زنان افغانستان در منگنه‌ بین فرهنگ بومی و جامعه میزبان

 

وضعیت زنان افغانستانی مهاجر در ایران

زمانه : مینا نصری - این یادداشت نگاهی دارد به مشکلات زنان افغانستانی در ایران و در افغانستان. آن‌ها نه در مهاجرت تصمیم‌گیرنده‌ی اصلی بوده‌اند و نه پس از مهاجرت اجازه‌ی چندانی برای کار و کسب درآمد دارند.

اگر زن هستید و خود را در سرزمینی یافتید که به شما می‌گویند تنها تا چند کیلومتر مشخص حق دارید تنها سفر کنید، نباید در صندلی جلوی خودرو بنشینید و اگر قرار است از ولایتی به ولایت دیگر بروید باید همراه یکی از محارمتان باشد، بدانید که در افغانستان، جهنم زنان هستید. این‌ها تنها موارد کوچکی است که از چشم جهانیان پنهان مانده است. عدم اجازه کار و تحصیل به زنان در سال‌های حکومت طالبان، گرچه با مخالفت‌های زیادی از سوی جامعه جهانی همراه بوده است ولی هیچ راهگشایی بر حل این مسئله و دیگر مسائل زنان در افغانستان اجرا نشده است.

دشمنی طالبان با زنان در افغانستان، یگانه است.

در سال ۱۹۹۷، طالبان زنان را از دریافت کمک‌های بشردوستانه غذا و دارو محروم کرد و این‌کار باید توسط اقوام مرد آن‌ها صورت می‌گرفت. [به نظر می‌رسد این قانون در این دوره دوم حاکمیت طالبان بر افغانستان دوباره برقرار شده است]. چشم اندازِ نظم اجتماعیِ طالبان، برای بخش بزرگی از جامعه افغانستان چندان بیگانه نبود. آن‌ها از مبانی آداب و رسوم، باورهای مذهبی و آدابی پیروی می‌کنند که نگرش مردان را نسبت به زنان در جامعه‌ی افغانستان، هرچند با درجات مختلف تعیین می‌کند. علاوه بر این، طبقه‌ی اجتماعی-اقتصادی عامل تعیین کننده‌ای قوی در روابط جنسیتی در جامعه‌ی افغانستان بوده است. در جامعه‌ی سنتی افغانستان نگرش افغان‌ها نسبت به دختران و زنان جوان در عمل به این معناست که آن‌ها جزء دوم جامعه هستند زیرا دختران حتی پس از ازدواج نیز قادر به کسب درآمد نیستند. ازدواج کودکان همچنان رواجی چشمگیر دارد و به‌خصوص که خانواده‌های فقیرتر به این رسم به عنوان منبع درآمدی نگاه می‌کنند. عدم ازدواج دختران در این جامعه یک تابوست اما بیشتر این آداب و رسوم در مناطق فقیر روستایی و در خانواده‌های بی‌سواد رواج دارد.

بیشتر تراکم جمعیتی افغانستان در روستاهاست و از این رو، این آداب و رسوم کل جامعه افغانستان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. زنان در افغانستان چه تحصیل‌کرده باشند و چه بیسواد، در هر حال در منگنه سنت و مذهب حاکم گرفتار آمده‌اند. از این میان، زنان مهاجر در کشورهای همجواری همچون ایران با مشکلاتی دست به گریبانند که بخشی از آن تابع فرهنگ سنتی مردسالار جامعه‌ی افغانستان است که همچنان اجازه‌ی کار به زنان نمی‌دهد و بخشی دیگر به جامعه‌ی میزبان برمی‌گردد که در هر صورت جامعه مهاجر را فرودست‌تر از جامعه‌ی میزبان می‌خواهد؛ به‌خصوص در این روزها که با افزایش جمعیت مهاجر افغانستانی، اندیشه‌های افغان‌ستیزی و نژادپرستانه در ایران رواج یافته است و طبیعتاً ناامنی ایجادشده به‌دنبال چنین اندیشه‌هایی، زنان و کودکان را بیش از مردان تهدید می‌کند و خانه‌نشینی اجباری آنان را رقم می‌زند. این یادداشت نگاهی دارد به مشکلات زنان افغانستان در ایران و در افغانستان.

 

نامرئی بودن زنان در افغانستان

اگر در عصر حاضر مسائل زنان همچنان در برخی کشورهایِ اغلب اسلامی به‌طور کلی، و در افغانستان به طور خاص حل ناشده باقی مانده است و هنوز که هنوز است آن‌ها را از حقوق اجتماعی که لازمه‌ی زندگی سالم و حقی وجودی است محروم می‌کنند، تنها مربوط به پیشینه‌ی فرهنگی و سنتی نیست. بلکه به عوامل اجتماعی متعدد و جنگ‌های فراوان داخلی هم بستگی دارد. در وضعیت جنگی، مردان به عنوان نیروی رزمی همواره در اولویت قرار می‌گیرند و به‌تبع آن، جنگ زنان را از عرصه‌های اجتماعی دور می‌کند. جنگ، نه تنها در افغانستان که در هر جایی از جهان رخ دهد، بیش و پیش از هر چیز به حقوق زنان آسیب می‌رساند که نه خواهان جنگند و نه سودی از آن می‌برند.

شاید از این روست که در دوره‌ی کوتاه حکومت جمهوری در افغانستان، زنان تا حدودی، لااقل در قانون از امنیت و آزادی برخوردار شدند و حق آنان برای دسترسی به کار و تحصیل در کنار مردان به یک اندازه در نظر گرفته شد. جنگ‌های متعدد داخلی و خارجی در این کشور باعث شد که راه تغییر سنت‌های قدیمی بسته بماند. به‌حدی که حتی در دوره جمهوری، زنان افغانستان در مناطق روستایی با این‌که منعی از حضور در فضاهای عمومی نداشتند، همچنان ترجیح می‌دادند نامرئی بمانند. نامرئی بودن زنان ناشی از میل آنان به این وضعیت نیست، بلکه نگرانی، ناامنی و بیم از مردانِ خویشاوند و همسایه باعث می‌شود که این زنان ترجیح دهند در اجتماع چندان جلوه نکنند. قوانین امروزه‌ی طالبان دقیقاً بر همین نکته انگشت گذاشته است و بنا به شنیده‌ها، این قوانین هنوز هم برای زنان روستایی عادی و برای زنان تحصیلکرده شهری غیرقابل باور است. نامرئی ماندن زنان روستایی در زمان حکومت جمهوری، یادآور این پیام بود که آن‌ها همچنان در معرض انواع خشونتند.

گزارشِ «سرنوشت زنان افغانستان در امارت اسلامی؛ آینده‌ای مبهم با تکرار کابوس‌های گذشته» می‌گوید:

علی‌رغم وجود پیشرفت‌هایی در زمینه‌ی حقوق زنان در دوره جمهوری، مشکلات ریشه‌ای و اساسی زنان افغانستانی همانند فقدان قدرت اقتصادی، حق کارکردن، مصونیت کیفری، خشونت ناشی از جنگ و خشونت جنسی و جنسیتی، عدم دسترسی یا دسترسی ناقص به آموزش، رسم و رسوم فرهنگی مانند ازدواج‌های اجباری و مبادله‌ی دختران برای حل اختلافات قومی و خانوادگی و نگرش‌های عمومی فرهنگی مردسالارانه نسبت به زنان که ریشه در سال‌ها انباشت فرهنگی و سنتی در این جامعه داشت، کماکان به شکل سابق وجود داشتند.

سایت رصدخانه مهاجرت ایرانیان، ۱۴/۰۶/۱۴۰۰، نوشته آریاناز گلرخ

اما باوجود تمام نگرانی‌ها و بیم و امیدهایی که زنان را از حضور در جامعه بازمی‌داشت، آمار محصلان دختر در دوره جمهوری نشان می‌دهد که خانواده‌های افغانستانی مایل به تحصیل و کار زنان بوده‌اند. آمار محصلان در دوره جمهوری نشان می‌دهد که تحصیل دختران یک نیاز جدی جامعه افغانستان است که این پیشینه فرهنگی- سنتی ضد زن را زیر سؤال می‌برد و به‌درستی نشان می‌دهد که طالبان به‌اجبار زنان را از تحصیل محروم کرده‌اند و آن را به پیشینه‌ی سنتی جامعه‌ ارجاع می‌دهند.  پس از سقوط طالبان در دور اول، در سال ۲۰۰۳، بیش از «۳,۴ میلیون کودک در مدارس ابتدایی و متوسطه» افغانستان درس می‌خواندند که «یک سوم آن‌ها دختر بودند و در گروه سنی ۷ تا ۱۲ سال نیز ۶۷ درصد پسران و ۴۰,۵ درصد را دختران تشکیل می‌دادند» (Women’s Rights in the Taliban Regime) که در واقع نشانه‌ی نیاز مردم به آموزش دختران است و منع آنان از تحصیل، به معنای سرکوب تازه‌ای است که بر مجموعه‌ی سرکوب‌های زنان افزوده شده است.

 

تحصیل دختران یکی از هدف‌های مهاجرت به ایران

یکی از دلایل وابستگی و پیوستگی جامعه‌ی مهاجر افغانستانی به ایران، امکان تحصیل دختران است. مهاجران نسل جدید افغانستان را پس از سقوط حکومت جمهوری، خانواده‌های تحصیل‌کرده‌ای تشکیل می‌دهند که صرفاً به دنبال کار به ایران نیامده‌اند بلکه یکی از اهداف مهم آن‌ها امکان تحصیل دخترانشان در مدارس است. در گفت‌وگو با مردی پنجاه و اندی ساله مشخص شد که او در افغانستان پزشک بوده است؛ کاری که در ایران امکان انجام آن را ندارد ولی به‌خاطر تحصیل دخترانش در اینجا مانده است. اگر او وضع مالی بهتری داشت احتمالاً می‌توانست به یکی از کشورهای اروپایی مهاجرت کند ولی با تمام قوانین سختگیرانه‌ی ایران بر ضد مهاجران افغانستان هنوز خانواده‌های افغانستانی حاضرند این ستم و تحقیر را بپذیرند تا دخترانشان بتوانند تحصیل کنند.

از طرفی، جامعه‌ی میزبان ایرانی که عادت کرده است مهاجر افغانستانی را همواره به عنوان کارگر روزمزد ببیند که برای تأمین معاش خانواده‌اش به ایران آمده است، با موج جدید مهاجران افغانستانی که شامل طبقات تحصیلکرده می‌شود نتوانسته است کنار بیاید چون تجسم درستی از آن جامعه ندارد. دلایل مهاجرت البته در بین طبقات اجتماعی مهاجران متفاوت است. با این همه، بر اساس گزارش کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان، «۳۵ درصد از زنان و دختران به دلیل خشونت مبتنی بر جنسیت هنگام پناه بردن به کشورهای همسایه ایران و پاکستان احساس ناامنی کرده‌اند و تنها ۷۰ درصد دختران در مدارس آنجا ثبت‌نام کرده‌اند در حالی که این رقم برای مردان ۹۲ درصد است.» احساس ناامنی زنان و دختران در این کشورها به دو عامل فرهنگ جامعه‌ی میزبان و فرهنگ خود جامعه‌ی مهاجر برمی‌گردد. در دوره‌های گذشته، مهاجرت افغانستانی‌ها به دلایلی همچون جنگ و خشکسالی رخ می‌داد اما در عصر حکومت طالبان، دستیابی زنان به تحصیل یکی از دلایل عمده است که جامعه میزبان در صورت درک این مهم، می‌تواند از این راه بیش از همیشه در دستیابی به حقوق زنان در کشور خودش پافشاری کند. در دوران جمهوری «۵۰ درصد دانشجویان و ۶۰ درصد معلمان دانشگاه کابل را زنان تشکیل می‌دادند». مهاجرت اجباری آنان از سرزمین خودشان، می‌تواند فرصتی را برای جامعه میزبان فراهم کند تا از اندوخته‌های آن‌ها برای رشد جامعه مهاجر و تطابق آن‌ها با جامعه میزبان بهره برند.  

دکتر مریم وریج کاظمی می‌گوید:

بخشی از مشکلات موجود نیز می‌تواند ریشه در رویکرد کشورهای منطقه داشته باشد که برای تجارت با امارت اسلامی صف کشیده‌اند. این پرسش را باید از آن‌ها کرد آخرین باری که یکی از مقامات مهم یک کشور منطقه به طور مستقیم موضوع حقوق زنان در افغانستان را مطرح کرد، چه زمانی بود؟ در شرایط امروز، قدرت‌های منطقه‌ای، در مقایسه با غرب به‌طور بالقوه نفوذ فوق العاده‌ای بر طالبان دارند. اما جدیت آن‌ها برای تأمین منافع خود در افغانستان منجر به تسلیم فروتنانه در برابر طالبان شده است

مرکز بین المللی مطالعات صلح –IPSC/ چالش بی پایان زنان در حکومت طالبان/دکتر مریم وریج کاظمی/ تیر ۱۴۰۳

پناهندگی و مشکلات آن در ایران

وضعیت زنانِ افغانستان با حضور حکومت طالبان و قوانین واپس‌گرایانه‌ی عرفی- مذهبی، بحران‌های انسانی ناشی از تغییرات آب و هوایی، زمین لرزه و... از آن که بود بدتر شد. ولی قانون اخراج مهاجران افغانستانی در پاکستان و نیز موج مهاجرستیزی در ایران که اخراج آن‌ها را تشدید کرده است، کورسوی امیدها را در بهبود وضعیت سلامت و بهداشت و تاحدودی تحصیل دختران در کشورهای همسایه به کلی خاموش کرد. بر اساس داده‌های سازمان بین‌المللی مهاجرت(IOM) «تخمین زده می‌شود که ۸۰ درصد از پناهندگان را زنان و کودکان تشکیل دهند

یک زن افغانستانی ساکن ایران از تجربه ۴۰ روزه‌ی خود از حکومت طالبان تا قبل از آمدن به ایران گفته است:

وقتی افغانستان سقوط کرد، بدون اینکه طالبان چیزی بگوید، ناگهان نگاه مردم به‌ویژه مردها تغییر کرد. با نگاه بدی به زن‌ها نگاه می‌کردند یعنی اگر حجاب زنی مطابق میل طالبان نبود، جدا از نیروهای طالب، خود مردم عادی به آن زن تذکر می‌دادند و تذکرشان نه از سر نگرانی که از سر سرزنش بود.

این زن وضعیتی را توصیف کرده است که گویا برخی مردان از حضور طالبان راضی و خشنود بودند زیرا بر این گمان بودند که زنان جای آن‌ها را در دانشگاه و کار و خیابان گرفته‌اند. این نگاه سنتی مردانه به زنان است که تا حدودی جامعه‌ی ایرانی را که به دنبال جنبش «زن، زندگی، آزادی» به دنبال احقاق حقوق زنان است نگران می‌کند و از این رو به مردان افغانستانی برچسب‌هایی همچون خشونت‌طلب و ضدزن می‌زند و نگران است که این نگاهِ از بالا به پایینی به جامعه‌ی ایران نیز که زنان، خود دربند محدودیت‌های حاکمیت مذهبی، در حال مبارزه‌اند تسری یابد. البته حاکمیت نیز به خوبی از آن بهره می‌برد تا به نفع خود، مهاجران را بد جلوه دهد و همه این‌ها در واقع، کاری می‌کند که جنبش «زن، زندگی، آزادی» را پس براند به جای آن‌که با حمایت از زنان مهاجر آن‌ها را به حلقه‌ی خود در مبارزه بپذیرد.

 

تبعات سیاست‌های مربوط به ازدواج و فرزندآوری حکومت ایران بر مهاجران افغانستانی

طبق قانون مدنی ایران، ازدواج اتباع خارجی با زنان ایرانی باید با اطلاع دولت باشد و اجازه مخصوص دولت ایران برای ازدواج زنان ایرانی با اتباع خارجی لازم است. بنابراین فرزندان زن ایرانی که به‌خاطر ازدواج با مرد خارجی، تابعیت ایرانی خود را از دست داده از داشتن شناسنامه ایرانی محروم می‌شوند. این قانون، آسیب روانی زیادی را به زنان وارد می‌کند و گرچه گویا چند سالی است که در حال صدور شناسنامه برای فرزندان این زنان هستند اما تبعات اجتماعی- روانی آن همچنان ادامه دارد. موضوع سخت‌گیری در ازدواج ایرانی با غیرایرانی باعث شده است که افغانستانی‌های ساکن ایران سعی کنند ازدواج‌های درون گروهی داشته باشند و با جامعه‌ی میزبان آمیخته نشوند. عدم اختلاط دو جامعه‌ی میزبان و مهاجر باعث شده است هر گروه درون دسته‌ی بسته‌ی خود بماند و اولویت‌ها و فرهنگ دیگری برایش بیگانه و گاه دشمن باقی بماند.

هر چند سال یک‌بار قوانین تازه‌ای مطرح می‌شود که تحصیل کودکان افغانستانی را سخت‌تر می‌کند بدون اینکه توجهی به تبعات آن وجود داشته باشد. سخت‌گیری در تحصیل فرزندان افغانستانی حتی در حد مالی که جامعه فقیر مهاجر معمولا از پرداخت پول به مدارس بازمی‌ماند باعث رواج بیسوادی می‌شود که در کنار فقر اقتصادی و جابه‌جایی‌های خانواده‌ها از شهری به شهر دیگر در جست‌وجوی کار آن را پیچیده‌تر می‌کند و تبعاتی حتی برای دولت که وضع‌کننده‌ی این قوانین سخت‌گیرانه بوده است پدید می‌آورد

 

زندگی زنان افغانستانی در ایران

گرچه من متولد ایران هستم و در مشهد به دنیا آمدم و در مدارس ایرانی درس خواندم اما هیچوقت در نگاه جامعه عضوی برابر نبوده‌ام. علیرغم نداشتن اجازه کار چند سالی آرایشگری کردم به شکل غیرقانونی و با پس‌اندازم سعی داشتم خودم را به هامبورگ نزد خواهرم برسانم. تحمل تحقیر و طرد شدن در ایران برایم سخت بود. قاچاقبری مرا از راه کوهستانی و سخت گذراند و هنوز هشت ماه است که در ترکیه مانده‌ام. روی برگشتن به ایران را هم ندارم چون به علت فرار از خانه مادرم بیمار روحی شد و دیگر جایی در خانه ندارم.

آسیب‌شناسی مهاجرت‌های غیرمتعارف زنان؛ مطالعه‌ی موردی چالش‌های مهاجران افغان ساکن ایران در کشور ترانزیت/ سعیده سعیدی/ مجله فرهنگ رسانه/ سال هفتم/ بهار ۹۷

این یک نمونه از میزان فشاری است که یک زن تحصیل‌کرده افغانستانی متحمل می‌شود. گرچه مهاجرت مانند هر پدیده‌ی اجتماعی دیگر، فرایندی جنسیتی را با خود دارد اما در سال‌های اخیر و با وقوع جنگ‌های متعدد در خاورمیانه و ناامنی بیشتر زنان نسبت به مردان در این مناطق، تعداد مهاجران زن و کودک افزایش یافته است برخی از آن‌ها که مقصدشان اروپاست حتی بدون مردان خانواده دست به مهاجرت می‌زنند. از این‌روست که جامعه‌شناسان از آن به «زنانه شدن مهاجرت» نام می‌برند. این وضعیت اما برای زنان افغانستانی ساکن ایران چندان وجود ندارد و زنان کشور همسایه بدون حضور مردانشان امکان مهاجرت ندارند یا لااقل کمتر دارند و از همین روست که وقتی هم به ایران می‌رسند اغلب با همان روابط عرفی- سنتی برآمده از جامعه‌ی خود به سرزمین جدید پای می‌گذارند در حالی که این وضعیت برای زنان مهاجری که در ایران متولد شده‌اند چندان دقیق نیست و آن‌ها علیرغم نگاه تبعیض‌آمیز جامعه میزبان و نگاه فرمانبردارانه‌ای که از زنان در افغانستان انتظار می‌رود، سعی دارند به موقعیت‌هایی برابر دست یابند که اغلب شدنی نیست و بار سنگین‌تری بر دوش آنان می‌گذارد.

الگوهای سنتی مهاجرت بییشتر مردگزین بوده و زنان در بیشتر موارد مهاجران تبعی و پیرو همسر یا پدر خود بوده‌اند.

همان

نتایج یک پژوهش در شهر مشهد نشان می‌دهد که «زنان افغانستانی گونه‌ای از زنان محروم در جامعه ایرانی را شکل داده‌اند که محرومیت آن‌ها بیشتر ناشی از عوامل فرهنگی است».

مهاجران بیشترین حمایت مالی و عاطفی را از خویشاوندان خود دریافت می‌کنند. این موضوع از یک سو به حفظ و بازتولید خرده فرهنگ افغانستانی در مشهد انجامیده و از سوی دیگر به تشدید جدایی‌گزینی فضای مهاجر-میزبان منجر شده است.

تجربه‌ی زیسته نقش‌های زنانه در بین مهاجرین افغانی/ دو فصلنامه مطالعات جمعیتی. دوره ۷. شماره ۲. پاییز و زمستان ۱۴۰۰

همین پژوهش با گفت‌وگو با زنان افغانستانی ساکن جنوب تهران پی برده است که سه مضمون اصلی، رنج زنان افغانستانی را در ایران تشکیل می‌دهد: «بحران هویت، تشویش و بسندگی به وضعیت موجود. عدم سازگاری بخشی از فرهنگ بومی آن‌ها با فرهنگ کشور مقصد، همچنان حفظ شده و در موارد بسیاری رنج زیسته‌ی آنها را افزایش داده است.» مواردی همچون «فقدان عاملیت در ازدواج، بارداری ناخواسته و هویت چندپاره» سبب‌ساز بحران هویت در زنان افغانستانی ساکن ایران شده که دسترسی ناکافی به بهداشت چه به دلیل دوری از مراکز شهرها و چه به دلیل نداشتن بیمه و تبعیض در نظام درمانی و یا مخارج سنگین درمان و چه نگاه سنتی جامعه افغانستانی به زنان، با وجود آگاهی‌های افراد نسبت به بهداشت و درمان از آن محروم می‌مانند و آن‌ها را بین دو راهی ماندن و رفتن نگه می‌دارد در حالی که نه در جامعه خود امکانات بهتری دارند و نه جامعه میزبان پذیرای آن‌هاست.

بحران هویت تبعاتی همچون «ترس از مرگ، ترس از رد مرز شدن، استیضاح سنت و حس بی‌پناهی و رهاشدگی» را در آنان رقم می‌زند و باعث می‌شود یا نسبت به ایرانی‌ها دارای نگرش مثبت شوند و یعنی به وضعیتی که دارند خو بگیرند و انتظار زیاده از حد نداشته باشند و در واقع بر شهروند درجه دوم بودن خود مهر تأیید بزنند تا بتوانند بر «حس غربت و اضطراب جدایی» غلبه کنند و یا در حس «اضطراب جدایی» غوطه‌ور شوند و همواره هویت خود را از دست رفته بدانند. شاید از این روست که می‌گویند زنان افغانستانی صبری چند برابر نسبت به سایر زنان دارند و در حالی که از درون برای خود هویتی مستقل در نظر نگرفته‌اند و مایلند تا می‌توانند از بحران دوری کنند تا وضعیت شکسته‌بسته‌ی خود را حفظ کنند. در چنین بحرانی که یا تنش بین جامعه مهاجر و میزبان است و یا تنش بین دختران یک خانواده و خویشان مرد، زنان بزرگسال سعی در برآورده کردن خواسته‌های دو طرف دارند به‌نحوی که گرچه خود قربانی می‌شوند اما طرفین کمترین آسیب را ببینند.

از این روست که وقتی حرف از وضعیت افغانستانی‌هایی که به‌خصوص در حکومت طالبان به ایران مهاجرت کرده‌اند به میان می‌آید بلافاصله باید به زنان افغانستانی اندیشید که نه در مهاجرت تصمیم‌گیرنده‌ی اصلی بوده‌اند و نه پس از مهاجرت اجازه‌ی چندانی برای کار و کسب درآمد دارند و در واقع بین دو منگنه‌ی جامعه سنتی خودشان و تبعیض‌های جامعه‌ی میزبان مظلومانه و در سکوت دست و پا می‌زنند.

 

 

 

 

  


بالا
 
بازگشت