مهرالدین مشید

 

 

نشانه هایی از رستاخیز مردمی و نگرانی های رهبران طالبان

آنسوی افق های تاریک و طلوع خورشید آزادی و عدالت

 

اینکه آیا هنوز امیدی برای تابیدن نور رهایی بخش در افق تیره و تار افغانستان موجود است و اگر چنین اتفاقی ممکن باشد، چگونه و چطور واقع خواهد شد. پرسش مهم اینکه ایا این اتفاق مسالمت آمیز رخ خواهد داد و یا اینکه شورش بزرگی در برابر استبداد طالبانی در حال شکل گیری است و دیر یا زود تیغ از دمار این گروه بیرون خواهد کرد و بر حکومت استبدادی آنان نقطه ی پایان خواهد گذاشت. چقدر می توان به این دل بست که این نور را نسل جوانی در افق تاریک افغانستان بدرخشاند که هر روز زیر چکمه های ستم طالبان به گونه ی صحرایی تیر باران و کشته می شوند. نه تنها این؛ بلکه هزاران انسان به‌ویژه زنان هر روز با ضرب کیبل و چماق گروه ی بدوی طالبان از حق زنده گی محروم می شوند و در عین زمان به بدترین و زشت ترین حالت مورد توهین و تحقیر و تجاوز جنسی افراد طالبان قرار می گیرند. این پرسش ها و پرسش های دیگری از این دست از جمله سوال های بدون پاسخ اند که هر از گاهی در ذهن شهروندان افغانستان خطور می‌کنند. این پرسش ها تنها از سوی آنانی مطرح نمی شود که در موج سنگین فقر و بیکاری تحت حاکمیت استبدادی طالبان در داخل افغانستان بسر می برند؛ بلکه این پرسش ها هر روز در افکار میلیون ها مهاجر افغانستانی نیز مطرح می گردد که در سراسر جهان پراگنده اند و با کوله باری از دشواری ها بر پشت، زنده گی را در غربت و بی وطنی تحربه می کنند.

هرچند طالبان فکر می کنند که مخالفان سیاسی خود را به شدت رانده اند و مخالفت های نظامی را هم در برابر خود آنقدر جدی و خطرناک نمی پندارند؛ اما آنان با دشواری های زیاد داخلی و خارجی مواجه اند که در دراز مدت چه که در کوتاه مدت بقای حاکمیت آنان را زیر پرسش می برد. گفته می توان، عوامل زیاد داخلی و خارجی وجود دارد که بقای طالبان را تهدید می کنند. بیرابطه نخواهد بود تا شماری از عوامل داخلی و خارجی اشاره شود که در آینده حاکمیت طالبان را تهدید می کند. طالبان تا کنون نه تنها در داخل برای رفع مشکل اقتصادی مردم کم ترین کاری انجام نداده اند و برعکس با صدور فرمان ها هر روز زنجیر های بیشتر را بر دستان و پا های زنان و مردان افغانستان می بندند. طالبان زنده گی را برای مردم زهر و آسایش و خوش بختی مردم را به تاراج برده اند.

پس از حاکمیت طالبان هرچند امنیت زیر شلاق و کیبل طالبان به گونه ی نسبی تامین شده و مردم به گونه ی وحشت زده به زنده گی دشوار ادامه می هند؛ اما اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی افغانستان در نتیجه ی وضع محدودیت های شدید؛ بویژه بسته شدن مکتب ها بر روی دختران، رانده شدن زنان از اداره های دولتی به کلی دگرگون شده و فقر و بیکاری در کشور بیش از هر زمانی بیداد می‌کند. از همه مهم تر نبود قانون و خودسری های افراد طالبان مردم را به جان رسانده است. قرار گزارش ها روزانه صدها نفر  از ناچاری افغانستان را ترک می کنند تا محل امنی برای زنده گی کردن در سایر کشور های جهان پیدا نمایند. افغانستان در واقع به زندانی بدل شده است که زنده گی در آن ضجه می کشد و انسانیت و ارزش های انسانی هر روز در آن پرپر می شوند. ادامه ی این وضعیت حکایت از آرامش پیش از توفان دارد؛ زیرا روزانه هزاران نفر از ایران و پاکستان وارد افغانستان می شوند و افزایش این اردوی بیکاران در کشور می تواند، به نحوی مخل حکومت طالبان باشد. این می تواند، تهدیدی بالقوه به اداره ی طالبان باشد و روند رستاخیز ملی را شتاب ببخشند. این در حالی است که طالبان هیچ برنامه ای برای ایجاد کار و اشتغال زایی ندارند. از همه مهم تر اینکه طالبان برای مشر‌وعیت داخلی خود کوچک ترین گامی برنداشته اند تا مردم نسبت به آینده امیدوار باشند و طالبان بتوانند در فضای چنین امیدواری نفس تازه بکشند.

از سویی هم طالبان برای جلب توجه کشور های جهان اندک ترین گامی برنداشته اند و با رویکرد های سیاسی خدعه آمیز و وعده های دروغین، به زانو زدن در خوان تعامل سیاسی کشور های جهان بسنده کرده اند. این در حالی است که صبر بسیاری از کشور های جهان بسر رسیده و نارضایتی آنان نسبت به طالبان رو به افزون است. تمایل مقام های کشور های غربی به مخالفان سیاسی و نظامی طالبان از جمله دعوت مایکل  مک کال رئس کمیته ی روابط خارجی مجلس نماینده گان آمریکا از احمد مسعود می تواند، برای طالبان به صدا درآمدن رنگ خطر باشد. همچو پیشامد ها در روابط کشور های دیگر با طالبان نیز در حال شکل گیری است. از سویی هم روابط میان سازمان های جهانی بویژه سازمان ملل با طالبان با توجه به‌ انتقاد های لینا امیری فرستاده ی ویژه ی امریکا در امور حقوق بشر و زنان افغانستان از مرز انتقاد بالا رفته و به تنش های لفظی رسیده است. ممکن طالبان با توجه به‌ تعامل سیاسی کشور های منطقه و کشور های غربی بویژه امریکا با این گروه، حوادث یاد شده را دست کم بگیرند؛ اما این نمی تواند از نگرانی شماری رهبران طالبان چیزی کم کند.

این نگرانی را در سفر اخیر رهبر طالبان ملاهبت الله به شمال کشور می توان درک کرد که به نحوی بازتاب دهنده ی دشواری های  درون گروهی و عوامل داخلی و خارجی در رابطه به افغانستان است. رهبر طالبان در این سه سال، وزیران، معاونان وزرا، والی‌ها، فرماندهان پولیس، فرماندهان و معاونان ارتش و ولسوال‌ها را به گونه ی شخصی نصب و عزل کرده است و در این مورد هیچ صلاحیتی به رییس‌الوزرا و معاونان او و وزارت های دفاع و داخله نداده است. هدف از این کار تلاش برای کنار زدن رقبایش چون، سراج‌الدین حقانی است.

اختلافات داخلی طالبان به دلیل تمرکز قدرت در قندهار، شدید خوانده شده و این اختلاف را منشی عمومی سازمان ملل نیز تایید کرده است. هبت‌الله آخندزاده نیز در شماری از سخنرانی‌های اخیر اختلافات داخلی اعضای این گروه را تأیید کرده است. او در سفر اخیر خود به ولایت فاریاب مسئولان محلی طالبان گفت که از «تفرقه» و اختلاف دوری جویند. این در حالی است که افزون بر اختلاف میان شبکه ی حقانی و قندهار، این گروه با طالبان ازبیک‌تبار و تاجیک‌تبار نیز اختلاف گسترده دارد.

هدف اصلی سفر رهبر طالبان به شمال افزون بر تحکیم سیطره و نمایش قدرت، پیش گیری از اختلاف ها و انشعاب درونی و کسب رضایت فرماندهان ناراض تاجک تبار و ازبک تبار ذکر شده است. یکی از اهداف اصلی سفر رهبر طالبان به ولایت‌های شمالی افغانستان، نمایش قدرت او به مخالفان و دشمنان این گروه بود. او با اقامت در کاخ افسانوی دوستم در جوزجان سیطره ی سنتی قدرت خود را به نمایش گذاشت و نشان داد که دشمنان او به طور بازگشت ناپذیری از افغانستان رانده شده و اکنون این طالبان هستند که جای آنها را گرفته‌اند. در کنار این هدف اصلی سفر رهبر طالبان به شمال جلوگیری از تمرد فرماندهان ازبک تبار و تاجک تبار بود که با کنار رفتن فرماندهان تاجک تبار و ازبک تبار از صفوف این گروه رو به افزایش است. این نگرانی های رهبر طالبان پس از شورش های بدخشان رو به افزون است. رهبر طالبان می‌داند که کنترل این ولایت‌ها به ویژه با توجه به مرز آنها با کشورهای همسایه و ساختار جمعیتی و سابقه وابستگی شان به جریان‌های مقاومت ضد طالبان برای این گروه بسیار پرهزینه و دشوار است. زیرا شمال آبستن بزرگ ترین شورش و نافرمانی در برابر طالبان بوده و خواهد بود. آخندزاده در سفر اخیر خود به ولایت های شمال تلاش کرد تا روابط این گروه با تاجیک‌ها و ازبیک‌ها را ترمیم کند و علاوه بر تحکیم پایگاه قدرت خود، میزان نارضایتی‌ها را نیز کاهش دهد.

گفتنی است که‌ آخندزاده در فاریاب با رهبران دو گروه تروریستی منطقه‌ای یعنی جنبش ترکستان شرقی یا اسلامی وابسته به ایغورهای چین و کتیبه امام بخاری وابسته به تروریست‌های ازبکستان که هر دو گروه دفتر ها و نمایندگی‌های فعال در سوریه دارند دیدار کرده است. هدف این دیدار تلاش برای جلب پشتیبانی آنها از حاکمیت طالبان و مواجهه با هرگونه تهدید و چالش احتمالی خوانده شده است. این در حالی است که اکنون بیش از ۲۲ گروه ی تروریستی در یازده ولایت افغانستان فعال اند و القاعده به رهبری فرزند لادن بیش از یازده پایگاه در افغانستان دارد.

در پشت سفر اخند زاده به ولایت های شمالی کشور توفانی نهفته است که او را سخت نگران کرده است؛ زیرا ولایت های شمالی کشور در رخداد های پنج دهه ی اخیر نقش کلیدی داشت و سقوط کابل از شمال آغاز شده است. چنانکه سقوط نجیب در سال ۱۳۷۱، سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ از شمال آغاز شد. این نگرانی ها پس از استعفای فرماندهان ازبک تبار و تاجک تبار افزایش یافته و گمانه زنی هایی وجود دارد که نیرو های مخالف طالبان در تبانی با فرماندهان تاجک تبار و ازبک تبار، ولایت های شمالی کشور آبستن یک تحول بزرگ در برابر حاکمیت استبدادی طالبان است.

تنها خطر قیام های خودجوش در ولایت های شمالی نیست که رهبران طالبان را نگران ساخته؛ بلکه اختلاف میان شبکه ی حقانی و ملاهبت الله یا اختلاف غلزی ها و درانی ها بیشتر رهبر طالبان را نگران ساخته و هراس از کودتای درون گروهی و یا همکاری شبکه ی حقانی با جناح های مخالف طالبان دارد. این نگرانی ها سبب شد که رهبر طالبان به سراغ فرماندهان ناراضی ازبک و تاجک این گروه برود. رهبر طالبان بیشتر نگران اختلاف درون‌گروهی و یا کودتای داخلی است و در حال حاضر چندان نگران خیزش های بزرگ مردمی نیست؛ اما صدای آن به گوش او طنین انداز شده است.

از سویی هم کاسه ی صبر مردم در سراسر کشور و حتا ولایت های پشتون نشین بسر آمده و مردم منتظر اند که جه کسی نخست زنگ را به تعبیری در گردن پشک به صدا دراورد؛ زیرا نارضایتی مردم در داخل افغانستان روز افزون است و مردم از بیکاری و فقر به ستوه آمده اند و اخراج اجباری هزاران مهاجر و پیوستن آنان به مخالفان عمر حاکمیت طالبان را کوتاه تر می کند. انقلاب های بزرگ اجتماعی نشان داده که فقر بزرگ ترین عامل رستاخیز توده ها در برابر حکومت های مستبد و جبار بوده است. بعید نیست که در تحول آینده ها خلاف گذشته زنان با شهامت و پرغرور افغانستان نقش کلیدی داشته باشند؛ زیرا ستمروایی طالبان زن ستیز بر زنان مظلوم افغانستان بیش از افزون بوده و این بار زنان این کشور در کنار مردان حماسه خواهند افرید.
طالبان تنها با دشواری های فراوان درون‌گروهی و قیام های احتمالی خودجوش مردمی و بسیج هرچه بیشتر مخالفان سیاسی و نظامی خود روبرو نیستند؛ بلکه روابط شان با کشور های جهان در حال تیره شدن است و سران و مقام های کشور های منطقه و جهان از دروغگویی ها و ترفند های طالبان خسته شده و شماری روی تعامل سیاسی شان با طالبان در حال تجدید نظر اند. نه تنها روابط طالبان با کشور های منطقه و جهان در حال فروریزی است؛ بلکه تحولات سیاسی در کشور های منطقه و جهان نیز به سود طالبان نیست؛ زیرا بعید به نظر می رسد که کشور های جهان بویژه همسایه های افغانستان از حضور فعال گروه های تروریستی دارای پایگاه های منظم در این کشور، احساس امنیت و آرامش نمایند. طالبان نمی توانند، پس از این با وعده های فریبنده خاک بر چشمان کشور های جهان بزنند.

از آن‌چه گفته آمد، طالبان دریافته اند که بخت و تخت آنان‌ در حال واژگونی است و در پشت این خاموشی کنونی توفان بزرگی در راه است. پس بهتر خواهد بود تا پیش از آنکه بن بست کنونی به بحران خطرناک تر بدل شود؛ برای نجات افغانستان دست به کار شوند و به خواست های مشروع مردم پاسخ مثبت بدهند تا باشد که بن بست کنونی شکسته شود و خورشید آزادی و عدالت در افق تاریک افغانستان طلوع نماید. در غیر این صورت اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان هر روز بدتر شده می رود. این در حالی است که نشانه هایی از رستاخیز مردمی در سراسر کشور مشهود است و مردم بدین باور اند که فصل تاریکی در حال پایان یافتن است و آرزومند اند که خورشید آزادی و عدالت از آنسوی افق های تاریک کشور در حال درخشش است. 

15 سپتمبر 24

 

 

 


بالا
 
بازگشت