ملتی كه تنها خون میدهد!
محمد کبیر"حقمل"
Haqmal_stanekzai@yahoo.com
چه ملت عجیب و در عین حال چه ملت مظلومی؛ افغانها، ملتی كه تنها خون میدهدو ملتی كه تنها هدف هر فیر بی رحم انسانكشان جابر می گردد، ملتی كه از بدو پیدایشش كشت و خون در نصیبش حك شده و ملتی كه هر لحظه» عمرش با غم همراه است. این ملت آنقدر مظلوم است كه هیچگاه سایه» ظلم انسان خوران توسعه طلب از سر شان دور نبوده و در عین حال آنقدر بدبخت است كه هر بار تیر فیر شده از كمان خودش به جانش اصابت كرده است. ملت افغان همان ملتیست كه همیشه برای مرگ زنده شده است؛ بدین معنی كه ابداً زمانی را ندیده است كه بخش كوچكی از بدنش نیز بعد از زنده گی مرفه، قاصد مرگ را در بستره اش پذیرایی كرده باشد. این ملت گاهی به جرم حراست از ننگ و ناموسش هدف جدیدترین اسلحه های زورمندان و قت قرار گرفتهاست وگاهی هم در دوستی؟! چنان كوبیده شده است كه مثال آن در عالم فعلی دیده نه شده است.
ملت افغان متاسفانه در این دنیای بی وفا نه دوست دارد و نه همسفری، هر دوستی و هر سیر مشترك با این ملت مغرضانه بوده و هر مرهمی كه بر زخم این ملت گذاشتهشده،نمكی بوده كه دردش صدای مظلومانه» این ملت را به آسمان بلند كرده است.
چه ملتی با چه تقدیر عجیبی! چه انسانان بریان شده در آتش دیگران و چه مخلوق غرق شده در خون خود وعیالش، قدرت خداوند است. چنان معلوم میشود كه این ملت اصلاً زنده گی را دوست ندارد. ملت های دیگر خلق میشوند و بعد از سالیان زنده گی مرفه و آرام در خانه و كاشانه» شان میمیرند؛ اما این ملت كاملاً متفاوت؛ فرزندان این قوم سختی دیده نه مانند فرزندان دیگر ملت ها در شفاخانه ها به دنیا آمده اند ونه در كودكستان ها بزرگ شده اند. فرزندان این ملت در دشت و كوه ویا هم زیر خیمه های هجرت در سرزمینهمسایگان مغرض در شرایط بس دشواری به دنیا آمده اند واز ابتدای تعقل تا مرگ سر و پا برهنه به دنبال زنده گی بوده اند، كه هیچگاه برای شان مرفه نه بوده است.
این ملت تاریخ قربانی در مقابل چنگیزخان و تیمور لنگ را دارد. بدن این ملت نشانه های از ضربه های بس سنگین جهانخوران انگلیس را دارد و در این اواخر زن و مرد این ملت خاطره های از تجاوز شوروی را دارد كه در آن به میلیون ها تن ازین ملت شهید، زخمی، مهاجر، معلول و معیوب شدند.
این ملت به تنی میماند كه در صحرای بی سروپای زنده گی بدون بدست آوردن منزل اصلی هر آن با صخره ها و خارهای میخورد، كه گوشه» از بدنش زخمی و یا از بین میرود.
همین افغانها هستند كه با تحمل هزاران رنج و بدبختی بر ضد شوروی ایستاده شدند و آنها را وادار به فرار از خاك شان نمودند؛ ولی در نتیجه بازهم در حالت نهایت فجیع وزجر آور به دست كسانی كشتهو مهاجر شدند، كه دعوای اعاده« زنده گی برای شان را میدادند. این ملت برای همه» ملت ها نمونه است و در هر كنج دنیا مردم با آنها آشنا هستند. افغانها مردمانی اند كه زیر هر «سفره» امیدبرای شان آتشی جابجا شده و تن و روی شان را طعمه» آن ساختهاست.
این ملتیست كه چندین سال به خاطر اغراض چند تن از دنیا دوستان بی وفایی كه به بازوی همین ملت رهبر و قوماندان شده بودند، كشتهشد و این ملت همان ملتیست كه امروز هدف مرمیهای آتشین دوستان؟! بین المللی شان میشود.
افغانها بعد از ده ها سال رنج و سختی چند سال قبل ناظرین تحول جدید در كشور شان بودند و آن آمدن رژیم جدید و مردم جدید به كشور شان بودند؛ اما از همان اول بدبختانه باز هم همین مظلومینتاریخ و جهان و همین افغانها هدف ضربه های نهایت كشنده» كسانی قرار گرفتند كه برای این ملت امیدزنده گی را داده بودند. چه عجیب است زنده گی ملت ها و چه زجر آور است حالت ملتی چون افغانها. افغانها چنین چیز را نو نه میبینند. چنانچه قبلاً گفتهشد این ملت هر بار از دست كسانی به توپ بستهشده كه به نام دادن زنده گی به این ملت آمده است. هم قبلاً و هم اكنون. ملت ما نه میتواند فراموش كند بمباردمان بی رحمانه» انسان دوستان آمده برای معضله» این ملت بر مراسم عروسی در ولایت ارزگان وبعد از آن صدهاحمله بر صدهامواضع بی گناه و محافل محسن سفیدان. ملت ما در جوزای سال جاری نیز حصه» قربانی خود را داده و درهفتهً گذشته در ننگرهار و کاپيسا نیز سینه های شان را مردانه وار و در عین حال درحالت نهایت مظلومیتمنفذ مرمیهای ساختهشده در فابریكه های هزاران كیلو متر دور از وطن خود بدست مردمان غیر ساخت.
همین ملت است كه در 8 جوزا هم زیر تانك میشود و هم مال و دارایی آن به اثر همین جنایت آدم كش بدست فرصت طلبان مغرض از دست میدهد.
این افغان است كه در هر گوشه» از كشور توته های بمب انتحار كننده زنده گی اش را میگیرد و در عین حال همین افغان است كه به ظن دشمن هدف جدیدترین اسلحه» قرن قرار میگیرد.
این ملت زمانی سبز چشمان زرد رنگ آمده از شوروی را میدید كه طفل و كلان سال را هدف فیر قرار میداد و امروز با این قیافه كسانی را میبیند كه با نزدیك شدن به موتر یا كاروان شان با رگبار مهلك ترین اسلحه پذیرایی میشود؛اما با یك تفاوت و آن اینكه متذكرین اولی قبل از كشتن یك صدای دوست یا دشمن را میكردند؛ ولی آقایان فعلی به این نقطه نیز ضرورت نه میبینند، حال آنكه از سیاهی زمان هر كس و هر رهبری در این سرزمینبرایشان دوست میگویند. شاید اینها هم بعد از اینقدر كشت و خون افغانها قدر و قیمت خون و زنده گی ایشان را فهمیده باشند و به این باور باشند كه این ملت چنانچه اختیارش از هر كس است، خونش نیز از هر كس بوده وجواب ندارد و یا اینكه آنان نیز به این باور شده اند كه رسم پرسان خون افغان دیگر از بین رفتهو تنها خواستن یك معذرت ویا دادن مبلغی به فامیلشهدا حل هر مشكل میباشد.
شاید تقدیر چنین باشد، كه انسانانی كه مانند سایر انسانان دو دست و پا و گوش و چشم دارند، از دیگران كم اهمیت وبی ارزش باشند و شاید اراده» خداوند در همین باشد كه این ملت مدام العمر در خون خود آغشتهو شناور باشد؛ اما تا چه زمانی تا كدام تاریخی و تا چه شرایطی؟ آیا چهره های مظلوم و غم دیده» این ملت برای هچكس قابل ترحم نیست و یا اینكه در تقدیر این ملت ترحم نوشتهنه شده است. آیا سینه های پر از درد و رنج این مردم لیاقت جز مرمیهای انسانخوران، حق چیز دیگری بالای انسانهای دنیای كنونی ندارد و یا اینكه این ملت العیاذ بالله مكروبیست در بین انسانها؟! و باید از روی زمینمحو شود.
چرا این ملت هم توهین میشود وهم كشتهو چرا این ملت هر آن به نام دشمن با خاك و خون میغلطد؟ ایا تمامیاین ملت مجرم و گنهگار است ویا اینكه بی گناهان نیز در اینجا یافت میشود؟
اگر تمامیاین ملت گنهگار است پس دعوای دوستی با این ملت چیست، چرا تصفیه» ملی شروع نه میشود و همان كسانی كه امروز بخاطر زنده گی شان جان ده ها هموطن ما را میگیرند، اطفال و خانواده شان را به جای این طفلان و خانمان مظلوم در این سرزمینجابجانه میكنند و اگر بی گناهان نیز در بین این ملت موجود است پس چرا با این ملت رویه یی نه میشود كه با تمامیملل روی زمیندر حالت كاملاً آزاد صورت میگیرد؟ از برای خدا! چرا یك كسی در این ملت پیدا نه میشود كه پرسان خون ده ها انسان كشتهشده بدست نیروهای خارجی در افغانستان را بكند. این چه بازی است كه بالای ما جریان دارد و این چه جریانیست كه بدون امیدبر اختتام آن، ادامهِ بیشتر میابد.
آیا حد اقل خون ده ها هموطن ما كه در سخت ترین شرایط زنده گی در این كشور بوده اند و موجودیت شان به نظام كنونی تا اندازه یی صبغه» قانونی داده است، اینقدر ارزش هم ندارد كه از قاتلین آنها تحقیق صورت گیرد و از ریختن خون شان پرسان شود.
این چه بازی تلخی است كه بالای این ملت انجام میشود؟ یك روز خبر كشتهشدن در كندهار به اثر سوء تفاهم، دیگر روز هم در هلمند و دیگر روز در ننگرهار و .... كدام عقل سلیم و كدام وجدان بیدار این همه را تحمل كرده میتواند. حد اقل به احترام شهداء و خاك این وطن اینبار به شكل جدی از آقایون نازدانه» خارجی در مورد پرسیده شود و از آینده اطمینان حاصل شود، اگر نه همین ملت خواهد بود و همین بازی خونریزی و جانبازی در برابر فرعونیان وقت و انسانخوران خائف كه از سایه» شان میترسند.