عثمان نجیب
چرا خراسان سوته مسلمان نیست؟
یعقوب لیث صفار خاین و دشمن اجدادش بود!
بخش نخست
نه میدانم چرا سرزمین ما را به طور کل ( اوغانستان سوته مسلمان ) میگویند و این لقب بدعیب از کدام گاهی وارد ادبیات گفتاری مردمان کشور ما شده، سرنخی به دست نیست. چون معلوم میشود کسانیکه این لقب طعنهآمیز را بالای سرزمین ما گذارده اند، تاریخ راستین دلاوری و شاهکاریهای مردمان خطهی ما در نبرد با اعراب را آگاهی نه داشته یا داشته، مگر به طور استهزایی چنین خطابش میکنند. استهزایی مانند دگرسازی نام خراسان به افغانستان. چون تاریخ نشان میدهد که کابل شاهان (۲۵۵) سال و اندی بیش در برابر تهاجم اعراب ایستایی کرده و با کامیابی و ناکامیهای جنگی، سرانجام پیروز میدان نبرد بر ضد اعراب متجاوز شده و هرگز شکست نه میخورند. نورالدین محمد عوفی بخاری، تاریخنگار، زندهگینامه نویس، مترجم و ادیب خراسانی باشندهی اواخر سدهی ششم و اوایل سدهی هفتم هجری ملقب به محمد بن محمد عوفی بخاری و سدیدالدین محمد عوفی یا مشهور به نورالدین بوده و تاریخنگاران وی را از اعقاب عبدالرحمان بن عوف از صحابه پیامبر اسلام میدانند و به خالق کتاب جوامع الحکایات و الروایات در کتابش اندر این باب یاد کرده. بخشهایی از این کتاب ارزشمند تاریخی به نام، برگزیدهی جوامع الحکایات، شاهکارهای ادبیات فارسی چاپ شده و به اهتمام دکتر جعفر شعار، تحت نظر دکتر پرویز ناتل خانلری و دکتر ذبیحالله صفا این گونه: «…جوامع الحكاياتذيعقوب لیث و رتبيل آورده اند که یعقوب لیث را خدای تعالی او را همتی عظیم داده بود. چنانکه خود را از حضیض مذلت به اوج رفعت و دولت برآورد و بسیار خطرها اقتحام کرد تا کارش از ارتکاب مهالك به ضبط ممالك ادا كرد و چون صالحنصر از او بگریخت و به رتبیل پیوست او را تحریض کرد تا لشکرها جمع کرد و روی به دفع یعقوب لیث آورد و رتبيل حشمها جمع کرد و صالح نصر را بر مقدمه بفرستاد . و چون یعقوب لیث حکایت آمدن او بشنید پیران را بخواند و با ایشان مشاورت کرد که تدبیر دفع رتبیل چگونه باشد؟ ایشان گفتند: «روی به جهاد او باید آورد. اگر چه لشکر تو اندك است ولكن اعتماد بر فضل خدای عز وجل باید کرد که: كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله و لكن تابه مكر و خداع خصم را قهر توانی کرد، گرد مصاف بر نباید آمد.» پس یعقوب لیث لشکر خود را عرض داد سه هزار سوار بیش نبود. روی به مصاف رتبیل نهاد و چون به بست رسید برایشان تماخره می زدند که بدین قدر سوار با رتبیل مصاف خواهد کرد پس یعقوب لیث روی به حیلت و تدبیر آورد و دو کس را از معتمدان خود به رسالت به نزديك رتبيل فرستاد و گفت: د او را بگویید که من میخواهم که به خدمت تو پیوندم و در پیش تو جان سپاریها کنم. من این قدر دانم که مرا مجال مقاومت تو نباشد. اگر من بگویم که من به خدمت او می روم این لشکر مرا متابعت نکنند و تواند بوده که مرا و اتباع مرا بکشند و من با این جماعت میگویم که با او مصاف خواهم کرد تا ایشان با من موافقت کنند چندانکه به خدمت تو رسم به تو پیوندم ایشان را به ضرورت با من موافقت باید کرد و چون رسولان يعقوب به رتبيل رسیدند و رسالت ادا کردند رتبیل را این معنی عظیم موافق نمود که از دست منجر شد. یعنی با گروه اندک که به فرمان خدا بر گروه بسیار نماخره زدن تمسخر کردن یعنی سان دید. پیروز شدند. امکان دارد. همینکه یعقوب در رنج بود و هر ساعت به ولایت او تاختی و طرفی از ولایت بردی. پس رسولان را خوشدل باز گردانید و به یعقوب لیث پیغامهای خوب داد و او را به تربیت امیدوار کرد و یعقوب رسولان به تواتر میفرستاد و با لشکر خود می گفت که ایشان را به جاسوسی میفرستم، و غرض او آن بود تالشکرش را دل نشکند و چون لشکرها در مقابله یکدیگر افتادند، رتبیل، صالح نصر را باز خواند و گفت: چون خصم به طاعت آمد محاربت را ترک باید گفت. و روزی به جهت ملاقات را معین کردند و رتبیل را قاعده ای بود که بر اسب ننشستی و تخت او را جماعتی از مفردان در دوش نهادندی و او بر آن تخت نشستی چون صفها راست کردند، و رتبیل بر تخت نشست لشکر را فرمود تا از دو طرف تخت او صف زدند و یعقوب لیث با سه هزار مرد شمشیر زن خونخوار در میان هر دو صف در تاختند و نیزه ها از پس اسبان می کشیدند و زره ها در زیر قباها پوشیده بودند و خدای عز وجل لشکر او را کور گردانید تا نیزه های ایشان ندیدند و چندانکه يعقوب ليث نزديك رتبیل رسید سر فرود آورد که خدمت میکنم و نیزه برگردانید و بر سینه رتبیل زد و او را بر جای بکشت و لشکر او چون صاعقه حمله آوردند و شمشیر در نهادند و روی زمین را از خون دشمنان رنگ دادند. چون کفار سر رتبیل بر سر نیزه دیدند، روی به هزیمت نهادند و آن روز کشتنی عظیم رفت و عروس فتح از زیر نقاب تعذر برون آمد و یعقوب بافتحی تمام بازگشت و روز دیگر، شش هزار سوار کفار به سیستان فرستاد و شصت مقدم را بر پشت در از گوش نشاندند و از گوشهای کشتگان در گردن ایشان حمایل کرده به بست فرستاد و از خزاین و اموال آن یافت که و هم از ادراک آن عاجز آمد و صالح نصر از این معرکه بگریخت و نزديك ملك زاولستان رفت و يعقوب به ملك زاولستان کی فرستاد…»، پس معلوم و آشکار و به قول خود اعراب متجاوز اظهرمنالشمس است که بومیان سرزمین ما نه به زور سوته بل در نتیجهی نیرنگ و اغواگری یعقوب لیث صفار از پا افتادند. یعقوب لیث، کسی که بیشترینها وی را گویا عیار و کاکه میگویند، چیزی نه بوده جزء مجری امر اعرابی که در لشکرکاهها پایکاههای غارتگری داشتند. یعنی یعقوب هم خودش را در دربار قدرت عربها جا زده بود تا به قدرت برسد و رسید. همانگونه که بشر نه توانسته و نه میتواند دیرینه شناسی پیدایش خودش را از گمانهای فرضیهگیری به سرانجام قطعی برساند و ثابت کند مبدأ پیدایش آن کدام زمان بوده، همان سان هم نه میتواند تاریخ معینی برای آغاز مهاجرتهای خود را ارایه بدهد. خط فاصل تفاوتهای اندیشه برای بودش انسان و سپس مهاجرتهای وی درست در گذشتهنگری ادیان و جوامع مدنی و شهروندی تبلور دارد. اگر فرضیههای بشری را کنار گذاشته و مهاجرت را در پناه دین جستوجو کنیم، مبدای مهاجرت دینی به دوران بنیاسراییل و حتا پیش تر از آن اشاره میرساند و یا وقتی حضرت نوح با کشتی سرزمین خودش را ترک کرده و دل به دریا زده، مهاجرت را اساس میگذارد و مهاجرت در انتظامیافتهترین حالت دینی از تاریخ هجرت پیامبر و یاران شان منشأ میگیرد، ارچند گروهی از یاران شان به دستور خود شان سوی نجاشی شاه عیسایی حبشه مهاجرت کرده و پناهنده شدند. مگر تاریخ مهاجرت از روز حرکت پیامبر به سوی مدینه محاسبه میشود که با سرزمین مکه از بلندای کوهی بدرود گفت. اما محاسبهی این مهاجرت دینی تنها بر پیروان پیامبر اسلام است، چون هر پیامبری که در گذشته هجرت کرده یا با بخشی از پیروانش بوده و یا هم مانند حضرت یوسف به مهاجرت اجباری و ناخواسته کشانیده شده است تا آن که سالها پسا بیرون کشیدنش از چاه و فروشش در بازار بردههای مصر خانهوادهی خود را هم به ترک وطن اصلی و رفتن سوی مصر امر کرد. رضای خدا در هرکاری برای بندهگانش بدون استثنا بوده، مگر مرتبت دهی بر اساس داشتن شاخصههایی که در میان بندهگانش است. گفتیم که مهاجرت در ادیان هم وجود داشته و به روایتهای دینی بهترین مهاجرت ارچند اجباری و ناخواسته از حضرت یوسف و سپس مهاجرت پیامبر با حضرت ابوبکر صدیق و بعدها پیوستن تعداد دگری با ایشان بوده که در مدینه رفتند و استقبال بینظیری شدند. همهی این مهاجرتها در نوع کلی شان، پناهنده شدن از زادگاه خود وابستهگی به یک جبر زمان داشته و هیچ مهاجرتی داوطلبانه نه بوده است. این گونه مهاجرتها کمتر گروهی و بیشتر خانهوادهگی اند برای هدف اقتصادی و پوشش امنیتی شخصی. مگر مهاجرتهای هجومی، اقتصادی و جابهجایی منجر به کشتارها و کشتنها و کشتنشدنها مانند رفتن سوی کلیفورنیای آمریکا یا هالند و یا کانادا، همهی ترکیهی امروز همه گروهی بوده اند که ویرانیها و کُشندهگیها را در پیداشته اند. پیشینهی مهاجرتهای دینی نشانههای خوبی نه دارند، حتا اگر میزبانان در کشوری یا قلمرو خودشان دعوتنامهیی از پذیرفتن مهاجران بدهند، مانند دوران مهاجرت حضرت حسین که به اساس موج زیادی از دعوتنامهها هجرت کرد، مگر هنگامی که او با باروبنه و دودمان نزدیک به خود و یاران خود سرزمین پدری را ترک کرد تا به آنان بپیوندد، همان دعوتکنندهها او را نه پذیرفته و حمایت هم نه کرده و حتا اجازهی برگشت او را هم برایش نه دادند تا سرانجام با بستهگان و یاران شان شهیدش ساختند و ماجرای کربلا به وجود آمد. همچنان بیشترین اعراب در نتیجهی لشکرکشیها به سرزمینهای دگران، زمینههای بودوباش شان را در پی یک مهاجرت هجومی خونین رقم زده و سدهها آنجاها ماندگار شدند. مانند ساکن شدن دایمی و زاد و ولد قوم عرب که پسا از اشغال کشور ما پاینده شدند و حتا مراتب بالاتر قدرت سیاسی و اجتماعی را در دست داشتند، سپس عشیرهها و گروههای ساختهگی خواجهها، سادات، آغاها و پیرهای دروغین را بالای جامعهی ما تحمیل کردند که ۹۵ در صد خود آنان آلوده به فساد و فحشا و بدکرداری اند و زیر نامهایی که نوشتم صدها سال است مفتهخواری دارند و بس. برخی از این مهاجران هجومی مذهبی مانند سادات که تشکیل ژنتیکی پیدایش خود شان از تجاوز اعراب بر مادران شان در دوران اشغال بوده و پدران شان هم معلوم نیست و به قول عام مردم ما حرامیها اند، برخی این بدبختها خواهان همبستری یک شب نخست عروس با خودشان میباشند. هیچ منبع و منهجی هم در دست نه داریم که سادات یا خواجهها یا پیران ساختهگی ربطی به پیامبر اسلام داشته باشند. بگذریم از دراز شدن گفتار مان. اینجا بحث ما پیرامون مهاجران عصر خودمان و در همین زمانی است که جهان غرب و کمتر شرق منادیان دروغگفتار حفاظت حقوق بشری اند و یا کشورهای اسلامی که از آزادیها سخنی نهدارند، مگر برای پیشبرد اهداف شان اسلام را بدون مرز تعریف و در عمل هرچه انجام میدهند خلاف گفتارشان و خلاف احکام اسلام و به ویژه در امور مهاجران و برخوردهای شان با مهاجران که بدتر از یک یهود است. ترکیهی اردوغانی، ایران خامنهیی، پاکستان شهبازخانی، در صدر بدرفتاریهای غیر انسانی با مهاجرین قرار دارند. تصویرهای اخیری که از برخورد گویا استادان در مدارس ایران نسبت به وحشی گری در برابر دانش آموزان مهاجر کشور ما پخش شده و یا برخورد شقیانهی سازمان ورزشی ایران در برابر آن هموطن ورزشکار ما که در مسابقات حریف ایرانی خود را مواجه به شکست کرد بود و صدها مورد اقدامات غیر انسانی بازدارندهی زندهگی برای مهاجران وطن ما در ایران و پاکستان و ترکیه مو در بدن انسان راست میکنند. اینکارها را بیشتر دولتهای این سه کشور انجام میدهند. پسا انتظام امور جهانی و توافق برای ایجاد سازمان ملل متحد بود که زیر مجموعههای جهانی آن هم یکی پیدگری اساس گذارده شدند. کنوانسیونها، سازمانها و کمیتههای امور پناهندهگان و مهاجران و بیجا شدهگان با تشکیلات عریض و طویل دلار بزن بخشی از این زیرمجموعهها اند و حصول توافقات جهانی برای پذیرش بیجاشدهگان و مهاجران گریزان از جنگ یا سختگیریهای سیاسی و تفتیش عقاید در کشورهای مبدا روزانهی خوبی بودند برای قطع نه شدن امید انسانها از انسانیت در شرایط اضطراری و استثنایی شان. مگر این سازمانها هم بیشتر فعالیتهای جاسوسی داشتند و دارند، علیالرغم آن هم ظاهراً کمککننده هایی برای مهاجران داخلی و خارجی کشورها بودند و میباشند، بهتر بنویسم که از بود شان از نهبودشان به. تازهترین مداخلات و لشکر کشیهای غربیها تحت رهبری آمپریالیسم آمریکا از ۱۱ سپتامبر تا کنون به کشور هایی چون افغانستان و عراق و مداخلات مستقیم و غیر مستقیم آنها در نا امنسازی سوریه، لبنان، یمن، لیبیا، فلسطین، اوکرایین و بسا کشورهای دگر سبب ایجاد بحرانهای غیر قابل مهار منتهی مهاجرتهای گروهی شدند. کشور ما پسا فرار غنی مهاجرتهای گروهی را تجربه کرد که تصور آن هم نه میرفت. مهاجرت ناکزیری گروهی مردم سوریه و اوکرایین به اروپا در سال ۲۰۱۵ طبق فراخوان و سیاست دروازههای باز ورودی از سوی مرکل تجربهی کامیابی بود که انجام شد
دنباله دارد