احمد سعیدی

 

افغانستان در دام بازی های جدید منطقوی

شاید بعضی دوستان تصور کنند که این نوشته از هر چمن سمنی است و با در نظر داشت طویل بودن این مقاله شاید خواننده گان کمتری نیز داشته باشد، ولی این یک ضرورت و یک تحلیل است کسی میتواند بخواند و کسی نمیتواند نخواند.

در این روز ها سر خط رسانه ها نشست سوم دوحه، نشست فارمت مسکو که فردا روز شنبه در تهران دایر میگردد، سفر سراج الدین حقانی به امارات و ضمنا بیرون شدن چهار نفر از اعضای طالبان از لست سیاه بخاطر فریضه بیت الله شریف است، که این بازی ها تازه آغاز میشود.

شاید بعضی ها به این باور باشند که این چهار نفر عجالتا از لست سیاه بیرون کشیده شده اند تا بروند حج فرضی ادا کنند، درست است که ظاهر امر حج فرضی است ولی در حقیقت هدف ملاقات اینها با مقامات عربستان سعودی است چون این چهار نفر کسانی هستند که مربوط به حوزه قندهاری ها نیستند بلکه مربوط به حوزه مشرقی و شمال افغانستان یعنی مربوط به بغلان، کندز و خوست هستند.

باور من این است بعد از این نقش قطر که زیادتر تکیه گاه گروه قندهاری ها به آن بود کاهش خواهد یافت، و نقش عربستان سعودی و امارات متحده عرب در بین طالبان بخاطر آینده با همکاری امریکا برازنده تر خواهد شد.

به هر صورت من در این نوشته کوشش میکنم تا از وضعیت موجود و پیشبینی های آینده تحلیل مفصلی داشته باشم.

من یکبار دیگر تکرار میکنم که شخصا خودم از نشست دوحه و فارمت مسکو در تهران توقع چندانی ندارم که بتواند مشکل افغانستان را حل کند.

شاید از من پرسیده شود که چرا توقع ندارید در پاسخ اینطور میگویم چونکه اکثریت مطلق دنیا از افغانستان، از سیاستمداران نا عاقبت اندیش گذشته از دزدی و چور و چپاول مفسدین گذشته سخت خسته شده اند.

دنیا دیگر افغانستان را در حال حاضر شریک منطقوی و فرا منطقوی خود نمیداند همه مردم دنیا از افغانستان دلسرد شده اند نباید دیگر خود را فریب بدهیم، اگر دل به سازمان ملل متحد ببندیم در حقیقت اشتباه میکنیم چون سازمان ملل آغا بلی بیش نیست،

 به هر صورت درد و رنج ما اندک نیست، روزی نبوده که من چندین پیام دریافت نکنم و در یکی از گروپ ها دعوت نشوم.

مبارزه فیسبوکی، واتساپی، وایبری در افغانستان جای خود را به مبارزه حقیقی و ملی تبدیل کرده است.

گرچه افغانستان در حال حاضر به کندوی از احزاب نهاد ها بخصوص صفحات فیسبوکی، واتساپ، وایبر و در حقیقت مبارزه در فضای مجازی مبدل شده است.

بعضی از این احزاب و حرکت ها مورثی اند و بعضی غیر از نام دیگر نه بنیادی دارند و نه نهادی، آدم حیران میماند که با این بحران موجود در چنین وضعیتی چه کند، بکجا برود با کی باشد و با کی نباشد، کی حقیقی است و کی مجازی، کی راست میگوید و کی دروغ  متاسفانه کشور عزیز ما افغانستان در کانون روندهای پر شدت امنیتی و مدیریت سیاسی قرار گرفته است.

مناطق ژئوپولیتیک پیرامونی، در وضعیت ناموازنه امنیتی قرار دارند. محیط جهانی نیز به تبع جنگ های جاری و بحرانهای فعال، مستعد منازعات بزرگ است.

بار نظامی امریکا، و حضور ۲۰ ساله  در افغانستان و یک شبه این سر زمین را ترک کردن و در حال حاضر حمایتش از پاکستان  بیش از هر زمان دیگر، منطقه را به لبه پرتگاه کشانید و همه مردم ما را آواره و دربدر ساخت، تضاد و تقابل فدراتیف روسیه با اوکراین تقابل هند و پاکستان تقابل ایران و اسرائیل، جنگ فلسطین و اسرائیل سقوط افغانستان بدست طالبان و ده ها بحران دیگر که اگر بیشتر از این کوچک ترین اشتباه دیگر صورت گیرد با برخورد کوچک، میتواند ماشه جنگ بزرگی را در منطقه بکشد.

متاسفانه جای یک کارزار و فرایند قاطع در  صلح و آشتی میان مردم و حاکمیت فعلی طالبان بشدت خالی است. همه آگاهان و اندیشمندان از آنچه که زیر سلطه مقناطسی حاکمیت موجود طالبان میگذرد سخت پریشان اند.

در حال حاضر همه میدانیم که مشکل افغانستان افغانی است منطقوی است و فرا منطقوی است بدون ارزیابی همه جانبه از نقاط که از آن تذکر بعمل آمد نمیتوان درد افغانستان را دوا کرد.

۱- جهان در مرحله گذار، و در آستانه تحولاتی شگرف قرار دارد. شاید “عصر ترور و وحشت”، مناسب ترین نام برای دوران کنونی بخصوص در کشور ما باشد. دورانی که با سهمگین ترین اقدام تروریستی در ١١ سپتامبر ٢٠٠١ آغاز شد، با “جنگ علیه تروریسم” و توسعه ترور در افغانستان و خاورمیانه قرین شد، در اوایل باور ها چنین بود که با حضور امریکا تروریزم برای همیش محو و نابود خواهد شد  متاسفانه با گذشت اضافه تر از ۲۰ سال و حضور قوت های خارجی در افغانستان تروریزم عوض اینکه نابود شود این پدیده شوم بی زمان و بی مکان”، در سرتاسر جهان رشد نموده با گذشت هر روز تقویت میابد.

۲- با گذشت نزدیک به سه سال که از حاکمیت طالبان میگذرد ماهیت و رفتار متعصبانه و تک قومی خود کامگی ها و زور گویی ها زمینه آنرا فراهم ساخته است تا ائتلاف های تازه ای شکل بگیرد و مردم به آینده سیاسی این حاکمیت به دیده شک نگاه می کنند با ایجاد ائتلاف های تازه تاسیس شده  عرف و قوانین مسلط در گذشته و حال افغانستان میتوان وضعیت را در معرض دگرگونی و تغییر پیش بینی کرد. گویی طول موج تحولات اجتماعی-سیاسی، از دهه ها به سال ها و ماه ها کوتاه تر شده میروند. این واقعیت، به معنای ضرورت “بازیابی مناسبات و سازوکارهای درون نظام در سطح رهبری نسبت، در دوره های کمتر از یک دهه اخیر است.  این وضعیت از منظر جامعه شناختی سیاسی، بسیار نگران کننده است و از لحاظ سیاسی و امنیتی، یعنی  “آستانه بحران داخلی در جغرافیه بنام افغانستان 

۳- کاهش طول موج و افزایش سرعت مخالفت ها در رهبری حکومت طالبان شاخص های راهبردی ملی و فرا ملی را خیلی متاثر ساخته است. تحلیل روندهای سیاسی داخلی معادله قدرت-امنیت، و فرصت-تهدید ها را بسیار پیچیده ساخته است. تحلیل روندها از سرعت وقوع آنها عقب افتاده است. این “عقب ماندگی سطوح تحلیل”، نشانه “انباشت بحران” فراگیر تری را در آینده نه چندان دور خبر میدهد. متاسفانه در حال حاضر افغانستان پر از تضاد منافع، چالش ، بحران و تنازع است. قدرتهای بزرگ که خود را حامی منافع ملی افغانستان میدانند درگیر جنگهای نامتقارن اند. فقدان قوه عاقله مدیریت بحرانهای بین المللی، و ملی بخصوص در حاکمیت موجود افغانستان و انباشت بحران ها، را در داخل و منطقه خطرناک تر کرده است.

۴- اگر رهبران حاکمیت موجود طالبان به سر عقل نیایند و به گذشته خود پا فشاری کنند زمینه وقوع جنگ های قومی زبانی در تعدادی شاخص ساختاری، در این سرزمین دور از تصور نیست. هر زمانیکه حاکمیتی بر سر قدرت ظرفیت نظارت، پاسخگویی و کنترل چالش های داخلی و منطقوی را نداشته باشد. در چنین حالتی نه تنها مشکلات داخلی بلکه  چالش های سیاسی و امنیتی دوجانبه و چندجانبه، معادلات ژئوپالیتیک و ژئواستراتژیک بشدت فعال گردیده و تحت تاثیر قرار میگیرند.

هنگامیکه تعارض منافع قدرتهای داخلی بخصوص قدرت های خارجی، در کانون یک منطقه ژئواستراتژیک یا ژئوپولیتیک یا ژئواکونومیک، بطور مهار نشدنی و مدیریت ناپذیر، به روند مسلط تبدیل شود، آن زمان که اکثر قدرتهای داخلی و منطقوی، بشدت از وضعیت اظهار نا رضایتی نموده ایجاد تغییر در وضعیت پیش آمده را از راه های مسالمت آمیز غیر ممکن بدانند، حرکت های مسلحانه نیز دور از تصور نخواهد بود وقتی که منافع متضاد احزاب و شخصیت های مطرح قربانی خود کامگی ها شوند آن وقت احزاب و شخصیت های مطرح که دیروز علیه یکدیگر بودند بخاطر منافع دراز مدت در پهلوی یکدیگر قرار میگیرند مشت نمونه خروار ائتلاف های جدید مانند ائتلاف جبهه مقاومت و جبهه آزادی به باور بعضی ها با در نظرداشت شرایط عینی و ذهنی آغاز جنگ” تنها پاسخ مفید و سودمند به خاتمه تضاد منافع و زور گویی ها است اگر آگاهانه از وضعیت پیش آمده در افغانستان درست مدیریت نشود جنگهای منطقه ای و محیطی  با مداخله قدرتهای جهانی تداوم بیشتر خواهند یافت در همه این شرایط، اگر فرایند مفاهمه، تعامل و صلح سازی از طریق ساختارهای حقوقی-سیاسی آغاز و مسلط نشود، بروز فاجعه جنگ یکبار دیگر دور از امکان نیست .

اینک، هر ناظر آگاه، خود میتواند تشخیص دهد که، روند مسلط بر محیط های منطقه ای حساس، رویکرد منازعه دارد یا مدارا و صلح چطور باید رهبری شود  اما حاکمیت موجود طالبان از این هر دو هیچ یک را ندارد.

۵- اما، در وضعیت موجود محیط ملی، همه “مقتضیات” برای توسعه وحدت، انسجام و اتحاد ملی بین مردم افغانستان، در گذشته و حال فراهم نبوده است.  متاسفانه “موانع تفاهم ملی و دامن زدن بر تعصبات قومی و زبانی سر چشمه دیگری دارد که نامش را مردم حاکمیت گذاشته اند، بدون تردید دموکراسی و انتخابات، با هر کیفیتی، از مهمترین سرمایه های ملی و دست آورد های مردم افغانستان در اضافه تر یک دهه گذشته است اماٰ بدبختانه به تلخی، جناح بندی ها و تضادهای زیر ملی در حکومت طالبان این سرمایه از بین رفت و دفن شد که خیلی درد آور است. از سوی دیگر وضعیت بی نظیر ژئواکونومیک افغانستان اگر امنیت نسبی حکم فرما میبود برای مردم ما  ، فرصتی استثنایی فراهم بود. متاسفانه نبود مدیریت درست این فرصت نیز تحت تاثیر چالش های امنیتی وژئواستراتژیک، قرار گرفته است که معطل و عاطل مانده، به باور من اگر مدیریت درست میبود ژئوپولیتیک افغانستان میتوانست محور تعاملات ثبات ساز و توسعه جمعی در منطقه باشد. این عامل بینظیر تاریخی-جهانی نیز، در تضاد ژئوکالچر و ایدئولوژیک تحمیلی، به ضد خود تبدیل شده است. اگر ظرفیت های انسانی، و ذخایر طبیعی و مادی افغانستان میتوانست در چارچوب فرصتهای یادشده، به یک معادله راهبردی “صلح، ثبات، توسعه، تعامل” تبدیل گردد، آنگاه افغانستان نیز میتوانست یکی از “قدرتهای نوظهور و مطرح در تعاملات جهانی بحساب برود.

باور دارم رهبران قبلی افغانستان درکی از آنچه که در این سرزمین میگذرد ندارند و با در نظرداشت حقیقت که وضعیت کنونی افغانستان طبیعی و عادی نیست برای آینده هیچ طرح روی دست ندارند.

۶- چرا همه با مخالفت در سیاست های حاکمیت موجود قرار دارند؟ 

من فکر میکنم مخالفت ها چالشهای سیاسی داخلی ما در حال حاضر خطرساز ترین روند محیط داخلی حاکمیت را فراهم ساخته است. به عقیده من اقتصاد ملی ما، برای بازسازی و بقای خود، دستکم به بیست سال ثبات سیاسی و امنیت ملی و تعامل توسعه محور” بین المللی نیازمند است. از قرار، بنیانهای اقتصادی افغانستان، سالانه به حدود پنجصد میلیارد دلار سرمایه خارجی بخاطر مصارف داخلی نیازمند است. چتر فرهنگی و اندیشه و تفکر بین الافغانی، بشدت نیازمند آفتاب جان بخش و پالاینده است. متاسفانه این آسمان بعد از روی کار آمدن حاکمیت طالبان، بشدت ابری و گرفته است. باور دارم دست اندر کاران سیاسی افغانستان میدانند

توسعه انسانی”، شرط ضروری برای “توسعه ملّی” است، که خود نیازمند همان آسمان آبی و آفتابی فرهنگ و اندیشه است. که ما تا هنوز در خم یک کوچه آنیم

هویت ملی و منافع ملی ما، بشدت نیازمند باز تعریف و بازیابی است.

در چنین شرایطی، بخش اعظم مردم ما  درگیر مبارزه با عوامل فوری تهدید فقر تنگدستی و بحران بیکاری است. ما عملا در حال حاضر در حال مبارزه با فقر هستیم.

 از یک طرف عدم به رسمیت شناختن حاکمیت فعلی از طرف دیگر مداخلات مستقیم و غیر مستقیم کشور های همسایه بخصوص پاکستان مداخله مستقیم و غیر مستقیم ابرقدرتها جبهه جنگ نیابتی قدرتهای منطقه. جبهه تروریسم لازمان و لامکان و جبهه تهدیدات درون حکومتی و خورد و کوچک محیطی است. همین شرایط جنگی، ضرورت فرایند صلح سازی ایجاد اعتماد ملی را دوچندان کرده است. اما متاسفانه ائتلاف های که در خارج از کشور ایجاد شده تا هنوز در همان جای که بوده اند ایستاده است.

۷- بستر ژئواستراتژیک و محیط های بعضی  از کشور های منطقه و فرا منطقه پیرامونی ما، همه در جنگ درگیر اند، ما و حاکمیت طالبان نیز نمیدانیم که منافع ملی ما چگونه باید تعریف شود.، سران و رهبران طالبان به این باور اند که دشمنان مردم افغانستان تضعیف شده اند اگر این ادعا بطور فرضی درست هم باشد به باور من افق ختم جنگ، علیرغم تضعیف و مهار تروریسم لازمان و لامکان، بسیار بعید و غبار آلود است. إیالات متحده امریکا در زیر ریاست شخصی غیر متعادل و غیر حرفه ای، بسیار خطرناک و نابودگر عمل میکند.

، قطر و پاکستان به هر دلیل، بشدت و پرخطر بخاطر رشد ترویزم و شعله ور ساختن جنگ های نیابتی در افغانستان و خاور میانه عمل میکنند. بعد از شکست داعش در شرق میانه حامیان داعش تلاش دارند تا به کمک گروه های تروریستی توسعه جنگ را  از مرزهای افغانستان به داخل افغانستان با چاق کردن نفاق و شقاق قومی بکشانند.

ظرفیتهای نظامی موجود در افغانستان که ما  نه تنها درگیر جنگ داخلی بلکه گرفتار یک جنگ منطقوی و فرامنطقوی هم هستیم.

تقابل میان اسرائیل و فلسطین تضاد بین پاکستان و هندوستان، جنگ میان روسیه و اوکراین تضاد منافع بین ایران و امریکا تضاد منافع بین روسیه و امریکا تضاد بین سعودی و ایران در جغرافیه افغانستان  بشدت رو به فزونی است. اگر این وضعیت مهار نشود انتظار وخیم تر شدن وضعیت در منطقه را تا سرحد جنگ سوم جهانی باید کشید.

۸- اتحادیه اروپا در مسیر تزلزل و تجزیه قرار گرفته است، روسیه، پیچیده ترین بازی استراتژیک را در سطوع علیا و سفلی اجرا میکند، روسیه اینک دارای “اوندهای نفوذ” تا عمق ساختارهای امنیتی امریکا شده است، روسها بدنبال منفعل کردن اروپای غربی، و توسعه نفوذ استراتژیک و انرژیک خود از أوراسیا تا غرب اروپا هستند. روسیه میتواند در هر زمان، هر نوع چرخش استراتژیک را تجربه کند. در چنین وضعیتی هیچ کس نمیتواند نقش روسیه را در قضایای افغانستان نادیده بگیرد در حال حاضر چین در مسیر توسعه نفوذ ساختاری- اقتصادی خود در سطح جهان، بشدت محافظه کارانه عمل میکند. تسلط بر دریای شرقی و تعادل راهبردی با امریکا در پاسیفیک، هدف محوری چین است.

شمال آفریقا و غرب آسیا، محل تعامل چین با قدرتهای جهانی (روسیه و امریکا) در راستای هدف تسلط اقتصادی- راهبردی خود میباشد. چین محافظه کار و متعامل، شاید فقط حد مختصری از “ظرفیت بازدارندگی” را برای ممانعت از جنگ، داشته باشد.

۹- اما ما افغانها در چنین وضعیتی در قدم اول در درون خود بشدت به وحدت و انسجام ملی نیازمندیم.

حکومت طالبان در شرایط فعلی باید قدرت بسیج کنندگی ملی را میداشت که متاسفانه ندارد مجموعه سیاسیون و شخصیت های مطرح ملی باید حامی نظام و در گرد هم جمع میشدند تا راه حلی را جستجو میکردند ولی متاسفانه همه در اثر خود کامگی ها و خود باوری ها همه فرار را برقرار ترجیح داده در هر گوشه ی از دنیا آرام گرفتند.

کاش رهبران سیاسی گذشته میدانستند که ما به یک دوران گذار و یک “راهبرد عبور” از مسیر بحرانی به سمت ثبات و تعامل، نیازمندیم. کاهش تنش، و توسعه تعامل و وابستگی متقابل، جوهر “راهبرد عبور” ما محسوب میشود. این نسخه، هم در محیط خارجی معنا دارد، و هم در محیط داخلی. معضل مداخله پاکستان باید بسرعت مدیریت شود. پاکستان امروز را نمیتوان تنها با نصیحت و توصیه مهار کرد، نقش میانجیگری، مهم است اماٰ، کمتر قدرت جهانی و منطقه ای، بخصوص امریکا اینک ظرفیت و انگیزه میانجیگری را بین ما به پاکستان دارد. مداخله پاکستان ابتدا یک پروسه مهار میطلبد. این بحران باید ضمن یک نسخه جهانی برای “صلح سازی و گسترش ثبات” مدیریت شود. گرچه از چندی بدینسو  ایالات متحده، بتدریج همه بسترهای حقوقی سیاسی امنیتی و نظامی “برخورد” با پاکستان  را به زبان آورده است اما به عملی شدن آن من باور ندارم به باور من  این تهدید و این حرکت میتواند ترکیبی از “نمد و چماق” باشد، حکومت پاکستان در آرمانی ترین شرایط سیاست خارجی خود بسر میبرد. در جهان کنونی تا حدود زیادی، منبع و ریشه تروریزم در پاکستان است این کشور در حال حاضر یک تهدید جهانی را فراهم ساخته با چنین شرارت پیشه گی متاسفانه تا هنوز این کشور نیروی مسلط بر معادلات امنیتی در سرنوشت افغانستان محاسبه می شود.

 متاسفانه تا کنون هیچ مانور  عملیاتی، از طرف حکومت طالبان جهت زدودن از بحران فراگیر موتور محرک “راهبرد عبور که خیلی امیدوار کننده باشد بنظرم نخورده است بدون تردید مشارکت موثر در مدیریت بحران منطقه، دستکم سه سطح از اقدام استراتژیک است. سطح نخست، محیط ملّی است. سطح دوم محیط بین المللی و جهانی، و سطح سوم، محیط منطقه ای است.– ترکیب توانمندیهای دیپلماسی رسمی، دیپلماسی امنیتی و مانور عملیاتی، در دو سطح فرامنطقه و منطقه ای، بر پایه سطح ملی امکان میابد. هدف ملی، ثبات سازی، تضمین صلح، و توسعه همه جانبه از طریق مشارکت منطقه ای و جهانی است. این هدف، ترجمان منطقه ای و جهانی نیز دارد.– فرایند “صلح در افغانستان و گسترش ثبات”، ترجمان منطقه ای و جهانی این هدف میباشد.  وسیله تامین هدف، ترکیب ظرفیت های دیپلماتیک (اقتصادی سیاسی) امنیتی، و عملیاتی ملی، در تعامل با قدرتهای جهانی و منطقه است. ما قبل از هر چیز به یک همت و عزم ملی، برای وفاق ملی، و یکسان سازی دیدگاه ها، اهداف، ایده ها و برنامه ها و سکوی عزیمت راهبردی، نیاز مبرم داریم. رهبران حکومت طالبان  باور داشته باشید زمان بشدت در جهت تصاعد بحران و تنش بین حکومت و مردم  پیش می رود. در چنین وضعیتی افغانستان نیازمند به یک مجموعه ترتیبات و فرایند صلح سراسری و گسترش ثبات است. که این ظرفیت در حکومت شما دیده نمی شود.

صلح و ثبات منطقه ای و جهانی، نیازمند به یک کارزار فراگیر در سطوح نخبگان ملی و بین المللی دلسوز نهفته است. امیدوارم که رهبران حکومت طالبان با حفظ اصول بنیادین خود، و محور قرار دادن منافع ملی و حفظ هویت و ارزشهای خود، در کانون این فرایند که مردم افغانستان سخت تشنه آن اند قرار گیرد. در حالیکه این فرایند و این تحول یک برنامه جامع ملی منطقوی و فرامنطقوی را ضرورت دارد و میتواند برای “صلح و گسترش ثبات در افغانستان و منطقه خیلی موثر تمام شود.

در غیر آن حکومت های تک قومی خود خواه و خود پسند دوام نمی آورد خود بخود با گذشت هر روز به زوال نزدیک تر میشود.

 

 

 

 

 

  


بالا
 
بازگشت