هیات تحریر الشام ؛ طالبان ؛ شباهتها ؛ تفاوتها
گرووهای معارض؛ مسلح و شورشی سوری پس از نزدیک به ۱۳ سال و با پشتیبانی تعدادی از کشورهای منطقه و قدرتهای فرا منطقه ای موفق به سرنگونی حکومت سوریه شدند.
بسیاری بر این عقیده هستند که دو عامل مهم موجب این تحول گردید، یکی از آن دو عامل پشتیبانی کشورهای بیگانه از شورشیان و عامل دیگر نارضایتی مردم آن کشور ناشی از فساد عوامل حکومتی در این کشور بود ؛ دو عاملی که در یک نگاه کلی مصداق دولت اشرف غنی در افغانستان را شامل می شود.
در افغانستان نیز پس از نزدیک به ۲۰ سال مبارزه به اصطلاح علیه اشغالگری آمریکا و متحدانش و البته با حمایت آمریکا در توافقنامه صلح سال ۱۳۹۸ و همچنین فساد بیش از حد دولت افغانستان که این کشور را در صدر فاسد ترین کشورهای جهان قرار داده بود؛ طالبان توانست مجددا بر آن کشور تسلط پیدا کرده و حکومت را به دست گیرد.
شباهت علل سقوط حکومتهای بشار اسد و اشرف غنی موجب گردید که تحلیلگران سیاسی ضمن بررسی علل سقوط؛ موضوع دیگری را با عنوان اشتراکات و تفاوتهای گروههای مسلط شده بر افغانستان و سوریه بپردازند. از این سو نگارنده با بررسی و تطبیق بسیاری از تحلیلها و یادداشتهای نگاشته شده در نزدیک به یک ماه از سقوط دولت بشار اسد؛ بر آن شد با حفظ امانت داری نسبت به بررسی موضوع و نسبت آن با جمهوری اسلامی ایران بپردازد
در این میان ذکر این نکته ضروری است که یکی از علل بررسی تشابهات هیات تحریر الشام و طالبان، موضوع ایدئولوژیک بودن این دو گروه ؛ نحوه عملکرد آنها در دو دوره زمانی و همچنین ارسال پیام تبریک مسئولین دولت طالبان به مردم سوریه در ساعات اولیه تسلط این گروه بر سوریه برای پیروزی شورشیان بوده است.
در این خصوص وزارت خارجه طالبان پس از مدت کوتاهی از تسلط تحریر الشام بر سوریه، با انتشار بیانیهای ضمن استقبال از سقوط دولت قانونی سوریه؛ پیروزی شورشیان سوری را به مردم سوریه تبریک گفته و از آن به عنوان یک انقلاب یاد کرده و از طرفهای دخیل در این تحولات درخواست کرد که اوضاع را به گونهای مدیریت کنند که روند انتقال قدرت موجب ایجاد یک نظام اسلامی مطابق با آرمانهای تمام مردم بر کشورشان ایجاد گردد.
شباهتها :
در ابتدا باید اشاره کرد به جرات می توان گفت که مهمترین شباهتی که موجب گردید تا تحلیلگران به بر شمردن وجوه تشابه این دو گروه بیردازند شباهت ایدئولوژیک دو گروه است. این دو گروه هر دو تابع مذهبی حنفی – سلفی و افراطگرا در اجرای احکام اسلامی بنابر قرائت خود هستند و خواستار بازگشت به عمل صحابه سلف در صدر اسلام می باشند.
در این خصوص تا جاییکه نگارنده یادداشتها و تحلیلهای نوشته شده در رسانه ها را بررسی نموده است، می توان به موارد زیر به عنوان شباهتهای دو گروه هیات تحریر الشام و طالبان اشاره نمود:
1. سرعت پیشروی مخالفان؛
2. عدم مقابله نیروهای نظامی و امنیتی؛
3. عدم موضع سیاسی روشن حاکمان در قبال بحرانهای داخلی و خارجی،
4. چرخش در نگاه پشتیبانان منطقه ای دولت سوریه،
5. خلاء قدرت؛
6. کاهش ملموس حمایتهای خارجی و بیرغبتی متحدان استراتژیک دمشق به پرداخت هزینه های بیشتر برای بقای رژیم اسد،
7. تسلط گروه نیابتی قدرتهای خارجی (هیئت تحریرالشام)،
8. وابستگی آشکار گروه پیروز به قدرتهای خارجی از جمله امریکا و اسرائیل،
9. قرار داشتن رهبران هر دو گروه در فهرست «تروریستهای» تحت تعقیب امریکا و تعیین جایزه برای دستگیری یا کشتن آنها از سوی ایالات متحده،
10. بازبینی سریع مواضع قدرتهای خارجی در قبال ماهیت تروریستی این گروهها،
11. درخواست قدرتهای غربی از طالبان و هیات تحریر الشام برای تشکیل دولت فراگیر با مشارکت تمام طرفهای سیاسی و قومی،
12. احترام به حقوق تمامی افراد جامعه و اقلیتها،
13. رعایت عفو عمومی و پرهیز از سرکوب، ارعاب و انتقام جویی،
14. رابطه این دو گروه با حکومت ترکیه،
15. ضدیت با مذهب جعفری و شیعیان،
16. نگاه مشترک آنان به داعش،
در این خصوص وبگاه شبکه اطلاع رسانی افغانستان در یادداشتی با عنوان «شباهتهای سقوط کابل و دمشق»؛ خانم نرگس اعتماد از کنشگران مسایل افغانستان در وبگاه خبرگزاری جمهور افغانستان در یادداشتی با عنوان « افغانستان و سوریه؛ سرگذشت مشابه، سرنوشت مشترک»؛ محمد جورکشانی از دیگر کنشگران تحولات افغانستان در همان وبگاه در مطلبی تحت عنوان «چه نسبتی بین طالبان و تحریرالشام وجود دارد؟» و مهدی نوری در وبگاه خبری افق افغانستان در یادداشتی با عنوان « از اشرفغنی تا بشار اسد؛ از طالبان تا تحریرالشام» و … ضمن مقایسه این دو گروه بر موارد ذکر شده تاکید نموده اند.
مهدی نور در پایان یادداشت خود نوشته است: واقعیت تلخ و انکارناپذیر این است که سوریه عملاً به کام تروریستها سقوط کرده و دستکم در آینده نزدیک هیچ امیدی به گذار دموکراتیک به آیندهای با ثبات، صلحآمیز و عادلانه وجود ندارد؛ همان چیزی که با گذشت بیش از سه سال از سلطه طالبان بر افغانستان نیز همچنان وجود دارد و هیچ افقی از تغییری ساختار سیاسی به نفع مردم افغانستان در دیدرس نیست.[۱]
تفاوتها
همانطوری که در سطور بالا گذشت شباهت عوامل تسلط هیات تحریر الشام در سوریه و افغانستان موجب گردید که تحلیل گران به بررسی شباهتهای هیات تحریر الشام با طالبان بپردازند اما سخنان محمد الجولانی رهبر هیات تحریر الشام پس از تسلط بر سوریه، پرهیز او از مقایسه گروه تحت رهبری خود با طالبان و تلاشهای تحریرالشام و مشخصاً خود جولانی برای بازسازی چهره خود و بیانیههای مهربانانای که صادر میکند؛ نشان از آن دارد که علیرغم وجود شباهتها بین دو گروه تفاوتهایی نیز وجود دارد که به اشاره به آنها می پردازیم.
سطح سیطره پیش از فتح
هیات تحریر الشام در یک منطقه محدود از خاک سوریه (که در محاصره نیز قرار داشت) حضور داشته و مشغول آموزش و تجهیز نیروهای خود بود، این در حالی بود که بنابر اذعان بسیاری از تحلیلگران بین المللی و افغانستان؛ طالبان عملاً در ۷۰ درصد خاک افغانستان حضور داشته و به واسطه فساد مسئولین دولتی وقت مورد رجوع مردم قرار گرفته و مشکلات و دعاوی آنها را حل و فصل می نمودند.
وابستگی خارجی
پر واضح است که هر دو گروه طالبان و تحریر الشام، تحت سیطره سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای منطقه و فرا منطقه ای قرار داشتند اما طالبان پس از تسلط مجدد بر افغانستان روابط سابق خود را با حامی اصلی خود نداشت. تا جائیکه دو طرف موضع گیریهای خود را علیه یکدیگر علنی کردند.
اما عملکرد و مواضع هیات تحریر الشام در مدت حاکمیت خود نشان داده است که به عنوان شاخۀ سوری دستگاه اطلاعاتی و ارتش یکی از کشورهای همسایه سوریه عمل میکنند، این گروه نهتنها با سلاح و اطلاعات و آموزش آن کشور، بلکه از آن مهمتر با «اجازۀ» آنها میجنگند.
یکدستی نیروها و اعضای گروه
سومین تفاوت مهم بین طالبان و هیات تحریر الشام یکدستی نیروهای طالبان و چند دستگی و ملیتی هیات تحریر الشام است .
گروه طالبان روزی که به قدرت رسید از فرماندهان و نیروهای یکدست و یکپارچه برخوردار بود اگرچه از ابتدای تسلط آنان مطالب و سخنان بسیاری در خصوص وجود اختلافات درونی و تفاوت قطبهای مختلف داخل طالبان نوشته و یا گفته شده است اما در نهایت همگان اتفاق دارند هیچیک از این اختلافهای درونی موجب از هم پاشیدگی طالبان و یا چنگ داخلی نخواهد شد .
اما در سوریه، نیروهایی که به همراه هیات تحریر الشام توانستند قدرت را در دست بگیرند از چندین قوم و ملیت تشکیل شده که اگر چه در طول مدت زندگی در منطقه پادگانی ادلب «بهضرورت» به یکدیگر نزدیک شده و در جریان تحولات اخیر سوریه عملکرد منظمی را از خود نشان داده و به سمت یک «ائتلاف محکم» حرکت کردهاند، اما ائتلاف، و یا حتی اتحاد، به معنایی دیگر چسباندن اجزای مختلف به دیگر دیگر بوده و با «یکپارچگی ذاتی» متفاوت است و کوچکترین اختلافی ممکن است این اجزاء را از هم جدا و در مقابل یکدیگر قرار دهد
جایگاه ویژه رهبری :
اگر چه از یکدست بودن نیروها به عنوان عامل موثری در پیروزی هر گروهی در تصاحب و تثبت قدرت نام برده می شود ، اما تاریخ نشان داده است که وجود عنصر رهبری که سخن او فصل الخطاب رهبران ارشد و اعضای گروه در هر تحول و انقلابی باشد بسیار با اهمیت بوده است . نمونه بارز این مساله را می توان در بهار عربی که در تعدادی از کشورها اتفاق افتاد و موجب سرنگونی تعدادی از دیکتاتورهای حاکم بر آن کشورها شد اما در ادامه مشاهد شد که به واسطه عدم وجود رهبری مقتدر؛ این انقلابها به چه سرنوشتی دچار شد.
در افغانستان نیز پس از تسلط طالبان بر این کشور ؛ تعدادی از رهبران اصلی نحله های مختلفی که در داخل گروه طالبان هستند سخنانی را بر لب جاری می نمودند که بوی اختلاف از آن به مشام می رسید ؛ بر این اساس برخی از کنشگران سیاسی معتقد بودند که این مساله موجب از هم پاشیدن نظام اماره اسلامی خواهد شد. اما بنابر جایگاه ویژه رهبری ، خلافت و بیعت در آیین این گروه (پشتونوالی) و الزام همه نیروهای طالبان به وفاداری به این آیین و همچنین تعصبات قومی پشتونی و با توجه به اینکه نظر رهبر طالبان که آنان از آن تعبیر به امیرالمومنین می نمایند؛ فصل الخطاب می باشد. تا کنون کوچکترین خللی به این حکومت وارد نشده است.
اما بنابر آنچه در تفاوت قبلی ذکر شد و چند پارگی گروه مسلط شده بر سوریه این مسئله در سوریه وجود نداشته مضافا بر اینکه فاتحان در جنگ سوریه هر کدام دارای عقاید و آیین ها ویژه خود بوده و از سوی یک قدرت منطقه ای و یا فرا منطقهای پشتیبانی شده و همچنین فرد حاکم فقط از یک جریان نمایندگی می نماید ، در آینده ای نه چندان دور جمع شدن آنان(گروههای مختلف) را حول یک محور، بسیار دشوار خواهد کرد.
ادعای تغییر
چهارمین تفاوت بین طالبان و تحریر الشام، به «تغییر» این دو گروه برمیگردد، روایت غالب این است که طالبان و هیات تحریر الشام، «تغییر» کردهاند. اما طالبان، در زمینۀ رفتار با مردم تحتحاکمیتش و نوع رفتار با کشورهای پیرامونش و جامعه جهانی حقیقتاً تغییراتی کرده است ولی در زمینۀ اعتقادات، طالبان همان است که قبلا بوده است زیرا در ادبیات ملا هبهالله تفاوتی با ادبیات ملاعمر مشاهده نمیشود در واقع، آنچه رفتارهای خشن و عجیب طالبان در دوران پیشین را میساخت، بیشتر به وضعیت جنگ داخلی افغانستان بازمیگشت، بخشی از آنچه به آنان منتسب میشد نیز از اساس ربطی به آنان نداشته و هیچگاه رویکرد وهابی و یا ضدشیعی(علنی) نداشت (هرچند با شیعیان هم جنگید و بسیار هم شیعه کشت، اما با سنیها هم جنگید و بسیار هم سنی کشت).
تحریر الشام اما بیشتر تلاش میکند که رفتار خود را دیگرگون «نشان دهد»، این را که آیا واقعاً تغییر کرده یا خیر، فعلاً نه میتوان رد کرد نه تأیید، بهنظر میرسد برای قضاوت در این زمینه باید اندکی صبر کرد، اما درهرحال، طالبان بدون تغییر ماهوی، تا حدود و در تعدادی از موضوعات تسامح عملگرایانه به خرج می دهند.، اما تحریر الشام مدعی تغییر ماهیت است، تغییر رفتار بر اساس منافع عملگرایانه را راحتتر میشود پذیرفت تا اینکه کسی ادعا کند از آن سیاهیِ غلیظ به این سفیدیِ درخشان رسیده است که حتی در کشورهای مدعی دموکراسی هم نظیرش کمتر یافت میشود.
نگاه متفاوت به ایران
آخرین تفاوتی که بین طالبان و تحریر الشام بهنظر میرسد، مستقیماً به ایران مربوط است. طالبان، در حکومت اول خود بنای ارتباط و دوستی با ایران را نداشت، و علاقمند به رابطه با پاکستان بود اما به مرور از پاکستان فاصله گرفت و کم کم به ایران نزدیک شد. وجود دو دشمن مشترک یعنی آمریکاییها که افغانستان را در اشغال داشتند و داعش که دشمنیاش با طالبان کم از دشمنیاش با ایران نبود ، به این نزدیکی کمک کرد.
آنتونیو جیوستوزی[۲] در کتاب خود با عنوان « طالبان در جنگ: ۲۰۰۱ – ۲۰۱۸ » و در گفتگو با یک عضو فعال و ارشد طالبان در غرب افغانستان، مینویسد: «[دستکم تا] پیش از بهار ۲۰۱۶، هیچ وقت نشده بود که وقتی اعضای طالبان (در موضوعی) با ایرانی ها موافق نباشند ایرانیها با آنان برخورد خشن و یا تهدید آمیز نمایند …….. در حالی که پاکستان به ما میگوید؛ «فلان کار را انجام دهید وگرنه خانوادهتان را [گروگان] میگیریم.»[۳]
خلاصه آنکه روزی که طالبان در افغانستان به حکومت رسید، در واقع یک «همپیمان غیر رسمی و عملی» به نام ایران را با خود همراه داشت ؛ اما تحریر الشام، دقیقاً خلاف آن است، جولانی در هرچه تغییر کرده باشد در تنفر از ایران تغییری نکرده است، نوع رفتارهای آنان از ابتدای تسلط بر سوریه با امکان ایرانیها نشانی از همین امر است، در ویدئویی جولانی به محمد شیاع السودانی (نخست وزیر عراق) پیغام صلح و آشتی داده ، و به او می گوید : «همانطور که در جنگ “ایران و منطقه” خود را دور نگاه داشتید، در این جنگ هم خود را دور نگاه دارید.»، میبینیم که جولانی حتی حاضر نشد بگوید «جنگ ایران و اسرائیل» و گفت «حرب الایران و المنطقه»! او در مصاحبه با سیانان هم تقریباً ده بار از ایران یاد کرد که عمدۀ آنان رویکرد انتقادی داشت و حتی در جایی که از امکان همکاری با ایران سخن میگفت (و البته این، نکتۀ مثبتی است و نباید آن را نادیده انگاشت) باز، چارچوب کلامش نقد تند عملکرد گذشتۀ ایران در سوریه بود.
در این چارچوب، چه جولانی تغییر کرده باشد چه نه، و چه طالبان تغییر کرده باشند چه نه، آن روز که طالبان افغانستان را زیر نگین آورد، عملاً دوست ایران بود و جولانی و یاران و همپیمانانش در زمان حاضر دوست ایران نیستند.
نتیجه گیری
با توجه به مطالب ذکر شده این سوال پیش می آید که رابطه سوریه با اصلی ترین متحد خود در منطقه یعنی ایران پس از تسلط شورسیان به چه صورت خواهد شد ؟
در این خصوص موسوی مبلغ سردبیر خبرگزاری اطلس و تحلیلگر مسایل افغانستان در یادداشتی با عنوان «ماموریت های متفاوت طالبان و تحریرالشام» می نویسد: اگر ما، بازیگرانی چون طالبان و تحریرالشام را به اشتباه گروههای مبارز جهادی بدانیم، در فهم خود از تحولات هم دچار اشتباه های بزرگ خواهیم شد. زیرا غالب گروههای افراطگر تروریستی منطقه ماهیتی اطلاعاتی و امنیتی دارند که فقط لباسی از جنس شعارهای ایدیولوژیک را بر تن نموده اند.
بنابراین، تبدیل شدن احمد الشرع از یک جنگجوی اسلام گرا به یک فرد کت شلواری که هیچ مشکلی با اسراییل ندارد و با نماینده آمریکا جلسه میگذارد، اما حزبالله لبنان و ایران را دشمن میخواند، در همین راستا قابل توضیح است.
اکنون که دست ایران از سوریه کوتاه شده و برای پیش بردن بقیه برنامه ها، دیگر نیازی نیست که تحریر الشام، در نقش قبلی خود باقی بماند، این گروه باید در یک دگردیسی، شکل یک جریان اسلامگرای غیر جهادی سکولار به خود بگیرد تا با محور مقاومت دشمن باشد و نه با اسراییل؛
واقع قضیه این است که تفاوت در عملکرد طالبان و تحریر الشام، فقط و فقط ناشی از تفاوت نوع ماموریت آنهاست و نه هیچ چیز دیگر، هرچند که در نهایت، هر دو، هدف واحد را دنبال میکنند.
و در ادامه نتیجه گیری مناسب است به نظر وحید خضاب، تاریخپژوه و کارشناس گروههای مقاومت اشاره نماییم.
خضاب در یادداشتی می نویسد: سیاست، خصوصاً سیاست بینالملل، عرصۀ رویاپردازی و تفکر رمانتیک نیست. بهدور از شعار، باید اندیشید که منافع ملی و منافع ایدئولوژیک کشور چگونه تأمین میشود.
هرآنچه ذکرش رفت، فقط برای فهم دقیق چیزی است که در زمان حاضر «هست»، در این شرایط، نباید مسئولان سیاسی و امنیتی و نظامی را تحریک به برخورد کرد، باید بهسمت ارزیابی دقیق و واقعگرایانه از گزینههای موجود برای ایران در قبال حاکمان جدید سوریه حرکت کرد، اما از سوی دیگر، برای توجیه چنین اقدام معقولی، نباید واقعیت را دیگرگون جلوه داد و تصویری از جولانی و همپیمانانش ساخت که واقعیت ندارد.
بهگمان نگارنده، هم باید پذیرفت که حاکمان جدید سوریه مهری به ایران ندارند، و هم باید گزینههای موجود برای ایران را درباره وضعیت جدید سوریه، بهدقت مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. از قضا، اگر شناخت ما از رویکرد آنان در بیمهری به ایران دقیق نباشد، در هرگونه اقدام (و حتی معامله عزتمندانه با آنان، که هیچ اشکالی در آن وجود ندارد) موفق نخواهیم بود.
و البته، نباید فراموش کرد در همین سالهای اخیر حاکمان دیگری در همسایگی ما وجود داشتهاند که نهتنها با ایران دشمن بودهاند بلکه این دشمنی را در عمل و بیان نیز نشان دادهاند اما ما، با رویکرد صحیح دولتمردانه، بهسمت تعامل با آنان پیش رفتهایم.
[۱]خبرگزاری افق افغانستان https://ufuqnews-com.translate.goog/archives/248080
[۲] ناشر: انتشارات دانشگاه آکسفورد– سال انتشار: ۲۰۱۹– زبان: انگلیسی
دکتر جیوستوزی مدرک دکترای خود را از مدرسه اقتصاد لندن (روابط بین الملل) و مدرک کارشناسی خود را در رشته تاریخ معاصر از دانشگاه بولونیا گرفت. وی تا ژانویه ۲۰۱۱ در مرکز تحقیقات وضعیت های بحرانی مشغول به کار بود. وی همچنین در سال های ۲۰۰۳-۲۰۰۴ در یوناما (هیات معاونت سازمان ملل متحد در افغانستان) خدمت کرد. زمینه های تحقیاتی وی، افغانستان، پاکستان، شورش ها، اصلاحِ بخش امنیتی، و دولت سازی است.
جیوستوزی در گذشته چندین پروژه تحقیقاتی بزرگ و همچنین فعالیت های مشاوره ای در افغانستان انجام داده است. زمینه های دیگر مورد علاقه دیگر وی دررابطه با، مأموریت های آموزشی و مشاوره ای، متفرق و منحل کردن ارتش و ادغام مجدد آن، و گروه های بین المللی شورشی (جهادگران جهانی و سایر کشورها) بوده است.
[۳] همان کتاب بخش گفتگوهای رهبری طالبان، ۵ اکتبر ۲۰۱۴)».
لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=11716