محمد اکرام اندیشمند

 

جنگ لبنان در بررسی کوتاه

                        

جنگ لبنان درمیان بسیاری ازحلقه ها ومحافل جهان عرب به ششمین جنگ اعراب و اسرائیل معروف گردید. شبکۀ تلویزیونی الجزیره قبل ازهمه،  اخبار و گزارشات این جنگ را به عنوان ششمین جنگ عرب و اسرائیل در صدر تمام برنامه های خبری وتحلیلی خود قرارداد. اما به مشکل میتوان این جنگ را، ششمین جنگ عرب واسرائیل نام گذاشت. نه تنها جهان عرب اعم از دولت ها، ملت ها و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی دراین جنگ علیه  اسرائیل مشارکت نکردند، بلکه به حمایت علنی و آشکار سیاسی و اخلاقی حزب الله لبنان هم نپرداختند. دولت لبنان نیزکه کشورش مورد هجوم و تجاوز وحشتناک اسرائیل واقع شد،  با امکانات دست داشته و نیروی نظامی خود در پهلوی حزب الله قرار نگرفت.  در حالیکه برخی از وسایل گروهی دنیای عرب این جنگ را، جنگ ششم عرب و اسرائیل می نامند، شماری از تحلیل گران خارجی و عناصرمختلف در میان کشورهای  دنیا، این جنگ را، جنگ غیر مستقیم میان ایالات متحدۀ امریکا و ایران میخوانند. ازاین دیدگاه، بسوی جنگ میان اسرائیل و حزب الله ، به عنوان جنگ میان دو طرف مورد حمایت ایران وامریکا دیده می شود. برخورد نظامی این دوطرف،  رقابت وخصومت ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران را درمنطقه منعکس میسازد.

صرف نظر ازاینکه جنگ حزب الله لبنان واسرائیل را، جنگ ششم عرب و اسرائیل و یا جنگ غیر مستقیم میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران بنامیم، ویژگیها و واقعیت هایی در جنگ مذکور نمایان شد که کمتر درجنگ های قبلی اسرائیلیان با اعراب مشاهده شده بود:

جنگ لبنان برای دوطرف جنگ و برای تمام حامیان بیرونی آنها و حتی محافل و کشورهای مختلف جهان یک جنگ غیر منتظره بود. حزب الله لبنان هیچگاه گمان نمیکرد که اسرائیل در مقابل اسارت دونظامی اش به چنین یک واکنش غیر متناسب بپردازد؛ به یک تهاجم عظیم نظامی متوسل شود ودست به انهدام زیر ساخت های اقتصادی لبنان بزند. به همان حد اسرائیل مقاومت و پایداری حزب الله را آنچنانیکه به ظهور رسید، پیش بینی نمیکرد. برای اسرائیل و حامی اصلی آن ایالات متحدۀ امریکا و کشورهای اروپایی، مقاومت، سازماندهی و روش های حزب الله در جنگ غیر قابل تصور بود. حتی در جهان عرب و به خصوص در میان دولت ها و حلقه های حاکم عربی، پایداری حزب الله در جنگ یک امر شگفت انگیز وباور نکردنی محسوب می شد.

سازماندهی پیچیده و نیرومند حزب الله در جنگ وعملیات جنگی و به همان حد ناتوانی و ضعف استخباراتی و اطلاعاتی اسرائیل و ایالات متحدۀ امریکا ازشگفتی های کم نظیر جنگ لبنان بود. تلویزیون المنار حزب الله بدون هیچ توقفی تا پایان جنگ به نشرات خود ادامه داد. اسرائیل با وجود بمباران بلاوقفه و بی امان خود از زمین، هوا ودریا نتوانست قدرت سازماندهی حزب الله در پیشبرد جنگ و توانایی حملات موشکی اش را به اسرائیل متلاشی کند. اسرائیل در این جنگ حتی به قتل یک چهرۀ شناخته شده و فرمانده مهم حزب الله مؤفق نشد. حتی اسرائیل با داشتن سازمان استخباراتی مشهور موساد وهمکاری سازمان اطلاعات امریکا(سی. آی. ای) درطول جنگ نتوانست به کیفیت و کمیت نیروها و عملکرد نظامی حزب الله آگاهی حاصل کند. با وجودیکه صدراعظم اسرائیل از ضربۀ سنگین به حزب الله سخن میگوید، اما بخاطرضعف اطلاعاتی و استخباراتی  نمی تواند توضیح کند که این ضربه چه بود و به چه مقداری از امکانات و توانایی حزب الله را در عرصۀ نظامی و سازماندهی جنگ نابود کرد؟

مهارت وقدرت استفادۀ حزب الله از موشک ها و توان نظامی اش در جنگ علیه اسرائیل بسیار شگفت آور و غیر منتظره بود. حزب الله از توان موشکی  خود، گام به گام استفاده کرد. شلیک موشک ها را از فاصلۀ سی کیلو متری بداخل خاک اسرائیل آغاز نمود و آنرا تا عمق هفتاد کیلو متر داخل خاک اسرائیل انکشاف داد. جالب این بود که رهبر حزب الله شهر تل ابیب  پایتخت اسرائیل را تهدید به حملۀ موشکی کرد و در حالیکه اسرائیل این تهدید را جدی گرفت، اما حزب الله با خود داری ازپرتاب موشک به تل ابیب، ساکنان پایتخت اسرائیل را در ترس و نگرانی شدید روانی نگهداشت.  

حزب الله ازتمام امکانات دست داشتۀ نظامی خود در مؤثر ترین شکل استفاده کرد. در حالیکه این جنگ از لحاظ امکانات نظامی یک جنگ غیر قابل مقایسه و به حد غیر قابل تصور، نابرابر و نامتوازن بود. وقتی میتوان به اهمیت مهارت وسازماندهی حزب الله در استفادۀ مؤثر از سلاح دست داشته اش درجنگ علیه اسرائیل پی برد که نابودی سیصد فروند هواپیمای جنگی مصر و نابودی هزاران دستگاه توپ وتانگ کشورهای عربی درگیر جنگ را با اسرائیل در 1967 میلادی مورد توجه قرارداد.

اسرائیل برای اولین بار درتاریخ موجودیت ومنازعۀ خود با اعراب بایک  نیروی عربی روبرو شد که ارداه، قدرت ومهارت جنگ و مقاومت را در برابر اسرائیل به نمایش گذاشت.  حزب الله با این مقاومت ومهارت در جنگ،  این ذهنیت  را در میان عرب ها ایجاد کرد که میتوان در برابر اسرائیل مقاومت کرد جلو تجاوز آنرا گرفت. در حالیکه اسرائیل تا اکنون در دنیای عرب یک قدرت افسانوی و ضربه ناپذیر تلقی می شد.

قربانی اصلی این جنگ، لبنان بود که به سختی ویران شد و هزاران نفر زنان، کودکان ومردان غیر نظامی خود را ازدست داد، اما اسرائیل نیز از خسارات قابل ملاحظه ای برکنار نماند. زندگی درسومین شهر اسرائیل (حیفا) برای اولین بارمختل گردید. اسرائیلی ها در داخل اسرائیل و خانه هایشان مورد اصابت موشک قرار گرفتند. ده ها سرباز ونظامی اسرائیل دراین جنگ کشته شد. اسرائیل بیش ازدوملیارد دالرخساره برداشت.

برنده وبازنده در جنگ لبنان؛ اسرائیل یا حزب الله؟      

وقتی جنرال بوریس گروموف آخرین قوماندان نیروهای شوروی درافغانستان، پرسش شکست یا پیروزی  شوروی را در کتاب "ارتش سرخ درافغانستان" مطرح میکند، می نویسد:« پایان هرجنگی ، تعین برنده و بازنده را در بستگی از مقاصدی که هریک از جوانب درگیر میکوشیده اند بدست بیاورند، در قبال دارد. »

اگر این گفتۀ جنرال روسی را درمورد پایان جنگ لبنان مورد توجه قراربدهیم و پیروزی دراین جنگ را دردسترسی به اهداف هردو طرف جنگ مطالعه کنیم، اسرائیل را به خصوص از زاویۀ نظامی بازندۀ این جنگ میابیم.  هرچند حزب الله با اسارت دونظامی اسرائیل وقتل هشت تن دیگر، اسرائیلی ها را به یک واکنش شدید تحریک کرد اما اسرائیل این واکنش را با آغازیک جنگ گسترده و تمام عیار در دسترسی به اهداف مشخصی به نمایش گذاشت. اسرائیل جنگ را برای آزادی دوسرباز اسیر خود آغاز کرد و سپس نابودی توانایی موشکی حزب الله، تضعیف، خلع سلاح و اخراج حزب الله را از جنوب لبنان از انگیزه ها و اهداف این جنگ خواند. حزب الله در آغاز جنگ از مذاکره با اسرائیل بر سرنظامیان اسیرآن کشورسخن گفت و درطول جنگ نیز به این نقطه پافشاری کرد که تنها راه آزادی اسیران اسرائیلی، راه گفتگو و مذاکره است. در حالیکه اسرائیل اعتنایی به گفتگو با حزب الله بر سر نظامیان اسیر خود نشان نداد، جنگ را یک فرصت مساعد در رسیدن به خواست ها و اهداف مطروحۀ خود تلقی کرد. این جنگ 34 روز بدرازا کشید و با پذیرش قطعنامۀ 1701 شورای امنیت ملل متحد از سوی لبنان واسرائیل، ظاهراً به آن نقطۀ پایان گذاشته شد. ولی در پایان این جنگ، نه اسیران اسرائیلی آزاد شده بودند و نه هم حزب الله خلع سلاح شد و نه توان حملۀ موشکی آن به خاک اسرائیل نابود گردید. حزب الله توانایی خود را در پرتاب موشک به اسرائیل تا آخرین ساعات آتش بس به نمایش گذاشت. در حالیکه آتش بس در صبحگاه دوشنبه چهاردهم آگست 2006 (23 اسد1385 خورشیدی) برقرارشد، حزب الله در شب قبل ازآنروز بیش ازدوصد فروند موشک بسوی خاک اسرائیل شلیک کرد. و با این موشک پراگنی نشان داد که اسرائیل به آنچی که در مورد تضعیف و شکست حزب الله و نابودی توان حملات موشکی آن میگفت، دست نیافته است. به اضافۀ آنکه دو نظامی اسیر اسرائیلی هنوز در اسارت به سر میبرند.

در داخل اسرائیل نیز اعتقاد روشنی درمورد پیروزی نظامی اسرائیل در این جنگ وجود ندارد. پرسش ها وتردید هایی در میان جنرالان اسرائیلی در مورد جنگ ایجاد شده است. صدراعظم اسرائیل زیر فشار افکار عامه در اسرائیل قرار گرفت و برخی هم خواستار استعفای اوشدند. او در برابر این فشار ها اعلان کرد که تمام مسئولیت این جنگ را شخصاً به عهده می گیرد. وزیر دفاع اسرائیل پس از آتش بس، کمیسونی را برای ارزیابی جنگ توظیف کرد. در محافل سیاسی و نظامی غرب و مطبوعات غربی نه از پیروزی نظامی اسرائیل بلکه از پیروزی نظامی حزب الله سخن گفته می شود. هفتۀ نامۀ اکونومیست چاپ بریتانیا در آخرین شمارۀ خود( 18 آگست) نوشت که نصر الله جنگ را برد. هفته نامه می نویسد:" اهود اولمرت، نخست وزیر اسرائیل، هدفی مهمل، یعنی نابودی کامل قدرت حزب الله در لبنان را دنبال میکرد و به آن دست نیافت درحالیکه برای حسن نصرا لله، رهبر حزب الله پیروزی عبارت بود از جان بدر بردن ازاین جنگ . واین هدف با وجود آسیب شدیدی که به حزب الله وارد آمد تحقق یافته است." ( سایت فارسی بی.بی.سی 18 آگست 2006)

هفته نامۀ انگلیس اکونومیست به پیروزی سیاسی اسرائیل در این جنگ نیز بدیدۀ تردید می نگرد و این ادعای اولمرت را که اسرائیل با قطعنامۀ 1701 شورای امنیت به پیروزی سیاسی دست یافت، زیر سوال میبرد:" واقعیت این است که اگر زمانی حزب الله اسلحۀ خودرا برزمین بگذارد و به یک حزب سیاسی تبدیل شود، چنین تحولی نتیجۀ مستقیم حملۀ اسرائیل نخواهد بود بلکه بدلیل فشار سایر لبنانی ها صورت خواهد گرفت. وبنا براین نمی توان اقدامات دیپلوماتیک را براساس تظاهر به پیروزی اسرائیل درجنگ بنا نهاد." ( سایت فارسی بی.بی.سی 18 آگست 2006)

اگر برندگی و بازندگی این جنگ را از منظر اخلاقی و انسانی نگاه کنیم، اسرائیل بازندۀ اصلی این جنگ است. اسرائیل در این جنگ چیزی را بنام ارزش های اخلاقی و انسانی رعایت نکرد. بیش از نود فیصد قربانیان جنگ و تجاوز اسرائیل به لبنان مردم بیدفاع و غیر نظامی بودند. اما بیش از هشتاد فیصد قربانیان اسرائیلی جنگ حزب الله را افراد نظامی و سربازان ارتش اسرائیل تشکیل دادند.

جنگ لبنان، پایان مبهم وتعبیرمتفاوت :

در حالیکه اسرائیل تا پایان جنگ به هیچ یک از اهداف خود نرسید، و درحالیکه لبنان تلفات بزرگ انسانی  و ویرانی گسترده و غیر قابل تصوری را در جنگ تحمل کرد، هردو طرف اصلی جنگ و حامیان آنها دربیرون، از پیروزی خود سخن میزنند. آنها تفسیر متفاوت از این پیروزی ارائه میکنند و رویای خود را ازتحولات آینده درلابلای این پیروزی ترسیم میدارند.

"اهوداولمرت" صدراعظم اسرائیل در فردای آتش بس مدعی آن شد که نیروهای اسرائیل ضربۀ سختی به حزب الله وارد کرده اند. او پیروزی  سیاسی و دیپلوماتیک اسرائیل را درپایان این جنگ قطعی خواند. اشارۀ صدراعظم اسرائیل به پیروزی سیاسی در جنگ، قطع نامۀ 1701 شورای امنیت است که در آن به جابجایی ارتش لبنان به جنوب و استقرار نیروی پاسدار صلح درمرز دوکشورتأکید می شود. این قطعنامه دربند های مختلف خود، به خلع سلاح حزب الله در لبنان انگشت میگذارد.  تطبیق قطع نامه به معنی دسترسی اسرائیل به هدف عمده واصلی آن در خلع سلاح و پایان دادن به حضور نظامی حزب الله در جنوب لبنان است. اما آیا حزب الله بر مبنای این قطع نامه خلع سلاح خواهد شد؟ هنوز پاسخ روشنی نمی توان به این پرسش ارائه کرد. تفاوت و تناقض در تعبیر ها و ادعای طرف های این جنگ ، پاسخ این پرسش را دشوارتر میسازد. استقرار ارتش لبنان را که پریروز(17 آگست) در مناطق جنوب آغاز یافت، نمی توان به معنی خلع سلاح حزب الله تعبیر کرد. اما اگر حزب الله خلع سلاح نشود آیا اسرائیل به حضور خود در برخی مناطق لبنان به شمول مزارع شعبا ادامه خواهد داد و آنگونه که میگوید حق حمله به لبنان وحزب الله را برای خود محفوظ میدارد و باردیگر آتش جنگ را مشتعل خواهد ساخت؟ و آیا حزب الله در برابرتداوم اشغالگری اسرائیل سکوت خواهد کرد؟  این پرسش ها، پایان جنگ لبنان را در هالۀ از ابهام فرو میبرد و آیندۀ صلح و ثبات را در لبنان تاریک میسازد.

جورج بوش رئیس جمهور ایالات متحدۀ امریکا که از بمباران و حملات ویرانگر اسرائیل درجنگ لبنان بدون هیچ ملاحظه ای  حمایت کرد و آنرا حق مشروع اسرائیل دردفاع از خود وانمود ساخت، در پایان جنگ از شکست حزب الله سخن گفت. این درحالی است که سید حسن نصر الله رهبر حزب الله این جنگ را یک پیروزی تاریخی و استراتژیک برای لبنان و حزب الله خواند. او که در نخستین روز آتش بس از تلویزیون المنار، تلویزیون حزب خود سخن میگفت اظهار داشت که ملت لبنان به پیروزی غرور آفرینی دست یافت؛ پیروزی که تمام کشورهای عربی در طول موجودیت اسرائیل به آن نرسیدند. رهبر حزب الله که اورا  امین العام یا دبیرکل حزب الله میگویند خلع سلاح حزب الله را رد کرد و تأکید نمود که حزب الله سلاح مقاومت را رها نمیکند. به همان حدیکه حزب الله ورهبرآن،  این جنگ را یک پیروزی برای لبنان وحزب الله تلقی میکند، جمهوری اسلامی ایران هم این جنگ را شکست اسرائیل و پیروزی تاریخی و بی نطیر حزب الله میداند. حافظ الاسد رئیس جمهور سوریه که یکی از حامیان حزب الله در میان کشورها و دولت های عربی شناخته می شود، این جنگ را یک شکست برای اسرائیل و امریکا خواند.

در میان گروه ها و احزاب اسلامی جامعۀ سنی اعراب این جنگ به عنوان شکستی برای اسرائیل ارزیابی می شود. هر چند آنها از شکست اسرائیل و پیروزی حزب الله همچون جمهوری اسلامی ایران و حزب الله ذوق زده به نظر نمیرسند و برای این پیروزی جشن برپا نکردند اما آنها در این شکست اسرائیل،  تقویت و نفوذ بیشترجنبش های اسلامی را در دنیای عرب می بینند. این در حالی است که دولت ها و محافل حاکم سنی در کشورهای عربی از پیروزی حزب الله و شکست اسرائیل در جنگ کمتنر سخن میگویند و یا اصلاً از بکار بردن واژه های شکست و پیروزی برای حزب الله و اسرائیل پرهیز میکنند. پذیرش پیروزی حزب الله در افکار عمومی کشورهای عربی برای حاکمان سنی و محافظه کارعرب خبر نا خوش آیند و تلخ محسوب می شود. آنها در این خبر،  هم نفوذ وتقویت گروه های اسلامی سنی درکشورهای خود و هم نفوذ و تقویت گروه ها و جوامع شیعه و جمهوری اسلامی ایران را در منطقه مشاهده می کنند. بدون تردید آنها در تطبیق قطع نامۀ 1701 شورای امنیت برای استقرارحاکمیت دولت لبنان در جنوب آن کشور و خلع سلاح یا حد اقل تضعیف نقش و حضور حزب الله در عرصۀ سیاسی و نظامی لبنان، با دولت مذکور همکاری خواهند کرد. و این امر با تمایل و خواست اسرائیل و ایالات متحدۀ امریکا نیز همخوانی دارد. تطبیق قطعنامه که به خلع سلاح حزب الله و استقرار حاکمیت دولت طرفدار امریکا وغرب در جنوب لبنان بیانجامد در واقع پیروزی اسرائیل  وامریکا را در جنگ تثبیت میکند. و به همان حد از نفوذ و نقش ایران در لبنان ومنطقه میکاهد.

نوزاد جنگ؛ "دموکراسی جنگی" یا "بنیاد گرایی اسلامی"؟

کاندو لیزا رایس وزیر خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا در جریان ادامۀ جنگ که از اسرائیل به واشنگتن برگشت، این جنگ را در یک کنفرانس خبری "درد زایمان یک خاور میانۀ بزرگ" خواند. مسلم بود که خاورمیانۀ بزرگ مورد نظر خانم رایس به عنوان نوزاد این جنگ، همان دموکراسی میباشد  که رئیس جمهورایالات متحده بار ها از آن سخن گفته است. اما اگردموکراسی آن نوزاد این زایمان پردرد ورنج را "دموکراسی جنگی" نامیده شود شاید چهرۀ دقیق تر و واقعی تر از این زایش دردناک ترسیم گردد. چون این نوزاد آنگونه که خانم رایس وزیر خارجه ادعا کرد،  ازبطن جنگ  زاییده می شود. "دموکراسی جنگی" ایالات متحدۀ امریکا که آنرا وزیر خارجه اش درد زایمان شرق میانه میخواند، بیشتر شباهت به "کمونیزم جنگی" بلشویک های روسیه در اوایل انقلاب اکتوبر 1917 دارد. تنها تفاوت دموکراسی جنگی امروز نئو محافظه کاران امریکایی با آن کمونیزم جنگی بلشویک های اسبق روسیه، درحدود وثغور قلمرو جنگ آنها خلاصه می شود. قلمرو جنگی بلشویک ها به روسیه محدود می شد، اما قلمرو دموکراسی جنگی ایالات متحدۀ امریکا، نقاط مختلف جهان را دربر میگیرد وبرای خود هیچ حد ومرزی را نمی شناسد. کمونیزم جنگی بلشویک ها، انقلاب و حاکمیت انقلابی خود را ازراه جنگ و با سرکوبی مخالفین اِعمال و تأمین میکردند، دموکراسی جنگی امریکا نیز دموکراسی را ازراه جنگ اِعمال میکند. کمونیزم جنگی را درروسیه بلشویک های انقلابی پیش میبردند که در مخالفت با جنگ اول جهانی قرار داشتند، ازتأمین عدالت اجتماعی ونابودی استثمار وبیداد طبقاتی سخن میگفتند. اما امریکایی ها با بیان وزیر خارجۀ شان ازجنگ لبنان به عنوان درد زایمان خاور میانۀ بزرگ، دموکراسی جنگی را توسط اسرائیل در خاورمیانه میسازند. اسرائیلی که نیم قرن ظهور وحضورش در شرق میانه با جنگ، تجاوز، اشغالگری، کشتار، ویرانی و بی عدالتی مشخص می شود.

آما پرسش این جا است که آیا از بطن این زایمانی که به سختی درد کشید، همان "دمکراسی جنگی" یا به تعبیر خانم رایس، خاور میانۀ بزرگ زاده خواهد شد؟ یا این زایش دردناک، نوزاد دیگری را در این خاور میانه بدنیا می آورد؟

خانم کوندالیزا رایس درحالی از زایش خاور میانۀ بزرگ درپیامد جنگ وتجاوز اسرائیل مژده داد که زایمان دیگر دولت متبوع او درعراق، نوزاد معیوب و ناقصی را بیرون آورد. و هنوز درد سخت و جانکاه این زایش علاج ناپذیر باقی مانده است.  به نظر میرسد که زایمان جنگ لبنان نیز قبل از آنکه خاور میانۀ بزرگ و دموکراسی جنگی امریکا باشد، بنیاد گرایی اسلامی ضد امریکا خواهد بود. منصور فرهنگ استاد دانشگاه درنیویارک امریکا معتقد است که:" ازلحاظ روانی و سیاسی برای حزب الله و همه احزاب و گروه های اسلامی رادیکال و همه اعراب این جنگ به نفع شان بود. اعتبار امریکا درجهان لطمه خورد. چون امریکا درآغاز با آتش بس مخالفت کرد و گفت اسرائیل حق دفاع ازخود را دارد. سیاست خارجی امریکا بعد ازاین جنگ ازهرگونه اعتبار سیاسی و معنوی تهی گردید."(بی.بی.سی 15 آگست 2006)

جنگ لبنان و آیندۀ رویارویی ایران وامریکا:

یکی از نقاط قابل بحث در پایان جنگ لبنان، آیندۀ روابط میان امریکا وایران و یا به تعبیر دیگر آیندۀ رویارویی میان آنها است. در حالیکه ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران در یک تقابل خصومت انگیز قرار دارند، اثرات جنگ لبنان به این خصومت چگونه ارزیابی می شود؟

برخی از تحلیلگران که جنگ لبنان را، جنگ غیر مستقیم میان ایالات متحدۀ امریکا و جمهوری اسلامی ایران میخوانند، نتیجۀ این جنگ را به نفع جمهوری اسلامی ایران ارزیابی میکنند. در این دیدگاه، این جنگ قدرت فزایندۀ ایران را درخاور میانه تثبیت میکند.  و به جای ایجاد یک خاور میانۀ بزرگ و یکدست با محوریت اسرائیل به عنوان نایب ایالات متحده در رهبری این خاور میانه، یک شرق میانۀ دوقطبی شکل می گیرد. جورج برکویچ  معاون مؤسسۀ صلح کارنگی در واشنگتن از دوقطبی شدن خاور میانه سخن میگوید:" اگر شما نگاه کنید به خاور میانه، می بینید که ایران بزرگترین کشوراست. دارای پتانسیل های اقتصادی زیادی است و احتمالاً پس از اسرائیل تحصیل کرده ترین جمعیت خاور میانه را دارد. بنا براین از نظر تاریخی ونیز از پتانسیل های که دارد ایران طبیعی ترین قدرت بزرگ در منطقه است. ایالات متحده بزرگترین قدرت جهان است که درمنطقه نیز حضور وسیعی دارد. بنا براین، این دوکشور دو قدرت بزرگ در منطقه هستند." ( سایت فارسی بی.بی. سی)

البته برخی دیگر از تحلیلگران دوقطبی شدن خاور میانه را غیر واقعی می پندارند. آنها ایران را فاقد   آن قدرت  نظامی می پندارند که بتواند درخاور میانه توازن ایجاد کند. "انتونی کوردسمن" کارشناس مرکز مطالعات استراتژیک  بین المللی در واشنگتن می گوید:" ایران حتی در اطراف مرزهای خود هم به زور میتواند دست به انجام عملیات بزند. شاید بتواند درعراق دخالت کند گرچه روشن نیست که آنهم نهایتاً به نفعش باشد. ایران تقریباً قابلیت هیچ نوع اعمال قدرتی را درمنطقه ندارد. براساس هر معیاری که بسنجید تسلیحات متعارف ایران ازرده خارج است."

در داخل ایران و درمیان دولتمردان و مطبوعات دولتی پس از آتش بس در جنگ لبنان،  از خاور میانۀ اسلامی در برابر طرح خاور میانۀ بزرگ مورد نظر امریکا صحبت می شود. دولتمردان ایرانی که به پیروزی حزب الله در جنگ معتقد اند و این پیروزی را با جشن وشادی استقبال کردند، درصدد بهره گیری از پیروزی حزب الله برای تثبیت قدرت منطقوی خود درخاور میانه هستند. اما آیا این برداشت وذهنیت یک بلند پروازی بیجا است یا نتیجۀ طبعیی ادعای پیروزی حزب الله برای حامیان ایرانی آن محسوب می شود؟ مهمتر از آن آیا امریکا و اسرائیل این نتیجه را می پذیرند و این فرصت را برای ایران میگذارند؟

حملات لفظی جورج بوش به جمهوری اسلامی ایران در جریان جنگ و پس ازجنگ شدت بیشتر یافت. و این نشان میداد که که اگرمقاومت و پیروزی حزب الله در جنگ لبنان موقعیت وقدرت ایران را در منطقه به نمایش گذاشت، به همان حد میزان خشم وخصومت واشنگتن را علیه ایران بالا برد.  جورج بوش در آخرین روز جنگ لبنان گفت:" مسئولیت رنج مردم بر عهدۀ حامیان دولتی حزب الله، ایران وسوریه است. ورژیم ایران کمک های مالی، تسلیحاتی و آموزشی در اختیار حزب الله می گذارد. ایران روشن ساخته است که خواستار نابودی اسرائیل است. اگر ایران به سلاح اتومی که در جستجوی آنها است مجهز بود، آن وقت فقط می توانستیم تصور کنیم که این مناقشه تا چه حد خطر ناکتر می شد."

از سخنان بوش به خوبی بر می آید که او به  هیچ صورت دوقطبی شدن خاور میانه را که در یکطرف آن ایران قرار داشته باشد، تحمل نمی کند. لحن شدید و آشتی ناجویانۀ رئیس جمهور امریکا حاکی از این دارد که نمایش مهارت ومقاومت حزب الله در جنگ لبنان بی اعتمادی و دشمنی او را علیه ایران بیشتر ساخته است. این امر، حلقه های محافظ کار را در واشنگتن به یک حملۀ نظامی علیه ایران و به ویژه علیه تأسیسات اتومی آن بیش از بیش وسوسه خواهد کرد.

جنگ لبنان می تواند به شکل گیری فرآیند دیگری در روریا رویی ایالات متحده و ایران بیانجامد. نمایش قدرت ومهارت حزب الله در جنگ که به نوبۀ خود نمایش نفوذ وقدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه تلقی می شود، از زاویۀ احتمال دیگری مسیر دشمنی وخصومت واشنگتن را دگرگون میسازد. ایالات متحده درچنین مسیری به جای خصومت با ایران و سعی در نابودی جمهوری اسلامی ایران در صدد پذیرش ایران به حیث یک قدرت منطقوی می برآید و بر سر نقطه های که با منافع مشترک هردو طرف درمنطقه گره میخورد، سیاست همکاری می گزیند. در حالیکه هیچ نشانی از چنین دیدگاه و سیاستی در میان دولتمردان امریکایی مشاهده نشده است، برخی از تحلیلگران و محققین امریکایی و به خصوص عناصری از امریکایی های ایرانی تبار این دیدگاه را حتی به عنوان توصیه برای دولت امریکا مطرح میکنند. داکتر ولی نصر استاد دانشگاه عالی مونتری کالیفرنیا یکی از کسانی است که از این طرح سخن میگوید. او میگوید که امریکا باید به ایران نزدیکتر شود و ازنفوذ تهران درعراق برای کاهش خشونتی که این کشور را به آستانۀ جنگ داخلی برده، استفاده کند و به جای منزوی کردن ایران، به مدیریت این کشور که تلاش میکند به عنوان یک قدرت منطقه ای ظهور کند، بپردازد. داکتر نصر میگوید که منافع امریکا و ایران درعراق با هم به یک نقطه میرسد. جایی که هردو مایل هستند ثبات دایمی برقرار شود. وی همچنان به امریکا توصیه میکند که سیاست تغیر رژیم در ایران را کنار نهد و به جای آن با نزدیک شدن به ایران می تواند به مدرنیزه کردن ایران کمک کند. (سایت واشنگتن پریزم)

آنچی که استاد امریکایی ایرانی تبار از منافع مشترک امریکا وایران بر سر عراق سخن میگوید، باری بگونۀ شوخی از سوی زلمی خلیل زاد سفیر افغانتبار امریکا در عراق برای همتای ایرانی اش در بغداد مطرح شد. خلیل زاد وقتی دریکی از سخنرانی های اخیرش در واشنگتن به تشریح نفوذ ایران در منطقه پرداخت گفت که من وقتی همراه ایرانی خودم را دیدم به شوخی به او گفتم: شما ایرانی ها باید خیلی با امریکا میانۀ خوب داشته باشید. به خاطر اینکه شما نه با طالبان و نه با صدام درعراق، می توانستید کنار بیایید. ما هردو مشکل را برای شما حل کردیم که موضوع خیلی مهمی است. یک روز صورت حساب این کار را برای تان میفرستیم. ( سایت واشنگتن پریزم)

ضرب المثل روسی است که در آن گفته می شود هر شوخی نیم واقعیت را با خود دارد. اظهارات خلیلزاد هرچند با شوخی می تواند نشانی از تبارز این احتمال باشد که روزی سیاست های دشمنی میان امریکا و جمهوری اسلامی ایران به سیاست های اعتماد وهمکاری بر سر منافع مشترک منطقوی تبدیل شود. البته نقطۀ مهم در وقوع چنین احتمالی بیشتر ازهمه در قدرتمندی نظامی ایران نهفته است. قدرتی که خطر قابل ملاحظه برای اسرائیل در منطقۀ خاور میانه محسوب شود. به هر سرعتی که ایران به این نقطه برسد، به همان سرعت سیاست امریکا از مسیر خصومت و راندن به مسیر آشتی و کنار آمدن با ایران تغیر میخورد. در حالیکه ایالات متحدۀ امریکا برهبری جورج بوش درصدد آن است که ایران را از رسیدن به آن نقطه بازدارد اما ایران با سرسختی تلاش می کند تا خود را به آن نقطه برساند. هنوز مشخص نیست که کدام طرف مذکور،  از جنگ اخیر لبنان در رسیدن به نقاط مورد نظرخود بهرۀ بیشتر میگیرند.     

 


بالا
 
بازگشت