شهرام ایرانبومی

 

نگاهی به موضوع امنیت انسانی و افزایش مهاجرت افغان‌ها

بیش از یک سال است که مبحث مهاجران افغان در کشورهای مختلف به یکی از موضوعات اصلی نزد افکار عمومی در داخل و خارج از افغانستان تبدیل شده است. موج بی‌سابقه مهاجرت از افغانستان که در سه سال اخیر شتابی محیرالعقول گرفته است زمینه طرح این سوال را فراهم آورده که چه اتفاقی موجب شده است که مردم افغانستان دیگر تحمل ادامه مشقات زندگی در کشور و سرزمین خود را نداشته باشند؟ در حقیقت ما باید به جای بررسی معلول‌ها به نقطۀ کانونی بروز علت ماجرا توجه نشان دهیم و به جای سرزنش رفتارها و هنجارهای اجتماعی مردم آواره و مهاجر به دنبال آن باشیم که دریابیم کدام بی‌مسئولیتی و بی‌دقتی حکومتی اسباب این وضعیت ناگوار و تلخ را برای مردم و بالتبع آن جامعه جهانی و همسایگان موجب شده است؟

موضوعی که جا دارد به آن بیشتر پرداخته شود، موضوع امنیت انسانی Human Security و تاثیر آن در مهاجرت مردم از سرزمین مادری برای یافتن امنیت و رفاه بیشتر است. براین اساس هدف از ایجاد امنیت انسانی محافظت از بشر در مقابل هرگونه تهدیدی است که وجود بشر را مورد مخاطره قرار می دهد. امنیت انسانی باید از سوی دولت ها به انسان ها فارغ از جنسیت، نژاد، دین، قومیت و دیگر خصیصه های یک انسان منتقل شود. موضوعی که امروزه از سوی برخی از دولت ها نادیده گرفته می شود و دلیلی برای افزایش مهاجران در دنیا شده است. یکی از این کشورها که مثال بارزی از نبود امنیت انسانی در کشور مبدا است، افغانستان است که جهان را با افزایش افسارگسیخته مهاجران روبرو کرده است.

مردم افغانستان، انسانهایی بودند که اگرچه به دلیل چهار دهه جنگ و ناامنی، از امکانی برابر به جهت پیشرفت با سایر کشورهای جهان برخوردار نشدند اما برای ادامه زندگی در وطن خود جان داده و در برابر اشغال خارجی مبارزه کردند. فصل اول مبارزات آنها رهایی کشور از اشغال بود و انتظار می‌رفت با اخذ نتیجه در این مسئله بنیان یک نظام موفق را برای حکمرانی برابر و همه‌گیر در کشور خود فراهم آورند. اما در دو دورۀ تاریخی که تبعیض هایی علیه برخی قومیت ها اعمال شد و حقوق مردم از قوم ها و زبان های مختلف به شکل عادلانه ای رعایت نشد، زمینه ایجاد اتحاد میان قومیت های مختلف در افغانستان به وجود نیامد و همین امر سرانجام منجر به این شد که مردم افغانستان به اجبار تن به شرایطی بدهند که حاصل اقدامات آمریکا و دول غربی در ترک بدون مقدمه از افغانستان بود.

طالبان دوران اول و طالبان کنونی اگرچه با هم تفاوتهایی دارند اما مسیر آنها در ممانعت نسبت به ارائه دسترسی‌های یکسان در امر آموزش و کار برای همۀ افراد این کشور موجب بالا رفتن آمار مهاجرت با شرایط سخت شده است. اثر روانی فرار بزرگ از خاک افغانستان خود مانع بزرگی برای کشورهای میزبان ایجاد کرده است و آنها نمی توانند به درستی شرایط حال حاضر افغانستان را درک کنند.

برابری اجتماعی و ارائۀ آزادانه حقوق آموزشی، کاری، اجتماعی پیش‌زمینه‌های اولیه برای بازگشت آوارگان و مهاجرانی است که اینک در شرایط سختی روزگار گذارنده، عزت خود را لگدمال و آتیه خویش را تاریک می‌بینند. مردمی که سالها کوشش کردند تا رابطه خود را با سرزمین مادری قطع نکنند از سه سال پیش که دوباره طالبان قدرت را در این کشور به دست گرفته است، برخلاف آنچه شاهد آن هستیم یعنی تامین امنیت نسبی در مقایسه با گذشته، مصمم به مهاجرت و فرار از زیستگاه و خاستگاه مادری خویش هستند.

هیچ گزارش متقنی وجود ندارد که نشان دهد ریشه این دلزدگی و وطن‌گریزی از ناحیه جمعیت نسبتاً جوان افغان ناشی از کدام علل و عوامل است با این همه حاصل جمع تحولات یک سال و نیم اخیر به ویژه در کشورهای اروپایی یعنی جوامعی که مهاجران افغان را پذیرفتند و کشورهای همسایه که بیشترین تمرکز جمعیتی آوارگان و پناهجویان افغانی سربار آنها بوده است، حکایت از آن است که تهدیدی تازه در کشورهای میزبان در حال شکل‌گیری است.

تهدیدی که منزلت افغانستان و امنیت عمومی را به مبارزه گرفته است. مقامات افغانستان نیز از ارائه هرگونه راهکار پیشنهادی و ابتکار عملی به جهت تخفیف دامنه این سیل مهاجرت درمانده اند و تاکنون اقدام عملی برای کاهش سیل مهاجرت از افغانستان نشده است. در واقع بسیاری به نظاره نشسته است که چگونه جوانان که سرمایه های هرکشوری به شمار می روند از کشورخارج شده و با چه مشکلات و خطراتی در مسیر مهاجرت روبرو هستند.

به عنوان نمونه؛ اخیراً در ایران بعد از یک رویداد ناگوار برای یک شهروند افغانی و درگیری وی با پلیس، مسئولان‌ افغانی با مراجعه به فرد یاد شده مبلغ ۱۰۰۰ دلار پول را برای حل مشکلات درمانی وی تعهد نمودند. مسئله تنها حل مشکل درمانی این کودک نیست بلکه مقوله اصلی این است که صدها خانواده افغان برای حل مشکل بیماری زنان و مادران و دختران خود با بضاعتی اندک تنها به این علت آواره و مهاجر می‌شوند که تمایل ندارند در یک شرایط تک جنسیتی و مردانه از خدمات بهداشتی و درمانی جنس مخالف منتفع شوند.

مشکل آن است که تامین فرصت و امکان آموزش نیمی از جمعیت زنان در خاک این کشور ممکن نیست. حقوق زنان حقوق بشر است و مبارزه با ظلم بر علیه زنان یعنی دفاع از بشریت.

اینگونه رفتارها مانع پذیرفتن حکومت فعلی شده و هنجارهای جهانی و اصول تربیتی و آموزشی رایج نیز نادیده گرفته شده است. بُعد دیگر این وضعیت هم در عدم پذیرش جامعه مهاجر افغان است که اینک برخی از افراد آن سر ستیز با جوامع پذیرنده را برداشته و تصویری از خشونت داخل افغانستان را در خارج از این کشور با رفتارهای جنایی خود ارائه می‌دارند.

امروز بیش از میلیون ها افغان در سرتاسر جهان پراکنده هستند و عموما از وضعیت اقامتی روشنی به مانند حکومتی که در کشور خود دارند، برخوردار نمی‌باشند. این وضعیت یادآور شرایط گتوها در اروپا طی اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ است. بی‌کشوری و بی‌دولتی برای این جمعیت پرشمار که حاکمان کنونی را مطلوب و شرایط زیست در سرزمین مادری را نامساعد می‌بینند، زمینه وطن‌گریزی آنان شده است.

بخش زیادی از این مهاجران جوانان هستند، جوانانی که تحت تاثیر تبلیغات ایدئولوژیک در افغانستان بزرگ شده اند و در کشورهای به خصوص غربی با فرهنگی کاملا بیگانه مواجه می شوند که فرسنگ ها از فرهنگ و زندگی آنها در افغانستان دور است. شوک فرهنگی که این جوانان با آن مواجه می شوند زمینه بسیاری از خشونت ها را در سطح جوامع غربی ایجاد کرده است که امروز به یکی از معضلات این کشورها تبدیل شده است. در واقع جوانانی که از محدودیت های فراوان ناگهان وارد جوامع آزاد غربی می شوند، نمی دانند چگونه از این آزادی استفاده کنند و در این راه متوسل به خشونت می شوند.

عدم ادغام در جامعه میزبان به عوامل مختلفی بازمی گردد اما یکی از مهمترین آنها داشتن تصوری غیرواقعی از جامعه میزبان است. همانطور که می دانید یکی از مهمترین کلیدهای موفقیت در هرجامعه ای امکان برقراری ارتباط با آن جامعه است. متاسفانه برخی از افغان ها که امکان تحصیل در افغانستان را نداشتند و حتی سواد خواندن و نوشتن ندارند، وارد کشوری مانند آلمان می شوند و باید زبان آلمانی را فرابگیرند. دشواری یادگیری زبان آلمانی در نهایت منجر به این می شود که آنها سرخورده شده و کلاس های درس را رها کنند و به دنبال بازار کار بروند. اما همین نبود زبان مشترک با آلمانی ها فرصت های موفقیت در بازار کار را هم از آنها می گیرد و در نهایت مجبور به انجام کارهای سخت با ساعات کاری زیاد هستند. ساعت های طولانی کار به آنها اجازه ارتباط با جامعه میزبان را نمی دهد و آنها به ارتباط با دیگر افغان ها ادامه می دهند و از فرهنگ و زبان کشور میزبان دور می مانند. بنابراین با گذشت سال ها همچنان در جامعه ادغام نمی شوند و فرصت های مناسبی را هم در کشور میزبان به دست نمی آورند. در واقع تصورات غیرواقعی از زندگی در اروپا در حالیکه حداقل های آن را نمی دانند می تواند منجر به ایزوله شدن در جامعه جدید شود.

با عنایت به این نوع نگاه می‌توان به روشنی به بررسی اثرات کنونی این پدیده نیز توجه نشان داد و گفت ریشه افغان‌هراسی کنونی در میان کشورهای پذیرنده در جمع همسایگان و جهان متاثر از رفتار حکمرانان افغانستان در سه سال اخیر است که با تبعیض های زبانی، مذهبی، قومی و جنسیتی زمینه فرار بی‌پناهان از افغانستان را ایجاد کردند. جامعه مهاجر کنونی نیاز به حمایت دارند که با پذیرفتن حق زیست آزادانه آنان در خاک وطن مادری خود حقوق سلب شده شان را به آنها بازگرداند.

بسیاری از مهاجران افغان از سر ناگزیری و ناچاری کشور خود را ترک نموده و زندگی دشوار در خارج از میهن خود را تجربه می‌کنند. اقامتی که الزاماً با فرهنگ و اندیشه و سنت‌های آنان سازگاری نداشته و ندارد. از سوی دیگر شرایط سخت مهاجرت و نژاد پرستی در اروپا در کنار مشکلات معیشتی خانواده‌های افغانی در اروپا زمینه بروز ناهنجاری‌های اجتماعی و رفتارهای خشونت آمیز بسیاری را به دنبال داشته است. این موضوعی است که دادگاه ها و دادسراها همه روزه با آن مواجه هستند و افغان ها به علت نداشتن اطلاعات، حمایت های حقوقی و وکیلی مجرب و همزبان توانایی  دفاع از حق خود را ندارند و مورد ظلم و ستم قرار می گیرند.

روند رو به افزایش جرم و جنایت و بزه از سوی شهروندان افغانستان در خارج از خاک این کشور اقداماتی است که می‌تواند آینده سیاسی افغانستان را لااقل برای چند دهه تحت تاثیر نوعی واهمه و هراس اجتماعی قرار دهد و افغان‌هراسی را فارغ از نوع حاکمیت سیاسی آن افزایش دهد. برای تقریب به این مسئله باید به موضوع تشکیل گروه‌های مافیایی در اوایل قرن ۲۰ به مانند مافیای ایتالیا یا مافیای نیویورک توجه شود. مسئله‌ای که بر منزلت اجتماعی جوامع ایتالیایی‌زبان و حتی نظام سیاسی حاکم بر ایتالیا اثر نامطلوبی نهاد. ایتالیا و ایتالیایی ها پس از چند دهه هنوز نتوانستند این لکه ناروای زیست مافیایی را از حافظه جهانی دور کنند. 

متاسفانه بالا گرفتن آمار جرم و جنایت و رفتارهای نادرست از ناحیه برخی از مهاجران افغانی در جوامع پذیرنده اعم از کشورهای همسایه یا سایر کشورها در اروپا و افزایش آمار محاکم کیفری و جنایی این جمعیت می تواند عامل سقوط منزلت اجتماعی دولت و مردم افغانستان شود که دولت افغانستان موظف به جلوگیری از آن است. مردمانی که تاریخی کهن و تمدنی اثرگذار را در ادوار گذشته نمایندگی می‌کردند امروزه در برابر موج تبلیغات متاثر از رفتار غیرمسئولانه برخی از اتباع مهاجر خود در خارج و تبعیض‌ در داخل سرافکنده و به حاشیه رانده محسوب می‌شوند و ای بسا همین سبب شود تا دست به تشکیل شبکه‌های جرم و جنایت بزنند.

این یک واقعیت است که اروپای امروز در برابر مشکل خشونت غیرقابل کنترل جوانان مهاجر افغان که در فرهنگ اروپایی ادغام نشده و به ارزش‌ها و سنت‌های قومی خود هم کمتر متعهد هستند، روبروست. رفتارهایی آسیب‌زننده به باور اجتماعی مردم اروپا از ناحیه پذیرش جمعیت افغانستانی که می‌تواند موجب بازتولید چرخۀ خشونت شود. تجاوز، آدم‌ربایی، گروگان‌گیری، قتل، تهدید و حتی کودک‌آزاری (پدوفیلی) نمونه‌های آشکاری از رفتارهای اندکی از اتباع افغان شده است که بدون در نظر گرفتن قواعد و قوانین داخلی کشورهای اروپایی خواسته یا ناخواسته باعث برهم زدن نظم عمومی هستند. رفتارهای غیرقانونی از سوی این جوانان منجر به این شده است که قوانین سخت گیرانه تری از سوی کشورهای پذیرنده به اجرا برسد.

برای پایان بخشیدن به چنین بحرانی باید تشکل‌های صنفی و سازمانهای غیردولتی برای حمایت و هدایت جوامع مهاجر تشکیل شود. در کنار این می توان توجه داشت که مسئولیت دولت‌های اروپایی صرفاً طرد و اخراج این دسته از مهاجران به سمت کشور مبدا نیست بلکه بایستی یک کمک جمعی و ابتکار بین‌المللی شکل بگیرد تا حکومت افغانستان متعهد گردند در چهارچوب ارزش‌های جهانی عمل نمایند.

اکنون در آستانه چهارمین سال به قدرت رسیدن طالبان وظیفه جامعه جهانی است تا اقدامات لازم را برای افزایش امنیت انسانی در افغانستان انجام دهد و بکوشند با اصل برابری حقوق اجتماعی، آموزشی، تربیتی، فرهنگی و اخلاقی زمینۀ زیستی آبرومندانه را برای افغان ها ایجاد کنند. یکی از راه های  پیشرفت در افغانستان بازگشت جامعه مهاجران به این کشور است و مقامات دولت کنونی یکی از راه‌هایی که می‌تواند با اتکا به آن و پیمودن این مسیر زمینه مشروعیت خود را تسهیل بخشد، پذیرفتن هرچه بیشتر و پرتعدادتر جمعیت مهاجران افغانی و ارائه خدمات بدون تبعیض به آنها است. هدف نهایی باید رهایی از ترس و رهایی از نیاز باشد زیرا اگر دغدغه امنیت انسانی در هر نقطه ای از جهان مورد تهدید قرار گیرد، می تواند باعث ناآرامی در دیگر نقاط جهان شود. سعدی چنین می فرماید:
 

چو عضوی به درد آورد روزگار   دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی   نشاید که نامت نهند آدمی

*وکیل بین المللی و پژوهشگر امنیت انسانی در سازمان ملل – آلمان

 

 

 

 

  


بالا
 
بازگشت