کاوه آهنگر
"انکشاف بشری" چیست؟ و وضیعت "انکشاف بشری" در افغانستان چگونه میباشد؟
انکشاف بشری چیست؟
واژه «انکشاف» بیشتر از هر مبحث دیگر درعلوم اجتماعی مورد مناقشه و مناظره دانشمندان قرار دارد. بصورت عموم میتوان از دو مفهوم «انکشاف» در این جا تذکر به عمل آورد؛ مفهوم اولی مربوط تعریف کلاسیک «انکشاف» یا عقاید علمای کلاسیک در مورد «انکشاف» میباشد. و مفهوم دومی آن در بر گیرنده ای نظریات معاصر در مورد پدیده ای «انکشاف» است.
«انکشاف» به مفهوم کلاسیک آن، یک پدیده محض اقتصادی بوده که عبارت از ظرفیت های یک اقتصاد ملی است که باعث افزایش تولیدات ناخالص ملی (GNP) سالانه به اندازه پنج تا هفت درصد و یا زیادتر از آن گردیده و این حالت در دراز مدت تداوم یابد.
در مفهوم کلاسیک، معیار های بسیار خوب برای سنجش انکشاف یک جامعه، استفاده از نسبت های رشد عاید ملی نظر به اوسط نفوس و یا رشد تولیدات ناخالص ملی نظر به اوسط نفوس وجود دارد، شاخص واقعی افزایش تولیدات ناخالص ملی (نرخ رشد پولی تولیدات ناخالص ملی منفی نرخ تورم) تقسیم اوسط نفوس، نشاندهنده اندازه رفاهیت اقتصادی کشور بوده که مقدار واقعی اجناس و خدمات قابل استفاده را برای مصرف و سرمایه گذاری اوسط نفوس کشور نشان میدهد.
شاخص واقعی تولیدات ناخالص ملی ¸ اوسط نفوس = رفاهیت اقتصادی کشور
طوریکه مشاهده شده است، اینطور به نظر میرسد که انکشاف اقتصادی در گذشته در اثر تغیر در ساختار تولید و استخدام بوجود آمده باشد. قسمی که سهم نیروی کار و تولید در بخش زراعت کاهش، و برعکس در فابریکه ها و صنایع خدماتی این سهم افزایش یافته است. بنابراین استراتژی های انکشاف بیشتر به صنعتی ساختن سریع کشورها، مولدیت بخش زراعت، و انکشاف روستا ها توجه مبذول داشته است.
تا قبل از سالهای 1970، «انکشاف» به مثابه یک مبحث تنها اقتصادی شناخته میشد. که هدف نهایی آن بلند بردن سطح تولیدات ملی بود که مفاد بدست آمده از آن، از طریق استخدام، ایجاد فرصت ها و مهیا ساختن شرایط مساعد برای توزیع گسترده مفاد اجتماعی و اقتصادی برای نفوس یک کشور انتقال مینمود. در آن زمان مشکلاتی مانند فقر، بیکاری، و توزیع عاید ملی از اهمیت درجه دوم برای انکشاف برخوردار بودند.
نظریات جدید انکشاف اقتصادی
تجربه های سال های 1950 و 1960، زمانیکه بسیاری از کشور های جهان سوم به اهداف انکشافی خویش نایل گردیدند و تجربه رشد عاید سرانه را داشته اند، ولی بازهم سطح زندگی اکثریت نفوس این کشورها بدون تغیر باقی ماند، برای اقتصاددانان نشان دهنده این بود که در تعریف «انکشاف» اشتباهی صورت گرفته است. بطور خلاصه، در جریان سالهای 1970، انکشاف اقتصادی تعریف مجدد گردید که این تعریف جدید شامل موضوعاتی چون کاهش یا نابودی فقر، عدم مساوات، و بیکاری نیز میشد. بالاخره در گزارشی که از طرف بانک جهانی در سال 1991 به نام «انکشاف جهان» منتشر گردید، در مورد انکشاف چنین تذکر داده شد:
بطور عموم تشریح پدیدهء «انکشاف» و بیان عوامل عقب ماندگی تنها و تنها نمیتواند عامل اقتصادی و معیار های کمی مانند افزایش عاید، اشتغال، و برابری های اجتماعی باشد. بلکه پدیدهء توسعه نیافتگی حقیقت زندگی بیش از 3 میلیارد انسان در جهان است که در شکل احساس عقب ماندگی، درک شخصی از ناتوانی های اجتماعی و در چهره فاجعه و مرگ، نادانی و جهالت، اطاعت از دساتیر مردانی که تصامیم آنها بالای تمامی حوادث حاکمیت مطلق دارد، و بالاخره نا امیدی و انتظار فاجعه، ظاهر میگردد.
همچنان در گزارش انتشار یافته از طرف بانک جهانی ، چنین تذکر صورت گرفته است:
«چالش ها در برابر انکشاف .... بلند بردن کیفیت زندگی است. مخصوصاً در کشور های فقیر؛ بطور عموم همیش برای بهتر ساختن کیفیت زندگی مسئله افزایش در عاید مورد بحث قرار میگیرد، اما بلند بردن کیفیت زندگی چیزی بیشتر از این را ضرورت دارد. کیفیت بهتر زنگی مستلزم تعلیم و تربیه خوبتر، معیار های بلند صحی، تغذی خوب، کاهش فقر، محیط زیست پاک، تساوی در استفاده از فرصت ها، آزادی های بیشتر فردی و یک فرهنگ عالی زندگی میباشد.»
با توجه به تعاریف بالا؛ انکشاف بشری باید منحیث یک روند چند بعدی تصور شود که از یک طرف شامل تغیرات بزرگ در ساختار اجتماع، رفتار مردم، نهاد های اجتماعی و از جانب دیگر باعث رشد اقتصادی، کاهش نابرابری های اجتماعی، و ریشه کن کردن فقر گردد. ساختار فکری، بافت های اجتماعی، شرایط و عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی جغرافیایی، عواملی اند که در جوامع مختلف تاثیرات مختلفی را بر انکشاف بشری وارد میسازند و میتوانند روند انکشاف بشری را به گونه خاصی تغیر جهت دهند.
وضیعت انکشاف بشری در افغانستان:
به این ترتیب ملاحظه نمودیم که انکشاف بشری، روندیست پویا، که نمیشود برای آن تعریف مشخص ارائه داد زیرا نظر به زمان و مکان و تغیرات جوامع، قابل تغیر است. ولی اکثر دانشمندان به منظور شناخت عمیق مفهوم انکشاف بشری و ایجاد ذهنیت خوب در مورد این پدیده ، حداقل به سه عنصر یا سه ارزش اساسی توسعه اتفاق نظر دارند. این سه ارزش مربوط به ضروریات بنيادی انسان میباشند که در هر جامعه و فرهنگ و همه وقت قابل درک اند که عبارت اند از:
· خودکفایی؛ رفع ضروریات اولیه
· احترام به خود؛ ارج گذاشتن به خود در بعد فردی و ملی، برخوردار بودن از حقوق شهروندی
· آزادی؛ آزادی انتخاب، آزادی اندیشه، آزادی بیان
مفهوم خود کفایی شامل بعضی ضروریات اولیه انسان میگردد که در صورت نبود آنها زندگی ناممکن میباشد. این ضروریات اولیه بشر خوراک، مسکن یا سرپناه، صحت و امنیت میباشد. زمانی که در یک جامعه یکی از این ها وجود نداشته باشد، عقب ماندگی و فقر در جامعه بطور کامل ظاهر میشود.
ارج گذاشتن به خود، دومین عنصر جهانی برای «انکشاف بشری» به شمار میرود. در این جا خود-حرمتی به مفهوم وسیع کلمه به کار برده شده که هم بعد فردی را شامل میگردد و هم بعد ملی را.
همه مردم و اجتماعات در پی اشکال اساسی خود- حرمتی میباشند، هر چند آنها خود- حرمتی را در اعمتاد، اصلیت، صداقت، احترام، شرف و شناخت میدانند، اما انواع خود- حرمتی نظر به هر جامعه، فرهنگ، و فکر مردم از هم متفاوت میباشد. بحران های چندین ساله در افغانستان همانطوریکه زیرساخت های مادی کشور را به ویرانه تبدیل کرد، بنیاد های اخلاقی- فرهنگی جامعهء ما را نیز در هم ریخت. یکی از اساسی ترین مشکلاتی که ما امروز با آن مواجه ایم بحران اعتماد و نداشتن احساس ملی و فرهنگ خودی در بین افغانهاست. برای رسیدن به «اعتماد» نزدیکترین راه تقویت فرهنگ ملی و بوجود آوردن الگو های ملی است که بتوان در محور آن الگو ها همه مردم افغانستان را جمع نمود. اما باید محتاط بود تا این الگو ها برخواسته از متن فرهنگ ملی کشور باشد نه لعبتک های وارد شده از خارج و بیگانه با فرهنگ ملی مردم افغانستان. بحث اینکه چی چالش های در تقویت فرهنگ ملی و خلق الگو های ملی فرا راه ما وجود دارد بحثی است جدا از موضوع مورد پرداخت این نوشته.
سومین و آخرین ارزش جهانی که برای تعبیر واژه انکشاف به کار میرود، عبارت از احساس آزادی انسان است. آزادی که در این جا منظور از آن است؛ سه عنصر مهم را با خود حمل میکند که عبارتند از: آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی انتخاب. آزادی در این جا عبارت از رهایی از قید و بند هر گونه شرایط مادی و معنوی بیگانه ها و هم چنان رهایی از بردگی اجتماعی؛ جهالت، بیچارگی، بدبختی، عرف و سنت های مبتذل و باور های جزمی و کوته فکرانه است که در مفهوم اخیر، آزادی بیشتر جنبه عقلانیت یا عقلگرایی را به خود میگیرد.
ما در جامعه ای خود دو ارزش اول را اصلا نداریم و ارزش سومی که همانا آزادی انتخاب، آزادی اندیشه و آزادی بیان است نیز در جامعه ای ما به شکل اساسی و نهادینه وجود ندارد. با آنکه در تبلیغات دولتی همه جا صحبت از آزادی است و عملاً مردم افغانستان طی دو انتخابات (انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات پارلمانی) به پای صندوق های رای رفتند و آزادی انتخاب را به نمایش گذاشتند، اما چون سطح درک عمومی از این پدیده ناچیز و ضعیف است، به جرئت گفته می توانیم که مردم ما قادر نشدند اراده ای خود را آنگونه که خود می خواهند به اجرا بگذارند. همچنان در رابطه به آزادی بیان باید خاطر نشان ساخت با آن که امروزه در افغانستان سیستم سانسور مطبوعات وجود ندارد اما از آنجاییکه محافظه کاران و سنت گرایان با قوت در فضای سیاسی کشور و تشکیلات دولتی حضور دارند، هیچ تضمینی برای اینکه نویسنده بنا بر عقاید و نوشته هایش محاکمه نگردد و راهی زندان نشود، وجود ندارد.
طبق برآورد های سازمان ملل متحد افغانستان یکی از پنج فقیرترین کشور های جهان به شمار میرود که بیشتر از شش دهم حصهء نفوس آن در تحت خط سرخ فقر به سر میبرند. بنابراین عمده ترین کارکرد دولت افغانستان باید تهیه نمودن وسایل اساسی زندگی تا حد امکان برای بیشتر نفوس باشد. همانطوریکه در اکثر کشور های جهان دولت ها چنین می کنند، زیرا بدبختی و بیچارگی از سبب کمبود غذا، سرپناه، صحت و محافظت بوجود میاید. به این ترتیب، ما میتوانیم ادعا کنیم که انکشاف اقتصادی یک شرط ضروری برای بلند بردن کیفیت زندگی که همانا «انکشاف بشری» است، میباشد.
مهمترین مسأله ای که در مبحث «انکشاف» افغانستان باید به آن توجه جدی صورت گیرد، مسأله ای تعلیم و تربیه است. در صورتی که ما بتوانیم نسل آینده را با شیوه های مناسب و درست تعلیمی و تربیتی تربیه کنیم بدون شک به دومین ارزش اساسی در انکشاف که عبارت از احترام و ارج گذاشتن به خود در بعد فردی و ملی است، دست خواهیم یافت و از بحران عدم اعتماد عبور خواهیم کرد و برای دست یابی به ارزش سومی یعنی آزادی؛ آزادی انتخاب، آزادی اندیشه و آزادی بیان، راه را هموار خواهیم نمود. جامعه ای که افراد آن به همدیگر در سطح فردی و ملی احترام دارند و برخوردار از قدرت تحمل افکار و اندیشه های همدیگر ولو مخالف و متضاد هستند، بی تردید می تواند همچون کتله ای واحد و یکپارچه عمل کند و همه نیرو ها، استعداد ها و منابع مادی و معنوی خویشرا در راستای انکشاف و توسعه ای خویش بکار گیرد و به اولین شرط انکشاف یعنی خود کفایی دست یابد.
از آنجاییکه انکشاف حادثه ای آنی و ناگهانی نبوده بلکه روندی است که برای تحقق خود نیاز به زمان دارد، باید در برنامه ریزی های مان برای انکشاف و توسعه ای افغانستان عنصر زمان را در نظر بگیریم و شتابزده عمل نکینم. با قد بر افراشتن چند ساختمان بزرگ در نقاط مختلف شهر و با استفاده از کالا های مصرفی و زرق و برق دار کشور های خارجی ما نمی توانیم ادعای انکشاف و توسعه نمائیم. وقتی ما به انکشاف و توسعه می توانیم دست یابیم که انبوه عظیمی از مشکلات و نابسامانی های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را که دامنگیر ماست با برنامه ریزی سنجیده شده و دقیق و مدیریت متعهد و سالم پشت سر بگذاریم.
يادداشت: اين نوشته در همکاری با آقای کاووس جهش تدوين گرديده است.