م. نبی هیکل
ر اه حل اساسی
از دهه دموکراسی تا کنون فکر ها در کله های داخلی و خارجی مصروف دریافت راه حل بودند و این راه هنوز نا پیداست. چرا؟
این پرسش ساده به نوبه خود نیز یک پرسش کلیدی است که چرا طی این همه دهه ها مساعی فکری و عملی، راه حل اساسی برای معضله افغانستان دریافت نگردیده است ؟ راه های حل بسیاری دریافت گردیدند و آزموده شدند اما اساسی نبوده اند، و معضله اساسی هنوز بحیث معضله اساسی نیازمند یک راه حل اساسی باقیمانده است.
بصورت طبیعی هر کاری از فکر و نیت آغاز میگردد و برای تحقق آن تلاش صورت میگیرد. روشنفکران افغان از زمامداری آل یحی نا راضی بودند و سوسالیزم را بحیث راه حل سیاسی میپنداشتند وبرای تحقق آن آرمان، کمربستند. عده دیگر حکومت اسلامی مدل خلفای راشدین را میخواستند بر کشور حاکم سازند. نخستی ها بر انترناسیونالیزم کارگری تکیه داشت و دومی ها بر انترناسیونالیزم مذهبی بحیث مدل معاصر (اخوت اسلامی). هردو اشتیاق فکری در عمل آزموده شدند. ر اه حل بعدی دموکراسی لیبرال پنداشته شد و بیست سال در لابراتوار یک دولت ناکام مورد آزمایش قرار داده شد.همه ی این سه آزمون تاریخی نتوانستند اعتماد و باور ملت را بدست آرند و جامعه روشنفکری را را در کل بحیث راه های حل سیاسی قانع سازند.
پدیده قابل یاددهانی عبارت است از مساعی جامعه ر وشنفکری برای اتحاد فکری عمدتآ در سازمانهای سیاسی بود که از ویش زلمیان و مشروطه خواهان آغاز و تعداد آنها در سالهای اخیر به بیش از صد میرسید. قسمت اعظم این روشنفکران در آزمایشهای ناکام سهم فعال د اشتند و قسمت دیگر سهم غیر مستقیم و تعدادی هم تماشاگران تیاتر سیاسی بودند.
اکنون نوبت میرسد به تکرار سوال قبلی که چرا اینهمه راه های حل در کشور افغانستان به حل نسبی معضله سیاسی این کشور نیانجامید در حالیکه در سایر کشورها نتایج نبسی خو.ی به بار اورده اند. مثال سوسیالیزم در اتحاد شوروی و در کیوبا، لیبرالیزم در کشورهای غربی و رژیم های اسلامی در سایر کشور های اسلامی و حتی در ایران همجوار ما نتایج نسبی قناعتبخش دارند-البته در مقایسه با نتایج آنها در کشور ما. آخوندهای ایرانی در نتیجه انقلاب اسلامی خشتی از یک دیوار را آسیب نرسانیدند
د ر حالیکه مجاهدین کشور ما- کمبود نسل آنانی را نابود کنند که فکر میکردند با آنها نیستند. نیازی برای ارایه شواهد نیست ما همه شاعدان عینی رویدادهایی هستیم که اتفاق افتاده اند، تنها لازم است عاقلانه و منصفانه در مورد بیاندذیشیم.
طرح سوال نخستی با این محتوا موضوع مورد نظر ما را دقیقتر میسازد. بدین معنا که چرا راه های حل بصورت نسبی موفق و مستمر در سایر کشور ها در کشور ما ناکام و بدنام از آزمایشگاه کشور بیرون آمدند، و ما هنوز باید راه حل اساسی را جستجو نمایم؟
یک پاسخ سهل و ساده به این پرسش این است که:
۱. همه راه های حل متذکره وارداتی بودند و گردانندگان سیستمهای سیاسی یاد شده اساس مردمی نداشتند در حالیکه افکار آنان از حمایت نسبی بخور دار بودند. در اینجا منظور شگاف عمیق میان تیوری و عمکلرد را باید در نظر داشت. به گونه برابری و مساوات سوسیالیستی را نمیتوان حمایت نکرد و بحیث مسلمانان نمیتوان بر ضد آیده های اسلامی قرار گرفت مگر اینکه آیده های متذکره گروپی شده باشند.
معنای این پاسخ به عبارت دیگر این است :
- راه های حل وارداتی بیشتر به منافع آنان خدمت مینمایند که ر اه حل را طراحی و وارد ساخته اند.
- جامعه افغانی فاقد ساختار سیاسی ملی قابل اعتماد است تا بحیث نماینده مردم از منافع آنان حمایت نماید.
ما تا زمانیکه دشواریها ی یک جامعه ،(بیماریها یکم بیمار) را درست نتوانیم تشخیص نماییم ، قادر به علاج آنها نخواهیم شد. نسخه باید برای بیماری تشخیص شده نگاشته شود.
اکثریت راه های حل با در نظر داشت رقابتهای سیاسی ابر قدرتها طراحی شدند نه با درنظرداشت دشواریها و نیازمندیهای جامعه افغانی. به عبارت دیگر به افغانستان در تعیین راه حل سیاسی بحیث یک بازیگر سیاسی در رقابتهای ابرقدرتها دیده شد. محافل دیزاین کننده راه حل باید چنان میکردند. در ظاهر امر این راه حل یک بدیل خوب به نظر میرسد اما اراده مردم و حاکمیت ملی کشور در آن رنگ لازم ندارند و بازیگران سیاسی فقط د انه های شطرنج بیش نیستند.
ما در مذاکرات با طالبان شاهد بودیم که تعدادی از احزاب در پی نفع و جایگاه خود در قدرت سیاسی بودند، تعداد دیگر با صدای غرب همصدا بودند و تعدادی در خواب خرگوش قرار داشتند. همه میدانستند که طالبان فقط لاحراز قدرت سیاسی میخواستند و خوپد ر ا برزنده جنگ بیست سال میپنداشتند . بنابرآن نتایج مذاکرات دوحه از پیش قابل پیشبینی بود که غرب خسته از جنگ و در مانده در راس آن امریکا چه میختواست. تسلیمی و یا مشارکت قدرت واضحآ موضوع مذاکره نبود زیرا طالبان میدانست با کدام طرف مذاکره نماید. موضعگیریهای احزاب سیاسی در آن زمان وامروز تفاوت زیادی ندارد.امرزوز نیز، از بیش از یکصد حزب سیاسی زنده و نیم -جان صدای چند تای آنان را نیز به ندرت میشنویم.
بدون تشخیص بیماریها نمیتوان نسخه نگاشت
جامعه رو شنفکری افغانستان نیز در اندیشه یافتن راه حل است. اما آنها با تاسف فراوان راه حل ر ا در احیای اتحاد از دست ر فته جستجو میکنند ز یرا راه کوتاه و ساده پنداشته میشود، اما هنوز به آن مامول دست نیافته اند.مساعی برای ایجاد حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا امثال آن، اتحاد فیدرالیستان، گفتمانخواهان و ... به تحقق آیدیال های دهه های هفتاد شباهت دارند.ما دیدیم که حزب سازی نتوانست در کشور ما بر خلاف سایر کشور ها موثریت و موفقیت سیاسی بارآورد. چرا؟ ما نباید راهی را دنبال نماییم که در تیوری و عمل به بنبست رسیده است. در غیر آن ادعای خردگرایی ما مورد سوال جدی قرار میگیرد.
خلاصه سخن هم افکار، ایدیولوژیها و هم سیستمهای وارداتی در کشور ما ناکام شده اند و هم اتحاد های فکری سیاسی. حال چه باید کرد؟
( افغانستان امروز و نیاز به یک راه حل اساسی[1]) نوشته آقای نورزاد زیر عنوان یاد شده به این مساله پرداخته است. نورزاد پیشنهاد مینماید که (معضل افغانستان) از طریق( یک میکانیزم چند جانبه) حل گردد. پیبشنهاد کامل وی چنین است:
با توجه به وضعیت جهان، بحران اکراین، درگیری در خاورمیانه، تحولات در اتحادیه اروپا و جنوب آسیا و افریقا، معضل های سیاسی در امریکایی جنوبی، جهان امروزی ما شاهد یک انارشیزم است و افغانستان نمی تواند بحرانی جدا از آن فرض شود. در اینجا نیاز است تا معضل افغانستان به گونه بنیادی بواسطه یک میکانیزم چند جانبه، مشارکت فعال منطقه یی و فرا منطقه، توافق بر سر تامین صلح در این کشور و ایجاد فضای دموکراتیک که افغان ها بتوانند بر سرنوشت شان حاکم شوند، نیاز است....[2]
این پیشنهاد (معضل افغانستان) را بصورت بنیادی حل نمینماید. چرا حل نمینماید؟
نخست این (معضل) چیست که نورزاد از آن سخن میگوید. در مقاله و ی رژیم طالبی، هسته معضل را میسازد و با اندکی تغییر راه حل کشو رهای پاکستان و ایران را تکر ار مینماید. به عبارت دیگر راه حل (معضل افغانستان) با در نظر داشت منافع و خواستهای رژیمهای منطقه و ... درنظر گرفته میشود.
مشکل دیگر راه حل نورزاد این است که به شیوه عنعنوی و معمول فکر میکند دیگران مشکل جامعه افغانی را حل نمایند. تا کنون آنان این کار را کرده اند و ما در این قهقرا قرار داریم. ملتهایی که به جایی رسیده اند خود اقدام کرده اند و از دیگران کمک خواسته اند.
رژیم طالبی یک ر ویداد سیاسی مانند ٰژیمهای قبلی در تار یخ افغانستان است. زیرا همواره در تاریخ ما، زمامداران ما و رژیمهای سیاسی توسط ابر قدرتها تعیین یا بر کنار شده اند. روشنفکران ما با تاسف از تاریخ تنها یک موضوع حاکمیت قومی ر ا استخراج کرده اند نه بیشتر از آن. د استان دولت سازی مجیب رحیمی و جعل تاریخ مهدی نیز بر همین مساله میچرخند. از تاریخ درسههای بهتری میتوان آموخت.
معضله اساسی ما این است که ما فاقد سازمانها و نهادهای ملی هستیم تا بتوانند منافع ملی را تعریف و از آن دفاع نمایند و در تصمیمگیر یهای سیا سی نقش کلیدی ایفا نمایند. این سازمان ها میتوانند اساس استقلال سیاسی افقغانستان را ایجاد نمایند و موجب استقلال اقتصادی گردند. پیروی از تیور یها و ایدیولوژیهای تاریخزده بیش از این راه حل نیستند.
راه حل پیشنهادی آقای نورزاد یک بدیل دیگر حکومت بن را پدید خواهد آورد. راه حل اساسی و بنیادی یک جامعه ملی آن است که در آن جامعه اساس داشته باشد.
ما نقش علما و رو.حانیون را نیز دردرازای تاریخ معاصر تجربه کرده ایم. راه حل اساسی به باور اینجانب از دو مسیرمیگذرد:
۱. جامه روشنفکری افغانستان باید شیوه معمول اندیشه و عملکرد خود را به شیوه عاری از تعصب و همدیگر پذیری تغییر دهد و بر یک دکترین ملی یا کود ملی رفتاری بحیث معیار ملی بودن و انسانی بودن به توافق برسند.
۲. به تشکیل یک یا دو سازمان سیاسی و نهادهای ملی بر اساس همان دکترین یا کود ملی رفتاری بپردازند.
۳. به صدای واقعی ملت از راه تبدیل خواستهای سیاسی به خواستهای مردمی و نیازمندیهای مردمی به خواستهای سیاسی ملی ، مبدل گردند.
امروز در فقدان بدیل ملی (کفش کهنه) در بیابیانی مانند افغانستان نعمت پنداشته میشود. این ا مر برای بازیگران سیاسی بیرونی نیز دارای اهمیت است.
را حل پیشنهای اینجانب ممکن است طولانی به نظر آید. اما نه، کوتاهتر و علاقلانه تر و مردمی -تر از راه حل منطقوی است. تشکیل یک دولت ملی بر اساس ملاحظات دیگران به معنای آن است که ملاحظات ملی و مردمی اساس آن را نمیسازد. این درس تاریخ را نباید از یاد برد.
را ه حل پیشنهادی اینجانب سهل و کوتاه است زیرا:
۱. جامعه روشنفکری افغا ن یک جامعه نسبتا انسجام یافته است.:ما دارای انواع احزاب سیاسی هستیم، دارای سازمانهای حرفوی، مهاجرین ،و حقوقدانان، متخصصان و دانشمندان هستیم. شورای افغانان در دیاسپورا را نباید نادیده گرفت. یعنی اینکه شرایط عینی مساعد اند و هم شرایط ذهنی :یعنی ا ین درک وجود دارد که به یک راه حل اساسی نیاز اشد وجود دارد.
۲. لازم است ما فقط شرایط فکری خود را در درون جامعه روشنفکری و سازمان ها تغییر دهیم: آماده گردیم بر اساس یک کود رفتاری ملی متحد گردیم و برای تحقق اهداف مشترک ملی باهم کار نماییم.
۳. جامعه افغانی در دنیای مهاجرت میتواند یک پشتوانه بزرگ و نیرومند تیوریتیکی و مالی را برای نهادهای ملی فراهم نماید.
این تنها راهی است که تا کنون پیش نگرفته ایم، در حالیکه سایر راه ها را با تاسف آزموده ایم.
از توجه شما متشکرم.
[1]https://www.ariaye.com/dari21/siasi2/noorzad2.html
[2]https://www.ariaye.com/dari21/siasi2/noorzad2.html