سیستان- بلوچستان، مرد جوان و دریا
در آغاز آوریل ۲۰۲۴، جنبش سلفی جهادگر «جیش العدل» دست به انجام یک رشته سوء قصد علیه سپاه پاسداران انقلاب و نمادهای حکومت مرکزی در سیستان- بلوچستان زد. از آنجا که حکومت مرکزی در تهران مردم این منطقه را که از فقیر و محروم ترین ها در کشور هستند به حال خود رها کرده، این سازمان به راحتی می تواند عضوگیری کند. آنچه در زیر می خوانید، شرح دیدار با یکی از جوانان بلوچ است که مسیری پر پیچ و خم و مغشوش دارد.
ARMIN MESSAGER > 14 ژوئيه 2024
از آغاز آوریل ۲۰۲۴، همه چشم ها به سوی ایران و اسرائیل دوخته شده زیرا تنش های بین آنها خطر به آتش کشیده شدن منطقه در جنگی مسلحانه و بی سابقه را دربر دارد. بحران، که در نهایت فروکش کرد، این نتیجه را نیز داشت که توجه ها را از حمله های سازمان جهادگر سلفی «جیش العدل» منحرف کرد. در بسیاری از شهرهای استان دوردست سیستان- بلوچستان، گروه هایی از جوانان بلوچ که عضو این سازمان هستند، دست به عملیات چریکی شهری و یک رشته سوء قصد ها زده اند که حتی تا حد تصرف یک انبار اسلحه و کشتن بیش از ۲۰ تن از نیروهای امنیتی، از جمله پاسداران انقلاب پیش رفته است (۱).
این جوان های شهروند ایران، بلوچ و سنی که فریفته جهاد و عملیات چریکی شورشی می شوند، کیستند؟ از کجا می آیند؟ شرایط اجتماعی- اقتصادی آنها چیست؟ جلب شدن آنها توسط یک جریان تندرو را چگونه می توان توضیح داد؟ برای پاسخ دادن به این پرسش ها، در مسیری که عُبید پیموده همراه می شویم. با او در سفری که به منطقه داشتیم دیدار کردیم. او اهل یکی از روستاهای پرت و دورافتاده است که جوان هایی فقیر بلوچی دارد که به سرعت جذب این جریان شده اند.
من برحسب تصادف گذارم به روستای شیلان افتاد و با عُبید اشنا و صمیمی شدم (۲). او جوانی ماهیگیر و هم سن من بود. درباره تلی از آجر که در فاصله ۵۰ متری ما بود از او پرسیدم و پاسخ داد: «برای وقتی است که زن بگیرم». او قصد داشت پس از ازدواج احتمالی خانه ای مستقل برای خود و همسرش بسازد. در آن زمان او نیز مانند من ۱۹ سال داشت.
روستای شیلان در استان سیستان- بلوچستان در تقاطع افغانستان، پاکستان و دریای عمان واقع شده است. از این منطقه غالبا به عنوان دروازه شبه قاره هند نام برده می شود و فقیرترین استان کشور هم هست. این استان که اکثر مردم آن سنی هستند، دستخوش بحران های مهمی از جمله شورش های اسلامی- ملی، گروه های جهادی، قاچاق تریاک و انواع کالا و فاجعه های طبیعی بوده است. به نظر بسیاری از بلوچ ها، چنگ اندازی حکومت بر ثروت های آن و انتقال افراد شیعه به آن، این منطقه را به صورت یک مستعمره درآورده است. در طول خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی»، که در سال های ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳ کشور را تکان داد، بلوچ ها که حدود ۳ درصد از کل جمعیت کشور هستند، متأسفانه نزدیک به یک سوم کشته شده های ناشی از سرکوب را داشتند.
روستای شیلان که در ۲۰۰ کیلومتری ساحل قرار دارد، در بلندی هایی واقع شده که دسترسی اندکی به آب دارد. این روستای کم جمعیت در دهه های اخیر دستخوش تلاطم هایی بوده و از فرهنگ مردمی آن چیز زیادی باقی نمانده است. دیگر در آن خبری از ذکرگویی ها(۳)، آئین های جن گیری و قصه های دسته های خواننده و نوازنده دوره گرد (۴) نیست و در شب ها صدای آنها شنیده نمی شود.
خشکسالی های مکرر روستائیان و دامداران را از پا درآورده و دامداری و کشاورزی را غیرممکن کرده است. تنها مالکان نخلستان ها باقی مانده اند که از روستائیان عادی ثروتمندترند. این روستائیان سرانجام بدل به ماهیگیرانی شده و به ساحل های دوردست رفته اند. جوان های بلوچ در گروه های ۳ تا ۵ تن به طرف خلیج فارس و دریای عمان می روند. آنها برای یافتن محل مناسب برای صید تا ۱۳۰۰ کیلومتر راه می پیمایند و پس از مدتی طولانی به روستای خود بازمی گردند و کارشان بستگی به شرایط جوی و توفان ها دارد.
هنگامی که جوان ها به روستا بازمی گردند، بیشتر وقت خود را در زیر نخل ها به کشیدن حشیش یا تریاک می گذرانند. غالبا بین گروه های مختلف نزاع های شدیدی درمیگیرد که در آنها چاقوکشی امری عادی است. روستا بسیار محافظه کار است. تقریبا بیرون از خانه هیچ گاه زنی دیده نمی شود و زن ها هنگامی که بیرون می آیند هم در چادری سیاه پوشیده شده اند (که در واقع در زیر آن لباس هایی با گلدوزی های رنگارنگ به تن دارند).
به عکس، روی صفحه تلفن های همراه ویدیوهای متعددی از تلویزیون هند وجود دارد که در آنها دختران جوان با شورت های کوتاه بدن خود را به نمایش می گذارند. همه این دگرگونی های اقتصادی، فرهنگی و زیست محیطی منجر به تخریب روستا شده است. از بین رفتن آئین ها، به عنوان تضمین پیوند و انتقال، خلأیی بزرگ در میان مردم ایجاد کرده است. فاصله ثروت بین مالکان و روستائیان فاقد زمین نیز شکاف را عمیق تر کرده و جوان ها، که ریشه خود را از دست داده و از این به آن بندر سرگردانند، در وضعیتی مغشوش روزگار می گرانند.
این پدیده ها، به خصوص در مناطق حاشیه ای و سنی نشین کشور مانند کردستان، واقعیت هایی به قدر کافی رایج است. در ایرانی دستخوش تلاطم، تصویرهای مصرف گرایی و ثروت از نوع سرمایه داری، با شدت به ساختارهای سنتی روستاهای محافظه کار و به فقرکشیده شده برخورد می کند. این جوان های فقیر، که بر روی زمین هایی دستخوش خشکسالی و غیرقابل کشت زندگی می کنند و فضایی برای تبادل اجتماعی ندارند، دچار افسردگی و بی حوصلگی می شوند. در چنین وضعیتی، ازدواج کردن و ساخت یک زندگی خانوادگی چشم اندازی بسیار دور از دسترس می شود. از این رو، بسیاری از این جوان ها در صدد چاره جویی بر می آیند و راه هایی برای عبور و خروج از این وضعیت می جویند.
گروه های جوانان، هنگامی که به قصد خلیج [فارس] حرکت می کنند قایق ندارند. از این رو باید آن را از یک مالک یا «ارباب» اجاره کنند که بازمانده «ارباب های زمین دار» دوران ارباب رعیتی هستند که تا سال های دهه ۱۹۶۰ وجود داشت. میزان اجاره پرداختی بستگی به مقدار صید دارد و بسته به محل بین دو سوم تا سه چهارم آن است. این نوع از استثمار درآمد کمی برای فرد دارد که به طور میانگین حدود ۵ دلار – و حتی کمتر- در روز است.
برای روستایی بلوچ، یکی از لحظه های بزرگ زندگی ازدواج است. فرد با گذر از این مرحله بالغ می شود و می تواند یک زندگی خانوادگی بسازد. این در حالی است که در شیلان پولی که مرد متقاضی ازدواج باید صرف شیربها، مهریه و... کند، سرسام آور شده و بین ۸ تا ۱۹ هزار دلار (۷۴۲۰ تا ۱۵۸۰۰ یورو) می شود. این رقم به خاطر تورمی است که کشور دستخوش آن است و نیز برای این است که بسیاری از خانواده ها می خواهند از این راه ثروت اندوزی کنند. آنها با دیدن شیوه زندگی ثروتمندان تهرانی و اماراتی، به فکر داشتن زندگی مشابه می افتند. این امر غالبا منجر به درخواست های عجیب و غریب مانند داشتن چندین یخچال و تلویزون برای یک مسکن دو اتاقی شده... و باعث می گردد که سن متوسط ازدواج از ۱۸- ۱۶ سال به ۲۸- ۲۶ سال افزایش یابد. بسیاری از خواستگارها بدهکار می شوند، در حالی که برخی دیگر از پس تأمین پول لازم بر نمی آیند و مجرد می مانند.
برعکس، در همان منطقه، قاچاقچی های مرز ایران و پاکستان، اگر در جریان کارهای قاچاق ازبین نروند، به سرعت ثروتمند می شوند. آنها می توانند در پایان دوران نوجوانی ازدواج نموده و حتی چند همسر داشته باشند.
عُبید برای گریختن از تنهایی و بیرون آمدن از تجرد با من از موقعیتی خیلی جالب سخن گفت. برخی از روسای روستاهای ساحلی بلوچستان کارهایی پیشنهاد می کنند که عبارت از رفتن قاچاقی به سومالی (که با کشتی دو تا سه روز طول می کشد) و چندماه ماهیگیری در آنجا است. این راه جدید کسب درآمد به جوان های بلوچ امکان می دهد که بیش از معمول پول به دست آورند و به طور متوسط روزی ۱۵ دلار (۱۴ یورو) درآمد داشته باشند. این موقعیت به لطف روابطی است که بین روسای قبیله های بلوچ و سومالی وجود دارد که ناشی از دورانی است که آنها با هم در مدارس سلفی پاکستان گذرانده اند. به این ترتیب، همشاگردی های سابق به صورت همکارهای تجاری در می آیند.
این ارتباط های فراملی به عُبید و دیگر جوان ها امکان می دهد که با در پیش گرفتن این راه از تجرد و فقر خلاص شوند. حالا آنها می توانند شرایط زندگی بهتری داشته باشند و به ویژه، ازدواج کنند. همچنین، این شبکه ها آنها را در تماس نزدیک با افکار و ایدیولوژی های مذهبی ای قرار می دهد که با مکتب های سنتی منطقه که اسلام حنفی و صوفی گری متداول در روستاها است، تفاوت دارد. این فرقه های سلفی وجود واسطه های مذهبی را نفی و بنیادگرایی را ترویج نموده و با حکومت و مشارکت سیاسی قطع رابطه می نمایند چون رأی دادن و مشارکت کفر تلقی می شود. سلفی گری، تمرکز بر کار مذهبی در حیطه خصوصی، فردی، جسمی، روحی و خانه را ترغیب می کند.
به نظر عُبید، پیوستن به این جریان به او امکان دسترسی به شبکه های همبستگی، کمک رسانی، یافتن شغل و حتی ازدواج کردن را می دهد چون در میان آنها ازدواج عموما کم هزینه و درمیان سلفی ها حتی رایگان است. به این ترتیب، او فضاهای زندگی اجتماعی جدیدی را کشف می کند و در نهایت حس تعلق گروهی را درمی یابد.
به علاوه، او می تواند به منابع و ابزارهای مذهبی نظام مند و موثری دست یابد که از حد متعارف فرهنگی منطقه فراتر می رود. این موقعیت به او امکان می دهد که تبدیل به یک تندرو دارای فضیلت برتر شود و از کسانی سلب مشروعیت کند که به طور سنتی مصدر قدرت سیاسی و مذهبی هستند و از دید سلفی ها مرتد و کافرند.
سلفی گری مقررات و هویت های جدیدی ایجاد می کند. برخی از جریان های آن توسط حکومت با حسن نظر دیده می شوند زیرا توده فقیر مردم را غیرسیاسی می کنند و از تشکل یابی سیاسی، اصلاح طلبی یا انقلابی گری باز می دارند و آنها را به تمرکز بر حیطه خصوصی ترغیب می کنند. با این همه، حاشیه های غیر سیاسی یا مومن همواره می توانند با «گردش به راست» به دسته های سلفی دیگری بپیوندند که هوادار تندروی برتری جویانه هستند و برخی از آنها توان بالقوه انقلابی دارند و دنیایی عادلانه تر و از نظر مذهبی خالص تر را وعده می دهند.
یکی از نمونه های این گذار سلفی گری به برداشتی انقلابی و خشن، همین «جیش العدل» («ارتش عدالت») است. این جریان که در سال ۲۰۱۲ پایه گذاری شده، یک گروه شورشی سنی است که عمدتا در استان سیستان- بلوچستان تشکیل شده و جایگزین سازمان شبه نظامی سنی دیگری به نام «جندالله» است که منحل شده است. این جریان می گوید که برای کسب حقوق و منافع بلوچ ها و به عبارت کلی تر سنی های ایران مبارزه می کند. ایدیولوژی سلفی و جهادگر این گروه آمیخته با ملی گرایی بلوچ (با گفتمان هایی به حد کافی فال فهم) است. این گروه حمله های متعددی علیه نیروهای امنیتی انجام داده که شامل عملیات کمین کردن، بمب گذاری و ربودن افراد بوده است. مقامات ایران آن را یک سازمان تروریستی دانسته و به این متهم می کنند که از خارج حمایت می شود (۵).
پس از ترک ایران، من تماس مرتب با عُبید را به ویژه از طریق پیام رسان واتساپ حفظ کردم. مطالبی که منتشر می کرد نشان دهنده وضعیت ذهنی و گرایش های فکری اش بود. او غالبا عکس هایی گروهی از زد و خورد های مهم، گزینه هایی عاشقانه از فیلم های بالیوودی، لطیفه ها و «درس هایی» از ولگردان منتشر می کرد، ولی غالب اوقات شعرهای بود که از تنهایی و احساس رنج عاشقانه حکایت می کرد.
با این حال، چندماه بعد ارتباط ما قطع شد. شماره تلفنی که داشتم از دسترس خارج شده بود. ۶ ماه طول کشید تا این شماره از نو شروع به کار کرد. روی تصویر جدید واتساپ او جوانی با لباس سیاه، ریش انبوه و پرپشت، سبیل تراشیده شده و چشمانی سرمه کشیده شده ظاهر شد. در آن زمان، سال ۲۰۱۹، اینها مشخصات جنگجویان «سازمان حکومت اسلامی» (داعش) بود. عُبید لباس سفید بلوچی خود را با لباس سیاه عوض کرده بود و مطالبی که روی پیام رسان خود می گذاشت ترکیبی از آهنگ های مذهبی (نشید)، جنگی و ویدیوهایی از اعدام های «سازمان حکومت اسلامی» (داعش) بود.
این روایت جدید از اسلام که او به آن پیوسته بود برایم بسیار غیرمنتظره بود چون پیشتر، در مدتی که با هم بودیم، هیچ وقت ندیده بودم که نماز بخواند. وضعیت مذهبی او نشان از هواداری جنگجویانه و عملکرد انقلابی علیه حکومت مرکزی داست و یادآور سنت شورشگری منطقه و حماسه های انقلابی ای بود که به آنها علاقه زیادی داشت. به عبارت دیگر، سلفی گری و جنبه انقلابی کلی آن، متکی به سنت های تاریخی و منابع محلی نقش بسته بر ذهن جوان های فقیر بود.
پس از بهره گرفتن از ارتباط ها و شبکه های فراملی، که به او کمک کرد تا از فقر موروثی خود بدرآید، گذار به شیوه انقلابی ابزارهایی برای مبارزه علیه نظم اجتماعی که او را به نابودی می کشاند، در اختیارش می گذاشت. دیگر مجبور نبود شرایط حاکم بر روستا را تحمل کند. به لطف اسلامی که آن را اصیل، عادلانه و مبارز می دید، مشروعیت گذار به شیوه عملی خشونت آمیز به او امکان می داد که «یکبار برای همیشه» نقش های سنتی و منابع مادی را بازتوزیع کند. نقش هایی نمادین و حتی جنسیتی که به نفع طبقه او به عنوان مرد فقیر و مجرد بود.
همچنین، سلفی گری به او امکان می داد که قیم های سنتی رایج در منطقه، که غالبا منشأ نابرابری های اجتماعی- اقتصادی بودند را رد کند. شیخ ها، مشایخ صوفی و «بدعت های شرم آور» (۶) به عنوان منابع انحطاط و کفر درنظر گرفته و نفی می شدند. به همین ترتیب، حکومت مرکزی، به ویژه وجه شییعه آن، که غالبا غایب یا تنبیه گر بود، از دید او دلیل وجودی نداشت. سلفی گری انقلابی به او امید ارتباط یکتا و مستقیم با خدا و نیز سازمان اجتماعی بیشتر مطابق با نیازهایش را می داد. او با این تخیل مبارزه جو هم می توانست مردانگی خود را ارزش گذاری مجدد کند و آن را به مرتبه جنگجویی برساند و هم به طور کامل فردیت خود به عنوان یک مرد جوان را بیان نماید.
با این حال، ۳ ماه بعد عُبید باز لباس سفید خاص بلوچستان را پوشید، سبیل گذاشت و لطیفه هایی در واتساپ به اشتراک گذاشت. او در سال ۲۰۲۱ ازدواج کرد. به خاطر نداشتن پول لازم، خانواده عروس پذیرفت که او پول مربوطه را به تدریج بپردازد که این درواقع یک وام بود.
حالا او موعظه های حنفی یا ویدیوهای چریکی بلوچ هایی که به حکومت ایران و پاکستان با گفتمانی آتشین اعلان جنگ داده بودند را به اشتراک می گذاشت. در این چند ماه چه رخ داده بود؟ چگونه می شد گذار او از موضع خشونت انقلابی به بازگشت به مذهب گرایی متعارف را درک کرد؟ چگونه می شد توضیح داد که کشش او به سوی خشونت، تبدیل به پیوستن کامل به گروهی مانند «جیش العدل» شده باشد؟
واقعیت اینها را هرگز نخواهیم توانست بدانیم. علاوه بر پدیده های ساختاری یاد شده، این بخش ناشناخته احتمالا در جزییات و حفره های مسیر زندگی، دیدارها، تجربه ها و گزینه هایش قرار دارد. این اکراه در پرداختن به عمل را هم می توان به عواملی موقعیتی و عملکردهای سیاسی حکومت ها و بازیگران در زمانی خاص نسبت داد.
مسیری که عُبید با گذر از مذهب گرایی سلفی و در پی آن اعتقاد حنفی یا مراجع انقلابی ملی گرا پیموده، نشان می دهد که اکنون به تنهایی حرکت می کند و بسته به منافعش به گروه های روستایی می پیوندد یا از آنها جدا می شود. این امر بیش از آن که یک بازگشت به «سنت» باشد، انحراف او از جهاد و نشان دهنده روند فردیت گرایی ای است که دچار آن است و نیز گزینش عقلانی او بر مبنای موقعیت ها برای مبارزه، یافتن جایگاه خود و معنا بخشیدن به دنیای اطراف است.
از روستای دورافتاده تا سفرهای قاچاق به سومالی و تخیلات مدافع جهاد در مطالبی که به اشتراک گذاشته می شود، سرنوشت این ماهیگیرهای بلوچ را نشان می دهد که در امواج زمانه ما دست و پا می زنند.
۱- Farnaz Fassihi et Leily Nikounazar, « Iran Says 17-Hour Battle With Separatists Leaves 28 Dead in 2 Cities », The New York Times, 4 avril 2024.
۲- نام شخص و روستا تغییر یافته و چهره های موجود در عکس ها محو شده است.
۳- تصوف از لحاظ تاریخی بر بلوچستان تسلط داشته است. دراویش غالب عبارتند از نقشبندیه، قادریه، سهروردیه، و فرقههای کمابیش مستقل با عرف مردمی که حول ذکر و سماع (جنبش خلسهآمیز) متمرکز شدهاند.
۴- مراسم جن گیری توسط متخصصان محلی برای «شفای روح» انجام می شود که اغلب با موسیقی همراه است. این عمل در سراسر خلیج دیده می شود. نوازندگان دوره گرد که به آنها پهلوان گفته می شود، در حین روایت داستان های تاریخی به همراه موسیقی می توانستند نقش شفا دهنده را نیز عهده دار شوند.
۵- مسئله کشورها (پاکستان، ایالات متحده، عربستان سعودی، اسرائیل) در حمایت و تامین مالی ارائه شده به سازمان همچنان پیچیده است. با این حال، به یاد داشته باشیم که استفاده از گروه های شورشی و حمایت از آنها در درگیری های کم شدتی که توسط دولت ها در منطقه به راه انداخته می شود، رایج است.
۶- بدعة سيئة: اعمالی هستند که طبق قرائت سلفی در قرآن و سنت (حدیث) تجویز نشده است.