احمدشاه عبادی
هالند
استبداد مذهبی ، عامل بزرگ شوربختی!
آدمی درعالم خــــــــاکی نمی آيد بدست
عالمی ديگر ببايد ساخت و از نو آدمی
حافظ
درقرن يازدهم، مردم باختر در موارد علمی ، هنری ، زراعت و فنون ، عقبمانی خود را حمل بر استعمار مسلمانان ميکردند ، ولی پس از آنکه از جنگهای صليبی باز گشتند ، سيرها عوض شدند ، عطالت و بيعلاقگی به فنون را ترک کردند ، کسب علم و فن را يگانه راه رسيدن بقدرت و پيشرفت دانستند. از همين رو با پاپ ها که مانع رشد فکری مستقل و آزاد بودند ، مخالفت کرده ، در عين حال آنانرا به نظريات فلاسفه و متفکرين بطور مثبت جلب ميکردند. فرياد آزادی انديشه سبب دوری گرفتن از تعصبات مذهبی که همه جا را گرفته بود، گرديد. اروپايی مسلمان نشد. ولی به مذهب علم دوستی درآمد.
درمقابل ، جهانبينی فلاسفهً خاور ازقبيل ابن سينا ، فارابی و دانشمندان ديگر در مجموع مخالفت و مقاومت نميکردند. ترجمهً اثار متفکرين خاور به زبان لاتين در تحول و تکامل جهان فکری پيروزمندانهً شان ، نقش بزرگی ايفا نموده در دانشگاههای آنها هميشه بحث برسر افکاری بود که از جانب فلاسفه و حکمای شرق ارايه ميشد. هرقدر کليسا در تحريم اين آثار اصرار ميکرد ، به همان اندازه مردم برآن توجه زيادی ميکردند تا به قضاوت مستقلانه بين آنچه حکمت ارايه ميداد و آنچه مسيحيت به آن توجه و اصرار ميکرد دست يابند.
بدين ترتيب سرانجام نهضت های طرفدار فکر و انديشه در برابر کسانيکه به دستورات مذهبی متکی بودند ، هر چه بيشتر زمينه را به نفع انسان جامعه تغيير داد. اما در خاور که در زمان خلفای عباسی بحث برسر اصول رواج داشت حتی در مجالس خلفا بحث بر سر حکمت و اشراق و اينکه دستورات مذهبی بايد منطبق به انديشه و تفکر باشد يا نه ، در ميگرفت. اما عوامل منفی موجب بی نتيجه ماندن فعاليت شان ميشد : از جمله اينکه در خاور معارضی بهتری وجود نداشت که با توجه به آن ضرورت پيشروی فکری و ترقی مزيد و پيروزی را هدف خود قرار ميدادند. تنها در صدد حفظ موقعيت بدون معارض خويش بودند. همچنان، قدرت خلفا ( شاهخدايان )، متفکرين و علما را در موقعيت تهديد کننده و بغرنجی قرار ميداد. آنان دانسته و ندانسته درحکمت و دانش ، استواری ريشه های فکری مستقل و آزاد بشری را ميديدند و از آن جلوگيری ميکردند.
همينطور دل شستن از مبارزه حيات ، روی آوردن به انحطاط ، فخر به فقر ، جهان بينی متناسب با محيط و روحيهً چنين وضع عمومی را تشکيل ميداد.
" ... تا چشم کار ميکند درغرفه های قرون ، تاجداران آزمند و غارتگر نشسته اند که به سبب خود ( منطق شاه بودن ) اشتغال و دغدغه ديگری ندارند : جز دزدی و بخاطر دزدی درهم خورد کردن هرگونه مقاومت انسانی و به تباهی و بردگی واداشتن همنوع ... دوپايهً حکومت يکی " سياست " بمعنای مجازات برای ستاندن خراج و نثار ، و ديگر " اعطا " است برای سيرکردن شکم غلامان و سپاهيان و اهل حرم و نديمان و ستايشگران وحاشيت و برای اينکه اين چرخ دوزخی بگردد، نيروی مولد جامعه می بايست در چرخشت رنج و تعب دايمی ، تمام شيرهً حياتی خود را باز دهد. اين ديگربروبرگرد نداشت!
دهقان تيره روز، افزارمند بينوا شبان ، بيکس و کار ، کارکنان ( خامل ذکر ) مانند فلان " فقيرمودب"
يا بهمان خربنده و استربان بيخبر ، چه ميتوانستند کرد وقتی کوکبهً زرينهً شاه در زير چتر ارغوان با صدها غلام و ساقی و سرايی زرين کمر و سيمين کمر و کوس و دبدبه و فراشان عبوس دبوس بدست و جلادان با ناچخ بران ، بردابرد گويان فراميرسيند، خلق عادت کرده بود که همه چيز بمثابهً قسمت و مشيت قضاء ، سرنوشت ، انرمحتوم ، اسرار الهی که حتی انديشه گماشتن بدان گناه است ، تلقی کند. و رضا و تسليم پيشه گيرد و بخاک بيفتد و برسم اسپ ستمگرها با ديدهً اشکبار بوسه زند و خود را و فرزندان را اگر بايستی قربان " رکاب عالی " سازد و بدان هم ببالد و بلافد و آنرا طبيعی ترين کار بشمرد! ... وقتی قدرت و زور ، به قهقهً مستانه و پيروزمندانه ميخندد ، " حقيقت " در کدام گوشهً تيره ای بايد خويش را شرمسارانه پنهان کند؟ و تازه کدام حقيقت؟ مخاذيل ( تودهً مردم ) از درک " حقيقت " بسی دور بودند. يا مانند ابواحسن فرقانی و بوسعيد به دامن درويشی پناه ميبردند و يا مانند مزدک و بومسلم و بابک ، چندی شعورو شغب و مشغله ای برپای می ساختند و به عقيدهً بيهقی سرنوشت محتوم همهً آنها آين بود که سرانجام فروگرفته و سنگسار شوند و جسد آنها را از دندان فيل بياويزند و در شهر بگردانند... " ( احسان طبری ـ ابوافضل بيهقی و جامعهً غزنوی ـ ص 108 ـ 110 )
غزالی که بقول بعضی به علت قاطعيت در استنتاجات عقلی با مشائيون در افتاده بود ، عاقبت بهر دليلی در خانقا و در کنار کسانی قرار گرفت که از ابتداء عقل و استدلال را به مسخره ميگرفتند.
جوامع خاور زمين از دو راه ممکن سازندگی وعقبمانی ، شق دوم را انتخاب کرد. بطوريکه نسل های بعد هم آمادگی چندان برای بکار بردن فکر و انديشه در امور خود نشان نميدهيم. درين حال جای تعجب نيست که انديشه وران و متفکرين باختر ، بعد ازگذشت چند نسل با رنسانس ، ما را به نتايج فکری مثبت خود حيران کردند. طوريکه در اقتصاد و حتی امور روزمرهً خود ، کوته بينی ها و کار های نادرست خويش باشيم.
يکی از مزايای که ديگران دارند ، همانا آمادگی شان برای بررسی امور از ديد جديد بوده که برای چنين ديدی ، لازم نيست که کسی منکر خدا شود، يا منکر علت غايی و ناشناختهً هستی! فقط لازم است که پديده های عالم را بر مبنای علت و معلول بداند و جستجو کند. مردمی که چنين بينديشند و عمل کنند ، به علل بسياری از پديده ها اعم از مادی و معنوی ، ذهنی و عينی پی خواهند برد و از شور بختی های فراوان رهايی خواهند يافت.