تازيانه هاي انتقام:
تفسيري از پيام هاي سران مخالف دولت
دکتر محی الدین مهدی
عيد فطر امسال، جز آن شور وشعف سنتي و يكنواخت هميشگي، نه تنها برجستگي و
حلاوت فوق العاده نداشت، بلكه به دلايل مختلف اعم از فقر، بي امني، مواجهه با
زمامداران دغل باز و حيله گر و بيگانه پرست، رنگ پریده و بي نمك نيز بود.
در حاليكه خبر آمد آمد طالبان و لشكريان جهل و سياهي، روز به روز نگران كننده و
مهيب تر به گوش مي رسد ظن وگمان هاي تباني و همكاري امريكا، انگليس و حلقه مشخص
در رهبري دولت، با اين دستۀ كينه توز و وحشي، كشور را در تب تلخي و مرارت فرو
برده است. دو پيامي كه به مناسبت حلول عيد سعيد فطر، از دو مير غضب كينه توز،
خطاب به مردم به جانرسيدۀ افغانستان صادر شده است. ترديدي وجود ندارد كه اين
دو پيام، در بخش ها و قشر هاي معيني از جامعه، بازتاب هاي برانگيزنده خواهد
داشت اما، اكثريت مردم افغانستان، از خواندن و شنيدن اين پيام ها، بيشتر متوحش
و نسبت به آينده بي باور خواهند شد. اين دو پيام، مانند تازيانه هاي انتقام
بربالاي سر اسيران دست وپابسته، به حركت درآمده و زبانه مي زنند. در حاليكه
دولت، در كمال ناتواني و زبوني، روز به روز در برابر تهديد هاي خارجي، به ضجه و
التماس در مي آيد و با فرستادن پيام هاي غيرمسؤولانه، از مقام رهبر يك قبيله،
نه از مقام يك رئيس جمهور، به رهبر يك قبيله ديگر، راه هاي تسليم طلبي و
معامله گري را جستجو ميكند. مردم افغانستان خود را خلع سلاح و بيدفاع مي
يابند؛ و هر لحظه از خود مي پرسند كه اگر دولت در آخرين لحظه به طالبان تسليم
شود، پشت كدام خط به دفاع از خود بپردازند؟ هيچ سنگر سياسي و نظامي وجود ندارد.
مجاهدين خلع سلاح شده اند؛ احزاب سياسي در تداوم معامله گري به خاطر كسب كرسي
به استهلاك رسيده اند. دولت با مذاكرات مرموز در پشت دروازه هاي بسته، به دور
از انظار مردم، اعتماد خود را از دست داده است؛ پارلمان سايه وار به حكومت تأسي
مي جويد. حكومت مملو از تاجران و فرارياني است كه با فشار دولت ها يا مافياي
بينالمللي به كرسي نشسته اند. بسياري از وزرا و كارمندان عالي رتبه، بيشه و
ريشه اي دراين مملكت ندارند؛ طي اين پنج سال با اطمينان خاطر كيسه هاي خود را
پر كرده اند، هيچ تعهد و التزامي در برابر مردم احساس نمي كنند، روي دوپا منتظر
و مترصد اوضاع اند.
در چنين حالتي، اين دو پيام (و آن نامه اي كه به دست ما نرسيده)، آخرين بند هاي
اعتماد را مي سگلدو مردم را در فكر آينده شان مي اندازد. اين پيام هاكه در واقع
از يك منبع صادر شده اند، اشتراكات و اختلافاتي دارند، كه به آنها اشاره مي
كنيم:
1- اصل پيامي كه از سوي ملامحمدعمر پخش شده پاكستاني است، آن را اداره
ISI
نوشته و سپس گويشور پشتو زباني آن را تنقيح كرده است. با اين حال كلمات و لغات
هايي در آن باقي مانده مثل كلمه "پروپيگنده" (با تلفظ پاكستاني واژه پروپاگند)،
سوچ (كلمه هندي به معناي فكر كردن)، بچ (كلمه هندي و مستعمل در محاوره تمام
مردم پاكستان به معني يكسو شدن، كنار كشيدن، پس كشيدن، در امان ماندن)، غداري
(كلمه عربي مصطلح در هند و پاكستان به معني خيانت)، پوره خيال (تركيب فارسي
"پشتو"، عربي) مستعمل در اردو، به جاي مواظبت، فكر خود را گرفتن كه در پشتوي
افغانستان به جاي آن كلمه خالص پشتو "پام" استعمال مي شود). به فرض اينكه
ملامحمدعمر يا به احتمال قريب به يقين، نويسنده اين پيام،افغانستاني باشد كه طي
مدت طولاني اقامت در پاكستان، اين مصطلحات پاكستاني ورد زبان او شده و بطور
ناخود آگاه از قلمش جاري شده باشد؛ ولي در قسمت درج تاريخ عيسوي ( به قول
نويسنده اين پيام صليبي) چه مي توان گفت؟ آيا اين ملامحمدعمر نبود كه در دوره
سلطه خويش بر بخشي از افغانستان، تقويم هجري شمسي را تغيير داد و به بهانه تمسك
بيشتر به شريعت، تقويم قمري را جايگزين آن ساخت؟ مگر ممكن است چنين زعيم
متشرع(؟)، چنان بدعت، بلكه ارتدادي را بپذيرد؟ نه، هرگز. پس به يقين بايد گفت
كه اين متن توسط مقامات پاكستاني نوشته شده، سپس توسط فردي افغاني الاصل
برگردان شده؛ اما آثار جرم را نتوانسته از آن كماحقه بزدايد.
پيام حكمتيار به قلم خودش و كاملاً مأنوس و همسان با انشاء و ادبيات اوست. و
چون متن پيام او كه به دست ما رسيده، به زبان فارسي دري است، اثري از واژه هاي
مصطلح در ادبيات سياسي پاكستان درآن به چشم نمي خورد؛ با آنكه مي دانيم حكمتيار
زبان هاي پشتوي متداول در پاكستان و زبان اردو را به مراتب بهتر از ملاعمر مي
تواند تكلم كند؛ با اين حال، بايد اذعان نمود كه پيام حكمتيار، حكايت از بيشتر
از استقلال فكر و عمل اوست؛ هيچ نوع اشاره اي به برنامه ها و استراتيژي پاكستان
ندارد؛ در حالي كه مي دانيم حكمتيار قبل از ملاعمر، مأمور اجراي طرح تشكيل
كنفدراسيون افغانستان با پاكستان (در واقع الحاق افغانستان به پاكستان) شد.
2- تاييد ادعاي پرويز مشرف مبني بر عدم حمايه از طالبان، و اينكه طالبان جنبش
مستقل و غير وابسته به پاكستان و حتي امريكا است؛ اما چنگ و دندان نشان دادن او
به كرزي كه "از چنگ عدالت ما گريخته نمي تواني چون زور عدالت ما به هر كه
معلوم است" اشاره آشكار به قتل مزاري، اعدام داكتر نجيب الله و عبدالحق دارد كه
سال ها قبل عملي شدند.
حكمتيار نيز بعد از حمله به امريكايي ها، با شدت هرچه تمام به كساني مي تازد كه
حضور طويل المدت امريكا را مايه تأمين امنيت و صلح تصور مي كنند. حكمتيار تاكيد
مي كند كه فقط حضور نيروهاي خارجي باعث ادامه جنگ است.
3- نكته سوم، تاييدي است بر سخنان مقامات سازمان ملل در افغانستان، مقامات
امريكايي (از جمله سناتور بلفرست)، و تاييد اكيد بر هشدار ديويد ريچاردز مبني
بر امكان بازگشت طالبان طي شش ماه آينده در صورتي كه اصلاحات به وجود نيايد.
اما حكمتيار برخلاف ملامحمد عمر، در صدد تبرئه از پاكستان و رد انتساب به حمايه
آن نيست، بلكه يكجا في الجمله تمامي همسايگان را در همكاري با امريــكا محكوم
مي داند.
4- ملامحمدعمربه مسايل داغ و بگومگوهاي تندي كه اينك، مطبوعات و محافل داخلي و
خارجي را پر كرده، جز با اشاره، توجهي نشان نمي دهد: "فضاي تبليغاتي كابل آگنده
از ايجاد ذهنيت تجزيه است" و سپس دولت كرزي را متهم به سوق دادن كشور به سوي
تجزيه ميكند. او عمداً نمي خواهد به بحث هايي كه حاكي از "جرگه اقوام دو طرف
خط ديورند است" بپردازد. چرا؟ فقط نپرداختن به همين نكته اصلي ثابت مي سازد كه
اين پيام با دقت تمام از طرف دولت پاكستان تهيه و در اختيار ملامحمدعمر قرار
داده شده است؛ چه نپرداختن به آن، معناي تاييد جريان مذكور را دارد؛ اما اگر
اين روند به صراحت تاييد مي شد، مشت ملاعمر باز ميگرديد. زيرا، مي دانيم كه
دولت پاكستان، دولت افغانستان، ناسيوناليست هاي افراطي دو طرف ديورند آن را
تاييد و توجيه مي كنند. اما اگر ملاعمر با آن مخالفت مي كرد، ترديدي در استقلال
و جنبش طالبان تحت فرمان او باقي نمي گذاشت. حكمتيار مانند ملاعمر به نمايندگي
از تمام مردم افغانستان حرف مي زند، و حاضر نيست عملكرد خود را به ياد بياورد.
نكته اشتراك ديگر ميان پيام ملاعمر و حكمتيار، زودرس بودن پيروزي و شكست قطعي و
خروج بلا قيد و شرط دشمن يعني امريكا و ائتلاف بين المللي است.
بطور خلاصه پيام ملامحمدعمر تاييدي براي روند جاري، مذاكره اقوام دو طرف سرحد،
و ايجاد منطقه آزاد در اين سوي مرز به رهبري طالبان است.
چند اختلاف اساسي ميان پيام حكمتيار و ملاعمر وجود دارد:
الف- ملاعمر مردم افغانستان را با خشم زودرس تنذير مي كند و با پيام خود شرارت
ها و سبعيت هاي موجوداتي بنام طالبان را به خاطر فرد فرد مردم افغانستان مي
آورد؛ در حاليكه حكمتيار حرف هايي را كه در جريان جنگ عليه دولت مجاهدين به
زبان مي راند تكرار مي كند: "نيروهاي اجنبي كشور ما را ترك گويند، مداخله در
امور كشور ما متوقف شود، پس از آشتي ملي و در نتيجه تفاهم بلا واسطه ميان افغان
ها حكومتي موقت مورد تاييد ملت تشكيل گرديده و تحت اشراف آن انتخابات آزاد و
عادلانه برگزار شود و اقتدار به به حكومت منتخب منتقل يابد" فقط با اشاره مي
خواهد بفهماند كه اگر مجاهدين در اين جنگ نيز شركت نكنند، پشيمان خواهند شد.
ب- حكمتيار به طور غير مستقيم از عملكرد طالبان مبني بر سوزاندن مكتب ها، قتل
ملاامامها و انفجارات مساجد انتقاد مي كند؛ حادثه انفجار در مسجد جامع هرات
"غرض ترور خطيب معروف و داعي مخلص" آن را مثال مي آورد، ولي آن ها را به
"ادارات استخباراتي اشغالگران" و "حكام محلي" نسبت مي دهد.
ج- در پيام حكمتيار –برخلاف پيام ملاعمر- اشارات مبهمي وجود دارد كه مي تواند
تفسيرها و توجيهات متفاوتي داشته باشد" آنها ]امريكاييها[ كابل را براي مسكو و
شركاي منطقوي شان فتح كردند؛ گروه هايي را بر اريكه قدرت نشانده و حكومت اردو و
پوليس را از آنان ساخته اند كه ائتلاف تحت رهبري مسكو با مصارف بي دريغ و هنگفت
چند ساله قادر نشد اين ها را به اينجا برساند." ظاهر اين كلام، اشاره به سقوط
طالبان و، ورود جبهه متحد به كابل دارد؛ اما اين دو وجيزه در ميان مطالبي جا
داده شده كه فكر خواننده را مشوش مي سازد و گمان مي رود كه اشاره به اعضاي حزب
دموكراتيك خلق دارد كه عضو دولت، پوليس و اردو هستند. در صورت تفسير اين كلام
به معني اول، شايد مهم ترين حرف حكمتيار دراين پيام، همين مطلب باشد. زيرا
حكمتيار مي خواهد آقاي كرزي و تيم او را كه افراد مهمي از همرزمان حكمتيار در
ميان آنان است، برائت دهد. با آنكه، آنعده را كه حكمتيار با ايمأ و اشاره نشانه
مي گيرد، ديگر در دولت كرزي به هيچ وجه تصميم گيرنده نيستند،مقصر قلمداد مي
كند. اما نكتۀ دقيق تري را كه از اين فقره مي توان استنباط كرد، همسويي و هم
نظري حكمتيار است با ادعاهاي نفاق انگيز پرويز مشرف مبني بر ارائه اي ارقام و
احصائيه اقوام افغانستان. حكمتيار پيش از ورود احتمالي خود به كابل، مقدمات
تصفيه هاي قومي وسيعي را كه طالبان آغاز كردند، و با برنامه هاي سياسي در دوره
دولت موجود دنبال شد، فرا مي چيند.
درجاي ديگر مي گويد: "مفتي هايي كه فتواي قتل اينها ]علماي ديني[ را صادر مي
كند، مفتي هاي جاهل اند؛ همين ها بودند كه فتواي جنگ با مجاهدين و ائتلاف با
جنرال هاي كمونيست را نيز صادر مي كردند و اكنون در كابل و در خدمت امريكايي ها
اند..." بطور عموم، چه ملاعمر و چه حكمتيار، اصطلاح مجاهدين را به آن عده افراد
مسلح جنگجويي كه تحت قومانده خودشان عليه ديگران مي رزمند اطلاق مي كنند؛ درين
صورت آيا هدف حكمتيار از اين عبارت، آقاي سياف است، يا حضرت صبغت الله مجددي؟ و
يا در مجموع دستگاه قضايي كشور كه تعدادي از آنها از دوره هاي حاكميت حزب
دموكراتيك باقي مانده اند؟ البته اصطلاح "ائتلاف با جنرال هاي كمونيست" در
قاموس سياسي حكمتيار معني فارسي زبانان را مي دهد.
د- به اين ترتيب حكمتيار از دشمني و ادامه خصومت با جبهه متحد سابق (كه بيشتر
با انگيزه هاي قومي دنبال مي شد) دست برنداشته است. هرگاه همان جنرال هاي
كمونيست، در كنار او مي ايستادند، از هر اتهامي مبرا بودند، ولي به محض ايستادن
در كنار مخالفينش، مستحق هر ناسزايي شمرده مي شدند.
نكته ديگر الزامي است كه ملاعمر بر دولت آقاي كرزي مبني بر "سوق دادن كشور به
سوي تجزيه و دامن زدن به اختلافات سمتي، با وضاحت تمام" وارد مي كند، اين ادعا
از دو نظر قابل توجه است:
يك –مي دانيم كه ناسيوناليست هاي دو سوي خط ديورند، به دور دو محور جمع آمده
اند: محور اول كه طراح آن نصيرالله بابر است و اينك احزاب افراطي جمعيت العلما
و حلقه رهبري جماعت اسلامي آن را دنبال مي كنند، خواهان الحاق –حداقل- مناطق
پشتون نشين افغانستان به پاكستان هستند. ملاعمر و گلبدين، در اين محور قرار
دارنــد. محور دوم حلقه اي را در دولت موجود افغانســتان تشكيل داده انـد، كه
خواهان افغانستان بزرگ تا اتك هستند.
هر چند اين عقيده مسبوق به سوابقي است، اما در دوراخير آن را زلمي خليلزاد
طراحي كرده است.
ملاعمر آشكارا از زبان پرويز مشرف، با درنظرداشت تفوق هاي مادي و معنوي پاكستان
در برابر كرزي و افغانستان سخن مي گويد: از اين ديد، شايد دقيق ترين نكته در
پيام ملامحمدعمر همين باشد كه اصرار كرزي بر داعيه تصاحب آن طرف ديورند، صرف به
تجزيه افغانستان مي انجامد نه برعكس آن.
دو- اما آيا به راستي، ملاعمر كه خود به داشتن تعصب در برابر اقوام غير پشتون
شهره آفاق است، و پاكستان كه هيچ گاه از تبعيض و ترجيح پشتون ها نسبت به ساير
اقوام، چشم پوشي نكرده، اكنون تعصب و سمت گرايي دولت كرزي را آماج حمله قرار مي
دهند؟ يا اينكه، اين بخش پيام ملاعمر را، با آخرين قسمت پيام او مبني بر مخالفت
با تعصب مذهبي و اجتناب از بدبيني در برابر مسلك هاي فقهي يكجا مورد مداقه قرار
دهيم؟
به ياد داريم كه حين ورود طالبان به كابل (1996)، حزب شيعي وحدت به رهبري
مزاري، با دولت عمدتاً تاجيكي به رهبري رباني در حال جنگ بود. مزاري ترجيح نهاد
به طالبان بپيوندد، اما مرگ غم انگيز او را بدنبال داشت. اين امر باعث شد كه
شيعه ها عمدتاً در كنار دولت رباني عليه طالبان به جنگ برخيزند. ملاعمر بطور
ضمني با اعطاي رشوه لفظي مي خواهد، در صورت ورود احتمالي طالبان به كابل و بروز
حتمي صف آرايي هاي مجدد، هم تاجيك ها و هم هزاره ها را در كنار خود داشته باشد.
هـ- نكته آخري اينكه، ملاحمد عمر اصطلاح "رهبر مقاومت" را كه مخالفين او به كار
مي بردند و حتي با اصرار تمام آن را در مقدمه قانون اساسي ساختند بكار مي گيرد؛
در حاليكه به پيروان داخل جنگ خود عليه دولت كرزي و نيروهاي خارجي "مجاهد" خطاب
مي كند.
او مي خواهد با بكار بردن اين اصطلاح، توجه غير پشتون ها، خصوصاً فارسي زبانان
را به سوي خود جلب كند؛ از جانبي، اين افتخار را نيز از كساني كه با وي تعلق
قومي ندارند، باز گرفته باشد. دولت كرزي نيز با تبديل عجولانه پول، تغيير نام
دولت سرود ملي، و واپس گيري مراتب نظامي، انحصار اعطاي اين حقوق را به خود
تسجيل كرده بود.
در حاليكه حكمتيار هم از نوشتن نام خود، و هم از بردن "حزب اسلامي" خودداري
نموده؛ حكمتيار هيچ گاهي از اسم خود كه تركيب بيمعنايي است راضي نبوده، و
حــالا احســاس مي كند كه حزب اسلامي ظرف كوچكي براي ادعايي است كه او مطرح مي
كند.