ایا سیاست علم است یا هنر یا تجربه از گذشتهء ما

نوشته از(( احمد سعیدی))

ازمدت چندی به اینطرف درافغانستان کلمه سیاست و سیاست مدار خود را در ردیف درجه اول گفت و شنودهای هرخانواده ،هردفتر و دیوان ، هر شهروده قرارداده مردم ما همه عمل کردهای روزمره حکومت، دولت و بلاخره همهء مردم را چه اتفاقی باشد و چه شامل فرهنگ و تمدن همه را مربوط ومنوط به سیاست جاری میدانند. روی این ضرورت بهتر است تعریف  مکمل ازسیاست داشته باشیم و این واژه را طور وسیع از گوشه و کنار مختلف تعریف کنیم با درنظر داشت دیدگاه ان افرادی که سیاست را علم قدرت و یاعلم قدرت سیاسی ذکر کرده اند، همچنان عده یی دیگری علم سیاست را عبارت از مطالعه دولت درتمام شکل ان میدانند اولین بحث را که درزمینه مبانی علم سیاست ارایه کرده اند، بحث بوده که در برگیرنده ابعاد مختلف دیدگاه های متفاوت با تعریف و توصیف متفاوت بوده واست و مشخص کردن ان در اینجا وانجاخالی از دشواری ها نیست، روی این حقیقت نظریه پردازان و کسانیکه لغت شناس اند درمورد سیاست تعریف های زیادی را ارایه کرده اند،ما میتوانیم مجموعه تعریف ها را در شش دسته تقسیم بندی کنیم که هرکدام در جای خود میتواند ما را کمک کند.

 1- تحقیقی 2- تعریفی 3 – تجویزی 4- تشریحی 5- تهدیدی 6- مختلط.

 این تعریف ها واقعیت گرائی های مشخصی را میتواند ارائه دارد و از خود علت و معلولی داشته باشند. انانیکه دسته تحقیقی را مد نظر دارند درپی ان اند که از طریق استقراء به یک قاعده عملی برسند گاه طوری میشود که درراه رسیدن به حقیقت با یک استقراء ناقص نظری را تفهیم میکنند و ان را حقیقت میدانند در حالیکه از حقیقت دور بوده و زیاد فاصله دارد اما درمورد تعریف تشریحی یا شرح اسم راازیک پدیده اغاز میکنند ، اگر از راه منطق به تعریف وارد شوند اینها طبق تعامل در جنس و فصل فکر می کنند و پیداشده ها را حد و رسم نام گذاری میکنند.

اما انانیکه عقیده مند تجویزی اند درتعریف خویش دیدگاه های ارزشی دارند بجای هدف اصلی هست هارا دنبال میکنند بعدا" پشت ارزش و حقیقت می روند در ضمن کنش عقلانی معطوف به ارزش و حقیقت را دارند. تهدیدی ها زیاد تر محدود به یک مفهوم یا موضوع مشخص حرکت کرده تعریف این شیوه نظرها بیشتر صبغه  رنگ محیطی، مکانی و زمانی دارد نظریات شان اگنده از حالت موجود است نه از اینده و گذشته. اما برعکس مختلط به تعریف گفته میشود که تلفیقی از دو تعریف باشد هم تعریف اصلی را در بردارد و تجویزی را که طور مجرد معنی دیگر را ارائه میدارد. سیاست درزبان دری یا فارسی که بایکدیگر پیوند نزدیک دارند اینطور معنی شده( رعیت داری، حکومت، ریاست و داوری، مصلحت و تدبیر، عقوبت، دور اندیشی حتی بعضی ها مجازات و تنبیه نیز گفته اند) اما نظر یه پردازان سیاسی معاصر از سیاست تعریف های جداگانه و زیاد نموده اند طور مثال:

 1- سیاست عبارتست از توزیع قدرتمندانه ارزش.

 2- سیاست اتحاد یک توده با توده های دیگر و چگونگی ان اتحاد.

 3- سیاست به ان گفته میشود که یک توده راهی را برای زنده گی و پیشرفت خود درمیان هم دگرباز کنند و رفتار و کردار از روی فهم و دانش باشد .

 4- سیاست مدار باید به کسی گفته شود اگر تشویشی به هستی و دوام مداخله در امور ملتش ازسوی یکی یا زیادتر از همسایه گان  است ان را پیش از پیش دیده و دور اندیشانه در پی جلوگیری ان باشد .

5- سیاست رامیتوان از خود اگاه بودن انسانها به محیط و جامعه که دران به سرمیبرند و درسرنوشت مشترک ،خود را رقم می زنند .

6- بعضی ها به این عقیده اند که سیاست عبارت از مطالعه قدرت و نفوذ هرکسی دیگری را وادار به انجام عملی کند و یااز انجام عملی بازدارد .

 7- بعضی ها سیاست را فن و عمل حکومت ها در اجتماع انسانی میدانند .

8- اگر سیاست را در اخذ تصمیم بدانیم بخصوص در مورد مسایل همگون که تصمیم گرفته میشود فرق می کند.

 تولید توزیع مصرف اموال مادی انداما تصمیم گرفتن درمورد ساختن بم اتوم و سلاح های هستوی جنبه سیاسی دارند نه فنی و اقتصادی روی این اصل به مفهوم کلی تری میرسیم .

با وجود انکه برای محیط و قلمروسیاست زیادتر روی دو جمله فکر شده یعنی( قدرت و دولت) گرچه بعضی ها سیاست را طور گسترده میدانند که شامل زیاد حیط های قدرت و نفوذ که به حیط نفوذ فرد برفرد اصابت میکند و به سیاست رابطه ندارد. برعکس بعضی ها سیاست را انقدر محدود میدانند که تصورشان تنها معنی حکم و تنبیه یا مشخص به دولت منحصر کردن. اما این تعریف نمیتواند احزاب و روابط بین المللی و سازمان های جهانی و جامعه جهانی را در بربگیرد. چقدر خوب است که به این باور و اندیشه باشیم و حرف های زیرین عقیده مند گردیم که ((سیاست دیانت است و دیانت سیاست)) انانیکه  دیانت درست ندارند سیاست شان نیز گره گشاه شده نمیتواند. ان سیاست رامعقول گفته میتوانیم که بتواند انسانهارا بطرف شرافت، مسوولیت پذیری و جامعه انسانی سوق دهد درک مکلفیت هارا برای جامعه رشد دهد سیاست تنها اداره خشک و خالی شمرده نشود بلکه در اعمال خود تکامل انسان را همراه داشته وسودمند باشد .

وقتیکه میخواهیم علم سیاست را مطالعه کنیم در ذهن ما اين سوال خطور می کند. ایا سیاست علم است یا هنر.  اگر علم است پس علم سیاست چیست، ایا دردنیا امروز علم وجود دارد که بخاطر ان پدیده های سیاسی قابل کنترول شوند. ایا قواعد برای استحکام و استقرار و حفظ کار عادلانه ترین دستگاه حکومتی وجود دارد. یا این علم میتواند دقت علوم دیگر را درک کند روی این اصل بیائید در قدم نخست علم را تعریف کنیم. دانشمندان تقریبا" با اتفاق نظر علم را اینطور تعریف کرده اند. علم در لغت معرفت ، دانستن ، در یافت و درک کردن است ، در اصطلاح عبارتست از ادراک و معرفتی که از اتفاق و احتمال و خطا به دور باشد با وجود اینکه در مورد علم تعریف های زیاد وجود دارد ماکوشش می کنیم چهار تعریف کلیدی را معرفی کنیم .

الف – مجموعه اطلاعات منظم مربوط به پدیده ها را میتوانیم علم بنامیم .

ب- رشته ای از دانش یا مطالعه توده ای از حقایق وواقعیات ها که بطور منظم تشکیل شده و اجرای قوانین کلی رانشان میدهند .

ج- علم عبارتست از معلومات متشکل .

د- علم معرفت است منظم که با روش های معین بدست می اید و قوانین ثابت و پایدار میان  واقعیت ها را مشخص میکند .

اگر ما چهار تعریف اساسی و مشخص را که ذکر نمودیم دقیق مدنظر داشته باشیم به این نتیجه می رسیم که سیاست از همان نظم ارتباط که همه علوم از ان بهره دارند برخوردار است و از نگاه عام مطالعات سیاسی را میتواند دربربگیرد، کامل ترین مرحله ای علم است که بدان وسیله انسان، انسان میشود و درسایه رشد و تعامل ان علوم و فنون و هنرهای خود را پایه گذاری میکند وسیله همین مرحله از علم است که طبقات مختلف مردم با یکدیگر تفاوت و اختلاف پیدا میکنند علم از اتفاق و احتمال بدور بوده اما برعکس باید به واقعیت نزدیک باشد علم یعنی همان صورتی که در ذهن حاصل میشود بردوقسم است تصور و تصدیق. تصور صورت ساده ذهنی بوده که اسنادو ثبوت را با خود ندارد اما تصدیق حقیقت است که داری مدارک، اسنادو شواهد یعنی اسناد است تکیه ان با علم است.

 در تعریف ها باید موضوعات علم طبیعت را فراموش نکنیم مانند فزیک یا کیمیا یا دیگری که در بحث مورد نظر کمتر ارتباط می گیرد .

پس بر می گردیم به علم سیاست، علمای سیاست و نظریه پردازان دراین مورد کوشیده اند تا موضوع علم سیاست را مشخص کنند اما باید باورداشت که علم سیاست و موضوع ان خارج از چارچوب تعاریف هریک از نظریه پردازان در مورد سیاست نیست. عده یی در غرب مانندی 1- موریس دووژه 2- دوژونل 3- برتراند راسل به این باوراند و علم سیاست را مطالعه قدرت و نفوذ می دانند اما عده به این عقیده اند که علم سیاست مطالعه دولت یا علم دولت یا فن حکومت کردن است روی این اختلاف در تعریف ها است که بعضی میگویند لازم نیست یک علم دارای موضوع واحد باشد اگرما به روز های نخست سیاست برگردیم، همزمان با اغاز پیدایش اجتماع انسان هاست. سیاست علم است اما هنر تطبیق این اندیشه، که چطور وچه شیوه بجا به افتد چطور از این علم بهره برداشت و منافع خود و دیگران را در پرتو این علم بدست اورد از چه زاویه در تطبیق و ثمر رساندن این علم اغاز کرد در مرحله که باید از سیاست بهره کافی گرفت هنر تطبیق سیاست ضروراست، اگر سیاستمداری که هنر تطبیق شیوه و کار برد سیاست را نمیداند در عمل کرد این اندیشه مشکل دارد. در افغانستان ما تعداد زیاد از سیاست مداران یا انانیکه خود را راهنمائی سیاست میدانند تاکنون این علم را بخاطر مقام و منزلت خویش بکارگرفته اند. منافع اجتماع را ضعیف تر در رده های پائین مد نظر داشته اند. اگر توده عظیم مردم باور پیدا کنند و عملا" احساس ودرک نمایند که فلان سیاست مدار از روی واقعیت منافع شخصی خویش را از منافع عوام در صف دوم و سوم نگاه داشته است ان وقت است که ان فرد یا افراد که سیاست مدار اند دوام مقام ومنزلت شان در قلب ها راه پیدا می کند. ان سیاست مدار در سیاست عمری کوتاه نمیداشته باشد در سرنوشت جامعه ملت خود در هر موقع میتواند رول به سزای بازی کند.

 

 


بالا
 
بازگشت