احمد سعیدی

 

اندر یاد سازنده مکاتب خیالی

روز گذشته در یکی از رسانه ها در مورد مکاتب خیالی افغانستان صحبتی داشتم، بعدا یکی از مقامات عالی رتبه دوره جمهوریت، که مستقیم و غیر مستقیم از عاملین مکاتب خیالی برایم تیلفون کرد و گفت، استاد سعیدی من برای شما خیلی احترام دارم، اما مکاتب خیالی یک آوازه است اگر مکاتب خیالی وجود میداشت ما در کابل نمیبودیم، ولی ما حالا در کابل حضور داریم و کار تجارت خود را پیش میبریم، اگر چنین میبود باید امارت اسلامی ما را مجازات میکرد، امارت اسلامی میداند که این مکاتب خیالی عوامل دیگری داشته است.

ما در داخل افغانستان هستیم هیچ مشکلی وجود ندارد شما تشویش نکنید باز هم اگر صد مکتب خیالی باشد ما راه حل آنرا یاد داریم و میدانیم با کی چطور کنار بیاییم، ما یک روزه تغییر میکنیم و یک شبه امارتی و تجارتی میشویم.

شما راحت باشید در اینجا خیر و خیرت است، الحمدلله همه چیز خوب پیش میرود آنچه که شما از فقر تشویش دارید چنین نیست نه فقر وجود دارد نه ناتوانی، فقط همه بد بختی ها در دوره جمهوریت بود که کشور ما اشغال شده بود، من برایش گفتم شما در دوره اشغال خیلی پایین و بالا خیز خیزک میزدید و خیلی قدرتمند بودید، چرا حالا دوره جمهوریت را اشغال شده میگویید کمی خجالت نمی کشید ؟

او برایم گفت نخیر من همان زمان هم زیر لب خود میگفتم که کشور ما اشغال شده است.

من برایش گفتم نوش جانت هم خوردی و هم بردی و هم حالا میخواهی که وظیفه قابچی را انجام دهی، شما مزدوران دوره جمهوریت وای بحال این ملت...

جناب عالی !

درد خودت، درد مردم و درد کشورت را در گوگل جستجو نکن، بهتر است در حقیقت جستجو کنی.

ای کاش در همان زمان یکبار در گوشه و کنار سرزمین ات سری میزدی و با پای پیاده کوه و کوتل را عبور میکردی، از دره و دریا میگذشتی، آب سرد چشمه ها و دوغ وطنی روستاها را میچشیدی 

صدای پیر مردی که عمرش را در تنهایی بیشه زار گذارنده و فرزندانش را یکی بعدی دیگری در  جنگِ ناتمام و ناصواب از دست داده بود می شنیدی، خواسته های کودکی را که از بدو تولد با تفنگ همنشین است مرور میکردی. کتاب خاطراتی زن  جوان که بیوه شده و مردی زندگی اش را در جبهات قومی و حزبی از دست داده است و حال شب و روزِ سیاه اش را با هزاران مشکل و مشقت میگذراند ورق میزدی شیون و ناله ی زنی را می شنیدی که با فریاد میگفت؛ در این جنگ پدر کُش گناه این کودکان معصوم چه بوده است که یتیم شدند؟ در این جنگ شوهر کُش گناه  زن جوان چه بوده است که بیوه شده است؟"

با مادری خمیده و پیشانی چروکیده هم صحبت میشدی، دلیل روانی شدنش را، دلیل سر بخود فریاد زدنش را، دلیل خنده های قهقه و دلیل با خود حرف زدنش را می پرسیدی !

کاش جناب شما پنج دقیقه وقت جوانی را که در سر مرز منتظر موتر قاچاقبر هستند را میگرفتی، از نان خشکِ که در چنته اش دارد کمی می چشیدی، خود را بجای او در دکه ی موتر جا میدادی و انتظار به آب غرق شدن و در آتش سوختن توسط مرزبانان را می کشیدی آیا میدانی که جوانان ما از فرط فقر، بی کاری و بی برنامه گی بسمت غرق شدن و سوختن میروند.

کاش جناب شما در زمان جمهوریت تان یکبار از کاخ مرمرینت بیرون میشدی و لباس سربازی را به تن میکردی و روانه ی سنگر می شدی، هفته ها در محاصره میبودی، چیزی برای خوردن و جنگیدن نمی داشتی، و مادر و پدر پیرت هم انتظار ترا می کشیدند هم انتظار معاش ترا، ولی جسدت در سنگر به خواب ابدی میرفت، کسی نعش ترا تا به قریه ات هم نمیبرد و یا جنازه ات در سردخانه یخ میزد اما تنها خبر مرگت به فامیل میرسید

جناب این را باید بدانی که هیچ پیرمردی دوست ندارد هر روز شاهد به خون غلتیدن فرزندانش باشد، هیچ طفلی از وقت تولد علاقمند تفنگ نبوده است، هیچ زنی جوانی دوست نداشته است در جوانی بیوه شود، هیچ مادری بی دلیل روانی نشده است، هیچ جوانی بی دلیل وطنش را ترک نکرده است و هیچ سربازی در هیچ کشور، سنگر و جبهه ی اینگونه خود را حقیر نیافته است.

حالا در کشورت جهالت بیداد می کند، افراطیت به اوج خود رسیده است، سازمان های جاسوسی و گروه های تروریستی از اطفال و جوانان نازنینت قاتل، بی رحم و مخرب میسازند... گروه های افراطی مانند داعش خراسان هر روز از بین جوانانت سرباز گیری دارند، و هر روز مغز جوانانت را شستشو میدهند، آنانیکه در زمان جمهوریت در سنگرها هر روز با دشمن میجنگیدند و دسته دسته به خاک و خون می غلتیدند فرزندان همین خاک بود.

یکبار دیگر از جناب شما خواهش میکنم که درد خودت، مردم و کشورت را در گوگل جستجو نکن، کمی واقع بین باش، اوضاع کشور را منصفانه بیان کن، و با کسانی مشوره کن که راست بگویند، کسانیکه در این خاک زیسته باشند و در این خاک بمیرند.

بشمول شما کسانیکه در دوره جمهوریت به علم به تعلیم و تربیه به سر باز و عسکر در مجموع به قوت های مسلح و اقتصاد کشور خیانت کرده اند تا هنوز محاکمه نشده اند.

من از خداوند بزرگ میخواهم روزی برسد که ما اول دست و پای شما را زنجیر و زولانه کنیم و بعدا کسانیکه در سر نوشت وطن ما خیانت میکنند.

 

 

 

  


بالا
 
بازگشت