م. نبی هیکل

 

 

ادعای یک روغنفکر

{حذف اپوزیسیون و تشدید اختلافات قومی توسط طالبان

طالبان با انحصار قدرت و حذف هرگونه اپوزیسیون، فضای سیاسی کشور را به شدت محدود کرده‌اند. این انحصار نه تنها باعث سرکوب مخالفان شده، بلکه تمامی صداهای متفاوت و مخالف را نیز خاموش کرده است. عدم تحمل تنوع فکری و سیاسی، منجر به مهاجرت گسترده فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شده است.}

دوهفته قبل ادعای فوق را در   سایت آریایی خواندم که  به نقل از  (افغانستان انترنیشنل) گزارش  شده بود.  در گزارش  یاد شده حقایقی نیز ابراز گردیده اند.

این یادداشت   در مورد  طالبان نیست بلکه در مورد  خطای فکری نویسنده گزارش (افغانستان تانترنیشنل)   است.

 اما چرا روغنفکر نه روشنفکر؟

در  شیوه تفکر  قدیمی دو رستگی یا د ایکاتومی، ما  روشنفکر و  تاریک فکر یا تاریک اندیش داشتیم که در مقابل هم  قرار داشتند. اما این دسته بندی  نه تنها درجات مختلف  به اصطلاح رنگها و شفافیتها  را بیان نمینماید بلکه  با واقعیتهای عینی امروزی نیز  سازگار نیاید. بنابران بر اساس این استدلال  میتوان روشنفکر و تاریک فکر را در دو انتهای یک  خط مستقیم قرار داد و   خط مستقیم را  با یک  صفر در میان به دو قسمت تقسیم نمود. در نتیجه این تقسیم بندی روشنفکران در  سمت راست  صفر و  تاریک اندیشان در سمت چپ آن قرار میگیرند. حال اگر دو سمت  صفر را به درجه ها تقسیم نماییم روشنیها و تاریکی ها را به درجات متفاوت میتوانیم  درجه بندی نماییم.اما  نامگذاری آنان کار دشوار است.  فرد در این حالت از نظر  وضعیتفکری در میان روشنفکری تا صفر قرار میگیرد.  در سمت راست خط ما  تا رسیدن به روشنفکر، روغنفکر و  خیره فکر داریم. روشنفکر روشن میبیند در حالیکه روغنفکر فکرش میلغزد و خیره فکر  دارای روشن بینی لازم نیست.

اکنون بر میگردیم به اصل موضوع.

ما همه میدانیم که اپوزیسیونی در افغانستان نه در زمان جمبوریت!؟ وجود داشته و نه در زمان  طالبان. اگر مخالفان  طالبان را  بحیث اپوزیسیون   انگاریم آنها  در بیرون از مرزهای افغانستان قرار دارند و تبعید نشده اند بلکه مهاجرت کرده اند. بنابرآن کاربرد  عبارت (حذف اپوزیسیون)  نه از نظر   زبانی درست است و نه از نظر واقعیت امور.

عبارت ( انحصار قدرت) قابل دقت است، زیرا   در دموکراسی ها نیز  قدرت در انحصار یک حزب یا   ایتلافی از احزاب  برنده  در انتخابات قرار میگیرد. ادعای توزیع قدرت  سیاسی که  سالهای قبل توسط رابرت دال در  اثر وی زیر نام (Who  Governs?)   ادعا شده بود، بر اساس تحقیقات بعدی  دانشمندان  رد گردید. خواننده میتواند  از زمره به   تحقیقات  استیفن لوکیس  در مورد قدرت  در این رابطه مراجعه نمایند. در توزیع قدرت سیاسی مساله کلیدی عبارت است از  اینکه  قدرت تصمیمگیری در موارد کلیدی در کجا  متمرکز است.

 (تشدید اختلافات قومی)  یک افاده  و یا  اندیشه واهی ونادرست است. زیرا  تشدید اختلافات به معنای  این است که اختلافات قومی وجود داشته که  تشدید یافته است. حال اگر  بپذیریم که این  به  اصطلاح اختلافات قومی   تشدید  یافته اند. باید بحیث   حیوان ناطق بپرسیم:

۱. این اختلافات چنوع اختلافات اند و چگونه  ایجاد شده اند و چه زمانی و توسط کیها ایجاد شده اند؟

۲.   طالبان چگونه آن را تشدید کرده اند؟

  فکر بهتر و عاقلانه- تر این است تا  به جای (عبارت (تشدید اختلافات قومی) عبارت   ( دامن زدن به  اختلافات قومی) به کار برده شود زیرا این اختلافات  در اذهان تعدادی از به اصطلاح روشنفکران قرار دارند.

وقتی با دقت بیاندیشیم، تشدید اختلافات  یک جاده یکطرفه نیست.   آیا مثالی وجود دارد که  قوام دیگر  در رویارویی با قوم  پشتون قرار گرفته باشند؟ رویارویی قومی  بیان  نرم  آنچه است که  (جنگ داخلی)  نامیده میشود.   شرایط کنونی جامعه افغانی بیشتر به  آن حالتی شباهت دارد که  توماس هابس آن را (حالت طبیعی) نامیده است نه   به  یک (جنگ د اخلی).

تفاوتهای  قومی درست مانند تفاوتهای فردی و گزینشها وجود دارند و  پدیده های مثبت و سودمند اند.

اصطلاح  جامعه منقسم یا (Divided Societies)  یک افاده دارای  مفهوم  مورد منازعه  است.   زیرا  هر جامعه ای منقسم است،  زیرا جامعه (محلول ترکیبی نیست)  مانند آب  محلولی نیست  که  آکسیجن و هایدروجن  را در آن  تنها  زمانی میتوان تشخیص نمودکه آن ر ا  تجزیه نماییم. جوامع حتی  با  روابط خونی مشترک - که  دیگر وجود ندارند- در گروپ ها تقسیم  اند و بوسیله تفاوتها منقسم اند. اصطلاح ( ساختار موزاییک) بیانگر گوناگونی است  تا اینکه بیانگر اختلافات باشد. اختلاف داشتن یعنی خلاف همدیگر بودن است و با  متفاوت بودن فرق دارد. زیرا  در صورت اولی  طرفین در مقابل همدیگر،  و ،  رودر رو ، قرار  میگیرند.

اینکه  طالبان پشتون اند به این معنا نیست که   قوم خاص ( پشتون) را  بر دیگران ترجیح میدهند.  زیرا  پشتون بودن تحریک  طالبان- در حالیکه طالبان  یک  تحریک یا سازمان فکری مختلط از نظر قومی    است – به معنای  اقتدار سیاسی  قوم  پشتون نیست. این ادعا این حقیقت را  انکار مینماید که پشتونها نیز تحت  ستم قرار دارند.  چنین یک ادعا  از یکسو ناشی از  عدم  شناخت علمی از تحریک   طالبان است و از سوی دیگر ناشی از  کوتاه اندیشی  است. اقتدار سیاسی  ایلیتهای متشکل از  افراد  قومی  در درازای تاریخ  به معنای حاکمیت  اقوامی نبوده که  ایلیت خود را نماینده آنان میپنداشتند.

گروپها بر اساس تمایلات و علاقمندیها ( منافع )  شکل میگیرند واین  منافع   میتوانند  ذهنی باشند یا واقعی. این یک حقیقت  ثابت شده است. نه تنها  طالبان  بر اساس  خط فکری خود میاندیشند و عمل میکنند بلکه هر انسانی چنین میکند. آیا تعداد باسوادان متعصب  اندک  اند که   قوم و زبان  خودی را ترجیح میدهند؟ اما چنین  نحوه  فکری هرچند  طبیعی است  انسانی نیست.

 باردیگر میخوانیم:

بحث بر  سر اینکه  (طالبان با ترجیح د ادن قوم خاصی و نادیده گرفتن حقوق و ارزشهای دیگر اقوام اختلافات قومی را تشدید کرده است) میتواند این احساس را  بر انگیزد که   بنده از  طالبان حمایت مینمایم. چنین تصور فاقد اساس است، اما نویسنده متذکره این ادعای خود را بر کرسی ننشانده است تا نشان دهد  نمونه هایعملی  قومگرایی کدام ها اند، کدام دسته از حقوق و ارزشهای اقوام دیگر نادیده گرفته شده اند و نمونه های  عملیا ختلافات قومی  و  تشدید  اختلافات متذکره  نیز بیان نشده است.

 در این حقیقت  شکی وجود ندارد که  تحریک  طالبان  دید   اسلامی مختص به گروپ خود را بحیث  د ید حاکم  قر ار داده اند. نویسنده  متذکره  به گمان اغلب  حقوق  و ارزشهای فردی را بحیث  حقوق  و ارزشهای قومی درک کرده است. هرگاه ما   (حق انحصار قدرت) را بحیث حق  قومی بپذیریم آنگاه باید  بپذیریم که  هر قوم جداگانه  حق  دارد بصورت دورانی بر  جامعه حکومت نماید.

تبصره افغانستان انترنیشنل  دشواریهای عقلانی و علمی بسیار دارد. به یک مثال دیگر آن توجه نمایید:

بخش قابل توجهی از افرادی که مجبور به ترک افغانستان شده‌اند، نخبگان علمی، فرهنگی، و اقتصادی کشور هستند. این افراد که به دلیل توانمندی‌ها و دانش خود در دوران حکومت سابق نقش‌های مهمی ایفا کرده بودند، اکنون در معرض تهدیدات مستقیم و غیرمستقیم قرار دارند. بسیاری از آن‌ها به دنبال حفظ جان خود و خانواده‌هایشان، ناچار به ترک کشور شده‌اند.

با این بیان ادعا میشود که    قبل از   امارت اسلامی  افغانستان دارای یک حکومت  مسلکی / پروفیشنل بوده است.، آنگونه ای که ماکس ویبر  آن را  توصیف کرده است. برهمه هویدا است که اصل  کاری دستگاه بیروکراسی، و   تصمیمگیری  سیاسی  بر ارجحیت روابط بر ظوابط قرار داشت.

 ساده لوحی  مهم تر اینکه  نویسنده  افغانستان انترنیشنل  به جای  پیشنهاد راه حل اساسی، جنگ افروزی و خانه جنگی  را  بحیث  (یگانه راه نجات) پیشنهاد مینماید.

در این شرایط،یگانه راه نجات افغانستان قیام عمومی علیه طالبان است. تنها با یک حرکت گسترده و هماهنگ از سوی تمامی اقشار جامعه، اعم از اقوام مختلف، زنان، جوانان، و نخبگان می‌توان به مقابله با حکومت سرکوبگر طالبان پرداخت.

این پیشنها د مثال آن روباهی را تداعی میکند که قبل از   اندیشه در مورد راه برون ر فت خود  را به  چاه انداخته بود.  زیرا ما حتی  پس از بر اندازی امارت ، فاقد بدیم هستیم و این فاجعه را  پس از سال ۲۰۰۱ کرده ایم.

او لایحه و ظایف افراد و ذاقشار را نیز بصورت قسمی تعیین مینماید:

متنفذین قومی و علمای وطندوست می‌توانند نقش بسیار مهمی در این قیام عمومی ایفا کنند. با توجه به نفوذ و اعتبار بالایی که این افراد در جامعه سنتی ما دارند، می‌توانند به عنوان نیرویی متحدکننده عمل کرده و مردم را برای قیام علیه طالبان بسیج کنند.

علمای دینی با استفاده از آموزه‌های اسلامی و تأکید بر عدالت و حقوق بشر، می‌توانند مشروعیت حکومت طالبان را زیر سوال برده و مردم را به ایستادگی ترغیب کنند.

اکنون خود میتوانید تصور نمایید  نویسنده  (افغانستان  انتر نیشنل) جامعه را به کدام جهت  میخواهد هدایت نماید.

از توجه شما تشکر

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت