جليل پرشور
تنها چهارمين عبدالرحمان از مرگ نجات يافت
از دوران کود کی خوب بياد دارم که وقتی مردمان محل ما در هنگام کار کردن وعرق ريزی روزانه، در روزهای جمعه بزور وادار می شدند که خرمن
های گندم شان رادر وقت باد کردن، ترک ویا دستگاه های ریسنده گی شان را تعطیل نموده ويا به آب دادن زمينهای شان ولو نوبت آب هم از ايشان می بودخاتمه
داده وبه مسجد جامع قریه بروند، دربرابر ضرب وشتم محتسبان قمچين بدست بی رحمی که اکثراً خود شان چيزی از دين ومذهب نمی فهميدند مخالفت ومقاومت
می کردند، بهر سو فرار می نمودند ووقتی محتسب می رفت می گفتند ما نماز پنج وقتهً خودرا می خوانيم ولی امروز کار خودرا رها نمی توانيم . چراين قدر ظلم
می کنند آخر نماز بزور نيست.
در نزديکی قريهً ما ودر جوار سرک ودریا چند درخت توت وچشمهً آب وجود داشت که مردم ما آن را به نام چشمهً هندوها ياد می کردند زيرا همه ساله یک
تعداد هندو ها از کابل وچاريکار برای ميله وادای مناسک مذهبی شان به آنجا می آمدند وچند مدتی را در محل خوش آب وهوا سپری می کردند وبعد می رفتند. در
آن روزگار که عقب مانده گی بيداد می کرد وفقرکشنده حاکم بود،مردم ما متعصب نبودند ووقتی از پهلوی چشمهً که در مسيرسرک عام واقع شده بود عبورمیکردند
با هندوهای هموطن ولی غير مسلمان ،برخوردی نهايت عاطفی داشتند. آنها را حرمت می گذاشتند ودرغياب طولانی شان از آن محل، هيچگاهی به چشمه ودرخت
های شان کسی کارو غرضی نداشت وحتا رفت وآمد های دوستانه بين مردمان ما وآنها وجود داشت.
یگان باری که مسايل دينی ومذهبی در بين مردمان وخاصتاً موسفيدان مطرح می شد واز مناسک هندو ها ياد می گرديد ،بزرگان خانوادهً ما وده ها سال خورده ً
ديگر قريه بعد شنيدن کلمات رکيک ملاها در مورد بی نمازی بعضی از جوانان وکلان سالان ده، می گفتند که( عيسا ره دينش وموسا ره دينش ) وبا اين جملهً
کوتاه، يک مفهموم بزرگ را بيان می کردند که در آنوقت من چندان بعمق آن پی نمی بردم وسايرهم قطارانم نيز بمانند من به پر معنی بودن آن ديد انسانی محلی
وقشلاقی اصلاً توجه نداشتند .
اکنون که بيشتر از 45 سال از آن ايام می گذرد، حوادث وانکشافات منفی ايراکه باعث نابودی روحيه ً گذشت ، تحمل وپذيرش مردم ما گرديده است درذهنم مرور
می کنم وبياد می آورم که نه تنها بمال ، جان وناموس مردم ما درداخل وخارج ، بوسيله ًهموطنان همدين وهمزبان خود شان بلکه بوسيلهً صدها وهزاران دست های
غدروخیانت ، اسلام نمای منطقه، تعرض صورت گرفت ،و روان آرام وروح مصالحه جوی مردم مارا نشانه گرفتند وبا تزریق بد ترين امپول های زهری وخطرناک وکشنده بسياری از خصوصيت های نيک ومنحصر بفرد مردم خوب مارا بزور ، فريب ، تذوير ، تبليغ وتطميع از آنها ربودند وبجای آن بدترين شيوه های زنده گی واخلاقی
ای را در بين عده ای مروج ساختند که با شاًن عالی انسانی و وقار مردم ما کاملا ً بيگانه است.
با يک نگاه ساده اگر کشتارهای وحشيانهً گروه های سنی وشيعهً پاکستانی را بدقت مطالعه نماييم ، بايد بپرسيم که برای چی وچرا با اينهمه بيرحمی وقساوت خون همديگررا می ريزند ، مساجد وتکايای همديگر را منفجر نموده وطعمهً حريق می سازند ويکديگر را بکفر والحادمتهم می کنند، غارت گر وچپاول گرند وپيوسته از
طرف حکام ورهبران افراطی مذهبی شان برای خرابکاری عليه وطن ما وهمسايگان شان تشويق ومامور می شوند ودر طول سی سال اخير وطن مارا به آتش کشيده
اند وبارها بصورت مستقيم ویا از طريق نوکران نقابدار شان چور وغارت نموده وامروز کمتر خانهً پاکستانی پيدا خواهد شد که فرش وظرف مردم ما وآثار تاريخی
وطن ما زينت آرای آن خانه های ستم آباد نباشد. ديروزهمين حکام فعلی ،دزدان وغارت گران پاکستانی وتازی را برادران مسلمان وجهاد پرورافغانها اعلام می کردند ولی
ولی امروز با کل صراحت پاکستان را عامل اساسی بی ثباتی وضع وطن ما وحکومت خودشان می دانند.
پاکستان که ازسالها به اينطرف بمرکزفعال اديان مسيحی، بهايی ، یهودی ومذاهب قاديانی ووهابی تبديل گرديده است ازطريق نوکرانش اعمال فشارنمودتا یکنفر
از هموطنان مارا که بخاطر نفرت از دين فروشان قاتل شمشير بدست ودنيا پرست ونه از دين اسلام ، دين جديدی را انتخاب کرده بود می خواست اعدام شود تا باين
وسيله مشکلی در وطن ما خلق گردد، بايد بهتر بشناسيم. پاکستان اين مولود لابراتواری استعمار،همين اکنون درکليه مسا يل داخلی وطنما دخالت ومشارکت دارد وحتا
قرارمعلوم در پارلمان ،حکومت ونهاد های مهم دولتی وطن ما، از مقامات داخلی وخارجی موثروموجود در ميهن ما، برای خود سهميه مطالبه نمود است ومواضعی را
نيز برای گماشتگان مذهبی وغيردينی خود بدست آورده است که همهً آنها بطور يکسان برای وطن ومردم ما مضروخطرناکند که بايد نه تنها شناخته وافشا شوند، بلکه
با اقدامات مشترک کليه وطنپرستان سياسی ومذهبی برای خنثی شدن اثرات نا مطلوب اقدامات خاينانه وزيانباراين گروه ها وافراد که تعداد شان متاسفانه کم نيزنيستند
مبارزه ً متحدانه وطولانی صورت گيرد.
بحيث یک ابراز نظر وبا کل حرمت به اعتقادات مقدس مردم ما، مطرح می شود که آیا بهتر نبود که عبد الرحمان مسيحی شدهً وطن را، تحت عنوان روحيهً سازش
پذيرش،بی تعصبی، متمدن بودن ومصالحه جويی مردم مارها می کردند نه بر اساس فشار امريکا ، اروپا وواتيکان؟ من که بخاطر حفظ آبروی مردم ووطنم ازرهايی
عبد الرحمان هموطن ما حمايت می کنم وزنده گی را حق طبيعی وانسانی عبدالرحمن وهمهً انسانها می دانم، بياد روزهای بد، ودشواری می افتـم که یاد آوری از آنها
ضمن سوال بر انگيز بودن وتاً ثر بار بودن باعث تالم مردم وهزاران فاميل داغديدهً هم وطن ما در داخل وخارج ميهن خواهد شد .
یاد آوری آن روز ها ،واقعاً بيانگر درد عظيم وجانکاهيست که هزاران تن از هموطنان عزيز ما ، کارگران، متعلمها ومحصلهای دختر وپسر معصوم وطنما بجرم
سر لچی ویا پوشيدن لباسهای عصری ويا حمايت از حاکميت آنوقت در خانه های شان، در موسسات تعليمی، در راه مسافرت، در کوچه وبازاروحتا در اماکن مذهبی
گرفتار، اختطاف، وباشکال فجيع به قتل رسيدند واز زنده ومردهً شان تا حال خبری نيست.
درآن ايامی که مشتی مزدور از پاکستان وعربستان برای نابودی وحريق مکتب وکتاب، نابودی مظاهر تمدن وترقی، قتل وکشتار بهترين وطنپرستان ،بوطن ما
صادر شده بودند واز مال ودارايی امريکا وشرکای جرمی اش تغذيه می کردند، چه بهترين فرزندان ديروز را که امروز اگر زنده میبودند شايد بهترين وشايسته ترين
دانشمندان عرصه های مختلفهً علم وفرهنگ می شدند، بجرم بی دينی وبی نمازی قتل عام کردند وباعث خشنودی ايـتلاف شوم ورنگه گرديدند.
همه بخاطر داريم که صد ها جوان وزن ومرد وطن را که به تهمت کافر بودن گرفتار کرده وبوسيلهً ملاگک های کرايی شان که قاضی نام گرفته بودند محکوم بمرگ
می کردند، قبل از امر تير باران می پرسيدند که کلمه را ياد داری؟ خدا را می شناسی؟ وغيره سوالات ازهمين قبيل . اما وقتی اسيرمظلوم کلمهً اسلامی را بزبان
در حالی جاری ميکرد که سر تا پا از ترس می لرزيد ونام خدا وقرآن را بزبان می آورد وآن هارا واسطه می ساخت ،مدافعين کاذب اسلام با خشم وکينهً حيوانی به
جوخهً مرگ کميتهً خود هدايت می دادند که دروغ می گويد ،مسلمان نيست ،زود تر واولتر از همه زبانش را ببريد که با دهن نجسش نام خدا واسلام را نگيرد.!! وبه
اين وسيله سر هزاران تن را جدا کردند.
ولی خوشبختانه همهً ما شاهد بوديم که اينبار، چهارمين عبد الرحمان وطن ، برخلاف زنده يادان شهيد عبدالرحمان لودی، عبدالرحمان محمودی وعبدالرحان پرچمی
قبل از تسليمی بدست قصابان نجات داده شد وبا کل عزت وتشريفا ت به ايتا ليا پرواز کرد. عبدا لرحمان در حالي خوشبختا نه نجات يا فت که در محکمهً شرعيه از
ارتداد خود انکار نکرد ، کتاب انجيل را بدست داشت واز کردهً خود پشيمان نبود وبا تمام جرات واطمينان از دين جديدش دفاع کرد واز کسی عذر نخواست. در حالی
که عبدالرحمان های قبلی مسلمان بودند ، بدين غير نرفته بودند ،کتاب دينی ديگری را در دست نداشتند وهمه، وطنپرستان پرشوری بودند که آرمانهای بزرگ انسانی
شان جز سعادت مردم غريب ومسلمان وطن وترقي ميهن چيز ديگری نبود. ولی باهمه عشق بوطن و اعتقاد به اسلام بوسيلهً اسلاف آنها يی مباح الدم و واجب القتل
اعلان شدند که با وجود اعلان ارتداد عبدالرحمان چهارم ويا اخیر و اجتناب ناپذ ير بودن مرگ شرعی او، از ترس امريکا ، اروپا وپا پ روم اورا با فتوای طبی و
شرعی به داشتن خلل دماغ متهم نموده وزمينهً شرف يابی اورا بدربار پاپ اعظم مساعد ساختند.!!
اما وقتی خواجه عبد الرحمان پرچمی را در لغمان تعقيب کردند آن جوان با شرف ازترس مرگ دوکان بدوکان می دويد،تقاضای کمک ورحم میکرد ولی حتا پوليس حکومت شاهی که در فاصلهً دوصد متری مظاهره وعبدالرحمان اخذ موقع کرده بود، اورا کمک نکرد ونجات نداد . تا بالاخره خودرا ازبام دوکانی بزمين پرتاب کرد ومی خواست فرار کند که نتوانست وگرفتارش کردند وبا کل بی رحمی در حالی که باساس امر جلادان کلمه را بزبان خود می راند اورا بمانند حیواناتی که شکار را در اوج گرسنگی می درند ، دريدند وبطنش را باز کردند وجگرشرا کشيدند تا آنکه احساس آرامش کردند. تعجب ديگر اينکه بابای امروز ملت(!) در آنوقت پادشاه وتام الاختيار بود ولی يک روزهم قاتلان بی رحم وحيوان صفت عبدالرحمان را احضار نکردند ، چون قبلاً نيز دو عبدالرحمان نامی تر وبزرگتر به وسيله جلادان
دورهً سلطنت شان سر به نیست شده بودند.
عجب متشرعينی که مسلمانان ونماز گزاران بی شماری را بخاطر اهداف شخصی خودشان وتوصيه های استخبارات پاکستانی وغربی به گلوله بستند ولی مسلمان
زادهً مسلمان، تارک اسلام وپذيرا شدهً دين نصارا را که خود ارتداد قيمت داده بودند ، به ابتکار ونبوغ محیرالعقول خودشان از زير ساطورجلاد ان نجات دادند وباعث
سعادت دنيوی خود شان، مسروريت باداران هميشگی شان ، درآمد مالي بيشتر وابقا در کرسيهای موجود گرديدند ونام خودرا نيک ساختند.!
ما که در رهايی عبدالرحمان از زندان ومرگ حتمی احساس خوشی می کنيم ، صد افسوس بحال وطنپرستان بی واسطهً می نماييم که بدست جاهل ترين ونا مسلمان
ترين افراد مسلح اجير داخلی وخارجی شهيد گرديدند واين دوست بزرگ جديد دولت افغانستان یعنی ايالات متحدهً امریکا ، متحدینش ورهبران کليساهای باصطلاح
صلح طلب جهان،ديروز بنام انسانيت وآزادی وجدان، چرا يک بار از اعدام وکشتار نيروهای چپی بدست مجاهدين گماشته شدهً پاکستان ابراز مخالفت نکردند وخود
درمقام فتوا دهندهً پر قدرت غير اسلامی ، عين کارهای را انجام داد ند که القاعده ، ملاعمر واستا د های جهادی شان انجام داده بودند. بلی اينست يک بام وچند هوا.!
درود گرم به روان پاک عبدالرحمانهای شهيد وسر به نيست شدهً وطن وساير هم قطاران شان
افتخار وشرف به آنانی که از دین، سياست، زبان وقوميت بحيث زينهً رسيدن بقدرت،ثروت وشهرت شخصی خود استفاده نمی کنند.