I S I
بمثابه دولتی در داخل نظام
سیاسی پاکستان همیشه قدرت اجرائیه را در دست
دارد. بناءاً برای نصرالله بابر مشکل و حتی
حیاتی است که مسئولیت عمل فجع و خائنانئه و
ننگین (
انفجار
بتهای بامیان)
را به عهده سردمداران پاکستانی بیندازد.
اما واقیعت را که من در جریان
و شاهد بودم بر خلاف طرفه رفتن نصرالله بابراز
موضوع می باشد.بر اساس دغدغه دستگاه ها و شبکه
های پروپاگندچی مردم داخل کشور در زمان
زمامداری طالبان می شنیدند که امر به اصطلاح (
امیرامئومنین ملا محمد عمر مجاهد) بدون
چون و چرا بالای ملت بدام افتاده و اسیر گرفته
شده،ملا ها ، خوانین و قوماندنان گروه طالب
واجب و بدون چون چرا قابل اطاعت می باشد.
در حالیکه این صرف یک جنبه
تبلیغاتی را دارا بود و
تنها جنبه عملی در تحقق کردار ظالمانه ملا
های پر عقده بالای زنان مظلوم و نهاد های
روشنگر در جامعه آنروز افغانستان پیدا کرده
بود.
ولی در عرصه نظامی و جبهات جریان فرق میکرد.
از همان روز های نخستین زمزمه تصمیم از بین
بردن بت های بامیان که از طریق رسانه های خبری
آگاهی یافتم. حب وطن و افتخارات داشته های
تاریخی اجداد ما مرا واداشت بیشتر پیگیر این
جریان باشم تا به نحوی در آینده حقایق مربوط
خیانت های بزرگ که پاکستان توسط گماشته های در
قالب مجاهد و یا طالب در کشور عزیز ما انجام
داده بموقعش برای ملت خویش آشکار سازم.
براساس استقامت کاری و مسئولیت و خبرنگاری که
من در ریاست عمومی استخبارات درآنزمان در کابل
داشتم. بمنظور بیان سیاست رسمی و یا اتخاذ عکس
العمل دولت طالبان در قبال خبر تصمیم از بین
بردن بت های بامیان که از طریق رسانه های
مختلف پخش میشد و همچنان ارائه پاسخ و یا
تضمین به سازمان یونیسکو لازم بود اقدامی در
رابطه صورت می گرفت. به همین منظور طی تماس
وصحبت که در ابتدا با ملا متقی وزیر اطلاعات و
فرهنگ داشتم توانستم به راحتی موضوع را با وی
مطرح کنم ولی موصوف با عاجز بودن از قضیه خود
را دورنگهداشت. همچنان موقعیکه ولایات شمال در
اثر یک سازش مرموز ناگهانی سقوط کرد و محترم
بصیر خان سالنگی
تسلیمی سمبولیک
به طالبان را اختیار کرد من در کنار ملا
محمد حسن آخند
در حال گذر از پل
انفجار داده شده (
پل پجه)
در حالت تهیه گزارش قرار داشتم.
از
ملا محمد حسن آخند
در رابطه به
تخریبکاری و تفاوت تخریب پل پجه با تخریب بت
های بامیان خواهان اظهار نظر شدم ؟ اما موصوف
در آن لحظه موضوع تخریب پل را با موضوع بت های
بامیان بی رابطه خواند وبیان نظر در آن مورد
را واگذار به فیصله شورا نمود. باری در یک
نشست غیر مترقبه که به ارتباط رهائی ملا محمد
اختر وزیر هوانوردی ملکی از اسارت جبهه متحد
شمال با
ملا ربانی
رئیس دولت نامنهاد دوره طالبان
داشتم.به خود جرئت داده موضوع بحث بر انگیز بت
های بامیان را با ظرافت خاص و دلهره مطرح
ساختم که با لهجه خشک وخشن پاسخ نا مطلبی از
موصوف گرفتم!
واقعاً احساس می کردم شاید رهسپار زندانی خاص
گردم اما در گرما گرم بغل کشی های
ملا اختر
اقبال رهائی یافتم و با تهیه خبر آزادی
ملا اختر
رهسپار رادیو
شریعت
شدم. با نگرفتن عبرت از پاسخها و عملکرد های
قبلی در رابطه به موضوع بت های بامیان باز هم
حس کنجکاوی ام مرا نگذاشته و این بار با یک
پلان دیگر تحت پوشش تهیه گزارش از خطوط مقدم
جبهئه دره غور بندرهسپار آن دره شدم و با
رسیدن در خط اول در منطقئه روبرو شدم با ملا عبدالواحد شخص مسئول جبهه و
تیکه دار دستور گرفته انفجار بت ها از طرف
جنرال حمیدگل
با همکاری لوژستیکی و تخنیکی مسئول تدارکات
نظامی استقامت افغانستان در
دگروال یوسف
(ما
کوله و لولنچ)
در طی دو روز که من و همکارم به اسم مستعار(
وفادار) در آنجا بودیم من موضوع بت ها و
هدایات لفظی مقامات را با ملا واحد در میان
گذاشته و خواهان شنیدن پاسخ از وی شدم.از آنجا
که ملا واحد از لحاظ خصوصیت فردی شخصی بود
احساساتی و آتشی بناءاً آی اس آی
انتخاب دقیق و خوبی برای تحقق هدفش داشت!
در جریان صحبت های که با وی داشتم از ملا واحد
در رابطه به اطاعت از اوامر امارت اسلامی و
واجب بودن آن پرسیدم نامبرده انفجار بت ها را
جزء لاینفک هدف جهاد خود گفته و آنرا واجبتر
از ارزش دادن به اوامر امارت شان خواند. ملا
عبدالواحد بدون کدام پنهانکاری دیپوی مواد
انفجاری که بنام بت های بامیان از پاکستان
منتقل و در نزد وی ذخیره شده بود به شمول
وسائل و تجهیزات تخنیکی از قبیل برمه های شکاف
کن برایم نشان داد.
همچنان نامبرده پلان آموزش و تربیه گروپ خاصی
را که موظف به انفجار بت ها از طرف وی شده
بودند برایم نشان داد ومحل که افراد آموزش می
دیدند نیز دیدم.
این حرکت ملا واحد پیام آشکار او بود که با
مشاهده آن من باید با خود به کابل میبردم و از
طرفی هم از نیت وکمربستنش از طرف آی اس
آی
و
ستراتیژی پاکستان در استقامت ولایات مرکزی
بمنظور بخاکستر کشیدن غنامندی تاریخی منطقه
بامیان کاملاً برایم هویدا شد.
این بود مشت نمونه خروار از جمله افشا ی
مداخلات و وابستگی های گروه طالبان با حلقات
خاص و مداخله گر پاکستانی در امور داخلی کشور
عزیز ما که وجیبه خود دانسته ضمن به تحلیل
گرفتن مصاحبه انجام شده با
نصرالله
بابر نکات گنگ و طرفه روی های نامبرده را بر
ملا بسازم.
همچنان بیجا نیست تا از آن تلاشهای دلسوزانه و
میهن پرستانه زعمای دولتی زمان حاکمیت پر
افتخار حزب وطن یاد آور شوم که با تهیه وارسال
صد ها نسخه یاداشت ها و اعتراضات رسمی دولت و
نهاد های سیاسی ، حقوقی بشری عنوانی مراجع
زیربط در سازمانهای مربوط سازمان ملل متحد
مداخلات همسایگان غربی و شرقی ما را با صراحت
کامل بیان داشته واز سازمان ملل طالب قطع
مداخلات می شدند.که تمام ملت ما شاهد آن
میباشند و هم اکنون یاداشتها در آرشیف
سازمانهای مربوطه حفظ میباشد. اما با تأسف
فراوان که هیچگاهی گوش شنوا و چشم بینای پیدا
نشد تا داد و فریاد ملت مظلوم افغان رابشنود و
ببیند!
حلقات استثمار و استعمار همیش در رابطه به
قضایای افغانستان عزیز کوشش کرده اند تا راه
های حل مشکلات را از مجرا قانونی و شکل رسمی
انحراف بدهند و راه حل مشکلات را در وجود مهره
های کهنه و یا خریده شده هایشان جویا
شوند.چنانچه اشاره
نصرالله بابر
در قسمتی از اطهاراتش در رابطه به تفاهم ودعوت
از شاه سابق خود گواهی دیگریست بر ادعای ما !
ولی با دریغ و درد که
با بای
ملت در آنزمان ملت را فراموش کرده نظاره گری
به خاک خون کشیدن سرزمین وملت افغان توسط
غلامان و حامیان پاکستانی شان را اختیار کرد و
ریختن اشک از چشمان هزار ها طفل معصوم ، بیوه
ها ومادران داغ جگر به دل را به تماشا نشست.
این تلاطم آماج حوادث روزگار است که بعد از
گذشت زمان نیک اندیشان را چون مروارید در قهر
امواجش فرو میبرد و بد اندیشان راچون خس و
خاشاک روی صحنه روزگار به نمایش می گذارد!
با نهایت احترام
احمد ویکاس امید
مقیم دنمارک