م. نبی هیکل
راه حل عبدالله خدادا
هر راه حلی را میتوان ادعا کرد که (راه حل خداداد ) است اما اثبات این ادعا دو بار دشوار است. یکبار به این دلیل که راه حل راه حلی است که خدا داده است. و یکبار از این لحاط که نمیتوان ثابت کرد که راه حل واقعی است. راه حلی که در اینجا مورد بحث قرار دارد راه حل پیشنهاد شده توسط عبدالله خداد[1] است که تشکیل دو کشور در یک کشور واحد را ( راه حل جنگ افغانستان) میداند. وی با رزاق مامون طی مطاحبه ای طرح خویش را با استدلال ارایه کرد و سایت آریایی آن را با توجه ویژه مستقل از برنامه های رزاق مامون منتشر نمود[2].
استدلال عبدالله خداداد بصورت خلاصه حاوی نکات عمده آتی بود:
۱. راه حل جنگ افغانستان، تشکیل دو کشور از راه ماشین جنگی هوشمند است.
۲. ما عامل تقابل نیستیم.
۳. مشکل اساسی ما در گذشته، فقدان نگرش واحد روشن برای آینده بوده است.
۴.فرهنگ سیاسی طالبی
۵. حوزه فرهنگی
۶ . هدف طالب: استیلای فرهنگ سیاسی طالبی
عبداله خداداد از یکسو از دیدگاه / نگرش واحد برای آینده سخن میگوید و از سوی دیگر از مردم که فاقد رهبری و سازمان
د ارای آن نگرش اند. اما از آگاه سازی مردم از چنین یک نگرش واحد برای آینده سخن میگوید.
در این صحبت نخست بر مفاهیم کلیدی مکث میشود و پس از آن به موضوع راه حل پیشنهادی آقای خداداد.
نخست در رابطه با نگرش واحد روشن در مورد آینده:
نگرشها از نظر پهنا در تحت نفوذ منابع اساسی دانش در سه سطح شکل میگیرند:
۱. در سطح مایکرو / فردی: این سطح به نوبه خود در شکل گیری سطوح بعدی از نظر مشابهت و عدم مشابهت نقش کلیدی ایفا میکند.
۲. در سطح میسو / سازمانی: تشکیل سازمانهای سیاسی، گروپهای فشار و گروپهای منافع مثالهای این سطح اند.
۳. درسطح ماکرو / ملی: منافع عامه و مشترک مانند فرهنگ ملی، فرهنگ سیاسی ، ذهنیت ملی، مرزهای ملی، شخصیتها و ارزشهای ملی، دین و زبان و... مثالهای این مورد اند.
منابع این نگرشها عبارت اند از فرهنگ، دین، دانشی که از دیگران بدست میآوریم و تجارب فردی.
بنابرآن ما بحیث افراد و سازماها و مردمی که در درازای تاریخ باهم زیسته اند دارای نگرش بوده ایم. ما همه بحیث افراد برای زندگی خویش برنامه داشته ایم: حتی از کودکی میخواستیم بزرگ شویم ، این و آن شویم، ازدواج نماییم . ..
اگر هدف آقای خداداد از نگرش واحد سیاسی در سطح میسو باشد ما برای سالها به دور آیدیولوژیهای سیاسی و مذهبی نه تنها متحد گشتیم بلکه برای آن کشتیم و قربانی دادیم.
هرگاه منظور وی از نگرش واحد سیاسی ملی باشد، تاریخ شاهد است اقوام ساکن در این خطه با وصف تغیرات جغرافیایی با هم متحدانه از منافع ملی حمایت کرده اند و قربانیها ی بیشمار را متحمل شده اند.
پس منظور وی کدام نوع نگرش واحد روشن است. منظور وی در لابلای جملات وی بیان گردیده. نگرش واحد روشن داشتن یک کشور مستقل. اما این کشور را مردم داشته اند و بار برار برای استقلال آن رزمیدند و کشته ها دادند. اقوام مختلف فرصتهای متعددی داشتند تا سازمان های ملی مستقل اتنیکی خود را ایجاد کنند، اما از فراز و نشیب سخت تاریخ زخمی و اما متحد بیرون آمدند.
این نگرش واحد روشن اتنیکی بر مفکوره وارداتی معروف سیاست هویتگرا(identity politics) استوار است. فکر نمیکنید روشنفکر افغان مانند مسافر راه-گم به شمعی که در پایان تونل میبیند امید میبنند؟
آیا اقوام ساکن در کشور دارای علاقمندیها و منافع مشترک نیستند؟ وجود و هستی تاریخی آن گواه بر چیست؟ آیا میتوان انکار کرد که ما همه فرزند ان ادم هستیم، دین واحد داریم ، مشابهت های فکری و ذهنی داریم هرچند مذاهب ما مختلف اند و در هر سر این خطه میتوانیم آزادانه رفت و آمد و اقامت نماییم و در بیرون ما ر ا بحیث افغان میشناسند و نیاکان و پدران ما این خطه را به ما به ارث گذاشته اند؟
این سیاست معتقد است که گروپهای افراد دارای هویت ، نژادی، مذهبی، اتنیکی، اجتماعی یا فرهنگی، علاقمند اند منافع و نگرانیهای ویژه خود را بدون درنظرداشت مناقع و نگرانی های کدام گروپ بزرگتر رشد دهند[3].
عبدالله خداداد فرهنگ سیاسی را بحیث یک مشکل لاینحل میداند که تنها از راه تشکیل دو کشور میتواند حل گردد. فرهنگ سیاسی چیست که مشکل غیر قابل حل پنداشته شود ؟
فرهنگ سیاسی را چنین تعریف کرده اند:
Politicalcultrure: a pattern of psychologficalorientationstowardspoiliticalobjects; a peoplepoliticalattiyude, Beliefs, Symbolesandvalues( Heywood A. 2007:.206)
وقتی افراد و گروپها یا یک سازمان سیاسی بحیث یک ملت در رابطه با موضوعات سیاسی مانند معتقدات، سمبولها ما نند دستار و پکول، نکتایی، پیراهن و تنبان، حجاب ، نوع جامعه و سایر ارزشها موضعگری معیین داشته باشد ، فرهنگ سیاسی وی را این موضعگیریها شکل میدهند.
فرهنگ سیاسی ملایی و آخوندی از نفوذ تفکرات حسن البنا، سید قطب و محمد قطب از راه آموخته های الازهر وارد کشور ما گردید و ما فرهنگ سیاسی ملایی و آخوندی را بار بار تجربه کرده ایم.
اما ر شد منافع و نگرانی های گروپها در حالیکه بصورت کامل دشوار باشد در همزیستی سیاسی و اقتصادی نیز ممکن است. مثالهای فراوان دور و بر ما شاهد این مدعا اند. دموکراسی های لیبرال و نطامهای فدرال را میتوان به گونه مثال شاهد آورد.
این فرهنگ سیاسی بود که موجب ناکامی دموکراسی لیبرال در ۲۰ سال جمهوریت گردید در حالیکه اقوام باهم معضله نداشتند با فرهنگ سیاسی رژیم حاکم مشکل داشتند، در حالیکه حمایت کامل جامعه جهانی از دموکراسی نیز وجود داشت.
فرهنگ سیاسی عبدالله خداد نیز هنوز باید نمادهای نیرومند فرهنگ بدوی -گله ای یعنی تفکر اتنیکی، را نفی نماید.
آقای خداداد فکر میکند همزیستی با پشتونها -که وی بصورت ضمنی از طالبان و از فرهنگ سیاسی آنها بحیث نماینده نام میبرد و به علت تفاوت با حوزه فرهنگی- ایران بیش از این در حدود یک کشور واحد به نام افغانستان ممکن نیست و تنها زمانی ممکن میگردد که از افغانستان واحد دو کشور مستقل بسازیم. در این جا او فکر میکند که همه ی پشتونها طالب اند.
در رابطه با حوزه فرهنگی
فراموش نباید کرد که هیچ فرهنگی در انزوا ر شد نکرده است. تقسیم فرهنگ به کتگوریها به هدف سهولت در مطالعه علمی صورت میگیرد تا تفاوت ها و مشابهت ها و علل آنها بررسی گردند. سخن گفتن از حوزه فرهنگی در سیاست به معنای تمایل سیاسی به استیلاگرایی فرهنگی و شکل دهی امپراتوری های فرهنگی استکه در راستای هدف ایران بزرگ سیر مینماید.
هدف اساسی بحث عبدالله خداداد این است تا ما را به تجزیه بحیث راه حل واحد متقاعد گرداند. بیایید پیشنهاد خداداد را بحیث یک بدیل بپذیریم. اما وی از راه حل جنگ افغانستان سخن میگوید. کدام جنگ؟
ادعای (حل جنگ افغانستان از راه تشکیل دو کشور) به این معنا است که راه حل در نتیجه جنگ به دست میاید. دولتها در نتیجه جنگها بوجود میایند. ابن خلدون نیز در مقدمه خود این حقیقت را بیان داشته است. جنگ دوم جهانی نیز موجب ایجاد دولتها گردید.اگر جنگی وجود دارد که از آن به نام ( جنگ افغانستان) و (راه حل جنگ افغانستان، تشکیل دو کشور است) یاد مینماییم پس ما از یک جنگ جاری سخن میگوییم و نتیجه جنگ راه حل را موجب خواهد شد. ادعای خداداد حامله دار تناقض فوق است. زیرا جنگ ی به نام جنگ افغانستان وجود ندارد.
هرگاه منظور از جنگ افغانستان یک جنگ فکری و زیر لحاف یا کمپل باشد و یا جنگ مقاومت به طالبان باشد این به معنای جنگ افغانستان بحیث کشور نیست، بلکه یک آشوب یا شورش داخلی پنداشته میشود زیرا این مقاومت به دلایل مختلف ملی نشده است. در حالیکه خداداد از ملت بودن جامعه افغانی نیز منکر است. و بر بنیاد انکار وی، وی نمیتواند شورش مقامت، را ملی بداند.گذشته از آن ما دو جبهه کوچک به گمان غالب اتنیکی در جنگ با طالبان داریم- بغیر از د اعشیان.
ما عادت به پیروی کرده ایم- یعنی پیرو منشیم: هریکی آمد و مفکوره خود را بوسیله ما روشنفکران در جامعه افغانی تحت آزمایش قرار داد. دموکراسی وارداتی در اشکال دموکراتیک و لیبرال آن، پرولیتاریانیزم و سوسیالیتتگرایی، دینگرایی و اسلام سیاسی از انواع مختلف آن، فیدرالیزم و اکنون نوبت امتحان مضمون هویتگرایی فرارسده است.
اکنون به کمک تعدادی از روشنفکران روغنفکر در وسط کار ترویج و بسیج برای تحقق سیاست هویتگرا (identity politics) قرار داریم. و آن را باید مردمی سازیم یعنی از مرزهای جامعه روشنفکری به بیرون گسترش دهیم.در حالیکه جامعه روشنفکری در خانه-جنگی فکری مصروف زد -و - خورد اند، مردم در ناچاری تحت رژیم امارت بحیث یک (چاره ناچار[4]) زندگی مینمایند.
اما، ما چرا راه تجزیه را در پیش میگیریم در حالیکه نمونه های بسیار موفق و انکشاف یافته جوامع معروف به جوامع منقسم(divided societies)
مانند امریکا و کانادا، هند وحتی پاکستان وجود دارند. در حالیکه کشور ما بیشتر از بسیاری از این کشور ها متحد تر بوده است.
سخنی از یک دوست دانشمند و مبارز به یادم رسید که میگفت: اکنون باید این کشور را نخست به دست آریم و پس از آن به دو کشور تقسیم نماییم.
خدادادگویی دو کشور خداداد میخواهد. تهدید عبدالله عبدالله برای سهم در قدرت و یا تشکیل حکومت خودگردان ، و نادیده انگاری مردم را، فراموش نکنید
اکنون که پذیرفتیم بییاید آن را به دست آریم و باز به دو کشور تقسیم نماییم، باید دو پرسش دیگر را پاسخ دهیم:
۱. آیا تجزیه افغانستان به دو کشور یک راه حل خردگرا و عقلانی است؟ تجزیه راه حل کدام مشکل لاینحل است ؟
۲. پس از تشکیل دو کشور چه باید کرد؟
خداداد بصورت ضمنی ادعا دارد که با پشتونها با تفاوت فرهنگ سیاسی و عدم تعلق آنان به حوزه فرهنگی بیش از این نمیشود گذاره کرد. این یک ادعای خیلی گله- ای و غیر عاقلانه است که فکر کرد: در درازای تاریخ توانستیم باهم به سر بریم و حال نا ممکن است. فرهنگ سیاسی خداداد و خدا گرفته و اکثر روشنفکران صرفنظر از تعلقات اتنیکی باهم در یک خط قرار دارند. آیا فرهنگ سیاسی آل یحیا، دموکراتان و جمهوریخواهان و اسلام گرایان در خطوط عمده و کلیدی از هم فرق داشتند: مهمترین خصیصه های مشترک در همه ی آنان تا روشنفکر امروزی– با حفظ استثنا- و تحریک طالبان ، تعهد آنان به تعصب فکری و گروپی است. آیا خداداد بر اساس این تعصب نمی اندیشد؟ راه حل وی نیز بر همین تعصب استوار است.ما نمیتوانیم با پشتون ها در یک سرزمین زندگی نماییم زیرا طالبان پشتون اند.
نگرش واحد روشن خداداد، باید هم روشن باشد و هم واحد. آقای عبدالله خداداد فقط میداند که تشکیل دو کشور ( راه حل جنگ افغانستان،)، است و پس از آن را نمیداند.
از توجه شما تشکر
https://www.youtube.com/watch?v=7RObsDhqOFU&t=62s
[1]https://www.youtube.com/watch?v=cFwm50o1sUE
[2]https://www.ariaye.com/akhbar.html
[3]https://www.merriam-webster.com/dictionary/identity%20politics
[4]معادل دری اصطلاح رابیرت دال برای دموکراسی