نوراﷲ غفوری
عبد الرحمن مسیحی افغان و سوالات
در هفته های گذشته ما شاهد خبر محاکمه مسیحی افغان و بعداً به همکاری ملل متحد قبول شدن او را بحیث پناهنده در ایتالیا بودیم. مسیحی شدن یک افغان سوالاتی زیادی را بوجود آورد. من میخواهم حد اقل چهار سوال را در این جا مطرح کنم.
۱: چرا یک افغان مسلمان به مسیحیت روی آورد و علت آن چه بود؟
٢: آیا این اولین افغانی است که از دین اسلام به مسیحیت روی آورده است.
٣: وقتیکه یک افغان دین اولی خود را ترک می کند و به دین دیگر روی می آورد با او چه معامله شود؟
۴: آیا ایمان و عقیده فطری و ارثی است و یا کسبی؟
در این نوشته می خواهم هریک این سوالات را بصورت جداگانه طرح و در مورد آن نظر خود را با شما در میان بگذارم.
۱: چرا یک افغان مسلمان به مسیحیت روی آورد و علت آن چه بود؟
در این مورد که چرا عبدالرحمن به دین مسیحیت روی آورد هرکس از دید خود جوابی به آن در وسایل اطلاعات جمعی چه در داخل و چه در خارج از کشور ارائه کرد. بعضی ها گفتند او فریب خورده است، اگر از حقیقت دین اجدادی خود آگاه می بود، هرگز به آن پشت نمی کرد. بعضی ها ملامتی را بر گردن "مسلمانی" انداخته گفتند، کسانیکه خود را مدافعین دین اسلام می دانند، چهره ای نادرست و مسخ شده اسلام را با اعمال ناشایست خود به مردم پیشکش کردند و مردم را از مسلمانی بیزار ساختند. دیگران ملامتی را به گردن خارجی ها و مسیونر های مسیحی انداختند و گفتند از فقر و بیچاره گی و مجبوریت های آنها استفاده کرده آنها را مسیحی ساخته اند. مثل این به علت های زیادی بیرونی انگشت گذاشته شد، که گویا باعث روی آوردن عبدالرحمن به مسیحیت گردیده است.
به نظر بنده شاید این علت ها هم تا حدی در روی گرداندن عبدالرحمن و مثل او از دین اسلام شده باشد و در آینده خواهد شد، اما علت اصلی درونی، قلبی و ذهنی بوده است تا علت های بیرونی. این موضوع برای همه واضح است که در جامعه افغانستان ترک دین و روی آوردن به دین مسیحیت یک اشتباه معمولی و ساده نیست، بلکه با خود کشی مترادف است. تا وقتیکه یک شخص اطمینان کامل از راهیکه انتخاب نموده است نداشته باشد، او توان قبول خطر مرگ را ندارد. اگر استواری عبدالرحمن را در تصمیمش به غیر نورمال بودن او هم نسبت بدهیم، برعلاوه او افغان های کاملاً نورمال دیگر نیز بودند و هستند که تا سرحد مرگ به ایمان خود وفادار ماندند و خواهند ماند. اما شرایط خاصی که موضوع عبدالرحمن را به سویه جهانی افشا نمود برای آنها میسر نبود. خبر شکنجه و آزار و کشتن آنها صرف در حلقه های ایمانداران مسیحی افغان محدود باقی ماند. من یک دو نمونه آنها را به ارتباط سوال دیگربه شما معرفی می نمایم.
نباید از این موضوع انکار کرد که یک تعداد قلیل شاید به اساس احساسات، ضدیت، فریب، نفرت و یا انتقام گیری به مسیحیت روی آورده باشند. اما این قسم اشخاص وقتیکه زندگی خود را در خطر می بینند، فوراً از هرچیز انکار می نمایند. به عبدالرحمن دو راه پیشنهاد شد، و یا دو راه پیش روی او وجود داشت. پشیمانی و زنده ماندن در آغوش پر از ترحم . . . . یا استواری در ایمان و حلقه دار. او راه دوم را برگزید. اینکه او چطور از مرگ نجات یافت، مسئله کاملاً سیاسی و بالاتر از فهم و گمان عبدالرحمن بود.
در حقیقت اکثریت مطلق افغان هایکه در این شرایط دشوار، که خطر طرد و رانده شدن از طرف خانواده و خویش و قوم، از دست دادن نام و نشان خانواده گی، تهدید مرگ، و با تأسف بگویم که حتی با از دست دادن هویت افغان بودن که افتخار همه ماست مواجه هستند، اما باز هم با استواری در ایمان مسیحی خود راه میروند، نشاندهنده ای این است که با عقل و ذهن خود ایمان مسیحی را پذیرفته اند، نه بخاطر عواملی که پیشتر ذکر گردید.
٢: آیا این اولین افغانی است که از دین اسلام به مسیحیت روی آورده است؟
بعضی عزیزان عبدالرحمن را اولین مسیحی افغان نامیدند. بعضی دوستان گفتند نه خیر صد ها و هزاران افغان وجود دارند که به مسیحیت روی آورده اند.
وقتیکه به حقایق مستند مراجعه می کنیم می بینیم که برعلاوه عبدالرحمن اشخاص دیگر نیز بوده اند که به مسیحیت روی آورده اند. از جمله می توان حاجی سلطان محمد که از لوگر افغانستان بود نام برد. شرح زندگی و ایمان آوردن حاجی سلطان محمد در کتاب کم قطری بنام "شهادت من" بچاپ رسیده است. او بعد از سالها کشمکش روحانی، علت مسیحی شدن خود را انجیل و بخصوص دو آیت آن می داند. آیت ٢٧ فصل یازدهم انجیل متی که به این شرح است: "ای تمامی زحمتکشان و گرانباران، نزد من بیائید و من به شما آرامی خواهم داد." و آیت ٦ فصل چهاردهم انجیل یوحنا که به این شرح است: "من راه و راستی و زندگی هستم هیچ کس جز بوسیله ای من نزد پدر نمی آید." حاجی سلطان محمد را هیچکس و هیچ چیز مجبور به پیروی کردن از مسیحیت نساخته بود. بلکه این خواست قلبی او بود که از طریق ایمان مسیحی می تواند به روح پریشان خود آرامش ببخشد.
نمونه و یا مثال دیگر ضیا ندرت، نابینای مادرزاد، لیسانسه حقوق و علوم سیاسی پوهنتون کابل، در سال ۱٣۵٧مدیر انستیوت نابینایان کابل، بعداً بخاطر ایمانش زندانی در پلچرخی است. او در پهلوی اینکه لسان انگلیسی و جرمنی را به روانی صحبت میکرد و با خط بریل آنرا می خواند، زبان روسی را در زندان پلچرخی آموخت. بعد از رهایی از زندان پاکستان رفت، در مدت کم زبان اردو را یاد گرفت و به روانی صحبت می کرد. ترجمه دری انجیل از متن یونانی "مژده برای عصر جدید" نتیجه ای خدمت اوست. او بالاخره در سال ۱٣٦٧ از طرف یک تنظیم افراطی اسلامی افغان (حزب اسلامی حکمتیار) در پاکستان گرفتار و به جرم ایمان مسیحی کشته شد. عزیزانیکه در سالهای ۱٣۵٠ در پوهنتون کابل محصل و یا استاد بودند حتماً ضیا ندرت، نابینا و محصل حقوق را بخاطر دارند. علاقمندان می توانند شرح حال ضیا ندرت را در کتاب کوچک بنام لاله ای مصلوب که در سال ٢٠٠٢ در پاکستان به چاپ رسیده است بخوانید.
مسیحیان دیگر نیز بودند که صرف بخاطر ایمان شان نه کدام جرم و جنایت دیگر، شکنجه و مرگ رنج آور در گمنامی را پذیرفتند اما از ایمان خود انکار نکردند. جوانی در مسیر راه تورخم ، جلال آباد صرف بخاطر داشتن انجیل بعد از شکنجه در درختی غرغره گردید، که حتی فامیلش از ترس جان از شناخت او انکار کردند و جسد او را تسلیم نشدند.
عبدالرحمن تنها شخصی نیست که به دین مسیحیت روی آورده است، بلکه افغانهای دیگر شامل مردان و زنان دیگر، چه در داخل و چه در خارج کشور نیز وجود دارند که با میل و اراده ای آزاد خود، با قبول هر نوع خطر بدون در نظر داشت کدام منفعت دنیایی ایمان مسیحی را وسیله ای رستگاری خود دانسته پیرو آن شده اند.
در حالیکه ایمان داران مسیحی افغان، به افغان بودن خود افتخار میکنند و می خواهند با هویت افغانی و مسیحی خود در پهلوی دیگر هموطنان در اعمار مجدد وطن سهم بگیرند، اما متأسفانه تا اکنون از این حقوق محروم نگهداشته شده اند.
٣: وقتیکه یک افغان دین اولی خود را ترک می کند و به دین دیگر روی می آورد با او چه معامله شود؟
در خواست سارنوال از محکمه برای عبدالرحمن اشد مجازات یعنی حکم اعدام و یا بدار آویختن بود. چرا حکم اعدام، او چه جرمی را مرتکب شده بود؟ آقای محسنی و محترم احمد شاه احمدزی و دیگران نیز برای بدار آویختن عبدالرحمن پافشاری کردند. وقتیکه عبدالرحمن از کشور خارج شد، جناب قانونی کف های دست های تشنه به خون خود را بر یکدیگر سایده افسوس نمود که چرا عبدالرحمن زنده از کشور خارج گردید. او محکمه و حکومت را برای رهایی آن ملامت کرد. آیا صرف به این جرم که عبدالرحمن می خواست به طریقیکه برای خودش قابل قبول بود خدا را پرستش و عبادت کند؟ یک شخص در نظرش معقول واقع می شود که خدا را از طریق ایمان مسیحی و یا به یک طریق دیگر عبادت و پرستش کند، آیا این جرم است؟ وقتیکه به تاریخ ایمان مسیحی مراجعه می کنیم می بینیم که ایمان داران مسیحی راستین در طول تاریخ این قربانی ها را داده اند و بدون اینکه به ظلم کننده ها دشمن خطاب کرده باشند و یا از آنها نفرت نموده باشند به راه خود ادامه داده اند و حتی برای آنها دعای خیر نموده اند. ایمان داران مسیحی افغان با وجودیکه زیر فشار هستند، اما با خوشی برای اولیای امور وطن خود دعای حکمت و خدمت به وطن می کنند. مسیحیان افغان نه در تلاش بدست آوردن قدرت سیاسی، نه در تلاش شهرت هستند، بلکه صرف می خواهند بحیث مسیحیان افغان مثل هموطنان دیگر در امنیت خداوند خود را پرستش نموده و زندگی نمایند.
۴: آیا ایمان و عقیده فطری و ارثی است و یا کسبی؟
ما میگویم خدا انسان را فاعل مختار خلق کرده است. اما وقتیکه شخصی برای خود عقیده ای که در نظرش معقول است و بدون کدام فشار می پذیرد این تصمیم او تحمل نمی شود.
آیا خدا وقتیکه نطفه ما را در رحم مادر می سرشت، ما را ملزم به پیروی کردن از این و آن دین نموده است؟ اگر این حقیقت می داشت و شکر است که حقیقت ندارد، هیچ کافری در دنیا وجود نمی داشت و تمام ادیان دین های خدا بودند. پس اگر دین و ایمان فطری نیست و کسبی است، هر انسان حق دارد که در آزادی کامل معبود خود را و شکل عبادت اورا برای خود انتخاب کند. وقتیکه دین کسبی است پس چرا یک شخص که با عقل و اراده آزاد یک دین را برای خود می پذیرد اورا مجرم می دانند و حکم اعدام برایش تقاضا می کنند؟ موضوع داشتن ایمان و اعتقاد به چیزی و یا رسمی که برای خودش قابل قبول باشد، موضوع کاملاً شخصی است. از خداوند می خواهیم که روزی برسد مسیحیان افغان نیز بتوانند با آزادی کامل و امنیت خداوند خود را در وطن عزیز افغانستان پرستش و خدمت کنند.
پایان