سیاستهای نوسازی شهری تهران علیه مهاجران افغانستانی
زمانه : سیاستهای نوسازی شهری در تهران معمولاً مهاجران افغانستانی را بهعنوان یک معضل اجتماعی میبینند و آنها را بهطور منفی ارزیابی میکنند. این سیاستها ترویجدهنده نوعی «پاکسازی» فضاهای شهری هستند که با هدف تمرکزگرایی بیشتر همراه است.
چند وقت پیش پرسشنامهای بین شهروندان تهران توزیع شده بود درباره اینکه نظرشان درباره حضور مهاجران افغانستانی در اینجا چیست؟ تقریباً همهی پاسخها درنهایت و در بهترین حالت به این میرسید که این مهاجران را بهشیوهای از سطح شهر جمع کنند. اکثر پرسششوندگان افغانستانیها را بهمثابه «امر شرّ» تلقی میکردند.
با دیدن این پرسشنامه باید به فرایندهای فضامند شدنِ تصورات و تلقیهای ما از دیگران در سطح شهر هم نظری بیندازیم. انواع سیاستهای شهری در حال مادیت بخشیدن به مجموعهی تصورات ما از «دیگری» و درنهایت بازتولیدِ منطقِ مرکزی، بدین واسطه است.
یکی از سیاستهایی که امروز اینطرف و آنطرف زیاد میشنویم و درواقع بهنوعی سیاستِ اصلیِ تولیدِ تهران هم محسوب میشود، نوسازی و بازآفرینی شهری است. مخرجِ مشترک این سیاستها مبتنی بر نوعی تطهیر و پاکسازی است. اگر تعارف را کنار بگذاریم، باید بگوییم غایتِ اصلی این سیاستها یکدستسازی تمام فضاها بر اساس یک فرمِ شهریشدهی منزّه و تفاوتزدایی از فضا در قالبِ یک نوع بیزاری پنهان از تمام تمایزهاست.
این غایت، تمام فضاهای زیستهی ما را از دورترین روستاها در زاهدان گرفته تا شهر تهران زیرورو کرده و بدین ترتیب وضعیتهای اجتماعی یکدستشده تولید میکند. محلهی ولیعصر در زاهدان و محلهی ولیعصر در تهران و غیره همه و همه صورتهای متفاوت یک منطقِ واحدِ تولید فضا هستند که طبق آن همهی محلات بنابر یک منطقِ روشن تولید میشوند. آن منطق، رویتپذیر کردن فضای محله توسط نهادهای مدیریتی است. «برای اینکه به شما خدمات بدهیم، اول ما باید بتوانیم شما را ببینیم و بشماریم همشهری»!
در رابطه با نوسازی شهری در شهر تهران سازمان نوسازی وظیفهی سنگین تعارف را به عهده گرفته و همواره اصرار دارد که در محلات شهری به دنبال بهبود وضعیت اهالی محله است. اما برای ما پربدیهی است که این ادعا صرفاً یک استعاره ادبی است، نه چیزی بیشتر. بله دمودستگاه مدیریت شهری به دنبال بهبود وضعیت است، اما نه برای ما بلکه برای خودش: برای یک مرکزیتِ مدیریتی و سیاسی.
در دورههای مختلفِ سازمان نوسازی، این مجموعه همواره به دنبالِ اقتصادیسازی تمام قلمروها و اجتماعزدایی در سطح محلات شهری بوده است. از همان دورهای که پروژهی بزرگراه نواب کلید خورد تا بعدازآن که به سراغ بزرگراه امام علی و محلات حاشیهی آن در منطقه ۱۵ رفتند، این سازمان همواره سیاست پاکسازی و تفاوتزدایی را دنبال میکرده است. بیشترین پاکسازیهای فضایی امروز زیر عنوان مفاهیمی چون توسعهی محلی، اجتماعات محلی، مشارکت محلی و فلان و بهمان در حال پیگیری هستند.
همهی اینها عجالتاً به کنار. برگردیم به همان پرسشنامه. در رابطه با آن پرسشنامه میخواستیم ببینم چگونه سیاستی به نام نوسازی شهری بهگونهای فضامند گروههای اجتماعی را کنار میگذارد.
چند سال پیش در محلهی شوش بهعنوان تسهیلگر اجتماعی (این واژهی بدبو) در دفتر نوسازی تجربهای داشتم. دفاتر نوسازی درواقع نیروهای اجرایی و به قول خودشان شوالیههای سازمان نوسازی در سطح محلات هستند. یک روز راهبر اجتماعی سازمان با برخی از دفاتر نوسازی هماهنگ کرد که یک جلسهای بگذارند تا درباره مسئلهی مهمی صحبت کنند و به یک نتیجهای برای ادامهی کار یعنی تسریع تجمیع و نوسازی برسند. مسئله درواقع چیزی بود که میگفتند «مانع نوسازی» در سطح محلات شده است.
درواقع جلسه برای برداشتنِ این مانع بود. از محلات مختلفی که به نوعی در سطح محله با این «مانع» سروکار داشتند، در این جلسه حاضرشده بودند: محله فرحزاد. باغ آذری، بیسیم، شوش، اتابک، مینابی و چند تا محله دیگر. مدیران دفاتر و کارشناسان اجتماعی دورهم جمع شده بودند که ببینند با این مانع چه باید کرد. به نظر شما آن مانع چی بود؟ نه خیر تیر برق نبود. آن مانع مستاجرین افغانستانی بودند.
از نظر ماشین نوسازی این گروهها باعث شده بودند که مسیر نوسازی بهکندی در محلات پیش برود. برای همین هرچه زودتر باید این مسئله را از سر راه برداریم. بدون استثنا کارشناسان در تمام محلات مستأجران افغان را بهعنوان یکی از معضلات اساسی محله یاد میکردند. مثلاً کارشناس اجتماعیِ محله فرحزاد میگفت:
«افغانها در محله ما فرایند نوسازی رو قفلکردن و واقعا کار پیش نمیرود. چون اینها کرایه بیشتری به مالکها میدهند، برای همین مالکها خانهها را به اینها اجاره میدهد و خودشان هم که در محله نمیشینند. اینجوری باعث میشود که آن مالک به نوسازی و تجمیع تشویق نشود. افغانها هم که ازنظر سبک زندگی خیلی فرق دارند با ما. مثلاً در یک خانه میبینی ۲۰ تا کارگر زندگی میکنند. بهداشت را رعایت نمیکنند. مردم محله اعتراض دارند به حضور اینها و میگند که باید همه از محله برند».
هرکدام از کارشناسان به شیوهای به معضلی که افغانستانیها در محله ایجاد کرده بودند، اشاره کردند. در سطح محلات اکثر موضعگیریها علیه این گروه بیشتر از جنس ذهنی بودند. یعنی اگرچه مثلاً در محلهی مظاهر و مطهری کمتر خلافی توسط افغانستانیها صورت میگرفت، اما بیشتر مردم فکر میکردند که این افغانها هستند که باعث بههمخوردن وضعیتِ اجتماعی و فضایی و ناامنی محلهشان شدهاند.
در محلهی باغ آذری بیش از ۹۰ درصد کسانی که مشغول فروختنِ مواد هستند، ایرانی بودند، اما در اینجا هم وقتی از مردم میپرسیم که یکی از معضلهای اصلی محلهتان کدام است؟ میگویند «حضور افغانیها در محله و فروش مواد توسط آنها..» چشمهای ما پیشاپیش به افغانستانیها بهمثابه آسیب نگاه میکند.
ما دیگر خیلی وقت است که چشمهایمان را از دست دادهایم. ما هرچه میبینیم از نگاه آن دستگاهی میبینیم که دوگانههای خیر/شر، مشروع/ نامشروع را برایمان تولید و روی ما بارگذاری کرده است.
در اینجا میبینیم که چگونه یک مرکزیتِ سیاسی برای ما مسئلهها را تولید میکند و متناسب با آن تصورات ما را هم بهنوعی سروشکل میدهد. منطقِ نوسازی شهری در قالب دفاتر نوسازی (دفاتر توسعهی محلی) برای مواجه با چنین وضعیتی در قالب راهکارهای فضایی تلاش میکند فضای محله را بهنوعی تطهیر کرده و مناسبات اجتماعی محله را متناسب با ایدههای پاکیزه از نو برقرار کند. در این راستا انواع کلاسها و کارگاههای آموزشی برگزار میکنند و در این کارگاهها مدام از اهالی محلات میپرسند که یک محلهی خوب چه محلهای است؟ یا یک شهروند خوب چه شهروندی است؟ و غیره. اهالی هم در جوابِ همهی این پرسشها درنهایت میگویند محلهی خوب محلهای است که در آن غریبه نباشد. و شهروند خوب کسی است که زبالهگرد یا کارگرِ فصلی نباشد.
پس از جمعآوری پاسخها بدین شکل منطقِ نوسازی شروع میکند فضای محله را طوری دستکاری میکند که محله غریب-گَز شده و آن مهاجری که کارگرِ فصلی است گزیده شود. منطق نوسازی درنهایت فضا را به سمتی میبرد که در آن همهی فضای محله یکدست و همگونشده باشد و به وضعیتی برسیم که در آن همه ایرانی یا کمی دقیقتر همه تهرانی باشیم.