مصطفی اورکزی
ناروی
دین و اخلاق
دین رهنمون بشربرای شناخت خدای واحد وبجااوردن احکام اوکه برای حفظ انسان از مفاسدومضارشیطانیست میباشد.ولی سیرحرکت روحانیت همیش برخلاف مدعای انسانی موازی به خواست خالق بوده و درکوشش برای محفوظ نگهداری قشر روحانی حتی به عنوان نمودن نمایندگان اسمانی درزمین بوده است.
جهان تاریکی مفرط اروپا درقرون وسطی به دلیل قدرت سیاسی پاپ های کاتولیک رابه یاددارد.پروتستان یا مخالفین مذهب دیگری در عیسویت با بنا نمودن اعتراض برعلیه فسادکلیسای کاتولیک پابرعرصه وجودگذاشت که قرنها مبارزه سبب دست کشیدن طبقه حکام روحانی ازسیاست ومحول گذاری قدرت دولتی به اهل ان گردید.کفر انگاری علم وعالم سزاهای وحشتناک به تکفیرشوندگان فسادمالی و محرومیت خادمان کلیسا ازازدواج دلایل اصلی دست کشی اکثریت از اطاعت کیسای کاتولیک بود.جدا سازی دین ازسیاست را میتوان بزرگترین انقلاب اجتماعی درسرتاسر اروپا شمرد.چون رفا عمومی جای دهشت روحانیون را گرفت.
ظهوراسلام درزمان گذاراجتماعی بشر ازبرده داری به فیودالیزم به وقوع پیوست.به این ملحوظ ممالک اسلامی با حفظ سنن دینی همچنان در جوامع فیودالیستی به سر میبرند.اعراب نه تنها خدمت درجهت اشاعه دین کرد بلکه همچوهر مملکت معترض تمدن زدایی کرد و با عنوان نمودن صوابیات کوشید تابرای حفظ ممالک مفتوحه فرهنگ خویشرا جانشین گرداند.
میتوان علت اصلی عقبمانی ممالک اسلامی راتسلط سیاسی روحانیون دانست.قابل تاسف است که طبقه روحانی در پی معرفت نبوده و دین را یگانه راه برای تکمیل سجایای انسانی میدانند.در صورتیکه دین دردو چیز خداشناسی و امربه معروف و نهی منکر مختص میگردد و نمیتوان همه جزیات زندگی انسانی را با صرف دین تشریح کرد.گر چنین بودپس کاینات جز فرشتگانی عابد چیزی دیگری به نام انسان سراغ نمیداشت.انسان موجودیست خیلی پیچیده تراز فرشتگان.اگر زندگی صرفا برای عاقبت اندیشیست پس چرامامغزخویشرابه خلقت های خالق که هرکدام جلوه گربزرگی اوست مصروف بگردانیم.صرفا بنوشیم و بخوریم برای زنده ماندن و عبادت کنیم برای رضا او.
امرطبعیست که قدرت درصدر و ضعف همیش در تحت قراردارد.چی ازناحیه عقل باشد چی از ناحیه ثروت.ممالکی که علم را رها و دین را محکم گرفتند محتاج ممالکی که علم را یگانه راه خدمت به بشریت و شناخت بهتر خالق و دین را رابطه قلبی میان خالق و مخلوق دانستند گردیده اند.سعودی ها مثال بارز به داشتن ثروت و جهالت وافر میتوان مورد ارزیابی کوتاه قرارداد.کشور اول صادر کننده نفت و قبله مسلمین از مفدیت مادی و معنوی در جهان اسلام به علت عدم اخلاق ناشی از نبود علم میباشد.جهان نه از ثروتمندان عیاشش ونه از تروریستان بی رحمش در امان است.هردودارای یک وجهه مشترک وهابیت اند که این کاذبیت نام نهاد اسلام جهان اسلام را درورطه نیستی قرار داده است.دراین مبحث تااندازه زیاد کوشش به خرج داده میشودتاازکشیدن موضوع به سیاست خودداری به عمل اید ولی بعضا برای روشن سازی هرچه بیشتر موضوع موردبحث ناگزیر اشارات گذرابه حاکمیت مطلقه روحانیت و پیامد های ان شود.ایران کشور اسلامی محافظه کاربا سابقه سه دهه حکومت داری بااینکه به اثبات رساند که دین را میتوان با علم وفق دادولی عدم حسن نیتش به اهل سنت سیاست های جاطلبانه و دربعضی موارد سیاست های خصمانه اش نسبت به دول اسلامی و غرورمفرط برای دسترسی به قدرت جهانی سبب تا حد ملاحظه کمبود اخلاق شایسته میگردد که این برگشت اشاره امیز به گفته قبل مبنی به عاجزیت روحانیت در تکمیل اخلاق انسانیست.مجاهدین و طالبان افغانستان به نوبه خود لکه های عظیم درتاریخ اسلام به شمار میروند.البته بدون درنظرداشت سیطره جویی های ممالک قدرتمند مداخلات مغرضانه و خصمانه ممالک اسلامی ایران پاکستان و عربستان سعودی قابل تعمق بیشتردر جنگ خونین داخلی افغانستان است.هر سه کشوردارای قدرت روحانیت محافظه کاراندکه همین امرموجبات خرابکاری ها وبراه اندازی نفاق ملی درممالک ثالث اسلامی برای بهره برداری سیاسی و اقتصادی را ایجادمیکند. درقبال افغانستان سیرمخرب روحانیت ازهمان اوان که انگلیس برای عقب نگهداری ممالک تحت سیطره خود فرقه دیوبندی را درپاکستان امروزی ایجاد وبا یاری روحانیون مرتجع سیراصلاحات امانی را متوقف نمود.جنگ ملی افغانستان علیه قوای شوروی باکمک امریکا صبغه دینی را به خودگرفت وروحانیون وابسته به سرویس های جاسوسی خارجی درراس جنگ مقاومت قرارگرفتند.چنانچه قبلا بیان گردیددین سازنده اخلاق انسانی نیست.برهان الدین ربانی سالها رهبریت جنگ علیه قوای سرخ راداشت.ولی زمانیکه حرف منفعت خودش به میان امد دست پاچه راهی قصرسرخ شد وبا کفاروقاتلان به اصطلاح خودش دست دوستی داد.گلبدین حکمتیاربرای نارضایتیش ازسهم حکومت ده ها هزاررابه کام مرگ برد.حتی قسم رهبران جهادی مبنی به دست کشیدن از جنگ درقبله مسلمین جایی را نگرفت.اینگونه جنگهای ذات البینی میان سران مسلمین سابقه اختلاف بر سراخذخلافت رادارد.چنانچه حال هم روحانیون اسلام رابه تاسی ازروایتها به چندفرقه تقسیم و هرکدام ادعای مسلمان خالصتررادارد.بی ارتباط نخواهد بودکه حدیث مبارک مبنی به عظمت گناه منافقت بیشترازقتل را یاداورگردید.ولی بدون درنظرداشت این اصل معتبر و محترم روحانیون دارای صبغه منافقت بوده و هیچ اصلی را جز منافع خویش نمی شناسند.چنانچه به تاسی از کلام پاک فریب نمیدهند خدا را جزخود.
برای ملموس نشدن دین و روحانیت با پلیدی لازم به دورنگهداری دیانت و روحانیون از سیاست است.چه اگر سیاستمدار برای حفظ منافع عامه گاهی به افترا رو میاورد روحانی با خصلت قدری نفسانی خویش دروغ را با قسم برای بدست اوری منفعت بیشترخویش میامیزد.