اکبر بٌران
کاهش فقر در افغانستان از مسیر تجربه دیگران: درس هایی از بنگلادش، رواندا و نیجر
مقدمه
افغانستان از جمله کشورهایی است که با فقر گسترده و ساختاری مواجه است؛ به طوری که بیش از ۹۰ درصد جمعیت آن در وضعیت فقر یا در معرض خطر آن قرار دارند. عوامل متعددی مانند جنگ های طولانی مدت، ضعف نهاد های رسمی، ناتوانی در ارائه خدمات عمومی اساسی، و وابستگی گسترده به کمک های خارجی در تداوم این بحران نقش داشته اند. با این حال، امیدواری همچنان وجود دارد؛ چرا که کشورهای دیگری با شرایط مشابه—نظیر بنگلادش، رواندا و نیجر—توانسته اند مسیرهای موفقی برای خروج از فقر طراحی و اجرا کنند.
تجربه این کشورها نشان می دهد که حتی در شرایط ناامنی، کمبود منابع و ساختارهای شکننده، می توان با تدوین سیاست های هدفمند در سه حوزه چون تعلیم و تربیه، حکومتداری خوب و توسعه زراعت، تحولات مثبت و پایدار ایجاد کرد. بررسی این مسیرهای توسعه، می تواند برای افغانستان الهام بخش باشد و به سیاست گذاران کمک کند تا راهکارهایی بومی شده و واقع گرایانه برای کاهش فقر طراحی نمایند. این تحلیل تلاش دارد تا با نگاهی تطبیقی، درس هایی عملی از مسیرهای موفق دیگر کشورها ارائه دهد، تا ممکن افق جدیدی در مسیر توسعه و بهبود معیشت مردم افغانستان گشوده شود.
بخش اول: تعلیم و تربیه – زیربنای توسعه انسانی و کاهش فقر
۱.۱ تجربه بنگلادش: آموزش با مشارکت جامعه مدنی و نوآوری دیجیتال
بنگلادش با جمعیتی بیش از ۱۶۰ میلیون نفر، توانسته است با اتکا به مشارکت فعال و هدفمند نهاد های غیرحکومتی مانند BRAC و JAAGO، پوشش تعلیم و تربیه ابتدایی را به بالای ۹۰ درصد برساند. سازمان BRAC به عنوان بزرگترین ارائه دهنده تعلیم و تربیه غیررسمی در جهان، نقش کلیدی در دسترسی کودکان محروم به آموزش ایفا کرده است. از سوی دیگر، سازمان JAAGO با ایجاد مکاتب دیجیتال و ارائه آموزش آنلاین در مناطق دورافتاده، زمینه تعلیم و تربیه هزاران کودک را فراهم ساخته است. دولت بنگلادش نیز با اتخاذ سیاست های آموزشی مبتنی بر برابری جنسیتی، موفق شده است تا توازن چشمگیری میان تعداد دانش آموزان دختر و پسر ایجاد کند.
درسی که می توان از تجربه ی بنگلادش برای افغانستان گرفت این است که نهادهای غیرحکومتی می توانند نقش مؤثری در رساندن خدمات آموزشی به دختران، مناطق ناامن و کم برخوردار داشته باشند. استفاده از فناوریهای آموزشی از جمله آموزش آنلاین، اپلیکیشنهای آموزشی، و محتوای دیجیتال می تواند به گسترش دسترسی به آموزش باکیفیت کمک کند. همچنین برای جلوگیری از کار موازی و افزایش اثربخشی، ضروری است که این نهاد ها تحت یک چارچوب یا چتر هماهنگ فعالیت کنند تا هم افزایی و بهره وری بیشتری در بخش آموزش حاصل گردد.
۱.۲ تجربه رواندا: استفاده از فناوری و رویکرد متمرکز دولت
رواندا پس از تجربه تلخ نسل کشی در سال ۱۹۹۴ میلادی، تعلیم و تربیه را به عنوان یکی از پایه های اصلی بازسازی ملی خود برگزید. این کشور با اجرای برنامه هایی نوآورانه مانند «یک لپ تاپ برای هر کودک» و راه اندازی صنف های هوشمند، توانست گام های بلندی در جهت ارتقای کیفیت آموزش بردارد. دولت رواندا از طریق وزارت تعلیم و تربیه و با پشتیبانی گسترده شرکای بین المللی، پروژههای مبتنی بر فناوری را در نظام آموزشی خود نهادینه کرده است. علاوه بر این، توجه ویژهای به آموزش شهروندی و صلح داشته تا از بازتولید تنش ها و درگیری های قومی جلوگیری شود و مسیر همزیستی مسالمت آمیز را برای نسل های آینده هموار کند.
درس مهمی که افغانستان می تواند از تجربه رواندا بیاموزد این است که ادغام فناوری در تعلیم و تربیه، حتی در سطح ابتدایی، می تواند نقش چشمگیری در افزایش انگیزه و مشارکت نسل جوان داشته باشد. از سوی دیگر، گنجاندن مفاهیمی چون شهروندی، حقوق بشر و فرهنگ صلح در محتوای آموزشی، ضرورتی انکارناپذیر است تا راهی برای عبور از خشونت، جنگ و برادرکشی گشوده شود و بنیان جامعه ای آگاه، مسئول و همدل بنا گردد.
۱.۳ تجربه نیجر: آموزش دو زبانه و مشارکت محلی
کشور نیجر که یکی از پایین ترین رتبه ها را در شاخص توسعه انسانی دارد، در سال های اخیر تلاش کرده است تا با بهره گیری از زبان های مادری در آموزش ابتدایی، سطح یاد گیری کودکان را ارتقا دهد. این رویکرد، که بر درک بهتر مفاهیم توسط شاگردان در سال های نخست تحصیل تأکید دارد، توانسته است به بهبود کیفیت آموزش در مناطق دورافتاده کمک کند. همچنین آموزش بزرگسالان، به ویژه در جوامع روستایی و عشایری، از طریق برنامه های غیررسمی گسترش یافته است تا فرصت های یاد گیری برای همه اقشار جامعه فراهم شود.
درس مهمی که افغانستان می تواند از تجربه نیجر بیاموزد، توجه به تنوع زبانی و بهره گیری از زبان مادری در آموزش ابتدایی است. استفاده از زبان های ملی/محلی چون فارسی/دری، پشتو، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پشه یی، نورستانی، پامیری و دیگر زبان ها در سال های نخست آموزش می تواند درک مفاهیم پایه را تسهیل کرده و نرخ سواد را در میان کودکان افزایش دهد. از سوی دیگر، گسترش برنامه های سواد آموزی بزرگسالان، به ویژه برای زنان، ضرورتی حیاتی است. توانمند سازی زنان از طریق آموزش می تواند نقشی کلیدی در کاهش فقر ایفا کند، زیرا زنان اغلب تصمیم گیرندگان اصلی در مصرف خانوار هستند و افزایش آگاهی آنان، مستقیماً بر کیفیت زندگی خانوادهها تأثیر می گذارد.
بخش دوم: حکومتداری خوب – کلید توانمند سازی نهادها و مبارزه با فقر
۲.۱ تجربه بنگلادش: حکمرانی مشارکتی و ظرفیت سازی دولتی
بنگلادش در سال های اخیر با اجرای برنامه های منسجم آموزش برای کارکنان دولت، مبارزه با فساد از طریق به کارگیری سیستم های دیجیتال، و تقویت نهاد های محلی، گام های مهمی در راستای بهبود ساختار حکمرانی برداشته است. این کشور با تمرکز بر شفاف سازی فرآیند های اداری، بهره گیری از فناوری اطلاعات و ایجاد ظرفیت در سطوح محلی، توانسته است اعتماد عمومی را تا حدی بازسازی کند و روند ارائه خدمات دولتی را کارآمد تر سازد.
درس مهمی که افغانستان می تواند از این تجربه بیاموزد، مشارکت واقعی و معنادار همه اقوام و گروههای ساکن در کشور در ساختار حکمرانی است. تقویت حس تعلق و اعتماد تنها زمانی میسر است که همه گروهها نقش و سهم خود را در تصمیم گیری ها و مدیریت امور عمومی بیابند. پس از ایجاد این بستر اجتماعی و سیاسی، استفاده از سیستم های دیجیتال، مانند سیستم های ثبت زمین، پرداخت حقوق و ارائه خدمات عمومی، می تواند در کاهش فساد و افزایش شفافیت مؤثر باشد. این مسیر در چارچوب یک نظام غیرمتمرکز، پاسخ گو و همه شمول می تواند به تحقق حکمرانی بهتر و توسعه پایدار در افغانستان منجر شود.
۲.۲ تجربه رواندا: حکمرانی مشارکتی و کارآمد
رواندا پس از فاجعه نسل کشی سال ۱۹۹۴میلادی، حکمرانی را به مهم ترین محور بازسازی ملی خود تبدیل کرد. این کشور با اجرای سیاست هایی نظیر برنامهی Imihigo – که به عنوان نوعی قرارداد عملکردی میان دولت مرکزی و مقامات محلی برای تحقق اهداف توسعه ای مشخص شناخته می شود – توانست ساختار حکومتداری خوب را شفاف تر و پاسخ گوتر سازد. همچنین با تمرکززدایی اداری، فرآیند تصمیم گیری و تخصیص منابع به سطح محلی منتقل شد تا مشارکت واقعی مردم در اداره امور افزایش یابد. در کنار این اقدامات، سیستم های نظارت مردمی و حسابرسی داخلی نیز راه اندازی شدند تا شفافیت در عملکرد دولت تقویت شود و اعتماد عمومی ترمیم یابد.
درس هایی که افغانستان می تواند از تجربه رواندا بیاموزد، متعدد و قابل تأمل است. اتخاذ یک نظام غیرمتمرکز واقعی که در آن سطوح ایالتی و محلی دارای اختیار و ابزار کافی برای تصمیم گیری باشند، می تواند به تقویت مشارکت مردمی و افزایش کارآمدی منجر شود. این تمرکز بر پاسخگویی و عملکرد محوری، می تواند گام مهمی در بازسازی اعتماد شکسته میان مردم و حکومت باشد. در نقطه مقابل، تداوم خشونت ساختاری، نسل کشی خاموش و آپارتاید جنسیتی در افغانستان نه تنها این شکاف اعتماد را ترمیم نمی کند، بلکه آن را عمیق تر می سازد. بازسازی اعتماد اجتماعی در افغانستان بدون تغییر بنیادی در ساختار قدرت و اولویت بخشی به حکمرانی مشارکتی و عادلانه، امکان پذیر نخواهد بود.
۲.۳ تجربه نیجر: حکمرانی در بستر ناامنی و فقر
نیجر، با وجود چالش های امنیتی فراگیر مانند ناامنی های مرزی و وقوع کودتاهای مکرر، در سال های اخیر تلاش کرده است تا با اتکا به حمایت سازمان های بین المللی، ظرفیت های مدیریتی و حکمرانی محلی را تقویت کند. یکی از نمونه های بارز این رویکرد، اجرای برنامه ای تحت عنوان (برنامه توسعه شهرستانی) است که هدف آن واگذاری مسئولیت ها و منابع به نهاد های محلی برای پیشبرد پروژههای توسعه ای متناسب با نیازهای هر منطقه بوده است. این اقدامات، در کنار ایجاد فضا برای مشارکت جوامع محلی، نوعی حکمرانی بومی و پاسخ گو را شکل داده اند که با بافت اجتماعی و امنیتی خاص کشور همخوانی دارد.
درس مهمی که افغانستان می تواند از تجربه نیجر بیاموزد، تمرکز بر استفاده از ظرفیت نهاد های محلی در مناطق کمتر توجه شده و یا ناامن است. شوراهای قریه، شوراهای انکشافی محلی و نهادهای مذهبی مانند مساجد و تکیه خانه ها، می توانند به عنوان ستون های اجرایی خدمات عمومی ایفای نقش کنند؛ به ویژه در مناطقی که دولت مرکزی به دلیل محدودیت های امنیتی، اداری و بودجوی حضور کمرنگی دارد. چنین رویکردی نه تنها موجب انسجام عملکرد نهادهای رسمی می شود، بلکه زمینه ساز تحقق اهداف توسعه ای، به ویژه در حوزه کاهش فقر، به شیوهای متناسب با شرایط محلی خواهد بود.
بخش سوم: زراعت – پایه معیشت روستایی و کاهش فقر و نابرابری
۳.۱ تجربه بنگلادش: انقلاب سبز و کاهش فقر روستایی
بنگلادش در سال های اخیر توانسته است با اجرای مجموعه ای از سیاست های هوشمندانه و فراگیر در بخش زراعت، تحولی چشمگیر در معیشت روستاییان ایجاد کند. اقداماتی مانند توزیع تخم های اصلاح شده با کیفیت، آموزش های عملی برای دهقانان، تقویت تعاونی های کشاورزی و ایجاد بازارهای محلی باعث شد تا بهره وری دهقانان به طور چشمگیری افزایش یابد. این سیاست ها نه تنها موجب بهبود امنیت غذایی در کشور شد، بلکه در کاهش نرخ فقر در مناطق روستایی نیز نقش بسزایی ایفا کرد.
درس مهمی که افغانستان می تواند از تجربه بنگلادش بیاموزد، سرمایه گذاری هدفمند در زیرساخت های زراعتی و حمایت از کشاورزی پایدار است. با توجه به اینکه بیش از ۷۰ درصد جمعیت کشور در روستاها زندگی می کنند، ترویج کشاورزی هوشمند، توسعه زنجیره ارزش محصولات زراعتی و حمایت از بازارهای محلی می تواند به عنوان یک راهبرد مؤثر برای فقرزدایی در نظر گرفته شود. همچنین، با مدیریت درست منابع طبیعی و ترویج روش های مقاوم در برابر تغییرات اقلیمی، می توان دهقانان را در برابر خشک سالی های مکرر و سایر بلایای طبیعی محافظت کرد و زمینه پایداری در معیشت آن ها را فراهم آورد.
۳.۲ تجربه رواندا: کشاورزی بازار محور و فناوری محور
رواندا با اجرای پروژه ای موفق به نام PEARL توانست تحولی اساسی در بخش کشاورزی خود ایجاد کند و زراعت سنتی را به زراعت تجاری بدل نماید. این پروژه نه تنها کشاورزان را با فناوریهای نوین و روشهای به روز آشنا ساخت، بلکه با فراهم سازی زیرساخت های لازم، دسترسی آنان را به بازارهای داخلی و حتی صادراتی تسهیل کرد. نتیجه ی این رویکرد، رشد قابل توجه اشتغال در مناطق روستایی، افزایش درآمد کشاورزان و ارتقای معیشت هزاران خانوار بود.
درس ارزشمندی که افغانستان می تواند از تجربه رواندا بگیرد، تمرکز بر زنجیره ارزش در زراعت و ایجاد پیوند میان تولید و بازار است. با بهبود دسترسی دهقانان به بازارهای ملی، برگزاری نمایشگاه های زراعتی در سطح زون ها و سطح ملی، و فراهم سازی شرایط برای تولید محصولات با ارزش افزوده، می توان گام بلندی در مسیر کاهش فقر برداشت. افزون بر آن، بازسازی، نوسازی و نگهداری جاده های سومی که قریه ها را به ولسوالی ها متصل می کنند، نقشی حیاتی در انتقال محصولات، کاهش ضایعات و ایجاد زراعت پایدار ایفا می کند. این اقدامات اگر به صورت هماهنگ و در چارچوب برنامه ریزی ملی اجرا شوند، می توانند زمینه ساز تحول واقعی در بخش کشاورزی افغانستان باشند.
۳.۳ تجربه نیجر: مقابله با تغییرات اقلیمی از طریق کشاورزی پایدار
نیجر با آن که یکی از خشک ترین کشورهای قاره آفریقاست و با کمترین میزان بارش سالانه مواجه است، در سال های اخیر توانسته است با به کارگیری رویکردهای کشاورزی هوشمند اقلیمی (Climate Smart Agriculture) گام های مهمی در راستای تاب آوری کشاورزی بردارد. پروژه هایی مانند (بازسازی طبیعی مدیریت شده جنگل ها) سبب شده اند تا حاصل خیزی خاک در مناطق نیمه خشک و بیابانی به طرز قابل توجهی افزایش یابد. علاوه بر آن، حمایت ساختاری از زنان کشاورز و شکل گیری گروه های تعاونی در روستاها، بهبود معیشت خانوارها و تقویت امنیت غذایی را به دنبال داشته است.
درس قابل توجهی که افغانستان می تواند از تجربه نیجر فراگیرد، در اولویت دادن به تاب آوری در برابر خشکسالی و تغییرات اقلیمی است. توقف فوری آپارتاید جنسیتی، که زنان را از مشارکت در فعالیتهای اقتصادی و کشاورزی محروم می کند، یک پیش شرط اساسی برای موفقیت است. بهره گیری از روش های بومی حفاظت از منابع طبیعی، مانند کشت درختان مقاوم، احیای پوشش گیاهی و مدیریت پایدار خاک، می تواند به شکل قابل توجهی فقر در جوامع روستایی را کاهش دهد و کشاورزان افغانستان را در برابر شوک های اقلیمی مقاوم تر سازد و از استخراج غیر مسوولانه آب های زیر زمینی جداً پرهیز گردد.
نتیجه گیری و توصیه های پالیسی برای افغانستان
با توجه به تجربیات آموزندهی کشورهای بنگلادش، رواندا و نیجر، می توان مجموعه ای از سیاست های عملی و مؤثر را برای کاهش فقر در افغانستان طراحی کرد که سه محور کلیدی چون تعلیم و تربیه، حکومت داری خوب، و زراعت را در بر می گیرد.
در حوزه تعلیم و تربیه، گسترش مکاتب دیجیتال و آموزش به زبان های محلی در دوره ابتدایی می تواند درک مفاهیم پایه را برای کودکان افزایش دهد. تقویت آموزش دختران و حمایت هدفمند از برنامه های سواد آموزی بزرگسالان، به ویژه برای زنان، گامی مهم در راستای توانمند سازی خانوارها و مبارزه با فقر است. همچنین، ادغام آموزش شهروندی، حقوق بشر و صلح در نصاب تعلیمی می تواند از تکرار فجایع انسانی مانند نسل کشی جلوگیری کند و حس مسئولیت اجتماعی را در نسل جوان تقویت نماید.
در عرصه حکومت داری، تطبیق یک نظام غیرمتمرکز واقعی که نهاد های ایالتی و محلی را از طریق مکانیزم های عملکرد محور تقویت کند، ضرورت حیاتی دارد. استفاده از فناوری برای کاهش فساد، بهبود شفافیت و تسهیل خدمات عمومی، از دیگر مولفه های اساسی یک حکومتداری مؤثرغیر متمرکز است. افزون بر آن، مشارکت فعال جامعه مدنی در طراحی و نظارت برنامه های توسعه ای، می تواند اعتماد عمومی را بازسازی کند و پاسخگویی را افزایش دهد.
در بخش زراعت، ارتقای بهره وری از طریق آموزش دهقانان، توزیع تخم های اصلاح شده و بهبود دسترسی به بازارهای داخلی و خارجی، تأثیر مستقیمی بر درآمد خانوارهای روستایی خواهد داشت. هم چنین حمایت از کشاورزی اقلیمی و پایدار در شرایط افزایش خشکسالی و تغییرات اقلیمی، نه تنها امنیت غذایی را بهبود می بخشد بلکه پایداری معیشت را تضمین می کند. در نهایت، توسعه تعاونی ها و زنجیره های ارزش، حفظ و نگهداشت جاده های سومی، بستری مناسب برای رشد اقتصادی روستاها و کاهش فقر فراهم می آورد.
منابع:
1. برنامه آینده افریقا - نیجرNiger: African Futures - ISS: https://futures.issafrica.org/geographic/countries/niger/
2. برنامه پیرل رواندا https://www.sacola.co/pearls
3. برنامه تعلیم و تربیه برک BRAC Education Programs: https://www.brac.net/program/education/
4. برنامه امیگو https://alpha.statistics.gov.rw/sites/default/files/documents/2025-02/Imihigo_2021_2022_evaluation_report_0.pdf
5. بنیاد جاگو JAAGO Foundation: https://jaago.com.bd
6. تعلیم و تربیه در نیجر https://www.globalpartnership.org/where-we-work/niger