علی صدارت

 

 اکتبر ساپرایز، از ویتنام تا غزه! و البته باز هم وطن ما!

با وجود موازنه‌ی قوا، همه قدرت‌ها (قدرت‌های داخلی و قدرت‌های خارجی، قدرت‌های دولتی و قدرت‌های غیردولتی، قدرت‌های غربی و قدرت‌های شرقی)، برای ادامه سلطه‌سالاری، نیازمند تجاوز به حقوق و اِعمال انواع خشونت‌های سیاسی، و فرهنگی، و اقتصادی، و اجتماعی، و احساسی-روانی، و نیز خشونت‌های فیزیکی و انواع جنگ‌ها هستند. مادرِ همه جنگ‌ها، جنگ روانی  است! نکته مهم این است که جنگ روانی، این مادرِ همه‌ی جنگ‌ها،  نه فقط تنها جنگی است که ما مردم، به‌راحتی توانایی و دانش و وسایل دفاع پیروزمندانه از خود را دارا هستیم، بلکه حتی این توانایی را دارا هستیم که اصلا از شروع آن همه‌ی جنگ‌ها جلوگیری کنیم، هر کدام از ما به سهم خود و به نوبه خود!

در ایران، شکست ما مردم از قدرت‌ها در جنگ روانی را در کودتای مرداد ۱۳۳۲، و کودتای خرداد ۱۳۶۰، شاهد بوده‌ایم. همچنین از کودتای خرداد ۱۳۶۰ تا اکنون، در هر دوره از «انتخابات» شکست ما مردم از قدرت‌ها در جنگ روانی بود که عده‌ای از ما، با پای خود به حوزههای «رای‌گیری» رفتند و با دست خود به قدرتِ نامشروعِ حاکم بر میهن، مشروعیت دادند. بعد از کودتای خرداد ۱۳۶۰ در سال ۱۳۸۸ (جنبش سبز: روی به قدرت داخلی: اصلاح قدرت حاکم بر ایران، پذیرش خطوط قرمز، از جمله قانون اساسی تئولژیک) و سال ۱۴۰۱ (جنبش زن زندگی آزادی: روی به قدرت خارجی: توییت‌گیت و وکالت‌گیت و «منشور مهسا»گیت) هم شکست ما مردم از قدرت‌ها در جنگ روانی بود که باعث طولانی‌تر شدن زمان رسیدن به سقوط فیزیکی رژیم شده است.

مرورگریِ مثال‌های فوق حاکی از این توهم نیست که شکست در جنگ روانی، فقط منحصر به مردم ایران است. شاهدیم که ایران و ایرانیت، از همه سو در محاق تخریب و تقبیح است. در این زمینه باید مراقب بود که دچار خودزنی نشویم، که این مطلوب قدرت‌هاست که همیشه برای ایران و ایرانیان، چهره‌ای پلید و دون مصور نمایند. با غافل‌گیر شدن قدرت‌ها در رابطه با بهار ایران، و برای حفظ ساختار سلطه‌سالاری، انقلاب ۱۳۵۷ باید توسط قدرت‌ها، به ضد انقلاب مبدل می‌گردید. مدیریت جبران این بی‌ثباتیِ ناخواسته‌ی سلطه‌سالاری و قدرت‌مداری، در الویتِ اولِ قدرت‌ها قرار گرفت، و ژنرال‌های جنگ روانی، در جبهه‌های مختلف آستین‌ها را بالا زدند! از عبارت «انقلاب اسلامی ایران» و از این هر سه کلمه باید هر گونه معنی و مفهوم مثبتی زدوده می‌شد، و بعد از حذف معنی اصلی، به آن‌ها معنایی عکس داده می‌شد.

منظور از آوردن مثال‌های فوق، یادآوری و عبرت‌آموزی است. باشد که درس تجربه، از خطر تکرار شکست در جنگ‌‌های روانی در آینده بکاهد. با مطالعه مثال‌هایی که در ادامه به آن‌ها اشاره‌ای مختصر می‌شود، در رابطه با شکست مردم امریکا در جنگ روانی قدرت‌ها علیه آن‌ها، اولا به چند نمونه از جنگ روانی در سایر ملت‌ها اشاره شده. ثانیا، و مهمتر اینکه، بایسته است که بر دانایی و توانایی خود برای دفاع پیروزمندانه‌تر از خویش در جنگ‌های روانی آینده، از تجربه‌ی ملت‌های دیگر بهرمند گردیم.

مردم امریکا در دوران انتخابات برای مقام ریاست جمهوری کشور خود، آماج هجمه‌ی ژنرال‌های جنگ روانی نامزدهای این مقام بوده‌اند، که در این روزها، بیش از پیش شاهد آن هستیم. اکنون در آستانه‌ی روز انتخابات در ۵ نوامبر ۲۰۲۴، و نیز در آستانه‌ی روز حمله به سفارت امریکا در تهران و به گروگان گرفتن اعضای آن در ۴ نوامبر ۱۹۷۹ (۱۳ آبان ۱۳۵۸) به ذکر چند مثال می‌پردازیم. بعضی از مطالب ذیل به تازگی افشا و منتشر شده‌اند. 

در ابتدا این توضیح لازم است که طبق قانون اساسی و قوانین دولتی ایالات متحده امریکا، تنها مقامی که مجاز است با مقامات سایر کشورها مذاکره کند، شخص رئیس جمهور است. بر اساس قانون لوگان (Logan Act) که در سال ۱۷۹۹ تصویب شد، هر شهروندِ شخصی، که با مقامات دولت خارجی هر گونه تماس مستقیم و غیر مستقیم داشته باشد، مرتکب جرم دولتی (نه ایالتی) شده است. طبق قوانین امریکا، این کشور در هر زمان، بیش از یک رئیس جمهور ندارد و دوران ریاست جمهوری، به‌طور رسمی و قانونی از زمان تحلیف آغاز می‌شود. باید به این مهم توجه کرد که اگر فرد غیر مسئول بدون اجازه مقامات مسئول این مذاکرات را انجام داده باشد، حتی اگر آن‌ها در جهت حقوق امریکا و امریکایی‌ها، و یا لااقل برای حفظ منافع امریکا و امریکایی‌ها باشد هم هنوز عملی غیر قانونی محسوب می‌گردد. در بررسی چند واقعه تاریخی، می‌بینیم که صرف نظر از غیر قانونی بودن مذاکرات افراد غیر مسئول، نتیجه کار آن‌ها منجر به تجاوزها به حقوق، خشونت‌گستری، و نیز ضررهای عظیم بوده است.

-

سال ۱۹۶۸

چنین روزهایی در سال ۱۹۶۸، شاهد مبارزات دو نامزد نهایی، هوبرت همفری (Hubert Humphrey) دموکرات و ریچارد نیکسون (Richard Nixon) جمهوری‌خواه، برای ریاست در کاخ سفید امریکا بود. در آن زمان اطلاعات سانسوریِ جنگ و جنگ‌افروزیِ قدرت‌ها در ویتنام بیشتر از پس پرده‌ی اسرار خارج می‌شد. افشا شدن خبرهای جنگ ویتنام، افکار عمومی را جریحه‌دار، و در عصیان به فجایعِ تجاوزها به حقوق، منقلب می‌کرد.

در بهار ۱۹۶۸، لیندن جانسون (Lyndon Johnson) رئیس جمهور وقت امریکا، که در دور اول ریاست جمهوری خود بود، از نامزدی برای دوباره رئیس جمهور شدن انصراف داد، و معاون او هوبرت همفری این نامزدی را به عهده گرفت. این در حالی بود که تظاهرات ضد جنگ ویتنام، بیش از پیش افزایش می‌یافت. 

لیندن جانسون، از جمله برای کمک به معاون خود هوبرت همفری برای پیروزی در انتخابات، تلاش‌هایی را برای مذاکرات صلح شروع کرد. نیکسون و شرکا از این ماجرا باخبر شدند، و توسط واسطه‌ای با رئیس جمهور وقت ویتنام جنوبی، نگوین ون تیو (Nguyen Van Thieu) تماس گرفته و قول دادند که در صورت پیروزی نیکسون در انتخابات، وی در مقام ریاست جمهوری امریکا به آن‌ها شرایط بسیار بهتری را پیشنهاد خواهد کرد. بدین ترتیب نگوین ون تیو، بعد از ملاقات‌های سِرّی و غیر قانونی، و بعد از مذاکرات غیر قانونی با مقامات غیر رسمی امریکا، قرارهای قبلی با مقامات رسمی امریکا را لغو کرد و حتی حاضر نشد اولین در جلسه توافق شده برای شروع مذاکرات صلح حاضر شود. مدارکی که طی سال‌ها توسط محققین مختلف در باره‌ی این رسوایی افشا شد، هیچ کدام به درجه اهمیت انتشار نوشته‌های اچ آر هالدمن (H.R. Haldeman) نیستند. هالدمن رئیس دفتر نیکسون بود و نامه‌های نیکسون را منتشر کرد. در نامه‌های افشا شده، به وضوح به طرح توطئه‌آمیز نیکسون در مورد متوقف کردن تلاش‌های صلح جانسون، و برای شکست رقیبش همفری اشاره شده است. 

گرچه رئیس جمهور لیندن جانسون از این عمل خلاف قانون نیکسون و شرکا مطلع شده بود ولی، از جمله به علت خطر افشا شدن منابع اطلاعاتی-امنیتی، و نیز به علت عدم در اختیار داشتن مدرک مستندی علیه شخصِ نیکسون، که بتوان با آن خودِ نیکسون را محکوم کرد، این واقعه مهم را افشا نکرد، و مردم امریکا را از حق مطلع شدن محروم کرد. 

این ماجرای خیانت‌آمیز به مردم امریکا به ماجرای شنالت (Chennault Affair) معروف است. خانم آنا شنالت یک ثروتمند چینی‌تبار‌ و همسر ژنرال شنالت امریکایی بود. وی با بوی دیم (Bui Diem) سفیر ویتنام جنوبی در امریکا و فرد اصلی در مذاکرات صلح، آشنایی و رفاقت داشت، و در کانون این ماجرای غیر قانونی قرار داشت. طی مدارکی که به تازگی افشا شده، ردگیری ملاقات‌های آنا شنالت و بوی دیم، به فوریه ۱۹۶۸ و فقط دو هفته بعد از اعلام نامزدی نیکسون برای ریاست جمهوری می‌رسد. در باره این افتضاح فاجعه‌آمیز، مطالعات فراوانی انجام شده ولی «ماجرای شنالت» هیچ وقت مورد پی‌گرد قضایی واقع نشد.

در این ماجرا لازم است که از ویلیام کیسی (William Joseph Casey) و ریچارد آلن (Richard Allen) هم نامی برده شود. چرا که این هر دو در ماجرای اکتبر ساپرایز (October Surprise) در انتخابات رونالد ریگن (Ronald Reagan) و سپس و ایران‌گیت (Irangate) هم دست داشتند. آلن مسئول امور بین‌الملل در مبارزات انتخاباتی نیکسون بود و در ماجرای شنالت عمیقا دخیل بود. وی مشاور امنیت ملی ریگان شد، ولی این مقام در دستگاه نیکسون به هنری کیسینجر داده شد. ویلیام کیسی از استراتژیست‌های کلیدی کارزارِ انتخاباتی نیکسون بود که در حلقه‌ی ارتباطی آنا شنالت و ویتنامی‌ها بود. وی در به تعویق افتادن تلاش‌های برای صلح ویتنام و بی‌اثر ماندن کنفرانس پاریس در این باره، نقشی بس موثر داشت، و مسئولیت خون دهها هزار نفر به گردن دارد. 

با شکست این فرصت برای صلح با ویتنام در زمان مبارزات انتخاباتی، و البته این عملِ خلافِ قانونِ نیکسون و شرکا باعث شد که وی با اختلاف آراء کمی به مقام ریاست جمهوری امریکا برسد. بدین ترتیب نیکسون به تجاوزها به حقوق و اعمال خلاف قانون خود ادامه داد. جنگ ویتنام ادامه یافت و بعد از کشتار دهها هزار نفر، بالاخره در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵ با سقوط سایگون پایان یافت. اعمال خلاف قانون نیکسون در انتخابات ۱۹۷۲ ابعاد بیشتری یافت، و نیکسون و ماجرای واترگیت، نماد تجاوزها به حقوق و فساد سیاسی امریکا شد که ضربه بزرگی به روانشناسی مردم بود. بی دلیل نبود که تمرکز بر شعار انتخاباتی حقوق بشر و قانون‌مندی، سبب پیروزی جیمی کارتر و رسیدن وی به مقام ریاست جمهوری گردید. نیکسون سرانجام در ۸ اگست ۱۹۷۴ ناچار به استعفا شد، و سپس در سال ۱۹۹۴ به‌طور فیزیکی هم مرد. 

-

سال ۱۹۸۰

در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ (۴ نوامبر ۱۹۷۹) «دانشجویان خط امام» به سفارت امریکا حمله کردند و کارمندان آنرا به اسارت گرفتند. با این عمل غیر قانونی، ایران و ایرانیان به گروگان امریکا در آمدند. تحقیقات و مدارک بسیاری در این زمینه افشا و منتشر شده‌اند. بعد از کودتای خرداد ۱۳۶۰، بسیاری از ایرانیانی که بدون تردیدی توسط قدرت‌ها و با سرعت به جوخه‌های اعدام سپرده شدند، افرادی بودند که از این ماجرا اطلاعاتی داشتند. متاسفانه بسیاری از این اسناد و مدارک و تحقیقات و اطلاعات، هنوز هم از چشم بخش عظیمی از مردم ایران مخفی مانده است. مختصر اینکه طرح حمله به سفارت امریکا، توسط افرادی چون کیسینجر و راکفلر و اشرف پهلوی، و در امریکا ریخته شد. این حیله به عنوان یک طرح انقلابی در حلقه‌ی خواص در ایران مطرح شد و به اجرا در آمد. واسطه‌ی رابط طراحان امریکایی این طرح از یک سو، و «دانشجویان خط امام» از سوی دیگر، هنوز مستند نشده است، ولی از موسوی خوینی‌ها اسم برده شده است. انگیزه این طرح، نیاز حیاتی قدرت‌ها به خزان کردن بهار انقلاب ایران بود. برای قدرت‌ها، این کمتر از یک نیاز حیاتی نبود که هم عبارت «انقلاب اسلامی ایران» را، و هم کلمات «انقلاب» و «اسلام» و «ایران» را، نه تنها در چشم مردم ایران، و نه تنها در چشم مردم منطقه، و بلکه در چشم مردم دنیا، بی‌اعتبار کرده و از فراگیر شدن موج‌های خودجوش منقلب شدن مردم علیه حاکمان وابسته در کشورهای منطقه و سایر نقاط دنیا، پیش‌گیری کنند.

متاسفانه تلاش‌های ایرانیانی که از تبعات فاجعه‌بار این عمل غیر قانونی باخبر بودند، به نتیجه نرسید و «گروگان‌گیری» به یک دوره‌ی۴۴۴ روزه مبدل شد. در ابتدای این دوره، گروه انتخاباتی ریگن در تماس با بنی‌صدر، از او خواستند که آزادی گروگان‌ها را تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا به تاخیر بیندازد، که با مخالفت بنی‌صدر مواجه شدند. بعد از ناامیدی از بنی‌صدر، آنها به سراغ مخالفان او مانند خامنه‌ای، بهشتی، رفسنجانی، آیت، و… در «حزب جمهوری اسلامی» رفتند. آن‌ها با حمایت خمینی و با در دست داشتن قوه قضائیه و قوه مقننه، تلاش‌های دیپلماتیک بنی‌صدر و کارتر برای آزادی گروگان‌ها را به بن‌بست‌های پی در پی کشانده و خنثی می‌کردند. 

ویلیام کیسی (William Casey) مدیر کارزار انتخاباتی رونالد ریگن، طراح و مدیر اجرایی طرحِ عملیاتِ شکستِ مذاکراتِ رئیس جمهور جیمی کارتر با ایران، برای حل بحران گروگان‌های امریکایی، و آزادی هرچه سریع‌تر آن‌ها بود. درخواست ریگن و کیسی و شرکا از طرف ایرانی این بود که آن‌ها، گروگان‌های امریکایی را آزاد نکنند ( آزاد نکنند!)، و آن‌ها را تا بعد از انتخاب ریگن به ریاست جمهوری در حبس نگه دارند!

 با پیروزی ریگن در ریاست جمهوری، مقام ریاست سازمان مرکزی اطلاعات امریکا (CIA) به ویلیام کیسی (William Casey) داده شد (از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۷) وی یکی از شاگردان ویلیام ج. داناوان (William  J.  Donovan) که لقب "جاسوس ارشد“ را داشت بود. داناوان به دلیل نقش خود در جمع‌آوری اطلاعات و فعالیت‌های جاسوسی، تأثیر زیادی بر سیاست‌های امنیت ملی آمریکا داشت. فعالیت‌های او در زمان جنگ جهانی دوم و پس از آن، او را به یکی از چهره‌های مهم تاریخ جاسوسی و امنیت ملی تبدیل کرد. او به عنوان یک شخصیت مهم در تاریخ امنیت ملی ایالات متحده شناخته می‌شود و تأثیر او بر ساختار سازمان‌های جاسوسی در امریکا هنوز هم احساس می‌شود. ویلیام کیسی در سه نوبت در پاریس و مادرید، با مقامات ایرانی، از جمله کروبی،  ملاقات‌های سِرٌیِ غیر قانونی داشته که مذاکرات قانونی کارتر با حکومت ایران برای حل بحران گروگان‌گیری را به بن‌بست بکشاند، و آزادی گروگان‌ها را تا بعد از رئیس جمهور شدن رونالد ریگن، به تاخیر بیاندازند.

کارتر که از تلاش‌های دیپلوماتیک ناامید شده بود، دستور عملیات نظامی برای آزادی گروگان‌ها را صادر کرد. این عملیات با اسم رمز «عملیات پنجهٔ عقاب» (Operation Eagle Claw) در  اردیبهشت ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ (۲۴ آوریل ۱۹۸۰) در طبس انجام شد. به علت نقص فنی در ۳ بالگرد و طوفان شن و تصادم یک بالگرد سی‌اچ-۵۳ با یک هواپیمای سی-۱۳۰ و با کشته شدن ۸ نفر، دستور پایان عملیات داده شد و کارتر شکست عملیات را طی یک پیام تلویزیونی به اطلاع مردم امریکا رساند. 

با ادامه بحران گروگان‌گیری، کودتاچیانی چون حسن آیت و شرکا گفتند (نقل به فحوا): «…از گروگان‌ها باید به عنوان یک آتو علیه بنی‌صدر استفاده کنیم…» از آن طرف هم ریگان و شرکا از گروگان‌ها به عنوان یک آتو علیه کارتر و کارزارِ انتخاباتی انتخاباتی او استفاده کردند. 

بدین ترتیب رونالد ریگن توانست جیمی کارتر را شکست دهد، و مقام ریاست جمهوری و کاخ سفید را با یک پیروزی غیر قانونی تصاحب کند. بالاخره بعد از ۴۴۴ روز، و با توافق قبلی درست در هنگام مراسم سوگند خوردن رونالد ریگن برای مقام ریاست جمهوری در ۳۰ دی ماه ۱۳۵۹ (۲۰ ژانویه ۱۹۸۱)، هواپیمای حامل گروگان‌ها اجازه پرواز گرفت و از ایران خارج شد. بررسی رسانه‌های آن زمان و پژوهش در استفاده‌های تبلیغاتی قدرت‌ها از این ماجرا و روش‌های به‌کار برده شده در این جنگ روانی، حیرت‌انگیز است. رسانه‌ای کردن لحظه به لحظه خبرهای ایران و گروگان‌ها و پروپاگندا و تبلیغات فراوان در ماه اکتبر سال ۱۹۸۰ جنگ روانی موثری بود که مردم امریکا را در یک حیرت مسخ شده فرو برد. این حیرت و غافل‌گیری در ماه اکتبر ۱۹۸۰، به اکتبر ساپرایز (October surprise) معروف شد که عامل مهمی در شکست کارتر از ریگن بود.

یکی از گروگان‌ها جان لیمبرت (John Limbert) نام داشت که با یک خانم ایرانی ازدواج کرده بود. گفته شد که بعد از آزادی وی، وقتی برای بار اول این دو همدیگر را در فرودگاه می‌بینند، اولین چیزی که همسر ایرانی به لیمبرت می‌گوید این واقعیت بود که …می‌دانی که آزادی تو به علت ساخت و پاخت جمهوری‌خواهان به تعویق افتاد و این‌قدر طولانی‌تر شد؟… (نقل به مضمون)

صاحب این قلم، چند سال پیش، در یک کنفرانس در نیویورک در باره بحران گروگان‌گیری حاضر بود. بعد از پایان سخنرانی‌ها با یکی از گروگان‌ها صحبتی داشتم. در این گفتگو اشاره کوچکی به اکتبر ساپرایز کردم که باعث واکنش خشن و بسیار اعتراض‌آمیز وی گردید. جالب است که لباس‌هایی که بر تن داشت، و گران‌قیمتی آنها، توجه بسیاری را به خود جلب می‌کرد. گفته شد که دولت امریکا از پول‌های بلوکه شده ایران، مبالغ هنگفتی را به آنها داده است!

-

سال ۲۰۱۶

در ماه جون ۲۰۱۶، جرد کوشنر (Jared Kushner)  که داماد ترامپ و دوست نتانیاهو (Benjamin “Bibi” Netanyahu) است، به همراه پسر ترامپ و پال مانافورت (Paul Manafort) رئیس کارزارِ انتخاباتی ترامپ، با نمایندگان روسی در محل ساختمان اقامت ترامپ در نیویورک ملاقات کردند. 

در این دوران، شمار دیگری از شهروندان امریکایی اعمال غیر قانونی را به شکل سرٌی و یا آشکار انجام دادند. مایکل فلین (Michael Flynn) هم از افرادی بود که به تماس‌های غیر قانونی با مقامات روسی متهم شده بود. رابرت میولر (Robert S. Mueller III) قاضی مخصوص رسیدگی به ارتباطات غیر قانونی  ترامپ و شرکا در انتخابات ۲۰۱۶، نحوه و احتمال دست داشتن مایکل فلین (Michael Flynn) در ارتباط با مقامات روسی در رابطه با انتخابات ۲۰۱۶ را «مهم و قابل توجه» توصیف نمود. ترامپ بعد از پیروزی بر هیلاری کلینتون (Hillary Rodham Clinton) در مبارزات انتخاباتی ریاست حمهوری، مقام مشاور امنیت ملی را به فلین داد، ولی فقط بعد از حدود سه هفته وی مجبور به استعفا گردید، که رکورد کوتاهیِ تصدیِ این مقام در تاریخ امریکا را شکست! فلین در رابطه با اعمال خلاف قانون خود در مبارزات انتخاباتی ترامپ، به مقصر بودن اعتراف کرد. ولی ترامپ از اختیار ریاست جمهوری خود استفاده و او را مورد عفو قرار داد.

-

سال ۲۰۲۴

طی مبارزات انتخاباتی ۲۰۲۴، ترامپ وعده کرده که بعد از پیروزی در انتخابات در ۵ نوامبر، به هر دو جنگ در اوکراین و غزه پایان خواهد داد، حتی قبل از اینکه رسما در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵ در مقام ریاست جمهوری مستقر شود! هم‌رزم ترامپ در این مبارزات انتخاباتی  جی دی ونس (J.D. Vance) از او هم در بی‌قانونی بی‌محاباتر است. ونس گفته حتی اگر این درست باشد که ترامپ قبل از انتخاب و رسمی شدن در مقام ریاست جمهوری با پوتین مذاکره کرده، اشکالی ندارد، و این عمل وی را «دیپلوماسی» خواند، که البته می‌تواند خلاف قوانین امریکا باشد.

دونالد ترامپ (Donald Trump) در روز ۱۰ اکتبر ۲۰۲۴ گفت با نتانیاهو در باره «جنگ در خاورمیانه» صحبت کرده است. بنا به روایت وی، نتانیاهو اظهار داشت که وقعی نگذاشتن به هشدار رئیس جمهور فعلی امریکا جو بایدن (Joe Biden) در مورد بیرون کشیدن ارتش از رفح، در جنوب غزه، منجر به قتل رهبر حماس یحیی سنوار شد. در ادامه در آن گفتگو نتانیاهو پرسیده که با ایران چه کنیم؟ پاسخ ترامپ «هر کاری که باید بکنی را انجام بده» بوده! این عمل ترامپ که خود از آن با افتخار روایت می‌کند، می‌تواند نقض قانون اساسی، و بر اساس قانون لوگان ( Logan Act) یک بزه و جرم فدرال (دولتی) محسوب شود.

بعد از قتل حسن نصرالله و یحیی سینوار، امید بسیاری بر این بود که بالاخره موافقت‌نامه‌ای برای آتش‌بس حاصل گردد. به غیر از اعمال تحریم‌های مالی و تسلیحاتی، حکومت بایدن در این راه تلاش‌های دیپلوماتیک فراوان، ولی ناموفقی را انجام داد.

با توجه به گزارش‌ها و وقایع منطقه، آیا ممکن است در این دوره هم مانند سال‌های ۱۹۶۸، ۱۹۸۰، و ۲۰۱۶، نامزد ریاست جمهوری امریکا، برای پیروزی در انتخابات، چوب لای چرخ رئیس جمهور وقت گذاشته باشد؟ با توجه به اینکه در بی‌اخلاقی و قانون‌شکنی و تجاوز به حقوق، ترامپ با نیکسون و ریگن با هم در رقابت هستند، چرا که نه!؟

تحقیقات جدید حاکی از آن است که ترامپ، بعد از پایان دوران ریاست جمهوری خود از سال ۲۰۲۱، چندین تماس تلفنی با پوتین داشته است. ترامپ در حالی‌که دیگر از مقام شخص اول مملکت برخوردار نبوده، حداقل در یکی از چند تماس تلفنی خود با پوتین، حاضران در اتاق را بیرون کرده تا بتواند بطور کاملا خصوصی با رئیس جمهور وقت روسیه مذاکره کند. قبلا هم وی این عمل سوال‌برانگیز را در زمان ریاست جمهوری خود، و در حین مذاکراتش با پوتین در مسکو انجام داده بود. از دوست و نزدیک بودن این دو فرد ذوب شده در زورپرستی، قطعا خیری برای مردم برنخواهد خاست. آیا از این دوستی و نزدیکی برای انتخابات ریاست جمهوری امریکا در ۵ نوامبر ۲۰۲۴ شٌری برای مردم برخواهد خاست؟

اکتبر ساپرایز دیگر در انتخابات ۲۰۲۴ ممکن است ریشه در اسرائیل داشته باشد. طی یک سالی که گذشت و از همان ابتدای جنگ، نتانیاهو مصرانه هر تلاشی برای صلح با فلسطینی‌ها را به بن‌بست کشانده است. گفته شد که اسماعیل هنیه و حسن نصرالله بعد از ابراز تمایل به پایان جنگ و پذیرفتن صلح بود که به قتل رسیدند.

از سوی دیگر، به نقل از هاآرتز (۲۳ اکتبر ۲۰۲۳) در حالی اسرائیل برای حمله به ایران آماده می‌شود، اسرار نظامی این حمله افشا می‌گردند. 

آیا امکان دارد که طبق روال گذشته‌ی قدرت‌مداران امریکا، ساخت و پاخت‌هایی در انتخابات امسال هم در جریان باشد؟ که البته اگر چه ما اکنون در آن زندگی می‌کنیم، ولی از جزئیات آن ممکن است (فقط ممکن است) بعدها مطلع شویم! این دسیسه‌های مرموز و زد و بندهای قدرت‌ها در توازن قوا، همیشه به ضرر مردم و توام با تجاوزها به حقوق بوده است.

گرچه ژنرال‌های جنگ روانی در دیوان‌سالاری سای‌آپ‌کراسی (Psyopcracy) در ظروف مرتبط قدرت‌ها، مشغول به کار هستند، ولی ما مردم هم آهوی لنگی در کفِ شیرِ نرِ خونخواره‌ای نیستیم! تجاوزها به حقوق و جنایت‌های صهیونیسفر در فلسطین و لبنان، و نیز در ایران و سایر کشورها، موضوع جدیدی نیست و قدمتی ۷۰-۸۰ ساله دارد. منتها فقط یک سال است که ما مردم توانسته‌ایم، با احقاق حق اطلاع‌یابی و با احقاق حق اطلاع‌رسانی، این جنایت‌ها و تجاوزها به حقوق را به گوش و چشم و قلب مردم دنیا برسانیم. ولی در این فقط یک سال، به علت درآمیختنِ حقوقیِ افکار عمومی، پایه‌های امپراطوری ژنرال‌های جنگ روانی صهیونیسفر، متزلزل گشته. پدیده‌ای کاملا بی‌سابقه و حیرت‌انگیز! به‌طوریکه نشریه‌ی اسرائیلی هاآرتز در ۶ اکتبر ۲۰۲۴ به درستی می‌نویسد: «یک شکست جهانی: فروپاشی رعدآسای وجهه‌ی اسرائیل از ۷ اکتبر[۲۰۲۳]»!  باید به خود یادآور شویم که این «شکست جهانی» و این «فروپاشی رعدآسای وجهه‌ی اسرائیل» حاصل تلاش‌های حقوقی ما مردم در احقاق حقوقی چون حق اطلاع‌یابی، و حق اطلاع‌رسانی، و حق استقلال و آزادی و خودانگیختگی بوده است. اگر یک حداقل لازمی از ما مردم در احقاق این حقوق کوشاتر بگردیم، اسلحه‌هایی که در اختیار خشونت‌گستران و جنگ‌ طلبان هستند، هر چه بیشتر بی‌اثر خواهند شد. بدین ترتیب به هر مقداری که هر کدام از ما در خشونت‌زدایی فعال شویم، به همان مقدار استفاده از اسلحه توسط سلطه‌سالاران را ناممکن کرده‌ایم!

افکار عمومی، بدون هیچ شک و تردیدی، تواناترین «ابرقدرت» جهان است!

جنگ روانی مادرِ همه‌ی جنگ‌ها است، ولی تنها جنگی است که در آن، ما مردم توانایی، و دانش، و وسایل دفاع پیروزمندانه از خود را دارا هستیم! فقط باید به این دارایی خود آگاه باشیم، و قدر آن‌را بدانیم، و قدر خود را بدانیم، و با اعتماد به‌نفس فردی، و با اعتماد به‌نفس ملی، انفعال را کنار بگذاریم و در دفاع پیروزمندانه، فعال‌تر شویم! هر کدام از ما به سهم خود و به نوبه خود!

علی صدارت

دهم آبان ۱۴۰۳ برابر با  31-اکتبر-2024 پنجشنبه

https://linktr.ee/sedarat 

 

 

 

  


بالا
 
بازگشت