مهرالدین مشید
سرآغاز چهارمین سال حرمت شکنی ها، نفاق افگنی ها و روایت ناشکنی ها
مانور های طالبان؛ ناموفقیت های مخالفان و رنج های مردم افغانستان
سه سال
از فروپاشی نظام ورشکسته جمهوریت و فرو ریزی ارزش های آن سپری شد و سرآغاز
چهارمین سال حرمت شکنی ها، عزت ستیزی ها و خودکامگی های طالبان در عرصه های
گوناگون زنده گی آغاز گردید. با تاسف که در این مدت طالبان نه تنها پاشنه های
خویش را بر گلو های مردم افغانستان گذاشته و هزاران زن را از کار و میلیون ها
دختر را از آموزش محروم گردانیده اند؛ بلکه بدتر از آن فقر و تنگدستی در کشور
بیداد می کند و هر روز به شمار لشکر گرسنگان و بیکاران افزوده می شود. تنها
استبداد و خودکامگی های طالبان در موج فزاینده ی تجاوز های جنسی و زن ستیزی
آنان نیست که چون کابوسی بر روان مردم افغانستان سایه افگنده است؛ بلکه اختلاف
و پراگنده گی گروهی، قومی و مذهبی نیرو های مخالف طالبان به مثابه ی پاشنه آشیل
بر گلو های مردم ما هر روز بیشتر از روز دیگر نیز سنگینی میکند. تنها اختلاف
گروهی و نفرت پراگنی های قومی گنر استوار مردم افغانستان را خم نکرده؛ بلکه
هنوز هم روایت های کهنه و تکراری بر روی مغز های مردم ما سنگینی میکند و نخبگان
یا روشنفکران این کشور نتوانستند تا با روایت آفرینی های تازه بن بست کنونی را
بشکنند.
هرچند کرزی و غنی به نظام جمهوریت به مثابه ی بزرگ ترین دستاورد مردم افغانستان جفا و خیانت کردند و آنان بجای فرصت سازی های بهتر و تقویت پایه های نظام جمهوریت و نهادینه شدن ارزش ها در آن چون، تحقق دموکراسی، تأمین حقوق بشری، آزادی های بیان، آزادی های رسانه ای؛ برعکس هردو فرصت سوزی کردند و آرمان های مردم افغانستان را قربانی گرایش های قومی، فساد، خیانت، تقلب های سازمان یافته ی انتخاباتی نمودند؛ اما بازهم مردم افغانستان امیدوار بودند که نظام جمهوریت از ترفند و توطیه های غنی، کرزی، رهبران فاسد و خاین گروه های سیاسی و تیکه داران قومی و مذهبی رهایی می یابد و بالاخره مردم این کشور قادر به ساختن نظام واقعی جمهوریت خواهند شد. باتاسف پیش از آنکه اندکی از رویا های مردم افغانستان برای دست یابی به یک نظام کارای جمهوریت تحقق پیدا کند. غنی در تبانی با کرزی پیش دستی کرد و با تحویلی ارگ به طالبان جمهوریت را در پای تروریسم قومی قربانی کرد. در دوران کرزی و غنی همه چیز در دست چند شبکه ی زنجیره ای مافیایی بود و فرصت های بدست آمده را قربانی غارت های خود کردند. با حاکمیت طالبان آخرین امید های مردم افغانستان برای زنده گی در زیر چتر یک نظام انسانی به کلی به یاس بدل شد. حالا سه سال از حاکمیت طالبان در افغانستان سپری می شود و هر روز بر رنج های بی پایان مردم این کشور افزوده می شود. دروازه های اداره های دولتی و غیر دولتی و مکتب ها بر روی زنان و دختران بسته است و فقر و بیکاری در کشور بیداد می کند. پس از حاکمیت طالبان بیش از هشت میلیون شهروندان افغانستان به کشور های ایران، پاکستان، ترکیه و سایر کشور ها مهاجر شده اند که در تاریخ این کشور بی پیشینه است. اینکه اختناق در همه عرصه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بیداد میکند، هر روز چندین زن قربانی تجاوز های جنسی طالبان و چند مرد قربانی تیرباران ها، شکنجه های وحشتناک آنان می شود. آنقدر زیاد است که نوشتن آن از حوصله ی این قلم بیرون است. سه سال گذشته برای ما درس های تازه ی بیرون شدن به جاده ها و فریاد کشیدن ها و حق خواهی را داد که تا کنون قربانی های زیادی از مردم ما، بویژه از زنان گرفته است. با تاسف که این فریاد کشیدن ها تا کنون کم ترین دستاوردی نداشته است.
اختلاف روزافزون مخالفان:
دریغ و درد که مردم افغانستان تنها زیر تیغ استبداد طالبان ضجه نمی کشند؛ بلکه بدتر از آن اختلاف گروهی، نفرین پراگنی های قومی، زبانی و مذهبی مخالفان طالبان در موجی از تبلیغات زهرآگین بیش از هر زمانی کمر مردم افغانستان را شکسته است؛ زیرا طالبان از این فضای تبلیغاتی به سود خود استفاده کرده و برای تداوم آن نفت پاشی میکنند. در عقب این نفرت پراگنی ها گروهها و افرادی دست دارند که پس از کودتای هفت ثور و تهاجم شوروی تا کنون با زنده گی مردم افغانستان بازی کرده اند و هیچ دستاوردی برای مردم این کشور نداشتند و ندارند. مخالفان طالبان افزون بر اینکه در اختلاف روزافزون بسر می برند و هیچ کدام تا کنون موفق به داشتن جغرافیا در افغانستان نشده اند. از این رو مردم افغانستان احساس بی پناهی کرده و کم ترین امیدی برای پیروزی آنان ندارند. این گروه ها و افراد تا کنون هیچ کدام نتوانسته اند حمایت رسمی کشوری را بدست آورند و برعکس فشار کشور های میزبان بر آنان مانند ایران، تاجکستان، ترکیه و ... بر آنان روزافزون بوده و مانع فعالیت های آنان شده اند. گروههای مقاومت در نتیجه دیپلماسی و اقدام های نظامی طالبان، دستاوردی ندارند و جز تاجکستان، کشوری دیگری میزبان این گروهها نیست و ️سطح عملیاتی ۲ گروه عمده مخالفان مسلح، محدود و منحصر به عملیاتهای سطح پایین بوده است و این گروهها تهدیدی برای حکومت طالبان محسوب نمیشوند.
مانور های طالبان در عرصه های گوناگون:
با تاسف که مردم افغانستان از نیم قرن بدین سو اختلاف میان گروههای جهادی و سیاسی را تجربه می کنند. هرچند این اختلاف ها پایگاه مردمی ندارد؛ اما به گونه ی بیرحمانه ای زنده گی مردم افغانستان را به بازی گرفته اند. بعید نیست که ضعف ها، ناکارایی ها، فساد و خیانت های گذشته و اختلاف های کنونی مانع حمایت آنان از سوی مردم افغانستان و کشور های جهان شده است.
؛ اما طالبان با دیپلوماسی دفاعی و نرم توانسته اند تا با استفاده از رخداد های جهانی بویژه جنگ و درگیری ها در اوکراین توانسته اند با کشور های آسیای میانه چون، ازبکستان و تاشکند رابطه برقرار کنند و این دو کشور را وادار سازند تا سه هزار عضو گروه های تروریستی در مرز های جنوبی شان را در افغانستان دست کم گرفته و طالبان را از فهرست گروههای تروریستی بیرون کنند. بر رغم اختلاف های طالبان با تاجکستان هنوز برق تاجکستان به کابل قطع نشده است. طالبان توانسته اند تا با ایران در سطح پایین روابط دیپلماتیک حفظ نمایند و چند قونسگری را به طالبان تحویل داده اند. همچنان ایران نماینده ی خاص برای افغانستان دارد. هرچند روابط دوگانه ی ایران و پاکستان با افغانستان پیشینه دارد و این دو کشور روابط شان را هم با حکومت افغانستان هم با مخالفان این کشور حفظ کرده اند. ایران هم مانند پاکستان طالبان را تمویل و تجهیز نمود؛ اما با توجه به کشته شدن دیپلومات های ایران در دور نخست طالبان، گمانه زنی های معکوسی در این زمینه وجود داشت.
بااین وجود که حاکمیت قانون در افغانستان وجود ندارد، از قانون اساسی در این کشور خبری نیست و اکثریت کرسیها در اختیار اعضای طالبان قرار دارد. این خلای قانونی سبب شده تا، طالبان هرچه بخواهند، بر مردم افغانستان تحمیل نمایند؛ اما طالبان در بخش اقتصادی کارنامه هایی دارند. طالبان بر چهار منبع عایداتی چون، عوائد گمرکها، جمعآوری مالیات، افزایش صادرات و عقد قراردادهای کلان با شرکتهای داخلی و بینالمللی در زمینه استخراج معادن تکیه کرده اند. طالبان در هر چهار زمینه موفقیت هایی دارند و به گونه ای آنها را مدیریت کرده اند. آنهم قراردادهای کلانی که نظام جمهوری در دوران ۲۰ ساله نتوانست به آن دست یابد.
احداث کانال قوش
تپه از جمله پروژه های کلان اقتصادی طالبان است. هرچند این پروژه با دشواری
هایی روبرو است؛ اما با بهرهبرداری از آن افغانستان رشد اقتصادی خوبی را
تجربه خواهد کرد. همچنان طالبان با راه اندازی پروژههای زیرساختی چون، راه
آهن، سدسازی و تولید برق به طور کم سابقه با شرکتهای داخلی و خارجی در حال
پیشرفت اند؛ اما
️با این
وجود، دستاوردهای اقتصادی حکومت طالبان در حال حاضر تنها عوائد حکومت را افزایش
داده و در سفره مردم تغییر خاصی بوجود نیامده است؛ برعکس نرخ بیکاری افزایش
یافته و بر اساس آمارها، بخش قابل توجهی از مردم افغانستان به کمکهای خارجی
وابسته هستند که در صورت قطع آن فاجعه انسانی رخ خواهد داد. شماری از نهاد های
امداد رسانی بین المللی هشدار می دهند که افغانستان بدون حمایت مشارکت مداوم
حامعه ی جهانی در خطر تبدیل شدن به یک بحران فراموش شده قرار دارد.
این در حالی است که اکنون بیش از
۲۲
گروه ی فعال تروریستی چون، القاعده، دولت اسلامی شاخه خراسان
، شبه قاره هند (شاخه القاعده)، تحریک اسلامی ازبکستان، انصار الله تاجیکستان،
نهضت اسلامی تاجیکستان، تحریک اسلامی ترکستان شرقی، تحریک طالبان پاکستان، لشکر
طیبه، جیش محمد، جیش العدل، الشباب، بوکو حرام، سپاه صحابه، گروه قرآن و سنت،
لشکر جهنگوی، گروه البدر، حرکت المجاهدین، جمیعت الدعوه، ارشاد الاسلام، تحریک
حافظ گل بهادر و بلوچ لبریشن آرمی در کنار حزب تحریر و سایر ساخه های انشعابی
این گروهها در افغانستان فعال اند. هرچند زیر پوست امنیت کنونی در افغانستان
وحشت و هراس حاکم است، اما طالبان مدعی اند که داعش را سرکوب و امنیت را در
افغانستان تامین کرده اند. از سویی هم طالبان مدعی اند که کشت مواد مخدر را
مهار کرده اند؛ اما؛ کشورهای همسایه و سازمانهای ناظر بینالمللی هنوز از کشت
و قاچاق مواد مخدر از افغانستان شکایت دارند.
از سوی دیگر حکومت طالبان در حوزه اجتماعی- فرهنگی عملکرد خوبی نداشته است. حکومت طالبان با محدود ساختن کار و تحصیل زنان و دختران و همچنین وضع ممنوعیتهای فرهنگی برای مردم، نهتنها به میزان رضایت مردم از حکومت خود لطمه وارد کرده بلکه مانعی جدی فراروی شناسایی بینالمللی خود ایجاد کرده است. آشکار است که تداوم ممنوعیت کار و تحصیل نیمی از پیکره جامعه افغانستان و اعمال سختگیریهای مذهبی و اجتماعی- فرهنگی تاثیری مستقیم بر سطح رضایت مردم از حکومت دارند. تدوام وضعیت موجود در کوتاه مدت ممکن است، تاثیر چشمگیری نداشته باشد؛ اما در دراز مدت ممکن است مطالبات داخلی و خارجی را کنار هم قرار دهد. وجود فقر و بیکاری در کنار این عامل بیان شده، ممکن است بحران غیرقابل پیش بینی را در افغانستان رقم بزند.
طالبان تلاش دارند تا با اتخاذ سیاست اقتصاد محور، میزان تعاملات خود با کشورهای دیگر را بر پایه اقتصاد بنا کنند. از این رو حکومت طالبان طرحهایی را راه اندازی کرده اند تا افغانستان را به مرکز ترانزیت منطقهای تبدیل کنند و دیپلماسی فعالی را در این زمینه روی دست گرفته اند؛ اما واقعیت ابن است که افغانستان در سه سال گذشته ده ها سال عقب گرد وحشتناک را تحربه می کند و هر روز بهذعسر حجر نزدیک تر می شود.
بصورت کل گفته می توان که حکومت طالبان در برخی زمینهها توانسته، در زمینه ی داخلی و خارجی حمایت کسب کند؛ اما در عین حال برخی سیاستها و رفتارهای این حکومت دستاوردهای آن را تحت الشعاع قرار داده و مانع شناسایی بینالمللی حکومت طالبان شده است. از سوی دیگر وضع محدودیت های شدید بر زنان و دختران، مبنای قانونی نداشتن حکومت طالبان و عدم تمایل رهبران طالبان برای ایجاد مبنایی که به دیگران هم اجازه حضور در ساختار تصمیمگیری را بدهد، ممکن است نارضایتی از حکومت را گسترش دهد. تدوام وضعیت موجود در کوتاه مدت ممکن است، تاثیر چشمگیری نداشته باشد؛ اما در دراز مدت در کنار افزایش فقر و بیکاری ممکن، بحران بزرگی را در آینده رقم بزند.
در این تردیدی نیست که حکومت طالبان با توجه به وضعیت موجود و ناسازگاری آن با مردم افغانستان و ارزش های جهانی ماندنی نیستند و هرگاه این حکومت از آسیب بیرون درامان بماند؛ بدون تردید از درون فرو می پاشد؛ اما پرسش کلان این است که در کنار اینکه جنگ در گذشته راه ی حل نبوده و برعکس در هر برهه ای بحران آفرین تر بوده است. این در حالی است که نه تنها گروه ها، حلقه ها و افراد مخالف طالبان نتوانسته اند تا جهت کسب اعتماد مردم افغانستان و جامعه ی جهانی همسویی بزرگ و ضد طالبانی را ایجاد کنند؛ باکه نخبگان و روشنفکران افغانستان چه در داخل و چه در بیرون نتوانسته اند، روایت های جدید برای گشودن بن بست جدید ارايه کنند. این در حالی است که مردم افغانستان درک کرده اند که دیگر با روایت های گذشته نمی توانند به صلح و یا جنگ دست یابند؛ زیرا دل بستن به روایت های کهن جز پی آمد فاجعه های گذشته، دستاورد دیگری ندارد. ممکن دلیل این ناکامی تک روایتی ها باشد که با به قدرت رسیدن طالبان به بن بست رسیده است. بدون تردید دل بستن به روایت های کهن بلا های دیگری را دامنگیر مردم افغانستان میسازد.
بصورت کل گفته می توانیم که فرصت طللی، ایده ئولوژی زده گی، عدم تحرک، نبود تعهد به ارزشهای روشنفکری بنا بر تعلقات سیاسی، مذهبی و قومی و مهم تر از همه نبود گفتمان روشنفکری همه دست بدست هم داده و نه تنها آگاهی، آزادی، عدالت، انسانیت و انسان دوستی را به قربانی گرفته است؛ بلکه جرات و فرصت روایت سازی و روایت شکنی را نیز از روشنفکران ما گرفته و همه چیز را به بن بست کشانده است. پیش از این در دوران "وضعیت پسامدرن" کلان روایت ها در اشکال ليبراليسم، مارکسيسم، پوزيتيويسم و هگل گرايي و ... زیر پرسش رفته و به بنيان فگنی این شالوده ها و کلان روايت ها پرداخته شده است. پس از فروپاشی شوروی، اسلام سیاسی به مثابه ی کلان روايت در برابر مارکسیسم و لیبرالیسم به مانور پرداخت؛ اما به نسبت نداشتن درونمایه های غنی برای سیاستگری و حکمروایی، شکست خورد. با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، این روایت چنان زیر پرسش رفته که دیگر ممکن نیست تا بر پایه ی شالوده ها و مبانی مشروع آن معرفت های جدید را بنا نهاد؛ زیرا که به باور لیوتار کلان روايت ها، ناهمگني و گوناگوني وجود بشر را ناديده مي گيرند.
نبود گفتمان روشنفکری:
نبود گفتمان
روشنفکری در فضای دیگراندیشی افغانستان؛ البته با رویکردی نقادانه به فرصت
طلبان موقع داده تا روی حقیقت پرده ی ابهام بکشند و حتا مجال استفاده از تجارب
دیگران را هم از میان ببرند. در حالیکه نقد راه های بیرون رفت از دشواری ها را
از میان کج راهه بلکه؛ شجاعت و فرصت ها را برای نوشتن بیشتر ممکن می سازد؛
البته گفتمان به معنای
مجموعه یا دستگاهی بینشی است که با کاربرد واژه ها، بر ذهنیتها اثر میگذارد و
گاه حتی بر آگاهی یک دوران تاریخی نیز سایه میاندازد. گفتمان با بهکاربردن
زبان در گفتار و نوشتار، برای پدیدآوردن معنا و مفهوم در زمینهها و رشتههای
گوناگونی چون فلسفه، جامعهشناسی، انسانشناسی و زبانشناسی بهطور گسترده به
کار برده شدهاست.
گفتمان روشنفکری نه تنها میزان تعهد روشن فکر را نسبت به کشور و مردم اش افزونتر می سازد و از بار ایده ئولوژی زده گی ها کم می کند؛ بلکه حرمت به کثرتگرایی، تساهل و مدارا را نیز افزایش می دهد. در چنین فضا است که آگاهی، آزادی و عدالت گل می کند و روشنفکر را برای ظهور روایتهای های تابو شکن یاری می رساند. این در حالی است که ادبیات، هنر، سیاست و دین نیاز به روشنفکران روایتساز دارد. بویژه امروز که افغانستان به دامن تروریسم افتاده و مردم آن با سرنوشت تلخی روبرو اند؛ یگانه راه برای رهایی شکنجه گاهی به نام افغانستان،روایت شکنی ها و روایت آفرینی های جدید است. درست این زمانی ممکن است روشنفکران افغانستان با حرکتی استثنایی و تابو شکنانه روایت های جدید بیافرینند تا باشد که این روایت ها چون چراغی بر فراز راه مردم ما بدرخشند و فضای سیاه و تیره ی طالبانی را یکسره جاروب نمایند.
از آنچه گفته
امد، افغانستان پس از فروپاشی جمهوریت و تیدیل شدن آن به مرکز گروههای
تروریستی سومین سال را با شرایط بس دشوار و خطرناک پشت سر می گذارد. این در
حالی است که کشور های قدرتمند جهان درگیر منازعه های کلان جهانی مانند، جنگ
اوکراین، جنگ در غزه، تشنج میان ایران و اسرائیل و تیره گی روابط آمریکا با
روسیه و چین اند و موضوع افغانستان در ظاهر به حاشیه رفته است؛ اما از زد و بند
های کشور های غربی و شرقی با حکومت طالبان طوری فهمیده می شود که افغانستان به
گونه ی ریزرفی، البته به هدف جنگ های نیابتی جدید در محراق توجه کشور های
متخاصم قرار دارد. طالبان هم با استفاده از فرصت، زیر نام تعامل سیاسی و
اقتصادی از دو طرف برای بقای حاکمیت شان سود می برند. در این میان مردم
افغانستان اند که در کوتاه راهی ی پرتگاه و پلنگ قرار گرفته اند. در یک سو
طالبان قرار دارند که کم ترین تمایلی برای مشارکت سیاسی، انعطاف پذیری و تشکیل
حکومت قانونی و مشروع ندارند. رهبر طالبان هر روز با صدور فرمان ها دریچه های
زنده گی را بر روی مردم افغانستان می بندند و با کیبل و چماق و تجاوز های گروهی
بر زنان بر گرده های مردم حکومت می کنند. در سوی دیگر گروههای سیاسی، جامعه
های مدنی، نخبگان و روشنفکران قرار دارند که گروه ی نخستین در موجی از اختلاف
ها و نمیدانم کاری ها بار سنگین فساد، ناکارایی و خیانت های شان را حمل می
دارند؛ گروه های مقاومت هم نتوانسته اند، حکومت طالبان را با چالش روبرو کنند و
توجه جهان را به خود جلب نمایند. گروه های جامعه ی مدنی، نخبگان و روشنفکران
هم درگیر روایت های گذشته اند و هر گونه ابتکار روایت سازی را از دست داده اند.
در این میان مردم افغانستان اند که هنوز هم قربانی بازی های سیاسی و روایت
هایی می شوند که موافقان و مخالفان به آنها تمکین کرده اند. این سبب شده تا
توجه به عدالت، آزادی و انسانیت تقرب به صفر نماید و بحث بر سر ارزش های کلان
چون، حکومت قانون، دموکراسی، انتخابات، حقوق بشر و آزادی های بیان به تاق
فراموشی نهاده شود.
خلاصه اینکه طالبان در سه سال گذشته جفا های نابخشودنی در حق زنان و مردان
افغانستان نموده اند و این کشور را وارد سیاه ترین دوره ی تاریخ کرده اند. در
آنسو مخالفان طالبان آنقدر پراگنده اند که طالبان از آن بحیث چراغ سبز استقبال
می نمایند. از سویی هم نخبگان و روشنفکران افغانستان تا کنون نتوانسته اند تا
با روایت شکنی های گذشته، دست به روایت آفرینی های بزنند. در همین حال جهانیان
هم خوان تعامل با طالبان را بیش از هر زمانی فراخ هموار کرده اند. بنابراین
مردم افغانستان خود را در نقطه ی غیر قابل بازگشت احساس می کنند که اگر عقب
بروند، در کام نهنگ طالبانی سقوط می کنند و اگر قدمی به پیش بردارند؛ چه
بخواهند و یا نخواهند در کام اژدهای اختلاف گروه ها و حلقه های سیاسی می افتند.
با تاسف که افغانستان تحت حاکمیت طالبان چهارمین سال دشوار را تجربه می کند و
مردم آینده ی خویش را در موجی از یاس و نامیدی تیره و تار و پر از ابهام به
تماشا نشسته اند . یاهو