سخنی چند با آقای ميرزايی
جليل پرشور
بخش دوم
هموطن محترم!
در بحث اولی خدمت شما بعرض رسيده بود که من خودرا فرزندتمام مردمان خوب وشريف وطنم می دانم وبرايم مهم نيست که آنها بکدام زبانها واقوام تعلق دارند واين موضع گيری وبينش خودرا ناشی از تربيه در دامان حزبی می دانم که مارا در راه خدمت گذاری به زحمت کشان وطن تربيه واستقامت داده بود ونه برای دفاع از فلان قوم و زبان در برابر فلان قوم وزبان ومحل ديگری. ازينرو من به آن تعهدات واعتقادات خود هنوز پابندهستم وتمام زبانها واقوام وطنم را ازخود میدانم وبرای همهً شان حرمت يکسان قايل هستم وظالم ها،ستمگر ها وجفاکاران وطن را باهم يکی میدانم واعتقاد دارم که افراد ظالم وخونخوارمظلوم ترين ا قوام درزمان بد ترين استبدادهای سلطنتی وظلمهای قومی ، در پهلوی ا قوا م شان قرار نداشتند ولی در پابوسی جلادان وآدم کشان برای تامين منافع بيشتر وگرفتن امتيازات بزرگتر، ذره ای کوتاهی نکردند.
قابل ياد آوری می دانم که دشمنی با خراسان ، دشمنی با تاريخ وگذشتهً آبايیِ واجدادی آنانيست که خودرا جز اصيل ترين اقوام ومليتهای ساکن سرزمين فعلی ما می دانند . اين خراسان بود که بستر زايش،شکل گيری رشد و بارور شدن فرهنگها ، زبانها ومليتهای موجود وطن گرديد.
شما در آن نوشتهً اعتراضی تان ،باتمام توان حزب دموکراتيک خلق افغانستان را هدف تير های زهر آلود وکينه توزانهً ايدولوژيک مخفی وقلمی مشهود تان قرار داده ايد واز ايدولوژی پرستی مارا برحذر داشته وبما نصيحت کرده بوديد که : ( شماباید که از این بند ایدیولوزی پرستی براید جهان بینی نیک پنداری ونیک گفتاری ونیک کرداری را شیوه کار خویش قرار دهید ) عجب پيشنهاد عاقلانه ای کرديد ولی ما آنرا اجابت گفته نمی توانيم، زيرا سالها با وجود تمسک جستن بدين اسلام وحرمت گذاشتن بمقدسات دينی ،اين شما ومتحدين جهادی تان بوديد که مارا نامسلمان وکافر می خوانديد ومارا به خيانت عليه دين متهم می کرديد وخود، روکش اسلامی را برخ کشيده بوديد ودر پهلوی مخالفين متعصب دينی، عليه ما، مسلحانه می جنگيديد ولی اکنون با دورکردن آن حجاب موقت سياسی – مذهبی ، مارا دعوت به لشکر کشی عليه سايرزبانها وعليه دين اسلام میکنيد ومی گوييد که بسان شما بسوی دين زردشتی برگرديم وبا پيشه کردن اصول سه گانهً آن آيين اجدادی وتاريخی پرافتخارولی گذشته وضرورتاً غيرقابل برگشت، روی آوريم. شما آدم دلچسپی هستيد ،بگذاريد افراد ونهاد هايی دست به اين امور بزنند که توان وصلاحيت معنوی ، تفسيری وتوجيهی آن را داشته باشند، من وشما از عهدهً اين کارها بدر شده نمی توانيم و ما ضرورتی نيز در اين مورد نداريم.
اگر شما ذره ای به افکار ترقی خواهی ،دموکراسی طلبی وحقوق فرهنگی ملتها وانسانها باور می داشتيد وچيزی بنام اتحاد مردمام ومليتهای وطن نزد تان ارزش واهميت می داشت، از منبر زبان خاص ، عليه زبان قوم ومليت ديگری برای آن حمله نمی کرديد که اين دعوا ها جز باعث تعميق بحران ونفاق دست آورد ديگری نمی تواند داشته باشد. البته دفاع معقول از فرهنگ ،زبان وسنن پسنديدهً هر مليت حق طبيعی هر فرآن مليت است ولی اگر اين دفاع به قيمت تعرض وتجاوز به حقوق وآزادی های اساسی وقانونی سايرين نباشد واز آن به حيث وسيلهً ناجايز وغرض آلود سياسی وگروهی استفاده صورت نگيرد .
ما اعتقاد داريم که به صفت وطنپرستان افغانستان، عاشقان عدالت ، دموکراسی وشگوفايی وطن ورفاه وآسايش هرچه بيشتر مردمان مستحق آن،دست به اقداماتی بزنيم که جامعهً ما به آنها محتاج است وآنها بدون شک تامين صلح ، آرامش ، ختم جنگ وتجاوز خارجی ، فقر زدايی، امکانات کار يابی وتهيهً سرپناه بمردم محتاج برگشته بوطن ومسکون درخيمه های پاره پاره ًامدادی،ورهايی اکثريت قاطع مردم از مرضهای جسمانی وروانی وبی سوادی می باشد.
ماباور داريم که فرصت سوزی های فعلی حکومتیها وآنهاييکه لاف ترقی خواهی ودفاع ازدموکراسی طلبی می زنند وبرای پيروزی حکومت مردم سالاروحاکميت قانون گويا مبارزه می کنند ،خاصتاً در شرايط فعلی که تاريک ترين نيروهای خارجی وداخلی دارند اولين جرقه های اميد دموکراسی وآزادی رابه توپ وراکت می بندند گناهيست عظيم وغير قابل بخشش. ولی شما درهمين روزهای که دروطن ما آتش بيداد شعله ورگرديده است بادعوت از ما برای جنگيدن وحمله عليه آنانيکه بنام اقوام وطن ونهادهاييکه بصورت غير موجه وبطور متعصبانه با نام وتاريخ ديروزی وطن شان به مخالفت برخاسته اند ،به اين آتش موجود نفت پاشی می کنيد ومارا دعوت به ترک ايدولوژی قبلی وقبول دين جديد می نماييد ياشايد شما تصادفی وبر حسب استفاده از واژه ها ومفاهيم خاص از آن اصول سه گانه نام برده باشيد که مقصود تان چيزی نبوده باشد که من آنرا تفسير کردم.
شما در جايی ديگر مقالهً تان نوشته ايد: ( نتیجه اینرا میرساند که هوای تعفن بار اندیشه های مردود شدهء وارداتی هنوز در جولانگاه تفکراین آقایون گردش دارد وخیالات خام وخود بزرگ سازی) عجب کشف داهيانه ای که جناب ميرزايی نموده اند، می نويسند که هوای تعفن بار انديشه های مردود شدهً وارداتی، ترا بخدا معنی جمله ات را می فهمی؟ آنکه به فرهنگ بشری اعتقاد دارد، آنکه نام ازانديشه می برد ، هرگزاز خورجين تعصب کوروقوميت گرايی افراطی عمل نمی کندوبه پاس حرمت صدها مليون انسان کرهً زمين به انديشه وفرهنگی چنين ظالمانه وبدون احساس مسووليت اخلاقی حمله نمی کند ومسالهً واردات وصادرات را در عرصهً فرهنگ وانديشه در جهان امروزی برای آن مطرح نمی سازد که ديگر هيچ نوع ديوار ومانعی در برابراين که فرهنگ ، ودانش بشری نتواند جهانشمول شود و از مرزهای های جغرافيايی عبور نتواند ،وجود ندارد .
اگر همين بخش نوشتهً غير مسوولانهً تان را در نظر بگيريد وآنرا با معتقدات خودتان در مقارنه بگذاريد وبه اساس همان ايدولوژی مخفی مصلحتی تان مقايسه کنيد می بينيد که بخطا رفته ايد چون من هم می دانم وشما که صاحب ودارندهً آن ايدولوژی هستيدبهتر می دانيد که ايدولوژی (!) شما بعد چندين بار صدور از مرجع اصلی به چندين آدرس ديگر،بشما ناقص وباران زده رسيده ودارای قاعدهً ملی ووطنی نيست ولی درجهان امروز طرفدارانی دارد وبا اينکه روح انقلابی خودرا ازدست داده ودرفضای مسالمت،دررقابت بازار آزاد تجاری واقتصادی، در امر توليد بيشتر وکسب منفعت بيشتر با ديو سرمايهً جهانی (امريکا) دوش بدوش حرکت می کند وبا وجود جفاهایی که در حق حزب ودولت ما درهمنوايی باپاکستان وساير دشمنان وطن ما انجام داد، ما قبلهً آمال مخفی شما(چين) را دشمن خود نمی دانيم وطالب موفقيت های مزيد آن هستيم.
شما در ضمن متهم کردن ما به پيروی از ايدولوژی های وارداتی درمقالهً تان در يکی از سايتهای ديگربه اين خط نوشته ايد : (میگویند ابراز نظر به شکل آزاد خود نماد دموکراسیست و تحمیل هر نوع عقیده وایدیولوژی، پامال کردن اساس دموکراسیست! ) از شما می پرسم که اگر به نظر خود اعتقاد داريد، چرا در ابراز نظر نمودن آزاد ما ، ابراز مخالفت می کنيد وبه اين وسيله دموکراسی را لگد مال می سازيد . شما بايد برای حرمت گذاشتن به دموکراسی حق مسلم انسانهارا بصورت عمدی زير پا نکنيد .
در جايی ديگر نوشته ايد: ( رهبرگرایی وفردنگری در مبارزات اساسی ودموکرسی، انسان هارا به شیوه های بت پرستی سوق میدهد. همه انسانند وانسانها خود بایست که با خرد وتوانیکه دارند در راه برگزیدهء خویش چنان باشند که از خود فرمان برند وبا اراده انسانی خویش زیست نمایند، نه اینکه دایمآ در زیر بار دیکته گری ودستور پذیری قرار بگیرند.) من بااين نظر شما در کل مخالف نيستم ولی شما در مورد کدام جامعه صحبت میکنيد، اگردرمورد افغانستان حرف میزنيد اشتباه میکنيد برای آنکه شما که مدعی دانش وفهم وداشتن حرمت به آزادی ودموکراسی وخرد گرايی هستيد ،تحمل زبانها واقوام وطن تانرا نداريد واز ديد قومی وزبانی در مسايل برخورد می کنيدچه رسد به آنانی که هيچ دانش سياسی وفلسفی را کسب نکرده اند يا شايد بی سوادی افراد غير متعصب ودورانديش بمراتب بهترتر از نيمچه با سوادان سياسی ويا دانشمندان وآگاهانی باشدکه درتار وپود وجود شان ريشه های بی عاطفگی ، انتقام جويیهای قومی ،زبانی وسياسی را پرورش داده اند .
اگر با صداقت قضاوت شود اين حزب ما بود که قيام ومارش عظيم زحمت کشان وتوده های تحقير شدهً وطن را سازمان داد وحمايت کرد وبه نوکری وغلامی انسان در برابر انسان بخاطر پيدا کردن لقمه نانی پايان داد ودست مليونها مستمند ومحتاج بکار ،نان ، سرپناه وتحصيل را گرفت ومی خواست که مردمان وطن بدون استثنا صاحب کرامت وعزتی باشند که قوانين آسمانی وزمينی برای شان قايل گرديده است. ولی اين شما وهمقطاران چندرنگ تان بوديدکه آن اهداف را وآن دهنهايرا که صدای عدالت ومساوات را سر داده بودند به گلوله بستيد وهر نوع معامله گری نموديد وهنوز مصروف آن کارهای ناشايسته ً تان هستيد.کسانی که برای آزادی توده ها رزميده اند وبه ده ها هزار از فرزندان زحمت کشان امکانات تحصيل را درداخل وخارج مساعد ساخته بودند به اين عقيده بودند که مردم بايد صاحب زمام امور شود واز نوکری وغلامی ستمگران وظالمان بی شخصيت ، بی رحم ومستبد رهايی يابد ولی افرادی مثل شما ، در همنوايی با پاکستان وامريکا وسايرين جلو تحقق آن اهداف نيک انسانی را گرفتيد.
بايد واکيداً بايد انسان های وطن ما وتمام جهان ،از قيد هر نوع ظلم ، تبعيض ،ستم واستثمار رهايی يابند وسر نوشت خودرا خود بدست گيرندودر يک مفهوم جامع تر وبزرگ بشری طوری زنده گی کنند که نه احساس تحقيری وجود داشته باشد ونه احساس غرور وبرتری جويیهای قومی ،زبانی ، نژادی واقليمی . البته اين آرزومندی ها وقتی تحقق خواهند يافت که ستمگران وجباران امروزی ، امکانات جبر وظلم ودر بند کشيدن های ملتهارا از دست بدهند ، انسانها بمدارج عالی فهم ودانش دست يابند و آغاز آن مرحلهً بسيار دور وشايدخيلی بعيداينستکه مدعيان دفاع ازعدالت ودموکراسی وآزادی خودنمونه وسرمشق خوب برای مردم باشند.
جناب مير زايی اکنون نه تنها چهرهً انقلابی بخود می گيرد بلکه به نماينده گی از تاريخ می نويسد: (آنهایکه به خاطر قدرت مبارزه کردند، به بسیار بدنامی فجیع از این دنیا رفتند وتاریخ می شرمد که نام اینچنین انسانها رادر صفحه خویش بگنجاند. ولی انهایکه رزمیدند ومنظورشان آزادی وعدالت اجتماعی وبرابری بدون تبعیض بود، تا ابد مانند بزرگ مرد مبارز جهانی وهم چپی یعنی ارنستوچگوارا ومبارزین جانداده ای کشور کنونی ما که،نامشان در قلوب انسانهای آزاده وآزادی خواه زنده خواهد ماند وهر قدر زمان بگذرد شیرینی چنین اشخاص ناب بیشتر واهمیتشان زیادتر میگردد.) من هم مثل شما خوشحالم که آنهاييکه صرف برای قدرت جنگيدند وبه بسيار بد نامی از جهان رفتند ولی تاريخ همه خوبی ها وخرابی ها را درحافظهً خود نگهميدارد ومطابق ميل افراد واشخاص عمل نمی کند ولی اين را بخاطر داشته باشيدکه تمام احزاب ،گروه ها ، مذاهب وسياست پيشه گان برای قدرت رزميده اند از جمله ارنستو چه گوارا .ولی او بحيث بزرگترين انقلابی آن عصر وحتا امروز ، برای بقدرت رسيدن زحمت کشان جنگيد واينکه وظايف دولتی را ترک کرد بخاطرآن بود که او اهداف بزرگتری داشت . نمی توان از تمام وطنپرستان وانقلابيون توقع کرد که وقتی قدرت را بدست گرفتند بسوی جنگلات وکوه ها بروند ،زيرا در اين صورت کيها بايد اهداف انقلاب وتغيير را به نفع تامين عدالت ، مساوات وترقی تحقق ببخشند وعملی کنند . نام ، ارنستو چه گوارابرای هميش در دل تاريخ زنده خواهد ماند ، طوريکه شرم ، بدنامی وخيانت قاتلان بی رحم او نيز فراموش بشريت وخاصتا ً آنانی که برای عدالت وآزادی می رزمند نخواهد شد.
اما چيزی را که می خواهم بعرض شما برسانم اينست که در وطنی مثل افغانستان شما وکسانی که همرکاب شان هستيد ،ديروز وامروز برای چی می جنگيديدواکنون نيز مصروف آنيد؟ من میگويم قدرت، وبخاطر همين قدرت، تا حال عليه حزبمن جفن می گوييد وآشتی ناپذير عمل می کنيد وبه راه وعمل چه گوارا نيز صادق نيستيد وگرنه برای نرسيدن بقدرت در دهه های تجاوز وجنگ عليه وطن ما اين همه سنگ وکلخ را بالای ما ( وار ) نمی کرديد. ازين گذشته می خواهم بگويم که در مورد شخصيت های انقلابی وبزرگان مبارزه ، علم وسياست از اصطلاح شيرين شدن استفاده نکنيد ،زيرا اين کلمه بيشتر در موارد خوراکی ها ويا در ابيات عاشقانه مورد استعمال دارد ، اين بار اول است که من می شنوم که کسی ارنستو چه گوارا ، را آدم شيرين می خواند.! شما بايد می گفتيد که هرقدر زمان می گذرد ، حقانيت راه آنان بيشتر ثابت می گرددنه اينکه شيرين تر شده می روند (!) .
آقا ی ميرزايی در جای ديگری می فرمرمايد
( در زمان قدرت حزب دموکراتیک خلق حتا به چپراستی مکاتب هم رحم نگردید وبه متعلم صنوف هفت وهشت هم کسی ترحم نکرد وخلاصه به دیگر اندیشان معقول ویا نا معقول جامعه یک نفر هموند آن حزب یافت نگردید که حد اقل یک انتقاد نسبت به این کشتار دسته جمعی دیگر اندیشان، شهروندان جامعه افغانستان ابراز فرماید.) اين ديگر اوج دروغ واتهام است ، شايد قصد ايشان چپراستی های باشد که با معلمين ومتعلمين وکتب مختلفهً درسی ودينی، بوسيلهً جناب ميرزايی وساير دوستان ديندار وبی دين شان در دورهً جهادطعمهً حريق گرديده بود. حال که فغان حکومتی های فعلی ومکتب سوزان قبلی را می شنويم که گوش دنيا را کر کرده اند که طالبان بی رحم مکاتب را می سوزانند ،در فکر آن می شويم که چطور اين قدرتمندان بی عاطفه وناشنوای جهان فريادهای ضجه وزاری ده ها هزار مکتبی واستادان شان را که مکاتب شان تخريب وسوزانده شده بود نمی شنيدند وافراد بی رحمی مثل آقای ميرزايی اين مدعی ترقی وپيشرفت با گيلن پطرول در دست ، مکاتب وادارات دولتی وشخصی را می سوزانيدند وبه ندای وجدان خودشان نيز گوش نمی دادند.
اما در مورد ديگر انديشان معقول ونا معقول که در متن ياد داشت شان آمده است خود بايد معلومات می دادند که شامل کدام گروه بودند، زيرا ببرداشت ، چشم ديد ومعلومات تعداد زيادی از مردم ما ، اين گروه های مخالف واز جمله گروهی که آقای ميرزايی به آن وابسته بودند ، شاگردان خورد سال مکاتب را تهديد، ترور واختطاف می کردند وآنها را از حق تحصيل بجرم درس خواندن در مکاتب تحت کنترول دولت کافر وملحد(!) محروم می ساختند.
قابل ياد آوريست که در مورد اشتباهات وخطاهاييکه در جريان کار هایحزبی ودولتی از طرف رهبران ومسوولين حزب ودولت ما ،در شرايط بحرانی ،تجاوز خارجی وبلوای داخلی وبا درجات مختلف ،در دوره های مختلف واز طرف افراد جداگانه صورت گرفته است ،قبل از آنکه شما به آن اشاره کنيد بار ها به آن اشاره شده واعتراف گرديده است . واين درحاليست که مجموع گروه ها وافراد خرابکار پرمدعا وآتش زن وغارت گر،حد اقل ازمردم مظلوم ما بابت گناهای کبيرهً شان طلب عفو نکرده اند وخود را از گناه وخطا مبرا می پندارند.
قصه ها ودرد دلهای آقای مير زايی زياد وطويل است ولی من پراگراف اخير صحبت شان را به حيث حسن ختام اين نوشته نقل می کنم . ايشان در ضمن بررسی تمام اجراات ، وکارکردهای دولت دموکراتيک خلق افغانستان، زدن صدها اتهام ، افترا واهانت به اعضا ورهبران حزب ما که اکثريت قاطع شان با تقوا وپاکيزه گی بی مانندی کارکردند وزحمت کشيدند وهدفی جز سعادت مردم وترقی وطن نداشتندونداريم نوشته اند:
( تا زمانیکه ناکامی به سراغشان رسید وباداریکه با چه تعهد انقلابی در برابرشان قرار داشت ، در روز روشن، تنهایشان گذاشت وپل دوستی را بدون اراده ایشان گذشت وکودتای ثور را با صفت نا معقولش به شکست همیشگی برابر ساخت. اینست راه که به ترکستان رهنمایت خواهد شد. خدا کند که به خود آمده باشیم وباز دچار خود فراموشی وخود فروشی نشویم. ) .راست گفتی وطندار، شوروی ها مارا تنها گذاشتند واز پل دوستی عبورکردند ولی شما ومتحدين تان را که جنگ خونينی راعليه آنها وما پيش برده بوديد در آغوش خود گرفتند وبالای تان سرمايه گذاری کردند . بلی بادار ما بما خيانت کرد وباعث پيروزی ايتلاف خونريزوعدالت کش جهانی ای شد که باداران شما آن را تشکيل داده بودند وحال که آن اتحاد جهانی ومنطقوی طرف حمايت شما ، ممول وجيزگرشما وساير خرابکاران قدرت دارند ، چرا در اين ملک غربت لاف می زنيد ودر وجود سيستمی که برای آن کارکرده بوديد تمثيل نمی شويد ويا اينکه مخالف هرنوع حکومت وقدرت هستيد وبگروه های آشوبگرو نهيليست متعلق هستيدکه هيچ سيستم ، حکومت ، تفکر وانديشه طرف تاييد شما نيست. لطف کنيد وبی جهت به آدرس حزب ما ، رفقا ورهبران ما تهمت نزنيد، دروغ نگوييد واز مخفيگاه کاملا ً دور از دسترس نظری وفکری صحبت نکنيد، خودرا از لحاظ سياسی وايدولوژيک بمردم معرفی نماييد واز رهبران گمنام تان که آنها را بسيار بی جا در رديف چه گوارا قرارداده ايد نام ببريد تا ما که در طلب يار گرد جهان می گرديم از اين سر گردانی خلاص شويم وبه شما واسطوره های بی همتا وکم نظير رنج ومبارزه وعدالت مورد نظر شما که متاسفانه تا هنوز از انظارمخفی مانده اند روآوريم.
واخيرا ً شما که در بخشی از نوشتهً تان آورده ايد:
هرآنکو گذشت از ره مردمی زدیوان شمـــر مشمر از آدمی
خردگر برین گفـــــتها نگرود مگر نیک مغزش همی نشنود
من هدف تان را نفهميدم که هدف از مردمی بودن نزد شما چيست؟واگر خرد بر اين گفته ها نگرود(هدف گفته های شماست که در مقالهً آبدار تان شامل است)که عدم بوسه زننده گان بر آستان وجايگاه مقام وانديشهً تان را از جنس آدمی خارج می کنيد ويا چطور ؟ بايد مورد دقيق استعمال شعر را پيدا می کرديد .ما اگردرشما حداقل حسن نيت ، بلاغت سياسی ، فرهنگی ، برخورد عادلانه ونيت خير ووطن پرستی کم عيب ببينيم ،بدون ترديد حرمت ما، بشما فزونی پيدا میکند.
برای تامين عدالت اجتماعی، برابری واقعی وعملی مليتها ،زبانها واقوام، که اولين شروط ايجاد وحدت ملی است وبرای پيروزی صلح ،آزادی ودموکراسی، ترقی وبازسازی وطن ، تامین رفاه وسعادت مردم ودفع وطرد تجاوز خارجی ،وايادی تمدن ستيز آن بايد صف وسيع وطنپرستان را بوجود آورد وآن را تحکيم بخشيد.!
************************
در چند روز گذشته در ضمن سر زدن به سايتها ، عنوان مقاله ای توجه ام را بخود جلب کرد ولی بنابر موجوديت کلمات پوست، گوشت ، استخوان ومغز درعنوان مقاله ، درخوانش آن برای آن اقدام نکردم که شايد پيرامون کدام تحقيقات طبی مطلبی نوشته شده باشد ويا کدام اعلان قصابی باشد وقبول کنيد که تا وقتی يکی ازدوستان محترم برايم تيلفون نکرده بود ، محتويات آنرا نمیدانستم . ولی بعد تيلفون ، به سايت های خاوران وگفتمان سر زدم ومطلب را خواندم وحال که آن مطلب را با وجود نشردرسايت های ديگر بنابه ارزش بزرگ تحقيقی وعلمی ولی سلاخی شده درسايت آريايی نيز غرض نشر ارسال نموده است خودرا ناگزير دانستم تا مطالبی را پيرامون آن نوشته ً که دارای هر چيز،هربلا ،هرنوع معلومات ناقص وافواهات دست دوم ومابعد آن است ، نوشته کنم وبه آن هموطن خوب ما که شايد احساسات خوب ملی داشته باشند واز باب نصيحت واصلاح مرا متوجه خطاها واشتباهات متعددم که در متن نوشتهً شان آمده است نموده اند، تقديم بدارم تا به اصطلاح وطنی درآينده ، پيرا مون مسايل ومطالبی که معلومات دقيق ندارند ، برای آن چيزی ننويسند که باعث ضياع وقت گرانبهای خودشان وسايرين نگردد.
از عنوان مقاله آغاز می کنم که آنرا چنين نوشته اند:
پوست ، گوشت ، استخوان ومغز را بايد گشود
من نمی دانم اين سلاخی بخاطر چی؟ اين کدام ابداع ، نظريه وتيوريست که جناب ايشان به آن دست يافته اند وچرا در مورد مراحل چهارگانهً حقيقت يابی وشناخت انده کی معلومات ارايه نکردند تا اين مفاهيم جديد فلسفی وابداعی ايشان از هم تفکيک می گرديد ومی فهميديم که از کجا وبسوی کجا بايد حرکت کرد تا شناخت را تکميل نمود.
اگر نظريهً فلسفی شناخت ، که در نتيجهً تحقيقات علمی آقای ميرزايِی بما عرضه گرديده است مدار اعتبار قرار داده شود ، من بدون تبصره درمورد آن ، می خواهم که ازخود آقای ميرزايی بپرسم که شما خودتان ، به اساس نصيحت فيلسوفانهً تان، چرا حقايق عادی تاريخی وجغرافيايی وطن وتعلق افراد را به گروه های قومی وزبانی ناشناخته، بخود زحمت می دهيد واز ده ها مقاله ونوشته، جملاتی را بدون تغيير کاپی وداخل مقالهً تان می سازيد که بخش های شايد مفيد آن را بی ارتباط می سازد وارزش زدايی می کند.
شما در اول نوشتهً تان آورده ايد :
(( در کشوریکه اصلآ طبقه به این شدومدیکه آقای پرشور توصیف کرده اند وجود ندارد واین کشور از وزنهء عقب مانده گی تقریبا یکسان اجتماعی واقتصادی برخوردار است ویگانه تضاد اصلی وبنیادی که دارد به نظر من همان نا برابری ملی واستبداد خاندانی بوده است وبس ! واگر در یگان منطقه دم ازپیدایش طبقه زده میشود، در اثر آن بوده است که بعضی حکام مستبد بخاطر خوش خدمتی وسوء استفاده از احساسات قبیله سالاری یک تعداد ناقلین را از سمتهای حتا بیرون از کشور به مناطق شمال کشور سرازیر کردند وزمین ودارای مردمان بومی شمال را به جبر وزوروپشتیبانی حکومت مرکزی غصب نمودند . به طور مثال من از چند نفریکه توسط این حکام مستبدبه سمت شمال فرستاده شدند وظالمانه ملکیتهای مردمان شمال را غصب کردند وبداد این مردم کسی نرسید، یاد آور میشوم .
وکیل نو روز در ولایت تخار، هرگاه مردمان ونویسنده گان تخار این مطلب را بخوانند ، مهر تآید خواهند زد که چگونه یک مزدور خاندانی به سرزمین حاصلخیز آمد ومردمان بومی را به للم کوچ داد وجایدادهای خوب وآبی آنهارا به زور وجبر تصاحب وبسیاری این مالکان اصلی را به مزدور ودهقان خود مبدل ساخت . اقای پر شور هرگز در نبشته هایش ازاین جفاکاریهای قبیله بازان تذکار نمیدهد.))
دوست محترم !آيا طبقه می تواند به شد ومد ارتباط داشته باشد ؟ موجوديت طبقه ويا طبقات در يک جامعه يا تاييد می گردد ويا با دلايل رد می شود. نمی توان موجوديت طبقه را تاييد کرد ولی آن را با اضافه نمودن عدم شدومد به ابهام کشانيد. من پيش از ديگران توجه خودت را به نوشته ات جلب می کنم ، در همان وطن مشترک مان مردم می گويند (ده د کجا ودرختاده کجا) شما قصد کرديد که طبقه را توضيح کنيدوبمن بفهمانيد که در افغانستان طبقات وجود ندارد ولی يک گناه مرا ثابت ناکرده ، ده ها جرم ديگر مرا افشا کرديد وبخاطر جرم وخيانت تمام فيودالها وملاکين از جمله وکيل نوروزمرا بپای ميز محاکمه می کشانيد. در حاليکه من نوروز راواقعاً بسيار حرمت گذارم وآنرا ارج می نهم وتجليل می کنم ولی آن نوروز باستانی وتاريخی مشترک ما وبسياری از همسايگان غربی وشمالی ماست.
آقای محترم نام بردن از يک فردی که اگر خود اختيار می داشت شايد نام نوروز را هرگز بالای خود نمی گذاشت ،به درک شما ظلمها وقساوتهای فراوان بکار برده شده در حق مردم تخارستان راافشا وبرملا می سازد؟اگر در هر ولايتی يک ظالم وجود داشت وآنهم از ناقلين داخلی ويا آنسوی مرز بقول شمابزورمال ودارايی مردم را غصب کرده بود به اين معناست که در تخار بقيه ًمردم آرام بودند وتفاوت زنده گی بين شان اصلا ً وجود نداشت.!
آيا بايد آدمی، با ادعای که شما داريد ، اينقدر تنگ نظر باشد که از مجموع ظلمها وجور هايی بی پايان مردمان شمال شرق واز هزاران کله خور وفيودال ظالم محلی در تخار وکيل نوروز ودر قندز شيرخان را نام ببرد وبس . آيا اين تهمت در حق مردم وتوان دادخواهانهً شان نيست. شما بسيار کسان ظالمتر از نوروز هارا بايد در منطقه بشناسيد ولی چون بزبان فارسی صحبت می کنند وجز گرگان محلی اند ، ازآنها نام نمیبريد در حاليکه من اعتقاد دارم که روباه محلی نسبت به گرگ نووارد از آنجهت ظالم تر است که هر مرغ قريه را با مشخصات ورنگ وقامت آن می شناسد.
شما در جايی ديگر می نويسيد:
((دوم: شیرخان در قندوز، اگر از بومیهای قندوز وتاریخ فهمان کسی این نوشتهء مرا بخواند بدون کدام تفره روی تصدیق خواهد کرد که تمام زمینهای حاصلخیز قندوز را غصب وحتا بندر تاریخی قزلقلعه را بی شرمانه بنام خود گذاشت. آقای پر شور از این نا بسامانی تاریخی در قلمش کلمه هم نمی آید))
شمارا بخدا خود قضاوت کنيد ،چطور شما بخود حق می دهيد ظلمها وستمهای بی شمار بکار بسته شده عليه مردمان شريف منطقه را بوسيله ستمگران محلی ودولتهای ستمگستر با اين ساده گی بيان نماييدواز آن گذشته تمام تلاش تان اينست که با بکاربردن کلمه ً مهاجر وناقل،درمورد يکی دونفر خشم معقول وبجای تان را عليه فيوداليزم تبارز داده ولی با ممزوج ساختن بدبينی قومی وقبيلوی ارزش آن خشم مقدس را نيز زير سوال می بريد. در حاليکه من چنين نيستم . برای من ظالم وجابر خود وديگران ندارد ، تاجک وپشتون ، هزاره وازبيک ، ترکمن وبلوچ وغيره نيز ندارد ظالم ، ظالم است ، افغانستانی وامريکايیِ نيز ندارد . من به غاصبان مال ودارايِی مردم، به جانيان ، آدمکشان ،چپاولگران ومتعرضين به ننگ وناموس مردمم که با من همزبان باشند واز يک قوم ومحل باشند بيشتر نفرت وانزجار دارم تا به افراد هم مانند شان در ساير اقوام ، زيرا همزبان وقوم انسان بايد حافظ ننگ ووقارقوم وتبار خود باشند نه تباه کنندهً آن. ولی شما فقط در مورد دونفر ظالم و دونفر مستبد در کل منطقه تماس می گيريدولی اگر از دهقان سادهً غير سياسی ومبتلانشده به امراض مزمن روشنفکری قوم گرايانه بپرسيد که حقوق شما را کیها خورده اند؟ بدون شک در حاليکه صدهاتن از وکيل نوروز وشيرخان نام خواهند برد ولی صد ها هزار ديگر از مستبدين محلی فارسی زبان ، ازبيک زبان وترکمن وايماق نيز نام خواهند برد وحقيقت را خواهند گفت.
پس می بينيد که تمام ظالمها پشتونها نيستند وتمام پشتونها فيودال وزميندار نيز نيستند ودر بين شان مليونها انسان محتاج ،فقير ،بيکار ومظلوم زنده گی می کنند. اما اين حقيقت دارد که حکومات مختلفهً افغانستان با در پيش گرفتن سياست تعصب آميز قومی ومنطقوی،برای يک عده از سران قبايل واقوام امکانات بزرگ سياسی واقتصادی داد وزمينهای مردمان غريب ويا زمينهای دولتی درجه اول را در شمال در اختيار آنها قرار داد ودر نتيجه باعث اختلافات قومی وزبانی گرديد که تا اکنون ادامه دارد .حکومتهای گذشته ،خاصتاً عبد الرحمان خانو سلاطين دودمان نادر خان ، برای بقا ی شان در قدرت پشتونها را در مقابل ساير مليتها واقوام مواجه کردند وبا دادن امتيازات ناجايز بسران ايشان ،طوری وانمود کردند که اين پادشاهی از آن آنهاست ولی در همان وقت نيز مليونها پشتون گرسنه وفقير بودند.
آقای ميرزايیِ نوشته اند:
((اقای پر شور به خاطریکه خودش به این تبار پیوند دارد هرگز در نبشته هایش ازاین جفاکاریهای قبیله بازان تذکار نمیدهد))
اين ديگر دروغ شاخداراست، برای تمام مليتها ، زبانها ، اقوام ومذاهب افغانستان حقوق مساوی قايل بودن به معنی آن نيست که انسانی بتواند عمليه جراحی تبديل زبان وقوم را انجام دهدوبه خيل وتبار ديگری ثبت نام کند وطندار! من خودرا بشما معرفی ميکنم . نام من عبدالجليل است، پرشور تخلص می کنم ،از قريهً قلعهً بالا ی درهً زيبای قمچاق غوربند هستم ،در پلخمری بزرگ شده ام وزبان شرين فارسی دری ، زبان مادری واجدادی من است وجدا ًبعمق وپهنای زبان مادری ام ، به تشبيهات واستعارات بی مانند آن ،به سابقهً تاريخی ومنطقه شمول بودن آن، به گسترده گی استفاده شدن از آن در دنيای انترنت، به شعرا، نويسنده گان وحماسه سرايان بی بديل وبی نظير آن در دل تاريخ از روده کی تا امروز وبه لهجه های شيرين ودلنشين صد رنگ محلی دری، هزاره گی ، ايرانی وتاجکی آ ن بخود می بالم واحساس غرور می کنم واز خواندن هر اثر ادبی وشاعرانه ً آن لذت میبرم ونيرو می گيرم .
زبان مادری من ، بمانند دُر است ، گهر ناياب است ، زبان شعر ،قصيده وانواع نثرهای زيبا وبی مانند است بزرگترين شاهنامه ها، ديوان های شعری ، غزليات وقصايد با نثر قديمی وجديد فارسی، بزرگترين کتب تاريخی وعلمی به اين زبان نوشته شده وبما ميراث مانده است . من زبانم را خيلی دوست دارم.
با اين عشق بی پايان بزبان دری، به ساير زبانهای ملی وطنم حرمت فراوان قايل هستم وهيچ تقدم وتاخری را نه براساس قوميت ، نه تعلقات زبانی ، نه مذهبی ، نه سمتی ونه کمی واکثريت واقليت ، قايل نيستم وهمه ًشان را يکسان حرمت می کنم . من هر دست آوردفرهنگی تمام زبانها وفرهنگهای ملی وطنم را افتخار خود ووطن مشترک مان می دانم وبا تعصبات کور قومی وزبانی ، سالهاست که وداع گفته ام وآنهم از برکت انديشه وتفکر وطنپرستانهً حزبم بوده که صدها بار در اين يادداشت شما مورد هجوم وحمله قرار گرفته است که در مورد تبصره خواهم کرد.چون من متعصب وتنگ نظر نيستم واز زبان وقوميتم بحيث وسيلهً رسيدن بمقاصد سياسی وشخصی استفاده نمی کنم وعليه تمام تجار دين وزبان وقوميت پرستیهای سياسی میرزممودرصف آنها قرار ندارم، ازين رو شما مرا ناشناخته مورد حمله قرار داده ايد وفکر کرديد که من پشتون هستم .درحاليکه نه پشتونم ونه دشمن پشتونها .من در يکی از نوشته های قبلی خود متذکر شده بودم که برای من فرقی بين يک خانوادهً خيمه نشين جوگی ،قصر نشين محمد زايی ولاچغ نشين هزاره با غژدی نشين پشتون وبی خانهً تاجک وجود ندارد.
شما نوشته ايد :
((از همه روشنتر اینکه ایشان ممکن یکی از ناقلان گوربند ویا غوربند قدیمی باشد، ازآن سرزمینیکه ایشان بهتر وبیشتر میداند، یک گپ هم به زبان جاری نمیسازد.تمام مردمان اصیل غوربند در کوه زنده گی دارند ولی ناقلین در زمینهای هموار وحاصلخیز و این اقا پرشور همهء این نابسامانیها را دارد کتمان میکند ودر دنبال رفقای بدنام خود چنگاو است.این رفقا تاریخ زده شده اند و کسی که تاریخ زده وایدیولوژی زده شد، درایت وبینش راستینش هم کم میشودوتما م مسایل را وارونه میبیند.اقای پرشور! شما کمی از حقایق تلخ جامعه بگوید وشما که خود را دانشمند میگیرید واز تاریخ هم آگاهی دارید، چگونه بالای نام افغانستان وآنهای که خود را افغانستانی میگویند یکسره اعتراض مینماید؟ ایا این واژه در برگیرندهء یک قوم نیست؟ ))
آيا جای دارد که من در يادداشتها ومقالات خود پيوسته از غوربند ياد کنم ؟ ضرورت آن در کجاست ، غوربند که بلا تشبيه مکه ومدينه نيست وچه موردی دارد که در انبوه قضايای داغ وطن وسرنوشت تمام مردم ما، من وقت ديگران را ضايع کنم وتقاضای غوربند شناسی نمايم . اين کار من نيست وبا وجود آنکه آدم عادی وطنم هستم ولی خودرا متعلق به کل وطن دانسته وهر گوشهً وطن وهر قوم وزبان آنرا وطن خود،قوم وزبان خود می دانم.آيا بشما کسی شکايت کرده که چرا من در مورد غوربند مقاله نمی نويسم؟.
من در مورد کلمات ، جملات، از هر جا گز کردنها وازذکر موارد مختلف در سطر واحد در نوشتهً شما که مانند دوکان هربلا فروشی است چيزی نمی گويم ولی اين قدر می پرسم که شما غوربند را ديده ايد ويا شنيده ايد ؟چون اگر بلد می بوديد چنين نوشته نمی کرديد. غوربند اساساً منطقهً هموار کم دارد،مردم ببرکت زحمت واستعداد خودشان در بلند ترين نقاط کوهی بيشتر از 18 درهً غوربند آب را عبورداده وباغهای خوب ميوه ساخته اند ، مردم اکثراً کم زمين اند ولی در بارهً ناقل بودن به گوربند ويا غوربند قديمی خود چيزی نمی دانيم که ازين بابت از شما معذرت می خواهم چون به مکتب وآرمانی که من تعلق داشتم ودارم به اين موارد کمتر توجه می شد ومن هنوز برای ريشه يابی کردن اينکه قوم وزبان غوربندیها ، واينکه از کدام جا وسرزمين آمده اندودر قلمرو فعلی متوطن شده اند برای آن ابراز علاقمندی نمی کنم که می بينم اين تحقيقات تاريخی در وطن ما به آفت ومصيبت بزرگ ديگری برای تعميق اختلافات ملی ، قومی وزبانی مبدل گرديده است. لذا اگر شما تحقيقی در مورد اصل ونسب ما نزد خود داريد برايم بفرستيد که ما هم خيل وتبار خودرا پيدا کنيم واز اين بی کسی نجات يابيم.
غرض معلومات اضافه می کنم که غوربند از پل آشاوه شروع می شود وبه کوتل ِشبر ختم می گردد ودر طول اين مسير ده ها دره وجود دارد که در نهايت به استالف ،گلدره، وردک ،درهً اسکار دوشی،سالنگ ،تاله وبرفک،باميان می رسند ودر آن دره های زيبا تاجکها، هزاره ها ،پشتونها ،تعدادی تاتار ها، چند خانوادهً هندو وسِک وچند خانوادهً بابکرخيل در کنارهم برادرانه زنده گی می کنند ولی اکنون باثر کثرت جمعيت در وجود 5 ولسوالی از لحاظ اداری منقسم شده اند.
اما در مورد خراسان وافغانستان : در حاليکه کمتر اطلاعی از تاريخ دارم واز دانشمند بودن همينقدر می توانم ادعا کنم که شايد با صدها دانشمند وعالم نشست وملاقات کرده باشم وآنچه اکنون بنام نوشته صفحه را رنگه می سازم ازمصاحبت همان ها است وگرنه من همان خاکم که هستم .!
من درنوشتهً خود پيرامون خراسان وافغانستان که بعد تهاجم ولشکرکشی دوتيم خراسانی وافغانستانی نشر شده بود، گفته بودم که «خراسان تاريخ وافتخار ماست ولی افغانستان زادگاه ووطن فعلی ما» اين کجايش رد کردن خراسان است. مثليکه شما نوشته را نا خوانده چيزی نوشته ايد. نه تنها من ،بلکه صدها هزار انسان بی تعصب ديگر به اين عقيده اند که ما در تعميق اختلافات موجود ملی وزبانی قوت تازه ای نبخشيم . اين کشمکش ها به هيچ صورت به نفع مردمان ما نيست . درحاليکه به چشم سر مشاهده می کنيم که دشمن ديرينه ً وطن یعنی پاکستان در وجود گروه های آدم کش وآزموده شده،برای بخاک وخون کشانيدن نجات يافتگان از زير ساطور های قصابان وجلادان چند رنگ، برای مردم ووطن ما مشکلات جديد خلق کرده اند وعملا ً می کشند ومی سوزند وخودنيز قربانی می دهند. ولی شما نوشته ايد:
((اقای پرشور! شما کمی از حقایق تلخ جامعه بگوید وشما که خود را دانشمند میگیرید واز تاریخ هم آگاهی دارید، چگونه بالای نام افغانستان وآنهای که خود را افغانستانی میگویند یکسره اعتراض مینماید؟ ایا این واژه در برگیرندهء یک قوم نیست؟ اگر نیست، کمی تشریح بدارید وهم معنای این واژه را لطف کرده برای ما نو آموزان معنا وتفصیل بدارید. ایا این واژه در خور یک ملت با سابقه حد اقل پنجهزار سال تاریخ است ؟ به نظر من واز نظر تاریخدانان واژه افغان ریشه در آشوب وغوغا دارد وما چگونه خراسان را به غوغا وبه دستور انگریزهای دشمن فرهنگمان تبدیل کردیم وراضی هم باشیم به نظر شما ؟ اگر پدر یک پسرش را دزد ورهزن اسم بگذارد، زمانیکه پسر بزرگ شودو معنای این اسم را هم بداند، چگونه احساس خواهد کرد. ))
نمی دانم در برابر اين جملات شما چه بنويسم ؟ در حاليکه از بکار بردن نام پدر در مورد آنانيکه شما آنها را پدر خطاب کرده ايد میخواهم بگويم که اقلا ًبرای حفظ آبرو وعزت خودما درعرصهً جهانی وداخلی نبايد افغانستان راکه تا همين لحظه موفق به تغييرنام آن نشده ايد دزد ورهزن برای آن نخوانيد که خود شايد سه چهار ماه قبل از همين نوشته ها خودرافرزند افغانستان وانمود کرده باشيد . لذا اين تعصب کمتر از تحجر قشريون مذهبی نيست. اما اينکه اولا ًشما وبعدا ًتاريخدانان ،واژهً افغان را از ريشهً آشوب وغوغا می دانيد ، من بيچاره از ترس همين آشوبها وغوغاهاپيشنهاد کرده بودم که ترک تعصب نماييد وبه خراسان وافغانستان حرمت قايل شويم چون هردو بما تعلق دارند. اين کجايش تخريب بود که شما برای من دوسيهً ضدخراسانی نيز می سازيد.
من در آن نوشتهً خود با صراحت يا دآوری کرده بودم که : آنا نيکه افغان وپشتون را يکی می دانندبايد جوابگو باشند که (درحاليکه پشتون وافغان هردو يکيست وکدام فرقی ندارند، چطوربخود حق می دهند که از مردمان غير پشتون که اکثريت مردم وطن مارا تشکيل میدهندانتظار آنرا داشته باشند که آنها نيزخودرا افغان بگويند ). در ادامهً آن نوشته ً من آمده بود که در صورتی که مخالفين تغيير نام افغان به افغانستانی وافغانستانی به خراسانی جلو همچو تبليغات وادعاهارا نگيرند ودر زمينه به توافق نرسند، مردمان غير پشتون نيز حق دارند که خودرا تاجک ، هزاره ،ازبيک ، ترکمن ،بلوج وغيره بنامند واين حق طبيعی شان است.
شما اگر بدقت نوشتهً مرا مطالعه می کرديد درآن جانبداری قومی اصلاً وجودندارد،بلکه از اتحاد وبرادری بين تمام اقوام ،مليتها ،زبانها ومذاهب وطن ما بر اساس حقوق مساوی وامتيازات يکسان در کليه موارد سخن زده شده وعليه تعصبات قومی ، بلند پروازی های زبانی وسمتی اخطار داده شده است ولی شما با وجود آتش زدن خرمن صبر وقرار مردم ومترادف دانستن افغانستان با نام دزد ورهزن فراموش کارانه می نويسيد:
(( که این زمان در طلب دیگر مطالب است. ما وشما کوشش نمایم که قهر را در جامعه کاهش دهیم ویک فضای دوستی وهمدلی را جانشین غضبهای کشنده ومیر غضبهای نابود کننده هزاران و..))
عجب است ، آنکه می گويند يا نی، نی يا ده ده همين خود شما ونوشتهً شماست. زيرا آنکه در طلب کاهش تشنج وايجاد فضای همدلی باشد مثل شما شمشير بازی نمی کند ومردمان وطنش را بباد ناسزا نمی گيرد. اگر اين هدف آخری را از صدق مطرح کرديد، لطفا ًبخود آييد واگر منازعات اجتماعی را طبقاتی نمی انديشيد ، زبانی وقومی نيزقضاوت نکنيد چون در دوران حکومتهای ولايتی وحتا قشلاقی اقوام ، مليتها ، زبانها ومذاهب موجود وطن ما ، همه شاهد بودند که ظلم وبیرحمی تاجکها در حق تاجکها ، هزاره ها در مورد هزاره ها ، ازبيکها در مقابل ازبيکها ، پشتونها در برابر پشتونها وطالبان در برابر همه گويای اين حقيقت بود واست که ظالم وجابر اولين تعرض وتهاجم رابر همسايه واهل قريهً خودوبر همزبانان خودانجام می دهد . يکبار در عالم خيال به سلاخ خانه های مجموع آدم کشان سفر کنيد ودر نظرتان مجسم بسازيد که چه تعداد انسانهای با ارزش فارسی زبان بدست آدم کشان قدرت طلب فارسی زبان کشته شده اند وبه همين منوال در ساير گروه ها واقوام وزبانها. کل مشکلات وطن ما ناشی از عدم رسميت پيدا نکردن اسم خراسان ويا دوام نام افغانستان نيست. بايد ريشه های ظلم وبی عدالتی را سوزانيد ولو آن ريشه ها از آب جويچهً باغمان آبياری گردد ويا در باغچهً کوچک حويلی تان موقعيت داشته باشد.
من فارسی زبان ، دشمن تعصب هستم ، دشمن فاشيزم و برتری جويی قومی وزبانی هستم ومخالف تقسيم ( گو کلان حق سلطان) نيز می باشم وبه تمام مليتهای وطنم که درموارد زيادی آنها را حتا روشنفکران چيز فهم ما، اقليتها خطاب می کنند حقوق يکسان وبرابر قايل هستم ازهمين رو شما مرا نشناختيد که من تاجکم ويا از قبيلهً وکيل نوروز ناقل که با وجود دراقليت قرار داشتن وظلم وجور ، مردمان محل اورا وکيل شان انتخاب کرده بودند . در اينجاست که با يد من و تو رسالت خودرا درک کنيم وبه انسان های شريف وزحمت کش وطن ما اين درک را بدهيم که بدشمنان خود رای ندهند ، دشمنان مردمان زحمت کش آنهايِ نيستند که به زبانهای ديگر صحبت می کنند بلکه آنهايی نيز اندکه بزبانهای خود شان وحتا به لهجه های قشلاقی شان آنها را فريب می دهند ، اغوا می کنند واز آنها بهره برداری می نمايند.
جناب ميرزايی صاحب ! مقالهً شمابحر گونه است ، همه چيزها را در خود دارد. يکی از آنها رسيده گی به فاميلهای اسحاق زايی هاست که شما نوشته ايد :
((در قدم سوم: گروه اسحاق زی در سرپل وشبرغان ویا گوزگانها هستند که تاریخ هرگز بیرحمیهای این ناقلین وحشی را از خاطره اش دور نمی سازد که حدود 34 نفر یا کمتر ویا بیشتر دهقانان محل وبومی را تیل پاشی کرده اتش زدند وزمانیکه در اثر داد وواویلای مردمان محل هیت رژیم آمد این تبار وحشی وبیگانه با محل ومنظقه چند استخوان سگ را جمع کردند وگفتند که ما سگها را کشته ایم، نه انسانها را...ولی آقای پر شوراز این بیرحمیها زره ای به زبان قلمش اشاره نمیدهد))
برادرجان! اولا ً من استعداد شما را ندارم که در کارت تبريکی مقالهً سياسی بنويسم ودرآن نوشته هيچ چيزی ازقيد قلم بيرون نماند.من از شما می پرسم که درنوشتن ارقام وحقايق احساس مسووليت می کنيد؟ آيا اگر طرف سوال ويا ادعا قرارگيريد جواب داده می توانيد؟ گفتن هر موضوع در قبال خود مسووليتهای قانونی واخلاقی دارد.
در مورد اسحاق زايیها وقتل درحدود34 نفر که شما ادعا کرده ايد بايد بگويم که برای تعداد قربانی شده ها اگر معلومات تان دقيق باشد کلمهً در حدود اضافيست . دوم اينکه رقم 34 بکلی دروغ است . در آن زمان ادعا وجود داشت که 7نفر ازدهقانان را آنها سوختانده اند .سالها بعد آن حادثه در سال 1357 من ولسوال سرپل شدم لذا من فاميل اسحاق زايیهارا بسان شما ازطريق معلومات آفاقی نمیشناسم بلکه تمام افراد بزرگ سال خانوادهً آنهارا بمراتب ودرموارد مختلف ملاقات کرده وبا ايشان صحبت داشته ام واز آنها معلومات خواسته ام.
در آن سالی که من ولسوال سرپل بودم، شرعی جوزجانی مقتدرترين وزير حکومت وقت بود ووزارت عدليه را اداره می کرد. قبل از رفتنم به سرپل طی نشستی در وزارت عدليه از شرعی جوزجانی پرسيدم که اسناد قتل وسوختاندن دهقانان ازبيک تبار بدست اسحاق زايیِ ها را بمن بده تا آنرا مورد رسيده گی قرار دهم من در آنوقت از شنيدن آن خبر جانکاه خيلی خشمگين وانتقام جو بودم. شرعی بمن کدام سندی ارايه نکرد وگفت که در منطقه خودت معلومات بدست خواهی آوردوآنها را به سزای اعمال شان خوای رساند.
من سه روز بعد ورود به سرپل کاری را بهانه کرده به منطقهً حادثه رفتم که (بغاوی ) نام دارد . در آنجا يکی از خوانين جوان را که اکبر خان نام داشت واورا مسبب آن جنايت می دانستند فرخواندم وبا اودر اين مورد صحبتهای طولانی داشتم وبعد برگشتم. در طول 5 ماهی که من در آنجا ولسوال بودم ،وبعداً بزندان رفتم با وجود تشويق پرسونل ولسوالی، اوج گيری قدرت دهقانان ، اصلاحات ارضیورقابتهای قومی ، مه همه برضد خانواده های اسحاق زايیها انکشاف می کرد،کسی حاضر نشد که عليه آنها ادعای قتل وآدم سوزی کند تا زمينه ای شود برای بمحاکمه کشانيدن آنها.
اما اسحاق زايِيها در سرپل ظلم کردند ، در حدتوان شان بمال وجايداد مردم وعلفچر های ولسوالی کوهستانات دست درازی نمودند ولی تام الاختيار آن منطقه نبودند . زمين های وسيع سرپل در اختيار خوانين وفيودالهای ازبيک ، عرب ، پشتون ،هزاره، تاجک وفاميلهای اسحاق زايی ها قرار داشت . لذا نبايد حتا در مورد دشمنان خود دروغ بگوييم وجنايت را صد ها جنايت بسازيم.
من از آن مناطق معلومات وشناخت دقيق دارم وبا وجدان راحت واحساس مسووليت می گويم که جناياتی را که گروهای مسلح ازبيکها در حق ازبيکها وسايرين، عربها درمورد قوم خودشان وساير اقوام وهزاره وتاجک بنوبهً خود عليه همديگر وسايرين انجام دادند يک فيصد جنايات فاميل اسحاق زايیهارا تشکيل نمی دهد. در حاليکه اين جنايات اخير به هيچ وجه بر بی گناهی ومعصوميت خوانين اسحاق زايی صحه نمی گذارد ولی فقط بيانگر انصاف می تواند باشد.باور می کنيد يک قوماندان عادی منطقه دارای ده همسر جوان زير 25سال در يک زمان بوده است واز هر مليتی مقبول ترين دختر را يابزور ويا بزر در عقد(!) خود در آورده بودند.هزاران جريب زمينهای خوب وحاصل خيز مردم را بزور غصب وقباله کردند.
ازهمين جاست که متعصبين کور قومی،مذهبی وزبانی جنايات قوم هم مذهب وهم تبار خودرا مشاهده نمی توانند، مثليکه هزاران مسلمان بيگناه را آدمکشان بنام اسلامی کشتند ومی کشند وهيچ تبصره ای در مورد نمی شود ولی همينکه يک فرد مسلمان پر گناه در جنگ با نيروهای غير اسلامی کشته می شود دنيا راپر از غوغا می سازند که وای در حق مسلمانان تجاوز شد. اين کوری شامل امريکايیها واسراييلیها وساير غربی ها نيز است.مثلاًاسراييل بخاطر اسير شدن يک سرباز متجاوزش تاحال خون ده ها فلسطينی مظلوم را جاری نموده وبالای تمام مردم با شهامت وقربان شدهً آن منطقه آب ونان را قطع نموده است، تاسيسات زير بنايی اقتصادی وتعليمی را منهدم ساخته وهنوز معلوم نيست که آن مردم در بند کشيده شده وطالب آزادی به چه مصيبتهای جديد مواجه خواهند شد چون برای يورش های خونين تر چراغهای سبز امريکايِی واروپايی را تحت نام حق دفاع مشروع از خود بدست آورده است. عجب است ملتی برای کسب آزادی وراندن استعمارگر حق دفاع از خود را ندارد وتروريست خوانده می شود ولی کشوری که پامال کنندهً تمام نورم ها وقوانين بين المللی است ،بزور استعمار فرنگی از گوشه گوشهً دنيا جمع آوری گرديده ودولتی را تشکيل داده ومليونها فلسطينی را از وطن شان آواره نموده است، می تواند هر خون ريزی ووحشت خودرا دفاع از خود وانمود کند !!.
يکبار به اين نوع کوران از خود راضی در عراق نظربيندازيد،امريکا برای پيروزی دموکراسی براستبداد خشن صدامی وبرای ساختن خاورميانهً جديد ودموکراتيک ،چه گلهای را در عراق در حال آب دادن است اردوی عراق بحيث چهارمين اردوی مقتدر زمينی را بسان اردوی ملی وطن ما منحل کردند ، جوی خون را جاری نمودند وعراقی متمول را به انسان محتاج نان خشک تبديل کردند ،جنگهای قومی را چاق کردند وروزی مجبور شوند فرار می کنند وعراق را بحالت خونچکان باقی خواهند گذاشت. اين در حاليست که وطن ما را دشمنانش بسوی عراقی شدن می کشانندوگروه های القاعده وطالبان را پاکستانی ها ودست های مخفی عربی واسلامی حمايت مالی ولوژيستيکی می کنند تا بار ديگر ضعيف ترين دستآوردهای دموکراسی ونظم و قانون را نيست ونابود سازند وباز نوبت متحجر ترين نيروهای قومی ، زبانی ، مذهبی وسياسی ای برسد که هرکدام ما در موردشان معلومات کافی داريم .
اينها همه جز همان افکار بلند پروازانهً ملی تنگ نظرانه است که ده ها کشور وصدها مليت وقوم را نابود کرده است که آقای ميرزايی شمشير در دست ساير هموطنان خودرا که ازقوم وتبارش نيستند زخم می زند
ازينروبا يد با احساس مسووليت سخن زد وسياست کرد وهمه کسان را از خود نراند وجبههً دشمن را بدستان خود تقويه نکرد . با جملات اهانت آميز به قوم ، زبان ومذهب ديگران، جز بنيادگرايی وتعصب انتقام جويانه کوررا بيدار وتقويه کردن کار ديگری را نمی توان انجام داد. من بشما آقای ميرزايی پيشنهاد می کنم که اگر نوشتهً تان تراوش فکری خودتان است به بيراهه می رويد واگر من الباب مود وفيشن سياسی آن بشما سفارش کرده اند ورهنمون شده اند ، بهتر است آن را ادامه ندهيد چون مفادی از آن متصور نيست.
شما در مورد حزب ما ، کارکردها وفداکاریهای ما ورفقای ما با کل بی انصافی سخن زده ايد در حالی که شما خودرا درست معرفی نمی کنيد که از کدام عقيده وآرمان جانبداری می نماييد وبه چه گروهی وتفکر سياسی ای متعلق هستيد . فحش ونا سزا گويی وخوردکردن ديگران شايد در ابتدای کار عملی باشد ساده ولی عواقب کار قبول مسووليت ودفاع از هر بند وکلمهً شمارا درقبال خود خواهد داشت وبرای اينکه بتوانم درست به اتهامات شما پاسخ دهم آن را به صحبتی ديگر موکول می کنم.اتهامات شما در مورد رهبران ما ، رهبران نام نگرفتهً شما وساير موارد متعلق به آن را در نوشتهً بعدی خدمت تان تقديم می کنم چون قبلاً گفته بودم که شما ماشااله در مورد تمام جهان صحبت کرده بوديد.
ادامه دارد