نبشته ا. پولاد
از هالند
جواب کوتاهی که هم
فیض دارد و هم برکت
مدت ها بود که چشمم کلمات سایت ها را نمیتوانست بخواند. روی خط ها میلغزید وچرخ زنان ازکنارش میگذشت. تا اینکه کمی سرم از دور خارج شد و چشمانم بروی کلمات سایت آریائی آشنائی گرفت. اولین مطلبی که توجه ام را جلب کرد نوشته محترم واحد فیضی بود. این دوست رفیق دوزخی من است. ما یکجا کنده به دورزخ میبردیم اما افسوس که این رفیق دوزخیم یکسر کنده را یله میکرد. با طلوع سپیده دمش خیالم راحت شد که شاید ازین به بعد سر کلاوه از دستش نرود و آخر کلاوه را نیز از دست ندهد. اما با جوابش به آقای رومان در یافتم که نه، دوستم هنوز جهان را سیاه و سپید می بیند. به این دلیل: نوشته خود فیضی صاحب را که سبب تعجب من شده اینجا نقل میکنم وبعدا" ادامه میدهم.
"هدف آقای رُمان از قدرت داخلی مسلمآ ح، د، خ، ا است، که خود وی نيز عضو آن حزب بوده و هدف وی از « سپاه و تخنيک » همانا برنامه حزب ما است، که آنرا سبکسرانه بحيث سلاح مربوط به شوروي ها تلقی مي نمايد. نخست بايست از اين آقا بپرسيم، که هرگاه بزعم شما کشور ما از طرف شوروي ها اشغال شده بود و ما در اشغال آن عوض سپاه و تخنيک خارجی کمک کرديم، جناب شما چرا در همان وقت اعتراض نکرديد؟ چرا برسم اعتراض کشور را ترک نکرده رهسپار اسلام آباد، تهران، رياض، لندن، واشنگتن ... که اکنون ببارگاه شان شرفياب شده ايد؛ تشريف نبرديد؟ بلکه برعکس در وزارت امنيت دولتی و سپس در قصر رياست جمهوری در مسند قدرت و امتيازات بي حساب تکيه زديد! آيا برنامه ح، د، خ، ا ، که تحولات بنيادی را در جهت بهبود زندگی مردم در همه عرصه های سياسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، برای نخستين بار بصورت علمی و مستدل بجامعهء افغانستان تقديم و مورد تائيد همه جانبه اکثريت قاطع مردم ما در سراسر کشور قرار گرفته، و مردم اين حزب را با اهداف مطروحه اش تا سرحد رهبری دولت و جامعه حمايتِ عام و تام نمودند؛ بنظر شما اين سلاح شورويها بود؟ نميدانم، که شما برنامه حزب را خوانده وارد صفوف آن شديد، و يا کسی شما را بزور و يا چشم بسته درين جادهء پيکار کشاند؟ مگر ديده نميتوانيد، که حالا اتحاد شوروی وجود ندارد؛ اما اين انديشه در سراسر جهان با قوت آن و در زير ريش ولينعمت تان، در کوبای انقلابی با عظمت چشمگيری، پرچم ظفر آفرين آن در اهتزاز بوده و به پيش ميتازد؟"
عجب سوالی! من بعوض دیگران از محتر م واحد فیضی میپرسم که:
آیا خودت به این باورهستی که دستگاهای جاسوسی تشکیل شده، تنها در داخل تشکیلات خود به خبر رسانی و تخریبات بپردازند؟ اگر بدین باوری پس راست نوشته ام که جهان را سپیدو سیاه مینگری.
و اگر بدین باور نیستی پس چرا پرده عالم میدری و چلو صاف پیغامبری این و آن را که به بزرگی دایره عاج بن عنق است از بحر اوقیانوس اطلس برون کشیده و در بحر الکاهل شستشو میدهی؟
مگر نشنیدی که خروشچف بوت خود را روی میز بیانیه ملل متحد کوبید سه قدرت انگلیس، فرانسه واسرائیل را که یک امریکای کوچک بوده و است با یک اخطار از کانال سویس دور انداخت اما خود در نمکدان درایت سیاسی جان اف کندی نمک و حاصل این ازدواج سیاسی جناب عالیقدر برنده جایزه نوبل و صد ها جایزه دیگر بنام منشی اول کمیته مرکزی حرب کمونیست شوروی متولد شد. این پیغامبر بی مقام و امت فروش میتوانست در دائره (سیا) بماند . اما نماند و انفجارش مانند گلوله که از یکسوی بدن با سوراخ کم داخل اما از طرف دیگر بدن چون غار اصحاف کهف خارج میشود بدن طفل ناز پرور لنین را سوراخید. گرچه لنیین گهواره مارکسیسم را در یکخانه به امانت گرفت و طفل ناز پرورش را با بسیار درایت پا رفتن آموختاند، حیف که حین وداع این جهان طفلش را عوض دایه مهربان به زندان آهنین سپرد. رشد در زندان نمیتواند نبوغ را کسب کند و اگر هم کند همان پیغامبری خواهد بود که چون رمان ها در رمانهای کانگستر ها ، بتمن ها، سوپر منها، موپد ها دیده ئی و خوانده ئی.
چرا میپرسی که خودت در بسمدان جا و فلان کس نبوده ئی ؟ آری او در جوابت باید مینوشت که :
تا بی عقل در جهان باشد ----- مفلس در نمی ماند.
این اشخاص را همانهائی آوردند که خودت به وجود شان افتخار مینمائی . این هم یگانه نمونه نیست. اندرین راه کشته بسیار اند قربان شما!!
گفتنی هایم بسیار زیاد است. چه در مورد اصول و اساسات اقتصادی و سیاسی مارکس و انگلس و چه در مورد مسایل اجتماعی بخصوص جامعه نیمه فئودالی آنزمان افغانستان و دوره بر بر یت امروزی افغانستان. اما این نبشته ها دردی را دوا نمیکند تا زمانیکه ما تکامل مارپیچی تاریخی مارکس را با اصول چشمان باز و علمی آن قبول نکرده و به اساس تحلیل علمی آنرا بکار نبندیم. سرو صدا هائی مانند " عدول از پرنسیپ های انقلابی" با وجود عدم درک ازان پرنسیپ ها خود پرگمتیزم است. بیائید اولتر از همه ما برده باران شتر مانند از کینه شتری بر آئیم. وقتی بتوانیم با تمرین آموزش درست و علمی تن نحیف و روان نا آگاه خود را پرورش داده و سالم سازیم دران زمان است که عقل سلیم در بدن علمی ما نفوذ و با مهارت مهار را که چون شتران به ما بسته اند یا از دم خران دور میسازیم و یا اینکه اگر بخواهیم برای خران هم انسانانه دلسوزی کنیم مهار را با حوصله مندی از بینی خود دور نموده و از بوی خوش جامعه رفاء و آسایش چون بوی پیراهن از مصر در دماغ ما کنعانیان استفاده کنیم.
ما خشتمالان زمانه با این خشت هائی که می مالیم هیچکدام ما خانه ئی را نخواهیم ساخت. حتی با این خشت ها خود شکم گرسنه و معتاد به گدائی باقیمانده و حتی مرتکب اعمال نادرست خواهیم شد. اگر همین روند است همین روندگان بجائی خواهیم رسید که فاصله زمانی بین ما و جهان پیرامون ما به اوائل پیدایش انسان و زمان یا عصر شگاف دل کهکشان ها مقایسه گردد. آری به این راه که میرویم بیراهه است. وعینا" همان آرزوئی است که هشیاران زمانه(1) میخواهند.
در اخیر باید یاد آورشوم که این نه نصیحت است و نه دعوت. این انتقادی است از خودم و از همه همقطارانم . اولوئیت ها را در نظر باید بگیریم، ار خود خواهی ها و زیاده خواهی ها بگذریم، برآنچه نمیدانیم اصرار نکنیم، هر مطلب و ضرورتی را برای ارتقاء جامعه انسانی و در ذمن مردم بیچاره و ستم کشیده خود صادقانه و آگاهانه طلب و در راه حصول آن دست بکار شویم ، آب گل آلود وطن را با خود گذری پاک، تصفیه ، توزیع و مانند اولاد انسان حد اقل به یگ گوشه ئی از انسان های روی زمین که چشم امید شان بسوی انسان های چیز فهم است (گرچه خود شان این چشم براهی را نمیدانند) صادقانه آب بریزیم.
اگر همین یک حرف مختصر کافی نباشد فکر میکنم درخانه کوچک آبی ما هنوز کسی بشمول خودم وجود ندارد.
(1) درجهان ما به نیرنگ بازان، کلا برداران، سودجویان، عهد شکنان و ظالمان نام هشیار را گذاشته اند.