قراردادهای مرزی ایران و افغانستان و نقش انگلیس و ترکیه در ترسیم آن

 

هم میهن- داود دشتبانی: ایران و افغانستان همواره روابط تاریخی، فرهنگی و زبانی داشته‌اند، اما روابط سیاسی این دو کشور در گرو نقش و حضور بازیگران جهانی و منطقه‌ای بوده است.

ایران و افغانستان دو کشور با تاریخ مشترک زمینه‌های زیادی برای نزدیکی و گسترش روابط داشتند. هنوز قدرت‌های بزرگ جهانی وجود داشتند که همواره تلاش می‌کردند از گسترش روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دو کشور جلوگیری کنند، اما علاقه و تمایل افغانستان و ایران موجب تداوم و گسترش روابط ویژه فرهنگی با ایران شد.

مرزهای طولانی مشترک و تاریخ و فرهنگ مشترک به‌ویژه حفظ و گسترش زبان و ادبیات فارسی زمینه‌های نزدیکی روابط دو کشور شد. اما زمینه‌های اختلاف هم کم نبود که پس از خلع امان‌الله خان از سلطنت در دوره جانشینان او خود را نشان داد. نطفه این اختلافات توسط انگلیسی‌ها و در تعیین حدود مرزی کاشته شده بود. افغانستان و ایران با داشتن حدود ۹۷۸ کیلومتر مرز مشترک از جمله سرزمین‌هایی هستند که روابط فرهنگی و تاریخی ناگسستنی دارند.

خراسان، نامی که امروز هم بر ایران و هم بر افغانستان اطلاق می‌شود، در واقع بخشی از ایران تاریخی و فرهنگی بوده که اکنون با مرز ایران و افغانستان از هم جدا شده است. در قرن هجدهم و نوزدهم پس از میلاد به دنبال سیاست‌های بریتانیا برای ایجاد کشوری حائل میان ایران و مستعمره هندِ بریتانیا، مرز بین دو کشور توسط انگلیسی‌ها ترسیم شد که با درگیری و جنگ همراه بود.

در قرن هجدهم رقابت‌های استعماری میان روسیه و انگلیس در آسیای مرکزی که بازی بزرگ خوانده می‌شد بالا گرفته بود و روسیه با پیشروی در آسیای مرکزی و انعقاد قرارداد آخال با ایران و تصرف خانات آسیای مرکزی، به مرزهای شمال افغانستان رسیده بود و بریتانیا نیز که از گذشته بیم این اتفاق را داشت پیشتر با تحمیل معاهده پاریس به ایران موجبات جدایی هرات و شمال غربی افغانستان کنونی از ایران را فراهم کرده بود و به نوعی خاندان بارکزی با حمایت بریتانیا قدرت را در افغانستان در دست داشتند و تثبیت مرزها در دوره قاجار به‌طور کامل صورت نگرفت.

تعیین حدود مرزی در دوره ناصرالدین‌شاه و با حکمیت گلداسمید که در جدایی بلوچستان شرقی از ایران نیز به حکمیت میان ایران و حاکم کلات پرداخته بود، صورت گرفت. ایران در معاهده پاریس متعهد شده بود که در اختلافاتش با افغانستان به حکمیت انگلیس گردن بگذارد و زمانی که دوران کم‌آبی و خشکسالی اواخر قاجار روی داد موضوع آب هیرمند و دسترسی مردم سیستان به آن منشأ اختلاف میان ایران و افغانستان شد.

 

اختلاف بر سر آب هیرمند و فتنه انگلیسی
در زمان کم‌آبی همواره بین ایرانیان و افغانستانی‌های ساکن حوضه رودخانه هیرمند اختلاف و درگیری رخ می‌دهد و این اختلافات و منازعات و اختلافات مرزی، دولت ایران را وادار کرد که براساس ماده ششم معاهده صلح پاریس در سال 1857 مسئله تقسیم آب هیرمند و تعیین مرزها را به دولت بریتانیا ارجاع دهد. این قرارداد دولت ایران را متعهد کرده بود که تمامی اختلافات خود با دولت افغانستان را به داوری بریتانیا ارجاع دهد و دولت انگلیس نیز متعهد شده بود که این اختلافات را طبق قانون و با در نظر گرفتن شأن دولت ایران حل و فصل کند.

بنابراین وزارت امور خارجه انگلستان ژنرال گلداسمید را به عنوان مأمور این کار منصوب کرد. جنرال اسمیت رای داوری خود را در سال 1872 در زمان سلطنت ناصرالدین‌شاه صادر کرد. این رأی که ​​در سال بعد توسط دولت‌های ایران و افغانستان پذیرفته شد، همه مربوط به تعیین مرز بود. فقط در جمله آخر مقرر شده بود که هیچ‌یک از طرفین اقدامی که باعث کسر آب لازم برای آبیاری سواحل هیرمند شود، انجام ندهند.

اما بنا به درخواست دولت افغانستان، وزیر امور خارجه بریتانیا با نظر ژنرال گلداسمید، قرارداد داوری را به گونه‌ای تفسیر کرد که شامل کانال‌های فعلی یا قدیمی بلااستفاده‌ای که دولت افغانستان قصد تعمیر آن را داشت، نمی‌شود. این جمله به معنای جلوگیری از حفر کانال‌های جدید نبود، در صورتی که از میزان آب مورد نیاز برای تولید مشروب در قسمت ایرانی کسر نشود. خلاصه قضاوت گلداسمید این بود که هم ایران و هم افغانستان باید یکسان از آب هیرمند برخوردار شوند و اگر افغانستان نهرهایی را که از این رودخانه منشعب می‌شود آباد کند، نباید به ضرر حقابه ایران باشد.

پس از پایان جنگ جهانی اول امان‌الله خان در افغانستان و رضاشاه در ایران با فاصله کمی از یکدیگر به قدرت رسیدند. برخلاف رضاشاه که خود قدرت را به دست گرفت و مؤسس سلسله تازه‌ای شد امان‌الله خان از خاندان بارکزی بود که قرن‌ها بر افغانستان حکومت کرده بودند. با این حال امان‌الله خان تفاوت بزرگی با پدرانش داشت.

او با حذف نام امیر از عنوانش که عنوانی مذهبی قلمداد می‌شود و به تبعیت ظاهری و مذهبی امیر افغانستان از خلیفه عثمانی اشاره داشت، خود را شاه معرفی کرد و تلاش کرد اصلاحاتی سکولار را در افغانستان سنتی و قبایلی رقم بزند که البته با واکنش تند جامعه افغانستان و خلع او از سلطنت ناکام ماند. رضاشاه نیز تحت تاثیر روشنفکران اطرافش اصلاحات مشابهی را در ایران آغاز کرد اما در زمینه افراط در ضدیت با حجاب و ظاهر مذهبی بیش از همه تحت تاثیر امان‌الله خان و سپس آتاترک قرار گرفت.

در واقع رضاشاه برخلاف قول مشهور نخستین بار با دیدن خانواده امان‌الله خان که از سفر اروپا برگشته بودند و در تهران توقفی داشتند با زنان بی‌حجاب این خانواده روبه‌رو شد و توسط علی‌اکبر داور به عقب نماندن از کشور همسایه افغانستان تشویق شد و سفر ترکیه و حضور نزدیک یک ماه در این کشور متجدد این تمایل را افزایش داد و به فرمان کشف حجاب منجر شد. اما آنچه روابط ایران و افغانستان را از همان عصر تحت‌الشعاع قرار می‌داد موضوع مرز و آب بود.

رضاشاه و امان‌الله خان در سال‌های اولیه سلطنت خود، در تلاش برای تثبیت موقعیت خود، ترجیح دادند رسیدگی به اختلافات اساسی خود در مرزها را که میراثی از گذشته بود، به زمان دیگری موکول کنند و با یکدیگر روابط حسنه داشته باشند. به این ترتیب امان‌الله خان در بازگشت از سفر اروپایی خود میهمان رضاشاه بود و از بسیاری از نهادهای فرهنگی و مردم ایران دیدن کرد.

در اواخر قرن نوزدهم تغییر مسیر هیرمند باعث بروز اختلافات جدیدی شد و این اختلافات در سال‌های 1901 تا 1903 در زمان سلطنت مظفرالدین‌شاه به دلیل کمبود آب شدت گرفت که در نتیجه دولت ایران بار دیگر از دولت انگلیس مستقر در این زمینه درخواست داوری کرد. در ماده ششم معاهده صلح در سال 1903، سرهنگ مک ماهون به‌عنوان حَکم تعیین شد.

ایران و افغانستان هر دو شرط کردند که نظر گلداسمید در تصمیم مک ماهون رعایت شود در غیر این صورت داوری را نمی‌پذیرند. مک ماهون در زمستان 1906 رای خود را صادر کرد که از رودخانه هیرمند تا بند کمال‌خان دوسوم آب را به افغانستان و یک‌سوم را به ایران داد و به دولت‌های ایران و افغانستان اجازه داد از نهرهای موجود و آبراهه‌ها استفاده کنند. احیاء نهرهای متروکه و احداث نهرهای جدید در صورتی که میزان آب مورد نیاز برای آبیاری اراضی هر یک از دو کشور کاهش نیابد هم مجاز شمرده شد.

وزارت امور خارجه ایران در نامه‌ای به تاریخ فوریه 1905 به وزارت امور خارجه انگلستان، به تصمیم مک ماهون اعتراض کرد و اعلام کرد که یک‌سوم آب هیرمند برای ایران کافی نیست و اعلام کرد با توجه به میزان کشاورزی دو کشور، باید دوسوم آب به ایران و یک‌سوم به افغانستان داده شود. علاوه بر این، تنها بر دولت ایران تصریح شده بود که بدون رضایت افغانستان، حق ندارد سهم خود را از آب هیرمند به کشور ثالث واگذار کند. اما از آنجا که چنین شرطی برای افغانستان قید نشده بود، طرف ایرانی این قضیه را توهین‌آمیز خواند.

اعتراض دیگر ایران این بود که مک ماهون ترتیبی داده بود که یک مهندس دائمی در کنسولگری بریتانیا در سیستان حضور داشته باشد تا اختلافات بعدی را حل کند. ایران چنین تصمیمی را مغایر با حق حاکمیت خود می‌دانست. در نتیجه، ایران حکمیت ژنرال مک ماهون را نپذیرفت و همان ترتیب توزیع برابر آب رسماً حفظ شد. در عمل سهم ایران بیش از نصف بود و گاهی سه‌چهارم یا بیشتر به ایران می‌رسید که همیشه باعث اعتراض در افغانستان می‌شد. افغانستان در آن دوره از توان ایجاد سد و نهر بیشتر بر روی هیرمند برخوردار نبود و عملاً بخش عمده آب هیرمند به پایین‌دست می‌رفت و سهم ایران می‌شد. با این حال در دوره‌های خشکسالی ایران نیز دچار کم‌آبی می‌شد.

اختلافات و حتی درگیری ساکنان دو طرف ایران و افغانستان بر سر آب هیرمند ادامه داشت. در زمان رضاشاه پهلوی که دو کشور برای نزدیک شدن به یکدیگر گام برداشتند، در سال 1312 در زمان سلطنت محمدنادرشاه در افغانستان و رضاشاه در ایران مذاکراتی را در مورد اختلافات بر سر مرز و حقابه هیرمند آغاز کردند که منجر به حل اختلافات مرزی در سال 1315 شد.

چون مذاکرات در مورد حقابه هیرمند ممکن بود طولانی شود، دولت‌های ایران و افغانستان نمایندگان خود را به محل اعزام کردند و در 12 اسفند 1314 با امضای یک پروتکل موقت موافقت کردند که هر مقدار آب به سدکمال خان می‌رسد به‌طور مساوی بین دو کشور توزیع شود. علی‌محمدخان، وزیر امور خارجه افغانستان اعلامیه مشترکی را در کابل امضا کرد که در آن دو کشور توافق کردند هر سال مقدار آب رودخانه هیرمند که به بند کمال‌خان می‌رسد از آن بند به بعد به طور مساوی بین هر دو طرف تقسیم شود.

  یک روز پس از امضای این اعلامیه، ارتباط مستقیم تلگرافی ایران و افغانستان از طریق دو ایستگاه تلگراف برقرار شد. حکومت افغانستان برای اینکه بیشتر از مقدار آبی که در آن زمان گرفته شده بود مصرف نشود، متعهد شد که آبراه جدیدی در فاصله دِه چهار برج تا بندکمال خان ایجاد نکند. علاوه بر این، هر دو دولت ایران و افغانستان متعهد شدند که از بند کمال‌خان تا دِه دوست‌محمدخان که آخرین تقسیم آب بود، هیچ اقدام و عملیاتی انجام ندهند که سهم هر یک از طرفین را کاهش دهد.

شورای ملی ایران در 20 اردیبهشت 1318 این اعلامیه را تصویب کرد، اما مجلس افغانستان از تصویب این اعلامیه خودداری کرد و پس از آن، افغان‌ها به مهندسی رودخانه‌هایی که آبشان به هیرمند می‌ریخت پرداختند که ایران را از بیشتر آب هیرمند محروم کرد. افغان‌ها مسیر آب خواجه‌علی و قاضی‌شیرجان را مسدود کرده و به سمت نهرهای تازه منحرف کرده بودند و اندک آبی که از این محل می‌گذشت به بند گوهک می‌رفت.

از سوی دیگر، اشغال ایران در سال 1320 و اشتغال ایران به مشکلات سیاسی و اقتصادی ناشی از جنگ جهانی دوم و دگرگونی اوضاع سیاسی کشور، فرصتی برای افغانستان بود تا برخلاف تعهدات قبلی آب رودخانه هیرمند را به سمت اراضی خود هدایت کند. پرداخت مناسبات ایران و افغانستان که در دوره رضاشاه بسیار بین دو کشور نزدیکتر شده بود، در زمان محمدرضاشاه با اختلاف بر سر حقابه هیرمند با چالش بیشتری آغاز شد.

 اختلاف بر سر مرز و حکمیت ترکیه
جدا از موضوع آب هیرمند در سایر نقاط مرزی نیز اختلافاتی میان ایران و افغانستان وجود داشت. بر سر همین اختلافات شانزدهم اسفند ۱۳۱۲ قراردادی میان محمدتقی اسفندیاری، سفیرکبیر ایران در کابل و فیض‌محمد خان، وزیر امورخارجه افغانستان امضا شد که حل اختلافات و تحدید کامل مرز دو کشور را به حکمیت دولت ترکیه سپرد و طرفین موافقت کردند که هر نظری را که دولت ترکیه اعلام کند، نظر قطعی بدانند و به آن عمل کنند.

ترکیه در این دوره با هر دو کشور روابط خوبی داشت و هر دو شاه ایران و افغانستان نیز در همین سال‌ها به ترکیه سفر کردند اما امان‌الله خان در این سفر و رابطه بر رضاشاه مقدم بود. علاوه بر آن براساس روابط سنتی افغانستان و خلافت عثمانی که بر مسائل مذهبی استوار بود ترکیه نیز در افغانستان دارای نفوذ بیشتری بود.

دولت ترکیه ارتشبد فخرالدین آلتای را به‌عنوان حَکم معرفی کرد که در سال ۱۳۰۷  هنگام سفر امان‌الله خان و همسرش ثریا به ترکیه، مهماندار رسمی آنان بود. ارتشبد آلتای در جریان سفر رضاشاه به ترکیه نیز با رضاشاه رابطه خوبی پیدا کرده بود. ارتشبد آلتای پس از مطالعات محلی و بررسی اسنادی که دو کشور در اختیار او گذاشتند و همچنین مطالعه درباره بافت جغرافیایی و تاریخی منطقه، رأی خود را در سال ۱۳۱۴ ابلاغ کرد که دو دولت پذیرفتند و مجلس شورای ملی نیز در سیزدهم مهر ۱۳۱۴ تأیید کرد. در اسناد حکمیت ژنرال آلتای که به تصویب مجلس شورای ملی رسید، آمده است:

ممالک ایران و افغان در ایام قدیم گاهی به طور متحد و گاهی به طور جداگانه زندگانی کرده و دارای یک زبان رسمی مشترک می‌باشند. ‌سرحدات فعلی از انفکاک مناطقی که در تاریخ معروف خراسان در شمال و بلوچ در جنوب بود ایجاد گردیده ایرانی‌ها مدعی هستند مناطق سرحدی که‌هنوز تحدید نشده است جزو متعلقات ایالات شرقی ایران محسوب می‌شود در صورتی که افغان‌ها مدعی می‌باشند که مناطق مزبور جزو ایالت هرات‌است. ‌

برای اینکه خاتمه به این اختلاف داده شود انگلستان که آن ایام حامی دولت افغانستان بود در تاریخ ۱۸۹۰ ژنرال ماکلین را مأمور تحدید سرحد هشتادان‌نمود و به طوری که قبلاً گفته شد سرحدی که به وسیله ماکلین تعیین گردید مملکتین آن را قبول کرده‌اند به علامت سرحدی نمره ۳۹ منتهی می‌شود.... ‌چون ژنرال ماکلین نقطه منتهی‌الیه سرحد را در هریرود تعیین و همچنین پروتکل سرحدی روسیه و افغان نشان می‌دهد که سرحد روسیه کمی بالاتر در‌شمال در حوالی ذوالفقار شروع می‌شود لهذا هریرود واقعه بین این دو نقطه باید سرحد را تشکیل دهد نظر به اینکه هریرود یک رود بزرگی است سرحد‌ باید خط وسط‌المیاه آن را تعقیب نماید.

تعیین خط سرحدی که هنوز تحدید نگردیده است. در مورد وضعیت جغرافیایی منطقه مرزی از شمال به جنوب در اسناد ژنرال آلتای آمده است: «‌سرحد مشترک بین روسیه شوروی و ایران از ذوالفقار شروع گردیده و از دشت اسلام‌قلعه و هشتادان عبور کرده و در طرف جنوب دره هریرود را تعقیب‌می‌نماید. دشت اسلام‌قلعه به وسیله هریرود و دشت هشتادان به وسیله چندین رشته قنات که ساختمان آنها قدیمی بوده و به واسطه چاه‌ها آب به آن‌می‌رسد، مشروب می‌شوند؛ منطقه مزبوره دارای قراء و اراضی مزروعه بوده و عده عشایر چادرنشین در آنجا خیلی زیاد نیست. بعد یک رشته کوه‌های‌کوچکی از مشرق به مغرب امتداد پیدا کرده و در میان آنها دره‌ها و مناطق غیرمسکونه وجود دارد.

‌بین قراء ایرانی و قراء افغانی یک منطقه لم‌یزرع که مساحت آن قریب یکصد کیلومتر می‌شود در طرف جنوب واقع است. در آنجا دریاچه شور موسوم ‌به نمکسار که در جنوب آن یک جلگه وسیع و دریاچه موسوم به دغ‌پترکان واقع بوده و در دنباله آن یک جلگه دیگر پهناور کم‌ارتفاعی وجود دارد. ‌از این دشت آخرین سلسله‌کوه‌ها دارای پست و بلندی که جزو کوه‌های هندوکش می‌باشد نمایان بوده و به طرف جنوب غربی امتداد پیدا می‌کند محل‌مزبور یک فرورفتگی بین سلسله طویل کوه‌های انتهای غربی ایران و کوه‌های افغانستان تشکیل می‌دهد.

‌اختلاف بزرگ موجوده بین وضعیت اختصاصی و کوه‌های هر یک از دو طرف کاملاً در جلگه آشکار است بعد دشت لم‌یزرع که ایرانی‌ها دشت ناامید و‌ افغان‌ها دغ‌نمدی می‌نمایند، در طرف جنوب در یک مساحت بیش از هشتاد کیلومتر امتداد یافته و در انتهای جنوبی آن محل یک دریاچه موسوم به ‌دغ‌تندی وجود داشته و در بهار آب‌هایی که از کوه‌های هم‌جوار جاری می‌شود در محل مزبور جمع می‌گردد.

دریاچه مزبور در فصل تابستان خشک می‌شود‌ و بعد اراضی مختصر ارتفاعی پیدا کرده و کوه‌های پست و بلندی که از هم دور هستند، مشاهده می‌شوند. دره‌ها به طرف جنوب امتداد پیدا کرده و به‌دریاچه هامون که در مشرق به وسیله دشت لم‌یزرع و در مغرب به وسیله کوه‌های مرتفع احاطه شده است، منتهی می‌گردد. ‌در قسمت‌های مسطح این منطقه وسیعه ارتفاع متوسط زمین از دریا ۷۰۰ متر بوده؛ در صورتی که ارتفاع پاره از کوه‌ها از ۱۵۰۰ متر متجاوز می‌باشد.

جز سه مزرعه که در یزدان موجود است در این منطقه وسیعه هیچ محل مسکون و مزروعی مشاهده نمی‌شود ولی چند چاه و چشمه آب شیرین و ‌شور با عمق‌های مختلفه در آنجا موجود می‌باشد. ‌این منطقه به واسطه گرمای فوق‌العاده در تابستان غیرقابل سکونت می‌باشد عشایری که در فصل تابستان در کوه‌های واقعه در مشرق منطقه مزبوره‌زیست می‌نمایند زمستان را در آنجا به سر می‌برند و نظر به اینکه یک قسمت مهم سال را در آنجا می‌گذرانند منطقه مزبور را مثل منزل خود تصور‌ می‌کنند.

عشایر مزبور چادرهای خود را در آنجا زده و شتران و رمه‌های خود را در نزدیکی چاه‌ها نگاه می‌دارند نظر به اینکه بهار در آنجا زود شروع‌ می‌شود عشایر همین که بره‌هایشان توانستند این مسافت‌های طولانی را سیر نمایند مجدداً به کوه‌ها می‌روند در زمستان چادرهای سیاه در اطراف هر‌چاهی شکل قریه به خود می‌گیرد در صورتی که در تابستان فقط قبرهایی از این قراء مهاجر باقی مانده و در بین آنها مار و عقرب حرکت می‌کند. ‌

آهوهای زیبا که در زمستان در آنجا خیلی زیاد است در تابستان از آنجا خارج می‌شوند ولی منطقه مزبور که صحرا نامیده می‌شود در واقع این‌طور نیست ‌زیرا گیاه درشتی در آنجا می‌روید که غذای شترها و گوسفندان عشایر بوده و یک نوع درخت‌های کوچکی در آنجا به عمل می‌آید که آن را ساکساول‌ می‌نامند و به مصرف سوخت می‌رسد. ‌

در پاره ایام زمستان یک باد شمال خیلی شدیدی در آنجا وزیده و از یک هفته الی یک ماه لاینقطع ادامه پیدا می‌کند. ‌در یزدان که در وسط منطقه مزبوره واقع است علائم تمدن قدیم خراسان مشاهده می‌شود. در عهد قدیم چندین قنات که به چاه‌ها اتصال داشته و برای‌آوردن آب از مشرق به مغرب اختصاص داشت در آنجا وجود داشته و مناطق واقعه در مشرق دغ‌پترکان مزروع بوده‌اند. فعلاً سه مزرعه موسوم به یزدان ‌و نظرخان و کبوده در آنجا وجود دارد و فقط سه رشته از قنوات قدیمه را دائر کرده‌اند. مزرعه‌های مزبوره را هر گاه کلیه قنوات تعمیر شود می‌توان توسعه ‌داد و در آنجا ایرانی چادرنشین دیده نمی‌شود زیرا دهقانان ایرانی زارع می‌باشند.

تعداد اهالی این منطقه نامعلوم بوده و فقط عشایر مختلفه که اسامی آنها معروف است در آنجا وجود داشته و اهمیت آنها از تعداد چادرهایشان ‌معلوم می‌شود. ‌محل‌هایی که هر یک از عشایر در زمستان اشغال می‌کنند در نقشه نمره ۲ تعیین شده است.

بنا بر رأی فخرالدین آلتای، در بخش شمالی، چشمه غشه‌لوشی و اراضی واقع در غرب آن که در دست افغان‌ها بود، متعلق به ایران شناخته شد، دریاچه نمکسار میان دو کشور از وسط تقسیم و خط فاصل میان دو تپه سیاه‌کدو مرز دو کشور تعیین شد تا هر دو کشور بتوانند از منابع نمک دریاچه استفاده کنند، چاه سرخ متعلق به افغانستان شناخته شد، موسی‌آباد که در دست افغانستان بود به دو بخش تقسیم شد: خاکی که چشمه در آن واقع است و اراضی که از این چشمه مشروب می‌شود همراه با دو بنای گلی به ایران و محل سکونت زمستانی عشایر واقع در روبه‌رو و جنوب و همچنین گورستان و چشمه‌های آن قسمت به افغانستان واگذار شد، دامنه‌های کوهستان شمتیغ نیز متعلق به افغان‌ها شناخته شد.

در بخش جنوبی، کال حوض میان دو کشور تقسیم شد. دو آب‌انبار آجری قدیمی در کال حوض که پنجاه متر با یکدیگر فاصله داشتند به‌عنوان پست مرزی تعیین شد که آب انبار غربی به ایران و شرقی به افغانستان واگذار شود. حاکمیت ایران بر یزدان و کبوده در دوازده کیلومتری جنوب آن که مورد اعتراض افغانستان بود، به رسمیت شناخته شد اما مزرعه نظرخان واقع در بین این دو روستا به افغانستان واگذار شد.

 در منطقه موسوم به دشت ناامید، حاکمیت ایران بر سرخ‌تیغ که مورد اعتراض افغانستان بود، به رسمیت شناخته شد. چاه سگک به ایران واگذار شد و چاه دمدم در خاک افغانستان باقی ماند. در بخش کوهستانی مرز، ارتفاعات به ایران تعلق یافت و قله‌های نسبتاً پست‌تر که به‌سوی دریاچه هامون امتداد می‌یافت به افغانستان. کوه اسپران که از آن سنگ آسیا استخراج می‌شد و چشمه آب شور اسپران به افغاستان و دشت اسپران به ایران تعلق گرفت.

 

 

 

  

 


بالا
 
بازگشت