جليل پرشور

 

حزب وحاکميت دموکراتيک خلق و

مناقشات ملی

 

بخش يازده هم

 

  حزب دموکراتيک خلق افغانستان، ازهمان روزهای اول فعاليت سياسی خود وخاصتا ًبعد کسب قدرت دولتی در سال 1357 سعی وتلاش فراوان بخرچ داد تا  پيرامون حل  مسالهً  ملی توجه جدی واساسی مبذول دارد وراه حلی را جستجوومورد تطبيق  قراردهد که به  دردها  ورنج های موجود  ناشی از احساس حقارت های ملی وزبانی ازيکسو وتکبر وعظمت طلبی ملی ازسويی ديگر خاتمه دهدودراين زمينه خود، تطبيق کنندهً عدالتی باشد که در ضمن برآورده شدن خواسته های قانونی،طبيعی و معقول تمام مليتها ، اقوام ، مذاهب  وزبانها باعث ايجاد وحدت ملی گردد.

حزب ودولت دموکراتيک خلق افغانستان  به اين عقيده بودندکه تضاداساسی  درجامعه،تضاد بين اقوام ، مليتها  زبانها ومذاهب نيست بلکه اين تضاد ها  مناقشات واختلافاتی که دربعضی  موارد، با زدوخوردها ی خونين ،  تعصبات ، انتقام جويیها ودرمواردی با نفرت همراه بوده است، ريشه دراجراات ناسالم حکومتهای شرانداز و قومگرای وابسته به اقشارستمگر وطبقهً حکام بیخبر از رنج ومصيبت اکثريت مردم ما داشته  ومناسبات عقب مانده ً توليدی  بيکاری ، فقر، بيسوادی ، سطح پايين فرهنگ وآگاهی سياسی که خود دست آورد وماحصل سياست وعملکرد آن حکومتها بود، در تشديد اختلافات ميان مردم ، خاصتا ًافراد سياسی جامعه نقش جدی داشته است..

حزب دموکراتيک خلق افغانستان ،بادرک عميق از حقيقت دردها ورنجهای بيکران خلق های زحمت کش افغانستان وحتا جهان ، به اين نتيجه رسيده بود که حل پربلم های حاد وذوجوانب جامعه که عقب مانده گی قرون ، فقرکشنده ،بی خانگی، بيکاری،مرض، بيسوادی اکثريت مطلق مردم ، تبعيض وانواع ستمها  ، ناشی از عمل کرد منفی  اين زبان وآن زبان نبوده بلکه بيانگراتحاد خاينانهً ستمگران وظالمان تمام  افراد خونخوار، استفاده جو ، مرتجع وضد ترقی تمام مليتها وگوينده گان زبانهای مختلفهً ملی ومعتقد به مذاهب مختلفهً کشوربا حکومتهای بيکاره ، ظالم ، خود نگهدار وخوش گذران بوده که همه دست بدست هم داده وطبقهً حاکم ستمگر را تشکيل داده بودند ميباشد. در اين مورد نمی توان در طبقات حاکم وترکيب ستمگران تشکيل دهندهً آن دوران ، منکر نقش بيشتر وکميت بزرگتر بعضی مليت ها شد ونقش وسيع ترشان را در سيستم ادارهً دولتی ، باساير مليت ها هم سان دانست واين وضعيت نيز از سياست های تفرقه افگنانهً استعمار فرنگی وادامه دهنده گان  داخلی آن که همان امرا و پادشاهان وحکام خون ريز بود  نشات نموده و عبد الرحمان خان سمبول بذر تخم کينه توزی وتعصبات قومی می باشد.

آن سياستهای تفرقه افگنانه وضد وحدت ملی، در دورهً  اميرحبيب اله خان ، نادرخان و ظاهرخان(بخصوص بوسيلهً هاشم خان) ادامه پيدا کرد ومرحوم داوود خان ، باوجود فرق جدی نسبت بسايراعضای خانوادهً شاهی ، نتوانست ويا نخواست درسياست های قومگرايانه وتکيه بالای خوانين وقبايل پشتون تجديد نظر نمايد وتغيير جدی وقابل قبول برای ساير مليتها بوجود آورد. اگرچه نمی توان منکر نقش نخبگان تاجک ، هزاره وازبک وسايرين در دربار های امان اله خان ، نادرخان ،ظاهرخان وداوود خان شد واز اشغال مناصبی بزرگ بوسيلهً متکلمين بزبانهای غيرپشتودرادارات دولتی گرديد درحاليکه روابط بين اکثريت قدرت مندان ونخبگان دولتی با همزبانان واقوام شان ، فقط محدود به همزبانی می شد وهيچ منافع مشترک واساسی اقتصادی آنها را  به هم مرتبط نمی ساخت وپيوند نميداد.

به همه مردم وطن ما معلوم است که در دورهً سلطنت نادر خان وبقيه اعضای خانواده اش ، متاسفانه تلاش صورت گرفت ، تا از طريق وانمود ساختن حمايت دربار از سياست پشتون گرايِی ، تقويه ً زبان پشتو ويا پشتو ايزه نمودن نامها ، واصطلاحات اداری ،  فرهنگی وقضايی ، اعلانات رسمی وايجاد کورس های پشتو وتعقيب آن بصورت اجباری برای همه مامورين ادارات دولتی ،موجی ازتعصبات قومی وزبانی شکل گيرد وقوت يابد وباثرآن حرکت  های فريبنده از يکطرف توانستند ،حمايت تعداد وسيعتری از پشتون ها را کمايی نموده وآنها را در ناگزيری قرار دهند که ازيک طرف از سلطنتی که گويا ازخود آنها(!) ومتعلق به  قوم شان است حمايت نمايند وازطرفی درمبارزات ضد سلطنتی وضد استبدادی آن وقت  که روز به روزازتوان ، قدرت ووسعت بيشتری برخوردارمی گرديد اشتراک ننمايند، در حاليکه مليونها پشتون شريف وزحمت کش ، ازفقر وتنگدستی ، از عقب مانده گی وبيسوادی ، از گرسنگی وبی خانگی بمانند اکثريت قاطع مردمان ساير مليت ها واقوام رنج می بردند وعذاب می کشيد ند ولی چهارکلاه های پشتون وافراد سيری ناپذير پيش گام قومی شان،درحق آنها خيانت نموده واعتماد آنهارا دربدل وجوه نقدی وجنسی بفروش رسانيد ند.

مردمان غريب وفقير پشتون در اثر آن سياستهای تفرقه افگنانه،بمشکلات چند گانه مبتلا شدند، زيرا از يکطرف تعدادی ازمردمان ومتعلقين بساير زبانها ومليتها، آنها را در مجموع شامل طبقات ستمگر وظالم جامعه می شمردند وهنوز تعدادی بمانند سابق در زمينه فکر می کنند واز طرفی تجار زبان وقوم گرايِی ، بنام آنها ازدولت امکانات پولی ، زمينهای زراعتی ، چوکی های دولتی وساير امتيازات را دريافت واز آن الطاف ملوکانه وحکومتی، تنها خود وعدهً  محدودی ازاقارب شان  وندرتا ً بعضی از مردمان عادی استفاده می کردندولی کفاره پرداز آن جفا کاری ها وزدوبندهای پشت پردهً سياسی همين مردمان عادی بودند که متاسفانه تا هنوز بالای شان کار میشود که اگرتا اکنون  روحيهً برتری جويِی قومی وزبانی ندارند ، بايد آن را دريافت کنند. آنها می خواهند بارديگر زحمت کشان پشتون را وسيلهً تحقق اهداف شو م قدرت طلبی وثروت اندوزی خود بسازند.

در چنين اوضاع واحوال خطرناکی، قشر روشنفکروخاصتا ً روشنفکران ترقی خواه وعدالت طلب پشتون ، بايد دست بدست هم داده  ،اجازه ندهند که از توان وامکان برادران پشتون ما ،برای تحقق اهداف تاکتيکی وستراتيژيک ارتجاع پاکستان ، متحدين منطقوی و ماورای بحار آن وايادی مشترک داخلی شان ، بر ضد ساير مردمان وطن وآيندهً خودشان استفاده شود وبا مطرح ساختن اصطلاحات غير قابل قبول در انديشه های دموکراتيک ومردم سالار بنام  اکثريت واقليت ، درميان مردمان شريف ، زخمی ، محتاج ومظلوم  وطن مشترک مان ، بسان گذشته تخمهای بی اتفاقی وچند دسته گی بذر شدهً قبلی وجديد شان را بارورتر وحاصل ده تر بسازند ولی کفاره پرداز آنها ، بازهم مردمان ما باشند .

اکنون که در بعضی از حلقات فرهنگی وروشنفکری غير پشتون ، حرکتهای پشتو و پشتون ستيزی غليان می کند ودر پارهً از موارد از کنترول ونورم های معين وشايد ضروری دفاع مشروع از زبان وفرهنگ وقوميت خاص خودشان خارج می گردد، بياد زمانه های گذشته می افتيم که حکام ستم گر دودمانهای اميری وشاهی وحتا رهبران ومسوولين دولتهای جهادی وطالبی ، زمانی از احساسات پاک فقرا ومساکين بی سرپناه  پشتون  وگاهی از ساده دلی مردمان تاجک ، هزاره ، ازبک ، ترکمن وسايرين، به نفع خود وبقای عرش وکرسی ظالمانه ويا برای کسب قدرت وسلطهً جابرانهً شان ، جداً  سوً استفاده نمودند وميراث شوم ولعنتی افتراق وتعصبات را از خود بجا گذاشتند که بمانند زخمهای حونين ، تا هنوز چرک ميدهند  وبزخم های خون چکان وناسور مبدل گرديده اند وتعدادی از قلم بدستان ماهر وچيره دست، که به قيمت خون ورنج مردمان ما صاحب فهم ودرکی گرديده وتحصيل کرده اند  ،با قلم وزبان وشمشير ، برای تازه نمودن آن زخمها کمر بسته اند ، در حاليکه استعداد وتوان تداوی ويا اقلا ًتقليل بخشيدن ، به درد وسوزش وقطع خون ريزی آنها را دارند ولی با کمال تاًسف از اين بخش توان واستعدادهای شان نمی خواهند استفاده نمايند.

وقايع يکصد سال اخير وخاصتا ًچند سال گذشته ، نشان داد  که تعدادی از مدعيان دروغين عدالت ، افغانيت ومسلمانی، چه درسطح زمامداروچه  در مقامات ارشد دولتی ومذهبی خدمت گذار دولتهای ضد ملی ، نه تنها در راه حل مشکلات ودشواريهای مردمان وطن ما ، اقدام وتلاش دلسوزانه ننموده اند بلکه برای تامين منافع بيشتر وتداوم قدرتهای جابرانهً شان ، تا توانسته اند بين گروه های مختلف  توده های خلق زحمت کش افغانستان ، تخم کينه وعداوت های قومی ، زبانی ، اصيل وکم اصل را کشت نموده وخود سود برده اند.

درچنين اوضاع واحوالی که تعدادی از حلقات روشنفکری منهمک به مسايل قومی وزبانی غيرپشتون ، برای تساوی حقوق زبانها واقوام  شان در کليه موارد، مبارزه وتلاش می کنند ، بعضی از اين افراد ، مبارزات حق طلبا نه وقانونی شان را طوری با تعصب وبد بينی ، آغشته وآلوده ساخته اند که هيچ کمبودی با بلند پروازیها وتعصبات  کور قومی وزبانی ، متعصبين تماميت خواه پشتون ندارد.

از آنجاييکه هدف تمام ترقی خواهان وعدالت پسندان وطنپرست ، تساوی حقوق ، برابری ، برادری ورشد وبارور شدن فرهنگ وکلتور تمامی مليتها واقوام خورد وبزرگ وطن ما می باشد، پس جايی برای ناديده گرفتن ، اهانت کردن ، وتهمت زدن بهم وجود نداردونمی توان موجوديت ، حقوق حقهً انسانی وقانونی هيچ اقليت واکثريتی را ناديده گرفت ويا از آن چشم پوشی کرد.

در اين مورد فارسی زبانان  ومليتهای د يگروطن خاصتا ًفعالان فرهنگی آنها  را که هرکدام ،از اقوام ومليتهای  شان دارای پيشينهً تاريخی ، افتخارات ملی  وسوابق فرهنگی  مخصوص بخود اند ، بايد دعوت کرد  تا در ضمن مبارزه ً مشروع ، برای کسب تساوی حقوقی وقانونی تمام زبانها وگويشهای موجود وطن ، از آن شيوه های مبارزه وتبليغات ، دوری جويند که در نتيجه باعث تعميق اختلافات ملی می گردد وآتش تعصب وانتقام جويیهای جديد را مشتعل می سازد.

هر مبارز وطن پرست وعاشق عدالت ، بايد عليه ظالمان ستمگر ، عليه فريبکاران وجباران تبليغ ومبارزه کند ، نه آنکه مظلوم وستم کش فريب خورده را طرف توهين قراردهد ودر ليست دشمنان خود ومليت خود نام نويسی نمايد . زحمت کشان پشتون جزی ازين مردمان مظلومند که بارها بوسيلهً امرا وشاهان مغرور ، بيکاره وتفرقه انداز ويا سران گروه ها وتنظيمهای منفعت پرست وابسته به اجانب ،تلاش گرديده تا فريب داده شوند وعليه ساير اقوام وبرادران هموطن وهمدين شان استعمال گردند. اين در حالی صورت وتحقق يافته که بسياری از رهبران تنظيمها وگروه های دنيا پرست  غيرپشتون  از عين فورمول استفاده نموده وبا تبليغ عليه پشتو وپشتون  وساير مليتها ، مردم را به جنگ کشانيده وبا قتل وکشتار مردم بيگناه ، اهداف شوم سياسی

واداری خودرا تحقق بخشيده اند ودر ختم  هر جنگ برادر کشی ، اين مردمان عادی تمامی مليتها واهل تمام زبانهای وطنند که بعد کشته شدن وزخمی شدن ، بقيه با گرسنگی  ، فقير ، بی خانگی وبی کاری بايد دست وپنجه نرم کنند ودر رنج طولانی بسر برند.

چقدر تماشايی، حيرت آور وجدا ًمايهً تعجب است  که سازمان دهنده گان جنگ های قومی وزبانی ، بعد بدست آوردن اهداف شان ويا تقسيم غنايم ، بين هم می نشينند ، خنده ومستی  می کنند ويکديگر را در آغوش می گيرند  ودر حق هم دعا می کنند ويا کلمات دوستانه ادا می نمايند ولی غربا ومساکينی که باثر اغوای ايشان بين هم جنگيده اند ، سالها باهم دشمن باقی می مانند واز يک ديگر انتقام می گيرند. بايد مردم را آگاه ساخت تا فريب اين فريب کاران شوم هدف را نخورند.!

روی همين دلايل مختصر ، بادر نظر داشت سوابق مشکلات قومی وزبانی ، لشکر کشی ها وتصفيه های قومی ، خيانتها وفريبکاری ها در زمان  امرا وشاهان گذشته در مسايل قومی وملی ، حزب دموکراتيک خلق افغانستان، حل مناقشات ملی وقومی را طور ديگری درنظر گرفت ومطرح کرد .

اين حزب اعتقاد راسخ داشت که با شعار ودعا ، با نوازش های خاص ومحدود وتحفه بسران قبايل واقوام ، وبا وزير ساختن ووالی ساختن ، يکی دونفر از ساير مليتها ومردمان ، نمی توان عدالت را تامين کرد ، قناعت مردمان را فراهم نمود وهمکاری صادقانه وداوطلبانهً شان را به نفع دولت جلب کرد. ازينرو، از همان بدو تاسيس ،خودرا وابسته به تمام مردم افغانستان دانست وبه کوچک ترين قوم ومليت وطن طوری حرمت قايل شد که هيچ کمبودی نسبت به حرمت گذاری به مليت های بزرگتر به ايشان، در آن وجود نداشت. ازهمين رو،  بهترين وصادق ترين فرزندان ونماينده گان مردمان زحمت کش وتهی دست ازبيک ، ايماق ،  بلوچ ، تاجک  ، ترکمن ، پشتون ،  پشه يی ، ِسک ، قزلباش ، قزاق ، نورستانی ، هزاره ، هندو وسايرين بدور آن حلقه زدند ، عضويت آن را با تمام افتخار کمايِی نمودند ودرراه پيروزی آن با کل ايثار وشهامت مبارزه نمودند وتا هنوزتعدادزيادی  آن پرچم پر افتخار بی تعصبی وحرمت گذاری يکسان  را به تمام مليتها وزبانهای شان  ، با کل عشق وايمان ، بر افراشته نگهداشته اند ودر راه تحقق آن می رزمند.

اما با وجود تمام اعتقاد وتلاشهای حزب ما، چه در دوران مبارزات پرافتخار پارلمانی ، مظاهرات ،خطابه های آتشين وتبليغات ونشرات در اين مورد تعداد محدودی از اعضای آن ، نتوانستند با طرز ديد وتفکر ناشی ازعقب مانده گیهای قومی ، قبيلوی وزبانی، بطورنهايی وقاطع وداع کنند وحل اساسی مشکلات وطن ومردم را ، طوريکه رهبران واکثريت قاطع اعضای آن ، می اند يشيدند وعمل می کردند ، درنظر وعمل خود قبول وتطبيق کنند. ازينرو

نطفه های کوچک وابتدايی گرايشهای قومی وزبانی ، دروجود يک تعداد محدود اعضای حزب ، شکل گرفت وبوجود آمد که بعدا ً درمراحل آتی مبارزه خاصتا ً در دوران قدرت دولتی ، در وجود بعضی افراد جاه طلب وتماميت خواه ، متبلورومصدر صدماتی به آرمانهای حزب گرديد.

حاکميت بعد ثور 1357 ، باوجود بروز اين عوامل منفی ، در ابتدای حاکميت راه درستی را در پيش گرفته ،شخصيت های کليدی حزبی متعلق به اقوام  زبانها ومناطق مختلفهً وطن را ،در مناسب بالايی حکومتی مقررنمود. ولی وضع طوری انکشاف کرد که گروه حفيظ الله امين ،با درپيشه نمودن سياست

قوم گرايی وغير پشتون ستيزی،  مشکل ديگری را بر مشکلات وپرابلمهای آن دوران خونين اضافه نمود.

قابل يادآوريست که سياست های ملی وعادلانهً حزب ، ازجمله در مورد مناقشات قومی وزبانی ،بعد سقوط حاکميت حفيظ الله امين، راه نيک ومسيرسالم وعادلانهً خودرا تعقيب وادامه داد وباعث آن گرديد که دولتی از نماينده گان تمام مليتها ، اقوام ، قبايل ، مذاهب ، زبانها ومناطق بوجود آيد وحتی افراد غير حزبی  شامل کته گوری بالا ، در ترکيب حاکميت آن وقت  شامل گردند.

باور کنيد که: مادرداخل حزب جز از طريق چهره وقوار اگر حدس می زديم که فلان رفيق ما ، شايد از اين ويا آن منطقه باشد. ما زبانمادری  همديگر را نمی پرسيديم ، از منطقه وقوم ايشان پرسان نميکرديم ، وهر نوع سوال وجستجورا در مورد ، بخود شرم وننگ می دانستيم وحتا رفقای هندو ی ما را که بزبانهای ديگر ملی ، مثل پشتو ودری صحبت نورمال می کردند ، نمی شناختيم که آنها بکدام قوم ، زبان ومذهب تعلق دارند واصلا ً در بين ما فرق بين سنی وشيعه وجود نداشت ، هزاره ها وپشتونها ، ازبکها وبلوچها ، پشه يی ها ونورستانیها ، ترکمنها وتاجکها ،هندو ها وسِکها وسايرين عضو حزب ما ، بمانند  برادران تنی وسکه ، همديگر را دوست داشتيم وحرمت می کرديم .

يکی از نمونه های شاخص در امر حرمت گذاری ، بهمه اقوام ،زبانها ومليتهای باهم برادر ولی تاهنوز نابرابر وطن، موضع گيری تاريخی ، دايمی وتغيير ناپذير ، شاروان ببرک کارمل ، رهبر حزب دموکراتيک خلق افغانستان بودکه: خودرا فرزند تمام مليتها واقوام خورد وبزرگ افغانستان می دانست ودر کابينه ايکه بعد رسيدن بقدرت تشکيل داد ، صدر اعظم کشور را از مليت هزاره تعين کرد که بعداً يکی از موفق ترين صدراعظمان وطن بدر آمد. همچنان در آن کابينه ودر ترکيب حزب  وسازمانهای اجتماعی وابسته به حاکميت آن وقت ، تمام گروه های خورد وبزرگ قومی وزبانی ، نماينده گان صادق وشريف خودرا داشتند .

توصيهً شادروان ببرک کارمل ، مبنی بر دفن جنازهً شان در حيرتان که منطقه ايست  ترکمن نشين، بيانگر اين امر است که ايشان واکثريت قاطع مسوولين  ورفقا ی ديروز وامروز ما، وجب وجب خاک وطن را وطن خود می دانيم وبرای تمام مردمان خوب وطن خود حرمت يکسان قايل هستيم .

بادريغ وافسوس ، که آن شهر معنويت وحدت اقوام وزبانها ،زيان ديد وتعدادی از رفقای ما ، حتا بعضی از نخبگان ما ،که روزگاری از گذاشتن تخلص های قومی ومنطقوی احساس غرور نمی کردند ، رفته رفته بسوی قبيله وتبار پدری خود تمايل پيدا کردند ودرمعيار های گزينش وجابجايی کادرها ی حزبی ودولتی ،منتسب بودن کانديدهارا ، از زاويهً قومی ومنطقوی ، مورد رسيده گی قرار می دادند، تا اينکه در اواخر سالهای دههً60 واوايل دههً 70 خورشيدی ، کار بجايی کشيد ، که نمک را بوی گند گرفت وتعدای از بزرگان خود ،در تلهً قوم پرستی وتعصبات زبانی گيرماندند وبه آن آرمانهای بزرگ وافغانستان شمول جفا کردند.

باسقوط حاکميت حزب وطن ، اختلافات قومی ، برتری جويی های زبانی وحقير شمردن فرهنگ ها وسنن مليت های ديگر ، بوسيله ً قدرتمندان جديد که با وعده های عدل الهی ، حکومت اسلامی بی سرحد  ، تطبيق شريعت غرای محمدی وحاکم ساختن عدل وداد وروابط برادانه ويکسان اسلامی ، روی کار آمده بودند ، سير صعودی وخطرناکی را بخود اختيار کرد که درنتيجه ، ده ها هزارانسان بيگناه وحتی مجاهدين خودشانرا ، بجرم تکلم بزبان ديگر وتعلق به قوم ديگر غير خودشان ، کشتند ، کور کردند ، به سرهای شان ميخ کوبيدند ويا زنده  در ديگهای بزرگ ( کانتينر) نه بشکل انفرادی ، بلکه به صورت دسته جمعی ( در گروه های 20 الی 40 نفری) پخته کردند وکباب نمودند وبوی گوشت وکباب انسانهای مظلوم وطن ما ،  بوی کباب قربانی هزاران گوسفند و گوسالهً را دراذهان ترسيم و  زنده ميکرد که بنی اسراييل ، برای خشنودی  «  يهوه »  خدای  شان  ، دردوران حضرت موسی وساير پيغمبر های يهود انجام می دادند.

آنها با اين اعمال شرم آور وننگين شان ، نه تنها بمردم  ووطن ، خيانت غير قابل بخشش وفراموش نشدنی را انجام دادند ، بلکه بدين اسلام وآيين محمدی که برای رسيدن بقدرت ، ثروت وشهرت خود ، آنهارا بيدريغ مورد استفادهً تجارتی قرار داده بودند وهنوز قرار می دهند، نه تنها خيانت بزرگ کردند، بلکه ضربهً جدی وارد نمودند وباعث بدنامی دين واسلام شدند.

طالبان ، اين ادامه دهنده گان صادق  راه مجاهدين ثروت اندوز ومتعصب قومی وقبيله گرا ، از طريق ترقی ستيزی ، دشمنی با روشنفکران ومنورين وطن ، آشتی ناپذيری با تمدن وآزادی انسان ، زن ستيزی وفرهنگ ستيزی ، دربرخورد با مسالهً ملی کارهايی را انجام دادند که پشت ده ها تن از افراد تيپ عبد الرحمن خان را ، ازپشت بسته کرده وبا اينکه آله ً دست ومجری سياست پاکستان ، امريکا وعربستان والقاعده در وطن ما بودند ولی از خود چهرهً خشن قومگرايانهً را به نمايش گذاشتند که زخمها ورنجهای سابقه را چندين بار ،خونين تر وملتهب تر ساختند.

با کمال تاسف ، دولتمداران جديد، باوجود داشتن معلومات کافی ، تجربهً داخلی وخارجی  وضرورت حل ورسيده گی سالم  اين مشکل تا هنوز حل ناشده  تدابير عملی ، قابل قبول ، دور از تعصب وجهت گيری  خاص را در زمينه اتخاذ نکرده اند وبجای دادن اعتماد بمردم ، از خود چهره ای ترسيم کرده اند که بسياری ها فکر می کنند که زعامت دولت ، خوددر مسايل قومی وزبانی ، ازقوم وزبان خاص حمايت می کند واين مايهً تشويش ونگرانی همهً ما بايد باشد.

به اساس تجارب جهانی ، اقدامات وعمل کردهای ، ده ها دولت واحزاب مترقی کشورهای کثيرالمليت ،برای حل سالم مسالهً ملی  ،می توان بصراحت اين حقيقت را بيان کرد که : بدون توزيع عادلانهً ثروت بمردم ، بدون حل پرابلمهای اجتماعی آنها   ، بدون مشارکت دادن وسيع بدون تبعيض  مردم در سيستم ادارهً دولتی ، بدون ارتقای مساوی وبرابر سطح درک وآگاهی مردم در قبال مسووليتها ، مکلفيتها ووجايب ملی ووطنی شان ، نميتوان وحدت ملی را بوجود آورد.

هرگز نميتوان ، با شعار ها وسياستهای بازاری وکاپی کاری ، از ساير کشورها ،بازور وتهديد ، با چال ونيرنگ ، با همنوايی با هر گروه عليه گروه ديگر، با سنگر گيری به نفع يک زبان ويک قوم  ، وحدت ملی را کمک کرد واعتماد مردم را کمايی نمود . وحدت ملی بدون عدالت اجتماعی ، بدون تدوين قوانين ، مقررات ولوايح عادلانه وبه نفع کل جامعه واز طريق اشتراک مستقيم مردم ونماينده گان شان ،در کليه امور دولتی ومملکتی، شکل نمی گيرد وبه قوام نمی رسد.

وحدت ملی ، با باج دادن ورشوه دادن به ، لاشه خواران مردم فروش وضد فرهنگ ، به گرگان آموخته خوری که سالها ازگوشت وخون مردمان غريب استفاده کرده وبرای زنده گی انگلی وننگين شان ، نه تنها قوم ومردمان همزبان خودرا بر عليه ساير مردمان ، مليتها وزبانها  تحريک وبه جدال تشويق کرده اند ، بلکه نزديک ترين همزبانها واقارب خودرا نيز چور وغارت کرده اند ، تامين وتحکيم نمی گردد.

وحدت ملی را درصورتی پيروز می توان ساخت که: دولت وسيع البنياد ، زمامداران ويا رهبران دلسوز بحال کل مردم وطن شکل گيرد وبقدرت برسند اين رهبران که درنتيجهً آرای مستقيم وسری مردم ، بدون هر نوع فريب ونيرنگ داخلی وخارجی واستفاده ننمودن از مجبوريتهای اقتصادی وامنييتی مردم وساير تدابير فعال ومرموز، روی صحنه می آيند ، بنوبهً خود در اتحاد وتشريک مساعی مردم وقشر آگاه تر وپيشرو سياسی وعلمی جامعه ، در صدد نافذ شدن قوانين عصری ، عادلانه ، مطابق ضرورت زمان وخواسته های معقول ، رفع نيازمندي های مبرم اقتصادی ، اجتماعی مردم وتامين امنييت سياسی ، فزيکی وحرمت گذاشتن به تمام ارزشهایست که طرف احترام آنها قرار دارد، دست بکار می شود وبدون تعصب وجانبداری های قومی، خودرا وقف همهً مردمان کشور ، از جمله گروه ها وافرادی می سازد که به آن حکومت وزمامدار ، رای اعتماد  نداده باشد.

درچنين حالتيست ، که ارزش های نظام دموکراتيک ، متبارز می گردد، اعتماد مردم نسبت بدولت تقويه میگردد ورهبران وزمامداران بهمان اندازه ، در بين ساير مردمان وطن طرف احترام واعتماد قرار می گيرند ، که از آن در بين قوم وتبار اصلی خود برخوردارند. اين اتحاد فکری وعملی بين مردم ودولت ، سنگ بنای اساسی شکل گيری وحدت ملی می باشد که: بتاسی از آن  هيچ قومی خودرا بادار وسايرين را غلام ويا افراد درجه پايين جامعه ، طوريکه در اروپا وامريکا در مورد مردمان جهان سومیها ، بکار برده می شود ، نداند وخودرا تکبير وسايرين را تحقير نکند.

اخيراً ، می توان با اطمينان خاطر نوشت واعلام کردکه : اگر آنهاييکه خودشان را سرقافله سالاران ، علم ومعرفت ، فرهنگ وزبان ، تاريخ واصالت اقوام وتبارخود می دانند ، اگربرای غنامند شدن هرچه بيشترفرهنگها وسنن پدری شان، طوری قلم نزنند وتبليغات نکنند که : باعث اهانت وتحقير ساير اقوام وزبانها گردد ، وانکشاف سالم ، طبيعی وقانونی ارزشهای فرهنگی ، زبانی ، تاريخی وباورهای ملی شانرا، دردوستی وهمسويی ، دربرادری و برابری با ساير اقوام ، فرهنگها ونهاد های فرهنگی وسياسی وطنی ،جستجو وسراغ نمايند ، يقين کامل وجود دارد که ما برمشکلات موجود وناشی از افتراقات قومی وزبانی، که هر روز ، عده ای افراد صاحب غرض  ، درتعميق آن مذبوحانه تلاش می کنند، برای آن موفق می گرديم که مردمان عادی ، زحمت کش وجنگديده گان مظلوم وطن ما ، هيچ علاقمندی ومنافعی در اين مناقشات عقب مانده وشوم و ميراث مانده از استعمار ندارند.

من با تمام احترام واخلاص، از فرهنگيان عزيز وطن ، ازکليه  دست اندر کاران ساحات  تاريخ  و فرهنگ ، از هر شاعر ، نويسنده و اديب سر زمين وزادگاه مشترک مان که همان افغانستان عزيز ومجروح است ، صميمانه تقاضا می کنم که : اگر دردی از هزاران درد مردم را مداوا ، اگر مشکلی از صدها مشکل خلقهای شريف وطن را حل و اگرزخمی از مليونها زخم خون چکان وملتهب  هم ميهنان خودرا ، تداوی نمی توانند ، از روی اخلاق وبه نام انسانيت وفرهنگ که تقارب بخشندهً تمام بشريت است ، مردمی را که به لقمه نانی ، به حداقل آرامشی وراحتی جداً نيازمند اند، ازطريق نوشته جات غرض آلود ، توهين آميز ، شوونيستی وخودخواهانهً پر از گند قوم پرستی وتعصبات فاشيستی زبانی ، بيشتراز اين اذيت ننموده وآنها را بار ديگر،تحت  يک نام جديد ، بسوی جنگ وبرادر کشی نکشانند  .

بياييد ، صادقانه وبرادر وار ، به زبانها ، فرهنگها و پيشينهً تاريخی مشترک ومستقل هم ، حرمت قايل شويم ، يکديگر را توهين وتحقير نکنيم ،خودرا اصل وپدر کرده وديگران را کم اصل وبی نسب ندانسته ، عقده های حقارت قومی وزبانی را ، از طريق بلند پروازی ، خودمحوری  وجاه طلبی های غير قانونی وغير اخلاقی غير قابل قبول  ، بوجود نياوريم وتلاش کنيم که فرهنگها وزبانهای تمام مردمان وطن ما ، بارور گردند ، رشد مزيد داشته باشند وگويندهً هر زبان ملی وطن ما ولو تعدادشان از چند خانوادهً فقير وفراموش شده در تاريخ وگم شده در جغرافيای وطن،بيشتر نباشد ، بتوانند به زبانهای مادری شان تحصيل کنند وآموزش ببينند ودر جامعه مطرح شوند ونقش شان را در سيستم ادارهً قدرت دولتی ، به اساس لياقت وشايستگی شان ونه براساس حمل نام قوم وقبيله ،ادا نمايند.

بلی! با شايسته سالاریست که: ما بسوی ترقی وشگوفايی می رويم . تقسيم چوکیهای دولتی بر اساس فيصدی های نفوس قومی ومذهبی ، دردی را نه تنها دوا نميکند ، بلکه تکرار مکررات ناکام قبلی طولانيست  .   نبايد بيشتر ازين افراد بی کفايت ، چپاول گر واجيرشده ًخارجی را ، بخاطر تکلم بزبان قومی وملی خود ، حمايت کنيم وطرف اعتماد قرار دهيم. اين تنگ نظری ها بودند وهستند که قدرت دولتی برخوردار از حمايت اکثريت ، شکل نمی گيرد وهر روز دامنهً جنگ وتجاوز خارجی ، برای حريق ساختن آنچه از آتش سوزی های قبلی  ، در امان مانده بود ،وسيع تر وپر تلفات تر می گردد.

مردم ما که: تجربهً تروريزم وبنيادگرايِی را درلباسهای دينی ، زبانی وقومی ، بارها باقربانی وتلفات عظيم بشری ومالی ، چشيده اند وتجربه کرده اند بايد امروز نسبت بهر وقت ديگر ،از هيچ نوع جنگ وتجاوز وتحجر ، عليه دموکراسی وآرامش خودشان ،حمايت نکنند ودر صفی واحد عليه متجاوزين پاکستانی وخيلی از فرشته گان آتش و جهنم ، از آزادی ودموکراسی  که تا هنوز بصورت واقعی در جامعه پياده نشده وباسهل انگاری ،معامله گری وحتی خيانت ، مواجه است، به دفاع برخيزند.

اگر روشنفکران وفرهنگيان ، توجه جدی ومسوولانه در زمينه ننمايند وهر کدام شان ، تفنگداران وبنياد گرايان هم زبان وهم تبار خودرا حمايت نمايند ويا خيانتها وقتل وکشتار آنها را توجيه وتفسير نمايند  وآنهارا حامی خود وقوم خود بدانند، وای بحال فرهنگ وقلم !!!

اينجاست که بايد آخرين نماز جنازهً وحدت ملی را خواند وکشور را تسليم اشباح نمود ومنتظر آن نشست که افغانستان عزيز بهمهً ما ، به جن خانهً جهانی ومحل  بودوباش ديوها ی خرابکار ، مبدل گردد.

 

شکسته باد قلم هاييکه ، درراه تعميق اختلافات قومی وزبانی ، کشت تعصبات ملی ، بلند پروازی ويا تحقيرساير اقوام وزبانها ، ورق سياه می کنند !

 شرمنده باد آنانيکه  قلم را بمانند خودشان ، از آبرو تهی می نمايند وبزور وادارش می سازند که بجای شمشير ، دردفاع غير مشروع از قوم وزبانی ، برای اهانت وتحقير قوم وزبانی ديگر، آنهم در يک وطن واحد ، قلوب وسر وسينه ً مردمان زيادی را زخمی سازد . !

 

 

                                                                           با حرمت فراوان / جليل پرشور /

 

03/09/2006

          


بالا
 
بازگشت