انجینیر برهان عقاب

 

جنگ وعوامل آن

 

 

در روابط متقابل اجتماعی ویا مناسبات میان افراد جامعه کنش های متقابل اجتماعی و فردی ظهور مینماید که این کنشها دارایی جنبه های مثبت ومنفی بوده ،  وبشکل همکاری متقابل و انسان دوستی ویا بشکل رقابت ، ستیزه جوی تبارز مینماید.  تلاش های همسازی و یا پیوسته در یک درامیختگی با تلاش های ستیزه جوی و گسیخته قرار داشته و پیوسته در تلاش اند تا در حد تعادل و بنفع جامعه تمام شود. 

     این نوع ارتباطات را اگر در سطح دولت ها مورد مطالعه وپژوهش قرار دهیم ، در میابیم زمانیکه کنش های پیوسته ویا احترام متقابل در حد عالی بر کنشهای گسیخته و یا اهداف غیر انسانی غلبه نموده در نتیجه صلح و زیست با همی بوجود آمده است. برتری ستیزه جوی و جنگهای مخرب وویرانگر برعکس باعث دشواریها و حوادث ناگواری شده که میتوان آنرا جنگ نامید. ودر هردو مورد تلاش ها ی متنوع برای همسازی ضرورت پیدا می کند.

    ١- اساس و منشآ جنگ :

جنگ را بمفهوم درآمیختگی و ستیزه جوی چه فردی ویاگروهی نامیده اند . در دنیای حیوانات  نیز زمانیکه منافع حیاتی در میان باشد رقابت و جنگ تبارز نموده و با یکدیگر به زور آزمایی میپردازند.  اکثرآ این نوع واکنشها در رابطه با خوراک ویا بدست آوردن جفت ویا زوجه اتفاق می افتد و نقش مهم را وزن وجثه و تکامل جسمی آنان در میدان نبرد ایفا میکند. واین رقابت ها بسیار خشن بوده صرف رقابت وستیزه را برای دفاع و بقای خویش ضرور دانسته بدان متوصل میشوند واین جنگ یا دشمنی دوامدار نمی باشد .

     رقابت وستیزه جوی انسانها  در مراحل اولی یا طفولیت نیز مشابه به رقابت های حیوانی بوده و کودکان و مردان ابتدایی متکی به زور بوده بر یک دیگر غلبه میکنند. اما در جامعه متمدن امروزی  با ستیزه جوی حیوانات تفاوت کلی دارد. زیرا انسان متمدن، ستیزه جوی متکی به قدرت بدنی نبوده واین رقابت و ستیزه تقریبآ درنگ نا پذیراست . در حالیکه حیوانات در مواردی برای صیانت ذات خود گاهی بدان متوصل میشوند.

    نباید بر اساس کشف داروین دانشمند بزرگ تکامل طبیعی یعنی «تنازع بقا»  و«بقای نسب» که قوانین عمومی زندگی است چنین نتیجه گرفت که چون انسان منشا حیوانی دارد بنآ جنگ وستیزه جوئی از سرشت انسانها منشا میگیرد. زیرا انسان از همان آغاز پیدایش از خصوصیات حیوانی جا شده  وبه موجود متفکر و پویا تکامل یافته است.

   انسانها از چنبر زندگی حیوانی با بکارگیری تعقل و خرد خویش فراتر رفته و عناصر و عوامل طبیعی را بنفع خویش تغییر داده و قوانین طبیعی را در جهت ارتقای سطح زندگی وآرامش خویش بخدمت گرفته است.   اگر ستیزه جوی و غریزۀ جنگجوی انسانها مانند حیوانات طبیعی باشد باید مانند شور جنسی، گرسنگی در زمان های معین تجلی کند.  اما تاریخ گواه است که بسا اقوام وقبایل از جنگ متنفرو بیزار بوده که میتوان از «اسکیموها»  و«ازیندا» در کنیا وغیره نام برد . در نتیجه باید ستیزه جوی و تجاوزات جنگی و نظامی را در مقتضیات زندگی اجتماعی و قوانین آن در علوم اجتماعی باید جستجو نمایم.

٢- جنگ در جوامع انسانی :

 براساس مطالعه تاریخ باستان در مییابیم که جنگ گروهی در جوامع اولیه دامنه محدود داشته و بشکل جمعی وگسترده بوقوع نپیوسته است. وعوامل آنرا میتوان بشکل زیرین  خلاصه کرد:

- غنیمت وغارت : گروه ها ی انسانی برای بدست آوردن خوراک ویا ابزار دیگر به وسایل مختلف منجمله جنگ متوصل میشدند.

-  ترس از بیگانه: گروه های کوچک انسانهای ابتدایی برای حفظ بقای خویش برای دفع خطر نابودی به سایر گروه ها با دیدۀ بدگمانی و بد خواهی نگریسته و به بهانه های متفاوت به جان هم درمی افتدند.

- خود نمای : در زمان بدویت شجاعت یکی از افزار ویا لوازم ابتدایی بوده بنآ تعداد از افراد قوی هیکل برای اثبات شجاعت خود باید ستیزه  بر می انگیخت و نمایش شجاعت و قدرت میکرد.

- تلافی ویا انتقام:  زندگی مشترک در گروه ابتدایی باعث آن میشود که هرکس خود را نماینده تام گروه خویش دانسته ومحض اهانت ویا ستیزه جوی وغارت گروهی دیگر به تلافی زیانهای وارده داخل میدان شده و آنرا جبران نماید.  همانطور که قبلا متذکر شدیم جنگ و ستیزه در گروه های ابتدایی محدود بوده و با رشد تمدن و ترقی جوامع ابتدایی با پیدایش شهرها وتجمع وسیع مردم  ، فاصله گیری از توحش ، اختراع خط وکتابت ،  ایجاد ذخایر مادی و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید با توسعه روابط بین گروه ها ارتباط مستحکم دارد. زیرا گروه های مختلف با هم می آمیزند وکتله های بزرگتری در سطح شهر های بزرگ وکشور ها بوجود می آید. در نتیجه جنگ و غارتگری با کشف جنگ افزار ها شدت و توسعه بیشتر میابد.

       جنگ در جامعه متمدن معلول عوامل نظری وعملی پیچیده و متعدد است. مهمترین عوامل آنرا در اختلافات طبقه ای میتوان جستجو کرد. طبقه حاکم برای تآمین حاکمیت برای تسلط برطبقه محکوم جامعه و همچنان برای غارت سایر جوامع دست به جنگ  میزنند. برای توجهه جنایات خود  وکشاندن توجه مردم به اوضاع بیرون از جامعه وبزرگ ساختن خطر دشمن شعار های وطنپرستانه وانسانی را پیش کش مینمایند مانند دفاع از مصالح ملی، دین ویا بر قرار نمودن دموکراسی و حکومت مردمی دست به تجاوز برده،  خود خواهی و سود جوی خویش را در زیر شعار فوق پنهان مینمایند. مانند  تجاوز امریکا در عراق و سومالی ، احتمال تجاوز به ایران.... . اما هدف اصلی  حاکمان ایالات متحده امریکا تحت شعار های دموکراسی وسلاحهای کشتار جمعی، تسلط کامل بر منابع نفتی و اقتصادی عراق  بوده وآخرین اسناد و مدارک نشان میدهد که هدف تعین شدۀ جنگ کاملا بی اساس و عاری از واقعیت های عینی بوده. وتمام دلایل جنگی ایالات متحده امریکا یکی پی دیگری دروغ ونادرست در عمل به اثبات رسید.

     هر نوع برخورد و درگیری گروهی جنگ محسوب نمی شود. جنگ ستیزه منظمی است میان دو ویا چند کشور ویا اجتماع مستقل درگیر. جنگ نظر به تاریخ پیدایش انسان یک پدیده اجتماعی نو ظهور بوده که از زمان آشنایی انسان با زراعت فراتر نمیرود.

٣-  ارتباط جنگ با صنعت:

  چگونگی اختراع ورشد صنعت و تولید ، اختراع ابزار مخصوصآاسلحه ووسایل حمل نقل نقش عظیمی در قدرت جنگی جوامع داشته، جوامع آسیایی با رام کردن اسب وساختن گردونه ها انقلاب بزرگی را درپیش برد جنگ بوجود آورد وسلطه خویش بر سایر ملل تحمیل کردند،  میتوان از حمله مغولان به سمت شرق و غرب آسیا نام برد. و همچنان اقوام ویکینگ ((Viking با کشتی های تندرو خویش زندگی مردم کناره های اروپا را بمخاطره انداخت  و سرخ پوستان « دشت های بزرگ» پس از آن که به کارگیری اسب را از مهاجرین اسپانیایی آموختند، نیرومند تر و جنگی تر شدند. ١

  در عصر جدید اکتشافات و اختراعات در کیفیت وقدرت ویرانگری جامعه ها فوق العاده موثر و خطر ناک تمام شده است . انگلیس با استفاده از انقلاب صنعتی و ساختن کشتی های بخاری بر دریا مسلط شده تا قرن نزدهم یکه تاز بود.

       اما تعداد از کشورهای دیگر مانند امریکا، آلمان، جاپان، روسیه، بلژیک و فرانسه با استفاده از صنعت در برابر انگلیس به مبارزه بر خواست و همچنان چین و هند بسرعت بسوی رشد صنعت گام بر داشت. با سقوط روسیه تزاری در سال ١٩١٧ و ایجاد کشور سوسیالیستی اتحاد شوروی  میزان تولید فولاد با تشدید صنایع ثقیله توانست قدرت جنگی خویش را افزایش دهد. ما درین برهه تاریخ شاهد بزرگترین جنگ اول جهانی برای تقسیم مستعمرات وبه اسارت کشیدن ملتهای عقب مانده  بوده ایم،  بخصوص بعد از سقوط دولت نازی های آلمان ١٩٤٥ که اتحاد شوروی  بسوی غرب اروپا تا برلین پیشروی کرد و همچنان کشورهای اروپای شرقی ، یوگوسلاویا ،  البانی، ورومانیا، کوریای شمالی بعد از شکست  نازی ها و میلتاریست های جاپان به کشور های دارایی نظام سوسیالیستی مستقل مبدل گردیدند . با تشدید جنگ سرد بیشترین توجه به تولید و ذخیره جنگ افزار ها ی زمینی، هوایی ودریایی صورت گرفت. قطب بندی جدیدی  یعنی دو«قدرت برتر» ویا دو«super-power» ایالات متحده و اتحادشوروی تقریبآ تمام موضع گیری جهانی را تغییر داد .

  هر پیشرفت صنعتی وابسته به مواد خام  وتخنالوژی بوده و کشفیات جدید چندین مرتبه در بلند بردن جنگ افزارها کمک فوق العاده نموده است.

٤- اثرات نامطلوب جنگ بر جامعه بشری:

روابط میان جوامع و دولت ها اشکال مختلف داشته ولی جنگ یکی از عوامل  مهم بوده که میان دولت ها داوری کرده است.  یکی از دانشمندان بزرگ روسی که در زمینه جنگ کشورهای اروپائی تحقیقات را انجام داده مینوسد« از سال ٥٠٠- تا سال ١٩٢٥ مسیحی  به تعداد ٩٦٧ جنگ بزرگ را بطور متوسط در هر دوسال با یکدیگر مواجه گشته اند.٢    ومحقق دیگری مینویسد که ایالات متحده به تنهایی از سال ١٧٥٠تا امروز ١٢ جنگ بزرگ و بیش از ١٧٠ جنگ کوچک در سطح یک کشور انجام داده است»٣  بايد تذکر داد که يکي از وحشت نام ترین جنگ جهانی که عبارت از جهانی دوم بود و صد ها جنگ دیگر که توسط ایالات متحده و سایر کشور ها بوقوع پیوسته شامل ارقام فوق  نمی شود. 

 کشورما افغانستان نیز با تاریخ پر فراز ونشیب خویش در هر دوره پنجاه تا هفتاد سال یک جنگ را با دشمنان ومتجاوزین خارجی و یا بین حاکمان وخاندانهای برسر قدرت آزموده و هر بار به خاک یکسان شده و بخصوص جنگ سی ساله اخیر دست آورد های تمدن گذشته و هزاران مرد وزن را بکام خویش فرو برده و هنوز ادامه دارد.

    تاریخ واسناد مسند نمایانگر یک واقعیت دیگر نیز است که برخی کشور ها برای زمینه سازی تجاوز با وسایل گوناگون و تبلیغات وسیعی(جنگ سرد) وتهدیدگسترده علیه یکدیگر زمینۀ جنگ را مساعد و با اقناع جامعه و جهانیان به تجاوز نظامی گسترده به کشور دیگر تجاوز نموده است . ودر زمان حاضر این شیوه های تسلط و تجاوز  به شکل های دیگری روابط بین کشور ها مدغم شده  و تحت نام منافع ملی ، اقتصادی ویا تجاری  زمینه تجاوز را فراهم آورده است.

     برخی از تحلیل گران غربی معتقد اند که جنگ باعث پیشرفت جامعه و تمدن بشری شده وهم چنان ملت ها را باهم در آمیخته وباعث وحدت میان ملتها میشود. اما تحقیقات وزندگی نشان داده که جنگ به دلایل ذیل هرگز باعث وحدت و تفاهم میان ملتها و اقوام نشده و نخواهد شد.

١- هرگاه چنین نتایج ارزشمند در نتیجه جنگ بوجود آمده زیان آن بمراتب بیشتر بوده است.

٢- تکامل و پیشرفت صنعت ووحدت اقوام محصول جنگ نبوده، در اکثری موارد جنگ جوامع را با صنعت و دست آورد پیشین آن یکجا به نابودی کشانده است. ولی در بعضی موارد جنگ باعث تسریع صنعتی شدن جامعه شده اما باید پذیرفت که بدون جنگ هم این پروسه حتی خوب تر وبیشتر بدون توقف و اختلاف در روند تکامل جامعه ادامه میافت. درین جریان مسالمت آمیز امکان تآمین روابط سالم و درآمیختی اقوام به تفاهم  و اتحاد واقعی میان دولت ها می انجامید.

   جنگ خود تقابل دو قوم ویا چندین ملت و دولتها را در پی داشته و باعث از هم گسیختگی و دشمنی میان اقوام وملل جهان شده است. جنگ خود تحمیل خواست ها و حکمروانی ملتی بر ملت دیگر از راه زور وتجاوز تآمین شده، استقلال و آزادی ملت محکوم را نشانه میگیرد بنآ نمیتوان آنرا تحت شعار های بظاهر ارمغان جامعه آزاد و دموکراسی پنهان کرد. هر تجاوز در تاریخ بشری بر اساس منافع متجاوز و غارت ثروت های مادی و معنوی کشور ها استوار بوده ، هیچگاه زمینۀ ایجاد فرهنگ واحد و تفاهم مشترک را بر پایه احترام متقابل برابری بوجود نمی آورد. ما مثال های زیادی را در تاریخ مانند مستعمرات انگلیس در قرن نزده و سایر استعمارگران تا زمان حاضر بیاد داریم.

٥- جنگ در عصر حاضر:

تاریخ بشری جنگ های خونین و نسل کشی های بی شمار و نابودی تمدن ملل رابه یاد دارد و اکثریت مردم همیشه خواستار صلح پایدار بر پایه احترام متقابل  ومنافع ملل بوده، اما در عصر حاضر توسعه و انقلاب بزرگ تخنالوژی و کشف جنگ افزار های نابود کنندۀ بشری بیش از پیش انسانها را موظف به حفظ صلح پایدار می کند.

     در عصر حاضر با کشف  قوانین  درونی پدیده ها و اسرارقدرت و توانایی عناصر یورانیوم، ایدروژن، کوبالت و دیوتری یوم((deuterium و ساخت سلاحهای اتمی ، هایدروژنی که در اختیار بیشتر از ٩ کشور جهان قرار دارند میتوان چندين بار کره زمین را با تمام تمدن و دست آورد های عموم بشری آن نابود کرد.

     تولید کالای صنعتی سرسام آور رشد صعودی را میپیماید نیاز به مواد خام وبازار فروش  برای تآمین مفاد هنگفت برای کشور های سرمایه داری داشته  و کشورهای که در زمینه میخواهند منافع ملی را مد نظر داشته و تصامیم این سازمانها مانند س. تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول، بانک انکشاف جهانی را تائید نکنند ، با تحریم اقتصادی مواجه شده نقش این سازمانها درکشور های روبه انکشاف  همانند جنگ افزار مورد استفاده قرار میگیرد ویا زمینه جنگ و توطئه های ضد منافع ملی درین کشور ها سازمان یافته باعث ایجاد حکومتهای دست نشانده شده ویا تهاجم نظامی را در پی میاورد. زیرا اقتصاد جدید ایجاب تولید نا محدود و توزیع دامنه دار،  مواد خام و نیروی بشری ارزان را نیاز دارد. امروز تمام کشور ها تابع اقتصاد زنجیرۀ بوده وبه تنهایی نمیتوانند  زندگی خویش را پیش بی برند که باعث وابستگی کشور ها با یکدیگر شده است. این وابستگی ها و تامین بازار و مواد خام برای کشور های بزرگ تولید کننده زمینه های جنگهای مخوف و تباه کن در موجودیت سلاح های  پیشرفته را نیز افزوده است. میتوان در زمینه از مثال جنگ اول و دوم جهانی که برای متلاشی کردن سیستم مستعمراتی بریتانیا و برخی کشور های اروپایی که بر بخش اعظم جهان مسلط بود و همچنان تهاجم نظامی آلمان بر اساس تولید عظیم محصولات صنعتی و انبار سلاحهای پیشرفته  دست یابی به بازارهای جدید و مواد خام ونیری بشری ارزان  باعث جنگ دوم جهانی شد نام برد.

٦- لزوم حیاتی صلح  

     برای  حفظ صلح جهانی باید صورت  دوام دار و خسته گی ناپذیر در همه جوامع بشری توسط نیروی های طرف دار صلح و دموکراسی مبارزه وتلاش صورت گیرد،  تا زمینه های هویت های قاره وی و جهانی مساعد گردد. بی تردید این کار ساده و آسانی نبوده  و تا زمانیکه ریشه های اقتصادی، سیاسی جنگ و سلطه جوی جنگ نخشکد تحقق نخواهد یافت ٣

    تنها امضا تعهدات و مناسبات بین دولت ها و بازدید های تشریفاتی نمیتوانند ضامن یک صلح پایدار در مناسبات بین المللی باشد. زمانی میتوان از صلح پایدار در جهان سخن گفت که منافع  همه ملتها در روابط بین المللی مورد احترام بوده و از مزایای تولیدات اقتصادی و مناسبات بین ملت ها برای همه ملل جهان یکسان بر خوردارشده ویا منافع جانبین در تعادل قرار گیرد. ما شاهد پیمان های مختلف سیاسی و اقتصادی بوده ایم اما چون دست آورد این پیمان ها متوازن  وبه منفعت تمام اعضای آن نبوده به شکست مواجه شده است.

     شاید سوال پیش آید که سنت ها، ادیان، تعصبات متنوع اقوام و ملل جهان باعث عدم تآمین وحدت و اتحاد میان ملل بوده و این کار عملی بوده نمیتواند. ولی باید متذکر شد که این فواصل آنقدر عمیق نیست که مانع یک صلح پایدار میان ملل جهان گردد. زیرا توده ها با حفظ اختلافات گوناگون رنگ، نژاد، مذهب  وغیره در پی خصومت و نابودی یکدیگر نیستند. بطور مثال، زمانیکه جنگ در جای شعله گردیده    می بینیم که توده های کشور مهاجم و سایر کشورها برای دفاع از صلح وکشورکه مورد تجاوز قرار گرفته ، به جاده ریخته و صدای ضد جنگ و نفرت خویش را بیان داشته و میدارند. در شرایط موکراسی حاکمان دولت ها نیاز به رای مردم آن کشور دارند ، در صورت تبلیغات گستره و بلند بردن سطح آگاهی جهانیان میتوان با عدم رای و یا کشاندن توده ها به میدان ها بشکل مسالمت آمیز کشور های متجاوز را مجبور به انصراف از جنگ کرد.

    همان طور که قبلا بر شمردم عامل اصلی جنگ سود جوی ، غارتگری و تسلط بی چون چرایی حکومتها برمنابع و نیروی بشری کشور های ضعیف تر است.  گروه حاکم برکشورها که از طبقه سرمایدار ترکیب یافته برای تآمین منافع خود با شعار های نفاق افگن و  ارائه اسناد جعلی مردم ساده لوح را به جنگ می کشانند تا خون یگدیگر را برای گردش آسیاب سرمایه بریزند.

      ازین روصلح یگانه راۀ بقا و جلوگیری از جنگ های گروهی دیگر در جهان است. باید کاری انجام داد که حکومت نتوانند به حیث قوۀ اجرایی معینی تصمیم بگیرند بلکه مردم نقش تعیین کننده را در مسایل مهم بین المللی داشته باشند. زمانی چنین کار عملی است که قوانین در جوامع و ملل مختلف بگونه دموکراتیک وانسانی تدوین شود که  قدرت اصلی تصمیم گیری بخلق تعلق گیرد . بنآ این هدف بزرگ و عظیم به مبارزه خلاق همه ملت ها نیاز دارد و باید دارایی اهداف ذیل باشد:

     جلوگیری از بهره کشی انسان از انسان، استقرار حکومت های ملی، تآمین مناسبات دوجانبه اقتصادی ، بر قراری مناسبات همزیستی مسا لمت آمیز بین دولت ها، خلع سلاح عمومی تحت نظارت سازمان ملل .

 

پی نوشت ها:

1. C. Wissler: American Anthropologist, 16Jan-March, 1914, pp.1-25

 2. P.A Sorokin: Social and cultural Dynamics, V01. 111, 1937, p.283

3. Q. Wright: A Study of War, 1942, p.636, 650& 655

4. Q.Wright (ed.): The World Community, 1948

 

 


بالا
 
بازگشت