میرزایی
قابل توجه جناب جليل پرشور!
من تا جايكه امكان قد ميداد مطالب شمارا خواندم . واز اينكه مرا متوجه بعضي مسايل كرده ايد واز خطاهاي قلمي ولفظي من اشاره كرده ايد ، متشكرم. اما به خاطريكه بازهم غلط فهمي وخواننده گان گرامي دچار مغلطه نشوند، به بعضي برچسپهاي شما ويا تعبيريكه شما از جملات من كرده ايد،لازم به ارايه روشن سازي وتوضيح مشخص است.
من از سرنامه’ نبشته پيشينم مي آغازم، كه مورد طعن شما قرار گرفته است.البته برداشتها متفاوت است وتحليلها همچنان. منظور من طور ساده بيان شناخت شريعت، طريقت ، معرفت وحقيقت است وبس ! واين شناخت ، چه مدنظر جامعه باشد وچه انسان آن جامعه وچه درد مزمن وعلاج ناپذير آن جامعه ومردم ، آيا نا داني است؟ مگر شما از كنايه وتشبهات بيخبريد؟ سلاخگران انهائي بودندكه به خاطر قدرت سياسي كودتا كردند وزندان پلچرخي را به سلاخانه هزاران هزار انسانهاي چيز فهم وروشنفكران بدرد بخور جامعه افقانستان مبدل ساختند كه شما يكسره از كشتار مردمان اين جامعه توسط دست اندر كاران بلند بالاي حزب منكريد. اين نه دشمني است با حزب وهموندان آن ونه خصومت آفريني ! فقط اشاره ايست كه به تكرار ديگر قدرتمندان جبار نه انجامد . ولي شما گپ را كشاله دار ساخته ايد ومرا به كفر گرفته ايد كه تاريخ را حق بازگو كردن ، ندارم. ومن با كشتار هرنوع انسان در هرنوع شرايط مخالفم اين شيوه را كار قاتلان آدمهاي روي زمين ميدانم وكشتن را علاج پيروزي هرگز نميدانم.
شريعت را اگرظاهر قضايا ويا عملكرد انسانها فكر كنيم ، طريقت را همان راه وچاره جويي ريشه’ جامعه ومردم بدانيم، معرفت را ، آشنايي با درد و كمبوديهاي جامعه و باشنده گان آن تصور نمايم و حقيقت را همان يافت كلي راستين و پديده هاي بغرنج ومشكيل حل جامعه و بطني كه قابل درك و حل هم باشد دريابيم،كار ما به كجا كشانيده خواهدشد؟ به انجايكه تمام آرمانهاي ناب انساني درآن گرفتار است.اين كار آيا جز احساس پشتكار و تلاش بسيار ساده و صادقانه ديگر چه چيز را از ما مي طلبد؟ يا اينكه همه چيز را پسران اشرافزاده ها ميدانند و توانش را دارند و شهروندان عادي و بدون قدرت از اين حقايق سربدر نمي آورند؟ راه نيرنگ است كه محيلي ومداريگري ميخواهد، راه راستي انديشه نيكو و دلسوزي صادقانه به حال خود و مردم خود و جامعه مي طلبد.اين نه واژه پردازي انقلابي را كار دارد ونه به سرزنش و اختار ديگرانديشان ضرورت دارد.اين يك شيوه بسيار ساده و كاريست كه بايد هر باسواد، بدون تقليد با درك كم و يا زيادش در شناخت حقيقت بكوشد وبا خرد خودش راهكرد وچاره’ علاج پديده هاي گنديده’ قالب شده زور وجبر را دريابد ودر جامعه به ديگران بازگو نمايد وجل پوسيده سيستم عقبمانده وقبيله وي رابا همه مضار ومفادش طور برهنه برملا سازد واين كار نه تعصب بار مي آورد ونه آزرده گي. اگرتصورمعقول داشته باشيم. اين نه كينه ميخواهد و نه دستور، فقط دلسوزي و توجه انساني ميخواهد و بس ! البته اين نظر من است وقراريكه شما اذهان كرده ايد كه به نظر شما بي احترامي ويا به حزب شما كم لطفي كرده ام، چنين نيست. من به همه انديشه هاي بدرد بخور و بخصوص آنهايكه رشد فرهنگي را اهميت ميدهند باور و احترام دارم و منظور من انتقاديست كه اندر پي اصلاح باشد.اگر شما برملا سازي حقايق و كمبوديهاي سازمان ويا حزب را دشمني با حزب ويا سازمان فكر ميكنيد، نظرشما است. بازهم تكرار ميدارم كه همين انتقاد نه پذيري بود كه تا امروزما به يك راه وحدت وهمبستگي ملي نرسيده ايم وهمين عدم تحمل يكديگر بوده است كه ما هميشه از منمگرايي بيرون ، نمي شويم. و اين هم نظر من است كه ايديولوژيهاي وارداتي را نمي پذيرم، ولوكه از هر كشور واز هرنژاديكه باشد. مردمان جهان ودانشمندان دنياي امروزي از دانش شخصيتهاي كشور ويا قلمرو خراسان بزرگ فيلسوف شدند و نظريات جهانشمول ارايه دادند ولي ما تا هنوزاين دانشمندان را نميشناسيم. اگر سري به شاهنامه فردوسي بزنيد تما حركات دولتمداري وسيستم عدالت اجتماعي وداد ودادگري رابدون كم و كاست ميتوانيم يافت، چه حاجت كه اندر پي انديشه هاي پراگنده بيگانه با مردم و از امتحان نگذشته روز خود را گم كنيم و باز ديگران را به فراگيري چنين انديشه ها تشويق نمايم؟
در جاي ديگري به من انتقاد ويا طعن ناداني درنويسنده گي زده ايد كه مي پذيرم، ولي يك مطلب را به عرض ميرسانم كه: در بحث ادبي وطرز جمله بندي به نظرمن لازم است كه نويسنده از فن وهنر ادبي كاربگيرد، اما در، يافت وشناساندن حقيقت مفهوم كلام مهمتر است، تا اينكه جمله بندي دور از حقيقت لازم وكليشه ي! من ميگويم كه جامعه را بايست شناخت وهمانطوريكه حقيقت امر ميرساند آنرا به افراد وباشنده گانش معرفي كرد. تاريخ را نميشود بخاطر گل روي بدكارانش كتمان كرد و ريشه يابي نكرد. جنايتكاران را نميشود بخاطر شعار وحدت ملي ساختگي بي معرفي گذاشت. ما تا هنوز ملت نشده ايم كه به وحدت ملي برسيم واگر شده ايم شما با همه ابعادش اميدوارم كه براي ما به توضيح آن مبادرت فرمايد.
آقاي پرشور شما به من برچسپ ملامتي زده ايد كه گويا من به كدام قوم بخصوص خدا نا كرده توهين كرده باشم ! در صورتيكه من از هيچ قوم ياد نكرده ام وفقط جفاكاريهاي تاريخي دولتمردان قبيله سالاريكه به گفته شما ( نه بخود چيزي كردند ونه بديگران) راطور نمونه ياد آوري كرده بودم واگر اين ياد آوري جفاي حكام خانداني فرستاده گان پير استعمار را دامن زدن وتوهين به قوم ميدانيد وبا عث ايجاد تفريقه به حساب ميآوريد، نظر شما است ونبايد كه از تاريخ وحوادث ناگوار وگواراي تاريخ گپي به ميان آورده شود وبايست كه ورق تاريخ را بست واز راستي ونا بساماني تاريخي چيزي نگفت!
وآقاي پرشور در سرتاسر هردو بخش نبيشته اش ازاين جمله تعصب در برابر پشتون وسردمداران ظالم افغانستان نسبت به من تكراري يادهان كرده است، در صورتيكه اگر من با قوم و تبار بيرون از خودم تعصب نشان دهم، همان خواهد بود كه خود ازاين تعصب بيزارم. يك مطلب را نبايست كه به مغالطه بگيريم وآن اينست كه اقاي پر شور، يكي ناسيوناليزم است و يكي واژه فاشيزم واين دو واژه ازهم فرق كلي دارند. هر انسان حق دارد كه ناسيوناليزم باشد و يا ناسيوناليست باشد، اين دوستداشتن به فرهنگ وداشته هاي جامعه كار بدنيست ، اگرجاي اين دوستداشتن رابه محو فرهنگهاي ديگر جامعه تبديل نگردانيم وبه كمك حكام وقت فرمان جا بجاسازي واژه هارا در خود نپرورانيم. ولي فاشيزم چيست؟ آنست كه رشد فرهنگش را در نابودي ديگر فرهنگها جستجو نمايد. اگرمن به فردوسي و يا ناصر خسرو بلخي و يا مولوي بزرگ علاقه دارم و از آنها پيروي و يا آموزه هايم را انديشه هاي آنها تشكيل ميدهد،در برگيرنده تعصب در برابر ديگر فرهنگها نمي باشد و آنها هم حق درند كه به دانشمندان وهمزبانانشان افتخار كنند و بياموزند ولي در صدد آن نباشند كه ريشه ورشته ديگر زبانها وفرهنگها را ببرند وپروانه ابراز واژه زبان مادري را براي ديگران قايل نشوند و ابراز واژه زبان جرم پنداشته شود آقاي پرشور! كدام بخش را شما تعصب بار و كدام بخش را بي تعصب ميدانيد؟ كدام همزبان تاجيك، ازبيك و ديگران ادعاي يك زبانه بودن را كرده اند؟ اگرخواستشان رشد زبانشان است و برابري رشد فرهنگي ميخواهند به نظر شما تعصب است؟ شما يك بار كتاب دوهم سقاوي را مطالعه فرمايد، به كنه تعصب پي خواهيد برد.
من هرنوع شيوه قومگرايي را كه در جهت تضعف سازي ديگر اقوام باشد محكوم ميدارم و آنراعمل فاشيستانه تلقي ميكنم و تمام اين نابساماني را دراين ميدانم كه حزب شما توانمندي داشت كه به حل مسله ملي بپردازد ولي با چشم باز جامعه را بي تحليل گرفت وسبكسرانه از پهلوي اين مسله مهم گذشت. و شما بازهم افتخار داريد كه متعلق به همه مردم افغانستان هستيد، قابل افتخار است اما فرزنديكه ريشه منازعات واصل تضاد كشنده را ناديده بگيرد آيا به مردمش خدمت راستين كرده است؟ اگر ما دروغ بگويم كه درآن مصلحت ملي نهفته است، قابل قبول ميباشد؟ فرزند راستين كسي است كه هميشه راست بگويد، ولو كه تلخ هم باشد. من از طبقه ومبارزه طبقاتي به خاطري انتقاد كردم كه ديكتاتوري در هردو طبقه با كمال تآسف وجه مشترك است. اگر قرار اين باشد كه ما يك ديكتاتوري را برانيم وجايش را به ديكتاتوري پرولتر ويا دهقان خالي بسازيم، تكليف جامعه ومردم چه خواهد شد؟ راه را بايست يافت كه خرد انساني درآن حكمفرما باشد ونه شيوه هاي ديكتاتوري! ومن فرقي دراين ديكتاتوريهاي وحشت آور نمي بينم. از سوي ديگرهمين حاميان پرولتري در جهان بودند كه حالت پرولتر بيچاره دگرگوني را نديد واين احزاب دارند از صحنه بيرون ميشوند ويا جامه بدل ميكنندوپرولتر بيچاره چكشش را گرفتند وبه گداي سر چوك مبدل شده است ويا بيكارغم جان خودش.همه چيز در شعاربود وتقليد. درحزب شما بودند كسانيكه براستي باتفكر خدمت به مردم وجامعه كمر بسته بودند اما بلند پايگان حزب غرق تقليد رفقاي برون مرزي شدند ونگذاشتند چهره هاي ملي در كشورشان با آرمان نيكويكه داشتند رشد كنند وجامعه رابه جاي دلخواهشان برسانند وهمين افراد واشخاص هستند كه حالا ميخواهند راه خوبتر ورساتري را جستجونمايند واز اشتباهات گذشته بپرهيزند، لاكين آقاي پرشور آنها را گروهك نام گذاشته ايد. وشما با شيوه تحديد وديكتاتوري حزبيگري سخت علاقه داريد وخوش داريد كه ديگرانرابه تحديد بگيريد وحق ابراز نظر ندهيد.من ميگويم كه خشونت را با خشونت جواب دادن حاصل خوبي نخواهد داشت. وگفته ايد كه حزب هميشه شعارش دموكراسي وترقي وتعالي كشور بوده است.اگر در جامعه ايكه حق بيان كسي نداشته باشد وديگر انديشان محكوم به زندان وبالاخره مرگ نصيبشان باشد، آيا آن جامعه را ميتوان دموكرات وآن حكومت را ميتوان مردمي گفت؟ بفرمايد يك مثال بياوريد كه در زمان حاكميت حزب دموكراتيك خلق آيا بديگرانديشان پروانه اظهار عقيده داده ميشد يا خير؟ وانتقاد من دراينست كه شما تا حال درهمان خط فكري قبلي روانيد وشايد حقتان هم باشد ولي هرگاه قدرت سياسي با نصيب شما وحزبيكه نامبرده ايد شود، مجال نفس كشيدن آزاد را به ديگر انديشان خواهيد داد؟ همينكه حقايق را نسبت به عملكردهاي حزب ناديده ميگيريد وحتا كشتارهاي پلچرخي راهم بياد نمي آوريد ماشاالله چه حاجت به بيان !!
در مورد شناخت شخصيت شما اعتراف دارم كه معلومات كلي نداشتم وهنوزهم قسميكه لازم است ندارم، اما از طرز نوشته هاي شما چنين حدس زده بودم واگر چيزي كه بر اشتباه گفته شده باشد، طلب بخشش دارم. ودر جاي ديگر قسميكه شما هم تذكر داده ايد گفتن حق وبرملاسازي عملكردهاي ظالمانه مربوط هر قوم وگروهيكه باشد براي من چنان است ومن ظالم را ظالم ميدانم وآنرا منعكس دهنده اعمال قومش هرگز نميدانم واميد وارم كه مطالب را وارونه جلوه ندهند وهرگاه نام از عملكرد عبد الرحمان خان برده ميشود، منظور همان خون آشامي شخص اشت ونه از قوم وتبارش وبايست كه روشنفكران هر تبار نا بساماني وعمل بد بدكارانشان را خود به قلم بياورند ونه اينكه عملكرد آنها را توجه نمايند. وبراي همه معلوم است كه اربابان محلي در زمان حكام وقت از هر تباريكه بودند وابسته در بار وشريك خونخواري آنها بودند وهمه شان از نظر من يكسان محكوم اند. اما مثاليكه در مورد يك تعداد ناقلين سياسي فرستاده شده از سوي حكام جبار ، در مناطق شمال، غرب وقسمتهاي مركزي كشور، منظورم اين بود كه چنين كارها باعث رنجوري ونفاق بين اقوام وخلق دليل ستمگري ملي شده بودند وهرگاه راه معقولتري را دراين باره جستجو ميكردند، به نظر من بهتر ميبود واين شيوه بستر وفاق ملي ويا قومي را بر بست وجايش را به تعصبات دور كننده مبدل ساخت. آيا به نظر شما روشن ساختن چنين شيوه هاي غير ملي دامن زدن به تعصب ويا بد بيني قوم ديگراست؟ اينها همه به خاطراينست كه مواجه به تكرارچنين حركات غير ملي وستمگرانه، نشويم. يا اينكه در سال 1343 شوراي نام نهاد باباي ملت كنوني، طرح يك زبانه ساختن كشور را پيشكش كردند، به نظر شما كار معقول وبدون تعصب بود؟ يك دولت ويك حكومت چه حق دارد كه فرهنگها را تغير بدهد ودرآنها با فرامين تعصب آور واژه جابجا سازد؟ اين كار جابجا سازي واژه ها وظيفه فرهنكستان ودانشمندان ونخبگان آن جامعه است، دراين واژه سازي وطرح يك زبان ساختن افغانستان ومسطلحات يك زبان را صبغه ملي دادن، وتحميل آن در جامعه عاقلانه است؟ ومن ميگويم كه از سوي هر زبان وفرهنگ خاص اين كار صورت بگيرد، كار فاشيستانه است وقابل انتقاد ونقد است، وكسانيكه به نقد شهامت ور چنين شيوه ها مي پردازند، فرزندان اصيل مردم افغانستان همانها هستند. با خاك پاشي به چشم مردم ودروغ پردازي عوام فريبانه، هم خود را مي فريبيم وهم مردم وجامعه را. من به نا به ساماني ملي باور دارم وحل مسله ملي را باعث آرامي وعدالت اجتماعي وخود گرداني محلي را سبب پيشرفت ورشد استعدادهاي مردمان جامعه افغانستان ميدانم. وبيان شيوه هاي ستمگران وستمگري را هرگز باعث سمتسو دادن تفريقه ملي وجداسازي كشورم نميدانم ، وبر عكس حلال مشكيلات تمام نابرابريهاي ملي وتكرار نا شدني كار كرد بد كاران ميدانم. من هرگونه تعصب بي معنا را رد ميكنم وبروز تعصب را از جانب مقابل طور پوستكنده بيان ميدارم وشما ازبه نظر ساختگي ابراز نظر مينمايد واز بروز تعصبات نام نمي گيرد وقسم بيان ميداريد كه گويا تاجيكان هستند كه در برابر پشتونان كشور تعصب دارند واين به نظر چنين نيست وتعصب از كساني سر چشمه ميگيرد كه قدرت تحقق وفرماندهي را داشته است وآنهاي كه از خود واز فرهنگ وزبانشان دفاع ميكنند، خالق تعصب نميباشند وچگونه به كسيكه از برابري ملي وعدالت اجتماعي سخن ميزند واقليت سازي واكثريت بازي را در برابر حق شهروندي محكوم، ميدارد، تعصب گرا خطاب ميداريد؟ تعصبات را هر انسان عاقل وبا خرد محكوم ميكند، ولي راهكرد حل واز بين بردن اين تعصبات را چگونه بايد يافت؟ دراين جهت ابراز نظر بداريد. با تعريف وارونه حزب وانديشه هاي بد امتحان شده، نميتوان بر نا بساماني ملي فايق آمد. واين كار فقط با گفتن حق وراستي ولو كه تلخ هم باشد موفقيت را داراست. در نبشته شما الفاظ توهين آميز بسيار ديده ميشود، شما نويسنده هستيد وتجربه زنده گي شما بيشتر از من است شايد از نگاه كبرسن حق به جانب باشيد، اما من توهين را دراين ميدانم كه حقيقت را كتمان كنم وبدنبال راه باشم كه از برتري جويي وبلند پروازي خود پسندانه برخوردار باشد. همين امروز در قانون اساسي حكومت آقاي كرزي اگر مطالعه اش كرده باشيد، آيا برتري جويي بيرحمانه ديده نميشود؟اگر ميشود چرا برآن اشاره اي نمي كنيد؟ آيا با پينه زدنهاي كاذبانه ميتوان بر نا به ساماني فابق آمد؟من از چند بخش قانون اساسي كنوني كشور ياد ميكنم وشما جواب آنرا بنويسيد:
- در فصل اول وماده اول آن نوشته شده است كه رييس جمهوركشور بايد افغان ومسلمان باشد.چگونه اين ماده رادموكراسي وبا عدالت اجتماعي وفق ميدانيد؟
- اصطلاحات اداري زمان گذشته وتعصبگراي مهمندي وجفاكاران خانداني بايد كه برجايش باقي بماند.اين دوره را با دوره ظاهرخان، پدر مرحوميش نادر خان ودوره ستمگريهاي گوناگون ميتوان با اين ماده فرق گذاشت؟
- سرود ملي به زبان پشتو باشدو از اقوام ياد شود، به نظرمن تمام زبانهاي رايج ملي اند وسرود ملي زماني ملي است كه تمام باشنده گان آن راضي واز فهم ودرك آن بدر آيند، به نظر شما گفتن اين حقيقت بازهم در برگيرنده تعصب خواهد بود وبا چنين شيوه ها به وحدت ملي خواهيم رسيد؟ واگر من بگويم كه سرود ملي به زبان فارسي دري باشد، ودر قانون اساسي آنرا سجل وشخص رييس جمهور هم طور كاذبانه به چشم مردم خاك بپاشد وتوشيح دارد، در نظر ديگر فرهنگها وديگر زبانهاي كشور كار درست كرده ام؟ دامن زدن به نفاق ملي كارهاي غير ملي است كه صورت ميگيرد وشما تا هنوز قلم را بسوي بيان اين چنان حقايق نجنبانيده ايد ويا اينكه تابعيت اقليت از اكثريت نا معلوم وموهوم اصلي پيوند وحدت مليست به نظر شما وكسانيكه در طلب برابري ملي وخواستار عدالت همه گاني اند، نفاق برانگيزند؟
ديگر اينكه به نظر شما افغانستان امروزي داراي چه نوع فرماسيون وسيستم است؟ آيا يك جامعه سرمايداريست، يا اينكه فيوداليست ويا اينكه يك كشور كاملا فقير وبيچاره ايست كه در قرن 21 نظيرش كم است در جهان؟ ما از طبقه در كدام بخش اين كشور سخن بزنيم ومردم را به مبارزه طبقاتي تشويق بداريم. اين مطالبيست كه آقاي پرشور بالاي نوشته من تاخت وتاز كرده اند. در مورد حزب شما من كدام تعرض بد نكرده ام وفقط همين را ميگويم كه اگر بررسي وتحقيق عادلانه صورت بگيرد، كارهاي منفي آن به نظر من بيشتر از كارهاي مثبت آن ميباشد.وشما يك گپ مرا كه حتا به چپراستي مكتب وشاگرد مكتب هم رحم نشد به باد استهزا’ گرفته ايد وشما در صحنه قرار نداشتيد كه ميديديد وباور ميكرديد ويك سوال دارم كه در سالهاي 57 خورشيدي اين همه زندانيانيكه در پلچرخي وجود داشت، آدمها بودند ويا جنها؟ آخير تاريخ چهار روزه را ميشود پنهان كرد؟ درآن زمان جهاد ومجاهد اصلا وجود ظاهري نداشت. تمام بنديها از نخبگان وچيز فهمان جامعه بودند كه به نيستي كشانيده شدند، آيا از آنها هم ياد نكنيم؟ اگر باور نداريد از شخص سلطانعلي كشتمند بپرسيد. آن جناب هم تا زمانيكه به فرق سرش نخورد جامعه را بادردش نشناخته بود وبه كسانيكه حقايق را بيان ميكردند، واژه سكتاريست خطاب ميكرد وروزي شد كه مانند امريكا قفاق كشنده ضرب ستمگران فاشيست را خورد واز خواب تربيتگاه حزب دنباله رو بيدار شد وبه حقايق زمان پي برد ويا اينكه آقاي پنجشيري گرامي ويا دانشمند خرد گراي بزرگوار كنوني وانسان فرهنگ دوست وپژوهشگر خيليها خوب كشورآقاي كاوياني وصدها انسان متفكر وانديشمند ديگر آن حزب، به فكر من امروز با طرز تفكر ديگري وداراي بينش ديگري هستندوقابل احترام وقدر ميباشند.
در مورد يك تعداد ناقلينيكه يا آورده شده بودند ويا بنا بر حسب لزوم ديد دولتهاي وقت بود كه در ديگر مناطق جا بجا شوند واز دولت خانداني نماينده گي نمايند، من شنيده گي ام را به تحرير درآورده ام واگر بيشتر ميخواهيد از مناطق معلوم الحال طور مستند تر براي شما وكسانيكه آگاهي كمتر دارند، چيزهاي تعجب آورتر بيان بدارم. شما اينها را دروغ گفته ايد وشخص شيرخان وناشرخان ووكيل نوروز وخاندان اسحاق زي هارا نميدانم ، چگونه ناديده ميگيريد؟ در صورتيكه از كاركرد وظلم آنهايكه بدستور شاه كه سايه خدا مسما بود، كدام نويسنده توان نوشتن قساوت آنهارا داشت؟ ويا امكان نوشتن را كدام شخص دراين مناطق دارا بود؟ شخص شما دراين قضيه هيت بوده ايد واعتراف هم ميكنيد وتعداد كشته شده گان ويا سوزانده شده گانرا هفت نفر معرفي ميداريد واگر ريشه يابي حقيقت را ميخواهيد من از زبان يكي از باشنده گان آن محل طور مشخصتربيان خواهم كرد ، در غيرآن كشتن يكنفر ويا صدنفر آيا جنايت نيست؟
در مورد نام كشور وبحث فرزنديكه با نام توهين آميز بزرگ ميشود وخود در صدد تغير نامش ميبرآيد بازهم اذهان ميدارم كه اين نام براي شما هم معلوم است وبراي تمام باشنده گان كشور كه از طرف هيچيك نفر باشنده اين خاك نامگذاري نگرديده است واين نام را اگر توهين آميز است ويا ني از طرف استعمار گران انگريزي گذاشته شده است واگر افتخار ميكنيد كار شما است واگر كمي تعمق مينمايد هم كار شماست. اگر مربوط يك قوم نيست، چرا بعضيها دچار حساسيت ميشوند وآنهايكه خودشانرا آريايي ميپندارند واز فيض خراسان بزرگ صاحب افتخارات جهاني شده اند، روي كدام دليل برخورد متعصبانه دارند؟ در صورتيكه خراسان نه از يك قوم بلكه شامل حال تمام باشنده گانش ميگرديد. ومن چند پرسشيكه كرده بودم ، بي پاسخ ماندند. درمورد تضاد خلق وپرچم وجمعيت اسلامي وحزب اسلامي نيز برايم پاسخ نگفته ايد وبالاي چيزهاي چرخيده ايد كه ديگران تحريك شوند وآنچيزها درنوشته من اصلآ وجود نداشت. درباره مسايل دين ودينداري اگر شمارا دعوت بكدام دين ويا مذهبي مينمودم، اعتقادتان بجا، ولي منظورمن سه اصل واساس ريشه’ انسان است كه بيرون ازاين سه اصل نميتوان داراي انديشه انساني بود. تا زمانيكه انسان داراي انديشه نيك نباشد، گفتارش نيكو نيست واگر گفتارت نيكو نبود از كردار وعمل نيكو وسازند برخوردار نخواهيم گرديد واين را شما فورا به دين وعقايد آسماني مربوط ساختيد واين همان تربيت از خود بيگانگي انتر ناسيوناليستي پرولتريست كه با اسلام سياسي به نظر من فرق چنداني ندارد. زردتشت يك دانشمند وفيلسوف آريايست واگر ازانديشه هاي خوب آن كه از خودمان است بهره ور شويم كجايش نا معقول خواهد بود؟ يا اينكه ما خلق شده ايم كه هيمشه اطاعت وفرمانبرداري نماييم. خوب خود را به فراموشي بسپاريم واز پي تقليد گويم خر برفت..... من عليه هيچكس مسلحانه نجنگيده ام وسخت مخالف شمشير وتفنگم ! وآنكسانيكه با بريدن سر وشكستاندن هنر دست آدمي ويا در فرهنگ ما بت يعني زيبايي افتخار كرده وميكنند وآن بت شكنان تجاوزگر وآدمكش آنروزي وامروزي را بابا ساخته اند وميسازند، كار خودشان ميدانم وهيچگاه به تجاوزگر افتخار نميكنم، بلكه مايه ننگ تاريخ وخرد انساني ميدانم. به نظر شما آن افراد واشخاص كه از عهده كارهاي بزرگتر برميآيند، بسيار تفاوت رنگ وچهره وجدا از جنس آدم وانسان كنوني هستند كه آنها توان كارهاي دشوار وعظيم را دارند وما وشما نداريم؟ البته آقاي ظاهرشاه يكجا با ملا شينواري از اين عهده ميتوانند برآيند وديگران اصلآ حق چنين كارهارا ندارند، مگركشف راستي وپيوند عقيده با خداوند در عصر كنوني بازهم شيوه تقليد مي طلبد؟ يا اينكه خود بزرگ ديدن جهانرا خورد كند؟ اگرمن ذره اي حس مردمي ميداشتم با يك زبان خاص به ديگران حمله نميكردم وشما بگويد كه من به كدام قوم حمله كردم، بازگو كردن حقايق تاريخ به نظر شما حمله به قوم است وآنهم با زبان فارسي دري ! ديگر با كدام زبان شما راضي ميبوديد كه من گوشه اي از نا ملايمتيهاي اجتماعي، سياسي وملي را بيان ميكردم؟ بلي ما بايست دست به اقداماتي بزنيم كه جامعه ما به آن محتاج است.اما كيها هستند كه نابرابري ملي را دامن ميزنند؟ كيها هستند كه در شرايط كنوني بازسازي را طور يكسان ومساوي در جامعه تطبيق نميكنند؟ كيها هستند كه چشمشان يك لوحه را در دانشگاه مركزي كشور، بنام دانشگاه كابل طاقت ديدن را نداشت ودونفر بخاطر يك لوحه كشته گرديد وديگران هميشه به واژه پوهنتون احترام كرده اند ولي واژه فارسي دري را بيگانه تلقي ميدارند و شما و يا آنها بفرمايند بگويند كه اين زبان حد اقل يكهزار وپنجصد ساله دري فارسي به پوهنتون چه ميگويند؟ شما داريد حقايق را زير خاك مينمايد و ديگرانرا بر چسپ نا جوانمردانه ! ما نميگويم كه تنها با زبان ما باشد، حد اقل با اين دوزبان بخاطر فهم مردم كمسواد و يا مدرسه رفته ما باشد ياني؟ يا اينكه اين گپ هم به نظر شما خلاف خواست يك عده قبيله گرايان افغان ملت است و ما حق نداريم تا خاطرآنها را رنجور بسازيم وآنها از تمام حقوق برخوردارند وخداوند چنين فرموده است. من از شما هرگز دعوت بخاطر جنگ نكرده و نميكنم و از شما فقط تمناي حقيقت گفتن را داشتم ومعامله گريهاي خام و بي اساس نه درد مردم را دوا ميكند ونه كسي ازكسي خشنود ميشود. من به پشتون و يا ازبك وغيره حق رشد وباليدن به فرهنگ وزبانش را قايلم وهر واژه ايكه معقولش باشد به زبان بياورند وبه آن افتخارنمايند ولي حق تلفي ديگرانرا با صادر نمودن فرامين وتحميل لوايح را نمي پذيرم واگر شما مي پذيرد اختيار داريد. بازهم از خرجين كور قومگرايي صحبت كرده ايد و مرا دوباره دچار اشتباه ميسازيد كه دلسوزي آيا به فرهنگ خودت داري يا خير واين دلسوزي تا حدي باشد كه مزاحم ديگران نشوي ونابودي ديگرانرا در بود خود فكر نكني كار بد است؟ اگر شما به خود نشويد ، بديگران چگونه خواهيد شد؟ ما تا حال انديشه را در كشورمان به مردم كشورمان قسميكه لازم است نفهامنده ايم ويكسره از پي انديشه هاي جهاني سرگردانيم. تعجب آور است كه جامعه شناسي شما در حد يك شهر ويك مكان بخصوص بوده واست. امروز شما سيستم دموكراسي كه در يك كشور نهادينه نشده باشد، وبه جبر تيغ وتبر ميتوانيد بالاي جامعه تطبيق نمايد؟ آيا چنين دموكراسي وارداتي نيست؟ در جامعه كه هيچ تجانس اقتصادي ، فرهنگي وملي درآن ديده نميشد ويا نميشود، شما قرار براين بود كه انديشه هاي وارد شده اتحاد جماهير شوروي را به زور نيزه تطبيق نمايد كه نشد! اين كجايش توهين به انديشه هاي جهاني تلقي ميشود؟ انديشه هاي هر كشور در كشورشان قابل احترام است وشايد در ديگر كشور چندان قابل پذيرش واحترام نباشد، ما آنرا توهين بدانيم؟ انديشه ها زماني قابل احترام وستايش هستند كه بدون تحميل در يك جامعه جذب شوند و ازآنها بهره ورشوييم. من از اول تا به آخر گفتم كه ايديولوژي بخصوص ندارم وانديشه من راستي وهمگرايي انسانيست. وبه آزادي بيان اعتقاد دارم ويك دنده گي را با شيوه زور مردود ميدانم وجامعه را زماني مبرا از بدبختي وعقب مانده گي تصور ميكنم كه همه آزادانه در خوب آن بيشتر سهيم باشند وبا رضايت كامل در جهت آباداني كشور دلگرامانه كوشش نمايند. به همه نظريات احترام دارم ولي انتقاد را راه حل رسيدن به حقيقت ميدانم. سخت به اين كلمه كه مانند من بانديشيد وچرا از ايديلوژي بخصوص پيروي نميداريد، مخالفم. وبه گفتن حقايق نبايد كسي آزرده شود، ومن با پيروي از هر كشور خارجي وهر حزب خارجي خود را بيگانه ميدانم وعدم دنباله روي را باعث رشد وتكامل خرد انساني ميدانم ومايه ابتكار انسان در متكي بودن با خودش است. كه ما شاهد دوران پيروي و مشاور بازي شوروي بوديم واكنون شاهد ديگر دنباله روي وكشتن ابتكارات خودي هستيم و دستور پذيري بيگانه كه نتيجه اش را همه ديده ميباشند. با نان جو وهمت خود مينازم...... من به ابراز نظر شما به خود اجازه مخالفت را نميدهم وصرف من خواستم شما را متوجه آن مسله اي بسازم كه به نظرمن متفاوت از برداشتهاي شما است. اميد وارم كه انتقاد پذير باشيدو تبادل نظريات كار بد نيست. شما از يك نبشته ناچيز من در دوبخش مطالب خوب نوشته ايد واگر چنين ، نميبود اين مضمون شما براه ديگري تحرير ميشد ومن هم از نوشته شما توانستم كه مطالب را فكر نمايم و كلمات چند بروي صفحه بگنجانم تا خواننده گان وادار به اين شوند كه بي تفاوت نمانند وحد اقل به قضاوت بپردازند.
دوستان گرامي اگر بعضي مسايل تكراري آمده باشد، به جواب نوشته بخش دوم آقاي پر شور است و ايرادم نگيريد. و از طرز جمله بندي وارتباط مسله مرا مورد عفو قرار دهيد و رهنمايي هم بنمايد. دراين مورد بايد بگويم كه من تحمل زبانها واقوام گوناگون كشور را نه تنها دارم ، بلكه اين اقوام را به مثابه گلهاي رنگارنگ وباغهاي پر ثمر دانسته وزبانهايشان را بن مايه فرهنگ كهن كشورم ميدانم وجرمم همان برابري خواهي فرهنگي ورشد يكسان تمام زبانهاست ، اما طرفدار تحميل هيچ زبان در جامعه نميباشم. اگر تحميل نميبود امروز همه باشنده گان جامعه با هر زبان رايج جامعه آزادانه سخن ونوشته ميكردند. من مخالف هرنوع شيوه انتقام وبد كاري در برابر كوچكترين فرد آن جامعه ام. واين راه راخشونت ميدانم و خشونت عمل فرهنگ ستيزان و بي باوران انديشه انسانيست. بلي حزب شما پيش از پيروزي كودتاي ثور در تيوري وعمل از يك آرمان ترقي خواهانه بر خوردار بود و افراد و اشخاص متعهد به آرمان مردم را دارا بود وبي تآثير در جامعه نبود، لاكن بعد از بقدرت رسيدن دچار يك نوع يكتازي وبي تحمل در برابر ديگر انديشان غير وابسته به شوروي ها گرديد وشهروندان خوب كشورش را بدستور روسها به نام انتي سويت دسته دسته به نيستي كشانيد كه قابل تعمق است. جلو تحقق اهداف نيك حزب را شيوه دنباله روي وعدم شناخت جامعه افغانستان ونا خود باوري وتكيه كردن بر بيگانگان گرفت. اين همه جنگ وبرادر كشي چرا بميان آمد؟ مجاهد روي كدام انگيزه وانگيخته ايجاد شد؟ شعار شش مليون بس است، آيا به نظر شما معقول بود؟ يعني اگر ديگران بكوه پناه نميبردند، نابود ميشدند را باور داريد واز اين حركات پاكستان در كمين چگونه استفاده كرد وغرب كه در صدد انتقام گيري جنگ ويتنام بود ، اوضاع را مناسب حال ديد.اين همه اشتباهات از حزب مقتدر خلق سرچشمه نميگيرد؟ بالاي كوكوخيلها حساب ميكرديد وبالاي فرزندان با صداقت كشور حساب نميكردند ونتيجه اش چه شد؟ اميد وارم كه به قضايا از ريشه نگاه بداريد. بلي با نوشته اخيري شما موافقم وهدف من وديدگاه من همين طلب مساوات، برادري وبرابري و تآمين حق شهرونديست. من هرنوع برتري جويي را مردود ميدانم . آقاي پرشور! من ارنستو را نماد يك انسان دلسوز وآزاده ذكر نمودم ومنظورم از قدرت وقدرت طلبي همان است كه در زمان شما كسيكه هموند حزب نمي بود اصلآ به چشم يك بيگانه ديده ميشد. چه باشد كه به استعدادها توجه صورت ميگرفت. اين همه عشق به چوكي آخر از خصلت وطنپرستان راستين ، نميباشد وما وشما شاهديم كه امروز جامعه جهاني در افغانستان حضور دارد ودولت آقاي كرزي از اينكه وابسته است ووزرايش از اينكه به پيشنهاد پاكستان تحميل جامعه شده اند چگونه فساد وبي بند وباري وبي تفاوتي دارد جامعه را به نابودي ومردم را روز تا روز از دولت فاصله ميدهد؟ اينها همان شيوه هاي قدرت طلبي وجيبهاي خالي كه از قيمت خون مردم بيچاره وبي دفاع ودرمانده افغانستان پر ميشوند وتا حال نه گرسنه سير شده است ونه پاي لچ صاحب كفش ونه معلم كه آموزگار است، صاحب چند قران كه قوت لايموت كند شده است. اين فساد از بركت چيست كه نصيب كشور ما شده است؟ نداشتن استقلال سياسي واختيار ملي! رييس منتخب ملت اختيار بيان خودش را هم نداردو چگونه استعدادها رشد نمايند؟ صدها دانشمند واستاد امروز در كشور است ولي از آنها كسي كار نميگيرد وكساني از بيرون تشريف ميبرند كه فقط تفاوت دانش آنها در گرفتن وقاپيدن پول هنگفت ملت افغانستان است وبس ! مگر اقاي احمدزي در دانشگاه كابل چه گلها را آب ميدهد كه 27 هزار دالر يا كمتر ويا بيشتر دستمزد از خون ملت افغانستان كسب ميكند واستادانيكه سالهاي سال با رنج ودرد دانش آموزان ساخته اند در غم يك لقمه نان نصف روز را در كارهاي بازاري سپري ميكنند. اين البته طور نمونه بود وشايد ديگران هم به چنين امتياز گرفتار باشند. شما اقاي پر شور طور عادت هميشه دچار كمبودي شديد، مقايسه را در ميان ميكشيد.گيريم من مجاهد ومكتب در بده ويا كشنده معلمين ، اما شما كه خودرا طرفدار زحمتكشان وداراي يك حزب طرازنوين معرفي كرده ايد، چگونه سر مقايسه رابا كسانيكه بدستور بيگانگان ويا پاكستان آمدند وبسيار جاومكان خود را بدست خود سوختاندن ويا خرابي كردند، در مقابل شما هم چنين ميكرديد؟ نميدانم كه دراوايل كودتاي ثور در كجا زنده گي داشتيد؟ وخوب ميدانم كه از اوضاع واحوال تمام گوشه وكنار كشور با خبر نبوديد واز جاي خبر داشتيد كه درآنجا مي زيستيد. ومن متعلم مكتب بودم ودر پيشروي چشمانم شاهد گرفتاري معلمينم از داخل صنف تعليمي بودم كه چشمهاي معلم بيچاره را بستند ومانند طالبان امنروزي با تفنگ پراز مرمي بسوي ولسوالي پاي پياده حدود دوساعت راه بردند وتا امروز دركي از آنها نيست. وهمچنان بودند متعلمينكه بنامهاي ديگر انديشي به نيستي كشانيده شدند وآنها نه جبهه داشتند ونه در فكرمخالفت با رژيم بودند، به جرم چه اين رژيم به قول شما دموكرت وانقلابي آنهارا نابود ساختند؟ دران زمان نه مجاهدي بود ونه كسي اين واژه را ميدانست. به جاي اينكه شما منحيث يك انسان اصولي وپابند به مقررات حزب، عاملين اين اعمال خشن وغير انسانيرا كه زنده اند وادار به طلب بخشش از بازمانده گان اين شهدا برحق نمايد، مرا دروغگو معرفي ميداريد وآفتاب را با انگشتان در برابر شهادت تمام مردم افغانستان داريد مي پوشانيد متآسفانه ! آخير انهائي كه شاگردان را تهديد ميكردند ، خيليها بعد تردراثر همين ظلم وبيدادگري بود كه پيدا شدند وپاكستان فرصت را غنيمت دانست يكجا با غرب ووهابيهاي سعودي اينهارا مسلح ساختند واز شورويها انتقام گرفتند واين جنبش خودي مردم كاملآ بجا بود واگر چنين نميشد همان شش مليون آدم شايد زنده ميماند وديگران به تدريج در تپه هاي پلچرخي مانند هزاران انسان بي نام بي قبر طور دسته جمعي زنده بگور كرده ميشدند. شما نبايد كه آزرده شويد وبايست كه به نابكاري دنباله روي در هر زمان ودرهر شرايط سخن بگويد واين اشتباه رهبري حزب را كتمان ، نكنيد! وهر كسي را كه آن بادار بعد تر درآغوش گرفت،ويا نگرفت كار تاريخ است ودر ديدگاه تاريخ ذره اي عملكرد احزاب وانسانها پنهان نخواهد ماند. وقضاوت را تاريخ چه بعد وچه پيش خواهد كرد.اميد وارم كه اين همه را در چوكات انتقاد ونظر شخصي من بدانيد ومن هم به شما ونظريات شما در چوكات ابراز وبيان انتقاد احترام قايل هستم، ولي آزادي بيان را ارزش قايلم واين را چراغ روشن كننده تمام اذهان تاريك ميدانم وذوب كننده تمام يخهاي تعصب به شمار ميآورم. به تحمل يكديگر باورمندم وتحميل عقيده ، زبان وفرهنگ را راه حل مشكيلات در افغانستان، نميدانم. بازهم اگر كدام گفتني ديگر داشته باشيد، حاضرم به مباحثه بپردازم. خدا نگهدار همه قضاوتگر عادل باشيد.
ميرزايي