جنرال عبدالواحد خرم
داستان كوتاهی از فرمانروایی كرزى
……………………………………………
از کتاب : چالش های عمده ی دولت داری در افغانستان
به قلم : جنرال عبدالواحد خرم
مدتـى در ارگ ر ياسـت جمهـور ى در سـال 2003 میـلادى بـا گذشـتن از آزمـون در دفتـرمطبوعاتـى كـه رئیـس آن آقـاى جاو يـد لوديـن بـود بـا حقـوق ماهانـه 10000 افغانـى معـادل 200
دالـر امریکايـى کار می نمـودم و طبـق معمـول، همـه كارمنـدان ارگ دور يـک ميـز بـزرگ دورهـم نشسـته بـا كـرز ى نـان چاشـت را صـرف می کرديـم
كـرز ى در جريـان غذاخـور ى، متوجـه همـه بـود و يـگان يـگان شـوخی ها یـا خوش طبعـىمی کـرد و اغلـب سـر ایـن میـز در جریـان نـان خـوردن، یـک یـا دو وزيـر كابينـه نيـز حضـور
می داشـتند. رئیس جمهـور کـرز ی بـا رؤسـای داخـل ارگ و وزیـران نیـز شـوخ طبعی داشـتنمازخـوان بـود و نمـاز ظهـر را در مسـجد جامـع ارگ ادا می کـرد
بـه دسـتور آقـاى لوديـن در دو ، سـه دیـدار رئیس جمهـور بـا مـردم ولايـات، بـه منظـورتهيـه ی گـزارش اشـتراك داشـتم. مـردم بیشـتر متوجـه سـخنان رئیس جمهـور کـرز ی نبودنـد
امـا از حضـور در ارگ شـادمان بودنـد تـا می توانسـتند عکس هـای یـادگار ی می گرفتنـد
رئیس جمهـور كـرز ى بـا ادبيـات ویـژه ی خـودش صحبـت مـی کـرد و اسـتقبال می شـد و بـاکـف زدن مهمانـان اسـتقبال می گردیـد. نعره هـاى بلنـد تكبيـر فضـا را می پیچانـد، امـا نتايـج
چنیـن دیدارهـا روشـن بـود کـه هرگـز بـه دشـوار ی های مطـرح شـده از سـوی مـردم، رسـیدگی
صـورت نخواهـد گرفـتمردم همه خوشحال بودند و شب در تلويزيون ملى در سرخط خبرها هركدام عكس هاى
خـود را بـا رئیـس جمهـور می ديـد و بـه دوسـتان لاف می زدنـد، خوشـحال بودند و ایـن را افتخارمی دانسـتند كه "من ديروز حضور جلالتماب بودم و تو مرا در تلويزيون تماشـا نكردى؟
محـور سـخنان «ولسمشـر !!» را دروغ، وعده هـای خـام، نيرنگ با چشـمك زدن ها تشـکیل
مـی داد، خـوش بـود كـه او را ناجـى ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ بگوينـد و سـتایش كننـد. بـار ى آقـاى لوديـن بـاصداقـت كامـل خواهـان تقـرر بنـده بحيـث یکـى از اتشـه هاى نظامـى در كشـورهاى شـورو ى
پیشـین گرديـد كـه مـن آن را رد كـردم و از آنـان انتظـارات بالاتـر داشـتم و بعدهـا متوجـه شـدمسـخت اشـتباه كرده ام
آقـاى لوديـن، بـار ديگـر خواهـان گماشـتن بنـده بـه عنـوان والـى جوزجـان شـد كـه كـرز ى
و امریکاییـان مخالفـت كردنـد. كارمنـدان مطبوعـات همـه شـادباش گفتنـد و محفلـی درهـرات رسـتورانت شـهر نـو گرفتنـد، امـا مـن کـه بـا خصايـل كـرز ى كـه ثبـات فكـرى نداشـت
آشنا شده بودم، از دل نمی خواستم در ارگ كار كنم و يا نماينده ی و ی در يك ولايت باشم هـر روز بـا دیـدن واقعیت هـای تلـخ دلتنگ تـر می شـدم، چـرا کـه از شـيوه ی حكومـت دار ى کـرز ی خوشـم نمی آمـدسـرانجام خـود را كانديـد پارلمـان سـاختم کـه در نتیجـه نتواسـتم بـه آنجـا راه یابـم. پس از
شكسـت