احمد سعیدی
نامه ای به پسرم میهن جان که مصروف تحصیل در هندوستان است
پسرباهمتم میهن جان سعیدی، ازهمه اولترسلام!
ازمدت که کمربستی وعازم تحصیل شدی و وطن عزیزخود را بخاطر آموختن علم ودانش ترک کردی گرچه هدف خودت را میدانم که آن عبارت ازاین مفکوره عالی است تا فردا که نوبت خدمت گذاری وطن بتو میرسد با امکانات قوی ازآموخته های عملی برگردی گوشه ازوطن ویران شده اترا با خدمت گذاری صادقانه آباد نمائی ودین اسلامی انسانی و وجدانی خویش را دربرابرمردم وطن وجامعه که درآن آینده زندگی می کنی ادانمائی.
باوردارم که رهبری آینده وطن ما بدست جوانان خواهد بود که مجهز با سلاح دانش اندو بس.
پسرم ازمدت چندی به این طرف به فکرآن بودم که حداقل برایت ماهانه نامه ای مفصل بنویسم اما درقدم اول آدرس خطی خودت معلوم نبود و آدرس امیل ات نیزمشکل داشت،حالا که آدرس را فرستادی خیلی خوشحالم کردی وزمینه را آماده نمودی تا نامه نوشتن را به شما آغاز کنم نامه های را که بعدازاین ازمن دریافت می نمائی هرنامه ازخود مقصد وهدف مشخص جداگانه ای دارد نوشتهای من نه جنبه نصحیت دارد ونه جنبه وصیت، بلکه اندیشه ومکلفیت پدری من است که میخواهم باتو ودوستان که علاقمند باشند شریک نمایم اگر انسان طب می آموزد یا سیاست یا انجنیری یا اقتصاد یا فلاحت وتکنالوژی عصریا شعری می نویسد یا چیزی را عملاً تولید میکند یا کارهای دیگری رابه نفع خود جامعه ومردم انجام می دهد ازهمه اولتربه وقت وفرصت مناسب ضرورت دارد. روی این منظور لازم دانستم تا اولین نامه خویش را درمورد وقت شناسی واستفاده خوب ازفرصت برایت تحریر نمایم.
پسرعزیزم میهن جان زندگی عبارت ازیک سلسله تکالیف و وظایفی است که مانند زنجیر با هم پیوسته وگره خورده اند ودراثراندک غفلت اگردرمورد یکی ازآن سهل انگاری شود دشواری های را درزند گی به وجود می آورد که جبران آن غیرممکن است آن وقت شیرازه کارها ازهم میگسلد وپریشانی دامنگیر می شود سرانجام زندگانی آمیخته به امید وشادمانی را دچار به ناکامی ونا امیدی می سازد.
میهن جان! هرچیز را میتوان به کوشش بدست آورد وبا هرمقصود توان رسید واز هرپیروز مندی وکامیابی ممکن است بهروز گردید.
مگر ازوقت رفته وعمرگذشته یکدم آنرا نتوان بازخرید وهیچ کس را جستن یک دقیقه آن دسترس نیست، نزد من عجیب است که بیشترمردم به مال ازدست داده وهستی نابود شده خود افسوس می خورند وکمتر پیش آمده که بروقت رفته وعمرگذشته خویش دریغ برند درحقیقت هدر دادن وقت هزاران باراز تلف مال ضررمند تراست . چنانچه گفته شده که دارائی را بگذران وقت توان بچنگ آورد ولی یک ازآن وقت رفته را با هیچ قیمتی نتوان بازیافت، پس وقت با هیچ چیزی هم مانند نیست بلکه گرانبها ترو ارزنده ترازهمه چیزی زند گانی است.
ارجمندم میدانی کسی شوربخت وواژگون روزگار است که وقت گرامی و عمر عزیز را به غفلت گزرانده و فرصت های نیک را ازدست داده و کف وی تهی ازهرگونه اندوخته و مغزش خالی از هر گونه دانائی و فرهنگ است عمر باید در راه بدست اوردن دانش و کمال صرف شود در غیران عمری که بگذرد و دانش نیندوزد و اوازه نیک فراهم نسازد و خوبی بکسی نرساند،ان عمر به بیهودگی و ناسود مندی گذشته است هرکسی که ارزش وقت را بداند میتواند دشواری ها را ازسرراه خود دور نماید بهتر و عاقل تر ان کسی است که همیشه به فکر ان باشد تا از عمر که میگذرد فائده بدست اورد و یومیه محاسبه نماید .
خوبی ها را تداوم و بدی ها را تکرار نکند اما پسرم توباور داشته باش انانیکه وقت گذرانی و غفلت را به خود روا میدارند در حقیقت برسر خار و دم مار پانهاد ه اند و خود را از قدم تکامل دورو خویش را در دامن تغافل کشیده اند غفلت بزرگ ترین بدبختی ها را برای ادمی فراهم می سازد گاهی یک قدم غافل بودن و یک لحظه بیکار نشستن سبب یک جهان پسمانی و پشیمانی می گردد هیچ وقت بر گذشته حسرت نخورید و نقد وقت و استفاده از حال را از یاد نبرید و به جبران وقت رفته بپردازید و بی فائده تن خویش را گرفتار کسالت و اندیشه خود را دچار نگرانی ننمائید .
نور چشم من حالا که زمینه تحصیل علم ودانش برایت اماده است وقت را ازدست مده شاعری دراین مورد چه زیبا سروده :
فرصت مده زدست چووقت بکف اوفتاد
کین مادر اقبال همه ساله نزاید
با تیغ برنده و فرصت دمار از روزگار غفلت برار، هم خود و هم دوستان خود را با استفاده ازوقت و اغتنام از فرصت وادار ساز . بدان و باور داشته باش که دنیای فردا غیر از دنیای امروز است دنیا فردا برپایه علم استوار است نه زور گوئی و نه زردوزی نه قدرت طلبی و جهالت . غنیمت شمردن وقت است که از ان تجربه اموختن و همه را با طبیعت عصر و زمان و مکان اشنا می سازد پسر خوبم ! به یاد دارم در لیسه یخن علیا ولسوالی تیوره غور تقریبا" سی و هشت سال قبل از امروز معلمی مضمون دری داشتیم بنام اخندزاده ملا محمد صدیق اکثر اوقات وقتیکه داخل صنف می شد این بیت را زمزمه میکرد .
من در ان روز ها ان را ازیاد کرده بودم و تاهنوز فراموش نکرده ام
بودم جوان که گفت مرا پیراوستا د
فرصت غنیمت است نباید زدست داد .
اگر خدا نا خواسته گاهی غفلت به تو چیره گشت و فرصتی ازدست برفت باید بی درنگ به خود ائی و به وقت رفته و عمر گذشته دریغ کردن بی فائده است و به این زیاد توجه شود که نقد وقت بعدی به هدر نرود و تاحد امکان جبران گذشته شود هر کس به فکر اندیشه بی ثمر گذشته می اندیشد و خود را مشغول ان میسازد در حقیقت فرصت جدید را تلف می سازد به اندازه که وقت را در حسرت گذشته بکار میبریم بهتر ان است تا ان وقت را به تلافی ان چه که از دست داده ایم بکار ببریم در غیر ان به غفلت زدگی دست و گریبان خواهیم بود. نورچشم من فراموش تان نشود انکس که از لباس تقوی برهنه شد به هیچ لباس پوشیده نمیشود، امروز ما اگر از فرصت های کوچک که دست میدهد استفاده نکنیم فردا از فرصت های بزرگ استفاده کرده نمیتوانیم اگر موقع به تو دست میدهد که با دوستان تفریح و صحبت کنی کوشش نما که لبت پرتبسم باشد زیر اشخاص بد خلق مانندی ظروف سفالین هستند که زودمی شکنند و به سختی دوباره بهم متصل میشوند.
پسرم! فرزندان حق دارند که بعداز مرگ پدر میراث و ثروت هنگفت از پدر به انها باقی بماند اما من برعکس علاقه دارم بهترین میراثی که ازمن بتو دایمی بماند تعلیم و تربیت باشد و بس! شاید فراموش نکرده باشی و در کتابچه خاطرات تو نیز درج باشد که برایت گفته بودم تنها در ایام جوانی است که انسان بنیاد اخلاق و عادت خود را استوار میسازد هیچ ساعتی از ان خالی ازفرصت نیست اما یک دقیقه ان هم همین که گذشت دیگر برنمی گردد اگر به خود این حرکت و خصلت را پیداکنی که بدیگران با جرعت گفته بتوانی به هرکس بگویی ، مثل من رفتار کن.
میهن جان وقتیکه ثروت از دست تو برود چیزی ازدست نرفته است وقتیکه سلامتی ازدست برود چیزی ازدست رفته است اما وقتیکه اخلاق و فرصت ازدست برود ان وقت بارومند باش که همه چیز از دست رفته است و این رفته بازنیاید مانندی پیری که دوباره نمیتواند جوان شود .
پسر ارجمندم لحظهء که فرصت بتو دست داده به ان فرصت و ان روز سخت توجه کنید زیرا زنده گانی همین امروز است در مدت کوتاه امروز است که تمام تغییرات و حقایق وجودی خودت یعنی در خشند گی نموی جوانی افتخار عمل و شکوه جوانی ظاهر میشود دیروز یک خواب بود و فردا یک احتمالی بیش نیست ولی امروز اگر خوب زنده گانی کنی و فرصت را غنیمت بدانی هردیروزی را خواب خوش و هر فردائی را یک احتمال امید وار میگرداند پس برامروز خوب توجه کنید که
بامداد جوانی همین امروز و همین فرصت که دست داده است . میهن جان جملات اخراین نامه من را خوب بخوان و خوب بدان نه فراموش کن نه پشت گوش .
الف: بزرگترین دانش و فن زنده گی استفاده منطقی و معقول و درست از فرصت های بی نظیر ی است که برما میگذرد .
ب : اما برعکس بزرگترین مصیبت ان است که بتوانی عمل خوب و کارنیک انجام دهی انقدر تعلل و خود داری کنی که فرصت اجرای ان بگذرد .
پسر عزیزم باید و باید و باز میگویم فراموش من و تو نشود این حقیقت انکار ناپذیر کسانیکه با خیره سری در جوانی عمر خود را در غفلت میگذرانند در پایان شرم گین و سیاه روز اند .
گفتنی های دیگر را در نامه بعدی برایت می نویسم.
خدانگهدار
پدرت احمد سعیدی
کابل مکروریان سوم
17 /11/1385
2/6/2007