م. نبی هیکل
ملی و سیاسی؟!
هردو افاده توصیفی مورد منازعه اند، و هردو را مخالفان و موافقان مورد سوء استفاده قرار میدهند. در این مقاله هم بر توصیفی بودن آن دو، و هم بر استفاده نادرست از آن دو مکث میشود. مهمترین نکته مورد توجه این است که دریابیم چه چیزی یک شی را ملی یا سیاسی میسازد، یعنی این صفات را به آن شی مورد نظر میبخشد. هردو صفات در درازای تاریخ برای فریب انسانها مورد استفاده قرار گرفته اند. استثنا نیز در این میان وجود داشته اما ناشی از این غلط فهمی بوده که موضوع سومی بحیث مهمترین نکته آن را توضیح خواهد کرد.
بیایید باهم هر سه موضوع یادشده را به ترتیب اهمیت مورد توجه قرار دهیم.
۱ . ملی
واضح است که کلمه ملی صفت نسبی است بدین معنا که یک شی به ملت تعلق دارد . این تعلق با بیان های مختلف نیز براز میگردند مانند بیت المال، دولتی، عامه، مردمی، توده ای و ...این شی که به ملت تعلق دارد میتواند اجناس منقول یا غیر منقول باشند اما از نظر تعلق میتوانند جمعی [1]یا نیمه-جمعی [2]باشند. این صفت میتواند روانی/ معنوی باشد. من مدعی هستم که ملی هستم زیرا ما نند یک شخصیت ملی ، ملی فکر میکنم،
مثالهای فراوان وجود دارند مانند حزب ملی، سازمان ملی، ایتلاف ملی، چتر ملی ، دولت ملی، انقلاب ملی . . .
عمل و اقدام میتواند نیز چنان باشند که ذکر گردیدند مانند برخورد ملی، گام ملی، پالیسی ملی و . . .
پرسشهای کلیدی
حال این پرسش تبارز مینماید که این چیست که به اینهمه صفت ملی میبخشد و بدان و سیله تابعیت و تعلق آنها را به ملت نشان میدهد؟ و این ملت چیست که چنین چیزهای میتوانند به آن ملت به صورت مختلف و به شیوه های مختلف تعلق داشته باشند؟
تعدادی هم مدعی اند که ما ملت نیستیم. برای این تعداد از نظر منطقی نه چیزی به ملت تعلق دارد که ملی باشد مانند اموال و ثروت یا یا وابستگی روحی مانند پاتریوتیزم و منافع جمعی و عامه، نه سازمان ملی زیرا ملتی وجود ندارد. این شیوه تفکر ممکن است یکنوع تاچریزم را تداعی کند که گویند در آن فط افراد و سازمانها وجود دارند.
از آنجایی که ملت وجود ندارد، یا این و آن هنوز ملت نشده ، پس سازمان ملی نیز نمیتواند وجود داشته باشد. ادعای ما هنوز ملت نشده ایم وقتی چنان تعبیر گردد که این یا آن جمعیت از نظر روحی و روانی هنوز ملت نشده است، میتواند تاحدی یعنی در این حد تعبیر ،تبریه گردد. زیرا وقتی به پرسشهای چرا نشده ایم یا نشده اند و چگونه ملت خواهند شد، توجه نماییم به نتایج دیگری خواهیم رسید، زیرا این روحیه تعلق که وجود دارد باید رشد و تقویت گردد نه تضعیف و تخریب.
حالبه موضوع دومی میپردازیم.
۲. سیاسی
صفت سیاسی نیز مورد منازعه قرار دارد. چه چیزی سیاسی است؟ چه خصیصه ای یک شی را سیاسی میسازد ؟ سعی مینمایم به این دو پرسش پاسخ بیابم.
هردو پرسش به نظرم یک پاسخ خواهند داشت، زیرا برای اینکه بدانیم چه چیزی سیاسی است ، باید بدانیم سیاسی دارای چه مشخصات است. به عبارت دیگر باید بدانیم آن خصایص و کیفیتهایی را بشناسیم که یک شی را سیاسی میسازد و آنگاه در هر پدیده تحقیق مینماییم تا آن مشخصات را بیابیم. در هر شی کهآن مشخصات را دریافتیم، میتوانیم آن را سیاسی توصیف نماییم.
به گونه مثال یک سازمان سیاسی و یک حکومت چه میکنند ؟ چه چیزهایی میان آنان مشترک اند و چه چیزهای آنها را از هم متمایز میسازند.
سیاست دو معنا دارد: سیاست بحیث علم و سیاست بحیث پالیسی یا خط مشی. افراد نیز به فعالیتهای سیاسی میپردازند: به تنهایی یا یکجا با سایرین به اعتصاب غذایی دست میزنند و یا تظاهراتی را به راه میاندازند. جنبش روشنایی بگونه مثال تا دیوار ارگ ریاست جمهوری رسیدند و تهدید بر برانداختن حکومت وقت کردند.
رابرت دال یکی از تیوریسنهای کلاسیک در علم سیاست معتقد است که از زمان ارسطو بدینسو این درک وسیعآ قبول گردیده که رابطه سیاسی به گونه ای صلاحیت، حاکمیت یا قدرت را شامل میگردد. وی از ماکس ویبر نقل مینماید : یک سازمان باید سیاسی پنداشته شود( هرگاه و تا زمانی که حکم آن بصورت مستمر در حدود معیین ساحه ارضی بوسیله قوه فیزیکی
از سوی اداره تحقق میابد.
دال تعریف سیاست را با درنظرداشت دیدگاه ارسطو و ماکس ویبر و لاسویل در سه دایره (شکل۱) نشان داده است که دارای مرزهای متداخل اند. دایره (A) روابطی را مانند قدرت/ زور فیزیکی، حاکمیت و صلاحیت را احتوا مینماید. دایره (B) ساحه ارضی را و دایره (C) خودکفایی سازمان را احتوا میکند.
Source: Dahl, Robert A.(1991). Modern Political Analysis. Engelwood Cliffs, New Jersey, Prentice-Hall, Inc. P. 6-7.
این تعریف آنگونه ای که دیده میشود سازمان سیاسی حکومت بحیث نماینده دولت را معرفی مینماید. آیا فراتر از حکومت افراد یا سازمانها به سیاست اشتغال ندارند؟
شخصا این تعریف را برای حکومت بحیث سازمان سیاسی میپذیرمو اما این سازمان سیاسی را چه چیزی سیاسی میسازد: ساحه ارضی تحت حاکمیت داعش، یا حماس ؟ صلاحیت پد ر در ساحه خانواده یا حزب سیاسی که میتواند در یک ساحه تحت کنترول خویش فرامین خود را اجرا مینماید؟
در واقعیت به غیر از حکومتها سازمانها نیز دساتیر خود را تحمیل مینمایند. وقتی به تعریف قدرت و اشکال اعمال قدرت توجه مینماییم دو پدیده تحمیل و اجبار را با برجستگی میبینیم. آیا وضع تحریمها که نوعی از اعمال قدرت است و ویلیام کانولی( William Connolly E.) آن را (Conditioning) نامیده است، اعمال قدرت نیست؟ما نه تنها از سازمان سیاسی سخن میگوییم بلکه از شخصیت سیاسی نیز سخن میگوییم. سازمان سیاسی و شخصیت سیاسی را فعالیت سیاسی آنها سیاسی میسازد. اما این فعالیت سیاسی انواع مختلف دارد، درست مانند سازمان فرهنگی و هنری که به ساحه فعالیت مسلکی و فعالیت مربوطه رابطه دارد.
مثال یک سازمان بزرگ سیاسی (به گونه مثال حزب انصار الله لبنان) را در نظر میگیریم نظام سیاسی یک کشور را از راه قهرآمیز تغییر میدهد. این سازمان در ساحه ارضی عمل میکند که قبلآ تحت حاکمیت آن قرار ندارد، اما میتواند تصامیم خود را از راه تحمیل و اجبار عملی نماید.
اما وقتی از دین اسلام بحیث اسلام سیاسی سخنگفته میشود، چه چیزی اسلام را سیاسی میسازد. اسلام ساحه ارضی متعلق به خود ندارد و اگر هم چنان در نظر گیریم ما از دو مرکز قدرت سخن میگوییم. کلیسا در غرب آزاد دارای نفوذ و قدرت است . در اسلام نیز حرج و اجبار وجودندارد زیرا اساس ایمان بر اراده فردی بنا یافته است.
خصلت ماکرو یعنیعامه بودن موضوع و ساحه کار یکی از مشخصاتی است که شی را سیاسی میسازد اما این شرط، شرط ضروری است. یعنیهر تصمیم و عمل باید عامه را به گونه ای متاثر گرداند.
خصیصه دومی و سومی تحمیل و اجبار است، وقتی حکم سازمان یا شخص سیاسی بتواند با استفاده از اعمال قدرت ، تعمیل گردد. به باور اینجانب این تحمیل و اجبار اند که اعمال قدرت را از نفوذ بدان وسیله تمیز میتوان نمود.
ما میتوانیم تحمیل و اجبار را بحیث شرایط بسنده بیپذیریم که وجود آن هر شی را سیاسی میسازد. مابقی همه شرایط ضروری اند.
پایان بحث