دانشگاه کابل، استادان طفل اندیش و شاگردان اندیشمند
نویسنده: برف کوچ بهاری محصل دانشگاه کابل
ما جوانان شیفتۀ تحصیل سال ها بود آرزوی فرا رسیدن روزی را داشتیم که امید های به دل گره خوردۀ مان گشایش یابد و راه را بسوی مرز های پر درخشش روشنایی ها روشنی اندازد، با امید های فراوان و اهداف بی پایان ترجیح دادیم تا بعد از دردسر های طاقت فرسای روزمرۀ وظیفوی لحظات استراحت و سرگرمی مان را قربانی ادامۀ تحصیلات عالی در بخش شبانۀ دانشگاه کابل نمائیم.
همه رنج های اجتماعی و اقتصادی را متحمل شده، ناز و نزاکت مدیر صاحبان و منیجر صاحبان شرقزده و غربزده را در گوش هایمان آرشیف نموده و دو هزار معاش ماموریت را که تقریباً نصف کرایه راه در ملی بس میشد به پول سگرت رئیس صاحب اختصاص دادیم، و خود مان اکثراً سپورت دوش و تنفس دود در زیر آفتاب میکنیم تا به دانشگاه رسیدگی کنیم و جناب استاد دانشکده با پنج دقیقه ناوقت رسیدن غیر حاضرمان نکند که با محروم شدن در اخیر سال بخاطر بدست آوردن پول رشوت لیاقت کیسه بری را نیز نداریم.
بهرحال، ما خود را تلقین نموده این همه را پذیرفته ایم. ولی سوال ایجانست که آیا رئیس صاحب دانشگاه کابل تصمیم دارند جوانان افغانستان را بسوی کادر شدن کشانند یا به طرف مکتب عقیب نشینی داده به کودکستان رسانند.
ما قبول میکنیم که دانشگاه فقیر ما هنوز موفق نشده است تا کدام استندرد درسی ای را جهت یک هدف روشن مهیا سازد. با آنهم، همان اوراق پراگندۀ جمع شده از کوچه و بازار را با هزار مهر و محبت کاپی نموده و با صحافی پوش های هفت رنگ آمادۀ آموختن میسازیم و دوان دوان به آرزوی فردای افغانستان، به صنف درسی میرویم، مگر هنوز در چوکی های خاک آلود نه نشسته ایم که به کومیدین های فلم سر میخوریم.
شاید تعجب آور باشد که در دانشگاه کابل، کومیدین فلم چی جایی دارد، مگر آیینه وار آشکار است که در صنوف شبانۀ دانشگاه کابل به عوض لکچر استادان مجرب، شوتنگ و تمرینات اکتور های کمیدی اجرأ میگردد.
کومیدینی که خود را "قواره" نموده و "اکت" پروفیسور را در حال اجراست، با اولین قدم موزون پرصدا، چشمان را مانند شرابی ها خمار جلوه داده و عینک های ذره بینی را از چشم فرود میآورد، سپس با نگاه های لوده آمیز کلۀ نیمه کل را که شاید از استعمال دخانیات به آن نایل آمده باشد جنبانیده خود را تلقین نموده فکر میکند با شاگردان کدام مکتب ابتدائیه طرف است. در حالیکه خودش "طفلک" هنوز از دانشگاه، حس فراغت را ننموده و حتی تجربۀ تدریس در کودکستان را افکارش رد میکند.
این در حالیست که کوچکترین محصل شبانۀ دانشگاه کابل ده ها کارمند را رهبری نموده و صدها شاگرد به مراتب بهتر از این نوع استادان تقلبی را فارغ داده اند.
جناب کومیدین که تنها نام استادی را شنیده و هنوز از اسیستانتی هم پی نمی برد بعوض شروع نمودن موضوع اصلی قابل تدریس، به اینسو و آنسوی صنف پای کوبی نموده، در هر قدم دو بار خود را قواره میکند. بعد از دقیقه ها "اکشن" و قواره های عجیب و غریب به عنوان اولین و آخرین لکچر میگوید: "از فلان صفحۀ چپتر تا فلان صفحه، کارخانگی است، اگر روز دگه کارخانگی را نیاوردید، باز ما و شما در امتحان! خود تان میدانید دگه!!!".
جناب کومیدین جان! شما هنوز محصل بخش روزانۀ دانشگاه هستید و دار و ندار تان به گوشۀ از بحر افکار محصلین شبانه رسیدگی نمیتواند. اندکی فکر نموده خود را مقایسه نمائید که در مقابل کی ها ایستاده اید. همه دانسته آمده اند، بیاموزند یا خیر!
اینست هدف اساسی دانشگاه ما تا کشتی طوفان زده افغانستان را به ساحل رساند.
این را گویند میدان شعبده بازی! جناب رئیس صاحب پوهنتون کابل و آمر صاحب دیپارتمنت انگلیسی پوهنځى ادبيات!
اینجا کدام مکتب ابتدائیه یا کودکستان نیست تا محصلین بخش شبانه را توهین گونه به کارخانگی طفلانه واداشت و طفل فکران را بر متفکرین و اندیشمندان استاد نمود.
نهایت جای تأثر است که تاریک را تاریکتر سازیم و در مسیر اهداف دست یافتن به روشنایی خاک را بر شعله بپاشیم.
رئیس صاحبان! شما خود قضاوت نمائید، آیا شرم آور نیست، خاک را بچشم خود زنیم و محصلی که کاملاً دور از سویۀ استادی در مکتب ابتدائیه ای باشد، بخاطر کمبود استاد در دانشگاه، وی را تقلب گونه پروفیسور جلوه داده و حیثیت استادان دانشگاه کابل را پا مال سازیم. آیا درست است تا اینهمه حقیقت های تلخ را ردیابی ننموده و در جستجوی راه حل نشویم؟ آیا شرم آور نیست خود و این ملت رنجدیده را باز هم فریب دهیم؟
بالاخره تا بکی!
( تا بکی اولاد افغان تا بکی خاک بازی همچو طفلان تا بکی – عبدالهادی داوی)