدید می کند نه کسی که انسان های بیگانه را می کشد، خانه های مردم را با بمب و بلدوزر تخریب می کند و مردم را به کوچ اجباری وادار می سازد. سرباز تفنگ به د ست اسرائیلی که به سوی تظاهرکنند گان بی سلاح گلوله آتشین فرو می بارد، تروریست نیست اما کودک سنگ به د ست فلسطینی تروریست است.  کشتن مردان و زنان و کودکان فلسطینی به دست نظاميان اسراييل ، دفاع مشروع به شمار می آ ید و اما مقاومت در برابر آن تروریسم است.

 این مثال ها می تواند بی پایان باشد و نقاط مختلفی از جهان را شامل شود اما انگیزه هایی که برای خشونت گرایی ایجاد می کند، وحشت آور است. وقتی سه عرب زندانی در زندان گوانتانامو خود کشی می کنند، دولتمردان آمریکا خود کشی آ نها را عمل تحریک آمیز برای خشونت بیشتر می خوانند وقتی می دانید که چنین اعمالی موجب تحریک تروریسم می شود، پس چرا زمینه های آن را با ساختن چنین زندانی مساعد می سازید؟ تأثیر این اعمال به روی گرایش های سیاسی در جهان اسلام قابل دقت است…

پس دلیل اصلی عدم موفقیت این جنگ را باید در جای دیگری جستجو کرد. تا زمانی که تروریست های خوب و تروریست های بد در جهان وجود دارد و در برابر تروریسم با معیارهای دوگانه مبارزه صورت می گیرد، هیچ کس شعار های مبارزه علیه تروریسم را باور نخواهد کرد. تا آنگاه که برای مبارزه با توریسم از میان نخواهد رفت و این آتش خاکستر نخواهد شد.

آسوشیتد پرس درمورد جنگ عراق ميگويد : ارتش آمريكا در يكي از دشوارترين جنگ‌هاي چريكي تاريخ در عراق گير افتاده است؛ 140 هزار سرباز آمريكايي آموزش ديده براي جنگ‌هاي عادي، در مقابل گروه كوچكي از مبارزان عراقي كه فرمانده و رهبر بزرگي هم ندارند، شكست خورد‌ه ‌است.» جيم كرين، تحليل‌گر خبرگزاري آسوشيتدپرس در بررسي شرايط كنوني عراق مي‌افزايد: تعدادي از شبه نظاميان با يكد يگر توافق كرده‌اند كه آمريكايي‌ها را وادار به خروج از عراق كنند.

 در جنگ‌هاي قبلي، د شمنان آمريكايي‌ها مشخص بودند. در ويتنام، هوشي مين، رهبر مشخص ويتنامي‌ها، ارتشي كوچك را براي متحد كردن كشور هدايت كرد. اما در عراق، شورش‌ها و حملات، سازمان‌دهي نشده، بدون يك فرمانده‌ي واحد يا شاخه‌ي سياسي خاص و يا تحت تسلط گروهي ويژه انجام مي‌شود و ارتش آمريكا نمي‌تواند شيوه‌اي واحد براي مقابله با اين گروه‌ها كه اهدافشان و نوع عمليات‌هايشان متفاوت است، اتخاذ كند.

هم‌چنين تشخيص نيروهاي مقاومت از غير نظاميان در سرزمين پرآشوبي كه بخش وسيعي از آن حامي مقاومت است و بقيه از بيم جانشان حاضر به كمك به خارجيان نيستند، بسيار دشوار است. در اين تحليل آمده است: بوروس هافمن، كارشناس ضد شورش كه در دولت آمريكايي عراق در زمان انتقال قدرت، به عنوان مشاور خدمت كرده، مي‌گويد:

 اين بسيار پيچيده ‌تر و پرچالش‌تر از هر شورشي است كه آمريكا تاكنون در آن جنگيده است. مهاجمان براي انقلاب تلاش نمي‌كنند، حداكثر تلاش‌شان نابود كردن رژيم عراقي تحت حمايت آمريكا با وارد كردن هرچه بيشتر خسارت بر آمريكا و متحدان خارجي و عراقي‌اش است.

 آسوشيتدپرس مي‌افزايد: يكي از رهبران مقاومت در فلوجه كه خود را ابوذر، 45 ساله و دگروال سابق ارتش عراق معرفي كرده، مي‌گويد: ما مي‌خواهيم همه‌ي سگ‌هاي آمريكايي كشورمان را ترك كنند. اين گروه‌هاي مقاومت با يكد يگر همكاري مي‌كنند و ائتلاف‌هاي موقت دارند، بنابراين ارزيابي 20 هزار شورشي در اين كشور كم است. فرماندهان آمريكايي اين جنگ را “شورش تركيبي” چهار گروه با تاكتيك‌ها و اهداف متفاوت توصيف كرده‌اند؛ سه گروه اصلي از مسلمان اهل تسنن كه اكثرا عراقي هستند و گروه چهارم شبه نظاميان وابسته به مقتدي صد ر، از بزرگ‌ ترين گروه اجتماعي در عراق يعني شيعيان . بزرگ‌ ترين جبهه‌ي نيروي مقاومت، از مبارزا ن ناسيوناليست عراقي تشكيل شده كه مدعي قدرت سكولار از د ست رفته‌شان همراه با عزل صدام از قدرت در سال 2003 هستند. دومين گروه، جبهه‌ي در حال رشدي از مبارزان متعصب، مرتبط با گروه‌هاي تروريستي و اصولا تحت هدايت جانشين ابومصعب الزرقاوي است. نظاميان آمريكا معتقدند كه اين افراد درصدد تبديل عراق به يك پايگاه ضد غربي و احتمالا انجام انقلاب ديگري در منطقه مي‌باشند.
گروه سوم شامل عراقي‌هاي محافظه‌كار است كه خواهان برقراري اصول اسلامي هستند و خود را از تاكتيك‌هاي تروريستي نظير بمب گذاري خودروها و سربريدن گروگان‌ها دور نگاه داشته‌اند. گروه چهارم،‌ سپاه مهدي مقتدي صدر است كه هدفش فراگير كردن رهبري شيعه تعريف شده است. بر اساس گزارش آسوشيتد پرس، جنايت كاران عادي نيز با دريافت پول وارد اين معركه شده‌اند، گانگسترها كه به طور عادي در كار دزديدن مردم و باج‌ گيري هستند، به كار افتاده‌اند و حتي سر برخي را بريده‌اند. اين خبرگزاري آمريكايي عنوان داشته است: ها فمن و د يگر كارشناسان مستقل معتقدند كه شورش‌ها به دليل افزايش تلفات و ايجاد ترس و وحشت و كاهش تلا‌ش‌هاي بازسازي موفقيت‌آميز بوده است. ابوذر، دگروال سابق عراق مي‌گويد :

رهبران آمريكايي علنا درباره‌ي وضعيت جنگ با يكد يگر تناقض ‌گويي دارند. ضد حملات نيز فقط باعث كشتن زنان و كودكان شده كه همين امر نظر مردم نسبت به آمريكا‌يي‌ها را بسيار تغيير داده است.  

وي مي‌گويد: ما شاهد اظهارنظرهاي متضاد توسط دولت آمريكا در رابطه با عراق بوده‌ايم كه نشانه‌ي ديگري از شكست آنها است. به همين دليل داوطلبان بيشتري نزد ما مي‌آيند؛ چرا كه از سوء رفتار آمريكايي‌ها و تحقير شدنشان اطمينان يافته‌اند. جيميز دوبينز، نمايند‌ي دولت بوش در افغانستان و تحليل گر نظامي مي‌گويد: اگر نتوانيم از مردم حفاظت كنيم، اعتماد و حمايتشان را از دست داده‌ايم. اگر ما يا دولت عراق شكست بخوريم، كاملا جنگ را باخته‌ايم. افسران ارتش آمريكا اعتراف دارند كه شرايط دشوار است، اما مي‌گويند كه اين اوضاع مي‌تواند وخيم ‌تر شود.  نويسنده‌ي آسوشيتدپرس معتقد است: فرماندهان مدعي هستند كه استراتژي آمريكا تقويت كنترول دولت عراق و مبارزه در صورت لزوم است. يك جنرال آمريكايي مي‌گويد :

تاريخ پر از شورش‌هاي به پيروزي رسيده است. نظاميان ويتنامي در سال 1973، آمريكايي‌ها را بيرون كردند. شبه نظاميان افغاني نيز در سال 1989 اتحاد جماهير شوروي را به زحمت انداختند. اگر شبه نظاميان عراقي بتوانند حكومت تحت حمايت آمريكا در عراق را سرنگون كنند، به اعتقاد تحليل گران اختلاف موجود ميان اهداف گروه‌ها منجر به جنگ داخلي و تجزيه‌ي عراق خواهد شد. تصميمات نادرست دولت دست نشانده آمريكا در عراق دليل عمده‌ي حملات مقاومت عنوان مي‌شود. به عقيده‌ي بسياري، انحلال ارتش عراق و ممانعت از حضور علني برخي رهبران سياسي، آنها را تبديل به متحدان بالقوه‌ي د شمنان آمريكا ساخته است. به عقيده‌ي تحليل گران مستقل، جنگ توسط سربازان آمريكايي با مهاجمان نه چندان آموزش د يده، مشكل بودن شكست اين مهاجمان را ثابت كرده است؛ كساني كه حملاتشان را با پنهان شدن و حركت در ميان غير نظاميان تشديد كرده‌اند . اين خبرگزاري در بررسي خود از اوضاع كنوني عراق مي‌افزايد  : «دوبينز مي‌گويد:

آمريكا توانست دولت عراق را از همان ابتداي تشكيل‌اش بخرد، اما محبوبيت خود در ميان مردم را هر روز بيشتر از روز قبل از دست داد. ارتش آمريكا موفقيت زيادي در ضد شورش‌ها نداشته است. دو نبرد اصلي‌اش در اين رابطه در سومالي در سال 1993 و ويتنام دهه‌هاي 60 و 70 به شكست انجاميده است. در هر دوي اين موارد دشمن چنان جنگيده كه آمريكايي‌ها را از خاكش بيرون كرده است.

هافمن مي‌گويد: ويتنام آسان نبود، اما عراق به يقين دشواتر است. ريچارد ك. بتس، مدير موسسه‌ي مطالعات جنگ و صلح دانشگاه كلمبيا مي‌گويد: اگر شورشيان سازمان دهي‌شده نيستند، تاكتيك‌هايشان كلاسيك است. جنگ‌هاي چريكي اغلب در مراحل اوليه شامل موترهاي بمب گذاري شده، ترور و گروگان گيري است. اما با قوي‌تر شدن مبارزان، نيروي رزمي تشكيل مي‌شود. در عراق نيز تشكيل گروه‌هاي شورشي تا حدودي موفقيت داشته است.

تروريسم درخاورميانه : با آغاز حملات نيروهاي هوايي و دريايي رژيم بد نام اسراييل عليه لبنان، آخرين اميد بوش براي موفقيت سياست‌هاي خود در خاورميانه، نقش بر آب شد.  قبل از اين حملات دستيابي كشورهاي خاورميانه از جمله ايران به فناوري هسته‌اي و سياست هاي مستقلانه در كشورهايي چون مصر، لبنان، فلسطين، عراق ، سوريه  و ايران، سياست‌هاي بوش در خاورميانه را به چالش كشيده بود.

 حمله گسترده ارتش اسراييل به كشور بي‌دفاع لبنان – انهدام فرود گاه، مخازن سوخت، شبكه‌هاي آب و برق، پل‌ها و جاده‌ها و كشتار غيرنظاميان – به خوبي حماقت بوش در حمايت از رژيم اسراييل را به اثبات رساند.

اين حملات باعث شد سياست‌هاي خارجي آمريكا كه مطابق با منافع تل‌آويو طراحي مي‌شد، زير سوال برود، چرا كه رژيم اسراييل در واقع نماد و حافظ اعتبار و منافع آمريكا در خاورميانه است.  آنچه امروز در لبنان مي‌گذرد، نماد دموكراسي است كه آمريكا از گسترش آن در خاورميانه سخن مي‌گويد. رژيم اسراييل با حمايت آمريكا به انهدام لبنان همت گمارده است. بوش در پاسخ به درخواست جهانيان براي اعمال فشار عليه اسراييل و پايان دادن به جنايات اين رژيم، نه تنها مانند به اصطلاح رهبر جهان آزاد رفتار نكرد، بلكه با وتوي قطعنامه‌هاي سازمان ملل جنگ ‌طلبي و ستيزه‌ جويي سياست‌هاي خود را به اثبات رساند.  

اهداف اسراييل از حملات خود به لبنان را مي‌توان در سخنان وان هالوتز، فرمانده نيروهاي مسلح ارتش اسراييل دريافت. وي گفته است با حملات خود لبنان را به 20 سال قبل بازخواهد گرداند.  يهود اولمرت، نخست وزير اسراييل به بهانه د ستگيري دو سرباز ارتش اسراييل حمله به لبنان را آغاز و اعلام كرد تا زماني كه دولت لبنان حزب الله را خلع سلاح نكند، اين حملات ادامه خواهد داشت.

لازم به ذكر است كه اسراييل در طول 18 سال اشغال لبنان نتوانسته بود حزب الله را خلع سلاح كند. اسراييل جنايات مشابه و حتا وحشيانه ‌تري را عليه مردم فلسطين نيز طراحي كرده است. رژيم اسراييل  براي مجازات مردم فلسطين به جرم شركت در انتخابات آزاد و انتخاب حماس، آنها را تحت تحريم اقتصادي قرار داد و درآمد ماهانه مالياتي دولت فلسطيني را مسدود كرد.  عليرغم اين كه انتخابات اخير فلسطين به درخواست بوش انجام شده و رئيس جمهور آمريكا شخصاً به حماس اجازه شركت در انتخابات را داده بود، اسراييل از آمريكا درخواست كرد كمك‌هاي مالي خود به دولت فلسطين را متوقف كند و

به اين ترتيب سياست‌هاي گاوچرانی بوش در خاورميانه تكميل شد.  نتيجه قابل پيش‌بيني چنين سياستي گسترش مناقشات و بحران اراضي اشغالي بود.

 حماس در پاسخ به جنايات رژيم اسراييل ، يك سرباز اسراييلي را ربود و اسراييل نيز در پاسخ به اين اقدام نيمي از وزراي دولت فلسطين را ربود و شكبه‌ها و نيروگاه‌هاي 50 ميليون دالري فلسطين را ويران كرد. اين اقدام باعث شد نيم ميليون فلسطيني از د سترسي به آب و برق محروم شوند. غذاي آنها فاسد شد و عدم د سترسي به آب پاكيزه، بيماري را ميان مردم گسترش داد، هفت تن از اعضاي يك خانواده در ساحل غزه و شماري د يگر از غيرنظاميان جان خود را از د ست دادند.  رژيم اسراييل  كاملاً آگاهانه رنج‌ها و مشكلات فراواني را به غيرنظاميان فلسطيني تحميل مي‌كند و به مجازات د سته جمعي آنها مي‌پردازد.  اقدام اين رژيم عليه مردم لبنان نيز، مجازات د سته جمعی آنهاست. اين رژيم از عده‌اي بي‌دفاع انتظار اقدامي غيرممكن را دارد و آن خلع سلاح حزب الله لبنان است.  چنين سياستهايي، نقض صريح قوانين بين‌المللي است و با ارزش‌ها و منافع انساني مغايرت دارد. اين اقدامات مورد پسند هيچ ملت و مذهبي نيست.

اما بايد پرسيد که پس منتقدان بوش كجا هستند؟ چرا مسيحيان مومن در قبال چنين جنايت‌هايي سكوت كرده‌اند؟ چرا پاپ و ساير رهبران مسيحي مخالفت خود را با جناياتي كه عليه مسيحيان و مسلمانان لبناني صورت مي‌گيرد، اعلام نمي‌كنند؟
زماني كه نيروهاي مخالف آمريکا دو سرباز آمريكايي را در عراق د ستگير و آن‌ها را به قتل رساند، ارتش آمريكا بخش سني‌نشين عراق و نيروگاه‌ها و شبكه‌هاي آب و برق ان منطقه را منهدم نكرد. پس چرا بوش در قبال اقدامات رژيم اسراييل سكوت كرده است.  دموكرات‌ها بوش را به خاطر جناياتي از قبيل جنايات حديثه و ابوغريب مورد تقبيح قرار مي‌دهند، اما در قبال جنايات رژيم اسراييل  و مجازات د سته جمعي گروهي بي‌گناه كه با حمايت مستقيم بوش صورت مي‌گيرد، سكوت مي‌كنند. اسراييل و حاميان اجير شده‌ي آن قصد دارند جنگ عراق را به ايران و سوريه بكشانند. آيا آمريكا بايد با تمام د شمنان اسراييل بجنگد؟
داشتن دليل اين كه چرا اسراييل همواره آمريكا را وارد جنگ‌هاي خود مي‌كند، چندان مشكل نيست. غفلت مردم آمريكا و عوام فريبي دولتمردان اين كشور دليل اصلي چنين سياستي است.

هم اكنون بوش سعي دارد ثابت كند سوريه در ربودن سربازان اسراييل از سوي حزب الله دست داشته است. بايد پرسيد وي با استناد به كدام مدرك چنين ادعايي دارد؟
چه كسي چنين توهماتي را به بوش القا مي‌كند؟ قطعناً اين سياست نيز از سوي همان افرادي طراحي شده است كه به بوش القا كردند عراق تا دستيابي به تسليحات هسته‌اي فقط چند ماه فاصله دارد. همان افراد بودند كه ادعا كردند بوش بايد همانند چرچيل، با سياست رفتار كند و با حمله به عراق مانع دستيابي عراق به تسليحات هسته‌اي شود. چنين افرادي به بوش القا كردند كه مردم عراق با آغوش باز از سربازان آمريكايي استقبال خواهند كرد و دموكراسي در منطقه برقرار خواهد شد و به اين ترتيب مردم فلسطين و اسراييل براي هميشه صلح خواهند كرد. آمريكا تا كي بايد تاوان حماقت‌هاي بوش را بپردازد؟ منتقدان بوش چرا سكوت كرده‌اند؟

 متحد گوش به فرمان بوش وآمريکا توني بلروکشورانگلستان به دنبال بمب‌گذاري‌هاي لندن، واژه مشترك كليه روزنامه‌نگاران «انكار» بوده است. بمب‌گذاري‌ها توجهات را معطوف جوامع مسلمان كرده و همه در پي نه تنها عذر خواهي فوري آنها هستند بلكه از آنها انتظار مي‌رود با «افراطيون» و به قول توني بلر «ايدئولوژي اهريمني» به مقابله برخيزند و از آنان تبّري بجويند .
 توني‌بلر از كساني كه بمب‌گذاري‌ها را مرتبط با سياست خارجي وي مي‌دانند انتقاد مي‌كند و ادعاي اين عده را توجيهي براي منطق تروريست‌ها و دلايل آنها براي انجام حملات مي‌شمارد. با اين حال كسي به دلايل دائماً متغير دخالت‌هاي غرب در جهان اسلام توجهي نمي‌كند. در طي دوران استعمار، د
خالت غربي‌ها به بهانه حفاظت از مسيرهاي تجاري بود. در سال 1956 به بهانه ملي سازي كانال سوئز، پس از جنگ جهاني دوم به بهانه مبارزه باكمونيسم، پس از سال 1991 به بهانه مهار صدام حسين و در حال حاضر به بهانه مبارزه باتروريسم صورت مي‌گيرد. تفاوتي نمي‌كند كه در چه زمان و عصري به سر مي‌بريم، دولت‌هاي غربي در همه حال بهانه‌اي براي دخالت در کشورهاي آسيايي مي‌يابند.
توني بلر دائماً دلايلش را براي شروع جنگ عراق تغيير مي‌داد. تسليحات كشتار جمعي، اجراي قطعنامه‌هاي سازمان ملل، سرنگون كردن يك د يكتاتور مستبد وارتقاي دموكراسي در مقاطع مختلف زماني جزو بهانه‌هاي متعددي بودند كه وي مطرح كرد.  

تروريسم و گوانتانامو :هيچ كس را نمي‌توان مورد آزار و شكنجه يا مجازاتها يا رفتارهاي ظالمانه يا خلا ف انساني يا ترذ يلي قرار داد.  اما به رغم اعلاميه جهاني حقوق بشر، كه به ماده هفتم آن در بالا اشاره شد، مدعيان حقوق بشر در دنيا كه دولت حاكم آمريكا با توسل به سياستهاي جنگ‌طلبانه و تجاوزات نظامي، گرد نكش ‌ترين آنان است، پس از لشکرکشي به افغانستان در سال ‪ ،۲۰۰۲در زندان گوانتانامويي كه ساخت، صدها فرد مشكوك به " تروريست " و طرفداران " طالبان " را دستگير و به اين زندان برد. هم اكنون و بر اساس گزارشهاي بد ست آمده بين‪ ۴۹۰تا  ۵۲۰نفر در زندان گوانتانامو كه در ژانويه ‪  ۲۰۰۲گشوده شد، در بازداشت به سر مي‌برند و تا كنون ‪ ۱۶۷نفر از د ستگيرشدگان آزاد و ۶۷نفر به كشورهاي ديگر تحويل داده شده‌اند.  زندانياني كه با زندانبانان همكاري مي‌كنند، يونيفورم سفيد و زندانياني كه همكاري نمي‌كنند بايد يونيفورم زرد بپوشند و در سلولهاي انفرادي نگاه داشتته مي‌شوند.  شرايط نگهداري زندانيان در اين اردوگاه و طول مدت بازداشت آ نها بد ون انجام محاكمه به انتقادات بين‌المللي دامن زده است.  اما اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا دولت بوش كه از حقوق و دموكراسي داد سخن مي‌دهد، خود به آن پايبند است؟  اما چند ماه پيش زماني كه فقط ! چهار سال از انتقال اولين زنداني به گوانتانامو گذ شته بود، سازمان عفو بين‌الملل از اتحاديه اروپا درخواست كرد كه آمريكا را به تعطيلي زندان گوانتانامو وادار كند. عفو بين‌الملل در سال گذ شته "‪ ۲۰۰۵ميلادي" گفته بود كه اتحاديه اروپا بايد از دولت آمريكا بخواهد تاسيسات بازداشتگاهي خود را در گوانتانامو تعطيل كند.  در نامه‌اي كه مدير اداره اروپايي عفو بين‌الملل به رياست دوره‌اي اتحاديه اروپا يعني اتريش نوشته بود، اذعان داشته بود، چهار سال پس از آغاز به كار تاسيسات بازداشتگاه گوانتانامو، بسيار شرم‌آور است كه اتحاديه اروپا همچنان سكوت اختيار كرده و نسبت به آن اغماض به خرج مي‌دهد.  و در ادامه نوشته بود:

ما خبرهايي مي‌شنويم مبني بر اينكه شكنجه‌ها سوء رفتارهاي همانند آن مواردي كه در ابوغريب به وقوع پيوستند در گوانتانامو نيز در جريان است، اما آنگونه كه رسوايي ابوغريب محكوم شد، رسوايي گوانتانامو محكوم نمي‌شود.

از سوي ديگر رييس انجمن حقوق بشر در لندن از بدرفتاري جنسي نظاميان آمريكايي با زندانيان در گوانتانامو خبر داده بود.  وي در اين‌باره تاكيد كرده بود: پس از گذشت بيش از چهار سال از برپايي زندان گوانتانامو اوضاع در اين زندان بدتر و شمار زندانيان و بازداشت‌ شد گان بيشتر و تجاوزات عليه آنان فجيع‌تر از گذشته شده است، تا حدي كه زندانيان در گوانتانامو مورد تعرض جنسي نظاميان آمريكايي قرار مي گيرند.  اين در حالي است كه اخيرا شبكه  هاي خبري گزارش داده كه عفو بين‌الملل از اروپا براي همكاري با سازمان اطلاعات مركزي آمريكا و قانون شكني دولتهاي اروپايي در انتقال مخفي زندانيان سيا به شدت انتقاد كرده است.  در اين گزارش، هفت كشور اروپايي متهم شده‌اند كه با كمك آمريكا در انتقال مظنونان به تروريسم به يك كشور ثالث، قوانين بين‌المللي را زير پا گذاشته‌اند.  در گزارش عفو بين‌الملل آمده است: دولتهاي اروپايي دائما هر گونه اشتباهي را تكرار مي‌كنند، اما عفو بين‌الملل كه از آمريكا خواسته است زندان گوانتانامو را تعطيل كند، اعلام كرد كه انكار اين موضوع به اعتبار اتحاديه اروپا لطمه مي‌زند.

 اين اولين باري است كه عفو بين‌الملل در بيانيه‌اي اعلام كرده بود كه دولتهاي اروپايي قانون شكني كرده‌اند.  اين در شرايطي است كه كاخ سفيد، گزارش عفو بين‌الملل را پوچ و بي‌معني مي‌خواند، در حالي كه در زمان حمله به عراق، تنها سندي كه براي مشروعيت حمله به عراق ارائه كرد، گزارش عفو بين‌الملل مبني بر محكوميت صدام حسين بود.  

 در گزارش نشريه " واشنگتن تايمز" نيز آمده بود كه رييس دفتر سازمان عفو بين‌الملل در آمريكا نيز با اشاره به سخنان بوش مبني بر رد آخرين گزارش اين سازمان در محكوميت آمريكا گفت: هرزمان كه گزارش عفو بين‌الملل به نفع بوش باشد، وي آن را جدي مي‌گيرد.  ويليام شولز كه از سالها پيش مامور عفو بين‌الملل در آمريكا بوده ، اظهار داشته است: دولت "جرج بوش" زماني كه به نفع خود مي‌داند به گزارشهاي عفو بين‌الملل تكيه مي‌كندد، اگر ما در گزارش آخر خود اظهارات بي‌معنا و پوچي داشته‌ايم، چرا " دونالد رامسفلد " وزير دفاع آمريكا براي حمله به عراق به ما تكيه مي‌كند و چرا دولت آمريكا در مورد كوبا و چين و کورياي شمالي به گزارش عفو بين‌الملل تكيه دارد؟  عفو بين‌الملل سازماني مستقل است كه هيچ منافع سياسي، اقتصادي و ايدئولوژيكي از گزارشهاي خود برداشت نمي‌كند.  "دونالد رامسفلد" وزير دفاع آمريكا در مورد سياست خارجي آمريكا در مصاحبه با ‪   BBCدر ژوئن ‪ ۲۰۰۵گفته بود: مساله خليج گوانتانامو بسيار مهم است، كساني كه آنجا هستند تروريست هستند، كساني كه درقتل سه هزار آمريكايي دست داشته‌اند و اطلاعاتي كه ما از اين افراد به د ست آورده‌ايم، در فهم چگونگي عملكرد شبكه القاعده بسيار ارزشمند بوده است.  وي، اظهار داشته بود: "رييس جمهور "جرج بوش" از همان ابتداي كار تاكيد كرد كه رفتار با اين افراد انساني خواهد بود "اين مساله رعايت شد "  رامسفلد تصريح كرده بود: "هيچ كس دوست ندارد آدمها را در زندان ببيند اما مساله اين نيست كه ما چه چيزي را دوست داريم يا ترجيح مي‌دهيم ، دليل ساده و اصلي تاسيس زنداني چون گوانتانامو اين بود كه آمريكا به مكاني امن براي نگهداري و بازجويي از دشمنان مبارز خود نياز داشت."  وي در مصاحبه خود با شبكه خبري ‪  BBCاظهار داشته بود:

" گوانتانامو مساله اصلي نيست، بلكه مساله اصلي تا حدود زيادي به اين باز مي‌گردد كه در مقابله با افراط گرايي پيچيده و سخت كنوني در سرزمين ناشناخته‌اي قرار داريم، تا زماني كه نگهداري از تروريستها ضروري است به اين زندان نيز نياز است و شكي نيست كه عبارت "گوانتانامو" امروز چندان معناي خوبي نمي‌دهد." 
در كنار تمام مسائلي كه مسوولان كاخ سفيد در سالهاي گذشته و در اظهار نظرهاي خود در مورد گوانتانامو اظهار داشته بودند، اخيرا دو هفته پيش ريس اداره  عفو بين‌الملل در گزارش سالانه كه در لندن ارائه كرده، خسارتهاي كشورهاي فقير و عقب مانده بر اثر جنگ آمريكا و غرب با تروريسم را بزرگترين معضل حقوق بشر در سطح جهان در سال ‪ ۲۰۰۵اعلام كرده است.  به گفته وي، قانون شكني‌هاي مختلف دولت آمريكا در سال ‪ ۲۰۰۵به بهانه جنگ عليه تروريسم و ناديده گرفتن حقوق ديگران، موجب تضعيف هر گونه اميدي براي حل معضل نقض حقوق بشر در سطح جهان شده است. درتهيه اين مقاله ازشبکه هاي خبري استفاده گرديده است . استفاده ازمنابع خبري وتحليلي.

 

 


بالا
 
بازگشت