مهرالدین مشید
معاهده ی افتضاح بار دوحه؛ پروندۀ ناتمام افغانستان
افزایش فشار سیاسی بر طالبان، یگانه گزینه برای نجات افغانستان
پس از پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا و برگشت او به کاخ سفید بار دیگر پرونده ی ناتمام و افتضاح بار دوحه بر سر زبان ها افتاده و تبصره هایی وجود دارد که دولت جدید آمریکا قصد دارد تا آن پرونده را دوباره باز کند. هرچند معاهده ی دوحه در کارزار های انتخاباتی امریکا با انتقاد های ترامپ از اداره ی بایدن مبنی بر خروج نابهنگام نیرو های آمریکایی از افغانستان و ترک سلاح های آمریکایی به ارزش میلیارد ها دالر در این این کشور مطرح شد؛ اما پس از تعیین پیت هگست، سرباز، نویسنده و مجری شبکه تلویزیونی فاکس نیوز به عنوان وزیر دفاع، مایک والتز بحیث مشاور امنیت ملی و مارکو روبرو بحیث وزیر خارجه ی امریکا که دو شخص اولی و دومی پیشینه ی جنگ با طالبان در افغانستان را دارند. این مقرری ها گمانه زنیها بر سر باز شدن دوباره ی پرونده افغانستان را افزایش داده است. همزمان با پیروزی ترامپ فارن پالیسی خواهان تعامل امریکا و غرب با طالبان شده است. هرچند این گمانه زنی ها قطعی نیست؛ اما با باز شدن این پرونده معاهده ی دوحه دوباره روی میز دیپلوماسی دولت ترامپ قرار خواهد گرفت. حال پرسش این است که با باز شدن آن چه تحولی در روابط آمریکا و طالبان و یا تحولی در افغانستان بوجود می آيد و بالاخره پیامد آن چه خواهد بود.
معاهده ی افتضاح
بار و ننگین دوحه ممکن یگانه توافقنامه ای در سطح جهان باشد که فروپاشی فاجعه
بار سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی کشوری به نام افغانستان را در پی داشت.
این موافقت نامه در واقع نتیجه ی مذاکرات طولانی پنهان و آشکار امریکا با
طالبان بود که از سال
۲۰۰۷
به گونه ی پنهانی آغاز شد. این تماس ها بیانگر این حقیقت بود که امریکایی ها از
همان زمان در فکر خروج از افغانستان بودند و برای خروج از افغانستان که زمان آن
مشخص نبود، دست به کار شدند. این بی میلی امریکا سبب شد تا پس از تشدید جنگ
طالبان در نیمۀ دوم حضور امریکایی ها بعد از سال
۲۰۱۰،
ارتش و نیروهای مسلح افغانستان به گونه ی تدریجی دچار ضعف و از دست دادن ابتکار
در میدان های جنگ شوند. پس از سال
۲۰۱۴
امریکایی ها از ماندن در افغانستان احساس سرخوردگی و ندامت می کردند و در فکر
بیرون رفتن از معضل افغانستان بودند تا آنکه گفت و گو ها در سال
۲۰۱۸
به گونه ی رسمی ادامه یافت و دو سال بعد در
۲۹
فبروری ۲۰۲۰
بوسیله ی خلیل زاد به نماینده گی امریکا و از سوی ملابرادر به نماینده گی از
طالبان امضا گردید. این معاهده زمانی امضا شد که قرار بود یک سال پیش از
آن رهبران طالبان برای امضای توافق تاریخی با آمریکا به کمپ دیوید در نزدیکی
واشنگتن بیایند. این نصمیم موجی از انتقادها علیه آقای ترامپ را در پی داشت و
حتی جان بولتون، مشاور سابق امنیت ملی آقای ترامپ چند روز بعد از لغو این دیدار
کاخسفید را ترک کرد.
این گفتوگوی تلفنی سه روز بعد از امضای توافق صلح بین نمایندگان آمریکا و گروه
طالبان در دوحه، پایتخت قطر، انجام شد. چنانکه دونالد ترامپ، در زمان مبارزات
انتخاباتی، در نخستین سخنرانیاش پس از حمله نافرجام گفت، رهبر طالبان او را
عالیجناب خطاب میکرد و از او میترسید، اما دولت بایدن همه چیز را به آنان
واگذار کرد. انتظار میرفت که
۱۴
ماه بعد از امضای این معاهده نیرو های خارجی از افغانستان بیرون و با استقرار
حکومت مصالحه ی ملی خشونت ها در این کشور پایان می یافت. قراردادی که در دورۀ
اول ریاستجمهوری ترمپ امضا شد و از سوی ادارۀ بایدن عملی شد، به نظرم بار دیگر
هم در میز آقای ترمپ قرار خواهد گرفت. این توافق که در غیاب حکومت افغانستان
امضا و توسط کشور های چین، روسیه و پاکستان حمایت شد؛ از سوی شورای امنیت
سازمان ملل به اتفاق آرا تایید گردید.
این معاهده زمانی امضا شد که امریکا از جنگ افغانستان خسته شده بود گفته می توان که سرخورده گی امریکا، حتا خلیل زاد را از اتهام هایی می رهاند که گویا او در رابطه به معاهده ی دوحه حقایق را پنهان کرده و در تبانی با طالبان به مقام های امریکایی دروغ گفته است. تناقض گویی ها در همان زمان از دوحه تا واشنگتن گویای موضع شکننده ی امریکا در مورد معاهده ی صلح با طالبان بود. در این توافقنامه آمده است که در مدت ۱۳۵ روز سطح نیروهای آمریکایی در افغانستان به ۸۶۰۰ نفر خواهد رسید و نیروهای ائتلاف هم به همین میزان کاهش خواهند یافت؛ آمریکا، متحدان آن و ائتلاف، نیروهای خود را از 5 پایگاه در افغانستان خارج خواهند کرد؛ در صورت عملی شدن معاهده و قطع رابطه ی طالبان با گروه های هراس افگن، آمریکا و متحدان آن در مدت 9 - 5 ماه باقی مانده نیروهای خود را از افغانستان خارج خواهند کرد؛ به دنبال آن باید 5 هزار زندانی طالبان در زندانهای دولت افغانستان و یک هزار زندانی اسیر گروه طالبان تا ۱۰ مارچ ۲۰۲۰ آزاد شوند؛ تاریخ گفت و گو های بین الافغانی تعیین و طالبان و دولت افغانستان ظرف سه ماه تمامی زندانیان یکدیکر را آزاد کنند؛ با آغاز گفت و گو های بینالافغانی، آمریکا بررسی تحریمها علیه اعضای گروه طالبان را آغاز میکند با این هدف که در صورت پیشرفت در مذاکرات بینالافغانی تحریمها علیه این گروه تا ۲۷ اگست ۲۰۲۰ برداشته شود؛ آمریکا همچنین از اعضای دایمی شورای امنیت خواهد خواست تا اعضای طالبان را از فهرست سیاه مربوط خود بیرون کنند و بالاخره آمریکا و متحدانش تعهد خود را برای عدم تهدید یا استفاده از زور در برابر تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی افغانستان و یا دخالت در امور داخلی این کشور تجدید میکنند.
طالبان گامهای زیر را برای جلوگیری از استفاده از خاک افغانستان توسط گروههای مختلف از جمله القاعده برای جلوگیری از تهدید امنیت آمریکا و متحدانش بر میدارد: طالبان به اعضای خود، فرد یا گروهی از جمله القاعده اجازه نخواهد داد تا از خاک افغانستان برای تهدید آمریکا و متحدان آن استفاده کند؛ طالبان به آنهایی که میخواهند امنیت آمریکا یا متحدان آن را با تهدید روبرو کنند پیام واضح میفرستد که در افغانستان جای ندارند و به اعضای خود دستور میدهد که با چنین گروههای همکاری نکنند؛ طالبان جلو هر گروهی را می گیرد که بخواهد از افغانستان علیه امنیت آمریکا و متحدان آن تهدید ایجاد کند و اجازه جذب نیرو، آموزش و تمویل را به آنها نداده و از آنها میزبانی نخواهد کرد؛ طالبان متعهد است، با گروههایی که در افغانستان پناه میگیرند مطابق به قوانین بینالمللی مهاجرت و مواد این توافقنامه برخورد کند تا آنها نتوانند امنیت آمریکا و متحدان آن را تهدید نمایند و سرانجام طالبان به گروههایی که امنیت آمریکا و متحدان آن را تهدید میکنند، ویزه، پاسپورت، جواز سفر یا هیچ نوع اسناد قانونی نخواهد داد تا آنها بتوانند وارد افغانستان شوند. این نکته ی اخیر معنای واگذاری افغانستان به طالبان را دارد و با این حال هدف گفت وگو های بین الافغانی هم جز انتقال قدرت به طالبان معنای دیگری نداشت.
در همان زمان خبر های ناتایید شده از دوحه حکایت از انعطاف غیرقابل باور امریکایی ها در برابر طالبان داشت. آنچه از ناگفته های دوحه به بیرون درز کرده همانا خروج نیرو های امریکایی تا پایان سال ۱۹۲۰ بود؛ اما مقام های امریکایی بدون آن که به میعاد حضور شان در افغانستان پس از توافق اشاره ی دقیق کنند، با نوعی کلی گویی ها این حقیقت را پنهان کردند و شاید دلیلش این بود که کاخ سفید می خواست، آن عده مقام های امریکایی به شمول اعضای برجستهء سنای امریکا را که خروج نیرو ها را وقوع حادثهء یازدهم سپتمبر دوم تعبیر کرده اند، به آرامش دعوت کند. در این میان مخالفت جان بولتن مشاور امنیت ملی امریکا قابل تامل است که او از مخالفان سرسخت توافقنامۀ امریکا با طالبان بود و مخالفت او چنان جدی بود که حتا ترامپ دستور داد تا بولتن را از جزییات توافقنامه با طالبان بدور نگهدارند. این در حالی بود که طالبان پس از خروج حتا حضور نیرو های استخباراتی امریکا را هم قبول نکردند. در حالی که امریکایی ها به نحوی به دو خواست مهم طالبان که همانا نطام اسلامی و تغییر قانون اساسی بود به نحوی تن دادند و حتا به نعویق افتادن انتخابات را هم بخاطر ایحاد ساختاری که زیر چتر آن طالبان شامل حکومت شوند، قبول کردند؛ اما برای فریب افکار عامه تاکید کردند که صلاحیت موضوع فوق را نشست ببن الافغانی دارد. تاکید طالبان به نظام اسلامی و تغییر قانون اساسی برخاسته از اصل شورایی خواست افراد طالبان بود تا جنگ شان را در مدت هژده سال در برابر آمریکا توجیه کنند.
گزارش هایی به نشر رسید که در این تفاهمنامه یک شورای انتقالی در نظر گرفته شده که روی چگونگی پبوستن طالبان به حکومت کار می کند و اما در مورد مییکانیزم های آن چیزی گفته نشد. بررغم تاکید مقام های آمریکایی به شمول سفیر پیشین این کشور در افغانستان مبنی بر ارجگذاری به مشروعیت حکومت افغانستان؛ دولت آمریکا این مشروعیت را دست کم گرفت. هرچند فرار غنی معادله ی صلح را بهم زد؛ اما خروج سریع نیرو های آمریکایی از افغانستان نشان داد که آمریکا در همان آغاز چراغ سبز را به طالبان نشان داده بود. از همین جهت بود که ملابرادر در زمان امضای توافقنامه از تشکیل امارت اسلامی گپ زد و مقام های آمریکایی به بهانه اینکه بسیاری از مسائل ناحل شده در جریان گفت و گو های بین الافغانی حل می شود، هرگز به نگرانی های مردم افغانستان پاسخ نگفتند. سهیل شاهین سخنگوی طالبان در همان زمان گفت که به زودی برای ملت آزادهء افغانستان مژده خواهیم داد. هرچند شاهین مژده ای برای مردم افغانستان نداد؛ اما پس از امضای این معاهده جنگ طالب با امریکا پایان یافت و طالبان به شدت تجدید قوا نمودند. شهر های بزرگ افغانستان یکی پی دیگر بدست طالبان سقوط کردند و با فرار غنی جمهوریت فروپاشید.
این
توافقنامه نه تنها نتوانست صلح و ثبات پایدار را در افغانستان بوجود آورد و
به جنگ و بی ثباتی در این کشور پایان دهد؛ برعکس برخلاف معاهده ی دوحه
افغانستان را به پرتگاه ی تروریسم و بهشت امن گروه های خطرناک تروریستی جهان
بدل کرد. با تاسف که این معاهده در همان آغاز به طالبان درقدرت، ایده ئولوژی و
جایگاۀ آنان در آیندۀ افغانستان، حقوق زنان و حقوق بشری، قانون اساسی افغانستان
چگونگی مشارکت و آیندۀ دموکراسی در افغانستان کم ترین توجه نداشت. این بدین
معنا است که امریکا و طالبان به دنبال اهداف خود بودند و هرگز به نگرانی های
بنیادی مردم افغانستان و رنج های بی شمار امروزین آنان توجهی نداشتند و ندارند.
این در حالی صورت گرفت که در همان زمان بیشتر از بیست سناتور امریکایی نامه ای
به کاخ سفید فرستاد و در آن بی باوری خود را به قول و قرار طالبان و روابط
طالبان با القاعده و سایر گروه های تروریستی ابراز کرده بودند.
حالا که از معاهده دوج در حدود پنج سال می گذرد. هرچند آمریکا به بسیاری از
تعهدات خود به شمول ارسال پول هفته وار در برابر طالبان عمل کرده و اما طالبان
به تعهدات خود نه تنها عمل نکرده و حقوق انسانی آنان را زیر پای کرده اند؛ بلکه
بدتر از آن پاشنه های خویش را در گلوی مردم افغانستان نهاده و با کیبل و شلاق
بر آنان حکومت می کنند.
طالبان در این مدت نه تنها خشونت ها را کاهش ندادند، بلکه افزایش هم دادند و روابط شان را با القاعده بیشتر گسترش دادند. بر بنیاد یافته های سازمان ملل حالا القاعده دارای یک انبار تسلیحاتی در پنجشیر و هشت مرکز های مهم آموزشی و نظامی در افغانستان است. در گزارش شورای امنیت ادعا شده که ۱۰ چهره معروف این شبکه که نامهای شان ذکر نشده در افغانستان ساکن هستند. حالا بیش از ۲۱ گروه ی تروریستی در داخل کشور فعال اند. چنانکه کارمند پیشین سیآیای در آخرین مصاحبه ی خود از این واقعیت پرده برداشت که بیش از ۲۰ هزار جنگجویان القاعده، در افغانستان فعال اند. به همین گونه دیوید کوهن، معاون سازمان سیاه از نشانههای واضح تحرکات القاعده در افغانستان سخن زد و سارا ادمز کارمند پیشین سیا در پاکستان در گفت وگوی ویژه ای رابطه ی نزدیک شبکه ی حقانی و ملاهبت الله با القاعده را افشا کرد؛ اما جان کربی سخنگوی شورای امنیت کاخ سفید فعالیت های القاعده در افغانستان را محدود شده می داند و این اداره هر هفته برای بقای طالبان ۴۵ میلیون دالر می ریزد. بنابراین اکنون این معاهده برای مردم افغانستان حیثیت کاغذ پاره ی ناکامی را دارد که طالبان از آن استفاده ی ابزاری می کنند. خلیل زاد در واقع با امضای این معاهده توپ را به پیش پای طالبان افگند و لگام صلح و جنگ را بدست آنان سپرد. طالبان هم بسان داراکولا های تاریخ بر نعش های مردم افغانستان هر روز تندتر رژه می روند.
شگفت آور اینکه زلمی خلیلزاد، نمایندۀ پیشین امریکا در امور صلح افغانستان، دو روز پس از پیروزی ترامپ در ۷ نومبر امسال گفت که با بازگشت دونالد ترمپ به ریاستجمهوری، فرصتی برای اجرای کامل تمام عناصر توافقنامۀ دوحه در افغانستان فراهم خواهد شد. حال دیده شود که ترامپ با بازگشت به کاخ سفید در رابطه با حکومت طالبان و بویژه ارسال پول های ۴۵ میلیون دالری برای آنان چگونه تصمیمی اتخاذ خواهد کرد. دیده شود که او پرونده ی جنگ و صلح افغانستان را دوباره باز می گشاید و برای تحقق وعده های انتخاباتی خود مبنی بر بدست آوردن چهار پایگاه ی هوایی شندند هرات، دهدادی مزار، و بویژه پایگاه ی هوایی بگرام چگونه گام هایی خواهد برداشت.
آیا ترامپ طالبان را وادار به تغییر حکومت خواهد کرد و از طریق مصالحه و همه پذیر گردانیدن حکومت آنان یا اینکه با متوسل شدن به زور و با برقراری صلح در اوکراین و ارجحیت داددن به موضوع افغانستان به اهداف یاد شده نائل می آید. طالبان از جدیت ترامپ آگاه اند و از زیر بار تصمیم های او به ساده گی کمر راست نخواهند کرد. هرچه باشد، طالبان از جدیت ترامپ هراس دارند و ورود او را به کاخ سفید برای خود خطر احساس می کنند. بعید نیست که این هراس طالبان را به تمکین در برابر ترامپ وادارد. طالبان نرد بازان ماده رندی اند که برای رسیدن به اهداف خود از هیچ ترفند، فریب و دروغ خودداری نمی کنند. اما بعید به نظر می رسد که این بار ترامپ فریب طالبان را بخورد؛ اما این نکته را نباید دست کم گرفت که رئیسان جمهور آمریکا حافظ منافع ملی امریکا و حامی سیاست های راهبردی و جیوپولیتیک این کشور استند؛ سیاست هایی که از سوی دستگاه های اصلی قدرت در آمریکا طرح ریزی می شوند. بنابراین ترامپ با دور زدن این دستگاه ها قادر به تعامل و یا فشار بر طالبان نیست. بیست سال جنگ و صلح آمریکا با طالبان آیینه ی تمام نما برای سیاست ها آینده ی این کشور در مورد افغانستان است.
حال که خلیل زاد می گوید، فرصتی برای اجرای کامل تمام عناصر توافقنامۀ دوحه در افغانستان فراهم شده است. دیده شود که چنین فرصت از نظر او چه وجهه ی کاری و جنبه ی عملی دارد. این سخنان خلیل زاد با توجه به گزینه های جدید ترامپ چون، مارکو روبیو بحیث وزیر خارجه، مایک والتز کهنه سرباز بحیث مشاور امنیت ملی و پیت هگست، کهنه سرباز بحیث وزیر دفاع که مخالف سرسخت کمک های طالبان اند، ممکن کمپاین برای بازگشت خود اش بحیث نماینده ی امریکا در امور افغانستان باشد تا برنامه ی شوم و ناتمام صلح خود را به سود طالبان تمام نماید؛ اما از نظر ترامپ، خلیل زاد یک شیاد است و بعید به نظر می رسد که او با یک شیاد وارد بازی تازه در افغانستان شود. این در حالی است که طالبان طی بیش از چهار سال گذشته نه تنها کم ترین اراده برای تشکیل حکومت مشروع در افغانستان از خود نشان نداده اند، به ارزش های حقوق بشری ارج نگذاشته اند و رابطۀ شان را با گروه های تروریستی قطع نکرده و برعکس با حمایت آنان زمینه را برای تقویت و گسترش پایگاۀ آنان را فراهم نمایند. در این مدت از مشروعیت ساسی قانون اساسی و فرصت های انتخاباتیس در افغانستان خبری نیست که نیست. طالبان تا کنون هرگز به خواست مردم افغانستان و جهانیان تمکین نکرده اند.
بعید نیست که ترامپ برای جبران خروج فاجعه بار از افغانستان و عقب زدن چین، روسیه و ایران پرونده حضور خونبار در افغانستان را دوباره ورق بزند تا با برگشت به افغانستان وجهه ی شکست خورده ی امریکا در محور کشور های آسیایی را البته با طرح راهبردی جدید جبران نماید. او نه به مثابه ی سردار جنگ؛ بلکه به مثابه ی یک تاجر سیاسی ناگزیر است تا با رویکردی جدید پیش از رسیده گی به اوکراین و خاورمیانه به افغانستان توجه نماید و با استفاده از تنگدستی و استفاده ی ابزاری از کمک های پولی امریکا با طالبان وارد بازی جدید شود. از سویی هم جدیت ترامپ برای دست یابی به اهداف حیاتی و راهبردی اش در افغانستان، همسایگان این کشور را وادار به تجدید نظر در مورد افغانستان نماید. ای رویکرد طالبان را ناچار به تمکین به دامان امریکا نماید. در صورتیکه ترامپ در پی بی ثباتی کشور های آسیایی و وارد کردن فشار بر چین و روسیه باشد، طالبان سربازان خولی برای این هدف اند. در این صورت، موضوع تحت کنترول داشتن پایگاۀ بگرام از طرف امریکا به دلیل اهمیت جیوپولیتیکی افغانستان می تواند یکی از هدف های اصلی این کشور، در تعقیب این راهبرد باشد. زیرا جنگ با محور آسیایی، مستلزم نفوذ و حضور نرم در افغانستان است. ترامپ ناگزیر است تا بخاطر پاسخ گویی به انتقاد هایش مبنی بر خروج فاجعه بار از افغانستان، دست به اقدامی بزند تا مانند بایدن میراث ناکامی از خود بر جای نگذارد. هرچند هنوز پیش از وقت است تا بر نکته های بالا باور داشت و پی آمد های یاد شده را قطعی خواند. در این میان بعید نیست که ترامپ در یک رویکرد شگفت انگیز با حمایت از مخالفان نظامی و سیاسی طالبان، این گروه را تحت فشار قرار بدهد. هرچه باشد، با آنکه در آمریکا سیستم حکومت می کند؛ اما قاطعیت ترامپ و سرچپه سازی سیاست های بایدن را بوسیله ی او نمی توان دست کم گرفت؛ اما این برگشت پی آمد میمونی برای افغانستان ندارد و جز اینکه مشتی از لیبرال ها و تکنوکرات های خاین مانند، زاخیل وال، اتمر، فاروق وررک، احدی، محب، فضلی و سرخیل آنان غنی غنی و امثال او و قدرت های منطقه و آمریکا به بهای غارت افغانستان از آن سود ببرند. بعید نیست که لابی های نوظهوری در کاخ سفید ترامپ را به این بازی ترغیب نمایند؛ اما این بازی جز اینکه بار دیگر سرنوشت مردم افغانستان را سه باره به گروگان بگیرد، پی آمد دیگری در بر نخواهد داشت. هرچند فارن پالیسی خواهان تعامل آمریکا با طالبان شده؛ اما از همه بیشتر این منطقی خواهد بود که آمریکا و هم پیمانانش فشار های سیاسی و اقتصادی را بر طالبان افزایش دهند تا طالبان وادار به تمکین در برابر خواست مردم افغانستان شوند. یاهو