دسایس پنهان چهره ها عریان
 
 
طوریکه معلوم است تاریخ تکامل جوامع بشری شاهد تولد،شکل گیری،رشد و بالاخره نابودی مدنیت های مختلف و تشکل های مکاتب مختلف سیاسی و جریانات اجتماعی می باشد.که از آن جمله جریانات ناخوش ومشکل ساز در زندهگی بشر میتوان استعمار و استثمار را نام برد!
سیر تکامل این دو پدیده شوم با تاریخ ایجاد ورشداجتماعی جوامع بشری یکجا بوده و توانسته است خوشی های بشر را چون عنکبوتی در تار های ذهر آگین خویش بپیچد.
طوریکه میدانیم خاصیت و عملکرد اصلی استعمار و استثمار نیرنگ و فریب است.واستعما رگران سیاه دل و کور چشم بخاطر رسیدن به اهداف و کسب منافع شان در هر مقطع زمان قدسیت و شرافت انسانی را زیر پای گذاشته و حاضر به لگد مال کردن همنوع خود و سایر موجودات ماحول خویش می گردد. پیروان استعمار با به خدمت گرفتن افراد و اشخاص فریب خورده سیست های شیطانی شانرا که همانا ترویج ورشد تعصبات نژادی،رنگی،قومی،لسانی سمتی،فرهنگی،دینی و مذهبیمیباشد در جوامع بین ملیت های ساکن پرداخته و بدینوسیله شرایط را بخاطر تطبیق پلانها و اهداف شوم خویش فراهم و آماده اجرا می سازند.
ترویج فقر و عقب نگهداشتن فرهنگی در جوامع که تحت پلان استعمار قرار می گیرند اولین ویروس کشنده مرض در اسارت قرار دادن است که توسطاستثمارگران و استعمارگران معاصر با مهارت خاص در پوششهای از قبیل به اصطلاح حقوق بشر یا مبارزه علیه تروریزم در مقابله با نهضت های روشنگر و ضد استعمار و آزادی خواه در اذهان افراد نا آگاه جوامع ترذیق می نمایند.
انگلیس میراث خوار و امریکا، فرانسه به مثابه شرکای استثمار و استعمار با به ارث گرفتن روشها و سیاستهای غاصبگری از استعمارگران پشین در عصر حاضر پیرو و ادامه دهنده گان راه و روش غارتگری به شیوه های نوین آن هستند.و با تأسف فراوان باید گفت که ملت و کشور عزیز ما در طول صده های اخیرهمیش قربانی اهداف این وارثان استعمار کهن بوده. و این عنکبوت های سیاه با ایجاد بحرانها و براه اندازی دسیایس مختلف کشور و ملت ما را آنچنان در تار های زهرآگین خویش پچیده اند که مجال تکان خوردن و حرکت به سوی خوشبختی و آرامی را به ما نمی دهند!
این یک واقیعت انکار نا پذیر است که گذشت زمان واقیعت های گذشته که از دید و فهم مردم قصدی بدور مانده شده را بر ملا ساخته و باز همین زمان است که مشکلات را در مسیر حرکتش حل و دسایس را خنثا می کند. طوریکه شاهد هستیم بیشتر از سه دهه می شود که ملت و کشور ما [ در گرداب حوادث و توطئه ها] نا خواسته و به شکل تحمیلی بر اساس یک پلان مشترک متجاوزین بدور یک دائره در مدار های مختلف از سوی استعمارگران معاصر به چرخش در آورده شده که در نتیجه ملت و سیاستمداران ما را در سرگیچی و راه گمی کشانده اند.
اظهارات نصرالله بابر وزیر داخله اسبق حکومت دوره بی نظیر بوتو و به قولی پدر طالبان طی مصاحبه با یکتن از ژورنالیست تلویزیون خیبر که در لیل 10/11 جنوری سال نو میلادی(2007)از طریق شبکه تلویزیونی آریانا به نشر رسید. یک سلسله قضایا و جریانات گذشته نه چندان دور که با لای ملت و کشور ما تحمیل شده پرده برداری وافشأ نمود.هر چند که اظهارات نامبرده چیزی خاصی نبود که ملت ما از آن آگاه نبوده باشد بلکه در نوع خود مهر تأیدیست بر راست بودن ادعاهای بر حق ملت افغان بر علیه مداخلات بی حد و بی مورد حکام پاکستانی در امور داخلی کشور ما به اشکال مختلف تا سرحد تجاوزنظامی در دوران[ سه سال دفاع مستقلانه] قوای مسلح قهرمان کشور در استقامت جبهات شرقی و جنوبی افغانستان عزیز و گوش مال نمودن مجرهای پاکستانی و غلامان به نوکری گرفته شده شان میثاق ادعای است.
اظهارات نصرالله بابر چند نکته مهم را در برداشت که در طی سوالاتی از سوی خبرنگار تلویزیون خیبر به چالش کشیده شد.که جوابات ارائه شده از طرف بابر به خوبی چگونگی ایجاد و وابستگی گروه طالبان و انتخاب رهبری این گروه و حمایت های دستگاه های استخباراتی کشور های ذیدخل در قضایای پشت پرده و همچنان همراهی شخص خودش با سران طالبان و در کل نقش و اهداف دولت پاکستان و نفوذ شانرادر این گروهرا هر چه بيشتر بارز و بر ملا ساخت! باوصف انکه بابر از دادن پاسخ صریح در رابطه به نقش  سی آی ای در چگونگی شکل گیری طالبان طرفه میرود ولی نقش حکومت و جنرال حمید گل و شخص خودش را نتوانست منکر گردد.
نصرالله بابر با بر زبان آوردن اسمای سران طالب و صدور حکم هایش به آنها بگونه ثابت ساخت که با سر کار آمدن طالبان در افغانستان کشور ما عملاً یک سوبه پاکستان در سیستم اداری آنکشور بحساب میرفت! نامبرده با بیان جزیئات سفر که در داخل افغانستان در آنوقت داشت از لحاظ زیر پا گذاشتن ونادیده گرفتن حقوق بین الدول و پرنسیبهای دپلماتیک واضح ساخت که دولت پاکستان در همسایگی خود دیگر کشور نه بلکه سوبه بنام افغانست  میشناختند!
نکته جالب دیگر اینکه قابل تذکر می دانم موضوع انفجار بت های بامیان می باشد که بابر با بی شرمی کامل از داشتن نقش آ ی اس آی انکار مينماید ولی نگهداشتن بت ها ودیگر آثار باستانی به غارت برده شده از موزیم دولتی افغانستان را در منزل خود حق و ذلیت آبائی خود می داند.
قسمیکه معلوم است و میدانیم شکل نظام در پاکستان از لحاظ ساختار دولتی بر اساس ستراتژی تگ و تگماری دارای ساختار دوگانه بوده که دولتی اندرون دولت میباشد.
I S I بمثابه دولتی در داخل نظام سیاسی پاکستان همیشه قدرت اجرائیه را در دست دارد. بناءاً برای نصرالله بابر مشکل و حتی حیاتی است که مسئولیت عمل فجع و خائنانئه و ننگین ( انفجار بتهای بامیان) را به عهده سردمداران پاکستانی بیندازد.
اما واقیعت را که من در جریان و شاهد بودم بر خلاف طرفه رفتن نصرالله بابراز موضوع می باشد.بر اساس دغدغه دستگاه ها و شبکه های پروپاگندچی مردم داخل کشور در زمان زمامداری طالبان می شنیدند که امر به اصطلاح ( امیرامئومنین ملا محمد عمر مجاهد) بدون چون و چرا بالای ملت بدام افتاده و اسیر گرفته شده،ملا ها ، خوانین و قوماندنان گروه طالب واجب و بدون چون چرا قابل اطاعت می باشد.
در حالیکه این صرف یک جنبه تبلیغاتی را دارا بود و تنها جنبه عملی در تحقق کردار ظالمانه ملا های پر عقده بالای زنان مظلوم و نهاد های روشنگر در جامعه آنروز افغانستان پیدا کرده بود.
ولی در عرصه نظامی و جبهات جریان فرق میکرد. از همان روز های نخستین زمزمه تصمیم از بین بردن بت های بامیان که از طریق رسانه های خبری آگاهی یافتم. حب وطن و افتخارات داشته های تاریخی اجداد ما مرا واداشت بیشتر پیگیر این جریان باشم تا به نحوی در آینده حقایق مربوط خیانت های بزرگ که پاکستان توسط گماشته های در قالب مجاهد و یا طالب در کشور عزیز ما انجام داده بموقعش برای ملت خویش آشکار سازم.
براساس استقامت کاری و مسئولیت و خبرنگاری که من در ریاست عمومی استخبارات درآنزمان در کابل داشتم. بمنظور بیان سیاست رسمی و یا اتخاذ عکس العمل دولت طالبان در قبال خبر تصمیم از بین بردن بت های بامیان که از طریق رسانه های مختلف پخش میشد و همچنان ارائه پاسخ و یا تضمین به سازمان یونیسکو لازم بود اقدامی در رابطه صورت می گرفت. به همین منظور طی تماس وصحبت که در ابتدا با ملا متقی وزیر اطلاعات و فرهنگ داشتم توانستم به راحتی موضوع را با وی مطرح کنم ولی موصوف با عاجز بودن از قضیه خود را دورنگهداشت. همچنان موقعیکه ولایات شمال در اثر یک سازش مرموز ناگهانی سقوط کرد و محترم بصیر خان سالنگی تسلیمی سمبولیک به طالبان را اختیار کرد من در کنار ملا محمد حسن آخند در حال گذر از پل انفجار داده شده ( پل پجه) در حالت تهیه گزارش قرار داشتم.
از ملا محمد حسن آخند در رابطه به تخریبکاری و تفاوت تخریب پل پجه با تخریب بت های بامیان خواهان اظهار نظر شدم ؟ اما موصوف در آن لحظه موضوع تخریب پل را با موضوع بت های بامیان بی رابطه خواند وبیان نظر در آن مورد را واگذار به فیصله شورا نمود. باری در یک نشست غیر مترقبه که به ارتباط رهائی ملا محمد اختر وزیر هوانوردی ملکی از اسارت جبهه متحد شمال با ملا ربانی رئیس دولت نامنهاد دوره طالبان داشتم.به خود جرئت داده موضوع بحث بر انگیز بت های بامیان را با ظرافت خاص و دلهره مطرح ساختم که با لهجه خشک وخشن پاسخ نا مطلبی از موصوف گرفتم!
واقعاً احساس می کردم شاید رهسپار زندانی خاص گردم اما در گرما گرم بغل کشی های ملا اختر اقبال رهائی یافتم و با تهیه خبر آزادی ملا اختر رهسپار رادیو شریعت شدم. با نگرفتن عبرت از پاسخها و عملکرد های قبلی در رابطه به موضوع بت های بامیان باز هم حس کنجکاوی ام مرا نگذاشته و این بار با یک پلان دیگر تحت پوشش تهیه گزارش از خطوط مقدم جبهئه دره غور بندرهسپار آن دره شدم و با رسیدن در خط اول در منطقئه روبرو شدم با ملا عبدالواحد شخص مسئول جبهه و تیکه دار دستور گرفته انفجار بت ها از طرف جنرال حمیدگل با همکاری لوژستیکی و تخنیکی مسئول تدارکات نظامی استقامت افغانستان در دگروال یوسف
(ما کوله و لولنچ)
در طی دو روز که من و همکارم به اسم مستعار( وفادار) در آنجا بودیم من موضوع بت ها و هدایات لفظی مقامات را با ملا واحد در میان گذاشته و خواهان شنیدن پاسخ از وی شدم.از آنجا که ملا واحد از لحاظ خصوصیت فردی شخصی بود احساساتی و آتشی بناءاً  آی اس آی  انتخاب دقیق و خوبی برای تحقق هدفش داشت!
در جریان صحبت های که با وی داشتم از ملا واحد در رابطه به اطاعت از اوامر امارت اسلامی و واجب بودن آن پرسیدم نامبرده انفجار بت ها را جزء لاینفک هدف جهاد خود گفته و آنرا واجبتر از ارزش دادن به اوامر امارت شان خواند. ملا عبدالواحد بدون کدام پنهانکاری دیپوی مواد انفجاری که بنام بت های بامیان از پاکستان منتقل و در نزد وی ذخیره شده بود به شمول وسائل و تجهیزات تخنیکی از قبیل برمه های شکاف کن برایم نشان داد.
همچنان نامبرده پلان آموزش و تربیه گروپ خاصی را که موظف به انفجار بت ها از طرف وی شده بودند برایم نشان داد ومحل که افراد آموزش می دیدند نیز دیدم.
این حرکت ملا واحد پیام آشکار او بود که با مشاهده آن من باید با خود به کابل میبردم و از طرفی هم از نیت وکمربستنش از طرف آی اس آی  و ستراتیژی پاکستان در استقامت ولایات مرکزی بمنظور بخاکستر کشیدن غنامندی تاریخی منطقه بامیان کاملاً برایم هویدا شد.
این بود مشت نمونه خروار از جمله افشا ی مداخلات و وابستگی های گروه طالبان با حلقات خاص و مداخله گر پاکستانی در امور داخلی کشور عزیز ما که وجیبه خود دانسته ضمن به تحلیل گرفتن مصاحبه انجام شده با نصرالله بابر نکات گنگ و طرفه روی های نامبرده را بر ملا بسازم.
همچنان بیجا نیست تا از آن تلاشهای دلسوزانه و میهن پرستانه زعمای دولتی زمان حاکمیت پر افتخار حزب وطن یاد آور شوم که با تهیه وارسال صد ها نسخه یاداشت ها و اعتراضات رسمی دولت و نهاد های سیاسی ، حقوقی بشری عنوانی مراجع زیربط در سازمانهای مربوط سازمان ملل متحد مداخلات همسایگان غربی و شرقی ما را با صراحت کامل بیان داشته واز سازمان ملل طالب قطع مداخلات می شدند.که تمام ملت ما شاهد آن میباشند و هم اکنون یاداشتها در آرشیف سازمانهای مربوطه حفظ میباشد. اما با تأسف فراوان که هیچگاهی گوش شنوا و چشم بینای پیدا نشد تا داد و فریاد ملت مظلوم افغان رابشنود و ببیند!
حلقات استثمار و استعمار همیش در رابطه به قضایای افغانستان عزیز کوشش کرده اند تا راه های حل مشکلات را از مجرا قانونی و شکل رسمی انحراف بدهند و راه حل مشکلات را در وجود مهره های کهنه و یا خریده شده هایشان جویا شوند.چنانچه اشاره نصرالله بابر در قسمتی از اطهاراتش در رابطه به تفاهم ودعوت از شاه سابق خود گواهی دیگریست بر ادعای ما ! ولی با دریغ و درد که با بای ملت در آنزمان ملت را فراموش کرده نظاره گری به خاک خون کشیدن سرزمین وملت افغان توسط غلامان و حامیان پاکستانی شان را اختیار کرد و ریختن اشک از چشمان هزار ها طفل معصوم ، بیوه ها ومادران داغ جگر به دل را به تماشا نشست.
این تلاطم آماج حوادث روزگار است که بعد از گذشت زمان نیک اندیشان را چون مروارید در قهر امواجش فرو میبرد و بد اندیشان راچون خس و خاشاک روی صحنه روزگار به نمایش می گذارد!
 
با نهایت احترام
 
احمد ویکاس امید
مقیم دنمارک

 


بالا
 
بازگشت