م. نبی هیکل
حقوق بشر
ما همه میدانیم حقوق بشر یعنی چه و کدام حقوق، حقوق بشری یعنی جهانی و یونیورسال اند.
جناب سخی صمیم طی مقاله ای این حقوق را زیر عنوان (حقوق بشرچه نوع حقوق راگویندـ و آیاطور مستقل الزام آور است[1]؟) توضیح کرده است. به نقد محتوای آن مقاله نمیپردازم بلکه به جهتی توجه را بر میگردانم که تا حال از توجه فرو افتاده است. آقای صمیم نگاشته است:
حقوق بشر به مجموعهای از حقوق و آزادیهای بنیادیی اطلاق میشود که به تمام افراد بدون توجه به نژاد، جنسیت، ملیت، مذهب، زبان یا هر وضعیت دیگری تعلق میگیرد. این حقوق به عنوان اصول و ارزشهای اساسی برای همه انسان ها کاربرد داشته و مهیا بودن آن مفید زندگیستو هدف از آنها حفاظت از کرامت و ارزش ذاتی هر فرداست[2].
آنچه موجب تعجب میگردد این است که :
۱.ما همه میدانیم حقوقبشر کدام حقوق اند اما خود بر برخی از آنها تاکید داریم و تعدادی را به نقض آنها متهم میسازیم و باز تعداد دیگر آنها ر ا خود نقض مینماییم. حد اقل برخورد ما به حقوق بشری صادقانه نیست و به خواست مارکیت عیار گردیده.
۲. حقوق بشر هم در عمل برای ما و هم برای ناقضان کلیدی این حقوق به ابزار سیاسی مبدل گردیده است. به گونه مثال ما این یا آن رژیم سیاسی را مورد انتقاد قرار میدهیم و یا میخواهیم بر اندازیم زیرا حقوقو بشری را گردانندگان آن رژیم رعایت نمیکنند و ما نه در گذشته آن حقوق را رعایت کرده ایم و نه در مبارزه بر ضد رژیم آنها را رعایت مینماییم. جالب این است که ما در درازای تاریخ به دلیل مخاصمت فکری یا گروپی با زمامداران حقوق بشری آنانی را - به شمول حق زندگی آنان - نقض کرده ایم که به آن زمامداران از راه ستمگری تعلق نداشتند.
پرسش اساسی این است که چرا افراد، سازمانها و رژیمهای سیاسی برخی حقوق بشری را در زمان و مکان معیین رعایت مینمایند و برخ دیگر را وحشیانه نقض مینمایند؟ به عبارت دیگر علت و دلیل نقض حقوق بشر چیست؟ زیرا من که حقوق بشر را رعایت مینمایم یا نقض مینمایم دلیل و انگیزه ای دارم ویا از باورمندیهای سیاسی و مذهبی یا فردی من ناشی میگردند.
روانشناسان معتقد اند که افکار و احساسات موجب عمل میگردند.این گفته در مورد رعایت و نقض حقوقو بشر صدق مینماید.
زیرا ماده شماره (۱) ادعا گردید که ما :خود بر برخی از آنها تاکید داریم و تعدادی را به نقض آنها متهم میسازیم و بازتعداد دیگر آنها ر ا خود نقض مینماییم.
ما ممکن است نخواهیم خواهر و همسر ما با مینیژوب به شهر برود یا به پارتیها، یا رستورانت بروند اما سختگیری بر سایرین ر ا در این مور د نپسندیم. در اغلب هر کنسرت هنرمندان - خواننده ممکن است به یاد د اشته باشد که هموطن ما با خانم ایرانی میرقصد، اما وقتی یک همزبان ایرانی از خانمش یا دخترش دعوت به رقص میکند با چاقو وی را تادیب میکند.
شاید چنین کار را همه نکنند. بیایید به اساس رعایت و نقض حقوق بشر بر گردیم.
چه موجب میگردد ما حقوق بشری را در کل یا بصورت قسمی رعایت یا نقض نماییم؟ این پرسش نخستی متوجه هریک از روشنفکران است.
پرسش دوم این است وقتی ما سایرین را به نقض حقوق بشر متهم میسازیم ، چه کاری برای ترویج فرهنگ رعایت حقوق بشری میتوان انجام داد؟
پرسش سوم نیز دارای اهمیت است.
وقتی به مجموعه حقوق بشری توجه مینماییم در میابیم که کار رعایت حقوق بشری ما سهل و ساده است ، زیرا هم تضمین آن و هم حراست از آنبرعهده حاکمیت سیاسی و دستگاه قضایی قرار دارد.
جیمز گریفین (James Griffin) حقوق بشر را در سه کتگوری یا سه عنوان معرفی میکند:
به قول وی همه ی حقوق بشری میتواند زیر یکی از این سه دسته یا عنوان قرار گیرند:
خود مختاری (autonomy)، رفاه(welfare)، و آزادی (Liberty). و این سه دسته، سه عالیترین سطح ( a trio of highest-level human rights) حقوق بشر را احتوا مینمایند(James Griffin, 2008:149[3]).
اما نقش ما بحیث افراد، بخصوص روشنفکر اهمیت کلیدی دارد زیرا ما بر علاوه نقش فردی و خصوصی خویش در خانواده و در سازمان ها، در سیاست و از آن طریق در تضمین و حراست حقوق بشر در امور عامه سهیم هستیم.
روشنفکران افغان در درازای تاریخ به گونه های مختلف ( مستقیم، غیر مستقیم یا با اتخاذ انتخاب صفری) در رویارویی ها ی لفظی و فیزیکی و مسلحانه سهیم بوده اند. از این حقیقت نمیتوان انکار نمود.
موضعگیریهای تعصب آمیز ما هم در درازای تاریخ معاصر بخصوص دهه های هشتاد و بعد از آن به نقض صریح حقوق بشری و حتی سلب حق حیات و آزادی های مدنی به دلیل دیگر اندیشی انجامیده اند.
همین امروز نیز که در قهقرای فقر مادی و معنوی و حقوق بشری قرار داریم حقوق دیگران را در نرم ترین شکل آن یعنی دیگر اندیشی، تعصب فکری و گروپی نقض مینماییم. این شیوه تفکر به شیوه مماثل عملکرد و در نتیجه به حذف معنوی و فیزیکی دیگران انجامیده است. تعدادی از ما در حالیکه حقوق بشری دیگران را از راه تعصب فکرزی و گروپی نقض میکنند، از حقوق بشری دفاع میکنند.
برای وضاحت بر میگردم به دسته بندی جیمز گریفین. وی میان آزادی (Liberty) و خود مختاری (autonomy)فرق میگذارد. منظور وی از خودمختاری این است که انسانها به انواع مختلف حمایت نیاز دارند مانند یک سطح معیین خدمات صحی، سطح معیین قابلیتهای فیزیکی و معنوی، مقدار معینی از تعلیم و تربیه و ... گریفن آنها را حد اقل ضروریات ‘minimum provision’ مینامد. واضح است که داشتن این ضروریات انسان ها را از وابستگی به دیگران میرهاند و مقداری از خود مختاری میبخشد. افرادی که در حالت پناهندگی از کیسه رفاه اجتماعی زندگی دارند این حالت را بهتر درک مینمایند. وی مینویسد که عنوان آزادی (liberty) آزادی بیان، آزادی عقاید و آزادی گردهمآیی و . ...احتوا مینماید.
خلاصه سخن این است که از راه تک اندیشی، تعصب فکری و گروپی ما حقوق بشری را در سطوح مختلف فردی (مایکرو)، خانوادگی (میسو) و ملی (ماکرو) میتوانیم نقض نماییم. تاریخ این حقیقت را ثابت کرده است.
ماموریت نخستی و وجدانی روشنفکر مبارزه با تعصب فکری و گروپی است، ز یرا در نتیجه این تعصبات ، حقوق بشری را که د ر گفتار از آن حمایت مینماییم، در گذشته و حتی در حال نیز آگاهانه نادیده میگیریم.
از توجه شما تشکر
[1]https://www.ariaye.com/dari21/siasi3/samim2.html.
[2]https://www.ariaye.com/dari21/siasi3/samim2.html.
[3]James Griffin (2008). On Human Rights. Oxford: Oxford University Press