مهرالدین مشید
تروریست پروری
های پاکستان و ایران؛ درس های آموزنده برای جهانیان
پاکستان و ایران دو
همسایه ی بدنام و دشمنان آشکار مردم افغانستان
با نام بردن از پاکستان و ایران بصورت فوری گروههای تروریستی در ذهن انسان تداعی می شوند که بیش از نیم قرن بدین سو در خوان نظامیان اسلام آباد و آخوند های ایران برضد مردم افغانستان پرورش یافته بودند. این دو کشور بدنام و دشمنان تاریخی مردم افغانستان در این مدت از هیچ جنایت در حق مردم افغانستان خودداری نکرده اند. خوشبختانه که حالا گروه های تروریستی، این دست پرورده گان آنان به مثابه ی مار های درون آستین دامنگیر خود آنان شده اند. این تجربه ی ناکام بیانگر این حقیقت است که هرگونه اعتماد و سرمایه گذاری بر گروه های افراطی و تروریستی معنای بازی با دم اژدها را دارد که بالاخره بازیگران قربانی نیش آن خواهند گردید. کشور هایی که اکنون با طالبان خوان تعامل سیاسی را گسترده اند و با آنان وارد معامله های سیاسی و اقتصادی شده اند. دیر یا زود با سرنوشت پاکستان و سایر کشور های تروریست پرور جهان دچار خواهند شد.
پاکستان تحت حاکمیت نظامیان و ایران تحت فرمان آخوندها دو کشوری اند که از پنج دهه بدین سو با استفاده از تهاجم نیرو های خارجی و اوضاع آشفته ی افغانستان چه به گونه ی مستقیم و چه غیر مستقیم از طریق گروه های نیابتی و تروریستی شان در امور این کشور مداخله کرده اند. این دو کشور با استفاده از اوضاع ناگوار افغانستان نخست از همه رهبران گروههای جهادی را به استخدام خود درآوردند و بعد با آرمان های میلیون ها انسان بازی کردند که با داشتن آرمان های پاک انسانی در رکاب گروه های جهادی برضد شوروی پیشین جنگیدند. دخالت های آشکار و پنهان این دو کشور نه تنها جهاد و مبارزه ی آزادی بخش مردم افغانستان در برابر تهاجم شوروی را زیر پرسش برد؛ بلکه نخست جنگجویان رهایی بخش در برابر تهاجم شوروی را به تفنگداران نیابتی و مزدور بدل کردند و پس از فروپاشی شوروی کابل را به کارزار خونین گروه های نیابتی خود بدل کردند. آنان به این بازی تا زمانی ادامه دادند که گروههای جهادی را منفور مردم افغانستان گردانیدند. پاکستان و ایران گروههایی را به پارچه های نفرت بدل کردند که شهروندان کابل با آغوش های گرم و صمیمانه از آنها استقبال به عمل آوردند. گروههای جهادی دانسته و نادانسته ماموریت نابودی خویش را به انجام رساندند تا انکه با سپری شدن ماموریت این گروه ها، طالبان بحیث مزدوران گپ شنو و گوش به فرمان تر برضد آنان روی صحنه آورده شدند. هرچند طالبان در دور نخست در نتیجه ی رخداد یازدهم سپتمبر ماموریت ناتمام خود را تمام کرده نتوانستند؛ اما از تماس های آمریکا با گروه ی طالبان در سال ۲۰۰۷ فهمیده می شود که حکومت جمهوری افغانستان در همان روز های آغازین با ریاست کرزی به مثابه ی توبیخ طالبان به قربانی گرفته شده بود. از همان آغاز کرزی و بعد غنی گزینه های یک پروژه ی گذار قدرت به طالبان بودند. کرزی بحیث عضو پیشین طالبان و گزینه ی سیا از همان آغاز به قدرت رسیدن به تقویت و گسترش طالبان آغاز کرد تا آنکه به کمک اتمر در زمانی که وزارت داخله را به عهده داشت؛ با سرکوب سران و فرماندهان مخالف طالبان، انتقال طالبان از جنوب به شمال زیر پوشش دروگران تکمیل نمود و غنی با تحویلی ارگ به شبکه ی حقانی به ماموریت خود نقطه ی پایان گذاشتند. فساد های کلان مافیایی، خیانت های آشکار سیاسی، تقلب های سازمان یافته ی انتخاباتی و تخطی های حقوق بشری کرزی و غنی یک امر سازمان یافته برضد جمهوریت و به قدرت رساندن طالبان بود.
طالبان بدانند که حاکمیت آنان محصول بازی های استخباراتی است و نه اینکه قدرت را به زور گرفته و گویا امریکا را شکست داده اند. این در حالی است که هیچ اشغالی وحشتناک تر و خطرناک تر از اشغال کنونی نیست. حریم هوایی افغانستان در اشغال دیگران است و سرویس استخبارات نظامی پاکستان در تمام اداره های مهم طالبان نفوذ آشکارا دارد. مهمتر اینکه امیر غایب طالبان هنوز مبهم، استخباراتی و ناشناخته باقی مانده است. این ناشناختگی نه توجیه ی ملی و نه هم توجیه ی اسلامی دارد. اینکه طالبان در هوای چهل میلیون دالری آمریکا نفس می کشند و چقدر چین و روسیه و ایران بر طالبان نفوذ دارند. این ها مشروعیت ملی و بین المللی طالبان را بیشتر زیر پرسش می برد.
طالبان در واقع تداوم همان پروژه ی انتقال به شمال اند که با بازیگری کرزی و غنی و خلیل زاد، زیر چتر سناریوی معاهده ی دوحه به هدف بازی های کلان استخباراتی برگزیده شده اند. این واقعیت را در تخریب بنیاد های آموزشی افغانستان و تبدیل شدن این کشور به پناه گاه ی تروریستان میتوان درک کرد؛ اما نشه ی قدرت چنان چشمان طالبان را کور کرده که با درس نگرفتن از گذشته ها هر روز با استبداد و ستم بر مردم افغانستان، برای نابودی خود چاه ی عمیق تر حفر میکنند. ممکن رهبران طالبان تا کنون کمک های میلیون ها دالری آمریکا به افغانستان را دست کم گرفته اند. هرگاه طالبان به خود نیایند و به خودآگاهی های انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی خود ارج نگذارند و برای نجات افغانستان از بحران مشروعیت ملی و بین المللی دست به کار نشوند. بدون تردید طالبان به پرتگاهی می افتند که پیش از آنان گروه های جهادی آن را تجربه کردند؛ اما تبدیل شدن افغانستان به مفرزه ها و جولانگاه های گروههای تروریستی، آنهم زیر چتر کمک های میلیون ها دالری غرب برمی آید که بازی های استخباراتی در منطقه وارد مرحله ی جدید شده است. بعید به نظر می رسد که طالبان با ایجاد اصلاحات بنیادی و تشکیل حکومت فراگیر برای دوره ی گذار قادر به مقابله با توطیه ها و نجات افغانستان شوند.
هرچند با به قدرت رسیدن طالبان و تبدیل شدن شمال افغانستان به پناه گاه ی بیش از ۲۲ گروه ی خطرناک تروریستی، برا آنانیکه جنگ نیابتی دوم را در مقابله با برتری جویی های اقتصادی چین و امتیاز طلبی های تسلیخاتی روسیه در سر می پرورند، دستاورد خوبی تلقی می شود؛ اما بعید به نظر می رسد که غرب از دیوار های فولادین تعهدات ایده ئولوژیکی گروههای تروریستی به خوبی عبور کند. در همین حال این پرسش مطرح کی شود که کشور های همسایه بویژه پاکستان و ایران در کجای این معادله قرار دارند. بدون تردید ایران هدف اساسی این پروژه است؛ اما هنوز با غرب همصدا نشده و از این رو هدف گروه های تروریستی از افغانستان قرار گرفته است. حمله ها بر پاکستان تا زمانی ادامه خواهد داشت که برای پیشبرد پروژه ی اصلی همصدا شود. این درس بزرگ برای پاکستان است که بوسیله ی گروه های تروریستی نه تنها رسیدن به هدف ناممکن است؛ بلکه حامیان گروه های تروریستی در خط مقدم نابودی قرار میگیرند. این به معنای آن است که هر چاهکن تاریخ آخر در سیاه چاه ی تاریخ می افتد.
این به معنای برنده گی طالبان و حامیان غربی آنان نیست؛ بلکه طالبان خواه و ناخواه بالاخره قربانی این پروژه اند و غرب هم به اهداف خود نخواهد رسید. زیرا که هرگونه بازی با گروههای تروریستی نه تنها که برنده ندارد؛ بلکه بازیگران اصلی از قربانیان حتمی آن به شمار می روند. رخداد یازدهم سپتمبر بوسیله ی القاعده در زیر ریش طالبان و حمایت های سیاسی و مالی آنان نمونه ی زبونانه و افتضاح بار این بازی است. حالا که پاکستانی ها مصروف تصفیه ی حساب با نظامیانی چون، فیض حمید رئیس پیشین ای اس ای زیر پوشش فساد اداری برآمده اند که معمار حکومت طالبان خوانده می شوند. بعید نیست که کشور های غربی بویژه امریکا هم با خلیل زاد ها نیز به تصفیه ی حساب بپردازد.
ممکن این تصفیه ی حساب چندان ساده نباشد؛ زیرا نظامیانی که به بهای بازی با سرنوشت میلیون ها شهروند پاکستانی صاحب میلیون ها دالر شده و بر دستگاه های حاکمیت تا عمق ها ریشه دوانده و روابط گسترده و ژرف با گروههای تروریستی و افراطی دارند. مقابله ی حکومت ملکی پاکستان با آنان امر ساده ای نیست و این گونه مقابله ها از جنرال یحیی تا ضیاالحق و مشرف کودتاه های نظامی را در پاکستان در پی داشته است. بعید نیست که حکومت جدید پاکستان نیز قربانی این کشمکش شود. تروریست پروری ها ثبات سیاسی و رفاه ی اقتصادی را از این کشور گرفته است و ورشکستگی های اقتصادی کشنده ای را بر این کشور تحمیل کرده است. نه تنها این، امروز پاکستان با موج سنگین حمله های تروریستی گروه های تی تی پی و آزادی خواهان بلوچ نیز روبرو است.
هرچند پاکستان و ایران با تروریست پروری ها و حمایت از طالبان و دادن پایگاه های نظامی و سیاسی به آنان و سایر گروههای تروریستی، افغانستان را به کام تروریسم افکندند؛ اما پس لرزه های اين حرکت تیغ از دمار هر دو کشور بیرون کرده است. شگفت آور اینکه این دو کشور طی پنج دهه هم با حکومت های ضد مردمی در افغانستان رابطه داشته و هم مخالفان این حکومت ها را یاری رسانده اند. ظلم و ستم و بهره جویی های اقتصادی و سیاسی هر دو کشور بویژه نسبت به مهاجران افغانستان به همگان آفتابی است. ایران حال بر جهانیان است تا از تروریست پروری های ناکام دو کشور بدنام یعنی پاکستان و ایران درس های آموزنده بگیرند و نباید بخاطر رسیدن به اهداف راهبردی بر طالبان و گروه های تروریستی مورد حمایت آنان اعتماد نمایند؛ زیرا هرگونه اعتماد به یک گروه ی تروریستی همدستی با جنایت و جفا به حق انسانیت و میلیون ها زن مظلوم افغانستان است. یاهو