عثمان نجیب

 

نگاهی به کارکردهای گروه شیطانی و استخباراتی طالبانی، حزب‌التحریری و سیفی در افغانستان:

شکی نیست که عرفان و تصوف بخشی از تعالیم وابسته به اندیشه‌های خدا شناسی اند. مگر نه عرفان و تصوف سیاسی و استخباراتی و صوفی‌نماهایی که همه در اصل جاسوس اند و شکار شان مردمان نا آگاه کشور ما به نام مرید. همین مکاتب استخباراتی زیر نام دین بودند که توانستند ذهیت های بیش‌ترین ها ر در کشور ما شست‌‌وشو بدهند. چون گیر افتاده ها در دام این شیطنت‌ها مطالعات کامل جانبی و اسلام شناسی و طریقه شناسی نه دارند و به تقلید کور کورانه جذب این اجتماعات جاسوسی می‌شوند. پسا جذب است که دگر تقلای برون رهیدن از دام گیر افتاده برای شان سودی نه دارد. کنون که کشور ما بیش‌تر از هر زمانی پای‌‌گاه و خاست‌گاه تروریسم پاکستانی و دیوبندی‌هاست، برچسب های به ظاهر دینی زیر نام های مکاتب تصوف و عرفان مجاری خوبی و پوشش های خوبی اند برای براندازی زنده‌گی مردم. تروریسم می‌تواند هر گاهی تغییر شکل دهد. من این یادداشت کوتاه را به کمک یکی از دوستانم نوشتم.

جوانان ما باید آگاه باشند که برای پویایی های دینی و اجتماعی ‌‌و مدنی شان راه های بسیار گسترده و باز علمی وجود دارند. به آن‌ راه ها بروند و از پیوستن به این گروهک ویران‌‌گر تروریستی اجتناب کنند.

در میان گروه داعش و طالب یک شبکه‌ی خیلی گسترده بنام سیفی - ها وجود دارد . این موج از مدرسه های دیوبندیسم پاکستان سر برداشته و به طرف افغانستان قبلا نفوذ کرده که صلاحیت انتخاب بزرگان تصوف و خصوصاً صوفی های سیفی تا زمان که خودش‌

« سیف‌الرحمان » زنده بود، به دست خودش و کنون به‌دست جانشینش است. حاجی مولوی امیر محمد کابلی را نیز او بحیث مرشد صوفی های سیفی تعیین کرده بود و برادرزاده‌ی خود را با یک نامه جهت انتساب فرستاده بود. در کل خانواده‌ی سیفی ها زهرشان را از پاکستان تا شمال یعنی قلمرو خراسان پاشیده اند. به طور مثال من می‌توانم از به اصطلاح علمای نام بگیرم که در این شبکه بودند و هستند. مفتی محمد نعمان شیخ محمد رجب، شیخ حماسی، مولانا عزیز احمد فاروقی، امیر محمد کابلی، مولوی عبیدالله مهمند اینان مشت نمونه‌ی خروار تنها از کوه دامن هستند. محور بحث این جاست که سیف الرحمن یک ماموریت استخباراتی داشت و حالا وارثانش آن‌را انجام می‌دهند. ماموریت این بود و است که یک گروه خیلی گسترده بسازند از آمیزه‌ی اهالی خراسان، قوم پشتون و پاکستانی ها. آنان در این کار تا حالا خیلی موفق هم بوده اند و حالا بالای مرحله‌ی آخر آن پروژه کار پرسرعت و جدی روان است . در مرحله‌ی آخر می‌خواهند برچسب نام خراسان را بالای تمام اعضای این شبکه‌ی تروریستی به ظاهر مذهبی و علمی بچسبانند. یعنی خراسانی پشتون و پاکستانی همه بنام خراسانی نامیده شوند تا پاکستانی ها بتوانند هم‌زمان در بستر مذهبی هویتی و نظامی گری تاجیک علیه تاجیک دستاورد آورد داشته باشند. قبلاً انتقال افراد مطرح بود اما حالا مرحله‌ی انتقال اندیشه و هویت مطرح است.‌ بناً از آن مرحله که یک حمید خراسانی پشتون تبار تاجیک الاصل داشتیم گذشتیم و حالا خطر جدی تر است. پاکستان از اشخاص نام برده بالای توده ها نیز تسلط نسبی و در مواردی تسلط کامل پیدا کرده اند. چون آنان مامور شده اند تا هر پنجشنبه شب مردم را به حلقات گویا ذکر بکشانند و از مردم بیعت حاصل نمایند مریدان شان‌ که قبلاً به دیر پیوست با شد کارشان این است که مردم را تحت تاثیر شیخ قرار دهند و به بیعت

وادارند و این بیعت باعث کنگ و لال شدن مردم می‌شود که دیگر نقد و نظری در کار نه‌باشد یعنی مدیریت اذهان عامه توسط ابزار صوفیسم. و هر گاه مردم متفرق هم شوند ابزاری برای ایجاد جوانه های وحدت وجود داشته باشد - که آن ابزار سلفیت و داعش ساخته‌گی است آن هم سرچشمه اش به همان مبارک صائب!!؟ اصل یکی از رجال برجسته‌ی استخبارات پاکستان می‌رسد با این تفاوت که مفرزه‌ها نقش شان را تبدیل می‌کنند. چه‌گونه‌گی آن طوری است که برای مردم می‌گویند اگر در آغوش گرم ما پناه نیاورید باز گرگ های داعشی خواهد آمدند و شما را خواهند بلعید قبلاً کارشناسان و دیگر متفکران همه می‌گفتند که برچسب نام خراسان بر پیشانی داعش نه‌ می‌چسبد.‌ نه‌ میدانم، اما این مورد بر پیشانی سیفی‌ها می‌چسبد. به خاطر داشته باشیم که همین گروه‌های جماعت تبلیغی هم همه جاسوسانی اند که برنامه‌های کلان دست‌گاه‌های استخباراتی آمریکا و انگلیس را از مجرای پاکستان حتا در اروپا عملی می‌کنند. در داخل کشور ما همه‌ی مردم از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب قربانی این گروه‌های تروریستی به ظاهر صوفی و تبلیغی پاکستانی یا حزب‌التحریر یا تحریک طالبان یا جنبش منظور پشتون شده که آبشخور‌های شان آی اس آی، انتلجنت سرویس و ام آی 6 انگلیس و سی آی ای اند.

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت