ميرزايی

                   

پاسخم به نوشته ي« تاكي وتا كجا»

  

وجا كردن حق، نه آسان بود

كه آگه دل حق پرستان بود

 

 من سيد را بحال خودش ميگذارم وسخنم را با شما، بايك بيان موزون اميرشاه سبزواري، خراساني، افغانستاني كه ميگويند استاد جامي هروي بوده است، مياغازم :

          بحراست مجلس توودر بحر بي خلاف

          گوهــــربه زيرباشدو خاشاك بر زبر  !

اگر من يادي ازاين سرزمين كه سبزواربوده است بكنم،شما به يقين كه بازهم مرا بكفرحقيقت گويي خواهيد كشاند وبرچسپ تعصب رابرمن وآنهايكه چنين مي ينديشند، خواهيد زد!

       بلي! ما از گذشته ي خويش يادي نميكنيم ولي پلان شوم سقوي دوم توسط افغان ملتان دندان تيز كرده شده اي غرب واجنبي دارد دامن كابل زمين راهم گرفته وميگيرد. امروز فرزندان كابل زمين را مجبور ميگردانندكه درس وتعليماتشان را به ديگر زبان فرا بگيرند. تحميل نامهاي جفابار، بسنده نبوده وميخواهندكه تحميل زبان ودرس مكتب هم بالاي مردمان اصيل وتاريخساز كابل، با زبان غير زبان مادريشان صورت بگيرد. يعني اينكه زبان قلم وعلم ودانش را ازاين فرزندان ميگيرند وآنهارا جبرآ دچارفرو افتاده گي وهمبرابري بينش وطرزقبيله ميگردانند، صداي شما اقاي سديد پژوهشگروقلم شما اقاي دانشمند همه قولهاي دانشمندان جهان، با تاسف نبرامده وحوصله تحريرات شما دربيان اين جفاها كمتر ديده ميشود ولي شوق وعلاقه فراوان شما پيرامون تحميل هويتهاي جعلي ونامهاي بي ريشه ودوراز معناي در خور ملت، به مراتب احساس ميگردد.

      شما گفته ايدكه من بحث را به كجاها كشانيده ام؟ من ميگويم كه ما وجامعه مابه هزاران چنين بحثها ضرورت دارد وبا وجوديكه چنين كار وپيكار صورت ميگيرد،بازهم تاريخ گنديده وشيوه هاي تخمه بي انديشگان تاريخ رابرما تكرار ميكنند وازاين تكرارشرم هم ندارند. درارتباط افغان بودن سيد قسميكه تذكرنمودم،بايد چيزي نگويم، اما اين اسناديكه شما با تفكر مطمين بيان ميداريد، از دست نوشته هاي سيد هستند ويا از حدس وگمانهاي ديگران؟ من در هيچ يك اسناديكه خود سيد بدستش تحرير كرده باشد كه خودرا وپدروقريه وزيستگاهش را بيان داشته باشد، نديدم. خوب ازاين ميگذريم وميپردازم به ديگربيان شما.

     منظورمن ازايران در تمام نوشته هايم، ايران كنوني نميباشد، بلكه ايران باستان است.به همين دليل بود كه ما از داشته هاي تاريخي وادبي وافتخارات فرهنگي خويش جدا مانديم وهمه اي اين افتخارات مال ايران كنوني گرديد. دراين خيانت واين نامگذاريها كيها مقصروملامتند؟ امروز در جهان تقريبآ تمام نويسند گان ودانشمندان وستاره شناسان وپزشكان ايران باستان ويا خراسان بزرگ ويا افغانستان امروزي را به نام ايران كنوني ميشناسند ودر خارج همين نمايندگيهاي ايران كنوني است كه محفل ياد بود وبزرگداشت با عظمت اين شخصيتها را ميگيرد وپول مصرف ميداردوصدها قلم بدست كشور مربوطه را نيز دعوت ميكند وهم كشور وهم دانشمندان وهم فرهنگ خويش رابا شوق وذوق كامل معرفي ميدارد. چند محفل سيد شناسي را شما نام ببريد كه درافغانستان ويا ديگر كشورهااز سوي افغانيهايت ترتيب گرديده باشد؟بگذاراين دانشمندان زيبنده به آنهاي باشند كه قدرشانرا ميدانندوتنديسه ها برايشان در خوبترين جاي كشورساخته اند وبه آنها افتخار ميكنند. ما تا هنوز از بند تحميلات زباني وفرهنگي نبرامده ايم. كوشش ما اينست كه مركز كشورمانرا زودتر بنام كدام بيگانه آنسوي نام بگذاريم وبه كسي پروانه برگزاري بزرگداشت يك شخصيت تاريخي وعلمي خويش را ندهيم، زيراكه از تبار مخصوص نبوده ونميباشند. اين سيد بيچاره را هم صرف از خاطر افغاني بودنش سنگ به سينه ميزنيم وانرا ازخود قلمداد ميكنيم. از انديشه هاي ناصر خسرو درسرزمينش كسي آگاهي كامل دارد؟موصوف عمر خويش را در وطنش با تبعيد گذشتاند ويكروز هم غافل از گسترشدادن انديشه هاي انساني وراستين ، نبود. شما به اين چامه اي زيباي اين مرد دانشور ودانش پسند نگاه بداريد:

         زدانش زنده ماني جاوداني                 زناداني نيابي زندگاني

         نماند برتوپنهان هيچ حالي                 نبيني از جهان در دل ملالي

         اگركاري كني مزدي ستاني                 چو بيكاري يقين بي مزد ماني

اين برماست كه بالاي تمام موضوعات مختلف بحث كنيم وبشگافيم ودر جستجوي حقيقت يك لحظه هم خودرا غافل نيستانيم. ايرانيها به قول شما شايد در بعضي موارد دروغ بگويند، لاكن به انهايكه با زبانشان نوشته كرده اند وازاينطريق شخصيت شده اند، خيلي هم ميبالند. وحق هم دارند كه چنين باشند.شما در نبيشته پيشينتان روي همين مطلب چيزي گفته بوديد كه اگركتاب فلان را ازآن بگيريم، با نامش اثر بخش نمي باشد. درست است. اين بنمايه ها وخميرمايه ها بودند كه در رشد استعدادهاي اشخاص مستعد، از طريق زبان شيرين وگويايي دلپذير، بروز كردندونامهايشان جاودانه گرديد. تازمانيكه اين فرهنگ واين زبان است ، به يقين كه نظم ونثراين بيان كنندگان راستين واين شخصيتهاي جهان شمول، پابرجا خواهند بود.

    ودرگفتار شما من بيك موضوع پي بردم آنكه، با اين فرهنگ واين دادهاي تاريخي اين زبان سازگاري شما نا ممكن به نظر ميرسد وكوشش داريد كه همه بار بدي ومنفي رابرناحق بگردن اين فرهنگ واين نام ، بپشتانيد. هركس ديگريكه اين بيان شمارا بخواند به كنه اين حقيقت پي خواهد برد.به نظرشما وبه نظرمن وبه نظر هزاران انسان آزاده اين جهان اگر قضاوت خود ماني كنيم، آيا ما مردم افغانستان امروزي در فقرندارم ها قرار داريم ويا ايرانيكه امروز از عظمت فرهنگيش دنيا بلرزه درآمده است واينقدر كتاب وچاپ خانه وكانونهاي فرهنگي آن سرزمين وبيرون ازآن سرزمين واينقدر سايت وتحريرات ايرانيهاي كنوني را چگونه قضاوت وجداني خواهيم كرد؟ در،دم لاف زدن بالاو پاين چه بود !!

        مجيد كلكاني را بخاطر خراساني خطاب كردم كه، جان خويش را دراين راه وتعهديكه كرده بود،حسنك  وار، داد واز انالحق گفتنش باز نيستاد ! امروز به انديشه هاي اعياري وتفكرانساندوستي وشناخت آن نسبت به حق وحقوق مليتهاي درمانده اي اين سرزمين بابا خيز،باورمندم واين باورم را در احساس دارم. اوعلت عقب ماندگي كشورش را خوب ميدانست وبه سيستم پوسيده اي قبيله وي پي برده بود. در كشوريكه طبقه بسياركم نما باشد كه دست به مبارزه طبقاتي زده شود،راه اصل تضاد كشنده وعقبگرايي را خوب فهميده بود. نابرابري ملي وستم ، ستمگرانرا خوب درك نموده بود. يگانه علاج كار دراصل برابري حقوق شهروندي وتقسيم عادلانه قدرت بين مركز وولايات وگسترش شيوه هاي عدالت در اجتماع وجامعه پنداشته ميگرديد، كه كلكاني اين مطالب را هضم كرده بود. روحش ارام ويادش گرامي باد !  اما اين سيد دانشمند يكسال عمرش را در كشور افغان، پرورش تير نكرد كه از بركت دانشش، شاهان بيگانه با خرد راكمي رهنمايي ميكرد تا امروز دراين منجلاب بد بختي نميبوديم ويادش را گرامي ميداشتيم!

       درست است كه نام افغانستان با يك سلسله اسناد وبينشهاي جهاني گره خورده است، اما اين بيانرا كه غير افغانها خود را افغانستاني بنامند، چه ضرربه افغانهاي اين سرزمين خواهد داشت؟ اما اين را من به صراحت بيان ميكنم كه تحت اين نام هرگز ما بسوي ملت شدن پا نخواهيم گذاشت واين سرزمين تا كه هست گرفتار اين جنجال وبي ملتي باقي خواهد ماند!! در پيشرفت يك كشور اشدآ نام ونشان تاريخي آن تاثير دارد. هرگاه شهروندش به تاريخ قبلي خويش نگاه كند وخود را درقرن 21 عقب مانده تر از گذشته هاي دور بيابد، بدون درنگ نزد وجدان خويش مي شرمد ودست بكار وكوشش ميزند تا تحت ناميكه خود را درآن، شريك ميداند واين كشور را بخش از خانه خويش قلمداد ميكند با دلگرمي فراوان بخاطر آبادانبيش كار وپيكار خواهد كرد واين عقب ماندگي رابه زودي رفع وبه درخشاني تبديل خواهند نمود. شهرونديكه در هيچ گوشه شهر جايش معلوم نباشد، در مشاركت ملي حقش تلف گردد ودراردوي ملي به اساس نفوس نا معلوم اكثريت واقليت، جايگاهش نا روشن باشدودر وزارت خانه هابه چشم حقارت بسويش نگاه كرده شود وهمه پشت پا برآن بزنند، چگونه دلگرمي وبا كدام احساس خانوادگي دست بكار شود ودر آباداني كشورش سهم فعال اتخاذنمايد؟ واز سوي ديگربي هويت وبي نشان  در زادگاهش نزد خودش كم خواهد آمد وتفكر خواهد كرد كه ما كه هستيم؟شما يك پسررا خاركش وديگر راجمشيد نام گذاري نمايد وزمانيكه اين دو پسر بزرگ شوندواز ريشه واساس نامهايشان با خبر شوند، به چه احساسي دست خواهند زد؟ نام خيلي تآثير دارد وآنهايكه ميگويند تاثير ندارد، از روي تعصب ويا نا داني خواهد بود. وما هرقدر كه از عظمت نام اريانا دورشديم، خورد شديم واز عظمت نام خراسان دورمان كردند، به انحطات فرهنگي وبيگانه با شهرنشيني وتمدن گرديديم. يونان چرا دچار اين بد بختي نشد؟ هندوستان چرا دراين فرورفتگي قرار نگرفت؟ ايران چرا هزار مرتبه از ما بيشتر رشد وتكامل كرد؟ آسياي ميانه چگونه داراي زندگي شهري وفرهنگ شهرنشيني شد؟ پاكستان 57 ساله چرا از ما پيشي گرفت، هم درفرهنگ وهم در تكنالوژي وهم شهرنشيني؟ شما اقاي سديد از درماندگي اين سرزمين گفته ايد، ولي دليل اين درماندگي را چرا بيان نفرموده ايد؟ چرا ما در پيدا كردن لقمه نان خشك ودر اطراف نان جويكه در اروپا براي حيوانات ميدهند، بند هستيم؟ واين شاهانيكه شما به افتخار آنها را افغاني خطاب كرده ايد طي 300 سال حاكميت چه خيري به اين وطن رسانيده اند كه بازآنهارا در قرن 21 بابا ميتراشند؟ چرا خدمت نكردند؟ چرا اينقدر بيسوادي؟ چرا اينقدر زن ستيزي؟ چرا اينقدر انتحاري؟ يك چيز كم مانده بود كه انتقام گيري قبيله هوتكيها با درانيها درقرن 21 آغاز شده است ومردم افغانستان بيچاره تا هنوز بيخبرند. چرا احمد خان آمده از فارس، به جاي اين همه لشكر كشي وكشتار هزاران هندوستاني بيچاره، در صدد اباداني كشورش نيفتاد؟ اين مرد چه دست آورد دارد كه ما آنرا بابا بناميم؟ پسرانش جز كشتن همديگر وكور نمودن يكديگر چه كاري كردند كه قابل پذيرش وافتخار باشند؟ ما اينهارا چگونه از اين سرزمين وفرزندان خدمتگار اين آب وخاك بدانيم؟ ودر باب شاهان نا بكار بعديش من توجه همه شما كسانيكه اين مطلب را ميخوانيد به يك سروده اي دانشمند بزرگ بلخ زمين جلب ميدارم كه در زندان دهمزنگ باباي ملت، در فراق آزادي سروده بوده است،بيانگر تمام خواص ودرايت اين شاهان تيره نگر وبيسواد روزگار ميباشد:

      حاجت نيست به پرسش كه چه نامست اينجا

                                              جهل را مسندوبر فقر مقامست اينجا

      علم وفضل وهنروسعي وتفكر ممنــــــــو ع

                                               آنچه درشرع حلال است حرامست اينجا

      فكرمجموع دراين قافله جز حيرت نيست

                                                زانكه اندر كف يك فرد زمامست اينجا

      سيرپرگاربسي طي شدو دور گـــــــيتي

                                                همه جا پرتو صبح امدو شامست اينجا

     مگراز صحنهء بستان طبيعت دوريـــم؟

                                                 پخته شد ميوهء هركشورو خامست اينجا

     ما ازاين مدرسه ناكام روانيم چــــــرا؟

                                                كامجويان همه در جستن كامست اينجا

     بردگان سرخوش وآرام  به هر جا اما

                                                ملتي بردر يك شخص غلامست اينجا

     « بلخيا» نكبت وادبار زسستي پيداست

                                                چاره ي اين همه يكبار قيامست اينجا !!

سيد اسماعيل بلخي، اينست سيد رسالتمنديكه در زندان شاه ستمگر وسست انديش نا بكار جان داد ولي حق را بيان داشت. نه مانند كسانيكه بگريزند ودر فكر اروپا وافريقا باشند. ما اشدا ضرورت به مغزهاي متفكر داشتيم ومتفكريكه از ما بگريزد، چه بدرد ما ميخورد كه افغان بودويا مصريان بود ويا انگليس جان بود؟

          هركسي كودورماند از اصل خويش       بازجويد روزگار وصل خويش

مارا اين رسالت فرض است كه روزگار اصل خويش رابجوييم وازآنجا دست به آباداني كشورمان بزنيم ! به نظرشما در طول تاريخ ما از چگونه قانون بر خوردار بوده ايم كه شكستاندنش كفر باشد؟ ايا به هر قانون بايد قانون گفت؟ قانون رعيتگرايي وارباب رعيتي وغلامسازي هم در نزد شما قابل احترام است؟ من هر قانونيكه از دريچه اراده اي همگاني ودر برگيرنده منافع ملي وشهروندي نباشد هرگز قابل احترام نميدانم، ولو كه پدرم هم آنرا وضع كرده باشد. قانون كور باطن را من درزمره قوانين انساني نمي پندارم.وبرشما حق انتخاب  آزاد است كه هر قسم قانون استبدادي ودوراز عدالت انساني را قبول نمايد. در نظرمن قانونيكه ترس وستمگري وسايه خدا سازي وبابا تراشي بي ارزشان را در خود جا داده باشد، دوراز هرنوع ارزشمندي قانوني تلقي ميگردد. ودولتيكه پيرو چنين قوانين باشد، بيگانه با دموكراسي ومردم سالاري خواهد بود. ميگويند روزي از سولون حكيم وفيلسوف يوناني پرسيدند:« به نظر شما بهترين نوع حكومت در عالم چه حكومتي است؟ سولون پاسخداد: به نظر من بهترين حكومت آن است كه مردم كوچكترين ترسي ازآن نداشته باشند ودر جامعه اي كه آن حكومت وجود دارد اهانت به ضعيفترين فرد جامعه به منزلهء اهانت به همه نهادهاي اجتماعي محسوب شود.»

        در كشورما در طي اين صدها سال از همچو حكومت واز همچو قانون برخوردار بوده ايم؟قانون اساسي جديد حكومت آقاي كرزي بروي تبعيض وبرتري خواهي قومي بنا نيافته است؟ ايا اين قانون را شما قانون عادلانه ميدانيد؟ در كشوريكه چندين اقليت زباني وفرهنگي وجود دارد روي كدام دليل هويت تراشيدگي را براي همه پيوند ميدهند وآنرا درج قانون مينمايند؟ روي كدام دليل سرود ملي كه در برگيرنده روح تعالي همه باشنده گان اين سرزمين است، بيك زبان خاص كه بيشتر از نصف نفوس آنرا نميداند، درج قانون كرده اند؟ كجاي اين قانون ارزش ملي وعدالت خواهي دارد؟ آخر در كشوريكه با زبانت اجازه بيان يك واژه را نداشته باشي، بازهم لاف از آزادي وقانونيت زده شود؟ شما محقق ودانشمند وپژوهشگر، با بيان واژه شهروندي زهر تعصبتانرا ريخته ايد، واگر من در بيان دانشگاه ودانشكده وپزشك وغيره كه ريشه در اصل اين فرهنگ دارد،بينديشم وبيان بدارم چه غريو قانون پرستانه اي برمن خواهيد كرد؟ كجاي اين مطالب قابل احترام است؟ قابل احترام مطابلي است كه با عدالت وراستي همخوان باشد. من شخصآ با هيچكس وهيچ فرهنگ وزباني تعصب ندارم وهرگاه بيان كنم كه فقط فرهنگ من باشد واز ديگران ني وآنهم بر حسب تحميل باشد، شگرد فاشيستانه اي را بيان خواهم كرد وهميشه تلاش من در جهت برابري وتطبيق عدالت اجتماعي وحقوق شهروندي بوده است. با هرنوع تحميل وزورگويي سرسازش ندارم.

        من در مجمع ملي شايد دوستان داشته باشم ويا نداشته باشم، آنرامثال بر بيان اكثريت سازي شما زدم. در كشوريكه تا هنوز در طي سالهاي متمادي نفوس شماري نگرديده است روي كدام قضاوت بر دروغ يكي را اقليت وديگري را اكثريت مينامند؟ اين وزن حقيقت گويي شماراهم، كم خواهد كردوشمارا در رديف چند نفر متعصب ميان خالي حساب خواهند نمود. با بيان چند واژه تشريفاتي نميشود به هركس باور كرد واين تآيد كردنهاي شما روي مسايل نا معلوم مارا در شك قرار خواهد داد. ودر قسمت تغير نام ويا جاگزيني واژه افغانستاني،  اگر ترسي نيست چرا به همه پرسي مردم رجوع نميشود؟ اگر چنين شود ، سرنوشت اين سرزمين بخوبي تعيين خواهد گرديد. ومن لازم ميدانم كه چند نكته بيان تاريخي وتحقيقي جناب سيد عسكر موسوي را كه سيد است ولي حقيقت بيان ، را خدمت شما به عرض برسانم تا پيرامون قضيه هم ميهنان عزيز بيشتر فكر نمايند وقضاوت كنند.

     « كشوريكه امروز افغانستان ناميده ميشود، تا 150 سال پيش« خراسان» نام داشت.مرزهاي جديد ونام «افغانستان» درطول صد سالي اخير رسميت يافته است. نام افغانستان از نظر تاريخي حاصل انكشاف اجتماعي، سياسي اين سرزمين در طول نيمه دوم قرن هجدهم است. فروپاشي صفويه وبدنبال آن قتل نادرافشار درايران( در غرب خراسان) همراه با اضمحلال امپراطوري مغل درهند( شرق خراسان) وگسترش وافزايش قدرت روسيه تزاري وهندو انگليس در شمال وشرق خراسان ، از طرف ديگرخيزش وبروزتحول بنيادي در ساختارهاي سياسي واجتماعي منطقه را به دنبال آورد، كه نتيجه آن پيدايش مرزها، ملتها وكشورهاي جديدبود. امپراطوري پارس كه مبتني بر ساختارهاي فدرالي بود واصولآ شامل فدراسيونهاي مستقل كوچك وبزرگ حكمرانان محلي با مليت ، زبان،فرهنگ، ومذهب مختلف ميباشد، به تدريج ازهم پاشيد.ظي قرن بعد ودر نتيجه اين فروپاشي، دو كشورجدا در درون مرزهاي امپراطوري قديم سربرآوردند، ايران وافغانستان.

          اين نكته در مورد افغانستان جالب است كه اينكشورجديد، حتي براي بنيانگذارش احمد خان ، در طول يك قرن بدون نام باقي ماند. در دو سند بسيار مهم اين دوره، نام افغانستان هيچگاه بكار نرفته است.مطالعه اسناد نشان ميدهد كه در طول اين دوره نزديك به يك قرن، نام « خراسان » به شكل وسيع استفاده مي شد واحمد خان نيز خودش را پادشاه خراسان مي شناخت. خراسان تا نيمه دوم قرن 19 توسط مورحان بومي به عنوان نام رسمي كشور استفاده ميشد. دراين رابطه فرهنگ مي نويسد:  نورمحمد قندهاري كه در سده ي بعد كتاب گلشن امارات را در تاريخ امير شيرعلي خان تآليف نموده است ، در ذكر احوال اميردوست محمد خان پدر امير سيرعلي خان چنين مينگارد:« درآن زمانكه خاقان مغفرت نشان، امير بي نظير علين مكان اميردوست محمد خان در ولايت خراسان در دارالسلطنه كابل ارم تقابل براورنگ امارت وجهانباني نشسته بود» نويسندگان خارجي نيز يادآوري كرده اند كه ساكنان افغانستان امروزي تا اواخرقرن نوزدهم ، كشور خود را«  خراسان» مي ناميدند. اما علي رغم شواهد فراوان، به دليل حساسيت پشتونهاي حاكم، انجام هيچ نوع مطالعه جدي ويا جمعي( در دهه هاي اخير) اجازه داده نشده تا نشان دهدكه نام افغانستان از چه زماني توسط چه كساني وبه چه دليل جاي نام خراسان را گرفت؟ تنها سند موجود دراين رابطه اشاره به اين مطلب داردكه نام افغانستان براي اولين بار در موافقتنامه بين ايران وبريتانيا در سال 1801 ميلادي مورد استفاده قرار گرفت. بدين ترتيب ميتوان احتمال داد كه نام افغانستان توسط قدرتهاي خارجي براي مردم اين كشور انتخاب شده است ونه توسط خود مردم اين سرزمين.»

 

****************

اميراسماعيل ساماني چه خوب گفته است:« اگرمن ازخود داد ندهم ، ار هيچكس داد نتوانم گرفت.» من در خصوص ماركس وديگران كدام منظورسوء استفاده نداشته وهرگز نخواهم داشت، فقط خواستم كه خود را وشمارا متوجه اين بسازم كه آب در كوزه وما تشنه لبا ن ميگرديم ! از انديشه هاي انديشمندان خويش زره اي استفاده نكرده بدنبا ل ديگران وبلاخره بيگانگان روانه ايم. هركس مختار خويش است كه هرعكس وهر تيوري كه دلش بخواهد بپذيرد اما چه خوب است كه ما اول از داشته ها وشخصيتهاي خوب خويش بهره مند شويم وبعد كمبوديهايمان را از تيوري پردازان غير پوره بسازيم واينقدر هم بدنبال عكس ديگران روز خويش را گمكردن، فكر ميكنم كه جز دلبستگي مارا با بيگانگان ، ديگر چيزي نصيبمان نخواهد كرد.

      بلي من شايد اثر مستقل نداشته باشم، ولي نقد را بهترين وسيله رسيدن به حقيقت ميدانم وديگر نميگذاريم كه فرزندان ما دچار سردرگمي سياست بازان خود گمكرده شوند. ديگر به هيچكس پروانه تحميل انديشه هاي وارداتيرا نخواهيم داد. ديگر خود را در مضيقه ي ايديولوژيهاي امتحان شده اي نا كام قرار نخواهيم داد. ميخواهيم كه ما اول خود را بشناسيم وبعد در شناخت ديگران قدم بگذاريم.  ميخواهيم از بنمايه هاي فرهنگي خويش سود معنويت بريم. پا بپاي تاريخ راستين قدم برداريم وهرچه كه از ما پنهان كرده اند را در يابيم و بديگران بازگو نماييم.به قول بابا افضل كاشاني:

       من با تونظراز سرمستي نكنم            انديشه زبالاو زپستي نكنم

       ميبينم ومي پرستم از روي يقين          خود بيني وخويشتن پرستي نكنم

اگرمن در نوشته شما يك زره اي از بوي فرهنگ نياكان را مي يافتم ، ايراديكه لازم بود، نميكردم ، گفتارشما بيشترتعن آميز ومردود كننده بود. اگر چنين نميبود، كورش را چگونه تنها به من پيوند ميدهيد وخودرا ازاين شاه راه تمدن فرهنگ كهن كژ ميسازيد، اين چه معنا خواهد داشت؟ مگر ان زمان اين سرزمين يكي نبود؟ اگر نبود، در هيچ زماني اين سرزمين يكي نبوده است. مناقشات تاريخي بين قبايل دراني وهوتكي را چه قلمداد ميكنيد؟ اينها مگر هردو پشتون ويا افغان ، نبودند؟ چرا تا امروز دامنه ي انتقام گيريشان بريده نگرديده است؟ اين جمشيد واين يما واين هوشنگ واين كيومرث وصد ها فرزنديكه اساطيري هستند ويا افسانوي كيها بودند؟ مگر اين احتراميكه در قلمرو آنديار به آتش ميگرديد، در چه بنمايه اي نهفته بود؟ چرا جشن سده ؟ چرا چارشنبي سوري؟ وچرا جشن مهره گان ؟ يا اينكه مردمان آنديار را ازاين ميراث تاريخي بازهم محروم ميسازيد؟ همه اي اينها تاريخ مارا ساخته اند وما با افتخار كامل به اين گذشته پربارمان كه در بر گبرنده اي تمام اقوام وباشنده گان اين سرزمين بوده واست، ميباليم وبا اين عظمت كه امروز متاسفانه دورمان ساخته اند ، زيست مينماييم ، تا زمانيكه همت فرزندان اين سرزمين بياري خداوند خرد ودانا وياري دانايي به توانايي برسند كه ، باز جويندروزگار وصل خويش !!

         در فرهنگ اين سرزمين هميشه دروغ مايه شرمساري بوده وكار اهريمنان وبي رمقان مستبد . اشو زردتشت بزرگ هميشه در گاتهايش همه را تآكيد برپرهيزگاري از دروغ وناراستي ميكرد. اگر باور نداريد شمه اي از گفتار واوصاف آنرا جهت روشن گرديدن قضيه دروغ واهميت راستي خدمت شما پيشكش ميدارم . البته من زردتشتي نيستم ،ولي با گفتار بهي اين انديشه دلبستگي دارم واين گفتار خوب را هيچكس توان رد نداشته ونخواهد داشت.

    « دين زردتشت ويا انديشه هاي آيين زردتشت بر بنياد « اشاء » يا راه راستي كه دين بهي را به انسان هديه مينمايد، نابودي وآلودن طبيعت را ممنوع ميكند وبر بزرگداشت آخشيج ها ( آتش، آب ، خاك وهوا ) كشاورزي  ، حيوانات وگياهان وبه ويژه برابري مردان وزنان ،ارج مينهد. دراين جهان بيني  ارج دادن وشناختن ستاره ها، خورشيد وماه سفارش شده است. زيرا تقويم خورشيدي هندوآريايي ها برخلاف تقويم ديگران بستگي نزديك به زندگي كشاورزي دارد. كشتن ديگري يا به زور وادار كردن ديگران به كاري، كشتن حيوانات بويژه حيوانات اهلي وانواع قرباني اين حيوانات وآلودن طبيعت وبويژه برهم زدن همآهنگي جهان ، از كارهاي كفرآلود وزشت شمرده ميشود. آدمي با انجام كارهاي نيك ، جهان را بهتر ميكند واگر هركس راه نيك را برگزيند ودر پي اشأ باشد ، زندگي روي زمين به ياري كسانيكه پس از ما مي ايند‌، رو به تكامل ميرود. دراين ايين بهي ، پليدي خشونت وبويژه دروغ از كناهان بزرگ حساب ميشود. به آتش بخاطري احترام داشتند كه روشنايي، نيرو ،گرما، پخت وپز، حمايت ، پاكي وپاكيزه گي ازآن بدست ميآيد. آشو زردتشت بيدار شدن را، آگاهي ، پايه ديندار شدن ميخواندو دانايي را انگيزه گزينش درست مينامد.» ما بايد زمان وعظمت تاريخي حد اقل سه هزار ساله ي اين گفتار واين انديشه را در نظر داشته باشيم.

                                                                         « تاريخ اديان جهان »

      من به حقوق بشر باور دارم، ولي به كسانيكه خود را بكوك ابر قدرتان حامي تصنعي حقوق بشرميرقصا نند وخودرا جا زده اند، باور ندارم. وهرگز در نهاد من انديشه اي نژاد پرستانه جاي ندارد ونخواهد داشت وهرچه است ، دفاع از حق فرهنگي ودلبستگي به گذشته وتاريح بر باد گرديده ام است. نه بكسي اجازه تعرض بر حريم فرهنگي ام ميدهم ونه خودرا برين عمل تجاوزگرانه وتحميلي  وابسته خواهم دانست. من شايدناسيوناليست بر حسب علاقه به داشته هاي خوب خويش وگذشته ام باشم ، اما  نه طرفدار تحميل فرهنگم بر ديگرانم ونه تحميل هويت وفرهنگ ديگرانرا مي پذيرم واين تحميلكاري را كار فاشيستي وفاشيستان  ميدانم. هرگز در صدد اين نبوده ام كه با زير پا كردن فرهنگ ديگران ، فرهنگ خويش را به بلندي بكشانم. همه چيز را بصورت طبيعي مي پذيرم واز خوبيهاي همه انديشه ها وانديشمندان اين كره اي خاكي بقدر توان ميخواهم بهره مند شوم ونه اينكه خود را غرق بيگانه پرستي وبدنبال تيوريهاي  نقل قولي سرگردان  سازم. اينست است خصلت من. ودر قسمت اقوام نظرمن با تمام اقوام اين سرزمين ، نظر نيك است واين اقوام را زماني متحد ويكپارچه  خواهيم ديدكه  از حقوق مساوي وحق شهروندي بر خوردار باشند ويكي بالاي ديگري تحميل نشود. به همه سنتها احترام شود ولباس يك قوم به چشم لباس ملي ورقص يك قوم به چشم رقص ملي وزبان يك قوم بحيث زبان سرود ملي ورسمي قلمداد نگردد. هرگاه من بخواهم كه زبان من زبان همگان باشد وسرود ملي ومكاتب به اين زبان باشد وسنتهاي محلي اين فرهنگ بالاي همه بنام ملي تحميل شود، به يقين كه من نژاد پرست وبه قول شما ديده درا وتحميلگر ودر تحليل نهاي فاشيست منش خواهم بود. در غيرآن شما اقاي سديد اول بايد كه نژاد پرستي را تعريف ميكرديد وبعد بر من خطاب مينوديد. كسي كه از خود وحق برابري ملي دفاع ميكند به نظر شما نژاد پرست ميباشد؟ يك آلماني به قول شما ازنام ماركس افتخار ميكند وبه انديشه هاي يا ناكام ويا كاميابش ميبالد حق دارد ، اما اين حق براي من كه از انديشه هاي مولوي وناصرخسرو وسنايي وفردوسي بزرگ دفاع وقابل افتخارم هستند، بر چسپ نژاد پرستي ميزنيد؟ اصلآ شما كمي نا راحت هستيد كه فرزندان خراسان زمين دارند خودرا ميشناسند وديگر دست توطه گران فاروقي واتمري وپتمني كارا نميباشد ودر جويي مومندي ديگر آن آب تحميلات جاري نميگردد. جنگهاي سه دهه دانشگاهي بود كه مردم درس را در عمل آموختند وهمه خوب وخرابشانرا فهميدند. ديگراين مردم را كسي فريب نميتواند داد.

         من ميگويم كه خدا كند هزاران عكس ماركس وانگلس را مانند زمان مرحوم تره كي نشان خلق ساخته بر يخنشان بياويزند، اختيار دارند لاكن صرف ياد براي اين كردم كه اين عكس پرستي براي ما اگر درجامعه افغانستان امروزي ميخواهيم خدمت ويا كاري بكنيم، چه انگيزه را خلق خواهد كرد؟ واگر در جامعه اي ديگري منظور باشد به نظر من فرق ندارد. اخير ما جامعه خويش را چه وقت خواهيم شناخت؟ وقتي كه دنيا آخير شد؟ ايا اين روشنفكران كه حق آويزان كردن عكس انگلس وماركس ولنين وما وو را دارند، كاري كرده اند كه دو فيصد جامعه از لحاظ ذهني حاضر به پذيرش چنين كاري باشند؟ يا كه با شيوه هاي زننده ودور شونده ميخواهيم كه باز در صدد پيروزي انقلاب ماركسيستي باشيم؟ مگر برابري حقوقي واعاده حق انساني در جامعه بدون تيوري ماركس وانگلس ولنين ميسر نخواهد گشت؟ تنها اين راهكار است وبس ؟  هيچ گل خشك بر ديوار جرنمي چسپد ! هر عكسي كه براي مردمش كار نكرده باشد وجانش را در راه مردم اداء نساخته باشد، قابل قبول مردم قرار نميگيرد واين تحميلكاريها زمان درازي نخواهند داشت. شخصيتها را هر قدر پنهان كنيم ، نتيجه كارهايشان آنهارا برملا وآشكارا خواهد كرد. تاريخ براي ما حقايق را يا زود ويا ديرروشن ميگرداند. درست است كه در همه انديشه هاي كه در جستجوي خوب زيستن مردم اند يك سلسله سخنهاي است واما شاهنامه هويت ماست وتاريخ كهنترين زمان سرزمين مارا گواهي ميدهد وما حق داريم واگر شما خود را باشنده اي اين خيطه ميدانيد هم حق داريد كه به چنين كتابيكه در حدود 95 در صد با زبان توانا وخالص فارسي دري نوشته شده است وحماسه راستين ملي را آفريده است، قابل افتخار بدانيم وآنرا كه از نامش پيدا شاه همه كتابها بخوانيم.  وشما خود گفته ايدكه انسان با راي خويش بلاخره راه زندگيش راكه همان عدالت اجتماعي باشد در خواهد يافت واز كشورهاي سرمايداري وغرب شاكيد كه حق داريد ومن هم قراريكه ميبينم ، بازار آزاد وتيوري آن بخصوص در كشورهاي عقب مانده بخاطري ايجاد وملاك راه قرار ميگيرد كه يك عده مردميكه بنمايه هاي پولي را نخست صاحب شده اند، يكسره سردمدار وصاحب جاومقام كشور شوند وديگران يا به مزدوري بخور ونمير ويا بگداهاي سر چوك مبدل شوند كه نمونه اش را ما در رژيم كنوني افغانستان روز بروز ميبينيم. تمام پول باد آورده  را يا از طريق انجوها ويا از طريق اعماليكه خودشان توظيف كرده اند ، به مصرف ميرسانند وازاين دست ميدهند واز دست ديگر،مزدوريكه صرف، گماشته شده است، با سرافگندگي داده ميشود واين ظالمان خود دشمن شده حد اقل اين پولهارا دركشور بيچاره ما صرف نميكنند وما شاهد مليونها انسان بيكار ومبتلا به مواد كشنده اي مخدر هستيم ولي شاهد اعمار يك فابريكه ايكه هزارنفر افغانستاني بيچاره د رآن كار نمايد نميباشيم وازاين همه منابع آب وانرژي، اين دولت بي اراده ودنباله روي بيگانه تا هنوز نتوانسته است كه يك بندبرق هم تيار نمايد. تمام پول كه به اين كشور ميآيد به جيب صدها مشاوريكه نه مشوره شان معلوم است ونه كار ونتيجه كارشان، ريخته ميشود. اين بازار آزاد در كشور قهقرايي افغانستان آدمخوري را بميان خواهد آورد. معلم كه آموزگار است ونسل آينده را تربيت ميكند ورهبر وسازنده گان جامعه ميسازد، با پايينترين معاش گذرا ميكند ولي پول كشور به جيب وزير ومشاورين عزيز ريخته ميشود ونه احساس است ونه مسوليت ونه دلسوزي به حا ل مردم بيچاره ! ما چرا چنين شديم ؟ آيا صداي بر حق رمضان بشردوست را در مورد انجوها وحيف وميل مليونها پول از سوي مسولين مالي ومصرف كنند گان دارايي كشور، كسي شنيد؟ اين امريكا چرا صداي بشردوست را نميشنود؟ چرا از وزارت بر كنار گرديد؟ اينست سرنوشت فرزندان مستقل نگر ودلسوز بحال مردم بيچاره ! يا ديوانه اش خطاب ميكنندويا به سخنانش اهميت نميدهند. چرا اين شخص را وزير ماليه تعيين نميدارند؟ ايا اقاي احدي بيشترازاين ميداند ويا اينكه در مزدوري مانند ياران ديگرش پيشي ميگيرد وبيگانگان به غلامان حلقه برگوش زياد تر ضرورت دارند تا اينكه انسانهاي مستقل ودلسوز به حال مردم؟ كدام رنج آن سرزمين ودرد آن ديار جفا ديده را اولتر بيان بداريم؟

       سخنتان كاملآ درست است كه انسان از هيچكس وهيچ چيز نبايد كه بت بسازد وآنرا مورد پرستش قرار دهد . به نظر من دلبستگي با فرهنگ ومايه هاي فرهنگي ازاين مساله جداست. من از خوبيهاي فرهنگي ياد وآنهارا ملاك راه خويش قرار ميدهم ويك مردم ويك ملت با همين داشته ها زنده است واگراين رشته ها را بركنيم، از ما چه باقي خواهد ماند؟ تاريح تنها ياداوري گذشت حوادث نيست، بلكه تحليلها وبررسيهاي دروني وعلت هاي اين حوادث است كه در ساختار ملتها از ارزشمندي خوب برخوردار بوده است. منظور من اين مطالب است وهرگاه يادي از شاهنامه ميكنم، در حقيقت يادي از گذشته هاي كه متآسفانه اكنون ما در سطح آن گذشته قرار نداريم وبه مراتب پاينتريم، مي كنيم ودليل انرا در جستجو ميبرايم وزمانيكه پاسخ خويش را در منجلاب خود فراموشيها در ميابم، متحير ميشويم كه چرا ما دچار اين همه انحطات وفروافتادگي شده ايم وعلت اين همه پسماني ما از كجا سرچشمه ميگيرد؟ تا اكنون اين مطالب علت يابي واقعي نشده است وهر كسي آمده وچيزي نوشته وآنرا تاريخ نامگذاشته اند، قناعت مرا فراهم  نكرده است. من در نوشتن جواب شما عجله نداشتم ومطلب ازاين قراربود كه طوركلي به اين قضيه نگاه نمودم وآنرا نمونه مثال عرض كردم وتمام خواست من تنها نقد نوشته شما نبوده است وپيرامون ديگر قضايا هم بايدكه چرخيد. واين تمجيد وتايد يكه شما به هر انديشمند داريد وكرده ايد كار شما است ، مقايسه من دراين جاست كه شما از ديگران تمجيد ميكنيد واز خود را بديده حقارت نگاه ميداريد، برداشت من اينست كه اينهارا ازخود نميدانيد وبا واژه ايران وايرانيهاي امروز سازگار نميباشيد، راه خود را بهتر بود كه مشخص ميكرديد. واگر با اين فرهنگ وابستگي نداريد وخود را ازاين فرهنگ نميدانيد ، با وجوديكه دراين زبان با ادبيات بلند وبالا هم مينويسيد، يك زره واضحتر اشاره مينموديد ما كدام اعتراضي نميداشتيم. من با بيگانگانيكه ازاين دريچه قضاوت ميكنند، كاري ندارم واگر بتوانم به شكل ديگري نقد خواهم كرد ولي من شمارا جزاين فرهنگ واين زبان فكر كردم. البته شايد كه من اشتباه كرده باشم.

       نظربه دليل كه شما روشن كرده ايد هرگاه زبانها در تشكيل ملت واحد سازنده نيستند، ما چرا سنگ بر سينه براي مردم پشتونستان ميزنيم وبه زور آنهارا كه به مراتب از پشتونهاي افغانستان بيشتر ودر مجموع از كل افغانستان هم زياد ترند، مجبور ميسازيم كه جز خاك ما شوند وهويت افغاني را بپذيرند؟ آيا به نظر شما وبه نظرآنهايكه گلويشان بخاطرشعار داپشتونستان زمونژ پنديده است، آن مردم با ما يكجا وتذكره شهروندي مارا خواهند پذيرفت؟ يا اينكه ما بيهوده وبدون اينكه آنها حتا خبر باشند مدافع حق وحقوق حد اقل بيست وچند مليون پشتون وبلوچ ان سرحد هستيم؟

         من در مورد معروفي ويارانش خواستم كه شمارا بيشتر در جريان قرار دهم وشما يكسره از نوشته هاي خوب آنها ياد كرده ايد ودر صورتيكه به نظر شما به فكر من نوشته خوب اقاي معروفي همان درز بزرگ فارسي با دري خواهد بود كه به نظر من نه اين نوشته خوب بود ويك چرنديات بود كه بوي تعصبش نسبت به اين زبان واحد ويگانه از دور به مشام ميرسيد ومن هم به اين تعجب كردم كه شما چگونه حاضر به تايد اين چرند شديد؟ اگر قرار باشد كه لهجه ها در يك زبان مورد بحث باشد، اين زبان را درافغنستان هم به زبان هراتي، كابلي، مزاري، تخاري وبدخشاني تقسيم بندي نماييم . فارسي ايران با دري جز فرق در لهجه ديگر فرقي وجود دارد؟ ايا تاريخ معاصر ايران را كه در تهران به چاپ رسيده است، يك نفر كابلي نميتواند به سادگي وبدون ترجمان بخواند وآنرا راحت بفهمد؟ وجديدترين يك كتاب امروزي را كه در كابل چاپ شده باشد، يك نفر ايراني ويا تاجيكستاني توان فهميدنش را خواهد داشت؟ اگر جواب بلي باشد، چه فرقي دراين زبان خواهد بود كه اقاي معروفي آنرا به ايراني وافغاني تقسيم ميداردوشما هم سراپا آنرا تايد مينمايد؟ آخير شما ازتعصب بازهم نام برده ايد واگر كسي ميايد وبا غرض اشكارا نسبت به يك مسله چيزي مي نويسد، جوابش را چگونه بايد كه داد؟ اينها فكر ميكنند كه اين مردم همان مردم ديروزه هستند كه هر چرند را برآنها تحميل وهر دروغرا با نيرنگ  پذيرا خواهند گرديد. بي خبرازاينكه ديگرخط آنها به پايان رسيده است وبهتراينست كه با راست گفتن وراست نوشتن عادت كنند . اين كجايش تعصب اوراست كه دروغ يك نفر دروغپردازيراكه همه آنرا ميشناسند اشكارا نمايند؟ ومن شايد كه نوشته اي شما را خوانده باشم واگر نميخواندمش چگونه به برچسپهاي شما پاسخ روشن ميدادم؟ روزي كه چگوارا با همكاري فدل در كوبا پيروز شدند ويكي از وزيران، همسايه ويا يكي از كشورها بديدنش آمده بود، ساعت دوبجه شب به ملاقات آن حاضرگرديد واين وزيرمهمان از چگوارا پرسيد كه اينقدر نا وقت مرا به ملاقات پذيرفتي ، چه ميكردي؟ چگوارا در پاسخش گفت كه كار داشتم واين كشور حالا به كار كردن واباداني ضرورت دارد، ديگر نبايد خفت!!! حالا جفاهاي كه در حق اين فرهنگ واين سرزمين در طول تاريخ الي جنايت ملاي كور كه يك سنگ پايه ويك تنديسه اي بودا درميراث اين فرهنگ از گذشته هاي دورش باقي مانده بود، آنرا هم از بيخ وبن برانداختند واين اهريمنان دشمن راستي وانديشمندي ديگر چه جفاي بيشترازاين ميتوانستند كه بكنند؟ بر ما خواب حرام شده است ، به قدر توان يا خوانا ويا بي املا وانشأ،   ميكوشيم تا حقايق رابرملا وچهره هاي خشن اين راه بد كنشان را حد اقل به مردم آن سرزمين آشنا گردانيم ، تا دوباره فريب اين تخمه هاي ضيد انسانيت را نخورند!

        به ارتباط اروپا وسير تمدن وشهري گري وبروز انديشه هاي روشنفكري وروشنگري دانشمندانشان، كدام اعتراضي ندارم واروپا را نجاتش همين جنبشهاي روشنگري بود كه عصر رنسانس وانقلاب صنعتي را جاگزين افكار واهي كليسا ها كرد وموفق به رشد اقتصادي وفرهنگي شدند، اما مابايد كه از خود بگوييم. چرا كشوريكه مهد تمدن وگهواره زبانها وفرهنگها، روزي بوده وامروز گدايي همه چيز است؟ اين روي كدام علت ودسيسه هاي تاريخي بميان آمد؟ بر همه اي نويسنده گان وجستجوگران است كه در جهت علت يابي اين عقب مانيها برآيند ومانند دانشمندان اروپا از سر وجان خويش بگذرند ودر بيان راستي وحقيقت تعلل نكنند، ما هم موفق براه كه ازاين منجلاب رهايي حاصل نماييم ، دست رسي خواهيم يافت.

    هرنويسنده وبخصوص شاعران ،بدون بكار گيري خيال نميتوانند كه چيزي بهتر وقابل قبول ديگران بنويسند ولي اين خيالها هم تا زمانيكه با يك ريشه اي تاريخي پيوند نداشته باشند، انقدر رسا وقابل درك نميباشند كه خيالات اسطوره اي فردوسي بخواهيم ويا نخواهيم با يك دوره اي تاريخي بسيار كهن وريشه اي اين سرزمين واين ملت پيوند نا گسستني دارد وبه همين خاطراست كه اين گفتار ها ماندگاري ابديت را خواهند داشت وتازمانيكه يك نفر بااين زبان وبا اين فرهنگ در روي زمين زنده باشد، اين خيالات به قول شما فردوسي راكه از درونمايه فرهنگ واساطيرنامدار ما برگرفته شده اند، نگهداري خواهد كرد وبه آنها هميشه افتخار خواهد نمود! وشما هم حق داريد كه به پته خزانه اي خويش كه خيلي هم مدت تاريخي دارد، افتخار نمايد. البته كه اين كتاب زير خاك شده در قرون معاصر از زير خاكباره ها يافت وتوسط تاريخ دان مشهور كشور مرحوم عبدلحي حبيبي باز سازي وترتيب گرديده ودر خدمت فرهنگ جامعه قرار گرفته كه تا هنوز از شما ونه از ديگران يك متن تاريخي بدرد بخور آنرا من نشنيده ونديده ام متاسفانه . مرغ من هيچگاه يك لنگ نداشته وباكسانيكه روي حقايق تاريخي بحث ميكنند وديگران را بنام اقليت واكثريت محروم حق شان نميگردانند وبراي ما باباتراشي بي مايگانرا روا نميدارند وبه گذشته پربارماكه خود را با آن بيگانه ميدانند وتوهين روانميدارند،كدام مشكيل بخصوص ندارم وميتوانيم كه با بيان راستي وحقيقت گويي بحث نماييم تا ذهنيتهاي خويش وديگرانرا روشنتر سازيم. اين ظن وگمانرا شما از ديد گاه خويش احساس مينمايد. فردوسي به نظر من تاريخ ايران زمين را با نظم بسيار بلند وبالاي كه از اين كتاب حدود هزارو چند صد سال ميگذرد، كسي توانش را ندارد كه چنين بسرايد وبا اين هنرمندي كه اين حكيم انديشه ساز، هنرنمايي كرده است وتاريخ مارا با داشته هاي اصيلش بيان فرموده است، ما براي آن نا سزا روا بداريم؟ اگراين مرد دانشمند از ديگر تبار ، ميبود وبا زبان ديگران اين كتاب قيمتي را ميسرود، امروز چهار راهي پشتونستان وات، پشتونستان وات نميبود، بلكه چها راهي حكيم دانا وسرودگربينظير زمان، فردوسي شيرين كلام ،با تنديسه بزرگ وتمثال شاهنامه در پهلويش امروز نماد بزرگي كابل زمين تلقي ميگرديد ، آقاي سديد. ما همه مقصريم كه در برابر دانشمندان بومي خويش چه كاري كرديم؟ اوبراي ما قصر اعمار نمود كه به قول خودش نه از باد ونه ازباران گزندپذير است وما يك جاده ويك عمارت را حتي بنام نامي آنها نامگذاري نكرديم وصدها وات وبي وات ، ختك ومتك را سزاوار دانستيم واگر اين مسايل را بيان ميكنم شما باز دندانتان بدرد ميآيد ومرا متهم به تعصب نگري ميكنيد وشما خود بگوييد كه ناف كابل ومركز شهر باستان رتبيل شاهان وكابل شاهان را ما چه حق داريم كه پشتونستان وات نام گذاري نماييم؟

      بازهم آمديم تا روي تاريخ ومسايل تاريخي قضاوت نماييم! در جهان كهن وآنهاي كه داراي تاريخ باستاني هستند، بدون چون وچرا گذشته هايكه با تاريخ خطي بدسترس ما قرار ندارد، طبيعي است كه از يك سلسله افسانه ها واساطيريكه در كل نميتوان بر تمام نكات آنها باور داشت، شروع ميشود واگراين مردم هم بي چيز ميبودند وريشه در بيشه نميداشتند، متيقين باشيد كه همان افسانه را هم توان ترتيب اثر نداشتند. ومردمان قديم كه دست به هر چيز بخاطر پخته ساختن باورهايشان ميزدند، يكي براي ديگري انتقال مينمودند واين سخنان همان پدرانيست كه از بسيار گذشته دور، سينه به سينه نقل گرديده وباقي مانده است. حتا پيامبران الهي زمانيكه وحي برايشان ميآمده، در كدام ورق بخصوصي نوشته وارسال نميگرديده است. براي پيامبر گفته ميشده واين پيام را طور شفاهي پيامبران به مردم ميرسانيدندوبعدها بود كه اين پيامهاي الهي سينه به سينه در خاطرات مينشست وازهمين قاريان بود كه ايات وحي آمده صورت كتاب امروزي را بخود گرفت وهمه ميتوانند بهره مند آنها شوند. قراريكه تاريخ ميرساند همه اي كتابهاي الهي بعداز پيامبران جمع آوري وترتيب گرديده اند. اما شاهنامه از افسانه هاي كه شما تذكر داده ايد به نظر من خيليها فرق دارد. شاهنامه بيشتر يك كتاب رزمي واساطيري ودولتمداري وداد گري وانسانسازي است. دراين كتاب تمام قوانين بشري وحكومات عادل ودلسوز به حال مردم ديده ميشود. هميشه دراين كتاب مبارزه براي عدالت اجتماعي ونا برابري انساني صورت ميگيرد وبهترين پند روزگار عدالت پروري را براي خواننده اش پيشكش ميدارد. واز سوي ديگر شاهنامه بعد فرهنگي گهر باري را داراست كه انسان با خواندن آن حظ ميبرد وخودرا نهايتآ در درون اين فرهنگ با شكوه وانسان ساز ميبيند

     تمام اين كشورهايكه شما ياد كرده ايد به همين افسانه ها وقصه هاي مليشان افتخار دارند واين را پايه هاي اساس فرهنگي وگذشته تاريخي خويش ميدانند. البته فردوسي بزرگ اينرا خوب ميدانست كه ملتش در چه مصيبتي گرفتار است وگذشته اي پرافتخاراين ملت روز بروز دارد نابود ميشود واهريمنان ذلت آور كمر شكستاندن اين فرهنگ واين مردم را بسته اند، نشست وتاريخ كهن وبنمايه هاي كشور باستانيش را درقالب سرودهاي دلپذير واشنا براي هم ميهنانش ، با خلاقيت هنر مندانه افريد وسي وچند سال عمرش را فداي اين كاخ پرعظمت كرد وتاريخ وفرهنگ مارا در برابر تهاجم اهريمنان ، دوباره زنده ساخت ومارا از بيگانه شدن براين فرهنگ نجات بخشيد ، كه پربها ترين سند وافتخار آميزترين مدارك يعني « شاهنامه» را امروز در دست داريم وشما هرچه كه فكرش ميكنيد فرق ندارد، ما آنرا فكر وانديشه كرده ايم وبرآن ميباليم وافتخار ميكنيم ومنحيث تذكره هويت ساز قبولش داريم !

        من در خصوص مقايسه اي نقد وبررسي مذاهب ، چيزي نميگويم واما اينرا تذكر ميدهم كه هر دين واييني كه با اكراه وتوسط كشتار آدميت بميان آمده باشد، با ديني كه از راه خرد وقبول وجدان سرچشمه گرفته باشد، فرقي قايلم . ودر قسمت ايين زردتشت وبينش آن نسبت به زنان در قسمت بالا اشاره كرده ام وجز گاتها براي من ديگراثاريكه بنام آشوزردتشت مسما شده اند ،آنهارا ازآن زردتشت، نميدانم واين كارهاي موبدان ودكانداران ديني بوده است كه بعد از زردتشت، بنام او قلمداد گرديده اند. وگيريم كه اگر بينش زردتشت در مورد زنان بعداز رفع حمل چنين بوده باشد كه هرگزاين سخن راست نيست، دراروپاي فرهنگي وقرون وسطي ايا زنانرا تحقيق بر غيرانمسان بودن نميكردند؟ زمانيكه مرض وبا سراسر اروپا را فرا گرفت، مليونها زن را به كشتارگاه سوق وكله نبريدند كه عامل اين مرض زنان هستند؟ ايا خود سقراط در انسان بودن زنان شك نداشت؟ ايين زردتشت هزاران سال پيش ازاين كار كردهاي خشن بشريت امروز آمدو خرد را معيار سنجش انسان قرار داد. وبراي اولين بار است كه بر كيومرث نقد ميكند كه اگراين پادشاه انسانرا از خوردن گوشت ودروغ گفتن ممنوع قرار ميداد ، امكان زندگاني طولاني براي بشريت، بيشتر دست ميداد. آيا دراين گفتار پرعظمت شما زره اي تعصب نسبت به زن وانسان ديگر ميتوانيد دريابيد؟ وفاصله زماني را هم خوب در نظربگيريد.

       اين سخنان شما در قبال شستشوي زن در ايين زردتشت براين ميماند كه برچسپهاي سني وشيعه دراسلام ! من از يكي از آدمان شنيدم كه باورمند اين بود كه شيعه مذهبان در زمانيكه آب دستشوي را به مهمان سني ميبرند، اول خودشان دراين اب مانند كه شما ذكر نموده ايد كار خراب ميكنند وبعد دست جانب مقابل را ميشويند وبرعكس سنيها در قسمت شيعه ها چنين كار بد را رواميدارند ويا تاريخ برچسپ زدنهاي اسماعيله ها را دراسلام همه خبر دارند كه اينها فقط كار عباسيان وامويان وقت بوده است كه ديگرانرا با چنين شيوه هاي نا جوانمردانه دروغ بندي كند وخودشان اسوده به چپاول غنيمت گرفتن بپردازند وتا امروز اسلام را به صدها پارچه منقسم نموده اند ، كه دوراز حقيقت بوده واست . ودر مورد زردتشتيان نيز دستهاي نا پاك برچسپ زنان هميشه دراز بوده وذهنيتهاي نو گرواني را كه به آيين جديد گرويده بودند، در مورد كيش زرتشتيان مغشوش كنند. وشما منحيث يك دانشمند پژوهشگر بنمايه هاي فرهنگي مارا افسانه ميدانيد واين دروغهاي شاخدار را ، راست حساب مينمايد. همينكه واژه ايران را هنوز نشناخته ايد ويا بر حسب تعصبيكه داريد هميشه منسوب به من ميسازيدش، انسانرا دچار شك وترديد ميگرداند. وبه قول شما براي زنيكه تازه هم تولد كرده باشد، خوراكش را شاش گاو وخاكستربسازند، آيا اين زن بيچاره توانزندگي را دارا خواهد بود ويا اينكه از افسانه هاي يونان واعراب شما هم متآثير شده ايد؟ اين همه خرد وسنجش اشو زردتشت، نتيجه اش همين است كه بالاخره براي زنش كه جگر گوشه تولدش كرده است ، شاش گاو وخاكستر بخوراند واميد زندگي هم داشته باشد؟ اينرا ميگويندتعصب معكب !! يعني به نظر شما دوره پادشاهي گشتاسپ وآيين بهي زردتشت، يك دوره بي فرهنگي وحيوانيت بوده است؟ اين زردتشت خرد را براي چه معيار سنجش قرار داده بود كه انسان با شاش گاو خود را بشويدوزنانرا بنوشاند؟ اگر درآن سرزمين چنين بوده باشد، در روي زمين آن دوره خير، ديگران صاف وپوستكنده حيوان ودرنده خويان ويا ديوان وددان بوده اند به نظرشما؟ شما به همه فرهنگها از دريچه كار روايهاي اقاي گلبدين خان نظر مياندازيد كه آن هم چنين ميكرد ، كسي را كه ميخواست بكشد، گناه وبي گناهيش را به روز آخيرت محول ميكرد وامر مينمود كه بكشيدش واگر گنهكار باشد به دوزخ ميرود واگر بيگناه بود جايش جنت است ! اين اويستاي جعلي را كه شما خوانده ايد، ويا باور كرده ايد، نزد من  مانند، همان كتاب دوهم سقوي اقاي سمسورملقب به « احدي» ارزش دارد وروح تعالي فيلسوف سه هزار ساله ويابيشتر بلخ نامدار وآرياناي كهن وخراسان فرهنگ پرور وافغانستان فروريخته در منجلاب بد بختي را نا قرار ميسازد وشمارا بااين پژوهش جعلي به بيراهه خواهد كشاند، وتمام پژوهشات ديگر شما را با نوشته هايتان كم اعتبار خواهد ساخت!

        زردتشت هرگز سخن بميان نياورده است كه پيامبر است. اوفقط به يگانگي خداوند در روي زمين براي بار نخست ايمان آورد وتمام خوبيهارا از سوي خداي دانا وخرد افرين ميدانست وهمه بدي ها را از عملكرد اهريمن  مي پنداشت وتمام انسانها را فقط ارشاد بسوي گرويدن نوروخوبي تشويق ميكرد وتاكيد داشت كه هيچ چيز را نا سنجيده نپذيرند. خداوند عقل وخرد را براي اين افريده است كه انسان ازحيوان فرق ودر انتخاب راه وانديشه اش با تمايل حكم خرد تصميم بگيرد وراه جبر را، راه درست نميدانست. آشو زردتشت هرگز طرفدار كشتن يك پرنده حتا نبوده ، وچه جايكه او امر به كشتن پيران ميكرد؟ او قرباني كردن دوره هاي ميترايي را منع قرار داد وكشتن حيوانات را ناداني وضررناك ميپنداشت، چگونه مجرمينرا تا زمان مردن مورد عذاب قرار ميداد؟ با اين كارها نميشود كه ريشه اي راستين يك ملت ويك فرهنگ را خشكاند وتا امروز اين جعليات در تاريخ كم نشده است ولي زره اي مفاد براي جعل كننده گان خوشبختانه ميسر نگرديده واين ققنوس هزاران بار از زيرخاكستر اين جعليات سركشيده وريشه دوانيده وشاخچه هاي دلاويزتر از قبل براي باشندگانش هديه داشته است. اينبارهم در بحبوحه ديگراز توطه هاي دلخراش زماني قرار گرفته است وتحت نام طرح تعليمات جديد وزارت آموزش وپرورش و،زير بينش اتمرخان وپتمن خان ووردك خان فاروق وسايرين ، دم رشد وتكامل اين ققنوس گرفته ميشود واين ققنوس هزارها جان، به اساني با اين توطه ها جان نخواهد داد وتلاشهاي مذبوحانه رسوايي ببار آرد !!

        بلي درقسمت قضاوت بدي وخوبي هاي ما وديگران خوب گفته ايد، هركشورهم بدي دارد وهم خوبي اينرا كسي نميتواند كاملآ رد كند. اما در خصوص كمپيوتر وتخنيك زمان كه ما چرا دسترسي برآن نداريم را چرا از حاكمان 300 ساله وسيستم پوسيده قبيله وي وقبيله گرايي نمي پرسيد وما هم شكايتمان اينست كه چه بوديم وچه شديم واروپا چه بو وچه شد؟ ملتيكه زيربناي اوليه اش بي بهره از اقتصاد زماني نبودو روبناي فرهنگيش از داشته هاي فكري بلندي بر خوردار بود وزمانيكه گذشتگان ما دست رسي به پزشكي وستاره شناسي ومعماري وشعر ونويسندگي داشتند ، دنياي امروز ازچنين فن وشعورومعنويت نسبتآ بي بهره بودند وچه بلاي بر سرما آمد كه امروزحتا از تاريخي كه خود را بشناسيم ، بي بهره ايم؟ وديگر دشمنيهاي ابرقدرتان زمانرا با اين فرهنگ هم نبايدناديده گرفت. بعداز اسلام زمان سامانيها، غزنويها ، تيموريهاي هرات وبابريهاي هند وافشاريها ي فارس را مد نظر بگيريم، نظيرشان در جهان آنروزكمتر ديده ميشود. اما چگونه شد كه فرورفته اي زمانه شديم؟ شما يكروز شده باشد كه بيايد واز زمان حكومت ابداليها الي كرزي خان را تحت بررسي راستين تاريخي قرار دهيد واين همه عقب ماندگي وفرورفتگي خراسان وافغانستانرا علت يابي نمايد وبدون چشم پوشي ومصلحت انديشي فقط راستي را بيان بداريد؟ ماشاالله از حمل يك زن سه هزار سال پيش اطلاع فراوان داريد و ازقضا ومجرمين آندوره دور هم ، ميدانيد ولي از يك دوره حد اقل سه صد ساله اي كشور عزيزت افغانستان وافغانيهاي غيرتمندت بيخبريد، علت اين در چيست؟ بيايد شرافتمندانه مانند اقاي سليمان راوش كه حاكميت 1400 ساله اعراب بركشور مارا خيلي عالمانه بررسي وپژوهش كرده است، شما اين دوره سه صد ساله حكومات قبيله وي را بررسي وپژوهش نمايد تا نسل امروزي در جريان حوادث وعلت عقب ماندگي كشورشان قرار بگيرند ودرود بر شما بفرستند.

       من هم تحسين به هرچه كه اروپايي است ميكنم كه با شهامت كامل از فرهنگ واستقلال سياسي خويش پاسداري كردند ودر سايه اين استقلال ملي وآزادي بيان به رشد انديشه ها پرداختند وكشورهايشانرا آباد ساختند ولي كشور ما از روزيكه حكومات دست نشانده به روي كار آمدند، فقط در نقش اجير وبلي گوي نسبت به كشورشان اداي مسوليت ميكردند وهرچه كه بادار ميگفت آنرا اجرا مي نمودند واراده ي ملي ما هميشه تحت شعاع بيگانگانقرار داشته است وملتي كه از اراده اي خويش برخوردار نباشد، چگونه ميتواند دست به آباداني بزند وكسانيكه دربازگرفتن اراده اي ملي كوشيده اند يا كشته شده اندويااز جامعه وميهنشان تبعيد گرديده اند وريشه اي تفريقه باندازو حكومت كن بر سرنوشت ما مستولي بوده است. وبه گفته يك پژوهشگر ميهنمان« مطالعه ساختار قبيله اي ومناسبات درون قبيله اي در جامعه معاصرافغانستان همراه با مطالعه افغانستان در منطقه ، روشن خواهد كرد كه آنچه تا كنون« دولت ملي » ناميده مي شده ، چيزي فراتر از « دولت» قبيله اي ، نبوده است. نظام سياسي افغانستان مبتني بر حمايت از منافع قبيله اي افغانها با هدف نهايي افغاني كردن( پشتونسازي) تمام كشور بوده است.» من حق آويختن عكس ماركس وانگلس ومائوو ولنين را از كسي سلب نميكنم واين قدرت را هم ندارم وحق انتخاب برهمگان آزاد است. اما اينرا ميگويم كه اين غربيها عكس چند نفر دانشمند مارا در پشت سرشان آويخته اند؟ اين عكس پرستيها به خصلت ومعرفي انقلابيگري تبديل شده است واول ما بايدكه جامعه را بشناسيم واگر ميخواهيم در جامعه افغانستان كاري بكنيم واگر در ديگر جامعه مبارزه ميكنيم، فرق ندارد كه عكس كه را بر شانه اي خويش برداريم. در سرحد آنطرف ديورند،  تمام باشندگان قبايلش، عكس آقاي بن لادن رانيز در سينه خويش نصب ميدارند وكسي برايشان چيزي نميگويد. به نظر من زمان پرستش ايديولوژيها گذشته است واين ايديولوژيهاي يك دنده وجبرگرا بودند كه دنيارا به چه مصيبت دچار نكردند وچه انسانهاي در پاي اهداف اين ايديولوژيها جان نباخته اند؟ روي اين اصل است كه من شخصآ به آويختن عكس بيگانگان باور ندارم واگر قرار باشدكه عكس آويخته شود چرا از آنهايكه بخاطر ميهن ودفاع از فرهنگ ما جان داده اند، آويخته نگردد؟

         به نظرمن اين راهروان حقوق بشر وحاميان حقوق بشر اول زمينه هاي پامال شدن حقوق بشر را خود ميريزند وبعد در قالب دفاع از حقوق بشربر ميخيزندوخود تروريست ميزايند وميپرورانندودنيا را در وحشت قرار ميدهندوباز با هزاران امكانات وقتل وقتال خود وديگران از پي نابوديش ميبرآيندكه امروز يك طفل هم به اين بازيهاي حقوق سازوحقوق آفرين قلابي پي ميبرد. من يافته هاي لويي دوپري را با شاهنامه  در صورتي مقايسه نميكنم كه اين اقا هم يكهزار سال پيش همين گفته ها وداشته هايش را بيان كرده باشد. ودر غيرآن بينش ونظم شاهنامه را درجهان امروزي وتاچندين سالهاي متمادي ديگر بي نظير ميدانم. اين دانشمندان غرب آزادي تفكر داشتند ويكي از ديگري الهام گرفت ودر يك راه صاحب يك سلسله تبحرات وتدبرات گرديدند ولي شرايط زيست اختناق بار زمان فردوسي وحماسه هاي شهامتورش را با اين دانشمندان اروپا ايا ميتوان مقايسه كرد؟ اوبا نان خشك وشايد چاي توان نوشتن چنين كتاب پروزنرا داشت واين فيلسوفان غرب ميتوانستند كه با آن شرايط حتا مجال فكر كردنرا نيز داشته بوده باشند؟

       درست است كه نام چندان اهميت ندارد ومن در قسمت بالاي تذكر نموده ام ولي اين شخصيتها در اروپا روي كدام دليل پا گرفته اند ودسترسي به تكنالوژي وعلوم وفنون يافته اند؟ ايكيوي آنها بالاتر است ويا اينها از دنياي بالاي به زمين فرود آمده اند؟ وانسانهاي كشور ما وشما آنقدر پسان بروي زمين خلق گرديده اندكه از همچو شعوربر خوردار نميباشند؟ چرا ما وكشور ما قادر به اين نميباشيم كه حد اقل با اروپايها برابري كنيم؟ يك علت بايد كه وجود داشته باشد؟ يا اينكه اروپايها از فرهنگ خيليها تكامل يافته وپخته شده اي برخوردار بودند ويا شدند كه دست به چنين رشد حيران كننده يافتند؟ ايا ما آدم وانسان نيستيم كه نميتوانيم خودرا با اين آدمان اروپا مقايسه بداريم؟ چه كمبودي داريم اصلآ؟ يا اين در بدريها ومهاجرتها از نظر مورال انسانيت، براي ما صدمه زده است كه، ما خود در صدد سانسور خويش ميبرآييم واينرا از قسمت وتقدير خويش ميدانيم كه تا ابد بايد چنين باشيم؟ راه علاج را شما وديگران در چه واين درماندگي را لحاظ تاريخ دركدام نقطه بايد دريافت؟ تكيه كردن به فرهنگ وداشته هاي گذشته مارا گمراه كرده است؟ وچند فيصد مردم افغانستان امروزي از گذشته اي خويش باخبراست كه اين باعث عقب ماندگي ما شده باشد؟ در دنياي امروز كشوري را ديده باشيد كه 85 در صد ويابيشتر آن بيسواد باشد؟ كشوري را ديده باشيد كه تا هنوز نفوس واحصايه آن نا معلوم باشد؟ تركيب نفوس زن ومرد وپيروجوانش بي سواد وبا سوادش در يك سردرگمي عام وتام قرار داشته باشد؟ آن كشور افغانستان وآن ملت افغان است كه از چنين اوصاف خنده آور در پهناي دنياي امروزي ، برخورداراست وبس !! واگر گذشته اي تاريخي را هم شما دوستان عزيز از ما بگيريد، ما از صفحه اين گيتي پايپاك نا بود خواهيم گرديد واين اروپايها بازهم ميراثدار خاك اين دنياي كه براي خود ساخته اند وسود آرامش وسيري وآسودگي آنرا ميبرند، خواهند گرديد. اينست كه ما بايست كه كمزده شويم وتحقيرگرديم وبي جرات وبي دانش باقي بمانيم ودر چوكات عكس بردار وآويخته گر باقي بمانيم و بس !! اين جاپان واين هند واين مالزي واين اروپا از مادر چنين زاده شده اند؟ واين امريكايكه تاريخ 500 ساله اي بيش ندارد، از مادر چنين زايده شد وخراسان باستان وافغانستان عقب نگهداشته شده، از مادر چنين بي رمق وعقب مانده وبي فرهنگ بدنيا آمد؟ انسان نبايد كه به همه چيز سرسري نگرد وعلت ودلايل اين همه پيشرفت واين همه پسرفت را كودكانه وانمود كند.  به نظرشما اول ما بايد كه وابسته به ديگران شويم واز داشته هاي بومي خويش ببريم وبي هويت شويم وزماني كه بيك ملت قالبي وبي هويت وافغانيزه ويا پاكستانيزه ويا غربيزه ويا عربيزه تبديل گرديديم ، بسوي تمدن وپيشرفت روان خواهيم شد؟ از ايران باستان واز خراسان فرهنگ زا واز داشته هاي فرهنگي خويش ببريم وتاريخ مانرا از ابداليها بياغازيم وملتامانرا از افغانيت ، بپيونديم وريشه مانرا از بابا ها بگيريم ، انشا الله وتعالا به قول اقاي هاشم خان سديد، بيك پيروزي وتكنالوژي زمان معاصر دست خواهيم يافت وهرچه زوتر از شر تروريزم وشر قبيله سالاري نجات حاصل خواهيم كرد!! تشكر ازاين ديدگاه واين انديشه هاي بيگانه شدن شما كه راهنماي خوبي براي نسل آينده خواهد بود!! بلي كمك غرب همان ضربه اي هيروشيما بود كه ريشه اي انسانيت را خشكاند وبعد يك لقمه نان را مانند سگ براي انسان خشكيده حواله كرد! حالا مكروب تروريزم را درآسيا كاريده است وبعدازاينكه مليونها انسان فداي انتحاريزم وبمبارديزم والقايديزم گرديد، از بركت تمدن وپيشرفت غرب مستفيد خواهيم شد. اين غرب انسان شده چرا درافريقا مردمان بيچاره آنديار را از نعمت تمدنش بهرور نميگرداند؟  چرا اين كمك امروزي را كه درافغانستان با كشتن صدها انسان خودش وديگران صورت ميگيرد، در زمان پيش از وقوع حادثه 11سپتمبر

بخاطر ريشه كن ساختن اين تروريزم كه مردم بي چاره افغانستان مدت شش سال با دست خالي وشهامت شيرانه از سرزمين وفرهنگ خويش دفاع نمودند، نكرد؟ بازهم ما وشماشاهد بسا چراهاي ديگر خواهيم بود. درست است كه رشد آسيا محصول سرمايه وتفكرمايه غرب است واين غرب اين سرمايه واين تفكرات رااز كجا كرد؟ واين دستگاهاي بخار ووات را چگونه بوجود آورد واين اروپا چرا در جستجوي هندوستان ، به كشف امريكا نايل گرديد، بشريت يكي ار ديگر گرفته است وروزي اين آسيا مهد تمدن وداشته ها بوده است وامروزاين غرب به چنين تمدن رسيده است. ما چه بايد بكنيم؟ مزدور وعلم بردارشويم؟ ويا تلاش نماييم تا خودرا به اين تمدن از طريق داشته هاي خويش قريب گردانيم ويا اينكه ازتاريخ وگذشته اي خويش كاملآ جدا شويم ويا اينكه در جهت زدودن سيستم قبيله سالاري كه دشمن دانش وفرا گيري علم وتخنيك است برآييم؟ كدام راه را شما اجازه انتخاب براي مردم افغانستان ميدهيد؟ ايا مزدوري وبي ازادگي مارا ازاين عقب ماندگي نجات خواهد داد؟ ويا اينكه علت اينرا كه ما چرا تا هنوز ملت نيستيم ؟ومحوريكه اين مردم را به ملت مبدل سازد ووجه مشترك براي همه باشندگان پيداشود، تا بسوي مات شدن روان شويم را جستجو بداريم؟ هزاران سال ما گذشته اي تاريخي را بد بگويم وحالت كنوني را هم در چوكات بينش قبيله وي پيشكش مردم بداريم، ايا بسوي پيشرفت وآباداني كشورمان دست بالا خواهيم يافت؟ اگر ما با چنين دولت اقتدارگرا ومركز پسند مستبد نگر،هزار سال ديگر را هم سپري نماييم وملياردها پول از جامعه جهاني ازاين دست بيايد واز دست انورالق احدي در جاهاي مصرف شود كه يا نفاق بيافريند ويا به جيب باداردوباره ريخته شود وانجوبازار رونق بگيرد، به نتيجه دلخواه وپيشرفت چشم ديد نايل خواهيم گشت ؟

        تاريخ معاصركشوراز سال 1747 اغاز گرديده است وبه قول شما اينشاهان همه بومي ووابسته به مردم افغانستان ومنافع ملي مردم افغانستان بوده اند. من  يك پرسش از همه اي دانشمندان دارم كه تاريخ را بر مبناي واقعيتهاي راستينش بيان بدارند ودربيان تاريخ راستين مصلحت ومدارا كردن را شيوه خويش قرار ندهند، اينست كه: بنيانگذار سلسله اي ابداليان كه همان احمد خان ابدالي باشد، متولد كدام منطقه افغانستان ويا بيرون ازاين خيطه بوده وپدرش چه نام داشته وپدر كلانش كه است؟ اين مرد تا چند سالگي درافغانستان بسر برده وروي كدام دليل نزد نادر افشار ، پادشاه پارس زندگي اختيار كرد ودر چند سالگي اش بداخل خراسان ويا افغانستان امروزي عودت ويا بازگشت نمود؟ اگر سلسله ميراثي را در نظر داشته باشيم، اين احمد خان وپدرش ويا پدر بزرگش ، كدام دوره اي پادشاهي را دراين سرزمين گذشتانيده اند ويا خير؟ كسيكه جوانيش در ديگر سرزمين گذشته باشد وتربيت كشور بيگانه را به قول آقاي سديد كه ايران كشور بيگانه بوده است، را از سر گذشتانده باشد وبا پول فراوان از كشور بيگانه بعد از مرگ نادر افشاربه كشور ديگري آمده باشد وخود را در قا لب قبيله ابدالي كه به قول مرحوم حبيبي همان هپتالي ويا هپتلي ويفتلي باشد،به ساير قبايل گندهارا معرفي واز آن قبايل حق مشروعيت گرفته باشد، نه ازتمام باشندگان سرزمين خراسان آن زمان، بكدام دليل آن شاه را شاه ناويخته ونا وابسته به بيگانه ونيامده از كشور بيگانه حساب بداريم؟ ديگراين وابستگي وبيگانه مجازي همين شاهان بوده است كه اين سرزمين روز تاروز بيك مخروبه وصحنه تاخت وتاز قبيله وي وخانداني تبديل گرديد واين شاهان آنقدر خود را بيگانه با اين سرزمين ميدانستند كه نه به آنها كسي باور داشت ونه آنها بالاي مردم ومات خراسان بزرگ باورداشتند واين بي باوري تا سرحدي رسيد كه پسر بالاي پدر بي باور شد وپدر بالاي پسر! از آنروز بي باوري كوركردنها وگردن بريدنها وچشم كشيدنها هزاران هزرا رزالت وجنايت ديگر در حق خاندان خويش ومردم بيچاره اين سرزمين آغاز گرديد. شما خوانند گان گرامي بگويد كه كجاي كار اين شاهان به يك شاه شهروند بومي اين سرزمين ميماند؟ اگر يك انسان خانه اي خويش را براستي ، خانه اي خويش حساب نمايد، بقدر حالش درآباداني ورنگ وديوار آن توجه ميدارد كه اين شاهان روز وروزگارشانرا فقط درنابودي فزيكي يكديگر وويرانسازي كشورشان سپري كردند. اينهارا به هيچوجه نميتوان گفت كه بيگانه نبودند! كه بودند با كمال تآسف. من از آقاي رباني دفاع نميكنم ولي قضاوت تاريخ چشم ديد مانرا بايد كه بيان بداريم. زمانكيه اقاي رباني تاجيك تبار بعداز جيب الله كلكاني، زمام حكومت را درافغانستان بدست گرفت، سرتاسروجود روشنفكران وتاريك فكران برادران پشتون را آتش گرفت وسرودها ترتيب گرديد كه اي پشتون با غيرت مگر تو مرده اي كه پريدي ويا بيگانه آمده است وقدرت پدري ترا غصب كرده است ، بپا برخيز وقدرت پدريت را صاحب شو كه اين رباني چها راهي پشتونستان وات را به چهار راهي فردوسي مبدل ميگرداند واينجا بود كه حضرت گلبدين خان با راست وچپ پشتونوال وپشتونخواه به كمك همين پاكستانيكه رباني را متهم به اجيري آن ميكنيد، يكجا شدند ودر چهار آسيا سنگر گرفتند واغاز به فير راكت وكشتن مردم بيدفاع كابل نمودند واين جنگ آقاي حكمتيار را شما با رباني در چه ميدانيد آقاي سديد؟ مگر تاجيكان در شرايط قرن 21 سزاوار رياست جمهوري نبودند واينها واقعآ پردي ويا بيگانه با كابل وكابل زمين هستند واين كابل خاك وصيقه يافته اي يايا ملت وشخص ظاهر خان است كه امروزدر معرض فروشش قرارداده است؟ چرا يك هندوي افغانستاني كه لياقت وحس ميهنپرستي دارد ريس جمهوراين كشور نشود؟ چرا يك ازبيك ويك هزاره دلسوز بحال مردم افغانستان رهبري اين كشور را نگيرد؟ ايا برابر اقاي كرزي اين اقوام شخصيت ندارند؟ ويا اينكه يك برادرپشتو در راس نباشد تا رعيت سازي كند، اين كشور بسوي پيشرفت نميرود؟ حق شهروندي همين معنا را دارد كه اينجا گله سازي وگله چراني نيست كه اكثريت واقليت سهم گله مطرح باشد، در جامعه انساني، شرافت ودانش انساني ودرايت كارآيي مطرح است. وهركسي كه دنباله رو وفروخته شده باشد ، در تاريخ چه زود و چه دير رسواي ملت خواهد شد.

     پادشاه ويا ريس جمهورنا بيگانه كسي است كه مانند  گفته اي نهرو، كه در باب گاند«باپو» كه همان پدر ملت هند باشد ميگويد:« آمد ومارا غني كرد، مارا قوي ساخت، وقدرتي كه اوبه ما بخشيد براي يك لحظه ويك روز ويك سال نبود، بلكه چيزي بود كه بر ميراث ملي ما افزود»

      اينست شاه وعدالت خواه ملت وبيرون آمده از بطن ملت وخدمتگار ملت وفرزند راستين انسان سرزمين هند كبير! ايا با شاهان سبكسرقرون معاصر ما مقايسه خواهد شد؟ هرگز «ني» ! من در مورد نوشته ايكه راجع به طالبان كرده ايد ، وآنهارا خوب شناخته ايد آفرين ميگويم ولي هرگاه من پيرامون يك قضيه بيشتر موشگافي كرده باشم ، اينرا نميرساند كه در همه اي نوشته ام منظور شما بوده باشيد. وقتي كه راجع بيك موضوع مي پيچيم، ناگزيرهستم كه ته وزير آنرا روگردان كنم تا حقيقت روشن وخواننده گان عزيز را در تاريكي قرار ندهيم . صرف منظورنقد خالص نبيشته اي شما نبوده ، بلكه منظور جفاهاي بوده، كه در طول تاريخ بالاي مردم بيچاره اين سرزمين تحميل گرديده است. ببينيد چرا دراين عصركساني بنام طالب ميآيند وخانه خويش را بدست خود خراب ميكنند ونه ارزش قدامت را ميدانند ونه ارزش آبدات ونه ارزش فرهنگ را، چرا؟ اگرما ملت ميبوديم و، وجه مشترك تاريخي ميداشتيم، بدستور پاكستان بي ريشه وبي افتخار تاريخي، دست به چنين ويران كاري ميزديم؟ شاهان قرون معاصرما با اين طالبان قرن 21 چه فرقي داشتند؟ ايا شما اين طالبانرا بيگانه بحال ملت وسرزمين امروزي افغانستان، نميدانيد وبيشتر آنهارا اجير گوش بفرمان پاكستان وجنايتكاران تبهكار اعراب نمي پنداريد؟ بنابرين در طي چندين صد سال است كه ما گرفتار چنين انديشه هاي وطن ويران كن وعقبگراي قبيله وي بوده ايم وتمام غيرت ما در ويراني وشمشيركشيدن وبريدن سرزندگان بوده است. اين است علت اساسي وكلي درمانگي وعقبمانگي ما !!

      دشمني من با هيچ قوم نداشته وندارم ! اگرشما نقد نا بساماني وعقب ماني كشور مانرا دشمني با قوم ميدانيد، كار شماست. من هيچگاه نگفته ام كه قوم من باشد وديگر اقوام از افغانستان بيرون كرده شوندوهدف من همان برابري ملي وحل عادلانه مساله ملي است كه با مشوره اي تمام دانشمندان ملي انديش، ني دانشمندان اجيرشده دست بيگانگان، ميتوانيم به دريافت راه علاج برسيم وهمآهنگانه به اين بدبينيهاي ملي وتضاد قومي پايان بخشيم. اين كار زماني ميتواند عملي شود كه وجه مشترك پيدا شود ، نه تحميل هويت بر ديگران . اگر نام افغان وافغانستان مربوط يك قوم نميباشد، چرا روشنفكران آن قوم در نقد اين نام حساسيت دارند؟ هرگاه اين نام مربوط همه باشد، بدون اينكه شما ويا من ويا ديگران را برانگيزد، ودر همگرايي ملي هم سازگار نباشد، در يك همه پرسي بايد كه آنرا تغير داد، تا راه را بسوي ملت شدن تحت ناميكه همه آنرا قبول داشته باشند، باز نماييم. اين نه تعصب است ونه براي كسي كه بخواهد براستي همآهنگي ملي را بوجود بياورد، زيانبار! وفاق ملي وهمگرايي با تحميل يك هويت بر ديگران هرگز بوجود نميآيد واين مردم با چنين شگرد ناملي به وحدت ملي كه همه آرزويش را دارند هرگز نميرسد. تا بكي هم خود را وهم مردم را بفريبيم وحقيقت را زير كاه بداريم ودر چشم مردم خاك بپاشيم؟ اين راه را من نه به نفع پشتون ميدانم ونه به نفع ديگران واگر شما راه بهتري را درك داشته باشيد، ارايه بداريد تا همه در پرتوي آن نور بگيرند وبه وحدت برسند. به نظرمن بزرگترين خيانت براي مردم دروغ گفتن وپنهان كردن هويتهاست. نه برملا سازي حقايق ! شما هستيد كه مردم را با مصلحت پذيري عادت داده ايد واين مصلحت پذيريهاي نا معقول بدشمني اين مردم دوام داده است وگپ راست ودرست را همه پت كرده اند. واقعيت تلخ است ولي همگرايي ووحدت ميافريند. من در كجا سخن تحريك آميز دوراز واقعيت زده ام؟ نام افغان وتغير نام افغانستان؟ تابكي ملت را در شاخ دروغها پيوند دهيم؟ آيا نام كه معنايش، فغان، فرياد، زاري، آه ، ناله وبانگ باشد، در خور پشتون، تاجيك ، هزاره ، ازبيك وغيره ميدانيد؟ اگراين مسايل به شكل راستينش امروز براي هر قوم اين سرزمين گفته ميشد وتعن تاريخي تاريخ نويسان اعراب وعير اعراب، براي اين اقوام پيرامون اين نام گفته ميشد، امروزهمهگي با يك صدا حاضر ميشدند كه نام كشورشانرا بر گردانند وناميكه سزاوارش بوده است، دوباره ويا جديد نامگذاري كنند. اين ما روشنفكران بوديم كه هم ملت را گول زديم وهم در زير سايه اين مردم بدنيال اهداف كيش شخصيت سازي سرگردان ونالان بهرسو دست وپا زديم. گاهي دست به نام افغان ملت زديم وگاهي جانشين اين نام پشتونوالي را قرار داديم ! واين مردم بيچاره را يكروزهم درفكر با سواد سازيش نبرآمديم كه از منجلاب نگرش سيستم قبيله اي نجاتش ميداديم. اينست كاركرد فرايند بار شما !!

      عجب مثال خوبي زده ايد كشور هند را كه چندين زبان وچندين قوم وقبيله زندگي دارد ولي تضاد قومي وملي به زره بين ديده نميشود. بخاطريكه به همه باشندگانش ميگويند كه هندوستاني، نه هندو! اگر هندو بگويند حال هند هزار مراتب از ما بدتر ميشود. در هندوستان مليارد نفوسي، ريس جمهورش از اقليت دودرصد مسلمان است. صدراعظمش از اقليت دو در صد سكهه است. درهندوستان اهليت ودانايي بالاتر ازهرچيز ديگراست.  نه قومت واكثريت واقليت !چرا اين جنبه هايش را تشريح نميداريد؟ در هند تحميل هويت گناه است! دموكراسي وراي مردم بخاطر تعيين حكومتشان ارزش دارد! هند تحت دستور بيگانها قرار ندارد ومادر وطن را بالاتر از هر امتياز بيگانه ميدانند وآنرا نگهداري ميكنند وجان ميدهند وحتا پناهنده اي ديار بيگانه نميشوند. اينست برتري هند برما ! كشور هندوستان ، درست است كه با نام قوم هندي گره خورده است ، ولي پيش ازآن از يك ناميكه عظمتش بالاتر ازهندوستان باشد بر خوردار نبوده است واين نام ريشه در تاريخ كهن دارد وبه همه باشند گانش هندوسنتاني گفته ميشود. وكشور ايران ويا اريانا هم در دل تاريخ قدامت كهن دارد وپيش ازآن تاريخ را بياد نيست كه اين سرزمين آريانا داراي كدام نام كه عظمتش بالاتر ازاين باشد بوده است. وتركيه عثماني وكنوني هم تقريبآ با همين قسم حركت بوجود آمده است وامروز كردها ، ارمنها وساير اقواميكه درتركيه زندگي دارند ، خود را با اين نام همآوا نميدانند ومشكيلات دارند ودرايران هم تركها وبلوچها وسايرين هم چندان دل خوش از واژه پرقدامت آريايي وايراني ، ندارند. اما خراسان يك نام كهن وبا ريشه وفرهنگ شناخته شده، چرا ودر كدام رايگيري نامش را به افغان وافغانستانيكه در فوق تشريح شده است ، تبديل كردند واين كشور را از نام كه به هيچ قوم تعلق نداشت، بريده وبه ناميكه چندان معنا وريشه درتاريخ ندارد، پيوندش دادند؟ اين كار اصلآ كار انگريزهاي دشمن خراسان وفرهنگ وملت آن بوده است كه ازاين طريق انتقام نا كاميهايش را ازاين مردم گرفته است وتفريقه را جانشين وحدت ووفاق ملي گردانيده است كه خردمندانه اين شيوه انگريزي را از سرملت دور بايد كرد تا تفريقه ها به وحدتها مبدل شوند ! هيچكس جدايي نخواسته ونميخواهد. گفتن حق را به خواستن جداي وتجزيه طلبي مغالطه نسازيد. در طول تاريخ يك نفر را ديده ايدكه در مورد تجزيه ويا جدا سازي سخن گفته باشد؟ ما گفته ايم كه در كشوركثيرالا قوام، بهترين راه خوب زيستن همان خود گرداني محلي ويا فدراليزم است. اين شيوه هم رقابتهاي سالم ملي را در منطقه مي آفريند وهم رشد سريع كشور را ميسر خواهد شد. سيستم فدرالي واراده ملي را شما در خود آگاهي امروزي مردم افغانستان كنوني مشاهده نمايد، كه با چه عطش وتشنگي يه فرا گيري دانش فرزندان همه بوم وبر كشوردر حركت وجوش وخروش آمده اند. چرا در زمانهاي بابا ها اين شوق در ملت مرده بود؟ بخاطريكه اينها رعيت وبي اختيار خويش بودند وامروز كه خرد مندي به ياريشان آمده وبه اهميت اراده اي خويش فهميده اند، با چه بيقرار ي وبي صبري وكوشش فراوان دارند خود را باسواد وتحصليافته وانگليس دادن ميسازند . اگر سيستم فدراليزم پياده شود اين رقابتها بيشتر وموثرتر ميشوند وجامعه ما زود، در پرتوي نور دانش وبا سوادي، در شاهراه تمدنگراي وشهرنشيني قدمگذار خواهد گرديد.

          من اگر بگويم كه نام افغان را دور كنيد ونام تاجيك را جانشينش قرار دهيد، يك عمل صريح فاشيستانه را مرتكب شده ام ومن هميشه بر عليه چنين شيوه ها مبارزه نموده ام ومبارزه خواهم كرد. فرق ناسيوناليزم فرهنگي با ناسيوناليزم كوريكه منجر به فاشيزم ميشود ، دراينست كه علاقه به فرهنگ وداشته هاي تاريخي وادبي جرم نيست ولي هرگاه اين مسله بجاي برسد كه تحميل هويت وفرهنگ وزبان يك قوم در بدل محو ديگر زبان وديگر هويت وديگر فرهنگ بوجود بيايد وبكشيم تا خود زنده بمانيم، كار فاشيستانه ونا بخردانه ايست كه دشمني را در بين اقوام طولاني ميگرداند وبد بيني قومي را قويتر ميسازد كه از نظرمن كاملآ مردود است وخواهد بود. شما در هرچيز بينش كژ خويش را برما حواله نكنيد، بهتر خواهد بود. نزد من همان چراي كه راه حل وقابل پذيرش براي همگان باشد مطرح است وبس !

      خراسان بهر شكل وشمايليكه بود است، مناسبترين نام اي است كه به هيچيك از باشندگان امروزي افغانستان جديد بر نميخورد. واگر لازم نميدانيد بيايد دريك همه پرسي قرارش دهيم واگر از سوي مردم رد شد، ما هرگز زبان نخواهيم كشود. يا شما منتظرهستيد كه باشند گان آنطرف خط ديورند هم به اين سرزمين ملحق شوند وآنزمان هم همه پرسي وهم سرشماري نفوس صورت بگيرد وتا زمانيكه ديورنديان پاكستاني به اين سرزمين يكي نشوند كه هرگز يكي نخواهند شد، ما منتظربنشينيم وهرروز اقليت واكثريت گفته مردم را در تفريقه نگاه بداريم ! عجب خوشباوريهاي زمانه........... كه خان دوسره لب ميچرانه..

     كسيكه در دامن انگريز مدت بيشتراز صد سال تربيت يافته باشد ومدارس ديوبندي تيپ انگريز هم به هزاران اعمار شده باشدوتمام فرزندانشان را دراين مدرسه هاي تفكر گزنده وخزنده تربيت كنندو دروازه ساير علوم دنيا برويشان بسته شده باشد، جز عمل انتحاري وشيوه قرون وسطي انتظار ديگري بايد داشت؟ اينها با اين ديد، كشور مارا به مراتب عقبمانده تر از خود ميدانند، آيا با ما يكجاي خواهند گرديد؟ يا اينكه ما آنقدر ابلهيم كه دول گرفته به نواتي ، داپشتونستان زمونج گلو پاره ميداريم وآنها درآنطرف خط در خواب بي تفاوتي واستهزآ ما قرار دارند.

       اگرشما كابل وقندها را شامل خراسان نميدانيد، به نوشته اي آقاي كامجو نگاه بداريد كه چه خوب نوشته اي تحقيقي ومستندي را نگاشته است، قناعتت حاصل ميگردد. شما كه واژه خراسان يكنيم هزار سال نام پرافتخار اين ديار بوده است را نمي پذيريد كه به هيچ قوم بخصوص متعلق نميباشد وحالا با احساس گرم ديگران را به پذيرش هويت ساختگي به آرامي دعوت ميداريد كه اگر نام قوم بوده دراثر تكرار درتكرار حال صورت همگاني گرفته است ، بپذيريدش! با اين سادگي سطحي نگرانه ديگرانرا وادار به بيزاري هويت شان مينمايد وتحميل يك نام تازه وبي ريشه را كه پشتونها نيز به اين نام تعلق ندارند واين نام را انگريزها بالايشان گذاشته است، روا ميدانيد. آخيرشما بجاي كوشش.... نميدانم كه من ويا امثالهم من در كدام راه كوشش نماييم، تا مقصد شما برآورده گردد؟ خاكپاشيدن بچشم اقوام؟ دروغ گفتن تاريخي؟ مردم را مجبور ساختن به پذيرش هويت ديگران؟ شما چرا كوشش نميكنيد كه ياران وهمباوران روشنفكرت را  بفهمانيد تا در گفتن حقايق تاريخي مغلطه نكنند وتاريخ را بر غلط به مردم نگويند. هرقدرخود فريبي كنيم ، بجاي نميرسيم. تا زمانيكه حقيقت تلخ را كه مانند دارويست كه بعداز خوردنش، تندرستي بار ميآورد را به مردم بازگو نداريم. اين است راه نحات ما وكشور ما از تفريقه وتجزيه !

        ونام يك كشوراگر باعث پيشرفت به قول شما نشود، سبب اتحاد ووحدت ملي كشور ميشود وهمه خود را شريك نام كشورشان احساس ميكنند. ونام كشور درتعيين هويت يك ملت وبلاخره ملت شدن ما اشدا كمك ميكند واينرا اينقدر هم سبك تصور ننمايد. من ميگويم كه سبب تمام بدبختي وگرسنگي ودنباله روي وسستي وعطالت ما از، همين نام تحميليست كه همه را در قالب بيگانه قرار داده است واگر ادعاي ميشود، فورآ بسوي تاجيكستان وازبيكستان سوقت ميدهند وبا افتخار ميگويندكه افغانستان جايگاه افغاني هاست وديگران را دراين سرزمين كاري نباشد. ديگران چگونه احساس خودي خواهند كرد آقاي سديد؟ مردم ديگر طفل نميباشند وجامعه همه خوب وخراب وهمه تقلب ونا تقلبش را شناخته است.  درقرن21 شرم آوراست كه ما از شكم وگرسنگي اطفال در كشور خراسان ومهد تمدن وطلا ولاژورد ولعل وزمرودو گازو نفت وزمين حاصلخيز آنديار سخن بزنيم. چرا تا هنوز موفق به حل اين پرابلمها نشده ايم؟طي 300 سال حكومات مستبد قبيله وي چه دست آوردي نصيب ما گرديده است؟ ما درآن زمان نبوديم كه مزاحم رشد وغنابخشي ميگرديديم ،كه امروز تمام نواقص را بسوي ما اشاره ميدهيد. دردما هم اينست كه ما چرا دچار انحطات فرهنگي واقتصادي شديم؟ شاهان نادان ونا دلسوز بحال مردم مقصرند ويا سيستم عقب مانده اي قبيله وي؟ ويا هويت ستيزيهاي اقتدارگراهاي برتري جو؟ ما هم طرفدار تكامل وتغير هستيم ، اما نگفته ايد كه بسوي رشد وتكامل ويا بسوي عقب ماندگي وبي فرهنگي؟ تكامل ما بسوي تغير نام در كشور مارا از هويت بي هويت ساخت وهويت يك قوم را بر ديگران تحميل گردانيد. همين است نوگراي ورشد ما كه ميسرمان گرديده است؟ در قسمت واژه افغان وافغاني من قبلا تذكرداده ام واينكه شما چگونه فكر ميكنيد وآنرا بدون اينكه معنا نمايد وتشريح بداريد، خود منحيث هويت مي پذيريد وديگرانرا هم به پذيرفتن اين واژه ناگزير ميدانيد، كار شما است. عجب تفكري ! واژه شگرد را با نام وهويت افغاني وافغانستان در زبان مادري من مقايسه ميداريد كه اين واژه چند سال قدامت ندارد ، مي پذيريدش ونام افغانستان كه حد اقل شصت وهفتاد سال قدامت دارد، نمي پذيريد؟ من اين نام را درچوكات يك قوم وهويت يك قوم ، ميپذيرم وكدام مخالفت ندارم، وهم واژه شگردكه مربوط زبان فارسي دري ويا دري فاسي است وشايد از قدامت بيشتر هم برخوردار باشد وبهتراينكه اين واژه سوچه فارسي دري است، واز هرگويش وصاحب اين زبان كه در نزد من جغرافيه اهميت ندارد، نوع آوري شده باشد بدل وجان ميپذيرم وبيانش ميدارم. و به همه دانشمندان فارسي دري گوي اين زبان  افتخاردارم. من بي جا نميدانم كه چنين شخصيتهارا قدرنماييم، بلكه بزرگان اين زبان را ميستايم كه با عشق فراوان زبان خويش را رشد داده اند ومليونها اثر با اين زبان در طول تاريخ تدوين كرده اند وامروز مليونها انسان حل مطلب مينمايند.

         من در مورد خراسان وحدود آن قبلا سخن گفته ام. ومولوي راهم براي شما تا جاي معرفي كرده ام وراجع به مجيد كلكاني كمي اشاره نمودم وشما مرا وانمود به اين كرده ايدكه آنرا محدود به يك منطقه وقوم خاص گفته باشم ، كه اين درست نميباشد ومن هيچ يك از مبارزين راه راستي را محدود نميدانم وآنها اگر محدود فكر ميبودند، امروز مورد پذيرش همگان قرار نميگرفتند وديدگاه آنها وسيعتر از قلمرو افغانستان امروزي بود ومانند ارنستوگوارا، به انسانيت مي ينديشيدندو دراين راه مانند ديگران جاودانه شدند وبتاريخ نا فرموش شدني مبدل گرديدند. راه،  رهروان راستي وانديشه هاي نيك وگفتار نيك وكردار نيك در دل گوهر پرستان  حقيقت جو، نهفته باد !

       دوستان وفرهيختگان گرامي كه به كم وكاست طرز جمله وبيان من دچار گسستگي ميشوند، بدانند كه من بيشتر به پرسشهاي اقاي هاشم سديد ، پاسخ داده ام وكنده كندگي جملات در برگيرنده اي اين مطلب است واگر كمبوديكه ميبينند مرا بخشيده رهنمايي فرمايند .

        وازمن هم اين نوشته اي آخيريم دربرابر پرسشهاي جناب سديد خواهد بود وخدا كند كه اين بررسي ونقد دوستانه فكر شود ومارا به شناخت كمبوديهايمان كمك برساند. وزمينه اي خورده گيري دراين بحثها جا نداشته وسبب شناخت بيشتر گردد. تن همه شما تندرست وروانتان شاد باد.

 

                      ميرزايي.

 


بالا
 
بازگشت