مهرالدین مشید

 

بازگشت به خوییشتن؛ گفتمان رسیدن به پویایی های فکر و فرهنگی

هر بازگشت آغازی برای برگشت به ارزش های جدید

انسان در هر جائیکه زنده گی میکند، آنجا خانه ای دارد که برایش آرام ترین ‌و بی دغدغه ترین مکان است؛ اما هیچ گاهی ممکن نیست تا لذت زیستن در خانه ی اصلی را در خانه ی دیگری تجربه کرد. پس هیچ برگشتی شیرین تر از بازگشت به خانه ی اصلی نیست؛ زیرا خانه در کشور های دیگر هرچند زیبا و پر زرق و برق و پر از نعمت های مادی باشد، لذت زیستن در آن برابر به  زادگاه ی اصلی یعنی  مادر وطن نیست. اینجا است که دو بازگشت در زنده گی انسان سایه می افگند؛ یکی بازگشت به خانه و دیگری هم بازگشت به خویشتن. در بازگشت به خانه است که یک سلسله ارزش های روح نواز و آرام بخش به سراغ انسان می آید و او را از بسیاری از دغدغه های حسرت بار رهایی بخشیده و دروازه های جدید امید به زنده گی را بر روی او می گشاید.
در بازگشت به خانه نوعی حلاوت و تمرکز فکری همراه با خود یابی برای انسان دست می دهد و هوای بازگشت به خویشتن را در انسان تقویت می کند. هر برگشت به خانه در واقع فرصت جدید است، برای هماهنگی های افکار و باز اندیشی های تازه.

از همین رو است که انسان موجودی در حال شدن است و هر برگشت به خانه برای او مجال میدهد تا این شدن ها را هر روز بیشتر از روز دیگر غنا ببخشد تا هرچه بیشتر قادر به شناخت خویشتن خویش شود و بازگشت به خویشتن را تازه تازه به تجربه بگیرد. با این تعبیر خانه در واقع نه تنها نماد احساس آرامش است؛ بلکه نماد زبان، فرهنگ، هنر، تاریخ، جغرافیا و ... است  که از آن به عنوان خانه، کاشانه، آشیانه و ... یاد می شود و در یک کلمه به آن میهن یا مام میهن گفته می شود. به همان گونه که مادر با تمام نیرو در سخت ترین حالات از فرزندان و خانواده ی خود مواظبت و سرپرستی می نماید. فرزندان رسالت انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی دارند تا در هر برگشت به خانه تحربه های جدیدی را برای بازگشت به خویشتن از خود برجا بگذارند تا مرز های فرهنگی هرچه بهتر به پویایی و ثبات مرز های جغرافیایی برسد؛ زیرا میهن مرزهای روح نوازی است که مرزدارانش در شب های پر ستاره، دشت ها و کوهستانش با رمز سکوت و آرامش امنیت را برای ساکنانش تامین می کند. خانه ی اصلی در واقع مکان جان است که نه تنها بسان نگینی بر فراز انگشتر میهن خودنمایی میکند؛ بلکه در فراز آن اندیشه ی برگشت و بازگشت در نماد خود بال و پر تازه به تازه می کشد؛ بلکه ارزش های خویشتنی با فرهنگی بزرگ و گرانمایه از برج و باروی آن فواره میکند. هرچند میهن من به تاراج تروریستان و به غارت جهانخواران درآمده است و از آرامش و ثبات سیاسی و فرهنگی در آن خبری نیست. ما که از بد روزگار از نفس کشیدن هوای گوارا و روح نواز میهن محروم ساخته شده ایم، هر لحظه هوای دل انگیز آن ناخون بر دل های افسرده ی ما می زند و اشتیاق دیدار آن برای ما فراتر از عشق لیلی و مجنون، ورقه و گلشاه، شیرین و فرهاد و دیگر دلداده گان گیتی شده است؛ در نهایت ناگزیری ها درد گرانسنگ دوری از آن را با منتهای رنج و درد توان فرسا تحربه می کنیم؛ اما هیچ گاه غم جدایی آن ما را رها نمی‌کند و درد بازگشت به خویشتنی ما را درمان نمی نماید.

اینجا است که برگشت به خانه و بازگشت به خویشتن در یک نقطه با هم گره می خورند و معنای برگشت و بازگشت یکی در بیرون و دیگری در خویشتن کلید می خورد؛ برگشت به خانه در نماد خویشتن فرهنگی و بازگشت به خویشتن در نماد خویشتن تاریخی چهره می نمایاند. در کل گفته می توان که خویشتن و بازگشت به خویشتن یکی در نماد فرهنگ و زبان و دیگری در نماد تاریخ و فرهنگ بحیث پروژه ی اصلی روشنفکران دینی بدل شده است.

هرچند عده‌ای بازگشت به خویشتن را، برگشت به گذشته تلقی کرده و از آن تعبیر سلفی‌گری نموده اند. در حالی که در گفتمان کنونی «بازگشت» به معنی «برگشت» نیست، بلکه معنی دوباره می‌دهد. یعنی دوباره یافتن خویشتن. یعنی انسان هر کشوری باید بتواند در تلاطم هایی که مدرنیته ایجاد کرده است نسبت خود را با میراث گذشته و جهان تجددیافته پیدا کند. یعنی بازگشت به خویشتن حرکتی رو به جلو و نه رو به عقب. بازگشت به خویشتن یعنی نه تنها بازگشت به عظمت و شکوه و جلال گذشته؛ عظمت و شکوهی که در نتیجهء غفلت و نفاق و قوم پرستی و بالاخره از اثر خود بیگانگی های دردناک مسلمانان در طول تاریخ از دست رفته است؛ بلکه فراتر از آن باید انسان هر کشوری در دنیای پرهیاهو و پرتلاطم تجدد نسبت خود را با میراث گذشته و جهان تجدد یافته پیدا کند و در عین زمان زمینه های آشتی ارزش های گذشته را با ازش های جدید جهان معاصر فراهم نماید. زنده گی در  واقع بازگشت بی پایان است، در حرکتی رو به جلو تا رسیدن به پویایی های بزرگ فرهنگی و بالنده گی های مادی و معنوی . با تاسف که ظهور گروه های سلفی و افراطی و تروریستی در جهان اسلام به فلسفۀ سیاسی و  اجتماعی بازگشت به خویشتن صدمه وارد کردند و نظریه های اصلاحی متفکران مسلمان را برای رسیدن به یک جامعۀ پویا و بالنده نیز زیر پرسش بردند. در حالیکه هدف اصلی بازگشت به خویشتن بازگشت به خویشتن پویا و رهایی از انحطاط است و نه بازگشت به گذشتۀ تاریک و ظلمانی. هدف اصلی متفکران اسلامی از طرح بازگشت به خویشتن بالنده ساختن ارزش های گذشته و وفق دادن ارزش های جدید در جوامع اسلامی است.

. طراحان این اندیشه سیدجمال و اقبال لاهوری خوانده شده اند و اما اقبال با نوشتن کتابی زیر نام ” احیای فکر دینی در اسلام”  و شریعتی با نوشتن کتاب « بازگشت به خویشتن » به غنامندی این نظریه افزودند. شریعتی باور داشت که اقبال علت انحطاط و از خودبیگانگی مسلمانان را، این که چرا مسلمانان بعد از گذر از دوران طلایی به یک دورهء ذلت و انحطاط،ث پای نهادند، معلول عوامل بسیاری می داند که شاید پرداختن به هر علل و زوایای تاریک آن نیاز به یک کتاب باشد. به باور او از همه مهم تر فقر و تنگدستی و غفلت و بی تفاوتی و ظهور گروه های گمراه در نتیجهء توطئه و تفرقه افگنی قدرت های طاغوتی غربی سرنوشت جهان اسلام تیره و تار شد و به روزگار کنونی رسید. امروز وقتی که نام از فقر و تنگدستی و ترور و تروریزم و گروه های تروریستی و توطئه و وابستگی و فساد و غارت و جنایت نام می گیریم، فوری کشور های اسلامی یاد ما می آید؛ یعنی این که این واژه ها در کنار کشور های اسلامی قرار دارد. عامل اصلی این تباهی ظهور گروه های گمراهی چون؛ خوارج و سلفی و القاعده و طالبان اند که عامل اصلی فقر مادی و معنوی در جهان اسلام گرديده اند. 

اقبال بدین باور است که مسلمانان زمانی به انحطاط کشیده شدند که وحدت و یک پارچگی خود را از دست دادند و فریب شعار های دهن پرکن و بی محتوای استعمارگران غربی را خوردند. اقبال علت اصلی انحطاط مسلمانان را روگردانی از قرآن عنوان کرده و این را دلیل مهم از خودبیگانگی مسلمانان عنوان کرده است. او دوای این درد بی پایان را در بازگرداندن احساس ” اعتماد به نفس می خواند. او یگانه راه برای نجات مسلمانان را تحدید هویت انسانی و اسلامی می داند. وی می گوید، غربی ها جز مکر و فسون چیز دیگری ندارند و اگر امروز بر خوان علم و تمدن و فرهنگ زانو زده اند، بخاطر آن است که زمانی بر خوان گسترده فرهنگ و تمدن اسلامی زانو زده بودند. چون اقبال سیمای زشت غرب را از نزدیک دیده بود و خوب درک کرده بود که در پس ظاهر زیبای تمدن غرب چه هیولای وحشتناکی خوابیده است. به باور وی اروپاییان با راه اندازی جنگ مذهب برضد مذهب با درس آموزی از گلدن مایر نخست وزیر پیشین بریتانیاخواستند که ریشه های دین و مذهب را تحریف و خشک نمایند. وی ماهیت غرب را دزد چراغ در دست می خواند. وی که دوای این همه درد ها را بازگشت به ” خویشتن اسلامی و بازگشت به ارزش ها و معارف اسلامی و قرآنی تلقی می کند. وی به تجدید ساختمان فرهنگی اشاره کرده و می گوید که مسلمانان باید نخبگان و اساطیر و شخصیت ها و قهرمان های خود را باید بازشناسایی کنند تا به عظمت اصلی خود نائل آیند. اما بازگشتی را که سیدجمال و اقبال و شریعتی مطرح کرده اند با طرح بازگشت به خویشتن سلفی ها و تکفیری ها متفاوت است؛ زیرا این با گشت زیر نام بدعت زدایی در اصل عقل ستیزی و دشمنی علم و فلسفه و حتا با فقه و کلام در سده های پنجم و ششم هجری است.

“خود” ، “خویشتن” یا “هویت” در نظر شریعتی مفاهیمی بس درخشان و مجموعۀ سرمایه‌هایی هستند که شخص از تاریخ و فرهنگ و مذهبش می گیرد. شریعتی بزرگترین تجلی این شخصیت را در قضاوتهای انسان می بیند. آسیب شناسیهای شریعتی به این نکته متمرکز میشود که این “خود” و “شخصیت” تحقیر، مجروح و معیوب شده و به گونۀ کامل فاقد انتخاب و اختیار می شود. طرح بازگشت به خویشتن شریعتی متکی بر تاریخ اسلامی و توحید است که گویا به یک مسلمان شناسنامه می دهد و آیین خود ماندن را برای او می آموزد. دیگر این که در برابر هجوم ایده‌های وارداتی،  چگونه بودن و چگونه رفتن را برای انسان می‌آموزاند.  ($)
یکی از ابهامات بزرگ شریعتی در قبال “نظریۀ بازگشت به خویشتن” آن است که چگونه حاملان و عاملان هویت و شخصیت مصدوم، مجروح و فاقد انتخاب می توانند به خویشتن اصیل خویش که در نظر شریعتی همان هویت اسلامی است بازگردند؟ و این فرایند چگونه و به وسیلۀ چه کسانی باید صورت بگیرد؟ بدین گونه است که او پای روشنفکران را به میدان می کشد. روشنفکر شریعتی باید نوع تازه ای بیندیشد، این روشنفکر مهم نیست که سواد داشته باشد و یا نداشته باشد، مهم نیست که فقیه، فیلسوف، فیزیکدان، شیمیدان، مورخ و ادیب باشد یا نباشد ، مهم آن است که زمانش را حس کند و مردمش را بفهمد و دریابد که چگونه مسئولیتش را به انجام برساند و در این راه فداکاری و ایثار داشته باشد. (1) علامه طباطبایی و مطهری هم بازگشت به خویشتن را بازگشت به قرآن خوانده اند و اما اخباریون این بازگشت را بازگشت به حوزهء اندیشه عنوان می کنند که نوعی سخن از آشتی با فرهنگ و تمدن غرب به میان آورده اند. این نظریه بیشتر حرکتی رو به جلو دارد و سخن از آشتی فرهنگ ها و تمدن ها دارد؛ نیازی که انسان امروز به آن سخت نیاز دارد. با تاسف که ظهور سلفی ها و بویژه ظهور گروه های تروریستی در جهان اسلام به همه ارزش ها آسیب رساند و با تاسف که بیشترین ضربه را به پروژه ی روشنفکری دینی وارد کرد. ظهور سلفی ها بویژه گروه هایی چون، القاعده، داعش و طالبان ودخالت های ناموجه ی این گروه ها در حکوت به پروژه ی روشنفکری دینی بیشترین ضربه را وارد کرد. وضعیت در جهان اسلام طوری است که هرگاه نظریه پردازان گذشته چون سیدقطب، اقبال، مودودی، شریعتی و دیگران در قید حیات می بودند و اوضاع پرآشوب جهان اسلام را که سخت به جولانگاه ی گروه های تروریستی بدل شده، می دیدند‌‌ آنان از نخستین کسانی می بودند که مانند داکتر غنوشی ها در مورد اندیشه های دینی و بویژه پروژه ی روشنفکری دینی خود تجدید نظر می کردند.

سلفی ها که بیشتر حنبلی اند و نه تنها با شیعیان مخالف اند که با حنفی ها نیز مخالف اند و اختلاف داعش با طالبان که بیشتر حنفی مذهب اند و از همین جا آب می نوشد. طالبان هرچند حنفی اند و اما اصول گرا اند و تعبیر شان از بازگشت به خویشتن بازگشت به صدر اسلام است؛ بازگشتی که نه با روح دین و نه با ارزش های جدید جهانی همخوانی دارد. گفتنی است که پروژه ی روشنفکری یا اندیشه اصلاحی، با سید جمال آغاز می شود و بازیابی خویشتن در این نحله فکری اهمیت می یابد. خویشتن و بازگشت به خویشتن مفهومی است که نه تنها اقبال و شریعتی که متفکرینی همچون مالک بن نبی و سید حسین العطاس پیرامون آن بحث ها کرده اند. سه جریان فکری اکنون در جهان اسلام موجود است، یک جریان وجود دارد که می خواهد جوامع اسلامی به طور کامل غربی شوند و هویت گذشته خودشان را رها بکنند و مدرن بشوند. تفکر دوم می خواهد مدرنیته را نادیده بگیرد و به انزوای خودش برود یا وضعیت کنونی را به گذشته باز گرداند. اما آنچه بستر تفکر بازگشت به خویشتن است، راه سوم است که می خواهد با سنت و مدرنیته تعامل داشته باشد تا خویشتن امروز اسلامی را در نسبت با این دو بازیابد. با این تعبیر بازگشت به خویشتن با رویکردی گذشته گرایانه یادآور آرزوهای بشر درباره سفر در طول زمان است. زمان از جمله عناصری است که هیچگاه تحت سیطره انسان نبوده اند و سلطه بر آن سابقه ای طولانی در آرزوهای بشر دارد. برداشتی که رشید رضا و دیگر متفکران سلفی گرا از مفهوم بازگشت به خویشتن داشته اند برداشتی تقلیلی است. بازگشت به خویشتن در این معنا یعنی ما باید برگردیم به شیوه  زیست سلف صالح. به جای اینکه یک مواجهه فعالانه با تمدن غرب داشته باشیم و بتوانیم شیوه زیست خودمان را به مدرنیته تحمیل کنیم، همه این پیشرفت ها را نادیده می گیریم و به پیش از دوران خودمان بر می گردیم.

بیشترین دانشمندان معاصر مسلمان بدین باور اند که بازگشت به خویشتن هرگز به معنی بازگشت به گذشته نبوده و دعوت به عقب نمی تواند تلقی شود. بازگشت به خویشتن در واقع بازیابی و جستجو دوباره خویشتن در نسبت با سنت و مدرنیته یعنی بازگشت به خویشتن پویا و زنده گی هدفمند است. آنچه علامه اقبال لاهوری از خویشتن مد نظر دارد در واقع احیای اندیشه دینی در دوران کنونی است نه بازگشت به زمانی پیش از اکنون. خویشتنی که برای امروز باید احیا شود و بتواند نسبت خودش را با مدرنیته و گذشته سنتی اش باز یابد. این تفکر با اندیشه ی سلفی در تضاد است و از همین رو است که پروژه بازگشت به خویشتن در خط فکری سلفی عقیم باقی می ماند. پس خویشتنی که در اینجا مطرح می شود خویشتن عصر حاضر نیست، خویشتن 1400 سال پیش است.

شماری دانشمندان مانند میری بدین باور است که انحراف مفهوم خویشتن در اندیشه سلفی، ناشی از نسبتی است که در این نحله فکری میان کارایی عقل بشری و نقل یا همان متون مرجع اسلامی برقرار می شود. در زبان دینی اسلام صحبت از دو رسول می شود، یکی رسول باطنی و یکی رسول ظاهری. بحث پیرامون اینکه عقل در چه جایگاهی نسبت به نقل و متون معتبر اسلامی قرار دارد همانطور که همیشگی بوده، جزر و مد قابل توجهی هم داشته و تحولات مختلفی را پشت سر گذاشته است. این تحولات در اهل سنت تا آنجا پیش می رود که به مسدود شدن باب اجتهاد می انجامد. یک معنای این صحبت این است که فقهای اهل سنت تنها باید به متون ائمه چهارگانه خودشان مراجعه کنند و احکام را از آن استخراج کنند. اما یک معنای مهمترش مسدود شدن باب معاصرت است. معاصرت یعنی مشروعیت قائل شدن برای عصری گری و شناسایی تحولات عصری. از نطر او: اگر منابع چهارگانه کتاب، سنت، اجماع و عقل را در نظر بگیریم نقش آفرینی عقل در سیر تطور اندیشه اسلامی، به نفع بقیه منابع در همه مذاهب اسلامی کمرنگ شده است. در بین شیعه نقش عقل همچنان به رسمیت شناخته شده است. اما این عقل در واقع عقلی است که در چارچوب نقل به رسمیت شناخته می شود. عقلی که در بستر نقل شکل گرفته است. لذا در شیعه هم عقل یک منبع مستقل نیست و با هدف اجتهاد از نقل مورد استفاده است. این در حالی است که نقل چه در میان شیعه و چه در میان اهل سنت یک نقل وحیانی نیست.

از گفته های بالا فهمیده می شود که با رفتن به پای نقل و تقلیل دادن عقل ممکن نیست تا به بازگشت به خویشتنی نائل آمد که برای امروز باید احیا شود و بتواند نسبت خودش را با مدرنیته و گذشته سنتی اش باز یابد. هدف از بازگشت به خویشتن، بازگشت به خویشتن پو یا و بالنده است که عقل ابتکار را در دست گیرد و با دور کردن زنجیر نقل از پای خرد دراز راه خویشتنی را مستقل و بدور از سیطره ی نقل موفقانه بپیماید تا نقل جایگاۀ خویش را در بستر عقل دریابد. بازگشت به خویشتن یک نهضت عمیق و دشوار خودشناسی و خودسازی است که لازمه‌اش شناختن تمدن و فرهنگ های گوناگون بویژه فرهنگ اروپا است. یعنی شناختن دنیای امروز با همه زشتی‌ها و زیبایی‌هایش و نیز شناختن تاریخ تمدن و فرهنگ و ادب و مذهب و اصالت‌های انسان و عوامل انحطاط و ارتقاء تمدن ها است. این هدف زمانی برآورده می شود که تفاهم با توده مردم و تجانس با متن جامعه و بالاخره احیای آنچه انحطاط در ما نابود و استعمار از ما برده و همه را مسخ و تحریف کرده است، ایجاد شود. این بازگشت به معنای واقعی در بستر گفت و گوی تمدن ها زمانی بوجود می آيد که فرهنگ ها و تمدن ها را به گونه ی محققانه شناخت و سپس در روشنایی آن شناخت ها به خویشتن بازگشت تا به کلید تفکری دست یافت که قفل ها آهنین انحطاط و رکود کنونی و خطر سلفی گری و افراطیت و تروریسم در جهان اسلام را بگشاید. هر بازگشتی از خانه آغاز می شود و هر خویشتنی از هوای گوارای آن جان می گیرد و با پیمودن جغرافیای محلی، ملی، منطقه ای و فرامنطقه ای و آشنایی و شناخت فرهنگ های گوناگون قدرت نوردیدن جهان را پیدا میکند‌. حلقه ی بازگشت به خویشتن زمانی توسعه یافته و بالنده میگردد که از مدار های خودی بیرون جهد و در مدار های بزرگی از فرهنگ ها و تمدن ها به مانور بپردازد‌ تا الگو های جدیدی از عدم مداخله ی دین در سیاست را در بستر فرهنگ های گوناگون ارائه کنند.

پایان
 

 

 

 


بالا
 
بازگشت